در ابتدا لازم است به نکاتی اشاره کنیم:
1. خداوند فیضش دائمی و جودش ابدی است، لذا هیچ وقت فیض او قطع نخواهد شد، در دعای شب جمعه می خوانیم یا دائم الفیض علی البریه شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، کتابفروشی محمد حسن علمی، اعمال شب جمعه، ص 69 ای خدا که فیضت بر مردم همیشگی است، و در قرآن کریم هم می خوانیم که کل یوم هو فی شان هر روز خداوند در شاْن و کاری است. سوره الرحمان، آیه 29 در نتیجه بعد از پایان دین دنیا نیز فیض وجود الهی ادامه خواهد یافت.
2. آیات فراوانی در قرآن داریم که می رساند انسانهای بهشتی همیشه و جاودانه در بهشت خواهند بود. اعراف، 42_هود, 23 و برای ابد در آن خواهند ماند، چرا که معنای خلود همین است. و همین طور آیات عدیده ای داریم که جهنمی ها نیز خالدند و جاوید خواهند بود. بقره، 39/ آل عمران، 116 منتهی در روایات مشخص شده که کفار و اهل شرک همیشه در جهنم می مانند ولی اهل توحیدی که معصیت کار بودند بعد از مدتی بر اثر رحمت اللهی و مشمول شفاعت شدن از جهنم خارج می شوند. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث، چاپ سوم، 1403ه ق، ج 8 ص 324
با توجه به نکات پیش گفته، بهشتی ها برای ابد در بهشت خواهند ماند و جهنمی ها نیز اگر اهل کفر و شرک باشند (بشرطی که مستضعف و قاصر نباشند) برای ابد در جهنم می مانند.
منتهی در اینجا دو پرسش مطرح است: 1. آیا بهشتیان از یک نواختی نعمت ها خسته نمی شوند؟ در جواب باید گفت هرگز، چون نعمت های بهشتی اعم از مادی و معنوی مطابق خواسته های درونی و فطری انسان است، و آنچه مطابق خواسته های درونی انسان باشد کهنه شدنی نیست، و انسان انتظار نو شدن و تبدیل آن را نمی کشد. در همین دنیا انسان هرگز از آب و نان برای همیشه زده و خسته نمی شود، و همین طور فرزند از دیدار مادر سیر نشده و خواهان جدایی از آن نیست. و راز همیشه ماند جهنمی ها نیز در جای خود بیان شده است که چون نیت آنها این بود که برای ابد از خداوند نافرمانی کنند، لذا تا ابد در جهنم می مانند.
2. بعد از حسابرسی خدا خلقت و فیض خویش را تعطیل می کند؟ در جواب باید گفت: اولآ خود نعمت های بهشتی بر اثر فیض و رحمت اللهی است، لذا هستی بهشتیان و نعمت های او، و همین طور جهنم، بسته به قدرت اللهی است. اگر لحظه عنایت خود را از بهشت و جهنم بردارد، بهشت و بهشتی در کار نخواهد بود.
ثانیا: از روایات استفاده می شود همچنانکه قبل از انسان، و این عالم، عالم های بی شماری بوده است. بحارالانوار، همان ج 8 ص 375 تعبیر روایت این است و الله لقد خلق الله تبارک الف الف عالم، و الف الف آدم … بعد از این عالم نیز، عالم های دیگری خواهد بود، و فیض خداوند تعطیل نمی شود، چنانکه در بخشی از روایتی که از امام باقر(ع) نقل شده می خوانیم: اذا افنی هذا الخلق و هذا العالم و اسکن اهل الجنه الجنه و اهل النار فی النار، جدد الله عزوجل عالما غیر هذا العالم و جد و خلق من غیر فحوله و لا اناث… همان ص 374_375 روایت 2
وقتی خداوند این عالم را فانی ساخت و بهشتیان در بهشت، و جهنمیان در جهنم ساکن شدند، خداوند عالمی غیر از این عالم مجددا می آفریند، و مخلوق جدیدی بدون (نیاز) به نر و ماده، می آفریند که خدا را پرستش می کنند، و زمینی غیر از زمین آنها را حمل می کند، و آسمانی غیر از این آسمان بر آنها سایه می افکند.
از این روایت بخوبی فهمیده می شود که فیض و خلقت اللهی همچنان ادامه می یابد، و موجودات و عوالم دیگری نیز آفریده می شود.
