طلسمات

خانه » همه » مذهبی » سير زندگى فقهى – فرهنگى، ملا احمد نراقى (4)

سير زندگى فقهى – فرهنگى، ملا احمد نراقى (4)

سير زندگى فقهى – فرهنگى، ملا احمد نراقى (4)

كتاب حاضر در دو جلد تدوين شد كه هم به زبان فارسى و هم عربى است. «فتحعلى شاه قاجار» چون مى‏خواست در مسائل دينى و فروعات احكام از حاج ملااحمد نراقى پيروى نمايد از او تقاضاى نگارش رساله‏اى مخصوص را براى خودش كرد كه جامع افراد و مانع اغيار و حائز حدود وظايف شرعى شخص سلطان باشد. اين بود كه نراقى در

72ff7b40 27fc 4c72 a626 73769c2fb818 - سير زندگى فقهى - فرهنگى، ملا احمد نراقى (4)

0013757 - سير زندگى فقهى - فرهنگى، ملا احمد نراقى (4)
سير زندگى فقهى – فرهنگى، ملا احمد نراقى (4)

 

نويسنده:حسين حكيم

 

وسيلة النجاة :
 

كتاب حاضر در دو جلد تدوين شد كه هم به زبان فارسى و هم عربى است. «فتحعلى شاه قاجار» چون مى‏خواست در مسائل دينى و فروعات احكام از حاج ملااحمد نراقى پيروى نمايد از او تقاضاى نگارش رساله‏اى مخصوص را براى خودش كرد كه جامع افراد و مانع اغيار و حائز حدود وظايف شرعى شخص سلطان باشد. اين بود كه نراقى در اجابت درخواست «شاه صاحبقران‏» كتاب «وسيلة النجاة‏» را در دو جلد گردآورد كه در مقدمه جلد اول آن چنين مى‏گويد: «مجلد اول در مسائل طهارت و نماز و روزه و زكات و خمس و حج و جهاد، و چون اين كتاب مستطاب حسب الاشاره لازم البشاره اعليحضرت… المجهاد فى سبيل‏الله، خديو دين‏دار، شهريار معدلت آثار، السلطان فتحعلى شاه قاجار… سمت تاليف پذيرفت اميد كه ثواب آن به روزگار فرخنده آثار همايونش عايد گردد» (86) . در سال 1225 پايان يافت.

عين الاصول :
 

كتاب مزبور، اولين كتابى است كه ملااحمد در سن بيست وسه سالگى به زبان عربى به رشته تحرير در آورد. اين نوشتار گرايش و تمايل او را به علم و دانش مخصوصا علم اصول اشعار دارد. موضوع اين كتاب در زمينه مسايل اصولى و كاربرد راه‏كارهاى اصول الفقه در استنباط احكام فقهى فرعى است اين يادگار خود را در سال 1208 ه.ق تاليف نمود.

حاشيه اكرثاذوسيوس :
 

كتاب «اكر» تصنيف «ثاوذوسيوس‏» يكى از حكما و رياضى دانان يونانى است كه ملااحمد نراقى بر آن حاشيه زده است.

مثنوى طاقديس :
 

اين كتاب به تبعيت از پدرش كه ديوان شعر «طاير قدسى‏» دارد، نام ديوان شعر خويش را كه با زبان فارسى لطيف و جذاب سروده شده است، «طاقديس‏» مى‏نهد. ايشان در اشعارش به «صفايى‏» تخلص كرده‏اند. گويند كه «طاقديس‏» نام تخت پر آوازه و نفيس خسرو پرويز پادشاه ساسانى ايرانى بود كه ملااحمد آن را بر مثنوى منظومه خود نهاد.
مثنوى طاقديس براساس سبك نگارش طرز اسلوب فنى، صنايع ادبى و سجع و قافيه، مثنوى ملاى رومى سروده شده است و داراى مضامين سياسى – اجتماعى و حاوى حكايات و تمثيلات بسيار جالب و جذابى است. در پى، چند قطعه از اشعار ايشان را مى‏نگاريم:
بده باده تا شادمانى كنم پس از عهد پيرى جوانى كنم بگيرم ز سر عيش عهد شباب كنم فكر تعمير جان خراب به مى سرخ سازم رخ زرد را كنم دور از دل غم و درد را خرد را كنم الوداعى زنو به ميخانه دين را گذارم گرو جنون كهن را صدايى زنم به عقل و خرد پشت و پايى زنم (87)
در جايى ديگر چنين مى‏سرايد:
عمريست كه اندر طلب دوست دويديم هم مدرسه هم صومعه هم مكيده ديديم با هيچ كس از دوست نديديم نشانى از هيچ كسى هم خبر او نشنيديم هر تير كه آمد همه بر سينه شكستم هر تيغ كه آمد هم بر خرق خريديم جام ار چه هم از زهر بلا بود گرفتيم مى ار چه هم از خون جگر بود چشيديم هر لوح كه در مكتب ما جمله بشستيم هر صفحه كه در مدرس ما بود دريديم هر نقش به جز نقش وى از سينه سترديم هر مهر به جز مهر وى از دل ببريديم ديديم جهان وادى ايمن شده هر چيز نخلى و ز هر نخل انا الله شنيديم
براى حسن ختام اين قسمت، يك قطعه ديگر از ايشان نقل مى‏كنيم:
وى دوبيتى زير را در پرخاش تلويحى به شيوه‏هاى نادرست جامعه عصر خويش در لباس ستايش از مى و ميكده و طعنه بر، خرد صرف و به رهن گذاردن دين در ميخانه چنين ابراز مى‏نمايد:
در ميخانه بر رويم گشادند مگر ميخواره‏اى بر من دعا كرد؟
صفايى تا مريد مى‏كشان شد عبادتهاى پيشين را قضا كرد
در دوبيتى ديگرى در اعتراض به عوام الناس كه در گزينش و انتخاب سردم‏داران خود دقت كافى نمى‏نمايند و به فرامين هر كسى گردن مى‏نهند، اين چنين مى‏خروشد:
اين خمار كهنه ما را به جامى كو علاج از سبويا خم چه خيزد كاش مى بودى يمى آدميزادى كه مى‏گويند اگر اين مردمند اى خوشا جايى كه در آنجا نباشد آدمى

