شریف رضی و اثر جاودان او
شریف رضی و اثر جاودان او(*)
آنچه که روشن است آن است که شریف رضی در بغداد متولد شد و در همانجا زیست و در همانجا مدفون شد؛ بغداد، استانی از استان های ایران نبوده است؛ اما نباید فراموش کرد که این مرزهای شناخته شده، مرزهای سیاسی است و علم، هیچ حدّ و مرزی ندارد و بر همه سرزمین ها، حاکم است؛ انسانِ عالم همانند خورشیدی است که از مشرق بر می آید و در مغرب فرو می رود، آیا شرقیان، حق دارند مدعی شوند خورشید مختص به ایشان است و دیگران از آن بی بهره اند؟ خورشید بر همه پرتو افشانی می کند. پس تا زمانی که علم به شرقی یا غربی بودن، متصف نشود، عالم نیز به سرزمینی خاصی تعلق ندارد.
بنابراین شریف رضی به عرب یا ایرانی اختصاص ندارد، بلکه تعلق به مسلمانان و حتی بشریت دارد.
دنیا در طی روزگار طولانی خود، شاهد شخصیت های مهّم و بزرگی در عرصه های علمی هنری و ادبی بوده که به رشد و بالندگی رسیده اند، علم آموخته و به دیگران نیز آموخته اند و در گذشته اند و نام و یادشان در صفحات تاریخِ تحوّل علم و ادب و هنر ثبت شده است.
دنیا، شاهد شخصیت های دیگری نیز بوده است که نامشان در تاریخ پنهان مانده اما کارهای علمی و آثارشان همچنان باقی است. اینان نوابغ بشریت و راهنما و راهبر نسل های آینده اند، ستاره وجودشان به خاموشی نمی گراید و تلاش های ایشان انکار نمی پذیرد اگر مقام و منزلت انسان ها با میزان عقل و سجایای اخلاقی سنجیده شود.
شریف رضی، در این میدان، گوی سبقت را از همگنان خویش ربوده و بیشترین بهره را برده است. شریف رضی، بزرگی از بزرگان و پیشوایی است که در کنار این خصایص با اصالت دارای جایگاهی رفیع در آگاهی از غیب است.
من در اینجا درصددِ آن نیستم که به بحث درباره زندگی آمیخته از عزت و شرف این شخصیت ممتاز بپردازم، زیرا تألیفات و آثار دانشمندان، ادیبان و محققان از هزار سال پیش تاکنون، مرا از این کار، بی نیاز نموده است؛ از جمله افرادی که به بحث درباره او پرداخته، ادیب برجسته هم عصر او، ثعالبی است که می گوید:
«او امروز، ماهرترین مردم روزگار خود و نجیب ترینِ سادات عراق است، اصل و نسب شریف و مقامِ شامخ او با ادب ظاهر و فضل باهر و بهره مندی از جمیع خوبی و محاسن، مزین است. او در بین دانش پژوهانِ در گذشته و نیز در میان شاعران طوایف دیگر – که شعر نیکو بسیار سروده اند – شاعرترین است». (1)
یک از محققان معاصر که عهده دار تحقیق در زمینه مصادر و منابع موجود در زمینه زندگی نامه شریف رضی شده بود، به بیش از دویست و چهارده (2) منبع دست یافت، البته سید رضی شایستگی دارد که درباره زندگانی او این میزان کتاب بلکه بیشتر نوشته شود.
