سیره ی سیاسی امامان شیعه
موضوع مطلب «سیره امامان شیعه در تاریخ» است. (1) شاید بعضی از افراد گمان کنند بحث ما در اطراف شرایط امامت است، که امام مسلمین باید دارای چه ویژگی ها و خصایصی باشد. یا ممکن است عده ای فکر کنند بحث ما راجع به علم امام است؛ علوم غیبی امام. یا سخن در اطراف منابع علم امام است که علوم ائمه (ع) از چه منبعی می باشند. یا ممکن است بعضی تصور کنند که بحث و سخن از انواع ولایت امام است؛ ولایت تشریعی و ولایت تکوینی. یا بحث و سخن پیرامون خلیفه بلافصل رسول خدا و غاصبین این حق است.
در آغاز اعلام می کنم که بحث ما راجع به هیچ یک از این موضوعات نخواهد بود. سخن از بحثی مهم تر و فوری تر است. شیعه ای که مدعی پیروی از علی بن ابیطالب (ع) است، باید بداند مشکلات امروز جامعه ما شیعیان با دانستن حدود علم امام حل نمی شود. اگر منابع علم امام را بدانیم یا ندانیم، به دنیا و آخرت ما صدمه ای وارد نمی شود. البته هریک از این مباحث، در جای خود بحثی مفید و ارزشمند و قابل توجه است، اما سخن این است که در این شرایط زمانی که از هر سوی، دشمنان ما را در محاصره خود قرار داده اند تا اساس اسلام و تشیّع را مورد تهدید قرار دهند- که البته هم اسلام سدّی است در مقابل دشمنان و هم تشیّع سدّی است مستحکم تر- هرگونه اختلاف در داخل جامعه اسلامی امروز ضربه ای خطرناک برای حیات و بقای ماست و هر آن کس و هر دست که امروز به اختلاف دامن بزند، یا جاهل است و نادان و یا مغرض است و مزدور.
طرح نابجای موضوع
اینکه می گویم نیاز زمان را باید درک کرد و در بحث امامت باید به مسئله ای پرداخت که امروز گره های اجتماعی ما را باز می کند، درواقع بیان خود مولای متقیان علی (ع) است؛ چه اینکه هر سخن و هر مقاله و هر گفتاری که در پای آن امضای خداوند، قرآن و یا امضای اهل بیت نباشد، از دیدگاه ما جای بحث و سخن دارد. فردی از حضرت سؤال کرد: « کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام و انتم احق به» (2) یعنی چگونه مردم از حق شما دفاع نکردند، در حالی که حکومت و ولایت و خلافت بعد از رسول خدا از آن شما بود و تو احقّ و سزاوارتر بودی تا بر مسند خلافت تکیه بزنی که جایگاه پیامبر و رسول خدا بوده است؟ سؤال کننده از اصحاب امیرالمؤمنین، از خویشاوندان و از علاقه مندان به مکتب مولای متقیان و شیعه علی بن ابیطالب (ع) است، اما سؤال چه زمانی مطرح می شود؟ آن زمانی که خطر، خطر معاویه است و این سؤال کننده متأسفانه مشکل چند سال گذشته را مطرح می کند. او سخن از ماجرای 25 سال پیش دارد که چه کسانی حق خلافت را غصب و چرا غصب کردند. امیرالمؤمنین در حالی که به جواب اشاره می فرماید و خلافت و حکومت بعد از رسول خدا را از آن خود می داند، در عین حال این تذکر مهم و لازم را می دهد که «و هَلُمّ الخطب فی ابن ابی سفیان» ، یعنی چرا درد 25 سال پیش را مطرح می کنی؟تو می خواهی گذشتگان را از قبر درآوری و پای میز محاکمه بنشانی؟ چرا درد امروز را مطرح نمی کنی؟ که درد امروز، درد معاویه است. آن خطر عظیمی که امروز اسلام را تهدید می کند، خطر حکومت این مرد چند چهره، فرزند ابوسفیان است. چرا به جای نیاز روز، بحث گذشته و سرگرم کننده را مطرح می کنی؟
در این شرایط حساس تاریخی و در این مقطع زمانی که ما هستیم، هرگونه بحث سرگرم کننده از دیدگاه اسلام خیانت است. آن کسی که دردهای اساسی و اصلی را رها می کند و مباحثی را که دارای اولویت اول است، کنار می گذارد و به مباحث دست سه و چهار و یا مباحثی سرگرم کننده می پردازد، قطعاً ناآگاه و یا خائن به اسلام است. این بیان مولای متقیان علی (ع) در نهج البلاغه است که آنچه مهم است و باید مطرح شود و مورد بحث قرار گیرد، درد زمان و نیاز روز است.
ضروری ترین بحث در امامت
ما می خواهیم بدانیم در زندگی اهل بیت، کدامین بحث است که اگر امروز آن را بدانیم، نجاتگر ماست و اگر ندانیم ما را به انحطاط و سیر قهقرایی سوق می دهد؟ آن بحث این است که ائمه هدی (ع) چه راه و مسیری را انتخاب کرده بودند؟ مسیر و راه خاندان رسالت چه راهی بود؟ و رسالتی که ائمه هدی بر دوش داشتند، چه نوع رسالتی بود؟ و امروز در میان این همه گرفتاری ها و مشکلات، که دشمنان خارجی اسلام از یک سو و دشمنان داخلی اسلام در متن جامعه اسلامی، فساد اخلاقی، جهل، نادانی و بیسوادی از سوی دیگر ما را مورد محاصره قرار داده اند، اگر آن بحث را بدانیم، گره های زندگی ما را باز می کند و اگر ندانیم بر بدبختی ما افزوده می شود. همان گونه که امروز در همه مسائل اسلامی بعد از گذشت 14 قرن، تحریف هایی می بینیم که بسیاری از مسائل حساس اسلامی از راهی که در 14 قرن پیش برایش مشخص شده بود، به راست و چپ منحرف شده و این انحراف به گونه های مختلف است. گاهی ممکن است یک برنامه اسلامی را دگرگون و تحریف کنند و به صورت صحیح و واقعی آن را جلوه دهند و گاهی ممکن است چهره شخصیتی را در تاریخ مخدوش کنند و به ما معرفی کنند و گاهی ممکن است برنامه همان برنامه، قانون همان قانون، و شخصیت همان شخصیت باشد، اما نوع برداشت ما را عوض کنند. این تحریف دوم، یعنی تحریف در برداشت و دید در مسائل اسلامی، تحریفی است خطرناک تر و با نقابی که کمتر شناخته می شود و شناسایی آن، کار ساده و آسانی نیست.
