شهيد صدر از تدريس تا مرجعيت (1)
شهيد صدر از تدريس تا مرجعيت (1)
درآمد
گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمين سيد نورالدين اشكوري از اين نظر براي ما جذابيتي ويژه داشت كه وي در عداد قديمي ترين شاگردان و نزديكان شهيد صدر بوده وبه تعبير عده اي، او را «كشف » كرده است. هنگامي كه درخواست مصاحبه با وي را در ميان نهاديم؛ بيماري مختصري داشت و همين او را نگران كرده بود كه نتواند آنگونه كه شايسته است حق مطلب را ادا كند ؛ اما با شروع بحث، ياد استاد، چنان او را به وجد آورد كه با نشاطي زايد الوصف و به مدت دو ساعت، خاطرات خويش را در موضوع مصاحبه با ما بازگفت.
شايان ذكر است كه استاد اشكوري مديريت موسسه نشر آثار شهيد صدر را بر عهده دارد و تاكنون بخش زيادي از آثار آن انديشمند بزرگ را با هيئتي نوين و تحقيقاتي ارزنده به طالبان حقيقت عرضه داشته است.
با توجه به اينكه شهيد آيت الله صدر در جواني از مدرسين مبرز حوزه نجف بودند، ويژگيهايي را كه موجب شدند شما جذب تدريس و منش ايشان شويد، بيان كنيد.
معمولا اولين سئوالي كه درباره شهيد صدر از من مي شود، همين سئوال است و بارها جواب گفته ام و چون اين پاسخ در ارتباط با شناخت شخصيت شهيد بزرگوار سيد محمد باقر صدرا اعلي الله مقامه، مفيد است، تكرار مي كنم، و الا از تكرار خوشم نمي آيد. بنده آخرين كتاب سطح، يعني كفايه را مي خواندم. در آن موقع استاد بنده، بهترين استاد كفايه نجف، مرحوم آيت الله شيخ مجتبي لنكراني بود. سيدي لبناني به نام سيد فخرالدين موسوي با بنده دوست بود. ايشان از بنده خواست كه به اتفاق نزد شهيد بزرگوارمان برويم و از ايشان تقاضاي تدريس كفايه كنيم. سيد فخرالدين گفت كه سيدي عرب است، چنين است و چنان است و بيا برويم و درس كفايه را از او بگيريم. بنده به ايشان گفتم كه من در حال حاضر نزد بهترين استاد كفايه درس مي خوانم و احتياجي به استاد ندارم. ايشان اصرار كرد، بنده قبول نكردم تا بالاخره ايشان گفت حقيقت مطلب اين است كه من يك بار از اين سيد بزرگوار درخواست درس كفايه كرده ام و ايشان تدريس را شروع كرده اند، بعد من درس را ترك كرده ام ودرس تعطيل شده است. براي بار دوم خجالت مي كشم به تنهايي بروم و درخواست كنم. گفتم بسيار خوب، براي اينكه شما از درس اين سيد بزرگوار محروم نشويد، من مي آيم ودرخواست درس مي كنم، اما اين را بدان كه من استاد خوبي دارم و نيازي به درس اين سيد ندارم ؛ چند روزي درس ايشان را مي آيم و بعد نمي آيم. سيد فخرالدين پذيرفت. خدمت شهيد صدر رفتيم، درخواست كرديم، ايشان هم اجابت كردند و درس كفايه شروع شد. اولين جلسه اي كه بنده در درس شهيد بزرگوار حاضر شدم، حالتي پيدا كردم كه قابل وصف نيست. تعبير عاميانه اي در اين زمينه هست كه شايد اندكي گوياي آن حالت بنده باشد و آن اينكه با وجود آنكه محضر اساتيد بزرگي چون آقاي لنكراني، آقاي راستي كاشاني كه مكاسب و بعضي كتابهاي ديگر رانزد ايشان