شهاب فضل و فضیلت
گفت و گوی ماه نامه ی جامعه با حضرت حجه الاسلام و المسلمین دکتر سید محمود مرعشی نجفی، فرزند ارشد آیه الله العظمی مرعشی نجفی قدس سره و تولیت کتابخانه و ریاست واحدهای تحقیقاتی تابعه خواهشمند است از نظر خانوادگی و علمی والد معظم قدس سره را معرفی بفرمایید.
مرحوم والد، آیه الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی قدس سره 20 صفر سال 1315 ه.ق در نجف اشرف در خانواده ی بزرگ علمی پا به عرصه وجود نهاد. پدر
مرحوم والد، آیه الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی قدس سره 20 صفر سال 1315 ه.ق در نجف اشرف در خانواده ی بزرگ علمی پا به عرصه وجود نهاد. پدر
شهاب فضل و فضیلت
گفت و گوی ماه نامه ی جامعه با حضرت حجه الاسلام و المسلمین دکتر سید محمود مرعشی نجفی، فرزند ارشد آیه الله العظمی مرعشی نجفی قدس سره و تولیت کتابخانه و ریاست واحدهای تحقیقاتی تابعه خواهشمند است از نظر خانوادگی و علمی والد معظم قدس سره را معرفی بفرمایید.
مرحوم والد، آیه الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی قدس سره 20 صفر سال 1315 ه.ق در نجف اشرف در خانواده ی بزرگ علمی پا به عرصه وجود نهاد. پدر ایشان مرحوم آیه الله سید شمس الدین محمود از علمای نجف و مدرسین حوزه بود. جد بزرگوارشان مرحوم سید الحکما مشهور به سید الاطبا است. علمای دین تا یک صد سال اخیر هم طبیب روح بودند و هم طبیب جسم. مرحوم جد بزرگوار ما پزشک و عالم و صاحب چند اثر بود. اولین دندان مصنوعی در ایران را ایشان اختراع کرد و حدود 114 سال عمر نمود. وقتی پدرم به دنیا آمد، همان روز اول ایشان را به ضریح مطهر مولا امیرالمؤمنین علیه السلام متبرک کردند و پدرشان پس از آن نیز برای نام گذاری خدمت مراجع وقت رسید تابالاخره نام های “محمد حسین”، “شهاب الدین” و “ابوالمعالی” انتخاب گردید. مرحوم والد بر اساس نقل مادرشان می فرمود: مادرم هیچ گاه بدون غسل و وضو به من شیر نداد. هنگام حمل نیز در مجالسی که غیبت اشخاص می شد، شرکت نمی کرد، اگر گاهی حرفی به میان می آمد، بلافاصله از مجلس بیرون می رفت.
در سنین کودکی نزد جدّه ی مادری خویش، بی بی شمس شرف بیگم طباطبایی (م 1328 ه.ق) (با مرحوم علامه طباطبایی یک تیره هستد) الفبا را آموخت و پس از آن قرائت قرآن، احکام شرعی و ادبیات غرب را تا کتاب مغنی اللبیب تعلیم گرفت. پیش از 16 سالگی تحصیل علوم ریاضی، هندسه، جغرافی و برخی علوم مقدماتی دیگر را آموزش دید. در همین زمان، تمایل به فراگیری علم طب پیدا نمود و کتاب های طبی النبی صلی الله علیه و آله، طب الائمه، مخزن الادویه، جواهر الطب و … را نزد پدر آموخت. مرحوم ابوی در سن جوانی- حدود 23 سالگی – به درجه اجتهاد نایل گردید. قبل از سال 1342 ه.ق اجازه اجتهاد از آیه الله آقا ضیاء عراقی و آیه الله نایینی قدس سره و دیگر بزرگان نجف اخذ نمود. ایشان از بیشترین استادان و علمای زمان خویش کسب فیض نمود، آن هم نه تنها در علوم حوزوی معمول مانند: فقه، اصول و ادبیات، بلکه در علم رجال، علم انساب و علوم غریبه استادان بزرگ و برجسته ای؛ همچون مرحوم آیه الله سید حسن صدر، داشت. معظم له در علم رجال و انساب سرآمد بود و شهرت جهانی در این رشته کسب نمود. مجلس درس ایشان از جمله تفسیر قرآن در قم مملو از جمعیت می شد.
وضع معیشتی معظم له در ایام درسی و پس از آن چگونه بود؟
در تمام طول عمر مراقب بود که مال حرامی داخل مال ایشان نشود تا مبادا گرفتار عقوبت گردد. زمان تحصیل پدرم به تنگدستی می گذشت، چون پدر ایشان از مال دنیا چیزی نداشت. هر دو، سه ماه یک بار گوشت می خورد. گاهی از گوشت قربانی که بین طلبه ها تقسیم می شد، استفاده می کرد و می فرمود: «گاهی از شدت گرسنگی ساعت دوازده شب که طلبه های مدرسه قوام نجف در خواب بودند با هم حجره ای ام به حیاط مدرسه می رفتیم و از برگ کاهویی که بعضی طلبه های پولدار ایرانی کنار حوض می ریختند و فقط وسط آن را می خوردند، سد جوع می کردیم. حتی پول خرید نفت یا پیه چراغ را نداشتیم. به بهانه رخت شویی از نور چراغ پیه سوز دستشویی های مدرسه برای مطالعه ی درس استفاده می کردیم. تابستان به خاطر گرمی هوا طلبه ها به ایران می آمدند، ولی ما پول رفت و برگشت نداشتیم و در نجف می ماندیم. روزها و شب ها من با دوستم لنگ می بستیم و از شدت گرما تا سینه داخل حوض مدرسه می ایستادیم و کتاب به دست مباحثه می کردیم». بله! ایشان به این سختی درس خواندند.
برای خرید کتاب بارها در نجف اشرف، لباس و کفش خود را گرو می گذاشت یا می فروخت.برای خرید کتاب ریاض العلما مجبور شد که لباس و ساعت خود را بفروشد. در روزهای بسیار گرم روزه می گرفت و ماه ها نماز استیجاری می خواند تا مبلغی را تهیه کند و با آن کتاب مورد نظرش را بخرد.
زمانی هم که به مرجعیت رسید در زندگی فردی و خصوصی گرفتار فقر و فاقه بود و نمی توانست مخارج زندگی را به راحتی تأمین نماید؛ زیرا اگر چیزی هم به دستش می رسید، برای خرید کتاب صرف می کرد. برای میهمان ها، حتی اساتید دانشگاه ها که روزهای جمعه به منزل ایشان می آمدند، فقط آبگوشت تهیه می کرد.
نحوه ی رفتار والد معظم با پدر و مادر خویش چگونه بود؟
ایشان می فرمود: من نسبت به پدر و مادرم خیلی احترام قایل بودم. یک وقت مادرم به من گفت: برو پدرت را صدا کن و بگو شام حاضر است. وقتی نزد پدرم رفتم ایشان خوابش برده بود. هرچه فکر کردم که ایشان را بیدار کنم، دلم نیامد. صورتم را که هنوز محاسن نداشت به کف پای ایشان ساییدم. آهسته آهسته پدرم از خواب بیدار شد و فرمود: فرزندم! خدا عاقبت تو را به خیر کند. مرحوم والد بارها فرمود: «من به این مقام و موقعیّت نرسیدم؛ مگر به برکت دعای پدرم». پدرشان از ایشان خیلی راضی بود، ولی متأسفانه در سنین جوانی پدر را از دست داد و سرپرستی اخوی و دو خواهر را بر عهده گرفت.
معظم له برای تربیت فرزندان چه شیوه ای را دنبال می کردند؟
با یاد یکی دو خاطره به این مطلب می پردازم:
یک بار در کودکی همراه با کاروان شتر و گله ی گوسفند رفتم و گم شدم! بالاخره با زحمت زیاد مرا پیدا کردند. آن دفعه پدرم مرا تنبیه نکرد، اما کسی که مرا پیدا کرده بود، یک سیلی محکم که هنوز یادم هست به من زد و گفت: تو دل این سید را به درد آوردی! مرحوم ابوی از همان کودکی ما را با احترام صدا می زد.مثلاً به من می گفت: محمود آقا!، مادر می گفت: آقا هم که نگویید، طوری نمی شود اما پدرم می فرمود: نه، فرزند است. من در برابر او تکلیف دارم. او هم نسبت به ما تکالیفی دارد. من اگر او را احترام کنم، دیگران هم احترامش می کنند، جوان است و غرور دارد. یکی از شیوه های تربیتی ایشان این بود که هر شب با ذکر یک داستان یا خاطرات خودشان و زندگی بزرگان و در نهایت نقل یک حدیث هم ما را تربیت می کردند و هم می خواباندند. مرحوم ابوی حتی به نوه هایشان توجه تربیتی داشتند.
مرحوم ابوی می فرمود: «یک روز در نجف حدود چهار سالم بود که وارد منزل شدم و به مادر گفتم: کسی را در کوچه دیدم که پایش لنگ بود و این طور راه می رفت. مادرم فرمود: غیبت کردی و دهانت نجس شد، بیا دهانت را آب بکش. بعد مرا بلب حوض برد و دهانم را آب کشید، و گفت: دیگر از این حرف ها نزن و ادای کسی را در نیاور».
اخلاق معظم له در روابط خانوادگی چگونه بود؟
مادرم می فرمود: «من شصت سال با پدر شما زندگی کردم. در این مدت ایشان هیچ گاه نسبت به من با تحکم سخن نگفت و رفتاری تند و خشنوت آمیز نداشت و با تندی با من صحبت نکرد. تا آن زمان که خودش قادر به حرکت کردن و انجام کار بود، نمی گذاشت دیگران کاری برایش انجام دهند. حتی هنگامی که تشنه بود، خودش بلند می شد و به آشپزخانه می رفت و آب می آشامید و به من نمی گفت. وی غیر از این که همسری خوب و مهربان و دوست داشتنی بود، برای من مانند یک رفیق صمیمی و همکاری غم خوار نیز بود و در کارهای منزل به من کمک می کرد. بسیاری از اوقات در کارهای آشپزخانه؛ از قبیل: درست کردن غذا، پاک کردن سبزی، شستن میوه و وسایل آشپزخانه کمک می کرد و رفتارش برای تمامی افراد خانه الگو بود».
یک شب من و همسرم به منزل آقا رفتیم. من سر سفره از همسرم خواستم تا برایم آب بیاورد. پدرم به شدت متغیر و ناراحت شد و خطاب به من فرمود: «اگر تشنه هستی، خودت آب بیاور».
مرحوم والد نسبت به فرزندان و افراد خانواده مهربان و خوش رفتار بود. برخی شب ها که نوه هایشان در منزل جمع می شدند، معظم له برای آن ها با بیانی شیرین و جذاب، حکایت و داستان می گفت و نوه ها را سخت تحت تأثیر قرار می داد.در لابه لای حکایت و داستان نصایحی نیز می فرمود که بسیار مؤثر بود.
انگیزه ی اصلی آیه الله العظمی مرعشی نجفی قدس سره برای جمع آوری کتاب های نفیس چه بود؟
ایشان و پدر بزرگوارشان اهل مطالعه بودند. دلیلش مطالعه ی افزون بر ده هزار جلد کتاب است که رؤوس مطالب را پشت صفحه ی اول هر کتاب مرقوم نمودند. حتی ایشان سحرها، یکی دو ساعت مانده به اذان به حرم مطهر مشرف می شد و در محراب می نشست و کتاب هایی را که می خواست مطالعه کند، معمولا در قطع های کوچک تهیه می کرد و در جیبش می گذاشت و همان جا می نشست و مطالعه می کرد. البته اگر مؤمنین هم سؤال داشتند، پاسخ می داد. از علمای گذشته با احترام زیاد یاد می کرد. درباره ی علامه مجلسی قدس سره می فرمود: «ایشان فخر شیعه است و بر همین اساس خیلی دشمن داشت. اگر علامه مجلسی قدس سره نبود، الآن در ایران شیعه وضع فعلی را نداشت، بلکه فقط یک عده در گوشه ای مشغول کار خودشان بودند و تشیع در کشور رسمیت نداشت».
یکی از محققین برجسته چندی پیش از کتابخانه بازدید کرد و گفت: آیه الله مرعشی قدس سره، مجلسی دوم بودند. آن قدر که مرحوم مجلسی قدس سره به علوم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم خدمت نمود، مرحوم آیه الله مرعشی قدس سره هم خدمت کرد، ولی فرق این دو بزرگوار با هم آن است که کتابخانه ی علامه مجلسی قدس سره متفرق شد، ولی کتابخانه آیه الله مرعشی قدس سره، بر جای مانده ان شاء الله تا نسل های بعد و ظهور آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باقی بماند.
مرحوم والد می فرمود: «کتاب های موجود در کتابخانه ی ما مشت نمونه ی خروار است که متأسفانه در قرون و اعصار از بین رفته است. قرن 7 ه.ق در حمله ی مغول ها به کشور بیشترین آثار علمای شیعه را آتش زدند. حمام ها را با سوزاندن کتاب های علمای شیعه گرم کردند. آنچه الآن مانده نمونه های کوچکی از آن هاست». ایشان برای جمع آوری کتاب اهداف مهمی داشت.بیشترین خریداران ذخایر اسلام و کتاب های شیعه اجانب بودند؛ چرا که می خواستند فرهنگ شیعه را از درون تهی کنند. کتاب «مدینه العلم» شیخ بزرگوار صدوق قدس سره اگر امروز وجود داشت نیازی به کتب اربعه شیعه نبود. این کتاب بسیار مهم تا قبل از زمان علامه مجلسی؛ یعنی 400 سال پیش در دست بود، ولی از آن پس مفقود شد. برای به دست آوردن این کتاب معظم له بسیار کنکاش نمود، به خیلی از کشورهای خارجی مسافرت کرد، ولی پیدا نشد. از بسیاری کتاب های شیعه اثری جز اسم، باقی نمانده است. به همین دلیل ایشان برای این مجموعه فرهنگی و جمع آوری این کتابخانه رنج فراوان برد.
از سعی و تلاش حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی قدس سره در جمع آوری این مجموعه گرانبها و زمینه فراهم نمودن تشکیل کتابخانه توضیح دهید.
خودشان می فرمودند: «در نجف کاروان سرایی به نام قیصریه بود که من از آنجا عبور می کردم. شلوغی مردم و طلبه ها نظرم را جلب کرد، وقتی سؤال کردم چه خبر شده است؟ گفتند: کتاب حراج می کنند. وارد کاروان سرا شدم. یک نفر چوب دستی گرفته بود و کتاب های خطی و چاپی علمای گذشته را می فروخت. شخص غیر روحانی با لباس عربی در ازای پول زیاد اکثر کتاب های خطی را خرید. پرسیدم: اسم این مرد چیست؟ گفتند: او دلال و نماینده کنسول انگلیس در بغداد است. کتاب ها را می خرد و از عراق خارج می کند و به انگلیس می فرستد».
همان جا انگیزه برای جمع آوری کتاب های خطی در مرحوم والد تشدید می شود، و از آن زمان دست به کار می شود. از آن هنگام یک وعده غذای روزانه خود را حذف می کند و شب ها پس از فراغت از درس و بحث در یک کارگاه برنج کوبی مشغول کار می شود. نماز و روزه ی استیجاری می گیرد و دستمزدها را صرف خرید کتاب می کند، الآن کتابی داریم که رویش نوشته شده: «این کتاب را خریدم در مقابل انجام یک سال نماز برای فلان شخص، در حالی که 20 ساعت است گرسنه ام!» حتی یک روز بر سر خرید کتاب از یک پیرزن تخم مرغ فروش کنار بازار با همان دلال کتاب درگیر می شود. پدرم یک لحظه دعا می کند و رو به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عرض می کند: یا امیرالمؤمنین! من برای این که این نسخه ها دست اجانب نیفتند، آن ها را می خرم، خودتان کمک کنید! ناگهان پیرزن خطاب به نماینده کنسول انگلیس می گوید: من کتاب را به این سید می دهم. شب ایشان را دستگیر می کنند و فردا به وساطت علما و مراجع آزاد می گردند. بله! ایشان به خاطر خرید یک جلد کتاب زندانی می شود.
در عراق تعدادی کتاب جمع آوری می کند و زمانی که به ایران می آیند و حسب الامر آیه الله حاج شیخ عبدالکریم در قم متوطن می شود، این روال را ادامه می دهد تا زمانی که دیگر پی گیری این گونه کارهای برایشان مقدور نبود و بنده را می فرستاد که تا کنون نیز ادامه دارد. حدود 50 سال است که به حمدالله با کسب تجربه از مرحوم والد کار را دنبال می کنم و از این بابت خیلی خوشحالم در این زمینه دو دوره ی دکتری در خارج از کشور گذرانده ام. دوره ی دکترای کتاب شناسی و دوره ی نسخه شناسی مخطوطات که چنین رشته ای هنوز در ایران وجود ندارد. حتی از کانادا و لندن درخواست کرده اند که برای تدریس این رشته به آن جا بروم، ولی من می گویم چرا این کار در کشور خودمان نباشد.