تفاوت برداشت ها
مثالی می زنم تا این حقیقت برای ما روشن شود و این مثال، اقتباس از کلام یک روانشناس است. وقتی با گروهی وارد یک جنگل وسیع با انبوه درختان می شویم و به این جنگل نگاه می کنیم، یک جنگل بیشتر نیست و آنچه ما می بینیم، یک منظره واحد است؛ اما آیا برداشت ما چند نفر از آن منظره و درختان جنگلی یکسان است؟ در میان ما اگر نجّاری باشد، به درختان جنگلی که نگاه می کند (با دقت هم نگاه می کند) در عالم خودش می گوید اگر می شد این درخت ها را قطع کنیم و به کارگاه ببریم تا از چوب آنها استفاده کنیم، چقدر کار ما رونق پیدا می کرد. اینکه چوب این درخت چگونه باید تبدیل به وسایل موردنیاز شود، فکر او را مشغول می کند. اگر کنار نجار، یک نقاش ایستاده باشد، او هم به همان منظره (نه منظره دیگر) و به همان درخت ها نگاه می کند، اما در این فکر است که این منظره جنگلی را چگونه می تواند بر روی کاغذ ترسیم کند تا یک تابلوی زیبا و جذابی باشد. او در عالم نقاشی و هنر نقاشی اش سیر می کند. فرد سومی هم که در کنار این دو نفر به عنوان متخصص گیاه شناسی است، با نگاه به این درخت ها به فکر آن است که نام این درخت ها چیست، از کدام دسته و مربوط به کدام گروه از درختان جنگلی است، دوام این درخت ها چه مقدار می باشد و در برابر سرما و گرما چه مقدار مقاومت می کنند. او هم در عالم خود و در رشته علمی خودش است. در کنار این سومی، فرد چهارمی که متخصص در گیاهان دارویی برای درمان بیماری هاست، فکر می کند ساقه، ریشه، برگ و میوه جنگلی این درخت، برای کدام بیماری مفید است و چگونه می تواند برای درمان از آن استفاده کند. آدم خوش ذوقی هم که کنار فرد چهارمی ایستاده و به این منظره نگاه می کند، می گوید عجب منظره زیبا و قشنگی است! چه مقدار پول باید هزینه کنیم تا زمینی بخریم و تبدیل به باغی مصفا شبیه به این منظره کنیم تا در آن استراحت کنیم و لذت ببریم. پس یک منظره واحد در یک زمان و در یک مکان با چشمانی شبیه هم، اما با نگاه پنج نفر منجر به پنج نوع برداشت می شود که هرکدام با دیگری متفاوت و مختلف است.
ما یک نماز داریم و یک روزه و یک حج و یک قرآن و یک اسلام و یک امامت و یک ولایت، اما آیا دید ما نسبت به احکام اسلامی و قرآن مجید و زندگی اهل بیت (ع)، همان دیدی است که خداوند خواسته است؟ آیا برداشت ما همان برداشتی است که در صدر اسلام وجود داشته است یا نه؟ من مدعی هستم که در بسیاری از مسائل اسلامی، برداشت ما نسبت به برداشت مسلمین صدراسلام تغییر یافته و دگرگون شده است.
مسلماً نمازی که ما امروز می خوانیم، از نظر ظاهر با نماز زمان پیامبراسلام یکی است، اما آیا برداشت مسلمان صدر اسلام از نماز با برداشت من یکی است یا تغییریافته است؟ جای هیچ شک و تردیدی نیست که قرآن و آیات قرآنی، همان قرآن و همان آیات زمان پیامبر است و در قرآن نه ذره ای افزوده و نه کاسته شده است، اما آیا برداشت ما از آیات قرآن مجید، همان برداشت زمان پیامبر است یا تغییریافته است؟
در تک تک مسائل اسلامی می توان دقت کرد و این تغییر برداشت را مشاهده نمود. اما بحث من نه راجع به نماز است و نه راجع به روزه و نه حج و نه سایر مسائل. بحث راجع به امامت است و تاریخ زندگی امامان. در بحث امامت، مسئله حادتر و جدی تر است، یعنی اگر شما امروز نماز بخوانید و نماز شما با برداشت مسلمان صدر اسلام فرق داشته باشد، حداکثر این است که این نماز اثر نماز صدر اسلام را ندارد و تأثیر آن کمتر است. شما اگر امروز روزه بگیرید و آن دید و برداشت مسلمان صدر اسلام را نداشته باشید،حداکثر این است که این روزه برای شما، تأثیر روزه صدر اسلام را ندارد. دیگر بالاتر از این که نیست. اما در مسئله امامت، بحث بالاتر است. اگر دید و برداشت راجع به مسئله امامت، دید صحیحی نباشد، مسئله این نیست که تأثیر آن، تأثیر زمان امیرالمؤمنین نیست، بلکه ممکن است خطرناک، منحرف کننده، نابودکننده و ویرانگر باشد. بنابراین به دو صورت و با دو برداشت، بحث امامت و اعتقاد به امامت برای جامعه خطرناک است. و به دو صورت، بحث امامت و اعتقاد به وجود ائمه هدی (ع) برای جامعه و اجتماع بی ثمر و بی اثر است. و به یک صورت، بحث امامت مفید و برای سعادت دو جهان ما عاملی مهم به شمار می رود.
خطر تحریف در بحث امامت
در برداشت اول که امامت می تواند برای جامعه ما خطری بس بزرگ باشد، این است که امامت را این گونه خلاصه کنیم که ائمه هدی در این جهان قدم گذاشتند و عمری تلاش کردند و بالاخره همگی یا کشته و یا به زهر مسموم شدند؛ فقط و فقط برای اینکه شفیعی برای گناهان ما باشند. امام حسین، امیرالمؤمنین، امام عسگری و سایر ائمه هدی (ع) آمدند، تلاش کردند، کشته شدند، مسموم شدند، مقتول شدند، برای اینکه امروز من مسلمان هر خطایی می خواهم بکنم، اما امام حسین (ع) روز قیامت دست من را بگیرد و به بهشت ببرد و بگوید تو هر جنایتی که کردی و هر پستی، آلودگی و خیانتی که داشتی، آزادی! چون به من علاقه داشتی یا در طول عمرت و در طول زندگی ات یک قطره اشک برای من ریختی؛ همین کافی است! فهم امامت به این صورت خطرناک است. درک امامت به این معنی، بالاترین خطر است که با آیات قرآن مجید مخالف است. اسلام دین مسئولیت است؛ اسلام دین زندگی است؛ اما امامت به این معنا، برنامه هرج و مرج و تخریب کننده هرگونه مسئولیت است.
اما برداشت و چهره دوم از امامت که باز هم ویرانگر و خطرناک است، زمانی است که چهره امام را وارونه و منقلب به ما معرفی کنند. می گوید به مسلمان هرچه ظلم می شود، چیزی نگوید، به دلیل اینکه (نعوذبالله) امام سجاد (ع) هم امامی بود که در برابر ظلم ها و ستم ها چیزی نمی گفت. آرام در گوشه خانه مشغول عبادت بود! یعنی مسلمان هر کجروی و کم فهمی و بلا و بدبختی در جامعه می بیند، اقدامی نکند، زیرا که در زمان امام عسگری و امام هادی (ع) هم، آن همه ظلم و جنایت می شد!مگر از متوکل بدتر هم داریم؟! آیا این امامت نمی تواند خطرناک باشد؟ امامتی که ما را به سوی پستی ها بکشاند، برای جامعه خطرناک است. اگر ما چهره واقعی امام را نشناسیم، این دو چهره از امامت برای جامعه خطرناک است.
اما به دو صورت و دوگونه امامت بی ثمر و بی فایده است. چگونه؟ شما اگر معتقد باشید که امامت، فقط اعتقاد به وجود دوازده وصی بعد از رسول خداست که بایستی به اسم، این نام ها را بدانید، در کنج ذهن هم ثبت کرده باشید، این چه تأثیری به حال شما دارد؟ شما اگر نام، اسم، فامیل، تاریخ تولد و تاریخ وفات دوازده امام را بدانید و یا ندانید، چه تأثیری به حال شما دارد؟ اگر امامت فقط در دانستن یک اسم و یک اعتقاد خشک و خالی در کنج ذهن و فکر خلاصه شود، این امامت چه تأثیری می تواند به حال شما داشته باشد؟! شما دوازده نام را می دانید یا نمی دانید، حفظ هستید یا نیستید، چه تأثیری به حال زندگی شما دارد؟ اگر امامت در این معنا خلاصه شود که من دوازده نام مقدس را بدانم و در کنج ذهن و فکرم معتقد باشم که اینها امام بودند، آیا می تواند در زندگی من اثری داشته باشد؟ خیر. چه تأثیری دارد؟! ضرری هم ندارد، نفعی هم ندارد.