خوانده بودم و بسياري از اساتيد بزرگ ديگر را درك كرده بودم، در هما ن روز اول، همه اساتيدم را فرموش كردم. اين تعبر عاميانه حالت آن روز من است. اين چنين جذاب اين سيد بزرگوار شدم. ديدم كه اصلا قابل وصف نيست. از هر نظر كه تصور كنيد. البته نكته اي كه بيشترين توجه مرا جلب كرد، اين بود كه در درس كفايه كه سخت ترين درس سطح حوزه است، ايشان مطلب را از خارج مي گفتند و بعد به عبارت مي رسيدند و ديگر احتياج نبود كه آن عبارت پيچيده و معقد كتاب خوانده شود. سريع عبارت را مي خواندند و هرگز يادم نمي آيد كه قبل از آن روز درسي را آنگونه عميق و جامع فهميده باشم كه آن روز درس ايشان را فهميدم. طبعا بسيار مجذوب شدم و ديگر هيچ به ياد آقاي شيخ مجتبي لنكراني نيفتادم و بسيار خدا را شاكرم كه آشنايي بنده با ايشان، بر اساس يك واقعيت غير قابل انكار بود، يعني اين طور نبودكه مناسبتهايي پيش بيايند، عواطفي به وجود بيايند كه در ارتباط با اين بزرگوار دخيل باشند، بلكه من با حالت نپذيرفتن اين سيد به درسش رفتم و در جلسه اول شيفته ايشان شدم و بعد هم كه در خدمت ايشان بوديم.
آيا شهيد صدر در آن زمان به عنوان يك مدرس شناخته شده، مطرح بودند؟
طلاب ايراني نجف اصلا با ايشان آشنا نبودند و حوزه عرب هم در آن زمان هنوز آن چنان محصلين جوان گرم و پرشوري نداشت. بعدها از بركت وجود مرحوم آيت الله حكيم و شهيد صدر، حوزه عربها حوزه گرمي شد، ولي آن موقع اين طور نبود و لذا ايشان حتي در حوزه عربها هم چندان شناخته شده نبودند. خواص كه سابقه پدر ايشان و سابقه داييهاي ايشان را مي دانستند؛ ايشان را مي شناختند ؛ ولي افراد كمي بودند. همچنين افرادي از شاگردان مرحوم آيت الله خوئي كه در درس ايشان، جواني با اين نبوغ را ديده بودند، ايشان را مي شناختند، اما معروفيتي در اوساط حوزه،حتي دراوساط عربها نداشتند.
ويژگيهاي تدريس سطح توسط شهيدصدر كه ايشان را از سايرين متمايز مي ساختند ؛ چه بودند؟
ايشان ويژگي هاي متعددي داشتند. عمده ويژگي ايشان در تدريس سطح اين بود كه سعي داشتند مطالب كتاب به وضوح به شاگرد منتقل شود و به هيچ وجه به عمق مطلب نمي رفتند و هيچ موقع اتفاق نمي افتاد كه اشكالي بر مطلبي بكنند. در سطح خودكتاب مي ماندند و فقط مقصود كتاب را مي فرمودند و اين در سطح استادي مثل ايشان، فوق العادگي زيادي مي خواست. به علاوه اينكه ايشان با آن ذوق و نبوغشان مي دانستند چگونه مقدماتي را ترتيب بدهند و چه نكاتي را كه از ذهن شاگرد دور است، مطرح كنند كه شاگرد به راحتي به عمق مطلب برسد. كسي كه با كتابهاي علمي ايشان آشنا باشد، كاملا متوجه اين عرض بنده مي شود كه ايشان در كتابهاي علميشان عميق ترين مطالب را با ساده ترين عبارات بيان كرده اند.
در مقام تدريس، نسبت به پيچيدگيهاي متون علمي چه نقدهايي را وارد مي كردند، چون ايشان در مقدمه حلقات اصول گفته اند كه نويسندگان اين متون چه دشواريهايي را براي مخاطب پديد آورده اند.