بخش چهارم: ابتكارات و امتيازات شخصيت ملااحمد نراقى
 

بسيارى از محققان و مصنفان فقه، اصول و علوم معقول و منقول، براين اعتقاداند كه ملااحمد نراقى در بسيارى از علوم و در زمينه‏هاى مختلف متبحر و متخصص و كارشناس بود. ايشان با اين‏كه اساتيد كمى ديده و كم‏تر در مقابل اساتيد فن زانو زده است و اين‏كه بيش‏تر دروس و علوم را با كمك هوش سرشار و استعداد ذاتى و نبوغ فوق‏العاده خويش كسب كرده و گذرانده است و سرآمد فقهاى عصر خود محسوب مى‏شد، در عين حال داراى شخصيتى خارق‏العاده بوده و ابتكارات شگرفى را در حوزه انديشه و قاهت‏به يادگار باقى گذارده است كه هم‏چنان در پهنه گيتى بر بلنداى قله فقه و فقاهت پرتو افشانى مى‏كند.
1. طرح منظم نظريه «ولايت فقيه‏» به شكلى جديد و نو، با روشى كلاسيك و كارآمد و به صورت تنسيق يافته و مفصل، كه با استدلات قوى و ارائه روايات متواتر، آن را مستقل مطرح نموده و توسعه داد.
2. جمع بين فقه حكومتى و مباحث ولايت فقيه كه به صورت مستدل و مفصل بيان كرد. وى مى‏كوشيد فقه را روز آمد نمايد و كارآيى آن را در قالب مسائل حكومتى و پاسخ‏گويى به شبهات و تشكيك‏هاى جديد مطرح، و مطابق زمان و مكان خويش ارائه نمايد. به همين منظور رساله «وسيلة النجاة‏» را براى وظايف سلطان فتحعلى‏شاه مى‏نگارد.
هم‏چنين ترجمه جامع السعادت پدرش را براى فتحعلى شاه، از عربى به فارسى، به همين مقصود انجام مى‏دهد.
3. تدوين و نگارش كتاب‏هايى كه با موضوعات عصر خويش متناسب باشد; مثلا تحرير كتاب «عوائد الايام‏» به شكل عائده بندى و تبويب، خود نوعى ابتكار جديد است كه علماى قبل از ايشان، چنين شيوه‏اى را در نگارش آثار فقهى و اصولى خويش ابداع ننموده بودند.
4. استقلال بخشيدن به مبحث ولايت در ضمن يك عائده و گسترده مطرح نمودن آن علاوه بر تعلق به امور حسبه و مصرف در موارد زكات و خمس و غيره، حاكى از خلاقيت انحصارى اين شخصيت‏بزرگ فقهى – سياسى است.
5. نگارش بعضى از كتاب‏ها و رسالات خود به زبان شيرين فارسى و سرودن اشعار بسيار لطيف و نغز در زمينه‏هاى مختلف كه حاوى نكات اخلاقى، اجتماعى، سياسى و عرفانى هستند.
6. روى آورى به فراگيرى دانش‏هاى غريبه مانند، طب، هندسه، نجوم، عروض، موسيقى، هيئت و حساب، ايشان معتقد بود كه تحصيل اين‏گونه علوم، بهترين معالجات براى درمان اعوجاج سلايق و كج فهمى‏هاى سياسى – اجتماعى هست; چون اين‏ها باعث استقامت و استحكام ذهن مى‏شوند.
7. اشتغال به امور سياسى – اجتماعى و دينى – فقهى:
ملا احمد علاوه بر تدريس در حوزه معارف دينى و تبيين آن‏ها به فقيهان و فضلاى عصر خويش، مى‏كوشد بر مسائل سياسى – اجتماعى و مخصوصا امور حكومت و وظايف سلطان وقت، نظارت نمايد. اشتغالات او به امور سياسى – اجتماعى و توجه ظاهرى «فتحعلى شاه‏» قاجار به نظريات راه‏گشا و كارآمد او، تلاش وى را در تمايل سلطان به حل مشكلات و اداره امور معيشتى مردم، افزايش مى‏دهد و از او عالمى روشن‏فكر و فقيهى مبتكر و سياست‏گذارى منصف مى‏سازد كه توانايى خرق سنت‏هاى غلط پيشين و عدم تبعيت ناآگاهانه و مقلدانه از ديدگاه‏ها پسين را در وى تقويت و تجديد مى‏كند.
آثار فراوان وى به عنوان كارنامه عملى و علمى ايشان در سرتاسر دوران فقه ما و به‏خصوص عصر قاجار محسوب مى‏شود كه گاه با عبارتى فنى و تخصصى و زمانى با بيانى شيرين و دل‏نشين و ساده و پاره‏اى را در قالب اشعارى جذاب و استعاره‏هاى طنزدآميز، مطرح مى‏نمايد و اين نمايان‏گر زندگى پربار و شخصيت‏سياسى – اجتماعى اين فقيه عالى مقدار است.
فهرست تصنيفات ملااحمد نشان مى‏دهد كه از درخشان‏ترين ستاره‏هاى پرفروغ آسمان فضل و دانش ايران و فقيهان نيمه دوم قرن دوازدهم تا اواسط قرن سيزدهم هجرى قمرى شمرده مى‏شود. و اين ويژگى و نوع نگرش او و تاثير آن در تمامى منابع و مآخذ معتبر رجالى، ادبى و علمى اين دو قرن به وضوح به چشم مى‏خورد.
وى علاوه بر اين‏كه فقيه اسلام شناس بودند، نويسنده‏اى ژرف انديش و مربى و مؤلف اخلاق، عالم به امور اجتماعى و سياسى عصر خويش نيز بودند.
نراقى شخصيتى بود كه سياست را با اخلاق بياراست و اخلاق را با اوضاع سياسى و اجتماعى درهم آميخت و آن را با شيوه‏اى نوين و مدرن، با زبان و قلمى شيوا، گاه در قالب اشعارى كه محصول تراوش فكرى‏اش به حساب مى‏آمد و حاكى از راستى و صفاى درونى‏اش بود به تشنگان و شيفتگان كوى ديانت ارزانى داشت.
نراقى اين قهرمان مبارز در جنگ‏هاى ايران و روس و اين پهلوان ميادين فقه و اصول، نغمه غم‏انگيز آزادى و آزادگى را سر مى‏داد و با تدوين رسالات و تراجم كتب و نصايح اخلاقى، حاكمان و زمام‏داران عصر خويش را، به وظايف دينى و ميهنى خود متنبه مى‏ساخت.
تاليفات مرحوم نراقى چه در زمان حيات و چه در روزگار پس از خود مورد عنايت، استفاده و مراجعه علما و فقيهان بوده و هست; به گونه‏اى كه «گويند فقيه بزرگ شيعه مرحوم سيدكاظم يزدى صاحب كتاب «عروة‏» هميشه سه كتاب مهم فقهى در كنارش عزيز و مورد مراجعه بوده است كه يكى از آن‏ها «مستند الشيعه‏» مرحوم نراقى مى‏باشد» . (88)
ظاهرا دو كتاب ديگر: «جواهر الكلام‏» شيخ نجفى «جامع الشتات‏» ميرزاى قمى بوده‏اند.
– روى‏كرد دنبال روانه ملا احمد از پدرش، ملامهدى، در شيوه‏نگارش كتاب‏هاى خود و يا تشريح آن‏ها به روش «الولد سرابيه‏» ، دو ره‏آورد را به همراه داشته است: اولا متاثر از انديشه‏هاى علمى و به خصوص انديشه‏هاى سياسى پدرش بوده كه او نيز از حكماى يونانى اقتباس مى‏كرد، و آن‏ها را به روش‏هاى بازتر و گسترده پى‏مى‏گرفت، ثانيا، تصنيفات پدرش را احيا كرده و آن‏ها را به جهان علم و دانش و انديشه مجددا عرضه مى‏نمايد.