صورت دوم آن است که من امام را بشناسم، تاریخ زندگی او را هم دقیقاً بدانم، راه وی را هم بدانم، اما راه امام را از راه خودم جدا بدانم. این امامت چه تأثیری به حال من دارد؟اگر راه علی بن ابیطالب با راه من جداست، چه خاصیتی دارد که من تاریخ علی بن ابیطالب را بدانم؟ راه امیرالمؤمنین را برای چه بدانم؟ عده ای می گویند او امام بوده، به ما چه ارتباطی دارد؟ من می گویم چون امام بوده، به تو مربوط است. اگر امام نبود که به تو مربوط نبود. امام یعنی پیشوا، یعنی راهبر، یعنی کسی که جلو افتاده و دیگران باید راه او را انتخاب و در مسیر او حرکت کنند.
سیره امامان و سه استراتژی مهم
در تاریخ زندگی ائمه هدی (ع) باید روش ها و شیوه ها را از زندگی آنها اقتباس کنیم که به تعبیر قرآن مجید، اسوه است. در تاریخ، خود پیغمبر اسلام، در مبارزه با مشرکین و کفار سه نوع استراتژی را- که گاهی هم به صورت تاکتیک بوده- مشاهده می کنیم: آشکار، مخفی (محرمانه) و فوق مخفی (سرّی) . گاهی پیغمبراسلام به جهاد در برابر دشمن به پا می خیزد، اعلام جنگ می کند، تمام مردم در مسجد اجتماع می کنند و حتی پیامبر با مردم مشورت می کند که چه کار کنیم؟ حالت دفاعی به خودمان بگیریم یا حالت تهاجمی؟ مردم بلند می شوند و صحبت می کنند و اظهارنظر می کنند و پیامبر با حوصله به سخنان افراد مختلف گوش می دهد و آنگاه روی نظرات مردم، برنامه جنگ را طراحی می کند. این تاکتیک آشکار است، که به طور صریح همه مردم دعوت می شوند. خود به خود ممکن است در میان آن جمعیت چند نفر منافق و جاسوس هم باشند و مسائل را فاش کنند. اما این مورد، موردی نیست که تاکتیک، مخفی باشد، بلکه آشکار و روشن است.
اما گاهی لازم است تاکتیک به صورت مخفی (محرمانه) باشد. پیغمبر دستور می دهد ستون نظامی و سربازان مجاهد از جنوب مدینه حرکت کنند. یک شبانه روز، گاهی دو شبانه روز به سمت جنوب، آنگاه به سمت غرب و بعد به سمت شمال حرکت کنند. سربازانی که هدف آنها شمال مدینه است، اول از جنوب حرکت می کنند. بعد از جنوب به غرب و از غرب به شمال حرکت می کنند. گاهی حرکت از شرق آغاز می شود و دور می زنند و از سمت شمال به سمت مغرب می آیند؛ در حالی که هدف اصلی از ابتدا مغرب بوده است. این تاکتیک مخفی است. یعنی خود سربازان هم نمی دانند که هدف اصلی کجاست؟ لازم است این تاکتیک بر مردم مخفی بماند. اگر مخفی نماند، هدف اصلی از دست می رود.
گاهی تاکتیک، فوق مخفی (سرّی) است. پیغمبر ده نفر را تک تک، احضار می کند. به هریک به طور خصوصی می گوید که فردا بعد از نماز صبح در مسجد مدینه باشد. این ده نفر از همدیگر خبر ندارند. بعد از نماز صبح نفر اولی می آید، بعد دومی، سومی، چهارمی، تا دهمی. اینجا می فهمند که برنامه برای هر ده نفر بوده، ولی تا لحظه حرکت از همدیگر بی خبر بوده اند. حالا این ده نفر باید چکار کنند؟ ده مرکب آماده می شوند و مسیر حرکت مشخص می گردد. مثلاً به سمت شمال مدینه، چند فرسخ، چند منزل راه یا چند روز در حرکت باشید؛ بعد زیر فلان درخت در فلان محل هر ده نفر پیاده می شوید و این نامه ای که اکنون به دست شما می دهم، در زیر آن درخت می خوانید تا معلوم شود مأموریت شما چیست. اما تا وقتی زیردرخت و به آن منزلگاه نرسیدید، تو که برای این گروه ده نفر فرمانده هستی، حق گشودن نامه را نداری. عجب، تاکتیک فوق مخفی است! یک گروه ده نفری حرکت می کنند و اصلاً نمی دانند برای چه حرکت کرده اند؟ مقصد کجاست؟ باید چکار کنند؟ اینجا تاکتیک فوق سری است. نباید مطلع شوند، مگر چند لحظه یا چند ساعت قبل از انجام عملیات. این سه نوع تاکتیک در مبارزات رسول خدا در برابر جبهه دشمن مطرح بوده است.
در زندگی و سیره ائمه هدی، در برابر مخالفین و دشمنان با هر چهره و قیافه ای که باشند، شما باز این سه نوع تاکتیک را می بینید: تاکتیک آشکار، مخفی و فوق مخفی. در تاریخ زندگی ائمه هدی وقتی دقیق می شویم، می بینیم که این سه نوع مبارزه در برابر دشمنان وجود دارد. با این سه روش اینها جنگیدند و مبارزه کردند. گاهی شما می بینید که مبارزه ائمه هدی یک مبارزه آشکار است. برای مثال امام سجاد (ع)، سرآغاز امامت وی در سخت ترین شرایط تاریخ شیعه است. زمانی که علی بن الحسین امام سجاد (ع) رهبری جامعه شیعه را به عهده می گیرد، در کنار وی یک عده زن و بچه بیشتر نیستند و سی هزار سرباز مسلح او را محاصره کرده اند. بسیار شرایط سختی است. شما کدام امام را سراغ دارید که در لحظه آغاز امامت او، 72 کشته خون آلود در برابر چشمانش باشند و سی هزار سرباز دشمن مسلح او را محاصره کرده باشند و از شیعیان و پیروان آنها در دور و برش، جز یک عده زن و کودک، کس دیگری نباشد؟ بسیار شرایط سخت و بحرانی بود. آن وقت می بینید که امام سجاد چگونه این رهبری را به خوبی و با دقت بر دوش می کشد.
اولین تاکتیک امام سجاد، آشکار بود. برنامه ای بناست در کوفه پیاده شود، صریحاً این برنامه پیاده می شود. طراحی نقشه، سرّی است، اما خود برنامه به طور علنی در جامعه پیاده می شود. از کجا؟ از دروازه کوفه تا کاخ عبیدالله. تاریخ زندگی اهل بیت و ورود اسرا در کوفه چرا این گونه بود؟ چرا اهل بیت، خانم ها و خود امام سجاد همه سخنرانی ها را از دروازه کوفه شروع کردند تا جلوی کاخ عبیدالله؟ آیا بهتر نبود یک سخنرانی صبح آن روز انجام می شد، یک سخنرانی فردا و یک سخنرانی دیگر در وقت مناسب دیگر؟ چطور می شود که از جلوی دروازه، بیانات و خطبه ها و خطابه ها آغاز می شود تا کاخ استانداری، دارالاماره عبیدالله؟ برای چه؟ دقت کنید که چقدر نقشه دقیق و زیباست!
