خانه » همه » مذهبی » سيري كوتاه در زندگي حضرت سيدالشهدا (عليه السلام)(1)

سيري كوتاه در زندگي حضرت سيدالشهدا (عليه السلام)(1)

سيري كوتاه در زندگي حضرت سيدالشهدا (عليه السلام)(1)

رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيتش، براي همه انسان‌ها به ويژه پيروانشان الگويي ارزنده هستند و خداوند با هدايت‌گري امامان معصوم (عليهم السلام)، از چهره دين خود پرده برداشت و راه خود را نشان داد و چشمه‌سار دانش نهفته خود را در وجود اهل بيت (عليهم السلام) جاري كرد.

28f8707e 9f11 4f8f 8750 7ccd9b01f8bc - سيري كوتاه در زندگي حضرت سيدالشهدا (عليه السلام)(1)

0004889 - سيري كوتاه در زندگي حضرت سيدالشهدا (عليه السلام)(1)
سيري كوتاه در زندگي حضرت سيدالشهدا (عليه السلام)(1)

 

نويسنده: سيد علي محمدي متكازيني

 

اشاره
 

رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهل بيتش، براي همه انسان‌ها به ويژه پيروانشان الگويي ارزنده هستند و خداوند با هدايت‌گري امامان معصوم (عليهم السلام)، از چهره دين خود پرده برداشت و راه خود را نشان داد و چشمه‌سار دانش نهفته خود را در وجود اهل بيت (عليهم السلام) جاري كرد. خداوند، امام را پرچم هدايت خلق و حجت اهل طاعت و اهل زمانش قرار داده است و تاج وقار و عظمت بر سر او نهاده تا با پيروزي از او بتوان به نعمت هاي الهي دست يافت.
امام حسين (عليه السلام) آن مشعل فروزان هدايت و پاسدار ارزش‌هاي الهي است كه در هر فرصتي، مسلمانان را نصيحت و به راه راست هدايت مي‌ كرد، تا راه حق را برگزينند و سعادتمند شود.
آنچه بيش از همه در زندگي امام حسين نمود دارد، قيام آن حضرت در برابر طاغوت زمان است. به تعبير شهيد مطهري: «امام حسين (عليه السلام) به واسطه شخصيت عالي قدرش، به واسطه شهادتش، مالك قلب ها و احساسات صدها ميليون انسان است. اگر كساني كه بر اين مخزن عظيم و گران قدر احساسي و روحي گمارده شده‌ اند؛ يعني رهبران مذهبي بتوانند از اين مخزن عظيم در جهت هم شكل كردن و هم رنگ كردن و هم احساس كردن روح ها با روح عظيم حسيني بهره برداري صحيح كنند، جهان اصلاح خواهد شد. راز بقاي امام حسين (عليه السلام) اين است كه نهضتش از طرفي منطقي است، بعد عقلي دارد و از ناحيه منطق حمايت مي‌شود و از طرف ديگر، در عمق احساسات و عواطف راه يافته است.» (1) اگرچه عاشورا يك روز بود، زندگي انسان ها تا ابد تحت تأثير اين واقعه بوده و در عمق دل‌ ها اثر گذاشته است. درخت مظلوميت در روز عاشورا سر برآورد و شاخ و برگ آن بر تمام زندگي انسان سايه گستراند. پويايي قيام عاشورا در زمان، به دل بستگي و پاي بندي گروندگان آن بستگي دارد. بايد همواره، بيرق ‌هاي حسيني را برافراشته و با پاسداري از ارزش ها، قيام حسيني را زنده نگه داشت.
در اين پژوهش تلاش شده است ناگفته‌ هايي از زندگي امام سوم شيعيان اباعبدالله الحسين (عليه السلام) بيان شود، به اميد آنكه به بركت آن امام همام مقبول افتد، ان شاء الله!