بخش پنجم: ملا احمد نراقى از منظر انديشه‏ورزان و فقيهان و مكانت علمى او
 

شخصيت علمى، فقهى، اصولى و ادبى ملااحمد نراقى آن‏قدر رفيع و بلند است كه تنها دست پرورده‏ها، معاصران و هم سالكان او قادراند وى را بستايند و توصيف نمايند. فلذا بسيارى از اجلاى فقها و اعاظم علما در مورد جاى‏گاه علمى و مكانت فقهى ملااحمد اظهار نظر كرده‏اند كه مختصرى از آن‏ها در ذيل ارائه مى‏شود:
– شيخ آغا بزرگ تهرانى درباره او چنين مى‏نويسد:
«شيخ ملا احمد بن ملامهدى بن ابى ذر نراقى كاشانى، عالم كبير و فقيه نامى، مصنف جليل القدر و جامع علوم و از صلحا و ابرار و اخيار بودند; بر فقرا عطوف و شفيع ضعفا بودند و تلاش زيادى در جهت‏حل مشكلات مردم و رفع احتياج آنها مى‏نمودند» (89) .
– محدث قمى او را چنين توصيف مى‏كند:
«عالم عابد، فاضل فقيه، شاعر اديب، چراغ منير، درياى توفنده، فحول علما، اهل معقول و منقول عالم ربانى و كسى كه در شايستگى او همين بس كه استاد شيخ انصارى بودند» (90) .
– سيدمحسن امين چنين مى‏نگارد:
«او عالم فاضل، جامع اكثر علوم مخصوصا در اصول و فقه و رياضيات بود و شاعر بليغ در فارسى بود» (91) .
– مرحوم سعيد نفيسى مى‏گويد:
«يكى از امتيازات بارز اين مرد در ميان معاصرانش اين است كه در زبان فارسى نويسنده و سراينده بسيار باذوق و شيرين سخنى بود و زندگى بسيار ساده و بى‏آلايش داشته و در آزاد منشى يگانه روزگار خويش بوده است‏» (92) .
– ملا حبيب‏الله كاشانى در وصف او مى‏گويد:
«فاضل حاج احمد نراقى فرزند محقق نراقى بود و همانند پدرش از مشاهير علماى اسلام و فقهاى اعلام بوده، بلكه اعلم، افقه، افضل و اتقن آن‏ها در عصر خودش و مشهورترين آن‏ها در زمان خود بود» (93) .
– دكتر عبدالهادى حائرى او را چنين مى‏ستايد:
«مرحوم نراقى نه تنها نمى‏كوشد كه شايستگى شاهان يا مجتهدان را براى فرمان‏داران برجامعه اسلامى ثابت كند، كه قلندروار از شاه يا سلطان سخت تبرى مى‏جويد و آن‏چه كه با زهد، مدرسه و حتى خرد مورد پسند جامعه‏اش در ارتباط است، پيوند مى‏زند. از پارسايى به شيوه‏اى كه در جامعه‏اش خود نمايى كرده و در ديده او جز ريا چيزى ديگر نبوده، سخت رنج مى‏برده است.
وى اين اشعار را در همين زمينه سروده است:
شويم ورقهاى زهد و ريا ز سجاده و سبحه گردم جدا بيا دفتر زهد بر آب ده مرا جرعه‏اى از مى ناب ده كه از دست زهد اين دل آمد بجان بيا ساقيا، الامان، الامان‏» (94)
– سيدمحمد شفيع جاپلقى بروجردى كه از شاگردان ايشان بودند، او را چنين توصيف مى‏نمايد:
«فاضل عالم، محقق، مدقق، ماهر، درياى مواج، جامع علوم معقول و منقول، داراى يد طولانى در علوم كثيره، شيخ و استاد ما، حاج ملا احمد فرزند ملامحمدمهدى نراقى الاصل و كاشانى مسكن بودند. ايشان اساس دين و دنيا و محل رجوع در فتاوا و احكام بودند» (95) .
– برادرش كه شاگرد وى هم بوده، او را چنين توصيف مى‏نمايد:
«استاد اعلم و شيخ معظم، دريايى متلاطم و بحرى مواج، كسى كه ذكر افتخاراتش عالم را پر كرده است، از فقهاى بزرگ و علماى ارزش‏مند محسوب مى‏شوند» (96) .
– علامه محمدباقر خوانسارى زبان به ستايش گشوده مى‏گويد:
«او دريايى مواج، استاد ماهر، استوانه اكابر، اديبى شاعر و فقيهى برازنده، از بزرگان دين و عظماى مجتهدين به شمار مى‏رفت. از دانش پر و از كودكى صدفى مملو از در بود. نراقى مجتهدى جامع بود و از اكثر علوم، بويژه اصول، فقه، رياضى و نجوم بهره كامل و كافى داشت. نراقى مردى بزرگ جثه، متين و باوقار و غيور بود» (97) .