شهید مطهری در این مقام، بیانی دارد که آن را نقل می کنیم:
آیا زندگى در بهشت خستگى آور نیست؟ انسان هر چه را نداشته باشد وقتى به آن دست یافت لذت مى برد اگر قرار باشد همه نعمت ها را به بهترین صورت در یک زمان به انسان بدهند آیا زندگى یکنواخت و ملالت آور نخواهد شد؟
براى پاسخ به این سؤال ذکر مقدمه اى لازم است. انسان همیشه دنبال دارا شدن است و این که انسان دنبال چیزى مى رود و بعد که آن را واجد شد، شوقش کاهش مى یابد و بلکه حالت تنفر و دلزدگى پیدا مى کند، دلیل آن است که، آنچه انسان در عمق دلش مى خواسته آن چیز نبوده است؛ خیال مى کرده آن بوده ولى در اصل دنبال چیز برتر یعنى کمال مطلق بوده است. انسان طالب کمال است آن هم کمال نامحدود، چون از محدودیت که نقص و عدم است، تنفر دارد. به هر کمالى که مى رسد، اول همان بارقه کمال نامحدود او را به سوى این کمال محدود مى کشاند، خیال مى کند مطلوب و گمشده اش این است. دنبال یک اتومبیل یا خانه یا فلان مُد مى رود و تصورش این است که گمشده واقعى اش این است. وقتى که مى رسد و آن را کمتر از آنچه مى خواست مى بیند، باز دنبال چیز دیگر مى رود به آن هم که رسید چون اشباع نمى شود، مجدداً از آن دلزده شده و دنبال دیگرى مى رود و… حال اگر این انسان به چیزى یا جایى رسید که کمال مطلق است (یعنى به آنچه که در نهادش قرار داده شده است) در آنجا آرام مى گیرد، دلزدگى هم دیگر پیدا نمى کند، طالب تحول هم نیست. درست مانند رود خروشانى که به اقیانوس مى رسد و یکمرتبه از خروش مى افتد.
با ذکر این مقدمه در پاسخ به سؤال فوق باید گفت اگر آنچه که در بهشت هست از نوع آن چیزهایى است که در دنیاست، مطلب از همین قرار است که در سؤال آمده یعنى آنجا هم انسان دچار دلزدگى و خستگى خواهد شد. امّا در بهشت انسان به چیزى مى رسد که عین خواسته نهایى اوست و آن کمال مطلق است. بعد از آن کمال نیست، که انسان دچار خستگى و دلزدگى شود و در آرزوى مافوق آن باشد. قرآن هم ظاهراً براى همین نکته بوده است که این تعبیر را درباره بهشت مى کند: (لایَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً) (کهف، آیه 108). یعنى بر عکس نعمت هاى دنیا که وقتى داشته باشد خسته و طالب تحول و تجدد مى شود. اگر به انسان چیزى بدهیم که ماوراى آن چیزى نیست و آن «همه چیز» باشد دیگر خستگى معنا ندارد.
اینجاست که عرفا نظرى پیدا کرده اند. آنها روى همین حساب، صد در صد معتقدند که مطلوب واقعى انسان یعنى آنچه که در آرزوى انسان است، غیر از غریزه هاست. غریزه حساب دیگرى است، یک نیروى تقریباً مادّى و حیوانى است که انسان را مى کشاند. آن چیزى که به صورت هدف و ایده و کمال آرزو در انسان واقعاً وجود دارد، غیر از خدا هیچ چیز نیست. حافظ مى گوید:
روشن از پرتو رویت نظرى نیست که نیست منت خاک درت بر بصرى نیست که نیست
ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى سرّ گیسوى تو در هیچ سرى نیست که نیست
یا سعدى مى گوید:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
نه فلک راست مسلّم نه ملک را حاصل آنچه در سرّ سویداى بنى آدم از اوست
آنچه که در سّر سویداى بنى آدم مى دانند همین است که او جز با خداى خودش با هیچ جا پیوند واقعى ندارد؛ با هر چه پیوند داشته باشد پیوندى است موقتى و مجازى، و روزى این پیوند را خواهد برید. (معاد، استاد شهید مرتضى مطهرى، ص 172 – 170).
آیت اللّه جوادى آملى در این باره می گویند:
ما اگر معناى ثبات را از سکون جدا کنیم و براى ما روشن شود که به دارالقرار مى رسیم این سؤال براى ما مطرح نیست.