تبارشناسي
 

از ويژگي‌ هاي مهم شخصيتي امام حسين (عليه السلام) داشتن تباري نيك و مطهر است.
حذيفه بن يمان مي گويد: روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به نزد ما آمد. آن بزرگوار فرزندش حسين (عليه السلام) را بر شانه خود سوار كرده و كف دست پاكش را بر پاي آن كودك قرار داده بود و به سينه اش مي فشرد. در آن حال خطاب به جمعيت حاضر فرمود: «اي مردم! من به خوبي مي دانم كه شما پس از رحلتم درباره برگزيدگان خاندان من اختلاف خواهيد داشت اين حسين بن علي (عليه السلام) است. او از نظر جد و جده بهترين مردم است، جد او محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، فرستاده خدا و سرآمد پيامبران الهي، و جده‌اش خديجه، دختر خويلد، بانويي است كه در ايمان به خدا و رسول او از همه بانوان عالم سبقت گرفت. اين حسين بن علي (عليه السلام)، بهترين مردم از نظر پدر و مادر است. پدرش علي بن ابي طالب، برادر، وزير و پسر عموي رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده كه در ايمان به خدا و رسولش بر تمام مردان عالم پيشي گرفته است. مادرش فاطمه، دختر محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) سرور بانوان جهان است. اين حسين بن علي از جهت عمه و عمو نيز از تمام مردم بالاتر است. عمويش، جعفر بن ابي طالب است كه خداوند متعال وجود او را با دو بال بهشتي آراسته و هر وقت دلش بخواهد، در باغ هاي بهشتي پرواز مي كند و عمه‌اش ام هاني، بانوي با عظمت و دختر ابي طالب است.
اي جماعت! اين حسين بن علي (عليه السلام) در داشتن دايي و خاله نيز بر تمام خلايق برتري دارد. دايي‌اش قاسم بن محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله و سلم)، و خاله‌اش زينب، دختر محمد است.» در اين لحظه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) كودك را از شانه‌اش بر زمين نهاد. او در مقابل آن حضرت راه مي ‌رفت و گاهي مي ‌افتاد. سپس [پيامبر] فرمود: «اي مردم! اين پسرم حسين بن علي (عليه السلام) است كه پدر بزرگ و مادربزرگش در بهشتند و پدر و مادرش نيز در بهشتند. عمو و عمه‌ اش ساكن بهشتند، دايي و خاله اش هم در بهشتند. او و برادرش حسن (عليهم السلام)، در بهشت هستند. مطمئن باشيد كه به هيچ يك از فرزندان پيامبر الهي به غير از يوسف بن يعقوب، اين همه افتخار عطا نشده است». (2)

ابراهيم فدايي حسين (عليه السلام)
 

امام حسين (عليه السلام) نزد خداوند متعال چنان جايگاهي داشت كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پسرش ابراهيم را فداي او كرد. خطيب بغدادي از ابوالعباس نقل مي‌ كند: روزي به محضر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مشرف شدم. وقتي رسيدم، ابراهيم را بر زانوي چپ و حسين (عليه السلام) را بر زانوي راست نشانده بود. گاهي حسين (عليه السلام) را مي‌بوسيد و گاهي به ابراهيم اظهار علاقه مي كرد. در آن لحظه جبرئيل، پيك وحي نازل شد و پيام الهي را به رسول خدا (صلي الله عليه و ‌آله و سلم) رساند. پس از آن پيامبر به ما فرمود: «اينك جبرئيل از سوي خداوند بر من نازل شد و پيام داد: اي محمد (صلي الله عليه و ‌آله و سلم) پروردگارت سلام مي رساند و مي فرمايد: من اين دو فرزند را براي تو حفظ نخواهم كرد. لازم است يكي را فداي ديگري كني، انتخاب با توست».
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم)پس از شنيدن اين پيام آسماني دگرگون شد. به ابراهيم نگريست و گريست و به سيماي حسين (عليه السلام) نگاهي کرد و حلقه هاي اشک از چشمانش سرازير شد. سپس فرمود: «مادر ابراهيم کنيز است و اگر ابراهيم را فداي حسين کنم، غير از من کسي سوگوار نيست، ولي حسين، فرزند فاطمه است و پدرش علي، پسر عموي من و گوشت و خونش با من عجين است. اگر حسين فداي ابراهيم شود، دخترم و پسر عمويم و خودم در مرگ او سوگوار خواهيم بود. از اين رو، غم و غصه خودم را بر سوگواري آنان ترجيح مي دهم. اين بود که از درگاه خداوند متعال تقاضا کردم تا ابراهيم را فدايي حسين (عليه السلام) قرار دهد. خداوند نيز خواسته ام را برآورد».
ابراهيم پس از سه روز بيماري درگذشت. پس از آن هرگاه حسين (عليه السلام) به سوي حضرتش مي رفت، او را مي بوسيد و مي بوييد و به سينه اش مي فشرد، دهانش را مي مکيد و مي فرمود: «قربان فرزند عزيزي که ابراهيم را فداي او کردم». (3)