دكتر على ابوالحسنى مى‏نويسند:
«مرحوم نراقى از فقهاى بنام شيعه در عهد فتحعلى شاه قاجار بود… نراقى كسى است كه در جنگ‏هاى ايران و روس فتواى جهاد سرداد و همراه «سيد مجاهد» رسما در جبهه شركت كرد. حتى ديوان مشهور وى، طاقديس، ناظر به جهاد مزبور بوده و جا به جا از ذكر فداكارى‏هاى مجاهدين مسلمان قفقاز در نبرد با ارتش تزار روس و تحريص ملت ايران به شركت وسيع در جبهات جنگ با روسيه خالى نيست‏» (98) .
– حبيب الله سليمانى آرانى در وصف او مى‏گويد:
«ملا احمد فرزند ملامهدى در كاشان متولد شد و تحصيلات خود را نزد پدر و سيدبحرالعلوم و صاحب رياض گذراند، به گونه‏اى كه به معاريف فقها و اعلم علما وافقه و افضل شهرت يافت. نفوذ او بر حكام وقت تا حدى بود كه آن‏ها را تا مرز عزل مى‏رساند» (99) .
– استاد قاضى طباطبايى نيز از او به بزرگى ياد مى‏كند:
«و از علامه نراقى كه در علوم، دريايى بى‏كران بوده، فرزندى به وجود آمد كه در مقام شامخ فقاهت و اجتهاد و شعر و ادب و عظمت علمى در ميان فقهاى شيعه تا درجه اعلى بالا رفته است كه عبارت است از فقيه و مجتهد اكبر، حاج شيخ ملااحمد نراقى… كه شهرت به‏سزايى دارند» (100) .
– محمد بن سليمان تنكابنى او را چنين مى‏ستايد:
«حاج ملا احمد فرزند ملامهدى نراقى از سرآمد فضلاى روزگار و مجتهد مسلم اعصار و امصار بوده است. ذكاوت و حدت فطنت او را كسى نداشته و طبع شعر عالى داشته است; چون پدرش از اعاظم مجتهدين بود. او هنوز تحصيل سوادى نكرده بود شاگردان پدرش او را به مدرسه نشاندند و مطول و معالم را درس مى‏گفت… و جامع علوم بود» (101) .
– مرحوم محمد شريف رازى مى‏نويسد:
«از جمله معاريف و مشاهير دانش‏مندان و فقها و علماى اخلاق، مرحوم حاج مهدى و حاج احمد هستند. صيت و صوت و جلالت قدر اين پدر و پسر و بيت جليلشان اشهر و اكثر از اين است كه مادر اين كتاب ياد نماييم‏» (102) .
– ميرزا محمد على كشميرى در اين زمينه مى‏نويسد:
«حاج ملا احمد فرزند ملا محمدمهدى نراقى كاشانى، عالمى عالى مقدار و مجتهدى بلند اعتبار و مرجع انام در احكام بود» (103) .
– حاج شيخ عباس قمى، او را چنين توصيف مى‏كند:
«ملا احمد فرزند ملامهدى نراقى، عالم عابد، فقيه، شاعر، اديب، سراج وهاج، بحر درياى خروشان، فحل الفحول و افتخار اهل منقول و معقول، عالم ربانى و همان كسى كه سزاوار است كه در مورد ايشان گفته شود كه استاد شيخ انصارى بودند. كتب ارزش‏مند متعددى نوشته‏اند» (104) . – علامه على‏اكبر دهخدا وى را چنين وصف مى‏نمايد:
«احمد فرزند ملا مهدى نراقى كاشانى، فقيهى از مردم نراق كاشان، جامع اكثر علوم از فقه، اصول، رياضى و نجوم و غيره با جنبه فقاهت نيز شعر مى‏گفت و صفايى تخلص مى‏كرد و عظيم الجثه و بطين بود. در شفقت‏بر رعيت و ضعفا و تحمل كفاف آنان سعى وافر داشت‏» (105) .
– ميرزا محمدعلى معلم حبيب‏آبادى او را چنين ستوده است:
«ملا احمد از جمله علما و فقهاى شيعه، و فقيهى به غايت‏بزرگوار و فاضلى نهايت نام بردار، بلكه اعلم وافقه و افضل و اشهر علماى عصر خويش بوده، كه علاوه بر علوم شرعيه در ساير فنون و فضايل و مراتب ذوق و عرفان بهره‏اى تمام داشته و شعر مى‏گفته و تخلص صفايى مى‏نموده است‏» (106) .
– استاد علامه حسن حسن‏زاده آملى در اين باره مى‏فرمايد:
«وقتى در محضر مبارك حضرت استاد علامه طباطبايى صاحب تفسير الميزان، تشرف داشتم كه از نراقيان سخن به ميان آمد، فرمودند: نراقيان – ملا احمد و مهدى – هر دو از علماى بزرگ اسلام و ناشناخته‏اند» (107) .