اساسا يكي از اخلاقيات ايشان اين بود كه درصدد نشان دادن برتري خود ونواقص ديگران نبودند، مگر به اندازه اي كه در تربيت افراد نياز است ومؤثر است.
شما درس خارج ايشان را هم گذرانديد؟
بنده مؤسس درس خارج ايشان بودم.
پس دراين زمينه خاطراتتان را نقل كنيد.
ابتدا مطلب قبلي را تكميل مي كنم. ما يك مقداري از كفايه را خوانديم. ابتدائاً درخواست كننده درس خارج، بنده و سيد فخرالدين بوديم. بعد مرحوم شهيد سيد محمدباقر حكيم هم در درس كفايه شركت كردند. در مجموع شايد هفت هشت ده نفر شاگرد ايشان در درس كفايه بوديم. يك مقدار كه كفايه را خوانديم، ديديم نيازي به اين درس نداريم و لذا با شور ومشورت همديگر، از ايشان درخواست كرديم درس خارج را شروع كنند
كه ايشان با همان افراد، شايد يكي دو نفر كمتر يا بيشتر، اين درس را شروع كردند. شنيده ام كه ايشان يكي دو بار درس خارج را شروع كردند، منتهي شاگرداني نبودند كه اين درس را دنبال كنند و درس به جايي برسد. بنده محصلي بسيار جدي بودم و لذا خدمت هر استادي كه مي رسيدم، علاقه و ارتباطم با استاد، بسيار قوي شد. شهيد صدر كسي بودند كه مقام معظم رهبري درباره ايشان جمله اي را گفته اند كه درخاطر من نقش بسته است. بنده بسيار به تيزبيني مقام معظم رهبري معتقدم ؛ چون در درس امام هم مباحثه بوديم ايشان را از نزديك مي شناسم. يك روز دامادم، آقاي دكتر آذر شب در ارتباط با كنگره شهيد صدر (كه در سال 79 برگزار شد) به من زنگ زد و گفت در خدمت رهبر بوديم و ايشان درباره شما و شهيد صدر چيزي گفتند، در مورد شهيد صدر گفته بودند كه من در اصول و علوم اسلامي به حق بتوان به او نابغه گفت جز شهيد صدر. بنده به چنين استادي رسيده بودم و طبيعي است كه در درس ايشان، بسيار فعال بودم. نزد علاقمندان به تحصيل علم و به خصوص كساني كه دوست داشتم به جايي و مقاماتي برسند، از شهيد صدر خيلي تبليغ مي كردم و آيت الله سيد كاظم حائري اين داستان را در كتاب خود، در جزء اول مباحث الاصول نوشته اند كه بنده ايشان را به زور به درس شهيد صدر بروم تا بالاخره در بحث ترتب كه از بحثهاي مشكل اصول است، رفتم… ايشان درسها را خيلي مرتب مي نوشتند ونوشته هاي درس ترتب كه در محضر شهيد صدر يادداشت مي كردند، الان نزد بنده است. ايشان نوشته اند كه مدتي درس را رفتم و بعد دچار سردردهايي شدم و نتوانستم بروم، اما اين استاد كذا و كذاست و تعريفهايي از شهيد صدر مي كردند. بعدها كه سردردشان كمي بهتر شد، مجددا به درس آقاي صدر مي رفتند. درمورد آقاي شاهرودي هم داستاني دارم.