قبل از تأسیس کتابخانه افراد از چه راهی به نسخ خطی و کتاب های معظم له دسترسی پیدا می کردند؟
یک وقت تعداد کتاب ها در منزل والد بسیار زیاد شد. حیاط بیرونی و اتاق ها پر از کتاب بود. اساتید دانشگاه های آن روز، مثل مرحوم بدیع الزمان فروزان فر، استاد جلال الدین همایی، دکتر ناظم زاده ی کرمانی، دکتر ذبیح الله صفا که از اساتید معروف دانشگاه آن روز بودند و نیز مرحوم آیه الله مشکوه، مرحوم آیه الله عصاری، از این منابع استفاده می کردند. هر کس هم که نیاز داشت، ایشان بدون هیچ رسیدی کتاب را در اختیارش قرار می داد. بسیاری از کتاب ها در آن زمان مفقود شد، چون رسیدی دریافت نمی شد و فراموش می کردیم که کتاب نزد چه کسی است.
قبل از تأسیس این کتابخانه تعداد 287 جلد نسخه خطی نفیس به دانشکده اللهیات دانشگاه تهران که آن روز به معقول و منقول مشهور بود، هدیه کردند. 400 جلد نسخه خطی نیز به کتابخانه حضرت عبدالعظیم و چند صد جلد به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا شد. تعدادی به آستانه مقدسه قم و چندین جلد به کتابخانه مدرسه فیضیه و بخشی را نیز به کتابخانه شاهچراغ در شیراز هدیه کردند.
پس از ساخت مدرسه ی ایشان که روبه روی کتابخانه فعلی است، طبقه سوم به کتابخانه اختصاص یافت. و چون مشتاقان زیادی برای استفاده از کتاب ها مراجعه می کردند در سال 1353 ه.ش ساختمان قدیمی کتابخانه افتتاح شد.ظرف چهار پنج سال ظرفیت تکمیل گردید. یک روز حضرت امام خمینی قدس سره ما را طلبیدند و فرمودند: پدر شما از آن زمان های قدیم که من در قم بودم، خیلی برای جمع آوری این ذخایر شیعی زحمت کشیدند، حلا که حکومت اسلامی است وظیفه ماست که در این راه قدمی برداریم. حکمی را صادر فرمودند که متن فرمایش حضرت امام قدس سره موجود است.
حضرت امام خمینی قدس سره پولی را به بنده سپردند و فرمودند: خانه های اطراف را بخرید و کتابخانه را توسعه بدهید که آبروی حوزه علمیه قم و تشیع است. به حمدالله ساختمان جدید هم ساخته شد. فکر نمی کنم که در منطقه خاورمیانه و حتی اروپا کتابخانه ای این گونه ثمرات داشته باشد. کار این کتابخانه دو شیفت کامل از صبح تا شب است و چهار هزار نفر از این کتابخانه استفاده می کنند. نسخه های خطی موجود در این کتابخانه ارزش و اعتبار جهانی دارد. بهای یک جلد از برخی نسخه های خطی چندین میلیون دلار است، مرحوم ابوی می فرمود: «این ها از آن همه مردم است. من این ها را با زحمت جمع آوری کردم و در طبق اخلاص می گذارم و به جامعه تقدیم می کنم تا همه از آن استفاده کنند و به نسل های بعدی نیز تحویل داده شود». خوشحال هستم که با زحمت این چنینی کتاب ها جمع آوری شد و گرنه بسیاری از این ها الآن در خارج کشور بود.
در حال حاضر این کتابخانه از لحاظ نسخه های خطی در کشور اول است؛ به خصوص از لحاظ نسخه های کهن شیعی. در نظر داریم که ان شاء الله بسیاری از این کتب کهن شیعی را به صورت تصویری و فاکسی میلی تکثیر نسخه کنیم. مرحوم ابوی معتقد بود، که جمع آوری خطوط علمای شیعه و آثارشان مستند سازی مکتب شیعه است.
برخورد معظم له با مردم و روش هدایت افراد چگونه بود؟
مردم قم خوب به خاطر دارند که مرحوم والد در روابط فردی خود و اخلاق و رفتار تا چه اندازه متواضع و فروتن بود ایشان می فرمود: «من در بسیاری از خانه های مردم قم رفت و آمد داشتم؛ چنان که در مجالس مختلف شادی و غم آن ها شرکت می کردم». در مواقع بیماری به عیادت و هنگام عزا به تسلیت آن ها می رفت و این یک عادت و سنّت برای ایشان بود که در روابط خود با مردم چنان به آن ها نزدیک باشد که مردم احساس بیگانگی نکنند وحقیقتاً هم مردم چنین بودند و با ایشان احساس یکرنگی و صمیمیت داشتند؛ تا آن جا که اسرار خود را، که گاهی به نزدیکانشان نمی گفتند، با مرحوم آقا در میان می گذاشتند. آن مرحوم بارها می فرمود: «من صندوقچه ی اسرار مردم هستم». بسیاری از مواقع مشکلشان را از معظم له می طلبیدند. خوش رفتاری ایشان نسبت به مردم و رفع مشکلات و نیازمندی های آنان، که بیشتر مخفیانه انجام می گرفت، باعث محبوبیت عجیب ایشان در بین مردم متدین قم شده بود؛ با این که بسیاری از خانواده ها و مستمندان، ناشناخته و مخفیانه کمک های ایشان را دریافت می کردند.
خشونت در وجود ایشان نبود و همین امر باعث می شد که گاهی افراد منحرف را به راه راست هدایت کند. از جمله معظم له نقل می کرد: «یک وقت برای مجلس خیر به محله ی جوی شور، که یکی از محلات دور افتاده ی زمان گذشته قم بود و با مرکز شهر فاصله داشت و این فاصله را باغ ها و کوچه باغ ها پر کرده بود، رفته بودم. آن شب هوا بسیار سرد بود و از شب قبل برف سنگین آمده بود و خیلی جاها یخ زده بود. به سوی منزل خودمان از راه کوچه باغ ها حرکت کردم. در راه به مرد مستی برخوردم که چوب دستی در دست داشت و راه را بر من بست و پرسید: سید کجا می روی؟ گفتم: به منزل. گفت: از کجا می آیی؟ گفتم: از یک جلسه که برای امر خیری تشکیل شده بود. گفت: چه کاره ای؟ گفتم: می بینی که روحانی و آخوند هستم. گفت: باید برایم روضه بخوانی. گفتم: در این جا که نمی شود: زیرا هوا سرد است و اتاق و فرش و صندلی و مستمعی نیست. با تهدید گفت: برگرده ی من بنشین و برایم روضه بخوان. به ناچار برگرده ی وی سوار شدم و برایش روضه خواندم. عجیب است که بسیار گریه کرد و پس از خاتمه همراه من تا منزل آمد که مبادا کسی مثل خودش مزاحم من نشود. چند وقت از این قضیه گذشت. یک روز پس از نماز جماعت در حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام، مردی که اندکی ریش داشت جلو سجا ده ی من زانو زد و با اصرار دست مرا، که شدیداً اکراه داشتم، بوسید و گفت: آقا مرا ببخشید! من اشتباه کردم. پرسیدم: شما کی هستی؟ من شما را نمی شناسم؟ گفت: من همان شخصی هستم که چند وقت پیش شبانگاه راه را بر شما بستم و گفتم برایم روضه بخوان.وقتی او را شناختم، گفتم: تو را بخشیدم و اصلاً از تو دلگیر نشدم، ولی آن مرد با گریه گفت: مرا ببخش و ازخداوند بخواه که توبه ی مرا قبول کند، زیرا من از نحوه ی رفتار شما سخت متأثر شدم و توبه کردم. آن مرد از آن پس جزو اخیار شد؛ چنان که چندین سال در نماز جماعت من شرکت می کرد، تا این که چشم از جهان فروبست و در تشییع جنازه ی او عده ی فراوانی از مردم و از جمله من شرکت کردیم».
هنگام دیدار افراد اصرار داشتند که دست ایشان را ببوسند، ولی معظم له از این کار شدیداً ناراحت می شد نمی گذاشت کسی دشتشان را ببوسد. گاهی برخی افراد چنان دست مرحوم والد را برای بوسیدن می کشیدند که چندین بار مچ دستشان از جا در رفت و به شدّت درد گرفت.
از عبادات و ملکات روحی ایشان نکاتی را برای خوانندگان مجله بیان فرمایید.
معظم له نسبت به نماز اول وقت خیلی مقید بود و همه را به این امر تشویق می کرد و می فرمود: «نماز اول وقت برکاتی دارد و من خیلی چیزها از نماز اول وقت به دست آوردم». شب ها معمولا بیش از سه ساعت نمی خوابید. بیشتر وقت را صرف مطالعه و تضرع به درگاه خدا می کرد. مادرم می گفت: هنگام تضرع آقا، گویا در و دیوار می لرزد. وقتی گریه می کرد پهنای صورتش خیس می شد، هرچند سعی می کرد کسی متوجه نشود.
مرحوم والد کمتر به سفر می رفت و می گفت: «اگر جایی بروم که حرم نباشد انگار گم شده ای دارم و به من سخت می گذرد. به خاطر همین بیشتر در قم بود و حتی زمان جنگ تحمیلی و موشک باران قم نماز حرم را ترک نمی کرد. شب های احیای ماه رمضان در صحن مطهر مردم را به اقامه ی نماز قضا تشویق می کرد و خود نیز امام جماعت می شد. خیلی مقید به آداب ماه مبارک رمضان بود.
هر گاه با ماشین در مسیر بودیم و وقت نماز می شد، سجاده ای را که همیشه همراه داشت بود، کنار راه می انداخت و نماز اول وقت را می خواند و دوباره سوار ماشین می شد. من هیچ وقت تأخیر در نماز خواندن ایشان ندیدم؛ مگر زمان بی هوشی در حال بیماری. وقتی دربیمارستان هم بستری بود، مرتب نگران نماز اول وقت بود.
ارتباط معظم له با سایر علما به ویژه حضرت امام خمینی قدس سره و چگونگی همراهی ایشان با انقلاب اسلامی را بیان فرمایید.
نسبت به رابطه ی خودشان با حضرت امام قدس سره می فرمود: اوایلی که به قدم آمدم در مدرسه ی دارالشفا حجره ای داشتم که یک حجره با حجره ی حاج آقا روح الله فاصله داشت. دوستی من با ایشان خیلی قوی بود زمان رضاخان که روضه خوانی غدغن شده بود، شب های عاشورا در یکی از حجره ها جمع می شدیم و یکی از طلبه ها مصایب سیدالشهدا و اهل بیت طاهرین علیهم السلام را می خواند و ما گریه می کردیم.
الآن نامه های حضرت امام قدس سره به ایشان موجود است و بعضی از آن ها چاپ شده است. از مرحوم حاج آقا مصطفی به ایشان نامه های زیادی است. در یکی از این نامه ها آمده است: «امیدوارم که خداوند مقداری از حسن نیت سرکار را به دیگران هم عنایت فرماید». همچنین ایشان نوشته بود که ابوی (حضرت امام قدس سره) خیلی اشتیاق به زیارت شما دارند.
اولین روزی که حضرت امام قدس سره از ترکیه وارد عراق شدند، مرحوم ابوی به من امر فرموند که به عراق بروم . من هم از طریق خرمشهر و قاچاقی به عراق رفتم. حضرت امام یک هفته در کربلا بودند و بعد به نجف رفتند. من در کربلا خدمتشان رسیدم. با مرحوم حاج آقا مصطفی سال ها دوستی داشتم. حضرت امام قدس سره فرمودند: شما تا روزی که این جا هستید نزد ما باشید. پس از یک ماه در راه بازگشت به ایران بازداشت شدم. البته نامه های زیادی را آورده بودم که به حمدالله به ایران رساندم و بعد دستگیر شدم.
از جمله اولین گروهی که از ایران به پاریس رفتند، بنده و آقای اشراقی داماد حضرت امام بودیم. قبل از این که حضرت امام به نوفل لوشاتو برسند ما در پاریس بودیم و بعد به نوفل لوشاتو رفتیم. آن جا هم ده پانزده روز من در خدمت حضرت امام قدس سره بودم. در سفری که مرحوم والد برای مداوای چشمشان به اسپانیا می رفت، یک شب قبل از پرواز در جماران منزل حضرت امام قدس سره بودیم- و این به خاطر علاقه و رابطه ی دوستی پدرم با حضرت امام قدس سره بود.
گوشه ای از فعالیت های سیاسی معظم له را بازگو فرمایید.
پس از دستگیری امام خمینی قدس سره، آیه الله حاج آقا مصطفی خمینی فرزند ارشد امام برای انجام مذاکره به منزل ما آمد. عوامل رژیم از این ماجرا اطلاع یافتند و از پشت بام به منزل مرحوم والد هجوم بردند و فرزند امام را دستگیر کردند. پدرم به این برخورد اعتراض نمود و سعی داشت تا مانع بردن ایشان شود، اما عوامل رژیم با مشت به سینه ی ایشان زدند و حاج آقا مصطفی را با خود بردند که از همان جا به ترکیه تبعید نمودند.
پدرم با صدور بیانیه، اعلامیه و تلگراف از مقام و منزلت علمی امام خمینی قدس سره دفاع کرد و خواستار آزادی و رفع اهانت ازمعظم له شد.
پس از آزادی امام خمینی قدس سره و تبعید معظم له به ترکیه، مرحوم والد برای اظهار هم دردی به حضرت امام قدس سره تلگراف زد که امام از ایشان تشکر نمودند. در سخنرانی ها و بیانیه های مختلف خود، تبعید امام به ترکیه را شدیداً محکوم کرد و برای شهدای 15 خرداد مجلس یادبود برپا نمود.
سخنرانی مفصّل و تاریخی پدرم در 23 رجب 1384 ه.ق در مسجد بالاتر حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام راجع به نقشه برجسته ی روحانیت شیعه در دفاع از احکام اسلام و قوانین شریعت و حفظ استقلال مملکت در طول تاریخ ایران در مواقع حسّاس و بحرانی، واقعا به یاد ماندنی است. ایشان در این سخنرانی از علمای مجاهدی یاد کرد که هنگام هجوم بیگانگان به کشور و تجاوز به مقدسات اسلام چگونه فداکارانه جان باختند، اما استقلال کشور را حفظ کردند و از اسلام دفاع نمودند. در همان سخنرانی اظهار نمود، که آیا این علما و فقها و مراجع مرتجع هستند؟ آیا اینان نبودند که در طول تاریخ بهترین دفاع را از استقلال کشور انجام دادند؟ روی منبر هجوم همه جانبه ی رژیم علیه اسلام و روحانیت را شدیداً محکوم نمود.
مرحوم والد نه تنها در صحنه ی داخلی ایران از اسلام و مسلمین دفاع می کرد، بلکه در مواقع بسیار حساس از دیگر مسلمانان نیز که مورد تجاوز و ستم قرار گرفته بودند، شدیدا حمایت می کرد و اعلامیه های متعددی را در دفاع از مسلمانان مظلوم فلسطین و محکومیت اسراییل جنایتکار و تقاضای کمک از تمامی مسلمانان جهان برای دفاع از ملت مظلوم فلسطین، صادر نمود.
معظم له هنگامی که رژیم بعثی عراق، مسلمانان ایرانی را با وضع فجیع از عراق اخراج کرد، شدیدا به این حرکت ناشایست و جنایتکارانه اعتراض نمود و از اهانت و بی حرمتی به عتبات مقدسه اظهار تأسف کرد.
ایشان در سال 1352 ه.ش فتوایی علیه خرید و فروش کالاهایی که سود آن در راه تبلیغ حزب جاسوس پیشه ی بهاییت استفاده می شد، صادر کرد و آن را حرام خواند؛ حزبی که به کمک رژیم پهلوی بر بیشتر منابع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور مسلط شده بود.
پس از آن که امام خمینی قدس سره به پاریس رفتند، مرحوم والد طی تلگرافی به امام از پیشامد ناگواری که برای معظم له اتفاق افتاده بود.فوق العاده اظهار تأثر نمود و پس از آن تلگرافی برای رییس جمهور فرانسه، والری ژیسکاردستن فرستاد و از او و ملت فرانسه درخواست نمود تا میهمان نوازی خود را به مرتبه ی کمال برسانند.