و سزاوار است تا دانشمندان و عالمانِ این فن به تحقیق و تفحص درباره آثار او بیشتر همت گمارند. مهیار دیلمی، شاگرد فارسی زبان مکتب او که در رثای استادش دو قصده بسیار زیبا سروده در حق او مبالغه ننموده است. و برای من دلنشین است که ابیاتی از آن مراثی را در محضر شما قرائت کنم:
و الارض کنت علی فقارَهِ ظهرها
علما اِذا کتم الدّجِی اعلامَها
ولدتک ثم تِحولَت لک فی أخٍ
و علی بنیها الکُثرِ کنت عَقامَها
ولقَولهٍ عَوصاء أرتِجَ بابُها
ففتحتَه لَمَّا ولجتَ خصامَها
وقلائدٍ قذفت بحارُک دُرَّها
و قضی لسانُک رَصفَها و نظامها
هی آیهُ العرب التی انفردت بها
راعیتَ فیها عهدَها و ذِمامَها
کم معجزٍ منها ظهرت بفضله
سِیرَ الرِّجال فلم تَجد أفهامَها
تا آنجا که می گوید:
فترکتنی ترک الیمین شمالها
فردا اُعالج فاتلا إبرامها
حیران اساُل أین منک رِفادتی
دَهَش البنان تفقدت ابهامها
لا ساهرنَّ اللیلَ بعدک حسره
إن لیلهٌ عابت حزینا نامَها
وَ لأشرِجَنَّ عن العذول علی الأسی
أذنان محرمهً علی من لامَها
ولاُبدِلَنَّ الصبر عنک بقُرحَهٍ
فی الصدر لا یجد الدواء لحامَها
أبکی لُأطفَئها و أعلمُ أننّی
بالدمع محتطبٌ أشُبُّ ضِرامَها
عَصَر الغَمام ثراک ثم سَقی به
أرضا تَظَلَّم مُذ فقدتَ غَمامها
بک او بجدک أو ابیک نُعاث فی
السقیا اذا الشهباء خِفنا عامَها (3)
همچنین با این اشعار مرثیه می سراید:
بَکَر النَّعمیُ فقال اُردِیَ خیرُها
إن کان یصدق فالرضَیُ هُو الرَّدِی
عادت أراکهُ هاشم من بعده
خورَاً لّفأس الحاطبِ المتوقد
فُجعَت بمعز آیهٍ مشهودهٍ
ولَرَبُّ آیاتٍ لها ام تُشهَد
کانت اذا هی فی الامامه نوزعت
ثُم ادعت بک حقَها لم تُجحَد
رَضِیَ الموافقَ و المخالف رغبهً
بک و أقتدی الغاوی برأی المرشد
و سپس ادامه می دهد تا آنجا که گوید:
بکت السماء له وودت أنها
فقدت غَزالتَها و لما یُفقَد
وَ الأرضُ و ابنُ الحاج سدَّت سُبُله
و المجدُ ضیم فما له من مُنجد
و بکاک یومُک اذ جرت أخبارُه
تَرَحا و سُمَّیَ بالعبوس الأنکد
صَبغت وفاتُک فیه أبیضَ فجره
یا للعیون من الصباح الأسود …
إن تُمسِ بعد تزاحم الغاشین مهـ
ـجورا بمطرَحهِ القریب المغرَد
فالدهر ألأم ما علمتَ و أهلُه
مِن ان تروح عشیرَ هم أو تغتدی … (4)
من قصد بررسی و نقد شعر شریف رضی را ندارم، این وظیفه بر عهده منتقدان شعر عرب است همچنین نمی خواهم فهرستی از تألیفات رضی را برشمرم زیرا آثار و تألیفات او از سال های دور تا امروز در بین ادیبان و محققان متداول بوده است.
من در این فرصت، تنها به اثری از آثار او آن هم تنها از یک بعد اشاره می کنم. اثری که نام رضی را در صفحه روزگار حقیقتاً جاوید ساخته است، یعنی: نهج البلاغه. و ما ادراک ما نهج البلاغه!