عزت مداري
 

درس عزت، از درس هاي عاشوراست. امام با گفتار و عمل خود به ما آموخت که برخورد مسلمانان با يکديگر چه در داخل و چه در خارج از کشور بايد همراه با عزت باشد. در فرهنگ اسلامي، مسلمان عزيز است و هرگز نبايد تن به ذلت و خواري بدهد.
امام حسين (عليه السلام) با طرح شعارهايي در روز عاشورا، اهداف قيامش را مشخص کرد. در اين روز وقتي دشمنان از هر سو امام را محاصره کردند و ياران و اصحاب فداکارش را به شهامت رساندند، امام فرمود: «مرگ با عزت بهتر از زندگي با ذلت است.« (4) همچنين در روز عاشورا ابن زياد به امام پيشنهاد داد تسليم شود. حضرت در پاسخ فرمود: «اي مردم! آن زنازاده پسر زنازاده، آن امير و فرمانده شما، به من پيشنهاد مي کند يا بايد خوار و ذليل من شوي يا بايد از زير شمشير بگذري. به اميرتان بگوييد حسين مي گويد: «هيهات من الذله». محال است تن به خواري دهد. (5)
امام در ميدان کارزار، درس عزت، شرافت و آزادگي، به همه انسان ها آموخت و فرمود: «من هرگز دست ذلت به شما نمي دهم و مانند بردگان فرار نمي کنم.» (6) مرگم در نظر آن حضرت جز سعادت نيست و زندگي با ستم کاران براي ايشان خستگي آور است». (7)

احترام به همسر
 

از عوامل بسيار مؤثر که در تربيت فرزندان، احترام به همسر ماست. اگر مادر در خانه عزيز باشد و شوهر او را تکريم کند، فرزندانش را با روحي سرشار از محبت و عاطفه تربيت خواهد کرد. اين تأثير در روز عاشورا که تمام کفر در تقابل با تمام اسلام صف آرايي کرده بود، به روشني ديده مي شود هنگامي که هلال بن نافع رهسپار ميدان بود، همسرش به شدت مي گريست. امام متوجه شد و به هلال فرمود: «همسرت جدايي تو را نمي پسندد. تو آزادي و مي تواني خشنودي او را بر مبارزه با شمشيرها مقدم بداري». (8)
امام حسين (عليه اسلام)نسبت به همسر و فرزندانش توجهي ويژه داشت و بسيار آنها را تکريم و احترام مي کرد، آنها نيز به امام عشق مي ورزيدند. حضرت رباب همسر امام حسين (عليه السلام) در سفر کربلا همراه امام بود. وي پس از شهادت امام اين گونه نجوا مي کند: «اي فرزند پيامبر! خداوند از طرف ما تو را پاداش نيکو داده و در وقت ميزان، تو را از هر زياني به دور دارد. تو چنان کوه محکمي بودي که من به آن بدان پناه مي بردم و تو با زحمت و از سر دين داري با ما هم نشيني داشتي. ديگر چه کسي براي يتيمان و فقيران مانده و مسکينان به چه کسي پناه برند تا او بي نيازشان سازد؟ به خدا سوگند، ديگر سايه اي پس از تو بر سرم نخواهم پذيرفت تا در ميان خاک پنهان شوم.» (9) نقل است که امام حسين (عليه السلام) به درخواست هاي مشروع همسرانش احترام مي گذاشت. جابر بن عبدالله انصاري از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند: «عده اي بر امام حسين (عليه السلام) وارد شدند، ناگاه فرش هاي گران قيمت و پشتي هاي فاخر و زيبا را در منزل آن حضرت ديدند. عرض کردند: اين فرزند رسول خدا! ما در منزل شما چيزهايي مي بينيم که خوشايند نيست (وجود اين وسايل را در خانه شما مناسب نمي دانيم!) حضرت فرمود: «پس از ازدواج، مهريه زنان را پرداخت مي کنيم و آنها هر چه دوست داشتند، براي خود مي خرند. هيچ يک از وسايلي که ديديد، از آن ما نيست.» (10) از اين روايت در مي يابيم که امام حسين (عليه السلام) به حس زيبايي دوستي همسرانش احترام مي گذاشت و امکانات لازم را در حد متعارف براي آنها فراهم مي کرد.