خلیل طهماسبی دو ماه در منزل مرحوم والد مخفی بود. ایشان باعث شد که جسد شهید طهماسبی را از قبرستان مسگر آباد بیاورند و در بهشت رضوان دفن کنند. خودشان هم بر جنازه ی او نماز خواندند.
گویا ایشان با علمای دیگر مذاهب اسلامی و دانشگاهیان هم ارتباط داشتند؟
بله و جالب است که ایشان زمانی این ارتباط را با علمای اهل سنت و افراد دانشگاهی مثل مرحوم فروزانفر، برقرار کرده بود که در زمان شاه اسم اهل سنت را نمی شد برد. حتی یک نامه بدون امضا نوشته بودند و در محراب جلوی ایشان گذاشته بودند که شما جواب حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را چه می دهی که با این سنی ها و دانشگاهی ها ارتباط برقرار می کنی؟ علامه فروزانفر، مرحوم دانش پژوه، مرحوم مشکوه، مرحوم عصار و مرحوم جلال همایی روزهای جمعه به منزل ما می آمدند و والده آش جو درست می کرد و آن ها ناهار منزل ما بودند و از منابع و کتاب های پدرم استفاده می کردند و مرحوم ابوی ما لذت می برد. رژیم پهلوی نمی خواست دو قشر روحانی و دانشگاهی یا علمای شیعه و سنی با هم مراوده داشته باشند و به هم نزدیک بشوند.مکاتبات بسیاری از علمای آن زمان موجود است. اجازات علمای مذاهب دیگر به مرحوم ابوی را در کتابی به نام «المسلسلات و الاجازات» چاپ کرده ام. البته خیلی از آن ها به دلیل نداشتن بایگانی از بین رفته است.
از توکل شگفت ایشان به خداوند ماندن در قم زمان موشک باران است. در این باره لطفا توضیحی ارایه فرمایید.
خوب در آن شرایط جنگی، خیلی ها به روستاهای اطراف قم رفتند. ما شب ها به منزل ایشان می رفتیم تا آرامش بگیریم. مرحوم پدرم به ما دلداری می داد و می فرمود: هیچ چیز نیست، یا هیچ چیز نمی شود ما می گفتیم: آقا کتابخانه را می زنند می فرمود: مگر در کتابخانه چه چیزی هست؟ ما می گفتیم:خوب کتاب، می فرمود: در این کتاب ها چه چیزی هست؟ می گفتیم: نسخ خطی قدیمی حدیث و آثار و علوم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم. می فرمود: نه، هیچ چیز نمی شود، اگر شد؟ بچه جان با ید بروی خلوصت را درست کنی. ما یک مقدار قوت قلب می گرفتیم و می آمدیم خانه می خوابیدیم. دوباره دو ساعت بعد وسوسه می شدیم و می گفتیم: موشک که چشم ندارد! آن روزهای بمباران آقا حتی سوار تاکسی هم نمی شد و پیاده به حرم می رفت.
مرحوم والد می فرمود: وقتی مردم فقیر قم مرا ببینند که با این سن در شهر مانده ام،می گویند: فلانی نرفت، ما هم نمی رویم. یک آدم فقیر که پولی ندارد تا به جایی برود و اتاق شبی چند هزار تومان در بیرون شهر بگیرد، مرا که ببیند احساس آرامش می کند. واقعا این اقدام به مردم قوت قلب می داد. یادم هست که حضرت آیه الله خامنه ای وقتی رییس جمهور بودند، به قم آمدند و از طرف مردم از ایشان قدردانی کردند و فرمودند: وجود شما در قم باعث شد که مردم دوباره در قم جمع بشوند.
چه عاملی سبب شد که ایشان از نجف به ایران بیایند و در قم ساکن بشوند؟
سال 1342 ه.ق به قصد زیارت مشهد، قم و زیارت عبدالعظیم حسنی و صله ی رحم به ایران آمد، البته قصد بازگشت به عراق را داشت، ولی مرحوم آیه الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری قدس سره، که تازه حوزه ی قم را تأسیس کرده بودند، به ایشان تکلیف نمودند که باید در قم بماند و در حوزه نوپای قم تدریس کند. از همان ابتدا روزی دوازده ساعت درس می دادند. مرحوم حاج شیخ به ایشان فرموده بودند: رضاخان نقشه ی تازه ای برای حوزه کشیده و می خواهد یک هیأت ممتحنه از تهران بفرستد، تا یک مشت آدم ضد روحانی با طرح سؤالات بسیار مشکل از طلبه ها امتحان بگیرند و پس از رد آن ها حقّ لباس پوشیدن را سلب کنند، و از این راه حوزه را محدودیت قرار دهند. حالا به نظر شما چه بکنیم؟ مرحوم والد پیشنهاد می دهد: «شما جواب بدهید که باید در این هیأت ممتحنه دو نفر هم از طرف من حضور داشته باشند». و بالاخره آن ها قبول می کنند.
با توجّه به ارادت و علاقه ی خاصّ والد معظم قدس سره به کریمه ی اهل بیت علیها السلام لطفاً نسبت به علت و چگونگی دفن معظم له در کتابخانه توضیح دهید.
ایشان نسبت به حضرت معصومه علیها السلام ارادت خاصی داشت و می فرمود: «روزی که من به قم آمدم و بعد از مدتی تصمیم گرفتم که ازدواج کنم، هر چه فکر کردم که چگونه خانمی در زندگی من با هزینه ی خیلی کم که بتوانم زندگی ام را بچرخانم، پیدا شود، راه به جایی نبردم تا این که به بی بی علیها السلام متوسل شدم. دو سه روز از این جریان گذشت. عمو زاده ام که خیلی ثروتمند بود و در تهران زندگی می کرد و قبرش الآن در ایوان آینه است (مرحوم حاج سید محمد مرعشی) و در مازندران حداقل مالک 500 پارچه آبادی بود و در این زمان قاجار دو سه تا اتومبیل داشت که در آن زمان شاید بیش از ده اتومبیل در ایران نبود، شنیده بود که من از نجف به قم آمده ام. نامه ای برایم نوشت و مقدار زیادی لباس و پول فرستاد که چون تحصیل علم کردید و مجتهد شدید تبریک عرض می کنم و از این بابت خوشحالم، امّا باید از دواج کنید و این مقدار پول برای امر خیر شماست. من هم به حرم آمدم و متوسّل به حضرت شدم».
همان روزها حاج شیخ عباس قمی قدس سره صاحب مفاتیح الجنان برای پدرم خواستگاری می رود، چون عیال حاج شیخ عباس قمی قدس سره خاله مادربنده بود. نسبت به جایگاه بسیار ارزشمند حضرت فاطمه معصومه علیها السلام می فرمود: «پدر من مرحوم آیه الله سید شمس الدین به آقا امیرالمؤمنین علیها السلام متوسل شد تا در خواب قبر مطهر حضرت زهرا علیها السلام برای ایشان مکشوف شود. برای این خواسته نذر هم کرد که چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله برود و عبادت کند. هفته ی سی و ششم در خواب وجود مبارک حضرت علیها السلام، از پشت پرده به ایشان می فرماید: سید محمود، این ها از الطاف الهی است و این مظلومیت بی بی علیها السلام تا روز قیامت باید بماند، ولی از آن جا که شیعیان ما دلسوخته هستند و دوست دارند مرقد مطهر این بی بی را زیارت کنند، خداوند عظمتی را به حضرت فاطمه معصومه علیها السلام عنایت نموده که در خاک قم زیارت گاه شیعیان باشد». همان روز ایشان در کتاب خود می نویسد: «ای مردم قم! وای بر شما که در قم باشید و زیارت این بی بی علیها السلام نروید».
مرحوم والد می فرمود: «من چیزهایی از عنایات حضرت معصومه علیها السلام دیدم که خیلی موارد را نمی توانم بازگو کنم. هرچه خواستم به بهترین وجه برای من فراهم شد».
پدرم در حرم حضرت معصومه علیها السلام، قبر مناسبی داشت وتولیت سابق حرم، طبق حکمی نوشته بود که شما مدرس آستانه هستید، درس هایتان این جا برگزار می شد و کبوتر این حرم هستید. به پاس خدمات هفتاد ساله شما به این آستانه، یک قبر داخل حرم در سرداب و نزدیک مزار شریف حضرت معصومه علیها السلام به شما اختصاص داده می شود. با این وجود، ایشان در وصیت نامه شان نوشتند: من از آن قبر متبرک می گذرم، مرا در راهرو ورودی کتابخانه زیر پای افرادی که دنبال علوم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند، دفن کنید تا خاک پای آن ها، سرمه چشمم باشد.
لطفاً چگونگی مدیریت، نحوه ی اجرا و سازماندهی کتابخانه در زمان حیات معظم له و پس از آن تشریح فرمایید.
زمان مرحوم والد هزینه ها از سوی کمک های مردمی تأمین می شد، ولی پس از فوت ایشان هزینه های جاری بر حسب همان حکمی که حضرت امام قدس سره صادر فرموده بودند و به تصویب نمایندگان رسید از سوی دولت تأمین می گردید. ده تا بیست درصد هزینه ها را نیز بنده تأمین می کنم، چون اعتبار، به خصوص برای خرید نسخه های خطی به اندازه ی کافی نیست. آمار یک هفته ی گذشته نشان می دهد که از سال 1353 تاکنون 460 هزار جلد کتاب چاپی و شش هزار نسخه ی خطی به کتابخانه اهدا گردیده است. البته نسخه های خطی بسیاری نیز خریداری می شود. سال گذشته یک کتابخانه بسیار مهم متعلق به یکی از علمای بزرگ شیعی هندی مقیم بمبئی که نزدیک به ده هزار جلد کتاب خطی و چاپی قدیمی داشت، طبق وصیت وی به کتابخانه هدیه گردید.
در حال حاضر، هفته ای یکی دو کتابخانه شخصی چه در زمان حیات افراد و توسط خودشان، یا بر اساس وصیتشان پس از فوت به این جا هدیه می شود. وزارت ارشاد هم گاهی از کتاب های به چاپ رسیده یک نسخه را به کتابخانه هدیه می کند. بر اساس پیش بینی انجام شده فکر می کردیم مخازن فعلی تا بیست، سی سال دیگر کافی است؛ و حال آن که دو سه سال دیگر فضای کتابخانه تکمیل می شود و باید به فکر مخازن جدید باشیم. نسخ خطی موجود در کتابخانه فقط مربوط به علوم انسانی و علوم حوزوی نیست، بلکه علمای ما آثاری در زمینه ی فیزیک، شیمی، ریاضی، نجوم، اخترشناسی، موسیقی، شطرنج و … را تألیف نموده اند که برای بازدید کنندگان دیگر کشورها جالب و شگفت انگیز است؛ چرا که آن قدر سمپاشی و اتهام ضد علم بودن نسبت به روحانیت شیعه شده است که وقتی این کتاب ها را مشاهده می کنند، مات و مبهوت حقیقت را در می یابند.
نسبت به موضوعات گوناگون، مجلدات، دستگاه ها و دیگر امکانات این گنجینه ی عظیم توضیح دهید.
موضوعات و عناوین، بسیار گوناگون است. کتاب های غیر اسلامی به زبان های مختلف دنیا نیز موجود است. کتاب های چاپی بسیار مهمی داریم که ارزش آن ها کمتر از نسخه های خطی نیست؛ از جمله کتاب قانون شیخ الرییس در طب که متن عربی این کتاب سال 1593 میلادی در رم چاپ شده است؛ و حال آن که آن زمان در ایران اصلاً صنعت چاپ نبود. معلوم می شود که متن عربی این کتاب چند سال قبل از سوی یک آمریکایی به کتابخانه اهدا شد. وی این کتاب را سی هزار دلار خریده بود.
همچنین تحریر متن عربی «اقلیدس» خواجه نصیر الدین طوسی در ریاضی و هندسه، و «نزهت المشتاق» ابن ادریس در جغرافیا با چاپ روم موجود است.
استحضار دارید که جامعه الزهرا علیها السلام بخش بین الملل هم دارد که در آن تعداد قابل توجهی از خواهران غیر ایرانی از کشورهای مختلف دنیا پذیرفته می شوند و به تحصیل علوم دینی می پردازند، لذا مناسب است بفرمایید برای معرفی هر چه بهتر کتابخانه در خارج از کشور و نحوه ی استفاده از آن برای علاقه مندان غیر ایرانی چه تمهیداتی اتخاذ شده است؟
کتابخانه مهجور است. در زمان مرحوم والد آن گونه که در شأن ایشان و کتابخانه بود، این جا معرفی نشد، پس از رحلت ایشان مورد توجه مردم قرار گرفت.
متأسفانه برای بزرگداشت یک خواننده یا هنر پیشه گاه در صدا و سیما تا سه روز از او صحبت می شود. همایش های بزرگ برگزار می گردد، اما هنوز برای چند نفر از مراجع بزرگوار ما که سال های اخیر فوت کردند؛ از جمله مرحوم والد، حتی یک همایش ده دقیقه ای برپا نشد. یک نفر به این جا آمد و گفت: می خواهیم برای مرحوم ابوی شما همایش بگیریم. گفتم: خوب مانعی ندارد، امّا چه می خواهید بکنید؟ گفت: یک همایشی که خیلی هزینه نداشته باشد. گفتم: اگر می خواهید این جور عمل کنید در شأن ایشان نیست؛ چرا که اگر بخواهید شخصیت های بین المللی گوشه و کنار دنیا که ایشان را می شناسند را دعوت کنید، طبعاً هزینه دارد و باید پشتوانه داشته باشد وگرنه آن همایش به چه درد می خورد؟ اگر فلان پروفسور را بخواهیم از آن سر دنیا دعوت کنیم، خرج دارد. گذشته از این برای همایش برخی از آثار ایشان هم باید چاپ گردد و از مدت ها قبل برنامه ریزی شود. این مسأله در همین حد باقی ماند. بازدید روزانه ی گروه های مختلف از کتابخانه تبلیغ خوبی است، به خصوص میهمان های خارجی که از طریق دولت به این جا می آیند، اظهار علاقه ی زیادی می کنند. چند ماه قبل خاخام های یهودی مقیم نیویورک میهمان دولت بودند. سه ساعت وقت برای قم در نظر گرفته بودند. یک ساعت آن را به بازدید از کتابخانه و دو ساعت را به مکان های دیگر اختصاص دادند. هنگام دیدار از مخزن کتاب با مشاهده ی یکی دو کتاب عبری همهمه بین آن ها افتاد. مترجم گفت: آن ها فکر می کردند که چون این جا مرکز انقلاب است و حضرت امام خمینی قدس سره متعلق به این جاست و از این جا انقلاب به پا خاست، تمام کتاب های عبری و یهودی را اوایل انقلاب سوزاندند و خاکسترش را به باد دادند، ولی الآن کتابی با خط عبری همراه کتاب های مسلمانان داخل ویترین گذاشته شده است و این مسأله برایشان خیلی عجیب است. آن ها از رفتن به اماکن دیگر صرف نظر کردند و همه ی وقتشان را به کتابخانه اختصاص دادند، حتی حاضر به همکاری برای ترجمه ی نسخ خطی عبری شدند.
نمونه ای از بازدیدهای شخصیت های مختلف از کتابخانه را بازگو فرمایید.
پروفسور رشدی راشد رییس کرسی ریاضیات اسلامی در پاریس است. او برای پیدا کردن کتابی متعلق به سی چهل سال پیش تلاش فراوان کرده بود و بالاخره یقین داشت که هیچ جا موجود نمی باشد. نویسنده ی این کتاب کندی فیلسوف معروف عرب زمان بغدادی متعلق به هزار سال قبل است. هنگام بازدید پروفسور از کتابخانه، من یک نسخه از آن را آوردم. از فرط خوشحالی از جا برخاست و گفت: گمشده ام را بعد از چهل سال این جا پیدا کردم. حاضر شد دو سه روز در قم بماند تا تصویر این کتاب را برای چاپ با خود به پاریس ببرد. پس از عزیمت به پاریس، ظرف یک ماه ترجمه فرانسوی آن را با تیراژ بالا چاپ کرد و یک نسخه را برای ما فرستاد. در مقدمه کتاب نیز یادآور شد که اصل نسخه را در این کتابخانه یافته است. از این قبیل اتفاق ها زیاد است.
خانم دکتر سابین شمیتکه آلمانی و اسلام شناس دانشگاه آزاد برلین کتاب ابن کمونه را که به خط قطب الدین شیرازی نوشته شده و متعلق به سال 685 ه.ق است، در قونیه و تبریز جمع آوری کرده و خودش حدود 80 صفحه بر آن مقدمه نگاشته و در یک جلد آن را به چاپ رسانیده است که یک نسخه را به کتابخانه اهدا نمود و ما نیز تصمیم به تجدید چاپ آن داریم.