می گویند اسماءِ از آسمان نازل می شود. من بر آن نیستم تا در اینجا در درستی یا نادرستی این جمله، سخن گویم، همان طور که نمی خواهم شیوه بعضی علمای اصول را در پیش گیرم که می گویند: دلالت الفاظ بر معنای آنها، دلالتی ذاتی است، بلکه می خواهم سخنم را در این جمله بگنجانم که: نفس انسان درجاتی دارد و به تدریج کامل می شود تا شایستگی اشراف و الهام را بیابد، در این هنگام، امواجی از دریای معرفت به سمت او سرازیر می شود و واردات غیبی به او می رسد، از جمله این موارد، الهام برخی از نام هاست، پس حقیقت آن است که نامگذاری خطبه ها و حکمت ها و نامه های امیرالمؤمنین علی (ع) به نهج البلاغه، از آسمانِ عقل شریف رضی به قلب پاک او نازل گشته و خداوند متعال این نام را برای این اثرِ جاوید به او الهام نموده است. وی می گوید:
«و چون چنین دیدم، کتاب را «نَهجُ البَلاغَه» نامیدم چه درهای بلاغت را برای بیننده باز می کند و طالبان را بدان فراز می خواند. هرچه دانشمند و دانش آموز بخواهد در آن است، و مطلوب بلیغ و زاهد در آن موجود و نمایان. چه امیر مؤمنان (ع) سرچشمه فصاحت است و آبشخور بلاغت. فصاحت خود را به کلام حضرتش آراید تا به جمال رسد، و بلاغت در کنار او زاید و به کمال رسد. او بود که نقاب از چهره سخن کشید تا مترسّل زیبایی آن را دید. آیین گفتار را از او وام گرفتند، و خطیبان بر جای پایش گام نهادند، و واعظان از خواندن کلام او نام یافتند.
با این همه او گوی از همگان برد و اینان بدو نرسیدند، او پیش افتاد و اینان واپس خزیدند چه در گفتار او رنگی از علم خواست و بویی از گفتار مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم.»
شریف رضی که نسبت او به امام (ع) می رسد، تنها کسی نیست که کلام حضرت را این گونه توصیف می کند بلکه، پیشگامان عرصه ادب، که قرن ها پیش از رضی می زیسته اند نیز این حقیقت را بیان کرده اند. آنان بخش هایی از خطبه های امام (ع) و سخنان بلند پایه آن حضرت را اقتباس کرده و در میان نثر و نظم خود نشانده اند و بدان افتخار کرده اند.(5)
همانند عبدالحمید کاتب که می گوید: «هفتاد خطبه از خطبه های علی (ع) را حفظ کردم سپس استعداد نویسندگی در من شکوفا شد.» (6)
سرآمد ادیبان، ابوعثمان عمروبن بحر جاحظ نیز می گوید – و او همان گونه که می دانیم عثمانی است – «علی رحمه الله علیه فرمودند، «مرد را آن بهاست که در دیده اش زیباست»، اگر ما از این کتاب جز این جمله نداشتیم آن را شافی، کافی و بسنده و بی نیاز کننده می یافتیم بلکه آن را بیش از حدّ کفایت و منتهی به غایت و هدف اصلی، می دیدیم. بهترین سخنان آن است که کم آن تو را از بسیار بی نیاز سازد و معنایش در ظاهر الفاظش هویدا باشد. (7)
ابن نباته می گوید: «در فن سخنرانی، گنجی را حفظ کردم که انفاق آن جز بسیاری و وسعت نمی افزاید، صد فصل از مواعظ و حکمت های علی بن ابی طالب را حفظ کردم.(8) بسیاری از ادباء و نویسندگان را می یابیم که با تمام توان کوشیده اند تا به روش امام (ع) نزدیک شوند اما آنچه نویسنده ای که برای طلب و خواسته و با تکلف و زحمت می نویسد کجا و آنچه امام (ع) بی رنج و زحمت و از روی ذوق و طبع بیان می فرماید کجا؟
من در این فرصت از این نمونه های فراوان به ذکر نمونه ای از ابواسحاق صابی بسنده می کنم آنجا که می گوید: «صفات او در حد نیاید و در جهات نگنجد و قرارِ در مکان، او را محصور نکند و گذشت زمان، او را دگرگون نسازد. چشم ها به واسطه او بینا شوند، در گذر قلب ها و اندیشه ها متصور نشود، شکافنده آسمان هاست و آنچه که حمل کند؛ آن کس که لطایف آفرینشش بر بزرگواری حکمتش رهنمون سازد، به قدرت، از یاری رسانندگان بی نیاز است و به عزّت از اقران برتر.