ما یک ساکن داریم و یک ثابت. مثلاً درختى اینجا ساکن است، امّا بالاخره از بین مى رود. امّا معادلات ریاضى ثابت هستند و زمان ندارند. نه در مکان خاصى و نه در زمان خاصى قرار دارند. قضایاى ریاضى نه در مکانى هستند که بشوند متمکّن و نه تاریخ و زمان دارند که بشوند متزّمن. اگر چیزى نه زمان دار بود و نه مکان دار، ثابت است و نه ساکن. آیا قانون علیت خسته مى شود؟ این ها ثابت اند نه ساکن، انسان هم به دار ثبات و دارالقرار مى رسد. خستگى مال بدن است و روح هم چون متعلق به آن است خسته مى شود. وگرنه یک موجود مجرد ثابت است، آنجا روح همراه بدن نیست بلکه بدن همراه روح است. پس مرگ و زوال هم در آن نیست. ما از این موجودات ثابت زیاد داریم فرشتگان و عالم مثال ثابت هستند. ( سوره ق(50)، آیه 35).
آیت الله حسن زاده آملى در این باره می گویند:
به فرموده خداى متعالى: لَهُم ما یَشاؤون فیها/(در بهشت) براى آنان هر چه بخواهند حاضر است این آیه و آیات مشابه دلالت مى کند که خواسته هاى نفس در عالم آخرت به انشاء (ایجاد) اوست بلکه همه لذّت ها و رنج هاى او در آن عالَم از مقوله فعل اند نه اِنفعال.
لذّت هاى دنیوى همه از قبیل انفعال اند یعنى از خارج بر نفس وارد مى شوند و در وى اثر مى کنند به خلاف لذت هاى آخرت که از باب فعل و تأثیر و انشاء نفس اند. در روایت آمده است که فرشتگان باید از اهل بهشت اجازه بگیرند تا برآنان وارد شوند و بالاترین سلطنت ها همین است که اهل بهشت هر چه اراده کننده بشود.
و آن چه ملالت و خستگى را به دنبال دارد انفعال نفسانى است نه فعل و تأثیر و انشاء نفس و لذا در عالم آخرت هیچگونه خستگى و مَلالتى وجود ندارد. (هزار و یک نکته، حسن زاده آملى، نکات 796 و 923).
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر
1. عدل الهی، مرتضی مطهری.
2. معاد، محمد تقی فلسفی.
1. خداوند فیضش دائمی و جودش ابدی است، لذا هیچ وقت فیض او قطع نخواهد شد، در دعای شب جمعه می خوانیم یا دائم الفیض علی البریه شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، کتابفروشی محمد حسن علمی، اعمال شب جمعه، ص 69 ای خدا که فیضت بر مردم همیشگی است، و در قرآن کریم هم می خوانیم که کل یوم هو فی شان هر روز خداوند در شاْن و کاری است. سوره الرحمان، آیه 29 در نتیجه بعد از پایان دین دنیا نیز فیض وجود الهی ادامه خواهد یافت.
2. آیات فراوانی در قرآن داریم که می رساند انسانهای بهشتی همیشه و جاودانه در بهشت خواهند بود. اعراف، 42_هود, 23 و برای ابد در آن خواهند ماند، چرا که معنای خلود همین است. و همین طور آیات عدیده ای داریم که جهنمی ها نیز خالدند و جاوید خواهند بود. بقره، 39/ آل عمران، 116 منتهی در روایات مشخص شده که کفار و اهل شرک همیشه در جهنم می مانند ولی اهل توحیدی که معصیت کار بودند بعد از مدتی بر اثر رحمت اللهی و مشمول شفاعت شدن از جهنم خارج می شوند. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث، چاپ سوم، 1403ه ق، ج 8 ص 324
با توجه به نکات پیش گفته، بهشتی ها برای ابد در بهشت خواهند ماند و جهنمی ها نیز اگر اهل کفر و شرک باشند (بشرطی که مستضعف و قاصر نباشند) برای ابد در جهنم می مانند.
منتهی در اینجا دو پرسش مطرح است: 1. آیا بهشتیان از یک نواختی نعمت ها خسته نمی شوند؟ در جواب باید گفت هرگز، چون نعمت های بهشتی اعم از مادی و معنوی مطابق خواسته های درونی و فطری انسان است، و آنچه مطابق خواسته های درونی انسان باشد کهنه شدنی نیست، و انسان انتظار نو شدن و تبدیل آن را نمی کشد. در همین دنیا انسان هرگز از آب و نان برای همیشه زده و خسته نمی شود، و همین طور فرزند از دیدار مادر سیر نشده و خواهان جدایی از آن نیست. و راز همیشه ماند جهنمی ها نیز در جای خود بیان شده است که چون نیت آنها این بود که برای ابد از خداوند نافرمانی کنند، لذا تا ابد در جهنم می مانند.