دکتر فهد عبدالله انصاری مدیر کتابخانه ملک عبدالعزیز عربستان پس از بازدید از کتابخانه گفت: آنچه دیدم فراتر از شنیده هایم بود و از آن جا که در این رشته فعالیت دارم، می دانم که نگه داری کتب خطی و میراث فرهنگی امر ساده ای نیست… اهتمام این کتابخانه در جمع آوری کتب اسلامی قابل ستایش است؛ در حالی که بسیاری از کتابخانه های جهان گنجینه های خود را از انظار مردم مخفی می کنند، اما در این کتابخانه همواره به روی فرهنگ دوستان باز است.
این گونه شخصیت ها وقتی از کتابخانه بازدید می کنند، انگیزه شان برای مطالعه و شناخت تشدید می شود؛ زیرا تصویری که از کتابخانه در ذهنشان نقش بسته عبارت از: سالنی با چند صندلی و یک مخزن محدود است. وقتی از نزدیک این عظمت را می بینند، خیلی تعجب می کنند. دفتری بزرگ از سال 1346 ه.ش تا کنون ازدست خط و امضای تمام بازدید کنندگان برجسته ی داخلی و خارجی تهیه شده که مطالب آن زیر چاپ است و چند روز دیگر آماده می گردد. تصمیم داریم نسخه هایی از آن را به خارج از کشور نیز ارسال کنیم. ان شاء الله بنا داریم تبلیغات کتابخانه را توسعه دهیم، البته در این جهت نیز کارها را با بضاعت خودمان و یاری خداوند انجام می دهیم.
استفاده و بهره برداری از کتب نفیس خطی چگونه ممکن است؟
از نخستین کارهای ما آماده سازی بخش تحقیقات متون بود که تاکنون بیش از پنجاه عنوان از نسخه های خطی و نفیس کتابخانه را برای اولین بار تحقیق و منتشر کردیم. بیشتر این نسخه ها به زبان عربی است، چون مخاطبین ما در خارج از کشور که کتاب ها برایشان ارسال می شود، اکثراً عرب زبان ها هستند، البته تیراژ چاپ کم است، چون هدف ما سودجویی نیست. گاهی در یک زمان 400 نسخه را به خارج از کشور ارسال می کنیم.
متأسفانه بابت کتاب های شیعه کتابخانه های دنیا پول نمی دهند، و ما کتاب ها را اهدا می کنیم، تا به آن جا راه پیدا کند. تا کنون بیست و اندی عنوان از نسخ خطی علم انساب و تبارشناسی را چاپ کردیم. بخش دیگر مربوط به قم شناسی است که تاکنون ده عنوان کتاب در رابطه با قم چاپ نمودیم. محققین بسیاری روی متون کار می کنند و می خواهند آن ها را چاپ کنند؛ برای همین تصویر نسخه ها را از ما می گیردند و چاپ می کنند، ولی متأسفانه یک نسخه هم به ما نمی دهند. در حالی که کتابخانه های دیگر بیست درصد از تعداد هر کتاب را که چاپ می شود، به رایگان دریافت می کنند.مرحوم والد معتقد بودند که باید کتاب ها منتشر شود و از حالت انحصار در بیاید.
سرویس دهی کتابخانه برای بانوان چگونه است؟
قبل از انقلاب خانم ها در برنامه ی سرویس دهی جایگاهی نداشتند. در حال حاضر روزهای جمعه و شنبه اختصاص به بانوان دارد. متأسفانه از نظر مکان در مضیقه هستیم، اما چون به حمد الله خانم های ما نیز اهل علم و فضل هستند این دو روز در اختیار آن هاست. امیدواریم در آینده سرویس دهی بهتری برای بانوان داشته باشیم.
آیا از طریق سایت امکان دسترسی به کتابخانه امکان پذیر است؟
از طریق سایت تنها به فهرست کتاب ها می توان دسترسی پیدا کرد، نه به محتوای آن ها. انتقال محتوای یک میلیون جلد کتاب به سایت کار آسانی نیست و زمان زیادی نیاز دارد. کتاب های خطی را نیز نمی توان از این راه در اختیار گزارد تا هر کس، هر جور که می خواهد با آن سودا کند.
اگر توضیحی نسبت به طرح جامع گسترش کتابخانه دارید، بفرمایید.
برا ی به اجرا آوردن طرح جامع، زمینی را وزارت مسکن در اختیار ما قرار داد که البته هنوز سندش را به ما نداده است. در نظر داریم یک پژوهشکده یا دانشکده علوم کتاب داری و مأخذ شناسی و کتاب پژوهشی دایر کنیم. خوشبختانه وسعت محل جدید 130 هزار متر مربع است و مکان آن ابتدای شهر پردیسان است. مخازن کتاب های چاپی به آن جا منتقل می شود و کتاب های خطی در مکان فعلی می ماند.
در حال حاضر برای به دست آوردن کتب خطی از نقاط مختلف دنیا چه می کنید؟
از کشورهای همجوار نسخه های خطی بسیاری را آورده ایم. در حال حاضر برخی کشورهای همسایه که پیش از این کتاب هایشان را برای فروش به اروپا می بردند، حاضر به معامله با ما هستند، البته در مبادی ورودی کشور این افراد را اذیت می کنند که من در همین رابطه نامه ای به رییس جمهور نوشتم و ایشان به وزیر کشور دستور داد که برای ورد نسخ خطی مزاحمت ایجاد نشود؛ مخصوصا اگر برای این کتابخانه باشد.
چنانچه مطلب خاصّی در رابطه با معرّفی بهتر این گنجینه ی عظیم در نظر دارید، بیان فرمایید.
چرا باید هنوز افرادی هر روز از جلوی این کتابخانه عبور کنند، ولی ندانند که چگونه جایی است؛ و حال آن که شرق شناسان، غرب شناسان، کتابخانه های بزرگ دنیا از مشخصات دقیق این جا اطلاع دارند. آن ها دنبال مطالعه و تحقیق هستند. بروشورها را می بینند، اطلاعات کسب می کنند. جوان های ما بیایند و ببینند که علمای ما در طول تاریخ چه زحماتی کشیدند و چه سختی ها را متحمل شدند و در دشوارترین شرایط با وجود حکام ظلم و جور خلق اثر کردند؛ در حالی که نه برق بود و نه آب لوله کشی و نه هواپیما و نه کامپیوتر. گاهی یک عالم برای تألیف کتابش به سوی بخارا و سمرقند می رفت تا مثلاً از ابن سینا مطلبی بپرسد و با این که پنج شش ماه در راه بود عمرش آن قدر برکت داشت که موفق به این کارها شد. برای نمونه علامه حلی بیش از 500 اثر تألیف نمود. اگر تلاش علمای گذشته را با خودمان مقایسه کنیم، ما واقعاً به مذهبمان جفا می کنیم؛ چرا که با این وسایل امروزی هر کدام می توانیم هزاران اثر بر جای گذاریم. امروز دسترسی به منابع بسیار آسان است و نیازی به گذران ساعت ها وقت برای یافتن یک مطلب نیست.
چرا جهت آشنایی اساتید، طلبه ها و دانشجویان حوزه و دانشگاه با این مرکز عظیم، نمایشگاه کتاب برگزار نمی کنید؟
تا ده پانزده سال پیش هفته کتاب و کتاب خوانی نبود، اتفاقاً طرح نامگذاری هفته کتاب پیشنهاد ما به وزارت ارشاد بود که متأسفانه بدون اطلاع به نام خودشان اعلام کردند و ما دلسرد شدیم. حتی یک بار مجلداتی از کتاب های خطی را به بهارستان بردیم که خدا می داند جمعیت زیادی از مردم تهران زیر برف و باران برای تماشا و بازدید با چه ذوق و شوقی آمدند. به وزارت ارشاد گفتیم بیایید همکاری کنیم، شما کارهای اجرایی آن را انجام دهید، ما هم منابع را در اختیارتان قرار می دهیم. الآن هر کس کار دیگری را می خواهد به نام خویش تمام کند تا مطبوعات آن را بنویسند. ما هم مجبوریم برا ی پاره ای مصالح سکوت کنیم. هنوز عده ای از علمای ما از این کتابخانه دیدن نکردند. هفته پیش، خدمت حضرت آیه الله العظمی مکارم شیرازی بودیم. ایشان فرمودند: ما غبن کردیم. باید یک روز ان شاء الله بیاییم و صدا و سیما را هم خبر کنیم تا مردم بیشتر مطلع شوند متأسفانه آقایان دیگر، طلاب، مدرسین جز دو سه نفر هیچ کس به این جا نیامده است؛ در حالی که نزدیک به چهل سال است که این کتابخانه پذیرای علاقه مندان است.
شنیده ایم آیه الله العظمی بهجت دام ظله مطلبی درباره والد معظم حضرتعالی فرموده اند، اگر ممکن است آن را برای خوانندگان ما بازگو فرمایید.
پس از مراسم ختم هفتم مرحوم والد خدمت آقایانی که به مجالس ترحیم، تشریف آورده بودند؛ از جمله حضرت آیه الله العظمی بهجت دام ظله رسیدیم. ایشان فرمودند: یک نفر به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متوسل شد تا از بعضی علما سؤال کند و نظر امام علیه السلام را نسبت به آن ها جویا شود. یکی راجع به مرحوم آیه الله بروجردی و یکی هم پدر شما. پس از مدتی حضرت به خواب ایشان می آیند؛ به گونه ای که فقط صدایشان را می شنود، راجع به ابوی شما. حضرت می فرمایند: «ایشان از ما هستند». سائل دوباره سؤال می کند: می شود بیشتر توضیح بفرمایید. دوباره می فرمایند: «گفتم که ایشان از ما هستند». آیه الله بهجت فرمودند: «”هینئا هینئا” که امام می فرماید ایشان از ما هستند؛ چه چیزی بالاتر از این!» بعد برای ما کاشف به عمل آمد که این خواب را خود آیه الله بهجت دیده اند.
حالت های علمای الهی هنگام فوت با مردم عادی متفاوت است از آن لحظه و پس از آن برای خوانندگان مجله بفرمایید.
یک بار مرحوم ابوی فرمود: من غسال خودم را دیده ام، او می آید و مرا غسل می دهد. غسالی در قم مرید ایشان بود، من فکر کردم منظورشان او است و دیگر سؤال نکردم. وقتی مرحوم والد فوت کردند، چهارشنبه شب بود. من بلافاصله به آقای هاشمی رفسنجانی تلفن زدم، گفتند: صبح جمعه را اعلام تشییع کنید. بعد پرسیدند: به دفتر مقام معظم رهبری خبر داده اید؟ گفتم: نه، گفتند: من خبر می دهم. بعد هم سه روز عزای عمومی اعلام شد. هفتم شهریور ماه هوا خیلی گرم بود. من با اخوی ها و عده ای دیگر به بهشت معصومه رفتیم. آقا وصیت کرده بودند که مرا در خانه غسل ندهید، جایی ببرید که همه را غسل می دهند. وارد غسالخانه که شدیم چراغ روشن بود و مردی آن جا ایستاده بود و دستکش به دست داشت. من فکر کردم او را از طرف گورستان فرستاده اند، یا همان کسی است که مرحوم والد او را می شناخت. جلو رفتم و گفتم: آقا شما می خواهید غسل بدهید؟ با سر اشاره کرد که بله! اما حرف نزد. یک دوربین فیلم برداری ویدیویی هم آن جا بود که مراحل کفن پیچی و پس از آن را فیلم برداری می کرد. پس از شست و شوی غسل، من محاسن ایشان را شانه کردم. غسال هم شروع به بستن کفن کرد. دست هایش هنوز هم در دستکش بود. نگاهش کردم، او را نمی شناختم. بعد از این مراسم، پیکر آقا را در سردخانه گذاشتیم و به خانه برگشتیم.
یک ساعت بعد یادم آمد که پول غسال را نداده ایم. گفتم: یکی برود و پو ل او را بدهد که مدیون نباشیم. آقا سید مسیح را به غسالخانه فرستادیم تا دستمزد او را بدهد، ولی به او گفته بودند که ما غسال را نفرستادیم، ایشان از طرف خودتان آمده بود! هیچ کدام از ما آن آقا را نمی شناختیم. به هر کس که گفتیم، کسی خبر نداشت که غسال چه کسی بود!؟ فیلم ویدیویی را نگاه کردیم، از مراسم غسل و تکفین، فقط دست و دستکش غسال دیده می شد، نه چهره او! و تا این لحظه که هفده سال از آن زمان می گذرد، به روح مقدس مرحوم والد قسم که آن شخص را دیگر ندیدم که ندیدم، البته قیافه اش را به یاد دارم، محاسنی مشکی داشت. قدش بلند بود و چهره روشنی داشت، حرف هم نمی زد، نمی دانم که بود و چه شد، هرچه جست و جو کردیم، ندانستیم که او چه کسی بود؟! ما با حجاب هایی که در مقابلمان است به جاهایی که باید باور داشته باشیم، نرسیدیم، ولی آن انسان ها به قله رسیدند و این مسایل برایشان چیزی نیست. تا زمانی که هستند مردم قدرشان را نمی دانند. علامه طباطبایی تا وقتی زنده بودند، خودشان می آمدند در صف نانوایی سنگکی می ایستادند و نان می گرفتند و هیچ کس هم ایشان را نمی شناخت. بعد همه گفتند: عجب عالمی در قم بوده است! با این که در دنیا این شخصیت مشهور بود.
برای برخی سؤال است که چرا والد معظم حضرتعالی در طول زندگی با برکت خویش به سفر حج مشرف نشدند، در این باره توضیح دهید.
بله! ایشان حج مشرف نشدند. بعضی ها می گفتند که چرا آقا به حج نمی روید؟ ایشان می فرمود: پول دست ما امانت است. مال فقرا و ایتام است. سهم امام است و من از این پول نمی توانم حج بروم. یک عده از مقلدین خدمتشان می گفتند: آقا ما حاضریم خرج شما را بدهیم، ده نفر هم همراهتان بفرستیم. خودمان هم در رکابتان باشیم، اما ایشان قبول نمی کردند.من پرسیدم: آقا چرا قبول نمی کنید؟ می فرمود: پدرت مال حلال خورده است. نان امام صادق علیه السلام خورده است. من که نمی دانم این مال ها چه طوری است، ممکن است که حلال هم باشد، ولی من شک دارم . من زمانی به حج مشرف می شوم که از دسترنج خودم پولی جمع کرده باشم و حج صحیح باشد. من نمی توانم برای انجام فعل واجب پولی را که نمی دانم چیست، استفاده کنم. شاید خون مردم را توی شیشه کرده باشند و … بعد مطلبی را از این قرار فرمودند: «اوایلی که به قم آمده بودم، یکی از بازاری ها برای دعوت شام به من اصرار زیادی کرد، ولی قبول نکردم. دو شب بعد در خواب دیدم که همین شخص عده ای را کشته و جگرشان را در می آورد و خون جگر آن ها را داخل طشت می کند. وحشت زده از خواب بیدار شدم و صبح از دو سه نفر پرسیدم، فلانی چه کاره است؟ معلوم شد آن فرد رباخوار بود و قصد داشت با این کار خودش را تبرئه کند».
دولت عربستان سه چهار سال پیش از من دعوت کرد تا برای سخنرانی در زمینه ی مخطوطات عربی به آن جا بروم. رؤسای دانشگاه ها و نمایندگان مجلس هم بودند. سه روز در ریاض، سه روز در مدینه و سه روز نیز درمکه بودیم. پس از انجام اعمال صفا و مروه خیلی خسته شدم. داخل یکی از سکوها نشسته بودم که خوابم برد.در خواب ندایی به من گفت: پدرت در حال طواف است و با شما کار دارد . از خواب بیدار شدم و یقین کردم که پدرم آن جاست.به سوی کعبه دویدم، گشتم و پدرم را جلوتر در حال طواف کردن مشاهده نمودم. درست همان قیافه و همان حالت زندگی را داشت، امّا هرچه نزدیک می شدم، قیافه اش فرق می کرد. خیلی برای من عجیب بود.
فردی به نام آقا سلطان خدمت والد رسید و اصرار داشت که پای آقا را ببوسد، اما ایشان اجازه نداد و او را بلند کرد. این پیرمرد گفت: من سلامتی ام را مدیون شما هستم. حاج آقا سؤال کرد: مگر چه شده است؟ این آقا سلطان گفت: من از پا معلول بودم و توانایی راه رفتن را نداشتم. برای دومین بار که حج نصیبم شد، شنیده بودم که شما حج نرفتید، گفتم: خدایا! این حج را از طرف این سید می روم؛ به شرطی که پای من سالم بشود. الآن با پای خودم آمده ام تا بگویم حاجتم برآورده شد. من این ماجرا را برای گروهی از آمریکایی های میهمان کتابخانه تعریف کردم. یکی از خانم ها گریه کنان از جمع جدا شد. پس از مدتی یکی از آن ها نزدیک مترجم آمد و گفت او برای شفای مادر مریضش نزد قبر مرحوم والد رفت تا ایشان را واسطه ی دعای خیر قرار دهد.