از هر همتا و مشابهی دور است و دست نیافتنی است که هیچ غالبی بر او دست نیابد. و غالبی که زایل نشود و تغییر نیابد، عدلی که ستم نورزد و جور نکند، کریمی که امساک نکند و بخل نورزد. صبوری که شتاب نکند و جهل نورزد و این خداوند شماست، پس او را بخوانید در حالی که خلوص در دین دارید. (9)
خواننده شک نمی کند که ابواسحاق این عبارت را از یکی از خطبه های امام (ع) وام گرفته است. آنجا که فرمود:
لایحویه مکان و لایصفه لسان. قریب من الاشیاء غیر ملامس، بعید منها غیر مباین. لم یتکاءده صنع شی ء منها اذ صنعه، و لم یؤده منا خلق ما خلقه. لم یخلق ما خلقه لتشدید سلطان، و لاتَخوف من عواقب زمان، و لا استعانه علی ند مثاور، و لا شریک مکاثر، و لا ضد منافر. الجواد الذی لا یغضیه سؤال السائلین و لا یبخله الحاح الملحین. (10)
با این وجود من در این جایگاه در صدد بحث درباره تأثیر نهج البلاغه و کلام علی (ع) بر ادبیات عرب نیستم چرا که این وظیفه است که آن را به ادبای عرب وامی گذارم و شما خود در اینجا خود قاضی و در این میدان پیشتازید، هر کس دریا را طلب کرد، جویبارها را کوچک شمارد.
بنده علاقه مندم که کلام را به سمت تأثیر نهج البلاغه بر ادبیات فارسی و شاعران پارسی گوی بکشانم زیرا آنها نیز به مطالعه کلام امام و اقتباس از آن روی آورده اند و این رویکرد از زمان انتشار نهج البلاغه در عالم اسلامی وجود داشته است و ما شاهدیم که تعدادی از شاعران و نویسندگان در اشعار و نامه های عربی یا فارسی خود، به حکمتی از حکمت ها و یا بخشی از خطبه های ایشان استشهاد کرده اند و من از پیشگامان ایشان از
ابوالفتح بستی (متوفی به سال 400) یاد می کنم، وی هم عصر غزنویان و در آغاز شاعر آل سامان بوده و بعد به خدمتِ سبکتین درآمد و عهده دار دیوان رسائل شد:
احسن الی الناس تستبعد قلوبهم
فطا لما استعبد الانسان احسان
و ان اساء مسی ء فلیکن لک فی
عروض زلته صفح و غفران
من یتق الله یحمد فی عواقبه
و یکفه شَرَ من عزوا و من هانوا
من کان للخیر مناعا فلیس له
علی الحقیقه خلان و اخدان
من جاد بالمال مال الناس قاطبه
الیه و المال للانسان فتان
من کال للعقل سلطان علیه غدا
و ما علی نفسه للحرص سلطان
من یزرع الشر یحصد فی عواقبه
ندامه و لحصد لزرع ابان
دع التکاسل فی الخیرات تطلبها
فلیس یسعد للخیرات کسلان (11)
مضمون هر یک از این ابیات مأخوذ از حکمت ها و سخنان امام علی (ع) است آنجا که می فرماید:
1. آن کس که بذل حالت ها برایش آسان شود، آمال و آرزوها متوجه او گردد.
2. هر کس نیکی کند و لغزش های برادران و همسایگان را تحمل کند نیکی را زیباتر کرده است.
3. هر کس از خدا ترسد، خدا او را از همه چیز در امان دارد.
4. هر کس دست خود را از بخشش به خاندانش بازدارد، یک دست را از آنان بازداشته است [اما] دست های بسیاری از او باز داشته می شود.
5. هر کس به دیگران نیکی و بخشش نماید، قلبها بدو مایل شود.