قرآن مجید و تاکتیک مبارزه
شاید عده ای نسبت به کلمه تاکتیک حساس باشند و بگویند اسلام دینی است که به ما گفته است راست بگویید، روزه بگیرید، نماز بخوانید؛ تاکتیک دیگر چیست؟ چه ربطی به دین دارد؟ مسئله تاکتیک و روش مبارزه در برابر دشمن، آیات صریح قرآن مجید است. مسئله ای نیست که تازه در زمان ما مطرح شده باشد. بیان روشن خود قرآن است:« وَ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا» (3) اگر آیات قبل از آیه 100 این سوره را بررسی کنید، چند نوع تاکتیک را می بینید که در ضمن این آیات بیان شده است. ای مردم! وقتی در مسیر حرکت و مبارزه هستید و احساس می کنید که در ساعات عبادت، دشمن شما را غافلگیر می کند؛ آن زمانی که در مسجد و در حال نماز و خواندن قرآن و دعا هستید و ممکن است دشمن شما را غافلگیر کند، هوشیار باشید!«إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ» وقتی شما در حرکت هستید، در سفر هستید، در مسیر راه هستید، و می خواهید نماز بخوانید (انجام عبادت خدا که سرلوحه و سمبل آن نماز است) دشمن شما را مورد تهاجم و حمله و پرتگاه قرار دهد، نماز را کوتاه کنید. چهار رکعت نماز را دو رکعت بخوانید؛ آن هم با روشی که می گوییم، یعنی یک عده مشغول نماز شوند و یک عده مسلح بایستند و مراقب باشند. تا شما را غافلگیر نکنند.
بعد از آنکه قرآن در این آیات تاکتیک را بیان می کند، می گوید:«وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً وَاحِدَةً» (4) چقدر قرآن زیبا و زنده است! گویی همین امروز نازل شده است! هرچند برای من خوشایند نیست که از دانشمندان خارجی راجع به اسلام نقل قول کنم- چون اسلام بسیار بالاتر و برتر از این حرف هاست- اما فویرباخ که بنیانگذار حقوق تطبیقی است، بیان جالبی دارد. این دانشمند آلمانی راجع به قرآن، بحث های مفیدی دارد و می گوید در قرآن تازگی عجیبی احساس می شود. این قانونی که باید در طول هزار و سیصد- چهارصدسال خاک خورده باشد، تازه است؛ تعلق به امروز دارد؛ هرچه زمان می گذرد، این واژه های قرآنی و لغت های قرآنی مفهوم جدیدی به ما می دهند.
مسلمان ها مواظب باشید دشمن می خواهد شما را غافلگیر کند. آن هنگام که سرگرم عبادت و نماز هستید، ناگهان و «یمیلون علیکم میله واحده»، یک مرتبه شما را غافلگیر می کند، از هر سمت، از شمال و جنوب، شرق و غرب. وقتی سرتان را بلند می کنید که کار تمام شده است. «یمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً وَاحِدَةً» چرا؟ چرا دشمن به شما حمله می کند؟ برای چه؟«لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ» آن وقتی که شما مسلمان ها از نیروها و قدرت ها و از سرمایه های خود غافل شدید، توجه به سرمایه و قدرت را رها کردید و مشغول نماز شدید، با یک حمله ناگهانی، تمام زاد و توشه و اسلحه شما را می ربایند. دشمن می خواهد در حال غفلت و با یک حمله ناگهانی، نابودتان کند. دشمن دوست دارد شما از اسلحه و امتعه خود غافل باشید، آن وقت«یمیلون علیکم میله واحده» . این صریح آیات قرآن است. می توانید در سوره نساء این مطلب را مطالعه کنید.
استراتژی مبارزاتی امام سجاد (ع)
امام سجاد، امام و راهبری است که تمام آیات قرآن مجید در وجود وی تجسم یافته است. یکی از فلسفه های وجودی امام همین است. اگر قرآن، عدالت را تشریح می کند، شما عدل را در زندگی ائمه هدی (ع) می بینید. اگر قرآن، هجرت و جهاد را بیان می کند، شما هجرت و جهاد را در تاریخ زندگی ائمه هدی به وضوح مشاهده می کنید. اگر قرآن تاکتیک را مطرح می کند، شما عملاً پیاده شده این تاکتیک را در زندگی ائمه هدی می بینید.
چرا همه سخنرانی ها از ورودی شهر کوفه تا دارالاماره انجام می شود؟ برای اینکه از دم دروازه وارد اجتماع شدند و تا دارالاماره در اجتماع بودند، ولی وقتی وارد دارالاماره شدند، دیگر ممکن است این چنین جمعیتی را نبینند. اگرچه اینها را به سوی مسیر شام حرکت خواهند داد، اما ممکن است آن سفر به صورت مخفیانه باشد. دشمن ممکن است درس لازم را آموخته باشد که در تاکتیک اول اشتباه کرده که خاندان رسالت و اسرا را در میان جمعیت عبور داده است. آن وقت آنها را از داخل دارالاماره وارد زندانهای مخفی ممنوع الملاقات کند و بعد هم مخفیانه آنها را به سوی شام و دمشق حرکت دهد. پس یک فرصت بیشتر نیست و آن فرصت چند ساعته، فقط فرصت مسیر دروازه تا کاخ عبیدالله و مرکز استانداری است. فقط این فرصت است. و لذا می بینید در نزدیک دروازه به محض ورود، ام کلثوم (س) سخنرانی می کند. جلوتر می روند و به محض اینکه به جمعیت جدیدی می رسند، فاطمه بنت الحسین (س) ، دختر امام حسین یک خطبه مفصل ایراد می کند. به محض اینکه به قلب جمعیت می رسند، زینب کبری (س) سخنرانی می کند. و در بازار کوفه، یعنی آخرین مهلت، امام سجاد، حضرت علی بن الحسین (ع) سخنرانی می کند.
نوع سخنرانی ها هم عجیب است. در بعضی از سخنرانی ها فقط حمله است. هیچ استدلالی در آن نیست. در خطبه ام کلثوم، استدلال کمتر است. تحریک احساسات است. در خطبه فاطمه بنت الحسین، استدلال بیشتر است. در خطبه زینب (س) بیشتر تحریک احساسات و کمی هم استدلال است. در خطبه امام سجاد (ع) هم استدلال و هم تحریک احساسات است. دو کار را انجام می دهند: هم عقل مردم را بیدار می کنند و هم احساسات مردم را تحریک می کنند.
بنابراین شخص پیامبر اسلام و همچنین ائمه هدی (ع)، سه نوع تاکتیک مبارزه در برابر دشمنان داشتند: تاکتیک اول آشکار، تاکتیک دوم مخفی (محرمانه) و تاکتیک سوم فوق مخفی (سرّی). این مسئله را در زندگی خود پیامبر اسلام و در زندگی ائمه هدی (ع) مشاهده می کنیم.