منبع: ماهنامه ی نامه ی جامعه 42، نشریه ی فاطمه الزهرا (علیها السلام)، سال چهارم، اسفند1386، ص ص 22-31
/خ
مرحوم والد، آیه الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی قدس سره 20 صفر سال 1315 ه.ق در نجف اشرف در خانواده ی بزرگ علمی پا به عرصه وجود نهاد. پدر ایشان مرحوم آیه الله سید شمس الدین محمود از علمای نجف و مدرسین حوزه بود. جد بزرگوارشان مرحوم سید الحکما مشهور به سید الاطبا است. علمای دین تا یک صد سال اخیر هم طبیب روح بودند و هم طبیب جسم. مرحوم جد بزرگوار ما پزشک و عالم و صاحب چند اثر بود. اولین دندان مصنوعی در ایران را ایشان اختراع کرد و حدود 114 سال عمر نمود. وقتی پدرم به دنیا آمد، همان روز اول ایشان را به ضریح مطهر مولا امیرالمؤمنین علیه السلام متبرک کردند و پدرشان پس از آن نیز برای نام گذاری خدمت مراجع وقت رسید تابالاخره نام های “محمد حسین”، “شهاب الدین” و “ابوالمعالی” انتخاب گردید. مرحوم والد بر اساس نقل مادرشان می فرمود: مادرم هیچ گاه بدون غسل و وضو به من شیر نداد. هنگام حمل نیز در مجالسی که غیبت اشخاص می شد، شرکت نمی کرد، اگر گاهی حرفی به میان می آمد، بلافاصله از مجلس بیرون می رفت.
در سنین کودکی نزد جدّه ی مادری خویش، بی بی شمس شرف بیگم طباطبایی (م 1328 ه.ق) (با مرحوم علامه طباطبایی یک تیره هستد) الفبا را آموخت و پس از آن قرائت قرآن، احکام شرعی و ادبیات غرب را تا کتاب مغنی اللبیب تعلیم گرفت. پیش از 16 سالگی تحصیل علوم ریاضی، هندسه، جغرافی و برخی علوم مقدماتی دیگر را آموزش دید. در همین زمان، تمایل به فراگیری علم طب پیدا نمود و کتاب های طبی النبی صلی الله علیه و آله، طب الائمه، مخزن الادویه، جواهر الطب و … را نزد پدر آموخت. مرحوم ابوی در سن جوانی- حدود 23 سالگی – به درجه اجتهاد نایل گردید. قبل از سال 1342 ه.ق اجازه اجتهاد از آیه الله آقا ضیاء عراقی و آیه الله نایینی قدس سره و دیگر بزرگان نجف اخذ نمود. ایشان از بیشترین استادان و علمای زمان خویش کسب فیض نمود، آن هم نه تنها در علوم حوزوی معمول مانند: فقه، اصول و ادبیات، بلکه در علم رجال، علم انساب و علوم غریبه استادان بزرگ و برجسته ای؛ همچون مرحوم آیه الله سید حسن صدر، داشت. معظم له در علم رجال و انساب سرآمد بود و شهرت جهانی در این رشته کسب نمود. مجلس درس ایشان از جمله تفسیر قرآن در قم مملو از جمعیت می شد.
وضع معیشتی معظم له در ایام درسی و پس از آن چگونه بود؟
در تمام طول عمر مراقب بود که مال حرامی داخل مال ایشان نشود تا مبادا گرفتار عقوبت گردد. زمان تحصیل پدرم به تنگدستی می گذشت، چون پدر ایشان از مال دنیا چیزی نداشت. هر دو، سه ماه یک بار گوشت می خورد. گاهی از گوشت قربانی که بین طلبه ها تقسیم می شد، استفاده می کرد و می فرمود: «گاهی از شدت گرسنگی ساعت دوازده شب که طلبه های مدرسه قوام نجف در خواب بودند با هم حجره ای ام به حیاط مدرسه می رفتیم و از برگ کاهویی که بعضی طلبه های پولدار ایرانی کنار حوض می ریختند و فقط وسط آن را می خوردند، سد جوع می کردیم. حتی پول خرید نفت یا پیه چراغ را نداشتیم. به بهانه رخت شویی از نور چراغ پیه سوز دستشویی های مدرسه برای مطالعه ی درس استفاده می کردیم. تابستان به خاطر گرمی هوا طلبه ها به ایران می آمدند، ولی ما پول رفت و برگشت نداشتیم و در نجف می ماندیم. روزها و شب ها من با دوستم لنگ می بستیم و از شدت گرما تا سینه داخل حوض مدرسه می ایستادیم و کتاب به دست مباحثه می کردیم». بله! ایشان به این سختی درس خواندند.
برای خرید کتاب بارها در نجف اشرف، لباس و کفش خود را گرو می گذاشت یا می فروخت.برای خرید کتاب ریاض العلما مجبور شد که لباس و ساعت خود را بفروشد. در روزهای بسیار گرم روزه می گرفت و ماه ها نماز استیجاری می خواند تا مبلغی را تهیه کند و با آن کتاب مورد نظرش را بخرد.
زمانی هم که به مرجعیت رسید در زندگی فردی و خصوصی گرفتار فقر و فاقه بود و نمی توانست مخارج زندگی را به راحتی تأمین نماید؛ زیرا اگر چیزی هم به دستش می رسید، برای خرید کتاب صرف می کرد. برای میهمان ها، حتی اساتید دانشگاه ها که روزهای جمعه به منزل ایشان می آمدند، فقط آبگوشت تهیه می کرد.
نحوه ی رفتار والد معظم با پدر و مادر خویش چگونه بود؟
ایشان می فرمود: من نسبت به پدر و مادرم خیلی احترام قایل بودم. یک وقت مادرم به من گفت: برو پدرت را صدا کن و بگو شام حاضر است. وقتی نزد پدرم رفتم ایشان خوابش برده بود. هرچه فکر کردم که ایشان را بیدار کنم، دلم نیامد. صورتم را که هنوز محاسن نداشت به کف پای ایشان ساییدم. آهسته آهسته پدرم از خواب بیدار شد و فرمود: فرزندم! خدا عاقبت تو را به خیر کند. مرحوم والد بارها فرمود: «من به این مقام و موقعیّت نرسیدم؛ مگر به برکت دعای پدرم». پدرشان از ایشان خیلی راضی بود، ولی متأسفانه در سنین جوانی پدر را از دست داد و سرپرستی اخوی و دو خواهر را بر عهده گرفت.
معظم له برای تربیت فرزندان چه شیوه ای را دنبال می کردند؟
با یاد یکی دو خاطره به این مطلب می پردازم:
یک بار در کودکی همراه با کاروان شتر و گله ی گوسفند رفتم و گم شدم! بالاخره با زحمت زیاد مرا پیدا کردند. آن دفعه پدرم مرا تنبیه نکرد، اما کسی که مرا پیدا کرده بود، یک سیلی محکم که هنوز یادم هست به من زد و گفت: تو دل این سید را به درد آوردی! مرحوم ابوی از همان کودکی ما را با احترام صدا می زد.مثلاً به من می گفت: محمود آقا!، مادر می گفت: آقا هم که نگویید، طوری نمی شود اما پدرم می فرمود: نه، فرزند است. من در برابر او تکلیف دارم. او هم نسبت به ما تکالیفی دارد. من اگر او را احترام کنم، دیگران هم احترامش می کنند، جوان است و غرور دارد. یکی از شیوه های تربیتی ایشان این بود که هر شب با ذکر یک داستان یا خاطرات خودشان و زندگی بزرگان و در نهایت نقل یک حدیث هم ما را تربیت می کردند و هم می خواباندند. مرحوم ابوی حتی به نوه هایشان توجه تربیتی داشتند.
مرحوم ابوی می فرمود: «یک روز در نجف حدود چهار سالم بود که وارد منزل شدم و به مادر گفتم: کسی را در کوچه دیدم که پایش لنگ بود و این طور راه می رفت. مادرم فرمود: غیبت کردی و دهانت نجس شد، بیا دهانت را آب بکش. بعد مرا بلب حوض برد و دهانم را آب کشید، و گفت: دیگر از این حرف ها نزن و ادای کسی را در نیاور».
اخلاق معظم له در روابط خانوادگی چگونه بود؟
مادرم می فرمود: «من شصت سال با پدر شما زندگی کردم. در این مدت ایشان هیچ گاه نسبت به من با تحکم سخن نگفت و رفتاری تند و خشنوت آمیز نداشت و با تندی با من صحبت نکرد. تا آن زمان که خودش قادر به حرکت کردن و انجام کار بود، نمی گذاشت دیگران کاری برایش انجام دهند. حتی هنگامی که تشنه بود، خودش بلند می شد و به آشپزخانه می رفت و آب می آشامید و به من نمی گفت. وی غیر از این که همسری خوب و مهربان و دوست داشتنی بود، برای من مانند یک رفیق صمیمی و همکاری غم خوار نیز بود و در کارهای منزل به من کمک می کرد. بسیاری از اوقات در کارهای آشپزخانه؛ از قبیل: درست کردن غذا، پاک کردن سبزی، شستن میوه و وسایل آشپزخانه کمک می کرد و رفتارش برای تمامی افراد خانه الگو بود».
یک شب من و همسرم به منزل آقا رفتیم. من سر سفره از همسرم خواستم تا برایم آب بیاورد. پدرم به شدت متغیر و ناراحت شد و خطاب به من فرمود: «اگر تشنه هستی، خودت آب بیاور».
مرحوم والد نسبت به فرزندان و افراد خانواده مهربان و خوش رفتار بود. برخی شب ها که نوه هایشان در منزل جمع می شدند، معظم له برای آن ها با بیانی شیرین و جذاب، حکایت و داستان می گفت و نوه ها را سخت تحت تأثیر قرار می داد.در لابه لای حکایت و داستان نصایحی نیز می فرمود که بسیار مؤثر بود.
انگیزه ی اصلی آیه الله العظمی مرعشی نجفی قدس سره برای جمع آوری کتاب های نفیس چه بود؟
ایشان و پدر بزرگوارشان اهل مطالعه بودند. دلیلش مطالعه ی افزون بر ده هزار جلد کتاب است که رؤوس مطالب را پشت صفحه ی اول هر کتاب مرقوم نمودند. حتی ایشان سحرها، یکی دو ساعت مانده به اذان به حرم مطهر مشرف می شد و در محراب می نشست و کتاب هایی را که می خواست مطالعه کند، معمولا در قطع های کوچک تهیه می کرد و در جیبش می گذاشت و همان جا می نشست و مطالعه می کرد. البته اگر مؤمنین هم سؤال داشتند، پاسخ می داد. از علمای گذشته با احترام زیاد یاد می کرد. درباره ی علامه مجلسی قدس سره می فرمود: «ایشان فخر شیعه است و بر همین اساس خیلی دشمن داشت. اگر علامه مجلسی قدس سره نبود، الآن در ایران شیعه وضع فعلی را نداشت، بلکه فقط یک عده در گوشه ای مشغول کار خودشان بودند و تشیع در کشور رسمیت نداشت».
یکی از محققین برجسته چندی پیش از کتابخانه بازدید کرد و گفت: آیه الله مرعشی قدس سره، مجلسی دوم بودند. آن قدر که مرحوم مجلسی قدس سره به علوم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم خدمت نمود، مرحوم آیه الله مرعشی قدس سره هم خدمت کرد، ولی فرق این دو بزرگوار با هم آن است که کتابخانه ی علامه مجلسی قدس سره متفرق شد، ولی کتابخانه آیه الله مرعشی قدس سره، بر جای مانده ان شاء الله تا نسل های بعد و ظهور آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باقی بماند.
مرحوم والد می فرمود: «کتاب های موجود در کتابخانه ی ما مشت نمونه ی خروار است که متأسفانه در قرون و اعصار از بین رفته است. قرن 7 ه.ق در حمله ی مغول ها به کشور بیشترین آثار علمای شیعه را آتش زدند. حمام ها را با سوزاندن کتاب های علمای شیعه گرم کردند. آنچه الآن مانده نمونه های کوچکی از آن هاست». ایشان برای جمع آوری کتاب اهداف مهمی داشت.بیشترین خریداران ذخایر اسلام و کتاب های شیعه اجانب بودند؛ چرا که می خواستند فرهنگ شیعه را از درون تهی کنند. کتاب «مدینه العلم» شیخ بزرگوار صدوق قدس سره اگر امروز وجود داشت نیازی به کتب اربعه شیعه نبود. این کتاب بسیار مهم تا قبل از زمان علامه مجلسی؛ یعنی 400 سال پیش در دست بود، ولی از آن پس مفقود شد. برای به دست آوردن این کتاب معظم له بسیار کنکاش نمود، به خیلی از کشورهای خارجی مسافرت کرد، ولی پیدا نشد. از بسیاری کتاب های شیعه اثری جز اسم، باقی نمانده است. به همین دلیل ایشان برای این مجموعه فرهنگی و جمع آوری این کتابخانه رنج فراوان برد.
از سعی و تلاش حضرت آیه الله العظمی مرعشی نجفی قدس سره در جمع آوری این مجموعه گرانبها و زمینه فراهم نمودن تشکیل کتابخانه توضیح دهید.
خودشان می فرمودند: «در نجف کاروان سرایی به نام قیصریه بود که من از آنجا عبور می کردم. شلوغی مردم و طلبه ها نظرم را جلب کرد، وقتی سؤال کردم چه خبر شده است؟ گفتند: کتاب حراج می کنند. وارد کاروان سرا شدم. یک نفر چوب دستی گرفته بود و کتاب های خطی و چاپی علمای گذشته را می فروخت. شخص غیر روحانی با لباس عربی در ازای پول زیاد اکثر کتاب های خطی را خرید. پرسیدم: اسم این مرد چیست؟ گفتند: او دلال و نماینده کنسول انگلیس در بغداد است. کتاب ها را می خرد و از عراق خارج می کند و به انگلیس می فرستد».
همان جا انگیزه برای جمع آوری کتاب های خطی در مرحوم والد تشدید می شود، و از آن زمان دست به کار می شود. از آن هنگام یک وعده غذای روزانه خود را حذف می کند و شب ها پس از فراغت از درس و بحث در یک کارگاه برنج کوبی مشغول کار می شود. نماز و روزه ی استیجاری می گیرد و دستمزدها را صرف خرید کتاب می کند، الآن کتابی داریم که رویش نوشته شده: «این کتاب را خریدم در مقابل انجام یک سال نماز برای فلان شخص، در حالی که 20 ساعت است گرسنه ام!» حتی یک روز بر سر خرید کتاب از یک پیرزن تخم مرغ فروش کنار بازار با همان دلال کتاب درگیر می شود. پدرم یک لحظه دعا می کند و رو به حرم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عرض می کند: یا امیرالمؤمنین! من برای این که این نسخه ها دست اجانب نیفتند، آن ها را می خرم، خودتان کمک کنید! ناگهان پیرزن خطاب به نماینده کنسول انگلیس می گوید: من کتاب را به این سید می دهم. شب ایشان را دستگیر می کنند و فردا به وساطت علما و مراجع آزاد می گردند. بله! ایشان به خاطر خرید یک جلد کتاب زندانی می شود.
در عراق تعدادی کتاب جمع آوری می کند و زمانی که به ایران می آیند و حسب الامر آیه الله حاج شیخ عبدالکریم در قم متوطن می شود، این روال را ادامه می دهد تا زمانی که دیگر پی گیری این گونه کارهای برایشان مقدور نبود و بنده را می فرستاد که تا کنون نیز ادامه دارد. حدود 50 سال است که به حمدالله با کسب تجربه از مرحوم والد کار را دنبال می کنم و از این بابت خیلی خوشحالم در این زمینه دو دوره ی دکتری در خارج از کشور گذرانده ام. دوره ی دکترای کتاب شناسی و دوره ی نسخه شناسی مخطوطات که چنین رشته ای هنوز در ایران وجود ندارد. حتی از کانادا و لندن درخواست کرده اند که برای تدریس این رشته به آن جا بروم، ولی من می گویم چرا این کار در کشور خودمان نباشد.