6. هر کس از عقل استعانت جوید او را کفایت کند.
7. هر کس دشمنی بکارد، زیان درو می کند.
8. هر آنچه به تو مربوط نیست رها کن و به کار خود ت بپرداز که مایه نجات تست.
و بدر جاجرمی، شاعر فارسی زبان این ابیات را به فارسی ترجمه کرده است. غیر از بستی، شاعران و ادیبان فارسی زبان دیگری نیز، به کلام امام (ع) روی آورده اند از میان آنان، کسانی گفتارشان را با بخشی از خطبه های امام (ع) آغاز کرده اند و یا معانی کلام ایشان را گرفته و به نظم در آورده اند که در مقدّم ایشان، پیشوای شاعران، فردوسی طوسی است آنجا که در حماسه دلکش خود، شاهنامه بر اساس ترجمه البتدای گوید:
« دیدگان او را درک نمی کنند، پس چشمانت را به تلاش وامدار و اسم و مکان او را محدود نمی سازند پس اندیشه و فکر، تو را چه سود می دهد؟ همانا روح و عقل جواهرند و هر دو را راه رسیدن به او سرگشته و حیرانند. و اگر اندیشه، کلام را انتخاب کند پس منتهایِ کوشش آن توصیف دیدنی ها است، هیچ راهی به ثناء و ستایشِ حقیقتِ او نیست و تکلیف تو، آن است که به عبادت او کمر بندی». (12)
در گفته های این شاعر حکیم و نیکوسرای، تدبر کن، سپس گفتار او را با قسمت ذیل از کلام امام علی (ع) مقایسه کن؛ خواهی دید که کلام فردوسی متأثر است کلام امام (ع) است. و شاعر در این مجال از سخنان ایشان اخذ کرده است:
«دلت علیه اعلام الظهور، و امتنع علی عین البصیر. لم یُطلِعُ العقول علی تحدید صفته، و لم یحجبها عن واجب معرفته (13) ما وحده من کیفه و لا حققته اصاب من مثله – لایُشمَلُ بحد و لا یحسب بعد و انما تحد الادوات انفسها و تشیر الآله الی نظائرها. لا تناله الاوهام فتقدره و لا تتوهمه الفطن فتصوره». (14)
ناصر خسرو قبادیانی نیز در در این قطعه از کلام ایشان علیه السلام بهره گرفته است.
«قیمه کل امری بعلمه
هکذا قال امیر المؤمنین»
قیمت هر کس به قدر علم اوست
همچنین گفتست امیرالمؤمنین (15)
ان طلقت هذه المرأه المدلَّله
فعلت فعل الرجال
گر طلاقی بدهی این زن رعنا را
دان که چون مردان کاری بکنی کاری(16)
و این مأخوذ است از کلام حضرت علی علیه السلام که فرمودند: «ای دنیا! ای دنیا! مرا رها کن که تو را سه طلاقه کردم که هیچ بازگشتی در آن نیست».(17)
و نیز می گوید:
چند ناگاهان به چاه اندر فتاد
آن که او مرد دیگری را چه کند(18)
و این مضمون نیز مأخوذ از کلام علی علیه السلام است آنجا که فرمودند: «هر کس برای برادر مؤمنش چاهی بَکنَد خود در آن افتد.»
و نیز می گوید:
روی نیارم سوی جهان که نیارم
کاین به سوی من به تو ز گرسنه مارست
هر که بدانست خوی او ز حکیمان
همره این صعب مار رفت نیارست(19)
و این نیز مأخوذ از کلام امام علیه السلام است که می فرمایند:
مَثَل دنیا همانند ماری است که لمس کردن آن نرم است در حالی که سَّم کشنده در شکم اوست، فریفته جاهل بدان عشق ورزد و خردمند عاقل از آن دوری جوید. (20)
اگر دواوین شعرایی چون سنایی غزنوی، کسائی مروزی، خاقانی شروانی و دیگر شعرا و نیز آثار منشور ادبی، چونان چهار مقاله، کلیله و دمنه و مرزبان نامه را تا آثار امروزی بررسی کنیم، خواهیم دید که هیچ شاعر و نویسنده ای نیست که در آثارش، نشانی از کلام علی علیه السلام نباشد و از اینجا اهمیت کار شریف رضی و هدیه ای که به ادیبان و جامعه اسلامی تقدیم کرده، آشکار می شود.