مواضع سياسي امام
 

پس از رحلت پيامبر اسلام، گروهي از صحابه در سقيفه بني ساعد گرد هم جمع شدند. و درباره جانشيني آن حضرت به گفت وگو پرداختند. مهم ترين محور اين گفت و گو، انتخاب جانشين پيامبر بود که پس از گفت و گو، سرانجام مهاجران با انتخاب ابوبکر، نشان خلافت را براي هميشه به نام خود ثبت کردند.
دوران خلافت ابوبکر، عمر و عثمان از ربيع الاول سال يازدهم تا ذي الحجه سال 35 هـ .ق به مدت 26 سال، طول کشيد. در اين زمان، امام حسين (عليه السلام) دوران نوجواني و جواني خود را پشت سر مي گذاشت. در ادامه، موضع گيري هاي امام حسين (عليه السلام) با خلفا و برخورد آنها با حضرت را بررسي مي کنيم.
الف) در زمان عمر
عمر بن خطاب پس از ابوبکر و با وصيت مستقيم او و بدون توجه به آراي عمومي مردم به خلافت رسيد. روزي وي در مسجد النبي به ايراد خطبه پرداخت. جمعيت بسياري از مردم مدينه در اين مراسم بودند. حضرت علي (عليه السلام) و فرزندان او (امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) نيز در آن جمع حضور داشتند. چون عمر به ايراد خطبه پرداخت، يک باره امام حسين (عليه السلام) از جا برخاست و نزديک منبر آمد و به عمر فرمود: «از منبر پدرم فرود آي!» و به نقلي فرمود: «از منبر پدرم فرود آي و برو به منبر پدرت بنشين!» عمر از شيوه اعتراض امام حسين (عليه السلام) بهت زده شده بود، ولي به دليل جايگاه مستحکم نواده رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در ميان مردم، چاره اي جز خويشتن داري نديد از اين رو، براي جلب نمازگزاران گفت: «راست گفتي، اين منبر پدر تو است، نه منبر پدر من» و از بالاي منبر، منتظر واکنش حضرت علي (عليه السلام) بود و به آن حضرت مي نگريست. حضرت علي (عليه السلام) فرمود: «او، از طرف من نگفت. آنچه گفت، نظر خودش بود». اي اباالحسن! راست گفتي من تو را به چيزي متهم نمي کنم.» و چاره اي نديد جز اينکه تسليم خواسته اعتراض آميز سبط پيامبر شود. آن گاه به حالت انفعال از منبر پايين آمد و دست حسين (عليه السلام) را گرفت و کنار خود در نزديکي منبر نشاند و خود نشسته براي مردم خطبه خواند.
عمر در سخنانش اين گونه اعتراف کرد: اي مردم! شما گفتار پيامبرتان حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) را به خاطر داريد که فرمود: «حقوق مرا با پاس داشتن حريم و حرمت عترت و نسلم حفظ کنيد. پس هر کسي که حريم مرا حفظ کند، خدا او را از گزندها حفظ خواهد کرد. آگاه باش که لعنت خدا بر کساني خواهد بود که مرا «با آزار عترت و اهل بيتم» بيازارند «و اين جمله را سه بار تکرار فرمود». (11)
عمر بن خطاب براي حسن و حسين (عليهما السلام) احترام ويژه اي قائل بود و در تقسيم بيت المال، آن دو را جزو صحابه اهل بدر به شمار آورد و مقدار سهميه آن دو را به اندازه سهميه افراد اين گروه قرار داد. افزون بر آن از عامل خويش در يمن خواست تا دو مجموعه از زيورآلات را به حسنين (عليهما السلام) دهد. وي همچنين، براي تکريم از فرزندان فاطمه (سلام الله عليها) حقوق آنان را برابر با حقوق حضرت علي (عليه السلام) قرار داد. (12)
ب) در زمان عثمان
عثمان، سومين خليفه اي بود که زمام امور مسلمانان را به دست گرفت و به سبب انحراف از مسير خلافت و اعمال تبعيض و بخشش هاي ناروا به اطرافيان و وابستگان خود، خشم و اعتراض مسلمانان اصيل و حقيقت جويان را برانگيخت، چنان که مسلمانان شهرهاي گوناگون از شدت ستم کاري هاي عمال عثمان به ستوه آمدند و براي شکايت به خليفه، در مدينه جمع شدند.