قبل از تأسیس کتابخانه افراد از چه راهی به نسخ خطی و کتاب های معظم له دسترسی پیدا می کردند؟
یک وقت تعداد کتاب ها در منزل والد بسیار زیاد شد. حیاط بیرونی و اتاق ها پر از کتاب بود. اساتید دانشگاه های آن روز، مثل مرحوم بدیع الزمان فروزان فر، استاد جلال الدین همایی، دکتر ناظم زاده ی کرمانی، دکتر ذبیح الله صفا که از اساتید معروف دانشگاه آن روز بودند و نیز مرحوم آیه الله مشکوه، مرحوم آیه الله عصاری، از این منابع استفاده می کردند. هر کس هم که نیاز داشت، ایشان بدون هیچ رسیدی کتاب را در اختیارش قرار می داد. بسیاری از کتاب ها در آن زمان مفقود شد، چون رسیدی دریافت نمی شد و فراموش می کردیم که کتاب نزد چه کسی است.
قبل از تأسیس این کتابخانه تعداد 287 جلد نسخه خطی نفیس به دانشکده اللهیات دانشگاه تهران که آن روز به معقول و منقول مشهور بود، هدیه کردند. 400 جلد نسخه خطی نیز به کتابخانه حضرت عبدالعظیم و چند صد جلد به کتابخانه آستان قدس رضوی اهدا شد. تعدادی به آستانه مقدسه قم و چندین جلد به کتابخانه مدرسه فیضیه و بخشی را نیز به کتابخانه شاهچراغ در شیراز هدیه کردند.
پس از ساخت مدرسه ی ایشان که روبه روی کتابخانه فعلی است، طبقه سوم به کتابخانه اختصاص یافت. و چون مشتاقان زیادی برای استفاده از کتاب ها مراجعه می کردند در سال 1353 ه.ش ساختمان قدیمی کتابخانه افتتاح شد.ظرف چهار پنج سال ظرفیت تکمیل گردید. یک روز حضرت امام خمینی قدس سره ما را طلبیدند و فرمودند: پدر شما از آن زمان های قدیم که من در قم بودم، خیلی برای جمع آوری این ذخایر شیعی زحمت کشیدند، حلا که حکومت اسلامی است وظیفه ماست که در این راه قدمی برداریم. حکمی را صادر فرمودند که متن فرمایش حضرت امام قدس سره موجود است.
حضرت امام خمینی قدس سره پولی را به بنده سپردند و فرمودند: خانه های اطراف را بخرید و کتابخانه را توسعه بدهید که آبروی حوزه علمیه قم و تشیع است. به حمدالله ساختمان جدید هم ساخته شد. فکر نمی کنم که در منطقه خاورمیانه و حتی اروپا کتابخانه ای این گونه ثمرات داشته باشد. کار این کتابخانه دو شیفت کامل از صبح تا شب است و چهار هزار نفر از این کتابخانه استفاده می کنند. نسخه های خطی موجود در این کتابخانه ارزش و اعتبار جهانی دارد. بهای یک جلد از برخی نسخه های خطی چندین میلیون دلار است، مرحوم ابوی می فرمود: «این ها از آن همه مردم است. من این ها را با زحمت جمع آوری کردم و در طبق اخلاص می گذارم و به جامعه تقدیم می کنم تا همه از آن استفاده کنند و به نسل های بعدی نیز تحویل داده شود». خوشحال هستم که با زحمت این چنینی کتاب ها جمع آوری شد و گرنه بسیاری از این ها الآن در خارج کشور بود.
در حال حاضر این کتابخانه از لحاظ نسخه های خطی در کشور اول است؛ به خصوص از لحاظ نسخه های کهن شیعی. در نظر داریم که ان شاء الله بسیاری از این کتب کهن شیعی را به صورت تصویری و فاکسی میلی تکثیر نسخه کنیم. مرحوم ابوی معتقد بود، که جمع آوری خطوط علمای شیعه و آثارشان مستند سازی مکتب شیعه است.
برخورد معظم له با مردم و روش هدایت افراد چگونه بود؟
مردم قم خوب به خاطر دارند که مرحوم والد در روابط فردی خود و اخلاق و رفتار تا چه اندازه متواضع و فروتن بود ایشان می فرمود: «من در بسیاری از خانه های مردم قم رفت و آمد داشتم؛ چنان که در مجالس مختلف شادی و غم آن ها شرکت می کردم». در مواقع بیماری به عیادت و هنگام عزا به تسلیت آن ها می رفت و این یک عادت و سنّت برای ایشان بود که در روابط خود با مردم چنان به آن ها نزدیک باشد که مردم احساس بیگانگی نکنند وحقیقتاً هم مردم چنین بودند و با ایشان احساس یکرنگی و صمیمیت داشتند؛ تا آن جا که اسرار خود را، که گاهی به نزدیکانشان نمی گفتند، با مرحوم آقا در میان می گذاشتند. آن مرحوم بارها می فرمود: «من صندوقچه ی اسرار مردم هستم». بسیاری از مواقع مشکلشان را از معظم له می طلبیدند. خوش رفتاری ایشان نسبت به مردم و رفع مشکلات و نیازمندی های آنان، که بیشتر مخفیانه انجام می گرفت، باعث محبوبیت عجیب ایشان در بین مردم متدین قم شده بود؛ با این که بسیاری از خانواده ها و مستمندان، ناشناخته و مخفیانه کمک های ایشان را دریافت می کردند.
خشونت در وجود ایشان نبود و همین امر باعث می شد که گاهی افراد منحرف را به راه راست هدایت کند. از جمله معظم له نقل می کرد: «یک وقت برای مجلس خیر به محله ی جوی شور، که یکی از محلات دور افتاده ی زمان گذشته قم بود و با مرکز شهر فاصله داشت و این فاصله را باغ ها و کوچه باغ ها پر کرده بود، رفته بودم. آن شب هوا بسیار سرد بود و از شب قبل برف سنگین آمده بود و خیلی جاها یخ زده بود. به سوی منزل خودمان از راه کوچه باغ ها حرکت کردم. در راه به مرد مستی برخوردم که چوب دستی در دست داشت و راه را بر من بست و پرسید: سید کجا می روی؟ گفتم: به منزل. گفت: از کجا می آیی؟ گفتم: از یک جلسه که برای امر خیری تشکیل شده بود. گفت: چه کاره ای؟ گفتم: می بینی که روحانی و آخوند هستم. گفت: باید برایم روضه بخوانی. گفتم: در این جا که نمی شود: زیرا هوا سرد است و اتاق و فرش و صندلی و مستمعی نیست. با تهدید گفت: برگرده ی من بنشین و برایم روضه بخوان. به ناچار برگرده ی وی سوار شدم و برایش روضه خواندم. عجیب است که بسیار گریه کرد و پس از خاتمه همراه من تا منزل آمد که مبادا کسی مثل خودش مزاحم من نشود. چند وقت از این قضیه گذشت. یک روز پس از نماز جماعت در حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام، مردی که اندکی ریش داشت جلو سجا ده ی من زانو زد و با اصرار دست مرا، که شدیداً اکراه داشتم، بوسید و گفت: آقا مرا ببخشید! من اشتباه کردم. پرسیدم: شما کی هستی؟ من شما را نمی شناسم؟ گفت: من همان شخصی هستم که چند وقت پیش شبانگاه راه را بر شما بستم و گفتم برایم روضه بخوان.وقتی او را شناختم، گفتم: تو را بخشیدم و اصلاً از تو دلگیر نشدم، ولی آن مرد با گریه گفت: مرا ببخش و ازخداوند بخواه که توبه ی مرا قبول کند، زیرا من از نحوه ی رفتار شما سخت متأثر شدم و توبه کردم. آن مرد از آن پس جزو اخیار شد؛ چنان که چندین سال در نماز جماعت من شرکت می کرد، تا این که چشم از جهان فروبست و در تشییع جنازه ی او عده ی فراوانی از مردم و از جمله من شرکت کردیم».
هنگام دیدار افراد اصرار داشتند که دست ایشان را ببوسند، ولی معظم له از این کار شدیداً ناراحت می شد نمی گذاشت کسی دشتشان را ببوسد. گاهی برخی افراد چنان دست مرحوم والد را برای بوسیدن می کشیدند که چندین بار مچ دستشان از جا در رفت و به شدّت درد گرفت.
از عبادات و ملکات روحی ایشان نکاتی را برای خوانندگان مجله بیان فرمایید.
معظم له نسبت به نماز اول وقت خیلی مقید بود و همه را به این امر تشویق می کرد و می فرمود: «نماز اول وقت برکاتی دارد و من خیلی چیزها از نماز اول وقت به دست آوردم». شب ها معمولا بیش از سه ساعت نمی خوابید. بیشتر وقت را صرف مطالعه و تضرع به درگاه خدا می کرد. مادرم می گفت: هنگام تضرع آقا، گویا در و دیوار می لرزد. وقتی گریه می کرد پهنای صورتش خیس می شد، هرچند سعی می کرد کسی متوجه نشود.
مرحوم والد کمتر به سفر می رفت و می گفت: «اگر جایی بروم که حرم نباشد انگار گم شده ای دارم و به من سخت می گذرد. به خاطر همین بیشتر در قم بود و حتی زمان جنگ تحمیلی و موشک باران قم نماز حرم را ترک نمی کرد. شب های احیای ماه رمضان در صحن مطهر مردم را به اقامه ی نماز قضا تشویق می کرد و خود نیز امام جماعت می شد. خیلی مقید به آداب ماه مبارک رمضان بود.
هر گاه با ماشین در مسیر بودیم و وقت نماز می شد، سجاده ای را که همیشه همراه داشت بود، کنار راه می انداخت و نماز اول وقت را می خواند و دوباره سوار ماشین می شد. من هیچ وقت تأخیر در نماز خواندن ایشان ندیدم؛ مگر زمان بی هوشی در حال بیماری. وقتی دربیمارستان هم بستری بود، مرتب نگران نماز اول وقت بود.
ارتباط معظم له با سایر علما به ویژه حضرت امام خمینی قدس سره و چگونگی همراهی ایشان با انقلاب اسلامی را بیان فرمایید.
نسبت به رابطه ی خودشان با حضرت امام قدس سره می فرمود: اوایلی که به قدم آمدم در مدرسه ی دارالشفا حجره ای داشتم که یک حجره با حجره ی حاج آقا روح الله فاصله داشت. دوستی من با ایشان خیلی قوی بود زمان رضاخان که روضه خوانی غدغن شده بود، شب های عاشورا در یکی از حجره ها جمع می شدیم و یکی از طلبه ها مصایب سیدالشهدا و اهل بیت طاهرین علیهم السلام را می خواند و ما گریه می کردیم.
الآن نامه های حضرت امام قدس سره به ایشان موجود است و بعضی از آن ها چاپ شده است. از مرحوم حاج آقا مصطفی به ایشان نامه های زیادی است. در یکی از این نامه ها آمده است: «امیدوارم که خداوند مقداری از حسن نیت سرکار را به دیگران هم عنایت فرماید». همچنین ایشان نوشته بود که ابوی (حضرت امام قدس سره) خیلی اشتیاق به زیارت شما دارند.
اولین روزی که حضرت امام قدس سره از ترکیه وارد عراق شدند، مرحوم ابوی به من امر فرموند که به عراق بروم . من هم از طریق خرمشهر و قاچاقی به عراق رفتم. حضرت امام یک هفته در کربلا بودند و بعد به نجف رفتند. من در کربلا خدمتشان رسیدم. با مرحوم حاج آقا مصطفی سال ها دوستی داشتم. حضرت امام قدس سره فرمودند: شما تا روزی که این جا هستید نزد ما باشید. پس از یک ماه در راه بازگشت به ایران بازداشت شدم. البته نامه های زیادی را آورده بودم که به حمدالله به ایران رساندم و بعد دستگیر شدم.
از جمله اولین گروهی که از ایران به پاریس رفتند، بنده و آقای اشراقی داماد حضرت امام بودیم. قبل از این که حضرت امام به نوفل لوشاتو برسند ما در پاریس بودیم و بعد به نوفل لوشاتو رفتیم. آن جا هم ده پانزده روز من در خدمت حضرت امام قدس سره بودم. در سفری که مرحوم والد برای مداوای چشمشان به اسپانیا می رفت، یک شب قبل از پرواز در جماران منزل حضرت امام قدس سره بودیم- و این به خاطر علاقه و رابطه ی دوستی پدرم با حضرت امام قدس سره بود.
گوشه ای از فعالیت های سیاسی معظم له را بازگو فرمایید.
پس از دستگیری امام خمینی قدس سره، آیه الله حاج آقا مصطفی خمینی فرزند ارشد امام برای انجام مذاکره به منزل ما آمد. عوامل رژیم از این ماجرا اطلاع یافتند و از پشت بام به منزل مرحوم والد هجوم بردند و فرزند امام را دستگیر کردند. پدرم به این برخورد اعتراض نمود و سعی داشت تا مانع بردن ایشان شود، اما عوامل رژیم با مشت به سینه ی ایشان زدند و حاج آقا مصطفی را با خود بردند که از همان جا به ترکیه تبعید نمودند.
پدرم با صدور بیانیه، اعلامیه و تلگراف از مقام و منزلت علمی امام خمینی قدس سره دفاع کرد و خواستار آزادی و رفع اهانت ازمعظم له شد.
پس از آزادی امام خمینی قدس سره و تبعید معظم له به ترکیه، مرحوم والد برای اظهار هم دردی به حضرت امام قدس سره تلگراف زد که امام از ایشان تشکر نمودند. در سخنرانی ها و بیانیه های مختلف خود، تبعید امام به ترکیه را شدیداً محکوم کرد و برای شهدای 15 خرداد مجلس یادبود برپا نمود.
سخنرانی مفصّل و تاریخی پدرم در 23 رجب 1384 ه.ق در مسجد بالاتر حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام راجع به نقشه برجسته ی روحانیت شیعه در دفاع از احکام اسلام و قوانین شریعت و حفظ استقلال مملکت در طول تاریخ ایران در مواقع حسّاس و بحرانی، واقعا به یاد ماندنی است. ایشان در این سخنرانی از علمای مجاهدی یاد کرد که هنگام هجوم بیگانگان به کشور و تجاوز به مقدسات اسلام چگونه فداکارانه جان باختند، اما استقلال کشور را حفظ کردند و از اسلام دفاع نمودند. در همان سخنرانی اظهار نمود، که آیا این علما و فقها و مراجع مرتجع هستند؟ آیا اینان نبودند که در طول تاریخ بهترین دفاع را از استقلال کشور انجام دادند؟ روی منبر هجوم همه جانبه ی رژیم علیه اسلام و روحانیت را شدیداً محکوم نمود.
مرحوم والد نه تنها در صحنه ی داخلی ایران از اسلام و مسلمین دفاع می کرد، بلکه در مواقع بسیار حساس از دیگر مسلمانان نیز که مورد تجاوز و ستم قرار گرفته بودند، شدیدا حمایت می کرد و اعلامیه های متعددی را در دفاع از مسلمانان مظلوم فلسطین و محکومیت اسراییل جنایتکار و تقاضای کمک از تمامی مسلمانان جهان برای دفاع از ملت مظلوم فلسطین، صادر نمود.
معظم له هنگامی که رژیم بعثی عراق، مسلمانان ایرانی را با وضع فجیع از عراق اخراج کرد، شدیدا به این حرکت ناشایست و جنایتکارانه اعتراض نمود و از اهانت و بی حرمتی به عتبات مقدسه اظهار تأسف کرد.
ایشان در سال 1352 ه.ش فتوایی علیه خرید و فروش کالاهایی که سود آن در راه تبلیغ حزب جاسوس پیشه ی بهاییت استفاده می شد، صادر کرد و آن را حرام خواند؛ حزبی که به کمک رژیم پهلوی بر بیشتر منابع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور مسلط شده بود.
پس از آن که امام خمینی قدس سره به پاریس رفتند، مرحوم والد طی تلگرافی به امام از پیشامد ناگواری که برای معظم له اتفاق افتاده بود.فوق العاده اظهار تأثر نمود و پس از آن تلگرافی برای رییس جمهور فرانسه، والری ژیسکاردستن فرستاد و از او و ملت فرانسه درخواست نمود تا میهمان نوازی خود را به مرتبه ی کمال برسانند.
خلیل طهماسبی دو ماه در منزل مرحوم والد مخفی بود. ایشان باعث شد که جسد شهید طهماسبی را از قبرستان مسگر آباد بیاورند و در بهشت رضوان دفن کنند. خودشان هم بر جنازه ی او نماز خواندند.