و به خاطر اهمیت کتاب نهج البلاغه است که تاکنون بیش از نود شرح بر آن نوشته شده و این غیر از ترجمه هایی است که از متن عربی نهج البلاغه به زبان های دیگر صورت گرفته است.
خداوند شریف رضی را که نامش با نام این اثر جاوید، در گذر زمان جاودانه مانده است پاداش خیر دهاد.
پینوشتها:
* متن سخنرانی استاد در همایش نکوداشت شریف رضی به زبان عربی ایراد شده است و ترجمه آن از سوی گروه ترجمه بنیاد نهج البلاغه صورت گرفته است.
1- یتیمه الدهر، ج 2، ص 297 چاپ مطبعه الحفنیه، دمشق.
2- دکتر محمد هادی امینی: ترجمه شریف رضی، چاپ مؤسسه نهج البلاغه، تهران.
3- دیوان مهیار، ج 3، چاپ دارالکتب، ص 366-370.
4- همان، ج 1، ص 249-253.
5- الشریف الرضی، مقدمه نهج البلاغه.
6- شرح نهج البلاغه تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 1، ص 24.
7- البیان و التبیین، مطبعه لجنه التألیف و النشر و الترجمه، 1367 هـ ق، ج 1، ص 24.
8- شرح نهج البلاغه، ج1، ص24.
9- النثرالفنی، ج 2، ص 296.
10- بخشی از خطبه امام علیه السلام.
هیچ جا گنجایش وی را ندارد؛ و هیچ زبانی وصف او نیارد. به هر چیز نزدیک است نه بدان پیوسته، و از آنها دور است نه جدا و گسسته.
ساختن چیزی از جهان او را به رنج در نیاورد، و آنچه را آفرید بر او سنگینی نکرد.
آنچه آفریدند برای افزودنِ قدرت و توان بود، و نه به خاطر بیم از پیشآمدهای زمان. نه برای آن که در رزم همتایی جنگجو، او را یاری کند؛ و یا شریکی را که به مال نازد، مغلوب و متواری؛ و یا ضدی برتری جدی را منکوب و فراری. او بخشنده ای است که پرسش خواهندگان چشمه جود او را نخشکاند و ستهیدن آنان در طلب، او را به زفتی نکشاند.
11- حیاه الحیوان، دمیری، ذیل کلمه ثعبان.
12- البنداری، ترجمه الشاهنامه، تصحیح عزام، ص 5.
13- نهج البلاغه، خطبه 19، دکتر صبحی صالح.
14- نهج البلاغه، خطبه 186.
نشانه های روشن، او را شناساند و دیده ی بینا دیدنش نتواند. خردها را بر چگونگی صفاتِ خود آگاه نساخته و در شناخت خویش تا آنجا که باید بر – دیده آنها – پرده نینداخته. یگانه اش ندانسته، آن که برای او چگونگی انگاشته و به حقیقت او نرسیده، آن که برایش همانندی پنداشته – نه در حدّی در آید و نه در شمار آید، که افزارها – جسمی- چون خود را محدود کردن تواند؛ و آلت ها به نظر خود اشارت داند. وهم ها بدو نرسد تا او را در اندازه ای در آرد، و اندیشه دوررس او را در نیابد تا صورتی از وی انگارد.
15- دیوان، ص 326، چاپ کتابخانه تهران.
16- دیوان، ص 417.
17- مراجعه کنید به حکم و کلمات قصار علی علیه السلام.
18- دیوان، ص 116.
19- دیوان، ص 50.
20- مراجعه کنید به حکم و کلمات قصار علی علیه السلام.
منبع:فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.
/ج