شخصيت هاي معتبر و معروف حجاز، از جمله حضرت علي (عليه السلام) و فرزندان گرامي اش، عمار ياسر، اويس قرني، مالک اشتر نخعي، محمد بن ابي بکر، طلحه، زبير، عايشه و عبدالله بن مسعود از مخالفان عثمان پشتيباني کردند و اعتراض آنان را بجا و شايسته دانستند.
حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش، از جمله امام حسن مجتبي (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) با مردم ستم ديده هم صدا شدند و در انتقال اعتراض و انتقادهاي آنان به خليفه، نقش ميانجي را بر عهده داشتند.
عثمان به جاي تقدير از حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش، براي بيان واقعيت هاي موجود در ميان امت اسلامي، از آنان دلگير و رنجيده خاطر شد و حتي در اواخر عمرش دستور داد حضرت علي (عليه السلام) مدينه را ترک کند و به ينبع کوچ کند. (13) حضرت علي (عليه السلام) و فرزندانش، بدون توجه به اين فرمان و به منظور حفظ وحدت اسلامي و احترام به مقام خلافت، عثمان را تحمل کردند و از خود واکنشي نشان ندادند. آنان با بزرگواري کوشيدند خليفه را اصلاح کنند تا به خير و صلاح امت بينديشد و از انحراف و افساد، دست بردارد. سرانجام، خودکامگي و استبداد عثمان در امور حکومتي و برخوردار نبودن از حمايت مردمي، او را به آتش خشم انقلابيان مدينه و ديگر مناطق اسلامي گرفتار کرد، چنان که وي در يک يورش شبانه به قتل رسيد. (14)
جندب بن جناده، معروف به ابوذر غفاري، از پيش گامان و از ياران نزديک پيامبر اسلام بود که پس از رحلت پيامبر به اهل بيت (عليهم السلام) و شخص حضرت علي (عليه السلام) ارادت ويژه داشت و از پيروان ولايت و امامت بود. وي در برابر تبعيض هاي بي حد خليفه سوم؛ عثمان بن عفان و رفتار غير اسلامي عاملان وي در شهرها و مناطق اسلامي، انتقاد و اعتراض مي کرد. از اين رو، از جانب عثمان و کارگزارانش آزارها و خستگي هاي روحي و جسمي فراواني ديد. وي يک بار به شام و بار ديگر به سرزمين خشک و بي حاصل ربذه در منطقه دور از مدينه تبعيد شد و در تبعيد دوم، دارايي و همسر وفادارش را از دست داد و در نهايت غربت و تنگ دستي، در آن بيابان وحشت زا، مظلومانه جان به جان آفرين تسليم کرد. و همان جا دفن شد. هنگامي که مي خواستند ابوذر را از مدينه به ربذه تبعيد کنند، خليفه فرمان داد کسي به وي توجه و او را بدرقه نکند. حضرت علي (عليه السلام) و دو فرزندش حسن و حسين (عليهما السلام)، برادرش عقيل، عبدالله بن جعفر، عبدالله بن عباس و عمار ياسر، با وجود تهديدهاي خليفه و سخت گيري هاي دامادش مروان بن حکم که مأمور اخراج و تبعيد ابوذر به ربذه بود، وي را همراهي کردند.
امام حسين (عليه السلام) که در آن زمان جواني برومند و مبارز بود، به ابوذر نزديک شد و به او فرمود: «عمو جان! خداوند متعال قادر است آنچه را تو مي بيني، تغيير دهد و ممکن است اين وضعيت را دگرگون کند؛ ]زيرا] او در هر روزي [با قدرت و حکمت خود] در جايگاه ويژه اي است. همانا اين مردم [خليفه و هوادارانش] دنيا را از تو دريغ کردند و تو دين را از گزند آنان حفظ کردي و تو چقدر از دنياي آنان بي نيازي و آنان چه قدر نيازمند دين تو هستند! بر تو باد شکيبايي؛ تمام خير در شکيبايي است و شکيبايي، از کرامت نفس است و بي تابي را رها کن؛ زيرا بي تابي، تو را [به هدف نمي رساند و ] بي نياز نمي کند». (15)