2. بعد از حسابرسی خدا خلقت و فیض خویش را تعطیل می کند؟ در جواب باید گفت: اولآ خود نعمت های بهشتی بر اثر فیض و رحمت اللهی است، لذا هستی بهشتیان و نعمت های او، و همین طور جهنم، بسته به قدرت اللهی است. اگر لحظه عنایت خود را از بهشت و جهنم بردارد، بهشت و بهشتی در کار نخواهد بود.
ثانیا: از روایات استفاده می شود همچنانکه قبل از انسان، و این عالم، عالم های بی شماری بوده است. بحارالانوار، همان ج 8 ص 375 تعبیر روایت این است و الله لقد خلق الله تبارک الف الف عالم، و الف الف آدم … بعد از این عالم نیز، عالم های دیگری خواهد بود، و فیض خداوند تعطیل نمی شود، چنانکه در بخشی از روایتی که از امام باقر(ع) نقل شده می خوانیم: اذا افنی هذا الخلق و هذا العالم و اسکن اهل الجنه الجنه و اهل النار فی النار، جدد الله عزوجل عالما غیر هذا العالم و جد و خلق من غیر فحوله و لا اناث… همان ص 374_375 روایت 2
وقتی خداوند این عالم را فانی ساخت و بهشتیان در بهشت، و جهنمیان در جهنم ساکن شدند، خداوند عالمی غیر از این عالم مجددا می آفریند، و مخلوق جدیدی بدون (نیاز) به نر و ماده، می آفریند که خدا را پرستش می کنند، و زمینی غیر از زمین آنها را حمل می کند، و آسمانی غیر از این آسمان بر آنها سایه می افکند.
از این روایت بخوبی فهمیده می شود که فیض و خلقت اللهی همچنان ادامه می یابد، و موجودات و عوالم دیگری نیز آفریده می شود.
شهید مطهری در این مقام، بیانی دارد که آن را نقل می کنیم:
آیا زندگى در بهشت خستگى آور نیست؟ انسان هر چه را نداشته باشد وقتى به آن دست یافت لذت مى برد اگر قرار باشد همه نعمت ها را به بهترین صورت در یک زمان به انسان بدهند آیا زندگى یکنواخت و ملالت آور نخواهد شد؟
براى پاسخ به این سؤال ذکر مقدمه اى لازم است. انسان همیشه دنبال دارا شدن است و این که انسان دنبال چیزى مى رود و بعد که آن را واجد شد، شوقش کاهش مى یابد و بلکه حالت تنفر و دلزدگى پیدا مى کند، دلیل آن است که، آنچه انسان در عمق دلش مى خواسته آن چیز نبوده است؛ خیال مى کرده آن بوده ولى در اصل دنبال چیز برتر یعنى کمال مطلق بوده است. انسان طالب کمال است آن هم کمال نامحدود، چون از محدودیت که نقص و عدم است، تنفر دارد. به هر کمالى که مى رسد، اول همان بارقه کمال نامحدود او را به سوى این کمال محدود مى کشاند، خیال مى کند مطلوب و گمشده اش این است. دنبال یک اتومبیل یا خانه یا فلان مُد مى رود و تصورش این است که گمشده واقعى اش این است. وقتى که مى رسد و آن را کمتر از آنچه مى خواست مى بیند، باز دنبال چیز دیگر مى رود به آن هم که رسید چون اشباع نمى شود، مجدداً از آن دلزده شده و دنبال دیگرى مى رود و… حال اگر این انسان به چیزى یا جایى رسید که کمال مطلق است (یعنى به آنچه که در نهادش قرار داده شده است) در آنجا آرام مى گیرد، دلزدگى هم دیگر پیدا نمى کند، طالب تحول هم نیست. درست مانند رود خروشانى که به اقیانوس مى رسد و یکمرتبه از خروش مى افتد.
با ذکر این مقدمه در پاسخ به سؤال فوق باید گفت اگر آنچه که در بهشت هست از نوع آن چیزهایى است که در دنیاست، مطلب از همین قرار است که در سؤال آمده یعنى آنجا هم انسان دچار دلزدگى و خستگى خواهد شد. امّا در بهشت انسان به چیزى مى رسد که عین خواسته نهایى اوست و آن کمال مطلق است. بعد از آن کمال نیست، که انسان دچار خستگى و دلزدگى شود و در آرزوى مافوق آن باشد. قرآن هم ظاهراً براى همین نکته بوده است که این تعبیر را درباره بهشت مى کند: (لایَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً) (کهف، آیه 108). یعنى بر عکس نعمت هاى دنیا که وقتى داشته باشد خسته و طالب تحول و تجدد مى شود. اگر به انسان چیزى بدهیم که ماوراى آن چیزى نیست و آن «همه چیز» باشد دیگر خستگى معنا ندارد.
اینجاست که عرفا نظرى پیدا کرده اند. آنها روى همین حساب، صد در صد معتقدند که مطلوب واقعى انسان یعنى آنچه که در آرزوى انسان است، غیر از غریزه هاست. غریزه حساب دیگرى است، یک نیروى تقریباً مادّى و حیوانى است که انسان را مى کشاند. آن چیزى که به صورت هدف و ایده و کمال آرزو در انسان واقعاً وجود دارد، غیر از خدا هیچ چیز نیست. حافظ مى گوید:
روشن از پرتو رویت نظرى نیست که نیست منت خاک درت بر بصرى نیست که نیست
ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى سرّ گیسوى تو در هیچ سرى نیست که نیست
یا سعدى مى گوید:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
نه فلک راست مسلّم نه ملک را حاصل آنچه در سرّ سویداى بنى آدم از اوست
آنچه که در سّر سویداى بنى آدم مى دانند همین است که او جز با خداى خودش با هیچ جا پیوند واقعى ندارد؛ با هر چه پیوند داشته باشد پیوندى است موقتى و مجازى، و روزى این پیوند را خواهد برید. (معاد، استاد شهید مرتضى مطهرى، ص 172 – 170).
آیت اللّه جوادى آملى در این باره می گویند:
ما اگر معناى ثبات را از سکون جدا کنیم و براى ما روشن شود که به دارالقرار مى رسیم این سؤال براى ما مطرح نیست.
ما یک ساکن داریم و یک ثابت. مثلاً درختى اینجا ساکن است، امّا بالاخره از بین مى رود. امّا معادلات ریاضى ثابت هستند و زمان ندارند. نه در مکان خاصى و نه در زمان خاصى قرار دارند. قضایاى ریاضى نه در مکانى هستند که بشوند متمکّن و نه تاریخ و زمان دارند که بشوند متزّمن. اگر چیزى نه زمان دار بود و نه مکان دار، ثابت است و نه ساکن. آیا قانون علیت خسته مى شود؟ این ها ثابت اند نه ساکن، انسان هم به دار ثبات و دارالقرار مى رسد. خستگى مال بدن است و روح هم چون متعلق به آن است خسته مى شود. وگرنه یک موجود مجرد ثابت است، آنجا روح همراه بدن نیست بلکه بدن همراه روح است. پس مرگ و زوال هم در آن نیست. ما از این موجودات ثابت زیاد داریم فرشتگان و عالم مثال ثابت هستند. ( سوره ق(50)، آیه 35).
آیت الله حسن زاده آملى در این باره می گویند:
به فرموده خداى متعالى: لَهُم ما یَشاؤون فیها/(در بهشت) براى آنان هر چه بخواهند حاضر است این آیه و آیات مشابه دلالت مى کند که خواسته هاى نفس در عالم آخرت به انشاء (ایجاد) اوست بلکه همه لذّت ها و رنج هاى او در آن عالَم از مقوله فعل اند نه اِنفعال.
لذّت هاى دنیوى همه از قبیل انفعال اند یعنى از خارج بر نفس وارد مى شوند و در وى اثر مى کنند به خلاف لذت هاى آخرت که از باب فعل و تأثیر و انشاء نفس اند. در روایت آمده است که فرشتگان باید از اهل بهشت اجازه بگیرند تا برآنان وارد شوند و بالاترین سلطنت ها همین است که اهل بهشت هر چه اراده کننده بشود.
و آن چه ملالت و خستگى را به دنبال دارد انفعال نفسانى است نه فعل و تأثیر و انشاء نفس و لذا در عالم آخرت هیچگونه خستگى و مَلالتى وجود ندارد. (هزار و یک نکته، حسن زاده آملى، نکات 796 و 923).
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر
1. عدل الهی، مرتضی مطهری.
2. معاد، محمد تقی فلسفی.