نقل مي فرماييد ؟
آقاي هاشمي شاهرودي در آن زمان كه من با ايشان ارتباط پيدا كردم، يك نوجوان سيزده چهارده ساله بودند و داييها وعموهاي ايشان با روحاني شدن ايشان سخت مخالف بودند، حتي يك بار ظاهرا يكي از داييهايشان ايشان را شماتت كرده بود كه چرا دست از درس طلبگي بر نمي داري؟ البته داييهاي ايشان روحاني بودند. الان هم يكي از آنها از روحانيون مبرز مشهد هستند. عموهاي ايشان در بغداد تاجر بودند و اصرار داشتند كه آقاي شاهرودي به بغداد بروند و مشغول تجارت شوند.آنها اعتقاد داشتند كه روحانيت لازمه اش سختي و فقر است. بنده وقتي كه يك نيروي خوش استعداد مي ديدم، هر چه مي توانستم در خدمتش بودم كه روزي به جايي برسد و براي اينكه ايشان را به خودم جذب و مرتبط به خودم بكنم؛ تلاش مي كردم. ايشان در آن زمان درس مرحوم شيخ محمد علي مدرس افغاني مي رفتند كه مقدمات مي گفتندو بهترين استاد در اين زمينه بودند. بنده در شرح سيوطي الفيه كه درآن زمان كتاب درسي بود ؛ بر تعريف كلمه اي اشكالي گرفتم و از آقاي شاهرودي پرسيدم جواب اين اشكال چيست؟ ايشان گفتند نمي دانم. گفتم برويد از استادتان بپرسيد. البته آقاي مدرس استاد بنده هم بودند و بسيار فوق العاده بودند. آقاي شاهرودي رفتند و برگشتند. گفتم چه شد و جواب چه بود؟ گفتند آقاي مدرس نتوانستند جواب بدهند. بعد بنده به ايشان گفتم جواب اين است. آقاي شاهرودي جواب را كه گرفتند، فوق العاده به بنده علاقمند شدند، چون استاد فوق العاده شان نتوانسته بود جواب اين اشكال را بگويد ومن جواب داده بودم. با بنده ارتباط پيدا كردند و من از مقدمات تا كفايه، براي ايشان تدريس كردم.
كل كتابهاي سطح را ؟
بله و كفايه راهم برايشان تدريس كردم. نيازي نبود تمام هر كتابي را تدريس كنم، همان طور كه ناقص خوانديم و به خارج رفتيم، ايشان هم همين طور خواندند. در اين مدت هميشه از شهيد صدر مي گفتم و آقاي شاهرودي مي خواستند پرواز كنند و زودتر به خارج برسند كه خدمت شهيد صدر بروند. البته چون خيلي خوش استعداد بودند، خيلي زود به اين مرحله رسيدند و به مجردي هم كه رسيدند، يكي از چهار پنج نفر هم مباحثه هاي ما ايشان شدند، با اينكه ما سابقه داشتيم. بنده و آيت الله حائري و دو سه نفر ديگر، همگي درس شهيد صدر را رفته بوديم و آقاي شاهرودي هم آمدند و ملحق شدند. آقاي آصفي يك روز كه اينجا تشريف آورده بودند، مي گفتند تو كاشف شهيد صدر هستي و واقعيتش هم همين بود. شهيد صدر حتي در ميان طلبه هاي جوان عرب شناخته شده نبودند، چه رسد به ايرانيها، اما با آن نحوه اي كه بنده جلسات را گرم مي كردم و در خدمت استاد بودم و از ضبط صوت كه استفاده از آن در آن روزها گناه بزرگي محسوب مي شد، استفاده مي كردم و درسهاي ايشان را ضبط مي كردم، مجالس درس ايشان را رونق مي دادم و لذا به تدريج در حوزه عربها و ايرانيها شناخته و شاگردان ايشان زياد شدند.
اشاره فرموديد به تفاوت شيوه تدريس ايشان در مقام تدريس سطح و خارج. اين تفاوتها را بيان بفرماييد.