آن قسمت از تاریخ زندگی ائمه هدی که دارای تاکتیک های آشکار است، برای همه قابل فهم است و لذا هرکس که به تاریخ زندگی اهل بیت یک نظر اجمالی بیفکند، حسین بن علی (ع) را به عنوان یک امام مبارز و مجاهد می شناسد. اما وقتی تاکتیک های مخفی و فوق مخفی در زندگی ائمه هدی آغاز می شود، آنجاست که برخی نمی توانند چهره جهاد و مبارزه امام سجاد (ع) را احساس کنند یا چهره مبارزه امام جواد و امام هادی و امام عسگری (ع) را ببینند که نقشه مبارزه آنها در برابر دشمن چگونه بوده است؟
تاکتیک های دشمن
خلفا و قدرت های طاغوتی زمان هم در شرایط مختلف، گاهی تاکتیک های خودشان را به تاکتیک های مخفی و فوق مخفی تبدیل می کنند. در روزگاری می بینید که مبارزه به صورت جنگ آشکار است. لشکری، امامی را محاصره می کند و می جنگد تا آنها را به شهادت می رساند و برای کشتن فرزند پیامبر جشن می گیرد. اما این تاکتیک برای همیشه نیست. در دوران دیگری از زندان استفاده می کند و حتی در شرایطی درک می کند که زندان هم به صلاح او نیست و به گونه دیگر وارد عمل می شود. شما می بینید گاهی زندان به صورت زندان و با تابلوی زندان است که در دوران موسی بن جعفر (ع) این واقعیت را می بینیم. اما بعد از زمان موسی بن جعفر، زندان ها گاهی تابلوی آزادی دارد، اما از زندان هم بدتر است. می بینیم امام جواد (ع) در کنار خانه مأمون در بغداد زندگی می کند که نوعی زندان بود؛ زندانی که خیلی دقیق طراحی شده بود. ظاهر مسئله این است که امام جواد آزاد است و زندانی نیست، اما در کنار کاخ خلیفه تمام اعمال و رفتار امام در کنترل و در محاصره است؛ و هر آن کس که بخواهد با امام ملاقات کند و با او در تماس باشد، مورد شناسایی قرار می گیرد.
پس خود تاکتیک خلفا هم در طول تاریخ تغییر یافته و هر زمان، متفاوت بوده است. در سوره ص و سوره فجر«و فرعون ذی الاوتاد» (5) یا «ذوالاوتاد» (6) فرعون با دستگاه شکنجه اش مطرح می شود. اما در سوره قصص این چنین می بینیم:« ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعاً یستضعف طائفهً منهم یذبح ابناءهم و یستحیی نساءهم انه کان من المفسدین» (7) اینجا دیگر دستگاه شکنجه نمی صرفد، همه کارها را فرعون نمی تواند با دستگاه «ذوالاوتاد» و با میخ های شکنجه اش انجام دهد؛ یک راه دیگر، ایجاد اختلاف و تفرقه افکنی در جامعه است؛ چند دسته کردن مردم در جامعه ای که همه دنبال یک هدف، و پیرو یک راه و یک طریق بودند؛ یک اختلاف عمیق و شدید و به دنبال آن «یستضعف طائفه منهم» استضعاف مردم. و آنگاه گروه روشنفکر آزادیخواه، تنها می ماند و در پی آن «یذبح ابناءهم» آنگاه کشتار آن جمع کوچک جدا شده از جامعه، آغاز می شود. «و یستحیی نسائهم» در بسیاری از پُست ها زن ها را به کار می گیرند.«انه کان من المفسدین» او از فسادگران است.
گاهی می گوید:« انی اخاف ان یبدل دینکم» (8) مردم! من نگران دین شما هستم. نگران آیین و معنویت شما هستم. دلسوز فضیلت شما هستم. موسی و پیروان او برای نابودی دین شما قیام کرده اند. من طرفدار دین شما هستم. فرعون به عنوان حامی دین مردم، خود را وانمود می کند. یعنی از لباس دین، برای نابودی دین واقعی استفاده و بهره برداری می کند. گاهی مبلغین، اطرافیان، اشراف، ملأ این چنین فریاد می زنند: «و قال الملأ من قوم فرعون أتذر موسی و قومه لیفسدوا فی الارض» (9) اشراف و آنها که پایه ها و ستونهای حکومت فرعونی محسوب می شدند، فریاد می زنند که فرعون! آیا موسی و قومش را آزاد می گذاری که در روی زمین فساد کنند؟ آنها می خواهند جامعه را به فساد بکشند و تو دست روی دست می گذاری و تماشا می کنی؟
انواع تاکتیک هایی که دشمن در برابر راهبران واقعی دین دارند، در سوره های مختلف قرآنی در داستان فرعون و موسی (ع) بیان شده است. همین تاکتیک های مختلف را نیز در زمان ائمه هدی (ع) در تاریخ خلفا می بینید. در یک مقطع زمانی، آشکارا در برابر امام یا فردی که به طرفداری از امام به پا خاسته است، مقابله می کنند؛ اما در مقطع دیگر که مبارزه و برخورد آشکار بی فایده است، راه دیگری را برمی گزینند.
نقش یک جاسوس
عبیدالله بن زیاد، معقل را می طلبد و می گوید: « خذ هذه ثلاثة الآف درهماً» ای معقل! این سه هزار درهم را بگیر و برو یکی از اصحاب مسلم را پیدا کن و به او نزدیک شو و این پول را به او تقدیم کن. چه اینکه وقتی پول را تقدیم کردی، آنها به تو اعتماد می کنند و هر آنچه در دل دارند،برای تو بازگو می کنند. این جاسوس عبیدالله وارد مسجد جامع کوفه می شود و مشغول نماز می شود (اینجا نقش یک جاسوس برای نابودی یک نهضت آشکار می شود) . رکوع طولانی، سجده طولانی، گریه ها، اشک و آه! عجب آدم خوبی است! عجب آدم مقدسی! به محاسن بلندش نگاه کن! به پینه روی پیشانی او نگاه کن! بسیار آدم خوبی است! او در حال سجده و رکوع خوب گوش می داد تا آن خبر محرمانه را بشنود.
بعد از چند روز شیادی، متوجه شد که مسلم بن عوسجه ای که آن طرف مسجد مشغول نماز است، در تماس با مسلم بن عقیل است. می آید کنار وی می نشیند و درد دل می کند. می گوید ای مسلم بن عوسجه!«انی امرء من اهل شام» ، من مردی هستم از شام آمده ام، علاقه مند به اهل بیت و خاندان رسالت هستم. جان من به فدای آنها! من که کاری نمی توانم انجام دهم. تمام زحمات زندگی ام این سه هزار درهم است که آورده ام تا به مسلم بن عقیل تقدیم کنم تا در برابر دشمنان خدا و رسول او اسلحه بخرد. کسی را پیدا نمی کنم. عجب کوفه تاریکی است! یک عده ترسو دور هم جمع شده اند! اما از چهره تو ای مسلم بن عوسجه خواندم که تو آدم خوبی هستی! آنقدر گفت و گفت تا مسلم بن عوسجه را خام کرد. در عین حال مسلم بن عوسجه حاضر نشد که همان روز اول راهنمایی اش کند. دو، سه روز فقط او را به خانه خود راه داد. بعد از آنکه (به خیال خود) مطمئن شد، او را به محل استقرار مسلم بن عقیل راهنمایی کرد؛ و همین جاسوس بود که انقلاب کوفه را سرنگون و صحنه سیاسی کوفه را دگرگون کرد. این تاکتیک دشمن است که مرتب در حال تغییر و دگرگونی است.