گویا ایشان با علمای دیگر مذاهب اسلامی و دانشگاهیان هم ارتباط داشتند؟
بله و جالب است که ایشان زمانی این ارتباط را با علمای اهل سنت و افراد دانشگاهی مثل مرحوم فروزانفر، برقرار کرده بود که در زمان شاه اسم اهل سنت را نمی شد برد. حتی یک نامه بدون امضا نوشته بودند و در محراب جلوی ایشان گذاشته بودند که شما جواب حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را چه می دهی که با این سنی ها و دانشگاهی ها ارتباط برقرار می کنی؟ علامه فروزانفر، مرحوم دانش پژوه، مرحوم مشکوه، مرحوم عصار و مرحوم جلال همایی روزهای جمعه به منزل ما می آمدند و والده آش جو درست می کرد و آن ها ناهار منزل ما بودند و از منابع و کتاب های پدرم استفاده می کردند و مرحوم ابوی ما لذت می برد. رژیم پهلوی نمی خواست دو قشر روحانی و دانشگاهی یا علمای شیعه و سنی با هم مراوده داشته باشند و به هم نزدیک بشوند.مکاتبات بسیاری از علمای آن زمان موجود است. اجازات علمای مذاهب دیگر به مرحوم ابوی را در کتابی به نام «المسلسلات و الاجازات» چاپ کرده ام. البته خیلی از آن ها به دلیل نداشتن بایگانی از بین رفته است.
از توکل شگفت ایشان به خداوند ماندن در قم زمان موشک باران است. در این باره لطفا توضیحی ارایه فرمایید.
خوب در آن شرایط جنگی، خیلی ها به روستاهای اطراف قم رفتند. ما شب ها به منزل ایشان می رفتیم تا آرامش بگیریم. مرحوم پدرم به ما دلداری می داد و می فرمود: هیچ چیز نیست، یا هیچ چیز نمی شود ما می گفتیم: آقا کتابخانه را می زنند می فرمود: مگر در کتابخانه چه چیزی هست؟ ما می گفتیم:خوب کتاب، می فرمود: در این کتاب ها چه چیزی هست؟ می گفتیم: نسخ خطی قدیمی حدیث و آثار و علوم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم. می فرمود: نه، هیچ چیز نمی شود، اگر شد؟ بچه جان با ید بروی خلوصت را درست کنی. ما یک مقدار قوت قلب می گرفتیم و می آمدیم خانه می خوابیدیم. دوباره دو ساعت بعد وسوسه می شدیم و می گفتیم: موشک که چشم ندارد! آن روزهای بمباران آقا حتی سوار تاکسی هم نمی شد و پیاده به حرم می رفت.
مرحوم والد می فرمود: وقتی مردم فقیر قم مرا ببینند که با این سن در شهر مانده ام،می گویند: فلانی نرفت، ما هم نمی رویم. یک آدم فقیر که پولی ندارد تا به جایی برود و اتاق شبی چند هزار تومان در بیرون شهر بگیرد، مرا که ببیند احساس آرامش می کند. واقعا این اقدام به مردم قوت قلب می داد. یادم هست که حضرت آیه الله خامنه ای وقتی رییس جمهور بودند، به قم آمدند و از طرف مردم از ایشان قدردانی کردند و فرمودند: وجود شما در قم باعث شد که مردم دوباره در قم جمع بشوند.
چه عاملی سبب شد که ایشان از نجف به ایران بیایند و در قم ساکن بشوند؟
سال 1342 ه.ق به قصد زیارت مشهد، قم و زیارت عبدالعظیم حسنی و صله ی رحم به ایران آمد، البته قصد بازگشت به عراق را داشت، ولی مرحوم آیه الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری قدس سره، که تازه حوزه ی قم را تأسیس کرده بودند، به ایشان تکلیف نمودند که باید در قم بماند و در حوزه نوپای قم تدریس کند. از همان ابتدا روزی دوازده ساعت درس می دادند. مرحوم حاج شیخ به ایشان فرموده بودند: رضاخان نقشه ی تازه ای برای حوزه کشیده و می خواهد یک هیأت ممتحنه از تهران بفرستد، تا یک مشت آدم ضد روحانی با طرح سؤالات بسیار مشکل از طلبه ها امتحان بگیرند و پس از رد آن ها حقّ لباس پوشیدن را سلب کنند، و از این راه حوزه را محدودیت قرار دهند. حالا به نظر شما چه بکنیم؟ مرحوم والد پیشنهاد می دهد: «شما جواب بدهید که باید در این هیأت ممتحنه دو نفر هم از طرف من حضور داشته باشند». و بالاخره آن ها قبول می کنند.
با توجّه به ارادت و علاقه ی خاصّ والد معظم قدس سره به کریمه ی اهل بیت علیها السلام لطفاً نسبت به علت و چگونگی دفن معظم له در کتابخانه توضیح دهید.
ایشان نسبت به حضرت معصومه علیها السلام ارادت خاصی داشت و می فرمود: «روزی که من به قم آمدم و بعد از مدتی تصمیم گرفتم که ازدواج کنم، هر چه فکر کردم که چگونه خانمی در زندگی من با هزینه ی خیلی کم که بتوانم زندگی ام را بچرخانم، پیدا شود، راه به جایی نبردم تا این که به بی بی علیها السلام متوسل شدم. دو سه روز از این جریان گذشت. عمو زاده ام که خیلی ثروتمند بود و در تهران زندگی می کرد و قبرش الآن در ایوان آینه است (مرحوم حاج سید محمد مرعشی) و در مازندران حداقل مالک 500 پارچه آبادی بود و در این زمان قاجار دو سه تا اتومبیل داشت که در آن زمان شاید بیش از ده اتومبیل در ایران نبود، شنیده بود که من از نجف به قم آمده ام. نامه ای برایم نوشت و مقدار زیادی لباس و پول فرستاد که چون تحصیل علم کردید و مجتهد شدید تبریک عرض می کنم و از این بابت خوشحالم، امّا باید از دواج کنید و این مقدار پول برای امر خیر شماست. من هم به حرم آمدم و متوسّل به حضرت شدم».
همان روزها حاج شیخ عباس قمی قدس سره صاحب مفاتیح الجنان برای پدرم خواستگاری می رود، چون عیال حاج شیخ عباس قمی قدس سره خاله مادربنده بود. نسبت به جایگاه بسیار ارزشمند حضرت فاطمه معصومه علیها السلام می فرمود: «پدر من مرحوم آیه الله سید شمس الدین به آقا امیرالمؤمنین علیها السلام متوسل شد تا در خواب قبر مطهر حضرت زهرا علیها السلام برای ایشان مکشوف شود. برای این خواسته نذر هم کرد که چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله برود و عبادت کند. هفته ی سی و ششم در خواب وجود مبارک حضرت علیها السلام، از پشت پرده به ایشان می فرماید: سید محمود، این ها از الطاف الهی است و این مظلومیت بی بی علیها السلام تا روز قیامت باید بماند، ولی از آن جا که شیعیان ما دلسوخته هستند و دوست دارند مرقد مطهر این بی بی را زیارت کنند، خداوند عظمتی را به حضرت فاطمه معصومه علیها السلام عنایت نموده که در خاک قم زیارت گاه شیعیان باشد». همان روز ایشان در کتاب خود می نویسد: «ای مردم قم! وای بر شما که در قم باشید و زیارت این بی بی علیها السلام نروید».
مرحوم والد می فرمود: «من چیزهایی از عنایات حضرت معصومه علیها السلام دیدم که خیلی موارد را نمی توانم بازگو کنم. هرچه خواستم به بهترین وجه برای من فراهم شد».
پدرم در حرم حضرت معصومه علیها السلام، قبر مناسبی داشت وتولیت سابق حرم، طبق حکمی نوشته بود که شما مدرس آستانه هستید، درس هایتان این جا برگزار می شد و کبوتر این حرم هستید. به پاس خدمات هفتاد ساله شما به این آستانه، یک قبر داخل حرم در سرداب و نزدیک مزار شریف حضرت معصومه علیها السلام به شما اختصاص داده می شود. با این وجود، ایشان در وصیت نامه شان نوشتند: من از آن قبر متبرک می گذرم، مرا در راهرو ورودی کتابخانه زیر پای افرادی که دنبال علوم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستند، دفن کنید تا خاک پای آن ها، سرمه چشمم باشد.
لطفاً چگونگی مدیریت، نحوه ی اجرا و سازماندهی کتابخانه در زمان حیات معظم له و پس از آن تشریح فرمایید.
زمان مرحوم والد هزینه ها از سوی کمک های مردمی تأمین می شد، ولی پس از فوت ایشان هزینه های جاری بر حسب همان حکمی که حضرت امام قدس سره صادر فرموده بودند و به تصویب نمایندگان رسید از سوی دولت تأمین می گردید. ده تا بیست درصد هزینه ها را نیز بنده تأمین می کنم، چون اعتبار، به خصوص برای خرید نسخه های خطی به اندازه ی کافی نیست. آمار یک هفته ی گذشته نشان می دهد که از سال 1353 تاکنون 460 هزار جلد کتاب چاپی و شش هزار نسخه ی خطی به کتابخانه اهدا گردیده است. البته نسخه های خطی بسیاری نیز خریداری می شود. سال گذشته یک کتابخانه بسیار مهم متعلق به یکی از علمای بزرگ شیعی هندی مقیم بمبئی که نزدیک به ده هزار جلد کتاب خطی و چاپی قدیمی داشت، طبق وصیت وی به کتابخانه هدیه گردید.
در حال حاضر، هفته ای یکی دو کتابخانه شخصی چه در زمان حیات افراد و توسط خودشان، یا بر اساس وصیتشان پس از فوت به این جا هدیه می شود. وزارت ارشاد هم گاهی از کتاب های به چاپ رسیده یک نسخه را به کتابخانه هدیه می کند. بر اساس پیش بینی انجام شده فکر می کردیم مخازن فعلی تا بیست، سی سال دیگر کافی است؛ و حال آن که دو سه سال دیگر فضای کتابخانه تکمیل می شود و باید به فکر مخازن جدید باشیم. نسخ خطی موجود در کتابخانه فقط مربوط به علوم انسانی و علوم حوزوی نیست، بلکه علمای ما آثاری در زمینه ی فیزیک، شیمی، ریاضی، نجوم، اخترشناسی، موسیقی، شطرنج و … را تألیف نموده اند که برای بازدید کنندگان دیگر کشورها جالب و شگفت انگیز است؛ چرا که آن قدر سمپاشی و اتهام ضد علم بودن نسبت به روحانیت شیعه شده است که وقتی این کتاب ها را مشاهده می کنند، مات و مبهوت حقیقت را در می یابند.
نسبت به موضوعات گوناگون، مجلدات، دستگاه ها و دیگر امکانات این گنجینه ی عظیم توضیح دهید.
موضوعات و عناوین، بسیار گوناگون است. کتاب های غیر اسلامی به زبان های مختلف دنیا نیز موجود است. کتاب های چاپی بسیار مهمی داریم که ارزش آن ها کمتر از نسخه های خطی نیست؛ از جمله کتاب قانون شیخ الرییس در طب که متن عربی این کتاب سال 1593 میلادی در رم چاپ شده است؛ و حال آن که آن زمان در ایران اصلاً صنعت چاپ نبود. معلوم می شود که متن عربی این کتاب چند سال قبل از سوی یک آمریکایی به کتابخانه اهدا شد. وی این کتاب را سی هزار دلار خریده بود.
همچنین تحریر متن عربی «اقلیدس» خواجه نصیر الدین طوسی در ریاضی و هندسه، و «نزهت المشتاق» ابن ادریس در جغرافیا با چاپ روم موجود است.
استحضار دارید که جامعه الزهرا علیها السلام بخش بین الملل هم دارد که در آن تعداد قابل توجهی از خواهران غیر ایرانی از کشورهای مختلف دنیا پذیرفته می شوند و به تحصیل علوم دینی می پردازند، لذا مناسب است بفرمایید برای معرفی هر چه بهتر کتابخانه در خارج از کشور و نحوه ی استفاده از آن برای علاقه مندان غیر ایرانی چه تمهیداتی اتخاذ شده است؟
کتابخانه مهجور است. در زمان مرحوم والد آن گونه که در شأن ایشان و کتابخانه بود، این جا معرفی نشد، پس از رحلت ایشان مورد توجه مردم قرار گرفت.
متأسفانه برای بزرگداشت یک خواننده یا هنر پیشه گاه در صدا و سیما تا سه روز از او صحبت می شود. همایش های بزرگ برگزار می گردد، اما هنوز برای چند نفر از مراجع بزرگوار ما که سال های اخیر فوت کردند؛ از جمله مرحوم والد، حتی یک همایش ده دقیقه ای برپا نشد. یک نفر به این جا آمد و گفت: می خواهیم برای مرحوم ابوی شما همایش بگیریم. گفتم: خوب مانعی ندارد، امّا چه می خواهید بکنید؟ گفت: یک همایشی که خیلی هزینه نداشته باشد. گفتم: اگر می خواهید این جور عمل کنید در شأن ایشان نیست؛ چرا که اگر بخواهید شخصیت های بین المللی گوشه و کنار دنیا که ایشان را می شناسند را دعوت کنید، طبعاً هزینه دارد و باید پشتوانه داشته باشد وگرنه آن همایش به چه درد می خورد؟ اگر فلان پروفسور را بخواهیم از آن سر دنیا دعوت کنیم، خرج دارد. گذشته از این برای همایش برخی از آثار ایشان هم باید چاپ گردد و از مدت ها قبل برنامه ریزی شود. این مسأله در همین حد باقی ماند. بازدید روزانه ی گروه های مختلف از کتابخانه تبلیغ خوبی است، به خصوص میهمان های خارجی که از طریق دولت به این جا می آیند، اظهار علاقه ی زیادی می کنند. چند ماه قبل خاخام های یهودی مقیم نیویورک میهمان دولت بودند. سه ساعت وقت برای قم در نظر گرفته بودند. یک ساعت آن را به بازدید از کتابخانه و دو ساعت را به مکان های دیگر اختصاص دادند. هنگام دیدار از مخزن کتاب با مشاهده ی یکی دو کتاب عبری همهمه بین آن ها افتاد. مترجم گفت: آن ها فکر می کردند که چون این جا مرکز انقلاب است و حضرت امام خمینی قدس سره متعلق به این جاست و از این جا انقلاب به پا خاست، تمام کتاب های عبری و یهودی را اوایل انقلاب سوزاندند و خاکسترش را به باد دادند، ولی الآن کتابی با خط عبری همراه کتاب های مسلمانان داخل ویترین گذاشته شده است و این مسأله برایشان خیلی عجیب است. آن ها از رفتن به اماکن دیگر صرف نظر کردند و همه ی وقتشان را به کتابخانه اختصاص دادند، حتی حاضر به همکاری برای ترجمه ی نسخ خطی عبری شدند.
نمونه ای از بازدیدهای شخصیت های مختلف از کتابخانه را بازگو فرمایید.
پروفسور رشدی راشد رییس کرسی ریاضیات اسلامی در پاریس است. او برای پیدا کردن کتابی متعلق به سی چهل سال پیش تلاش فراوان کرده بود و بالاخره یقین داشت که هیچ جا موجود نمی باشد. نویسنده ی این کتاب کندی فیلسوف معروف عرب زمان بغدادی متعلق به هزار سال قبل است. هنگام بازدید پروفسور از کتابخانه، من یک نسخه از آن را آوردم. از فرط خوشحالی از جا برخاست و گفت: گمشده ام را بعد از چهل سال این جا پیدا کردم. حاضر شد دو سه روز در قم بماند تا تصویر این کتاب را برای چاپ با خود به پاریس ببرد. پس از عزیمت به پاریس، ظرف یک ماه ترجمه فرانسوی آن را با تیراژ بالا چاپ کرد و یک نسخه را برای ما فرستاد. در مقدمه کتاب نیز یادآور شد که اصل نسخه را در این کتابخانه یافته است. از این قبیل اتفاق ها زیاد است.
خانم دکتر سابین شمیتکه آلمانی و اسلام شناس دانشگاه آزاد برلین کتاب ابن کمونه را که به خط قطب الدین شیرازی نوشته شده و متعلق به سال 685 ه.ق است، در قونیه و تبریز جمع آوری کرده و خودش حدود 80 صفحه بر آن مقدمه نگاشته و در یک جلد آن را به چاپ رسانیده است که یک نسخه را به کتابخانه اهدا نمود و ما نیز تصمیم به تجدید چاپ آن داریم.
دکتر فهد عبدالله انصاری مدیر کتابخانه ملک عبدالعزیز عربستان پس از بازدید از کتابخانه گفت: آنچه دیدم فراتر از شنیده هایم بود و از آن جا که در این رشته فعالیت دارم، می دانم که نگه داری کتب خطی و میراث فرهنگی امر ساده ای نیست… اهتمام این کتابخانه در جمع آوری کتب اسلامی قابل ستایش است؛ در حالی که بسیاری از کتابخانه های جهان گنجینه های خود را از انظار مردم مخفی می کنند، اما در این کتابخانه همواره به روی فرهنگ دوستان باز است.