عمده امتياز درس سطح ايشان دو مطلب بود: يكي نپرداختن به شاخ و برگ و عمق مطلب كه آيا اشكالي دارد يا ندارد، بلكه خود سطح درس را سعي داشتند بفهمانند و ديگر كه اين نكته دومي در درس خارج هم بود، با ذوق خاص خودشان مي دانستند كه درس را به چه كيفيتي بيان كنند و چه نكاتي را متذكر بشوند كه مطلبي را كه شاگرد ابدا سابقه ذهني درباره آن ندارد، متوجه شود. در روان بيان كردن مطالب، فوق العاده بودند. البته اين نكته دومي را در درس خارج هم مراعات مي كردند. اما در درس خارج ويژگي هاي متعددي داشتند. يكي از خصوصيات، شموليت اداي مطلب بود، به اين معنا كه وقتي به مطلبي مي رسيدند ؛ آن را از جوانب مختلفه، بررسي مي كردند. اين شموليت و وسعت ديد در اطراف مطلب، در آن حدي كه ايشان بودند، يكي از مختصاتشان بود. مطلب ديگر دسته بندي كردن آن بود، به هر موضوعي كه مي رسيدند، تقسيم بندي شاخه هاي مختلف را از هم جدا مي كردند و اين دسته بندي كردن، در آن سطحي كه ايشان انجام مي دادند، از مختصات ايشان بود. مثلا در اصول و منطق مرحوم مظفر هم دسته بندي هست و ايشان هم خيلي خوب دسته بندي مي كردند، اما در اين سطحي كه شهيد صدر انجام مي دادند، از مختصات ايشان بود. مطلب ديگر ريشه يابي بود كه اين مطلب از كجا ريشه گرفته و به چه كيفيت تطور پيدا كرده و مراحلش چه بوده است. ايشان به يك نحو فوق العاده اي اين ويژگي را داشتند. باز يكي از امتيازات درس ايشان، عبارت از اين بود كه وقتي وارد بحثهاي خيلي مشكل شدند كه يكي از آنها بحث ترتب در علم اصول بود ؛ ديدگاههاي متفاوتي را از بزرگان و اساتيدي چون آخوند خراساني، محقق نائيني، محقق عراقي، محقق كمپاني و اصفهاني، به شكل جداگانه بررسي مي كردند و نظريات آنها را ارائه مي دادند. ايشان در اين بحث، ابتدا يك يك مباني هر يك از بزرگان اصول را بيان مي كردند كه مثلا آقاي آخوند خراساني در بحث ترتيب چه گفته و به چه مسائلي توجه داشته و در نهايت به كجا رسيده است و اشكالاتي را كه بر نظريه مرحوم آخوند وارد بود، بيان مي كردند و احيانا اگر به نظريه مرحوم آخوند اشكالاتي وارد شده بودند كه درست نبودند، آنها را هم مي گفتند تا نوبت به بقيه مي رسيد و نظريات بزرگان متأخرين علم اصول را هم به همين نحو بيان مي كردند و اشكالات آن را جواب مي گفتند و به اين نتيجه مي رسيدند كه هيچ كدام، جواب صحيحي نگفته اند. شهيد صدر معتقد بودند اين روشي است كه اين آقايان در بحث ترتب اتخاذ كرده اند. روش درستي نبوده است و اساسا بايد روش ديگري را در پيش گرفت و خودشان روش جديدي آوردند وبراساس آن تحقيقات وسيعي كردند و نظريات فوق العاده اي را ارائه دادند. همچنين در حجيت ظهور، مطالب خارق العاده اي گفتند. اين مسئله يكي از امتيازات فوق العاده فكري ايشان بود كه ابتدا در آن سطحي كه ديگران سخن گفته بودند، سخن مي گفتند و اشكالاتي راكه داشتند بيان مي كردند و سپس در مطلاب، تأسيس اساس جديد مي كردند. سلاست و رواني ايشان در چنين بحثهاي مشكلي واقعا عجيب است. مباحث به اين مشكلي را چنان روان بيان مي كردندكه ما مطالبي را كه متعلق به يك نابغه بود، به اين آساني بفهميم. مثلا فرضيه نسبيت را كه انيشتن، نابغه قرن، بيان كرده، چه كساني مي توانند به درستي درك كنند؟ اصل مطلب، دقيق است و تبيين آن كاري نيست كه به آساني امكان پذير باشد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18
/ج