مقاومت شجاعانه
از طرف دیگر، اصحاب و یاران ائمه را هم می بینیم. روز به روز از تاکتیک های دقیق تر و متناسب با شرایط زمان استفاده می کنند. مگر قیس بن مسهّر صیداوی که نزدیک دروازه کوفه دستگیر می شود، از تاکتیک پیچیده ای استفاده نمی کند؟ مگر نامه را نمی جود، نمی خورد و نمی بلعد؟ وقتی او را پیش عبیدالله می آورند، می پرسد قیس! نامه از چه کسی بود؟ می گوید نامه از حسین بن علی (ع) بود. نامه را برای چه کسی آورده بودی؟ به عبیدالله پاسخ می دهد، برای همان هایی که تو نباید بدانی! می گوید ای قیس! شکنجه می شوی. اما پاسخ می دهد: عبیدالله! آرزویت را به گور ببر و هرکاری می خواهی بکن. محال است که قیس اسامی را فاش کند. می گوید: قیس! من دوستت دارم. یک راه وجود دارد، برو بالای منبر و از کار خود اظهار ندامت کن و نسبت به امام حسین (ع) بیزاری بجوی! و بگو آدم دروغگو و کذّابی است. با این تعبیرات حرف بزن و به اشتباهت اعتراف کن تا تو را ببخشم و پرونده سیاسی تو را پاره کنیم.
در اینجا قیس از تاکتیک استفاده می کند. به بالای منبر می رود. بعد از حمد و ثنای خدا می گوید مردم!«ان الحسین بن علی خیر خلق الله و ابن فاطمه بنت رسول الله و انا رسوله فاجیبوه» ، این حسین بن علی است؛ بهترین خلق خدا در روی زمین. مردم! او پسر فاطمه دختر رسول خداست و من رسول و پیام آور او هستم. بدانید امام در حال حرکت است. به او جواب مثبت بدهید. سپس شروع کنید عبیدالله را سبّ و لعن کردن. درست است که در پایان سخنانش او را از منبر پایین می کشند و بعد هم از بالای قصر دارالاماره او را به زمین پرتاب می کنند و می کشند، ولی مهم نیست. او وظیفه اصلی خودش را به خوبی انجام داده است.
نمونه هایی از تاکتیک های مخفی
آن قسمت هایی که برنامه، برنامه آشکار است، خصوصیات برنامه و نحوه اجرا روشن است. در زندگی امام سجاد (ع) که به آن اشاره ای داشتم، یک قسمت برنامه، آشکار و با تاکتیک غیرمخفی بود. مثلاً در کوفه سخنرانی می کند، در مجلس عبیدالله سخنرانی می کند، حرف می زند، فریاد می زند، افکار مردم را بیدار می کند. وارد شام می شود. در کنار دروازه شام نزدیک کاخ یزید، داخل کاخ یزید، در مسجد جامع شام، همه جا حرف می زند و سخنرانی می کند. واقعیت را برای مردم روشن می سازد. در خطبه مسجد جامع دمشق که فوق العاده اهمیت داشت، در همان جملات اول، دستگاه خلافت یزیدی را محکوم می کند؛ در آن اجتماع و در جامعه ای که مردم اهل فکر و اندیشه نبودند و آنچنان احمقانه فکر می کردند که هر آنچه یزید می گفت، گویی وحی آسمانی است.
اما امام سجاد در مدینه مبارزه اش را با تاکتیک مخفی آغاز می کند، بسیاری از افراد توجه ندارند که چگونه امام سجاد (ع) راه و مسیر مبارزه را ادامه می دهد. البته در مبارزه پشت پرده، متأسفانه کمتر آن بصیرت برای افراد وجود دارد که پرده را بالا بزنند و ببینند پشت پرده چه خبر است. اگر امام سجاد در دوران امامت خود فعالیتی در مدینه نداشتند، چطور شد که زندان حجّاج بیش از صد هزار زندانی سیاسی داشت؟ این حرکت ها از کجا خط می گرفت؟ چرا گروه گروه از شیعیان اعم از زن و مرد را دستگیر می کردند و به زندان حجاج می بردند؟ بعضی از محققین تاریخ، از جمله مسعودی می نویسد سی هزار زن به جرم آنکه در راه اهل بیت و در مسیر خاندان رسالت قدم برداشته بودند و به جرم مخالفت با دستگاه استبدادی زمان در زمان حجاج، زندانی شدند. این، همان دوران امامت حضرت سجاد (ع) است. این افراد در کجا تربیت شدند؟کدام امام و کدام راهبری بود که ایدئولوژی و اندیشه مبارزه را ترویج می کرد؟ مردم به اتکای فتوای کدام راهبری جان خود را به خطر می انداختند؟
بنا نیست که همه مردم از تاکتیک مخفی باخبر شوند. بناست امام سجاد (ع) سال ها این راه را ادامه دهد. نباید بهانه ای در اختیار حجاج قرار گیرد؛ حجاجی که همه شیعیان نزدیک خاندان رسالت حتی کمیل، قنبر و سعید را دستگیر می کند و به اشدّ مجازات می رساند. آنچنان شکنجه های شدیدی اعمال می کرد که مورخین می نویسند در زمان حجاج جوانی را دستگیر کردند و بعد از مدت کمی (یکی، دو هفته بعد) که مادر به ملاقات این جوان آمد، هرچه به او می گفتند این پسر توست، باور نمی کرد. آنچنان چهره تغییر کرده بود که مادر فرزند خود را نمی شناخت. این شیعه تربیت شده مکتب امام سجاد است که جوانش آنچنان تحت شکنجه قرار می گیرد که چهره اش قابل شناسایی نیست، اما از مسیر امام دست برنمی دارد.
اگر شاگردان مکتب امام سجاد این چنین بودند، پس خود امام سجاد چگونه بود؟ «الثمرة تنبأ عن الشجرة» میوه درخت خودش را به خوبی معرفی می کند. اینها میوه های درخت امامت بودند. اصحاب ائمه هدی که با همه مشکلات می ساختند و مقاومت می کردند و از راه و طریقشان دست برنمی داشتند، اینها میوه های درخت امامت بودند. درخت ایمان آنان از آنجا تغذیه می شد. نقشه و برنامه از آن ائمه هدی بود.
حتی در تاریخ زندگی موسی بن جعفر (ع) ، امام هفتم می بینیم که حسین بن علی قیام می کند و واقعه فخّ را به وجود می آورد. عده ای از شیعیان و اصحاب و یاران موسی بن جعفر کشته می شوند. وقتی کار تمام می شود، هادی عباسی می گوید«والله ما خرج الا عن ابیه» به خدا قسم حسین بن علی حسنی، این نواده امام مجتبی (ع)، قیام و نهضت خود را آغاز نکرد، مگر به فرمان موسی بن جعفر (ع) و آنجا که لازم می شود موسی بن جعفر (ع) صحبت کند، راجع به همین حسین بن علی حسنی می گوید که او کشته شد و به شهادت رسید، در حالی که قسم به خدا، «مسلماً صوّاماً قوّاماً آمراً بالمعروف ناهیاً عن المنکر» او مسلمان، اهل نماز و روزه و آمر به معروف و ناهی از منکر بود.