دوران خلافت اميرمؤمنان علي (عليه السلام)
 

پس از آنکه عثمان بن عفان در ذي الحجه سال 35 هـ.ق به دست مسلمانان انقلابي کشته شد، حضرت علي (عليه السلام) با پافلشاري مسلمانان، خلافت را پذيرفت، ولي انتخاب حضرت علي (عليه السلام) به خلافت، کاملاً ديني و مردمي بود. ديني بودن آن از اين روست که پيامبر به فرمان خداي متعال، حضرت علي (عليه السلام) را در غدير خم به جانشيني خويش برگزيد و با اين انتخاب، دين اسلام را کامل کرد.
مردمي بودن خلافت حضرت علي (عليه السلام) نيز از اين نظر است که پس از قتل عثمان، مردم به سوي خانه علي (عليه السلام) به راه افتادند و او را به خلافت دعوت کردند.
در آن عصر که حکومت ها بر اساس استبداد و ظلم و زور بنا شده بود، حضرت علي (عليه السلام) با رأي مستقيم مردم و به شکل مردمي ترين حکومت ها، به خلافت برگزيده شد و رهبري امت را بر عهده گرفت.
در اين زمان، امام حسين (عليه السلام) نيز مانند امام حسن مجتبي (عليه السلام) در کمال جواني بود و در ماجراهاي سياسي و اجتماعي در کنار پدرش اميرمؤمنان علي (عليه السلام) حضوري فعال داشت و ذره اي از سيره و سنت پدرش، فاصله نگرفت و همواره در خط و جهت آن حضرت حرکت مي کرد. امام حسين (عليه السلام) در ماجراي شورش مسلمانان بر ضد عثمان و انتخاب اميرمؤمنان علي (عليه السلام) به خلافت اسلامي، نظري غير از نظر حضرت علي (عليه السلام) نداشت و بر پيروي محض از آن حضرت تأکيد داشت. امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) در جنگ هاي اميرمؤمنان علي (عليه السلام) مانند جمل، صفين و نهروان، نقش حساسي را بر عهده داشتند و افزون بر هم فکري با پدر، فرماندهي بسياري از نيروها را بر عهده مي گرفتند و مأموريت انجام دادن بسياري از کارهاي مهم و سرنوشت ساز، به آنها سپرده مي شد.
نقل است در جنگ صفين، معاويه به يکي از لشکريان شام مأموريت داد که در هنگام نبرد، به حضرت علي (عليه السلام) و دو فرزندش امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) نزديک شوند و آنان را از پا درآورند. حضرت علي (عليه السلام) از اين نيرنگ معاويه باخبر شد و به ياران نزديک خود فرمود: «من در مرگ اين دو (حسن و حسين) دريغ دارم، مبادا که با مرگ آنان، نسل رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) قطع گردد. (16) به اين ترتيب، آن حضرت دو يادگار پيامبر را در جنگ ها، از جمله صفين به خوبي حفظ کرد تا در آينده، رهبري جامعه اسلامي را بر عهده گيرند.
د) دوران امام حسن مجتبي (عليه السلام)
پس از شهادت حضرت علي (عليه السلام) امام حسن مجتبي (عليه السلام) در 21 رمضان سال 40 هـ.ق در اجتماع بزرگ مردم کوفه در مسجد اين شهر، به خلافت برگزيده شد و همگان با وي بيعت کردند.(17) پس از اين انتخاب، معاويه ناسازگاري هاي خود را با امام حسن (عليه السلام) آغاز کرد. وي با ارسال نامه هاي متعدد براي امام حسن (عليه السلام) درصدد رخنه در سپاه کوفه برآمد. از ديگر سو با ارسال جاسوساني به کوفه، بصره و شهرهاي مهم ديگر، اطلاعات لازم سياسي و نظامي را درباره سپاه امام به دست مي آورد و شايعه هاي گوناگوني در ميان سپاهيان حضرت پخش مي کرد. امام حسين (عليه السلام) در تمام اين رويدادها در کنار برادرش امام حسن مجتبي (عليه السلام) بود و ايشان را در سفر به ساباط مدائن و کنترل جنگ با معاويه از راه دور، همراهي کرد. امام حسن (عليه السلام) سپاه قابل اطميناني براي نبرد با دشمن نداشت. از اين رو، با پيشنهاد امام حسين (عليه السلام) و ديگر بزرگان بني هاشم به صلح تحميلي و مشروط با معاويه تن داد. امام حسين (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد: «ابومحمد (حسن) راست مي گويد. هر يک از شما تا وقتي اين شخص (معاويه) زنده است، پلاس خانه خود باشد (تا ببينيم چه مي شود) اگر او مرد و شما زنده بوديد، اميدوارم که خداوند آن را براي ما پيش آورد که هدايت ما در آن باشد و ما را به خود وا نگذارد.» (18) در حقيقت، امام حسين (عليه السلام) با اين گفتار، صلح برادرش را تأييد و پاي بندي خود به آن را اعلام کرد.