این گونه شخصیت ها وقتی از کتابخانه بازدید می کنند، انگیزه شان برای مطالعه و شناخت تشدید می شود؛ زیرا تصویری که از کتابخانه در ذهنشان نقش بسته عبارت از: سالنی با چند صندلی و یک مخزن محدود است. وقتی از نزدیک این عظمت را می بینند، خیلی تعجب می کنند. دفتری بزرگ از سال 1346 ه.ش تا کنون ازدست خط و امضای تمام بازدید کنندگان برجسته ی داخلی و خارجی تهیه شده که مطالب آن زیر چاپ است و چند روز دیگر آماده می گردد. تصمیم داریم نسخه هایی از آن را به خارج از کشور نیز ارسال کنیم. ان شاء الله بنا داریم تبلیغات کتابخانه را توسعه دهیم، البته در این جهت نیز کارها را با بضاعت خودمان و یاری خداوند انجام می دهیم.
استفاده و بهره برداری از کتب نفیس خطی چگونه ممکن است؟
از نخستین کارهای ما آماده سازی بخش تحقیقات متون بود که تاکنون بیش از پنجاه عنوان از نسخه های خطی و نفیس کتابخانه را برای اولین بار تحقیق و منتشر کردیم. بیشتر این نسخه ها به زبان عربی است، چون مخاطبین ما در خارج از کشور که کتاب ها برایشان ارسال می شود، اکثراً عرب زبان ها هستند، البته تیراژ چاپ کم است، چون هدف ما سودجویی نیست. گاهی در یک زمان 400 نسخه را به خارج از کشور ارسال می کنیم.
متأسفانه بابت کتاب های شیعه کتابخانه های دنیا پول نمی دهند، و ما کتاب ها را اهدا می کنیم، تا به آن جا راه پیدا کند. تا کنون بیست و اندی عنوان از نسخ خطی علم انساب و تبارشناسی را چاپ کردیم. بخش دیگر مربوط به قم شناسی است که تاکنون ده عنوان کتاب در رابطه با قم چاپ نمودیم. محققین بسیاری روی متون کار می کنند و می خواهند آن ها را چاپ کنند؛ برای همین تصویر نسخه ها را از ما می گیردند و چاپ می کنند، ولی متأسفانه یک نسخه هم به ما نمی دهند. در حالی که کتابخانه های دیگر بیست درصد از تعداد هر کتاب را که چاپ می شود، به رایگان دریافت می کنند.مرحوم والد معتقد بودند که باید کتاب ها منتشر شود و از حالت انحصار در بیاید.
سرویس دهی کتابخانه برای بانوان چگونه است؟
قبل از انقلاب خانم ها در برنامه ی سرویس دهی جایگاهی نداشتند. در حال حاضر روزهای جمعه و شنبه اختصاص به بانوان دارد. متأسفانه از نظر مکان در مضیقه هستیم، اما چون به حمد الله خانم های ما نیز اهل علم و فضل هستند این دو روز در اختیار آن هاست. امیدواریم در آینده سرویس دهی بهتری برای بانوان داشته باشیم.
آیا از طریق سایت امکان دسترسی به کتابخانه امکان پذیر است؟
از طریق سایت تنها به فهرست کتاب ها می توان دسترسی پیدا کرد، نه به محتوای آن ها. انتقال محتوای یک میلیون جلد کتاب به سایت کار آسانی نیست و زمان زیادی نیاز دارد. کتاب های خطی را نیز نمی توان از این راه در اختیار گزارد تا هر کس، هر جور که می خواهد با آن سودا کند.
اگر توضیحی نسبت به طرح جامع گسترش کتابخانه دارید، بفرمایید.
برا ی به اجرا آوردن طرح جامع، زمینی را وزارت مسکن در اختیار ما قرار داد که البته هنوز سندش را به ما نداده است. در نظر داریم یک پژوهشکده یا دانشکده علوم کتاب داری و مأخذ شناسی و کتاب پژوهشی دایر کنیم. خوشبختانه وسعت محل جدید 130 هزار متر مربع است و مکان آن ابتدای شهر پردیسان است. مخازن کتاب های چاپی به آن جا منتقل می شود و کتاب های خطی در مکان فعلی می ماند.
در حال حاضر برای به دست آوردن کتب خطی از نقاط مختلف دنیا چه می کنید؟
از کشورهای همجوار نسخه های خطی بسیاری را آورده ایم. در حال حاضر برخی کشورهای همسایه که پیش از این کتاب هایشان را برای فروش به اروپا می بردند، حاضر به معامله با ما هستند، البته در مبادی ورودی کشور این افراد را اذیت می کنند که من در همین رابطه نامه ای به رییس جمهور نوشتم و ایشان به وزیر کشور دستور داد که برای ورد نسخ خطی مزاحمت ایجاد نشود؛ مخصوصا اگر برای این کتابخانه باشد.
چنانچه مطلب خاصّی در رابطه با معرّفی بهتر این گنجینه ی عظیم در نظر دارید، بیان فرمایید.
چرا باید هنوز افرادی هر روز از جلوی این کتابخانه عبور کنند، ولی ندانند که چگونه جایی است؛ و حال آن که شرق شناسان، غرب شناسان، کتابخانه های بزرگ دنیا از مشخصات دقیق این جا اطلاع دارند. آن ها دنبال مطالعه و تحقیق هستند. بروشورها را می بینند، اطلاعات کسب می کنند. جوان های ما بیایند و ببینند که علمای ما در طول تاریخ چه زحماتی کشیدند و چه سختی ها را متحمل شدند و در دشوارترین شرایط با وجود حکام ظلم و جور خلق اثر کردند؛ در حالی که نه برق بود و نه آب لوله کشی و نه هواپیما و نه کامپیوتر. گاهی یک عالم برای تألیف کتابش به سوی بخارا و سمرقند می رفت تا مثلاً از ابن سینا مطلبی بپرسد و با این که پنج شش ماه در راه بود عمرش آن قدر برکت داشت که موفق به این کارها شد. برای نمونه علامه حلی بیش از 500 اثر تألیف نمود. اگر تلاش علمای گذشته را با خودمان مقایسه کنیم، ما واقعاً به مذهبمان جفا می کنیم؛ چرا که با این وسایل امروزی هر کدام می توانیم هزاران اثر بر جای گذاریم. امروز دسترسی به منابع بسیار آسان است و نیازی به گذران ساعت ها وقت برای یافتن یک مطلب نیست.
چرا جهت آشنایی اساتید، طلبه ها و دانشجویان حوزه و دانشگاه با این مرکز عظیم، نمایشگاه کتاب برگزار نمی کنید؟
تا ده پانزده سال پیش هفته کتاب و کتاب خوانی نبود، اتفاقاً طرح نامگذاری هفته کتاب پیشنهاد ما به وزارت ارشاد بود که متأسفانه بدون اطلاع به نام خودشان اعلام کردند و ما دلسرد شدیم. حتی یک بار مجلداتی از کتاب های خطی را به بهارستان بردیم که خدا می داند جمعیت زیادی از مردم تهران زیر برف و باران برای تماشا و بازدید با چه ذوق و شوقی آمدند. به وزارت ارشاد گفتیم بیایید همکاری کنیم، شما کارهای اجرایی آن را انجام دهید، ما هم منابع را در اختیارتان قرار می دهیم. الآن هر کس کار دیگری را می خواهد به نام خویش تمام کند تا مطبوعات آن را بنویسند. ما هم مجبوریم برا ی پاره ای مصالح سکوت کنیم. هنوز عده ای از علمای ما از این کتابخانه دیدن نکردند. هفته پیش، خدمت حضرت آیه الله العظمی مکارم شیرازی بودیم. ایشان فرمودند: ما غبن کردیم. باید یک روز ان شاء الله بیاییم و صدا و سیما را هم خبر کنیم تا مردم بیشتر مطلع شوند متأسفانه آقایان دیگر، طلاب، مدرسین جز دو سه نفر هیچ کس به این جا نیامده است؛ در حالی که نزدیک به چهل سال است که این کتابخانه پذیرای علاقه مندان است.
شنیده ایم آیه الله العظمی بهجت دام ظله مطلبی درباره والد معظم حضرتعالی فرموده اند، اگر ممکن است آن را برای خوانندگان ما بازگو فرمایید.
پس از مراسم ختم هفتم مرحوم والد خدمت آقایانی که به مجالس ترحیم، تشریف آورده بودند؛ از جمله حضرت آیه الله العظمی بهجت دام ظله رسیدیم. ایشان فرمودند: یک نفر به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متوسل شد تا از بعضی علما سؤال کند و نظر امام علیه السلام را نسبت به آن ها جویا شود. یکی راجع به مرحوم آیه الله بروجردی و یکی هم پدر شما. پس از مدتی حضرت به خواب ایشان می آیند؛ به گونه ای که فقط صدایشان را می شنود، راجع به ابوی شما. حضرت می فرمایند: «ایشان از ما هستند». سائل دوباره سؤال می کند: می شود بیشتر توضیح بفرمایید. دوباره می فرمایند: «گفتم که ایشان از ما هستند». آیه الله بهجت فرمودند: «”هینئا هینئا” که امام می فرماید ایشان از ما هستند؛ چه چیزی بالاتر از این!» بعد برای ما کاشف به عمل آمد که این خواب را خود آیه الله بهجت دیده اند.
حالت های علمای الهی هنگام فوت با مردم عادی متفاوت است از آن لحظه و پس از آن برای خوانندگان مجله بفرمایید.
یک بار مرحوم ابوی فرمود: من غسال خودم را دیده ام، او می آید و مرا غسل می دهد. غسالی در قم مرید ایشان بود، من فکر کردم منظورشان او است و دیگر سؤال نکردم. وقتی مرحوم والد فوت کردند، چهارشنبه شب بود. من بلافاصله به آقای هاشمی رفسنجانی تلفن زدم، گفتند: صبح جمعه را اعلام تشییع کنید. بعد پرسیدند: به دفتر مقام معظم رهبری خبر داده اید؟ گفتم: نه، گفتند: من خبر می دهم. بعد هم سه روز عزای عمومی اعلام شد. هفتم شهریور ماه هوا خیلی گرم بود. من با اخوی ها و عده ای دیگر به بهشت معصومه رفتیم. آقا وصیت کرده بودند که مرا در خانه غسل ندهید، جایی ببرید که همه را غسل می دهند. وارد غسالخانه که شدیم چراغ روشن بود و مردی آن جا ایستاده بود و دستکش به دست داشت. من فکر کردم او را از طرف گورستان فرستاده اند، یا همان کسی است که مرحوم والد او را می شناخت. جلو رفتم و گفتم: آقا شما می خواهید غسل بدهید؟ با سر اشاره کرد که بله! اما حرف نزد. یک دوربین فیلم برداری ویدیویی هم آن جا بود که مراحل کفن پیچی و پس از آن را فیلم برداری می کرد. پس از شست و شوی غسل، من محاسن ایشان را شانه کردم. غسال هم شروع به بستن کفن کرد. دست هایش هنوز هم در دستکش بود. نگاهش کردم، او را نمی شناختم. بعد از این مراسم، پیکر آقا را در سردخانه گذاشتیم و به خانه برگشتیم.
یک ساعت بعد یادم آمد که پول غسال را نداده ایم. گفتم: یکی برود و پو ل او را بدهد که مدیون نباشیم. آقا سید مسیح را به غسالخانه فرستادیم تا دستمزد او را بدهد، ولی به او گفته بودند که ما غسال را نفرستادیم، ایشان از طرف خودتان آمده بود! هیچ کدام از ما آن آقا را نمی شناختیم. به هر کس که گفتیم، کسی خبر نداشت که غسال چه کسی بود!؟ فیلم ویدیویی را نگاه کردیم، از مراسم غسل و تکفین، فقط دست و دستکش غسال دیده می شد، نه چهره او! و تا این لحظه که هفده سال از آن زمان می گذرد، به روح مقدس مرحوم والد قسم که آن شخص را دیگر ندیدم که ندیدم، البته قیافه اش را به یاد دارم، محاسنی مشکی داشت. قدش بلند بود و چهره روشنی داشت، حرف هم نمی زد، نمی دانم که بود و چه شد، هرچه جست و جو کردیم، ندانستیم که او چه کسی بود؟! ما با حجاب هایی که در مقابلمان است به جاهایی که باید باور داشته باشیم، نرسیدیم، ولی آن انسان ها به قله رسیدند و این مسایل برایشان چیزی نیست. تا زمانی که هستند مردم قدرشان را نمی دانند. علامه طباطبایی تا وقتی زنده بودند، خودشان می آمدند در صف نانوایی سنگکی می ایستادند و نان می گرفتند و هیچ کس هم ایشان را نمی شناخت. بعد همه گفتند: عجب عالمی در قم بوده است! با این که در دنیا این شخصیت مشهور بود.
برای برخی سؤال است که چرا والد معظم حضرتعالی در طول زندگی با برکت خویش به سفر حج مشرف نشدند، در این باره توضیح دهید.
بله! ایشان حج مشرف نشدند. بعضی ها می گفتند که چرا آقا به حج نمی روید؟ ایشان می فرمود: پول دست ما امانت است. مال فقرا و ایتام است. سهم امام است و من از این پول نمی توانم حج بروم. یک عده از مقلدین خدمتشان می گفتند: آقا ما حاضریم خرج شما را بدهیم، ده نفر هم همراهتان بفرستیم. خودمان هم در رکابتان باشیم، اما ایشان قبول نمی کردند.من پرسیدم: آقا چرا قبول نمی کنید؟ می فرمود: پدرت مال حلال خورده است. نان امام صادق علیه السلام خورده است. من که نمی دانم این مال ها چه طوری است، ممکن است که حلال هم باشد، ولی من شک دارم . من زمانی به حج مشرف می شوم که از دسترنج خودم پولی جمع کرده باشم و حج صحیح باشد. من نمی توانم برای انجام فعل واجب پولی را که نمی دانم چیست، استفاده کنم. شاید خون مردم را توی شیشه کرده باشند و … بعد مطلبی را از این قرار فرمودند: «اوایلی که به قم آمده بودم، یکی از بازاری ها برای دعوت شام به من اصرار زیادی کرد، ولی قبول نکردم. دو شب بعد در خواب دیدم که همین شخص عده ای را کشته و جگرشان را در می آورد و خون جگر آن ها را داخل طشت می کند. وحشت زده از خواب بیدار شدم و صبح از دو سه نفر پرسیدم، فلانی چه کاره است؟ معلوم شد آن فرد رباخوار بود و قصد داشت با این کار خودش را تبرئه کند».
دولت عربستان سه چهار سال پیش از من دعوت کرد تا برای سخنرانی در زمینه ی مخطوطات عربی به آن جا بروم. رؤسای دانشگاه ها و نمایندگان مجلس هم بودند. سه روز در ریاض، سه روز در مدینه و سه روز نیز درمکه بودیم. پس از انجام اعمال صفا و مروه خیلی خسته شدم. داخل یکی از سکوها نشسته بودم که خوابم برد.در خواب ندایی به من گفت: پدرت در حال طواف است و با شما کار دارد . از خواب بیدار شدم و یقین کردم که پدرم آن جاست.به سوی کعبه دویدم، گشتم و پدرم را جلوتر در حال طواف کردن مشاهده نمودم. درست همان قیافه و همان حالت زندگی را داشت، امّا هرچه نزدیک می شدم، قیافه اش فرق می کرد. خیلی برای من عجیب بود.
فردی به نام آقا سلطان خدمت والد رسید و اصرار داشت که پای آقا را ببوسد، اما ایشان اجازه نداد و او را بلند کرد. این پیرمرد گفت: من سلامتی ام را مدیون شما هستم. حاج آقا سؤال کرد: مگر چه شده است؟ این آقا سلطان گفت: من از پا معلول بودم و توانایی راه رفتن را نداشتم. برای دومین بار که حج نصیبم شد، شنیده بودم که شما حج نرفتید، گفتم: خدایا! این حج را از طرف این سید می روم؛ به شرطی که پای من سالم بشود. الآن با پای خودم آمده ام تا بگویم حاجتم برآورده شد. من این ماجرا را برای گروهی از آمریکایی های میهمان کتابخانه تعریف کردم. یکی از خانم ها گریه کنان از جمع جدا شد. پس از مدتی یکی از آن ها نزدیک مترجم آمد و گفت او برای شفای مادر مریضش نزد قبر مرحوم والد رفت تا ایشان را واسطه ی دعای خیر قرار دهد.
منبع: ماهنامه ی نامه ی جامعه 42، نشریه ی فاطمه الزهرا (علیها السلام)، سال چهارم، اسفند1386، ص ص 22-31
/خ