– سيدحسين حسنى در «نخبة المقال‏» او را اين گونه ستوده‏اند:
«نراقى فرزند مهدى نراقى، عالمى متبحر و ارزش‏مند، اصولى، فقيه و داراى تصنيفات كثيره بودند» (108) .
– عبدالرفيع حقيقت (رفيع) نراقى را به اين زبان شناسانده است:
«حاج ملااحمد نراقى متخلص به صفايى از پيشوايان نامى مذهب شيعه و عالمان و عارفان دوره قاجاريه است… تحصيلات او در فقه، اصول، فلسفه و ادبيات است… بسيارى از عالمان مذهب شيعه در اواخر دوره قاجاريه از شاگردان او محسوب مى‏شوند» (109) .
– محمدتقى لسان الملك سپهر، در مورد عظمت علمى و نقش سياسى ملااحمد مى‏نويسد:
«حاج ملااحمد نراقى كاشانى كه از تمامت علماى اثنى عشريه فضيلتش بر زيادت بود، به اتفاق چند نفر ديگر از علما… كه او نام مى‏برد – از راه برسيد… اين جمله مجتهدين كه انجمن بودند به اتفاق فتوا راندند كه هر كس از جهاد با روسيان بازنشيند از اعت‏يزدان سر برتافته و متابعت‏شيطان كرده باشد» (110) .
– م. جرفادقانى، در كتاب علماى بزرگ شيعه او را چنين تعريف مى‏كند:
«ملا نراقى فرزند حاج ملا مهدى نراقى، شخصيتى جليل، استادى كبير، نويسنده‏اى خبير، شاعرى اديب، جامع علوم عقلى و نقلى، معروف به فاضل نراقى، يكى از اجله علماى معروف قرن سيزدهم هجرى است‏» (111) .
– ميرزا محمد تنكابنى در وصف او مى‏نويسد:
«حاج ملااحمد فرزند حاج ملا محمدمهدى نراقى كاشانى، از مشاهير علماى خطه ايران و معاريف علماى بلاد اسلاميان بود، و در تحقيق گوى سبق رباى ميدان همگنان، و در تدقيق سرآمد علماى اعيان، ذكاوت او ضرب‏المثل دوران، وحدت فطانت او مسلم ابناى زمان و طبعش در شعر عالى مكان، چون والد ماجدش رحلت نمود، تلاميذ والدش او را به جاى پدر نشاندند» (112) .
– ميرزا محمدعلى مدرسى در توصيف او چنين مى‏نگارد:
«حاج ملااحمد نراقى فرزند ملا مهدى، نراقى الاصل، كاشانى المسكن، از فحول علماى دين و اكابر مجتهدين شيعه است كه فقيه، اصولى، محدث رجالى، نجومى رياضى‏دان، معقولى، منقولى، استاد ماهر، شاعر زاهد، متقى، در اوصاف حميده و اخلاق فاضله طاق و مشهور با مجمع كمالات صورى و معنوى و علاوه بر علوم متداوله نقليه، در بسيارى از علوم ديگر نيز مهارتى به سزا داشت‏» (113) .
– علامه استاد شهيد مرتضى مطهرى:
«ايشان دركتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران‏» سير فلسفه و حكمت را از صدر اسلام تا حيات خويش به صورت بى‏نظيرى طبقه‏بندى مى‏نمايند كه فلاسفه اسلامى را به 33 طبقه تقسيم كرده‏اند. ايشان در عداد طبقه بيست و هشتم مرحوم نراقى را از جمله فلاسفه اسلامى و يكى از فيلسوفان مجتهد و جامع الفنون نام مى‏برد و چنين مى‏نويسد:
«حاج ملا احمد نراقى مانند پدر خود جامع الفنون بوده و مانند پدر خود، مفتى، مجتهد و مرجع فتوا بوده است و معقول را از پدر خود فراگرفته است‏» (114) .
– دكتر عبدالهادى حائرى درجايى ديگر از نراقى چنين مى‏نويسد:
«سخنان ملااحمد نراقى نيز درباره آموختن علوم دنيوى و علوم اخروى بسيار در خور نگرش است. مى‏دانيم كه وى خامه‏اى بس شيوا، و در امور اجتماعى دقت نظرى شايسته ستايش داشته و از هنجارى‏ها و ناهموارى‏هاى موجود در جامعه ايران روزگار خويش رنج مى‏برده است در همين چهارچوب است كه وى به ويژگى‏هاى تعليم و معلم كه پيامش به‏ديده او پايدار ماندن در نادانى بوده، سخت مى‏تازد» .