پي نوشت ها :
 

1.مرتضي مطهري، قيام انقلاب مهدي (عج)، ص 122.
2. ابوعبدالله محمد بن يوسف بن محمد القرشي، کفايه الطالب، ص 272؛ جمال الدين محمد زرندي، نظم دررالسمطين، ص 207.
3. ابوبکر خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، ج 2، ص 201.
4. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 44، ص 192.
5. همان، ج 45، ص 8.
6. موسوي المقرم، مقتل الحسين، ص 280.
7. بحارالانوار، ج 44، ص 381.
8. کلمات امام حسين (عليه السلام)، ص 447؛ فرهنگ سخنان امام حسين (عليه السلام)، ص 8.
9. منتهي الآمال، ج 1، ص 335؛ اعيان الشيعه، ج 6، ص 449.
10. کافي، ج 6، ح 1، ص 476.
11. محمدبن حسن طوسي، امالي، ج 2، ص 313.
12. باقر شريف القرشي، حيات الامام الحسين بن علي (عليه السلام)، ج 1، ص 199.
13. نهج البلاغه، کلام 240.
14. محمدتقي واردي، اسوه جاويد (شخصيت و زندگي امام حسين (عليه السلام)، ص 68.
15. محمد بن يعقوب کليني، الکافي ج 8، ص 206.
16. محمدبن الحسين سيد رضي، نهج البلاغه، ترجمه: فيض الاسلام، خطبه 198.
17. الارشاد، ص 347.
18. رسول جعفريان، تاريخ خلفا، ص 377.

منبع:حسيني ايمني، سيد علي؛ اشارات، قم: مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، تابستان 1391

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد