سد و فتح ذرایع در فقه
سدّ ذرایع عبارت است از منع شرعی از هر راه یا وسیلهای که از روی قصد یا بدون قصد به محرمات شرعی منجر شود. (1) برخی سدّ ذریع را منع از هر حیلهای که ممکن است سبب ابطال حکم شرع شود، میدانند. (2) سدّ ذرایع از اصول مالکیه است. (3) برخی احتمال داده اند که از اصول احمد حنبل نیز باشد. (4)
اکنون به برخی آیات که بر سدّ ذرایع بدانها استدلال شده است، اشاره میکنیم:
1. خداوند در آیهی 108 سورهی انعام مؤمنان را از سبّ خدایان مشرکان منع کرده است:
«وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ»؛
و آنها [یعنی خدایان مشرکان] را که به جای خدای یکتا میخوانند، دشنام مدهید.
و دلیل آن را جلوگیری از سبّ خدای یگانه از ناحیهی مشرکان دانسته است:
«فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ»؛
که آنان نیز خدای را از روی ستم و دشمنی و بی دانشی دشنام گویند.
از این آیه استفاده میشود که هر چیز حرامی که وسیلهی حرامی بشود، حرام است (5) و نیز ادعا شده است که این آیه، اصل اصیل برای سدّ ذرایع است. (6)
در پاسخ به این آیه گفته شده: ممکن است نهی از سب به جهت حرمت نفسی آن باشد، در این صورت، آیه دلیل بر وجوب سدّ ذرایع نمی شود (7) و افزون بر آن وجوب مقدمه وجوب عقلی و غیرشرعی است و نباید وجوب مقدمهی واجب و نیز حرمت مقدمهی حرام را با واجبات نفسی و محرمات نفسی اشتباه گرفت.
2. خداوند در آیهی 104 سورهی بقره مؤمنان را از به کارگیری کلمهی «راعنا» برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) بازداشته و به آنها دستور میدهد که به جای آن، کلمهی «انظرنا» را به کار ببرند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَقُولُواْ رَاعِنَا وَقُولُواْ انظُرْنَا …»؛
ای کسانی که ایمان آورده اید، [به پیامبر] مگویید: «راعنا» و بگویید: «انظرنا» [ما را در نظر دار به ما تفهیم کن].
کلمهی «راعنا»، هم از «رعی» به معنای محافظت و مراقبت است (8) و هم از «رعونة» که نقص و استهزا را میرساند. (9) هرگاه مسلمانان این کلمه را به کار میگرفتند، مقصودشان این بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مراقب آنان باشد و به آنان مهلت دهد، تا آیات قرآن را خوب درک کنند. یهود با سوء استفاده از به کارگیری آن کلمه، مقصودشان نوعی اهانت و استهزاء به پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود. بر این اساس، مسلمانان مأمور شدند تا به جای کلمهی «راعنا» کلمهی «انظرنا» را به کار ببرند (10) و زمینهی سوء استفاده یهود را از میان بردارند.
کلمهی «انظرنا» یا به معنای «صبرکن برای ما تا آن چه را بیان کردهای بفهمیم» است و یا به معنای «تفهیم کن و بیان کن برای ما»؛ (11) بنابراین، مسلمانان از به کارگیری کلمهی «راعنا» منع شدند تا وسیله و دستاویزی برای یهود نباشد تا از آن برای اهانت استفاده کنند. (12)
3. هم چنین خداوند در آیهی 163 سورهی اعراف یهودیان را از حیازت (13) ماهیان در روز شنبه بازداشت تا آن که وسیلهای برای صید آنان در روز یکشنبه نگردد:
«واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لاَ یَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا یَفْسُقُونَ»؛
و آنان را از [مردم] شهری به کنار دریا بود [ایله، از بلاد فلسطین میان مدین و طور کنار دریای طبریه] بپرس، آن گاه که دربارهی شنبه از اندازه درمی گذشتند [حکم روز شنبه را رعایت نمی کردند] هنگامی که ماهیهایشان در روز شنبه [روز تعطیلی آنان] آشکارا به نزد آنان میآمدند و روزهایی که تعطیل نمی کردند [غیر شنبه] به سویشان نمی آمدند. این چنین آنان را به سزای این که گناه میکردند، میآزمودیم.
4. در آیهی 25 سورهی بقره، خداوند آدم و حوّا (علیه السلام) را از نزدیک شدن به درخت منع کرده است: «وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» و نهی از نزدیک شدن به درخت بدین رو است که نزدیک شدن وسیله و سبب خوردن از درخت بوده است. (14)
حق این است که نمی توان از آیات یادشده استفاده کرد که سدّ ذرایع، منبع و قاعدهای مستقل از دیگر منابع استنباط است، بلکه برگشت مفاد آیات یادشده یا به قاعدهی ملازمه میان حرمت شیء و حرمت مقدمهی آن است، که در این صورت، حکم به حرمت هر مقدمهای نمی توان کرد، بلکه آن جزء اخیری که به ارتکاب حرام میانجامد، حرام خواهد بود، و یا برگشت مفاد آیات به قاعدهی حرمت تعاون بر گناه است، مانند آیهی 2 سورهی مائده:
«وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»؛
و یک دیگر را به گناه کاری و ستم بر دیگران یار مباشید.
و بر اساس این گونه آیات، فقیهان، حکم به حرمت مقدماتی کرده اند که موجب تعاون بر گناه باشد. (15)
برخی بر آنند که هر وسیله و مقدمه ای، حکم مقصد و ذی المقدمه را دارد، اعم از این که سبب و مقدمهی حرام باشد یا مباحی که فاعل آن، قصد فساد داشته باشد و یا آن که به طور غالب به فساد بینجامد و یا مفسدهی آنها بر مصلحتشان غالب باشد. به باور برخی، تنها وسایلی که مباح است و فاعل آنها قصد حرام دارد، حکم مقاصد را دارد. (16)
شهید ثانی (رحمه الله) مقدمات را به سه قسم تقسیم کرده است: قسمی که حرمت آن مورد اتفاق امت است، مانند کندن گودال در راه مسلمانان، سب کردن بتها و …، قسمی که عدم حرمت آن مورد وفاق امت است، مانند منع از کاشت درخت انگور به دلیل ترس از این که انگور آن خمر درست شود و یا منع از شمشیرسازی از ترس این که خون مؤمنی ریخته شود و …، و قسم سوم مورد اختلاف است، مانند فروش انگور به کسی که خمر میسازد و یا فروش چوب به کسی که بت میسازد و … . (17)
فتح ذرایع، راههای خروج از تنگناها و حیلههایی است که موجب اسقاط حکم شرعی و یا قلب آن به حکم دیگر میگردد و آن از اصول مذهب حنفیه است. (18)
بسیاری از فقیهان اهل سنت در برابر آن موضع گرفته و آن را نفی کرده اند، چنان که بخاری (19) بابی را در خصوص ردّ فتح ذرایع تأسیس کرده و ابن قیم به صورت مفصّل در ابطال فتح ذرایع سخن گفته است. (20)
قائلان به فتح ذرایع برای اثبات نظریهی خود، به برخی آیات قرآن استدلال کرده اند؛ (21) مانند: آیهی 44 سورهی ص که خداوند پس از سوگند حضرت ایّوب (علیه السلام) بر زدن صد ضربه شلاق به همسرش، به او دستور میدهد بستهای از ساقههای گندم و مانند آن [به تعداد صد شاخه] در هم بپیچد، و به همسرش بزند، تا حنث قسم نکرده باشد:
«وَخُذْ بِیَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»؛
و به دست خود دستهای گیاه برگیر، پس با آن بزن و سوگند مشکن و ما او را شکیبا یافتیم؛ نیک بندهای بود؛ همانا بسیار بازگردنده [به ما] بود.
ولی استدلال به این آیه برای فتح ذرایع درست نیست، زیرا احتمال دارد که حکم خدا به حضرت ایّوب (علیه السلام) تخفیفی از جانب او برای آن حضرت باشد، به جهت صبور بودن ایشان و نیز تخفیفی برای همسرش باشد، به جهت نیکی و احسانی که به ایّوب (علیه السلام) داشته است و اگر حکم یادشده عمومیت داشت، منّتی بر خصوص ایّوب پیامبر (علیه السلام) صورت نمی گرفت. (22)
حیلهای که برای فرار از تنگنای حکم شرعی به کار گرفته میشود، اگر حلال بوده، ولی مقصود جدی از آن ارتکاب حرام باشد، آن حیله نیز حرام است، چنان که اصحاب سبت گودالهایی را در روز شنبه در حاشیهی دریا میکندند و ماهیانی را که به آن گودالها هدایت میشدند، در روز یکشنبه که صید حلال بود، میگرفتند:
«واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَیَوْمَ لاَ یَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِیهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا یَفْسُقُونَ»(23)؛
اما اگر وسیله مباح باشد، ارتکاب آن معنی ندارد، چنان که سفر به عنوان یک وسیله برای روزه نگرفتن، مباح دانسته شده است: (24) «أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَیَّامٍ أُخَرَ»(25) و نیز ازدواج با زنی که سه بار طلاق داده شده است پس از ازدواج وی با دیگری و طلاق او، مباح دانسته شده است:
«فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَیْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَن یَتَرَاجَعَا …»؛ (26)
پس اگر [بار سوم] وی را طلاق داد، دیگر بر او حلال نیست تا آن که به نکاح شوهری دیگر درآید؛ پس اگر این [شوهر] زن را طلاق دهد، گناهی بر آن دو نیست که به یک دیگر بازگردند.
و یا آن که توریه در وقت نیاز، مباح قرار داده شده است. (27)
بسیاری از فقیهان شیعه بر این باورند که توسل به حیلههای مباح برای رفع حکم شرعی منعی ندارد، ولی اگر کسی به حیلههای حرام متوسل شود، گناه کار به شمار میآید، هرچند ممکن است مقصود وی که همان رفع حکم شرعی است، حاصل شود، چنان که اگر زنی فرزندش را به عمل حرام زنا با زن دیگری که پدرش قصد ازدواج با وی را دارد، ترغیب کند، هرچند فرزند او مرتکب حرام شده است، ولی پدر وی با تحقق زنای پسرش نمی تواند با آن زن ازدواج نماید، ولی اگر آن فرزند از راه عقد نکاح بر پدرش سبقت بگیرد، بر فرض که آن زن را طلاق بدهد، پدرش نمی تواند با آن زن ازدواج کند و آن فرزند گناهی را نیز مرتکب نشده است. (28)
پینوشتها:
1. الام، ج1، ص 107 و موسوعة طبقات الفقهاء، ق1، ص 274.
2. الام، ج1، ص 110.
3. موسوعة طبقات الفقهاء، مقدمه، ق1، ص 280.
4. تفسیر قرطبی، ج2، ص57.
5. همان، ص 57-58.
6. همان، ج7، ص 61؛ فتح القدیر، ج2، ص 150 و سبل السلام، ج4، ص 166-167.
7. الاصول العامه، ص 411.
8. لسان العرب، ج14، ص 328.
9. همان، ج13، ص 182.
10. مجمع البیان، ج1، ص 335-336.
11. همان.
12. موسوعة طبقات الفقهاء، مقدمه، ق1، ص 275 و تفسیر الثعالبی، ج1، ص 291.
13. یهودیان در روز شنبه که صید ماهیان بر آنان حرام بود، با هدایت ماهیان به گودالهای حاشیهی دریا که خود ساخته بودند، و یا با هدایت آنان به تورهای صیّادی، آنها را روز یکشنبه صید میکردند. (مجمع البیان، ج4، ص 381).
14. موسوعة طبقات الفقهاء، مقدمه، ق1، ص 276.
15. همان.
16. اعلام الموقعین، ج3، ص 148.
17. القواعد و الفوائد، ج2، ص 82-83.
18. الاصول العامه، ص 407-408 و موسوعة طبقات الفقهاء، مقدمه، ق1، ص 280.
19. صحیح البخاری، ج8، ص 62.
20. موسوعة طبقات الفقهاء، مقدمه، ق1، ص 283.
21. المبسوط، سرخسی، ج3، ص 209 و بدائع الصنائع، ج5، ص 35.
22. المغنی، ج11، ص 326 و الشرح الکبیر، ج11، ص 262.
23. اعراف، آیهی 163.
24. مختلف الشیعه، ج3، ص 460.
25. بقره، آیهی 185.
26. همان، آیهی 230.
27. التحفه السنیه، ص 79.
28. مسالک الافهام، ج9، ص 302؛ تحریرالاحکام، ج4، ص 79 و شرایع الاسلام، ج3، ص 595.
منبع مقاله:
یوسفی مقدم، محمدصادق؛ (1387)، درآمدی بر اجتهاد از منظر قرآن، تهران: مؤسسهی بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول.
/م