چطور می شود یک آدمی قیام کند و 400، 500نفر به فرمان او قیام کنند و کشته شوند و این قیامش مورد رضای امام نباشد، آن وقت امام راجع به او چنین بگوید: حسین بن علی در سایه نماز و روزه اش به این مقام و منزلت رسید. «آمراً بالمعروف ناهیاً عن المنکر» تمام عمرش در راه امر به معروف و نهی از منکر گذشت. بنا نیست آن جلسه خصوصی را که حسین بن علی با موسی بن جعفر (ع) داشته و امام نقشه او را تأیید کرده است، در تاریخ بنویسند و علنی کنند تا همه بخوانند. بلکه باید تاریخ را بررسی کرد و این حقیقت را دریافت و کشف کرد.
اگر زید به فرمان امام صادق (ع) قیام را آغاز نمی کند و نهضت را شروع نمی کند و با صلاحدید امام باقر و امام صادق (ع) نبوده، پس چطور می شود که وقتی سخن از زید به میان می آید، امام صادق (ع) می فرماید لعنت خدا بر آن کسی که فریاد زید را شنید و به حمایت او قیام نکرد. کتاب احتجاج را نگاه کنید و ببینید بیان امام صادق (ع) نسبت به عمویش زید چگونه است؟ ببینید بیان امام باقر (ع) نسبت به زید چگونه است؟ اگر بناست او برخلاف راه امام قدم برداشته باشد، پس تجلیل امام از وی برای چیست؟ چرا لعنت خداوند بر آن گروهی باد که به کمک او نشتافتند. اما بنا نیست که هر ملاقات سرّی را که بین زید و امام بوده، بنویسند و اعلام کنند تا همه مطلع شوند. بلکه باید آن را از این گونه رموز کشف کرد. این تاکتیک مخفی زندگی ائمه هدی (ع) است.
«کُمیت» مبارز هوشمند
اگر امام سجاد (ع) ، امام ساکتی است، پس فرزدق ها و کمیت ها در کجا تربیت شدند؟ مگر«کمیت» شاگرد تربیت شده مکتب امام سجاد نیست؟ این بزرگ بنی اسد، «خطیباً، شاعراً، رامیاً، حارساً»، شاگرد مکتب امام سجاد، هم سخنران خوبی بود و هم شاعری توانا و هم تیراندازی ماهر و هم اسب سواری چابک و هم مردی باشهامت بود. درواقع، این صفات همه شاگردان مکتب امام می باشد. این کمیت است که امام سجاد در حق او این چنین دعا می کند:« اللهم ان الکمیت جاهَدَ فی آل رسولک و ذریه نبیک و اظهر ما کتم الناس» خدایا تو خود گواهی که کمیت آن کسی است که جانش را در کف نهاد و در راه آل رسول و عترت پیامبر فداکاری نمود. خدایا این کمیت است آن زمانی که همه مردم به خاطر منافع روزمره زندگی شان زبان را از گفتن حق فروبسته بودند و کتمان می کردند، حقایق را اظهار و بیان می کرد و فریادگری شجاع بود.
اشعار «هاشمیات» کمیت به قدری دستگاه خلافت بنی امیه را تکان داده بود که وقتی اشعار کمیت به گوش خالد بن عبدالله والی کوفه رسید، گفت باید با یک نقشه دقیقی هشام را از این زبان خطرناک کمیت، باخبر کنم. سی نفر کنیزک زیباروی را خرید و تمام اشعار «هاشمیات» کمیت را یاد این کنیزک ها داد تا به صورت یک سرود زیبا و قشنگ با هم بخوانند و اینها را برای دربار هشام فرستاد. اینها آمدند پیش هشام. هشام دید کنیزک های زیبایی هستند و ارمغان بسیار خوبی از کوفه است. گفت برایم بخوانید. شروع کردند با هم، اشعار کمیت را خواندن. تن هشام لرزید و گفت ساکت شوید، چه کسی این شعر را گفته، شعری که در تعریف خاندان بنی هاشم و خاندان رسالت است. گفتند مردی از عراق و کوفه به نام کمیت. گفت فوری کاتب بیاید و دستور داد نامه ای نوشتند به فرماندار کوفه که بلافاصله کمیت را دستگیر کن و سرش را برای ما بفرست. به محض رسیدن این نامه، خانه کمیت در کوفه محاصره می شود و قبل از آنکه او بتواند اقدامی انجام دهد، دستگیر و در زندان کوفه محبوس می شود. کمیت در زندان در انتظار بود که فردا یا روز بعد کشته شود و سرش را برای هشام ببرند.
ابان بن ولید، حاکم واسط، بعد از آنکه باخبر می شود کمیت را دستگیر کرده اند، بلافاصله نامه ای می نویسد و به دست یکی از غلام های باهوشش می دهد و می گوید این نامه را به هر وسیله ای که هست باید در زندان به دست کمیت برسانی. همین فردا. امشب به هر قیمتی که هست، با عجله حرکت می کنی و تا صبح نمی خوابی! نفوذ شیعه را حتی داخل دستگاه خلافت آن زمان ببینید! ابان بن ولید حاکم و فرماندار شهر کوچکی است، در عین حال از علاقه مندان خاندان رسالت و کمیت است.
«و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه اتقتلون رجلاً ان یقول ربی الله و قد جائکم بالبینات» (10) آن گاه که از هر طرف نقشه برای کشتن موسی طراحی می شود، و نقشه قتلش نهایی می شود و همه اطرافیان نزدیک فرعون این نقشه را امضا می کنند، یک نفر فریاد مخالفت خود را بلند می کند. آن مردی که در دستگاه حکومت فرعونی بود، اما ایمان خود را مخفی داشته بود تا در یک مقطع و لحظه حساس تاریخ، وارد عمل شود. فریاد می زند، گرچه جانش به خطر است و ممکن است کشته شود، ولی مهم نیست! بگذار بکشند، دیگر اینجا نقشه مخفی پایان یافته است. اینجا باید وظیفه آشکار خود را انجام دهد. فریاد خودش را بزند.
این برنامه، شبیه برنامه علی بن یقطین در تاریخ است. منتهی، به قول آن مرجع بزرگوار (امام خمینی)، جمله زیبایی دارد. یک روز در پایان درسش به عنوان نصیحت می فرمود که برخی از افراد وارد کارهای دولتی شدند تا علی بن یقطین شوند، اما متأسفانه وسط کار، حجاج از آب درآمدند. «رجل مؤمن من آل فرعون» علی بن یقطین، ابان بن ولید و نظایر آنها افرادی بودند که در لحظات حساس تاریخ به داد مردان حق می رسیدند.
«ابان» نامه ای نوشت و غلامش، نامه را با همه مشکلات- به عنوان یک فرد ناشناس به طریقی که ابان به او یاد داده بود- به دست کمیت رساند. رساندن نامه در داخل زندان، کار آسانی نبود. رساندن نامه به زندانی محکوم به اعدام که فردا باید پرونده اش تکمیل و اعدام شود، بسیار مشکل بود. در نامه، نقشه فرار را برایش طراحی کرده بود. نوشته بود: کمیت! تو لسان و زبان اسلامی، با شعرهایت می توانی افکار دیگران را بیدار کنی و مردان بسیاری را هدایت کنی. تو عزیز ما هستی. کمیت! نگذار کشته شوی. یک راه فرار برایت وجود دارد و آن، اینکه به زندانبان بگویی من وصیتی دارم. من که محکوم به اعدامم و فردا کشته می شوم، لااقل بگذارید زن و بچه ام به ملاقات من بیایند. قاعدتاً اجازه می دهند که خانواده ات به زندان بیایند. بگو زندان را خلوت کنند و من مطالب خصوصی با همسرم دارم. قبلاً پیامی را هم به اقوامت برساند که در بیرون مواظب نقشه و برنامه باشند. در داخل زندان بلافاصله از لباس زنت استفاده کن و لباس را عوض کن و به عنوان زن کمیت خداحافظی کرده و به عجله از زندان خارج شو و فرار کن. به زنت هم بگو ساکت بماند. اگر دستگیر شود، مهم نیست، زنت را رها می کنند و تو هم نجات پیدا می کنی. غلام، این نقشه دقیق ابان بن ولید حاکم واسط را به دست کمیت می رساند.