تاريخ وفات
 

ملا احمد نراقى اين مرد سترگ تاريخ فقاهت، و اين فقيه ستبر قله انسانيت، و شير مرد ميادين مبارزه عليه تعديات بيگانگان، كه عمرى را در راه خويشتن و انسان سازى و آراستگى به اخلاق الهى، در راه اعتلاى «كلمة الله هى العلياء» سپرى نمود، و بيش‏تر عمر شريف و با بركت‏خويش را به كنكاش، تحقيق وژرف انديشى و نگارش تصنيفات و تاليفات متعدد در زمينه‏ها و موضوعات گوناگون، اعم از فقه، اصول، رجال، درايه، اخلاق، رياضى، هندسه، نجوم، حساب و ديگر علوم معقول و منقول و هكذا علوم غريبه پرداخت; سرانجام در اثر بيمارى نافرجام «وبا» كه در عصر وى يك بيمارى غير قابل علاج، مسرى تمام و شايع كه تا شعاع ده فرسخى كاشان را فراگرفته بود، «در اول شب يك‏شنبه بيست و سوم ربيع الثانى 1245ه.ق مطابق 1208شمسى و 1829ميلادى، در ديار كاشان به ديدار معبود و معشوق جاودانه ازلى و ابدى خويش شتافت و به ملكوت اعلى پيوست‏» (115) .
پيكر او را به نجف اشرف منتقل، و در جوار قبر حضرت على عليه السلام، سمت پشت‏سر مبارك، در جانب صحن مطهر مرتضوى، كنار تربت پدرش، به خاك سپردند (116) .

پى‏نوشتها:
 