کمیت، زندانبان را می بیند و می گوید لااقل زنم به ملاقات من بیاید تا وصیتم را به او بگویم؛ من که محکوم به اعدامم و کشته می شوم. زندانبان موافقت می کند. زن کمیت وارد زندان می شود، لباس را عوض می کنند. کمیت با لباس همسرش از زندان خارج می شود. بدون آنکه مأمور زندان بفهمد. «الحمدلله الذی جعل اعدائنا من الحمقاء» به هر حال کمیت فرار کرد و زندانبان که بعد از چند دقیقه به سراغ کمیت می آید که بگوید خودش را برای اعدام آماده کند، متوجه قضیه می شود. زندانبان زن را دستگیر می کند و پیش خالد می برد. حاکم کوفه به شدت ناراحت می شود و فریاد می زند زن! تو به مخالفت فرمان امیرالمؤمنین بپا خاستی. زن گفت: بله به مخالفت فرمان هشام بپا خاستم نه امیرالمؤمنین. حالا چه می گویی؟ گفت به اشد وجه مجازات می شوی. گفت مهم نیست من کشته بشوم، مهم کمیت بود که رفت. حالا مرا بکشید یا هر اقدامی می خواهید انجام دهید. بعد، از قبیله اسد آمدند (چون کمیت از قبیله اسد بود) پیش خالد واسطه شدند و گفتند: خالد! زندانی کردن یک زن کار صحیحی نیست. این زن از طایفه ماست. آزادش کن! کمیت که رفته و تو دیگر کاری نمی توانی انجام بدهی. بالاخره زن با وساطت آنها آزاد شد.
کمیت مدت ها در به در، در کوه ها بود و به زندگی و خدمتش ادامه داد. امام سجاد (ع) در حق وی این چنین دعا کرده بود:« اللهم احیه سعیدا و امته شهیدا» . کمیت اشعار فراوانی سروده بود و امام سجاد (ع) پولی برای کمیت فرستاده بود، ولی کمیت پول ها را برای امام پس فرستاد و پیغام داد آقا! من برای پول، شعر نگفتم. برای حقیقت شعر گفتم، برای آشنا کردن مردم با واقعیت شعر گفتم، برای وظیفه شعر گفتم. بنابراین یک تقاضا از شما دارم و آن، اینکه پیراهنی برای من بفرست که خودت پوشیده باشی که آن پیراهن برای من خیلی ارزشمند است و در حق من دعا کن. امام پیراهن را برایش فرستاد و چنین دعا کرد:« خدایا زندگی کمیت با سعادت، و مرگش با شهادت توأم باشد» .
بالاخره کمیت به مقام شهادت نائل شد. یک بار در کوفه دستگیرش کردند و به دلیل اشعار هجوی که علیه فرماندار کوفه گفته بود، به او صد ضربه شلاق زدند. اما کمیت به راه خود ادامه داد. بالاخره در حضور حاکم کوفه، هشت مأمور مسلح به او حمله کردند و هرکدام با حربه ای که در دست داشتند، ضرباتی بر او وارد آوردند. در لحظاتی که از عمرش باقی مانده بود، باز هم پایان زندگی اش و آخرین لحظات زندگی اش فریادش برای آل محمد بود. (11)
کمیت تربیت شده کیست؟ تربیت شده مکتب امام سجاد است. اگر امام سجاد اهل دعا بود، دعای امام سجاد تربیت کننده و درس آموز بود. شما ببینید مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد در شرح حال امام سجاد چه می نویسد. می گوید امام سجاد روزی وارد مسجد مدینه شد و دید عده ای سخنان ناروایی می گویند که امام نمی توانست با آنها رو به رو شود و صریحاً حقایق را برای آنها بازگو کند؛ آمد کنار قبر پیغمبر و دستش را به دعا برداشت و با صدای بلند در ضمن دعا حقیقت را به آن گروه فهماند. دعای امام سجاد به این معناست که اگر در شرایطی سخت و تاریک و بحرانی هیچ راهی نباشد جز فریاد، آن هم فریادی در پوشش دعا، باید این فریاد انجام گیرد. یعنی لحظه ای که لحظه سکوت محض باشد، نداریم.
امام سجاد (ع) وقتی با زبان دعایش فریاد می زند،درواقع می گوید: مسلمان! آن مقطع تاریخی که هیچ راهی وجود نداشته باشد، نداریم. راه وجود دارد: سخن گفتن، تبلیغ کردن و واقعیت را گفتن حتی به لسان و زبان دعا. اگر امام سجاد کاری نمی کرد، پس فرزدق ها در کجا تربیت شدند؟ تاریخ فرزدق را بخوانید. اشعاری که فرزدق دارد، حتی در حضور قدرت های ستمگر زمان، در مجمع عظیم مسلمانان، در کنار کعبه، در محضر امام سجاد. فریادش این بود:« هذا الذی تعرف البطحاء و طأته» . اینها تربیت شدگان مکتب امام سجادند.
این گونه نبود که امام سجاد فقط دعا بخواند و اشک بریزد. انجام همه چیز توأم با هم بود. در بخشی از اوقات، امام برای ارتباط با خدا و پرواز روح و تکامل معنوی به دعا و عبادت می پرداخت. نگویید آن ساعت ها که امام عبادت می کرد، بهتر بود صرف خدمت به جامعه می کرد! این اشتباه و منطق غلطی است. عبادت است که قدرت عظیم معنوی و روحی را به امام می داد. امام هرچه دارد، در سایه خدا دارد و در سایه رابطه با حق دارد. مرد با ایمان هرچه دارد، در سایه ارتباط با حق است،«و استعینوا بالصبر و الصلوه» (12) در سایه رابطه با خداوند، از نماز و روزه کمک بطلبید که اینها باعث تعالی روح و روان شما هستند. پس اینها تاکتیک های مخفی زندگی امام سجاد (ع) است. که شما می توانید از آثار آن به نقشه ها و برنامه های امام سجاد پی ببرید.
پی نوشت ها :
1. سخنرانی دهه اول ماه شعبان، در حضور ده ها هزار مردم انقلابی اصفهان، مسجد حکیم اصفهان، تیرماه 1356 – شعبان 1397.
2. نهج البلاغه، خطبه 162.
3. قرآن مجید، سوره نساء، آیه 101.
4. قرآن مجید، سوره نساء، آیه 102.
5. قرآن مجید، سوره فجر، آیه 10.
6. قرآن مجید، سوره ص، آیه 12.
7. قرآن مجید، سوره قصص، آیه 4.
8. قرآن مجید، سوره غافر، آیه 26.
9. قرآن مجید، سوره اعراف، آیه 127.
10. قرآن مجید، سوره غافر، آیه 28.
11. الغدیر، ج2، ص 211.
12. قرآن مجید، سوره بقره، آیه 45.
منبع :روحانی، حسن (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام (جلد اول: مبانی نظری) تهران: کمیل، چاپ سوم.