86. نراقى، احمد، وسيلة النجاة، نسخه خطى، ص 1 و 2، به نقل از مثنوى طاقدس مقدمه، ص 15.
87. غزل ملا احمد، ص 121.
88. به نقل از استاد سيد عبدالعزيز طباطبايى نوه مرحوم سيدكاظم يزدى، و مقدمه معراج السعاده، ص 17.
89. تهرانى، شيخ آغابزرگ، الذريعه، به نقل از عوائد الايام; الكرام البررة، ج 1، ص 116.
90. قمى، شيخ عباس، فوائد الرضويه، ص 410.
91. امين، سيدمحسن، اعيان الشيعه، ج 13، ص 184.
92. نفيسى، سعيد، تاريخ اجتماعى – سياسى ايران در دوره معاصر (تهران: انتشارات بنياد، 1364)، ج 2، ص 177.
93. كاشانى، ملاحبيب الله، لباب الالقاب، ص 94.
94. حائرى، دكتر عبدالهادى، نخستين رويارويى‏هاى انديشه‏گران ايران (تهران: اميركبير، 1367) ص 40- 332.
95. جاپلقى، سيدمحمد شفيع، الروضة البهيه فى الاجازات الشفيعيه، ص 16.
96. نراقى، احمد، عوائد الايام، ص 6- 45.
97. خوانسارى، محمدباقر، الروضات الجنات، ج 1، ص 95.
98. ابوالحسنى، دكتر على، تراز سياست (قم: دبيرخانه كنگره شيخ انصارى، 1373) ص 12- 13.
99. سليمان آرانى، حبيب‏الله، ديدار با ابرار، سيماى كاشان، (قم: انتشارات بشير 1375) ص 155.
100. نراقى، مهدى، انيس الموحدين، با مقدمه قاضى طباطبايى (تبريز: شفق، 1351) ص 4.
101. تنكابنى، محمدبن سليمانى، تذكرة العلماء، ص 4- 53.
102. رازى، محمدشريف، گنجينه دانش‏مندان (قم: 1354) ج 6، ص 258.
103. كشميرى، ميرزامحمدعلى، نجوم السماء و فى احوال العلماء، ص 4- 343.
104. قمى، شيخ عباس، فوائد الرضويه فى احوال العلماء و المذهب الجعفريه، ص 41.
105. دهخدا، على‏اكبر، لغت‏نامه‏تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، 1373). چاپ اول، دوره جديد، ج 1، ص 1165.
106. چاپ اول، دوره جديد، ج 1، ص 1165.
107. معلم حبيب‏آبادى، ميرزا محمدعلى، مكارم الاثار، ج 4، ص 1235.
108. نراقى، مهدى، انيس الموحدين، با مقدمه علامه حسن‏زاده، ص 14.
109. حسينى، سيدحسين، نخبه المقال، بى‏جا، بى‏تا، ص 4- 233.
110. حقيقت (رفيع)، محمدالرفيع، تاريخ نهضت‏هاى فكرى ايرانيان در دوره قاجار، ص 5- 1624 (بخش دوم) .
111. جرد فادقانى، م. علماى بزرگ شيعه (قم: انتشارات معارف اسلامى، 1364) ص 5- 224.
112. تنكابنى، ميرزا محمد، قصص العلماء، ص 129- 132.
113. مدرس تبريزى، ميرزا محمدعلى، ريحانة الادب، ج 6، ص 160- 163.
114. مطهرى، مرتضى، خدمات متقابل اسلام و ايران (قم: دفتر انتشارات اسلام، صدرا، 1362).
115. تهرانى، شيخ آغابزرگ، الذريعه، ج 6، ص 276; ح 12، ص 286; ج 13، ص 183 و 195 و 286; ج 21، ص 14، 66، 229، 340; ح 25، ص 85، 177; نفيسى، سعيد، تاريخ اجتماعى، سياسى ايران در دوره معاصر، ج 2، ص 77; كاشانى، ملاحبيب الله، لباب الالقاب (بى‏جا، مصطفوى، 1378ق) ص 6- 95; موسوى، سيدكاظم، نشر دانش، سال چهارم، شماره 3، زندگى و نقش فقهى ملااحمد نراقى، فروردين و ارديبهشت 1363، ص 7; على لو، نور الدين، ديدار با ابرار سيدبحرالعلوم (قم: مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، 1372) ص 9- 68; حقيقت (رفيع)، عبدالرفيع، تاريخ نهضت‏هاى فكرى ايرانيان، بخش سوم، ص 1424; نورى، محمدحسين، مستدرك الوسائل، بى تا، بى جا، ص 384; اسماعيل بن محمدبن مير سليم، الضياح المكنون، بى‏جا، بى‏تا، ج 331، ص 331; نراقى، احمد، الخزائن، ص 6; نراقى، احمد، عوائد الايام، ص 64; نراقى، احمد، معراج السعادة، ص 26; نراقى، احمد، مستند الشيعه، ج 1، ص 18; خوانسارى، محمدباقر، الروضات الجنات (قم: مكتب اسماعيليان، بى‏تا) ج 1، ص 97; دهخدا، على‏اكبر، لغت نامه، ج 13، ص 19808.
تبصره:
براساس منابع فوق و نگاشته‏هاى ديگر كه از علما و مورخان در زمينه سرگذشت دانش‏مندان منتشر شده است، تاريخ وفات مرحوم نراقى (ملا احمد) را بيست و سوم ربيع الثانى 1245ه.ق ثبت كرده‏اند كه اين قول مشهور علما و مورخان است.
اما در بعضى از كتاب‏ها و تراجم، تاريخ وفات او را سال 1244ه.ق تقرير كرده‏اند كه صحيح به نظر نمى‏رسد كتبى كه تاريخ وفات او را 1244 ثبت نموده‏اند: مدرسى، محمدعلى، ريحانة الادب، ج 6، ص 3- 160; قمى، شيخ عباس، فوائد الرضويه فى احوال العلماء المذهب الجعفريه، ص 41; دهخدا، على‏اكبر، لغت نامه، ج 1، ص 1165; امين، سيدمحسن، اعيان الشيعه، ج 13، ص 3- 182; مطهرى، مرتضى، خدمات متقابل اسلام و ايران، به نقل از ريحانة‏الادب، ج 6، ص 160.
اما به چند دليل نگارش تاريخ وفات نراقى در سال 1244ه.ق و يا مردد بين 1244 و 1245 صحيح نيست:
الف) قول مشهور و معروف علما و دانش‏مندان تاريخ‏نگار اين است كه ايشان در سال 1245ه.ق وفات يافته است. اين قول علاوه بر تواتر و تضافر سندى، قرائن ديگرى هم دارد.
ب) براساس آن‏چه كه منقول است، فصل «قضا و شهادات‏» از كتاب «مستند الشيعه‏» را در شب يك‏شنبه پانزدهم ربيع‏الاول 1245 اندكى قبل از وفات خود، به پايان برده‏اند. مى‏فرمايند: «تم الكتاب القضا و الشهادت فى ليلة الاحد، الخامس العشر من شهر ربيع الموئود، سنة 1245ه.ق‏» .
ج) اجازه نامه شيخ مرتضى انصارى را در شوال 1244 تقرير نموده‏اند.
د) اجازه نامه برادرش كه هم‏نام پدرش است، ملامهدى نراقى دوم، را در ذى‏قعده 1244ه.ق نگاشته‏اند.
نتيجه اين‏كه تاريخ وفات مرحوم نراقى، بيست و سوم ربيع الثانى 1245 صحيح و درست است.
116. نفيسى، سعيد، تاريخ اجتماعى – سياسى ايران در دوره معاصر، ج 2، ص 77; على لو، نورالدين، ديدار با ابرار سيدبحرالعلوم، ص 69; قمى، شيخ عباس، فوائد الرضويه فى احوال العلماء المذهب الجعفريه، ص 41; خوانسارى، محمدباقر، الروضات الجنات، به نقل از مكارم الاثار، معلم حبيب‏آبادى، ج 4، ص 1239; انصارى، مرتضى، زندگانى و شخصيت‏شيخ انصارى، ص 7- 195; نراقى، احمد، معراج السعادة، ص 26; نراقى، احمد، مستند الشيعه، ص 16; مدرسى، ميرزامحمدعلى، ريحانة الادب، ص 3- 160; رها رياض العارفين، ص 463، به نقل از ريحانة الادب، ج 1، ص 3; تنكابنى، محمد، قصص العلماء، ص 103; به نقل از ريحانة الادب، ج 1، ص 3.
 

منبع: www.naraqi.com

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد