شهيد صدر و نيازهاي زمان (3)
شهيد صدر و نيازهاي زمان (3)
درآمد
آشنائي عميق دكتر صباح زنگنه با شهيد صدر و انديشه هاي او، نمونه اي از رفتار آن انديشمند گرانمايه با پژوهشگران جوان روزگار خويش است. ارتباط زنگنه با شهيد صدر، هر چند بيش از سه سال به طول نينجاميد، اما عمق اين رابطه موجب گرديده است كه وي از سلوك علمي، اجتماعي و سياسي آن بزرگوار خاطرات ارزنده اي داشته باشد كه برخي از آنها را در این گفت و گو با ما در ميان گذاشته است.
در ابتدا از آشنايي خود با شهيد آيت الله سيد محمدباقر صدر خاطراتي را نقل كنيد.
در سال 1347 با كتابهاي ايشان و به ويژه كتابهاي فلسفتنا و اقتصادتنا آشنا شدم و اشتياق پيدا كردم كه از نزديك با ايشان گفت و گويي داشته باشم. در آن موقع دانش آموز دبيرستان بودم.
در عراق ؟
بله و بالاخره توفيقي حاصل شد و به مقصود رسيدم. در آن روزها جريانات مختلف فكري و سياسي، به ويژه در ميان روشنفكران وجود داشتند. از سويي ماركسيستها فعاليت گسترده اي را آغاز كرده بودند و از سوي ديگر گرايشهاي ناسيوناليستي در كشورهاي عربي قوت گرفته و جوانان بي شماري را به خود جلب كرده بودند. همه اين نحله هاي فكري، سئوالات متعددي را در ذهن نوجوان من بر مي انگيختند كه شهيد صدر با نهايت تواضع، صبر، حوصله و دقت عملي به من كه هنوز يك نوجوان دبيرستاني بودم، به آنها پاسخ دادند و از اين به بعد بود كه با توجه به اعتمادي كه ايشان به بنده پيدا كردند، كم و بيش مباحث سياسي را نيز مطرح مي ساختند و در جلسات مباحثه اي كه با امثال من برگزار مي شد، به تدريج ذهنيت ما را نسبت به شرايط و وضعيت كشورهاي اسلامي و به ويژه عراق و حاكميت آن، روشن ساختند. وضعيت مسلمانان در عراق و ايران آن زمان و نقدهايي كه بر مسائل گوناگون داشتند، مطرح شدند. من سعي مي كردم در اغلب جلساتي كه ايشان برگزار مي كردند، شركت كنم و اگر هم توفيق پيدا نمي كردم، سعي داشتم نوارهاي سخنراني ها و جلسات مذكور را به دست بياورم و پيوسته در جريان بحثها و نقطه نظرات ايشان باشم.
شما تا چه سالي در عراق بوديد و با شهيد صدر رابطه داشتيد؟
تا سال 1350 با ايشان ارتباط دائمي داشتم و از فيض وجود ايشان بهره مند بودم.
شهيد صدر آيت الله صدر در مواجهه با حاكميت عراق، چه شيوه هاي مبارزاتي را تجويز مي كردند و آيا اين نگاه در سير مبارزاتي ايشان، تطور پيدا كرد يا نه ؟
ايشان معتقد بودند كه در مجموع بايد يك فرهنگ مبارزاتي عميق و گسترده را در ميان اقشار مختلف جامعه مطرح كرد و آموزش داد و آموزش اين فرهنگ از طريق شبكه اي از طلبه هاي جوان كه دست پرورده ايشان بودند و آنها را به روستاها و شهرها، اعزام مي كردند، ميسر مي شد و نيز از طريق ارائه درسهايي درباره سيره ائمه معصوم (ع) و شيوه هاي متفاوت مبارزاتي آنها، اين فرهنگ را گسترش مي دادند و اين دروس در دانشگاه ها و مجامع علمي و فرهنگي مختلف، به شكل گسترده اي تدريس مي شدند. شيوه ديگر ايشان تأكيد بر تحول حوزه هاي علميه به دست يك مرجعيت رشيد بود. مرجعيت رشيد از نگاه ايشان مرجعيتي بود كه به مسائل اجتماعي و سياسي مي پرداخت و توانايي حل مشكلات روز مردم و پاسخگويي به مقتضيات زمانه را داشت و علاوه بر آن به تشكلهاي هيئتها در مساجد و تشكلهاي سياسي گوناگون هم عنايت داشت و از آنها هم حمايت مي كرد و از سوي ديگر با مراجع، از جمله حضرت امام در دوراني كه ايشان در نجف تشريف داشتند، چه به صورت مستقيم و چه از طريق شاگردان خاصشان ارتباط و نوعي هماهنگي بين مبارزات علما و افراد فعال دانشگاهها، برقرار مي كرد.
غير از رابطه ايشان با حضرت امام (ره) كه جداگانه درباره آن بحث خواهيم كرد، ايشان در حوزه نجف از سوي علما و مراجع ديگر، چقدر حمايت مي شدند ؟
علما و مراجع نجف در مورد مبارزه، تأملاتي داشتند، البته مرحوم آيت الله حكيم، مرجع بزرگ آن زمان، قائل به مبارزه فكري بودند و درباره مبارزه سياسي معتقد بودند كه هنوز زمان آن فرا نرسيده است، اما با توجه به وجهه و رتبه آيت الله حكيم، حزب بعث عراق تلاش كرد مرجعيت ايشان را مخدوش كند و محدوديتهاي زيادي را هم براي ايشان ايجاد و عملا با محاصره منزل ايشان، ارتباطشان را با جامعه، قطع كرد و حركت آيت الله حكيم نيمه كاره ماند. شهيد صدر با آيت الله حكيم مرتبط بودند و سعي مي كردند شيوه هاي آن زمان را شناسايي كنند ؛ مسير حركتهاي سياسي را درست بشناسند تا از نقاط ضعفها پرهيز كنند و به تقويت نقاط قوت بپردازند. آيت الله خوئي معتقد به مبارزه به اين شكلها نبودند، تنها در مواردي كه مسائل بسيار شاخص و روشني از قبيل تهاجم جريان كمونيسم و ماركسيسم به اسلام به عنوان خطر مطرح مي شدند، فتوا مي دادند و در مقابل اقدامات حزب بعث هم موضعگيري مي كردند و در موضوعاتي كه جنبه الحادي داشتند، بيانيه هايي مي دادند، اما در اين فتواها و بيانيه ها اقدامات علني عليه حاكميت را بيان با تبليغ نمي كردند، لذا نوعي تأمل در شيوه ديگر علما و مراجع هم داشتند. شهيد صدر، هم در دوره اي شاگرد آيت الله خوئي بودند و هم زماني كه نزدآيت الله خويي و ديگران تلمذ مي كردند، احترام مراجع را حفظ و هميشه با تكريم با آنها رفتار مي كردند و سعي داشتند فاصله اي ايجاد نشود كه حزب بعث عراق از اين فاصله ها سوءاستفاده كند.
شهيدصدر علاوه بر حمايت از تشكلهاي فرهنگي و ديني در امر مبارزه، در مقاطعي قائل به مبارزه مسلحانه هم بودند. در اين زمينه چه خاطراتي داريد؟
به آمادگي قائل بودند، اما من در اين زمينه نه فتوايي از ايشان ديدم و نه بحث مفصلي را شنيدم كه نشان بدهد به مبارزه مسلحانه قائل هستند. به آمادگي براي دفاع از نسل و احيانا نفوذ در مراكز سياسي ودولتي قائل بودند، اما اينكه بروند و عمليات مسلحانه و ترور انجام بدهند، نسبت به اين شيوه ها تأمل داشتند، ولي مواردي را كه عرض كردم، از جمله نفوذ در نيروهاي نظامي و مترصد فرصت بودن را، تشويق مي كردند.
برخي معتقدند چون در مرجعيت آن زمان عراق، فردي كه مصداق تعبير «مرجعيت رشيد» كه از سوي ايشان مطرح شد، نبود، لذا شخصا به عرصه مرجعيت كه بعدها موجب ايجاد خصومتهايي هم با ايشان شد، قدم گذاشتند. آيا اين گمانه را تأييد مي كنيد؟
ايشان در سالهاي اول كه قرار شد رساله اي بدهند و مرجعيت ايشان مسلم و مسجل شد، به احترام آيت الله حكيم و آيت الله خوئي و امام (ره)، پاسخهاي فقهي را به آنان ارجاع مي دادند و ما هم پاسخهاي مقتضي را از آنها دريافت مي كرديم؛ ولي هنگامي كه فرهنگ مبارزه شكل گرفت و از مراحل انديشه و فرهنگ مبارزه به مراحل سازماندهي و ايجاد تشكلهاي جوانان دانشگاهي و فرهنگي رسيد، ايشان نقاط ضعف مبارزاتي را به تدريج علني كردند و گفتند كه روحانيت، علاوه بر احكام و عبادات، بايد در اينگونه عرصه ها هم وارد شود و بتواند سئوالاتي را كه مطرح مي شوند، پاسخ دهد، به همين دليل نظريه «مرجعيت رشيد» را مطرح كردند، اما از آنجا كه فضاي حوزه، فضايي سنتي بود و نمي توانست پاسخگوي سئوالات و نيازهاي زمان باشد، كم كم به عرصه مرجعيت وارد شدند و موضعگيري هاي علني كردند كه طبعا باعث برخي از حسادتها و رفتارهاي ناپسند شد، منتهي اين رفتارها در دايره هاي بسيار محدودي بودند و چندان گسترده نبودند و نمي توانستند در جريان كلي تمايل همگان به مرجعيت ايشان، خدشه اي وارد كنند.
مرجعيت شهيد آيت الله صدر تا چه حد مورد استقبال قرار گرفت؟
فتاواي ايشان از سوي طلاب جوان، دانشجويان انجمنهاي اسلامي دانشگاهها و بازاريها مورد استقبال قرار گرفت و آراي ايشان نه تنها در عراق كه تا شبه قاره هند هم گسترش پيدا كرد. كتابهاي ايشان، در آنجا كه به اصول فقه مرتبط مي شد، حتي در ميان معاندترين افراد اهل سنت هم مورد استقبال قرار گرفت و شخصيتهاي علاقمند به اهل بيت، به دليل قدرت علمي و توانمندي و تازگي مباحث و مخصوصا به دليل لحن معتدل و محترمانه مرحوم صدر نسبت به همه فرقه ها و اديان، به ايشان علاقه و توجه نشان دادند و آثارشان در حد گسترده اي از سوي فرقه ها و اديان گوناگون پذيرفته شد.
شكافي كه حاسدان نسبت به مرجعيت ايشان ايجاد كرده بودند تا سالهاي پاياني عمر ايشان، چقدر تعميق پيدا كرد وآيا تأثيري بر گرايش فراوان افراد جامعه نسبت به مرجعيت ايشان گذاشت؟
ايشان از لحاظ اجتهادي بر اساس آنچه كه خود من از علماي بزرگ شنيدم. در سن 18 يا 20 سالگي به اجتهاد رسيده بودند، اما تصدي مرجعيت را تا سالهاي نيمه دوم دهه چهل نمي پذيرفتند. بعد از آن، حيطه پذيرش عمومي مردم نسبت به ايشان بسيار گسترده شد و حسادتها و طعنه ها و حتي بعضي از سعايتها مؤثر واقع نمي شدند و ستاره مرجعيت ايشان درخشش فوق العاده پيدا كرد و همين اوجگيري وضعيت ايشان بود كه حزب بعث سعي كرد با ايشان برخورد شديد كند و بعد هم محدودشان كند و بعد هم ايشان را به شهادت برساند. اين رفتار هرگز نسبت به مراجع و علماي بزرگ انجام نمي شد، مگر اينكه موقعيتي تا اين پايه ممتاز مي يافت كه حاكميت دست به چنين كاري مي زد. در عين حال رحلت آيت الله حكيم، در تقويت جايگزيني ايشان بسيار مؤثر بود و آيت الله خوئي هم زياد از شهيد صدر تقدير و نام ايشان را مطرح مي كردند، هر چند از شيوه هاي مبارزاتي ايشان حمايت نمي كردند، ولي آيت الله صدر از احترام فوق العاده آيت الله خوئي هم برخوردار بودند و همين باعث شد كه سعايتها، بدگوئي ها و حسادتهاي سايرين چندان كارگر نيفتاد.
عده اي معتقدند كه ايشان ابتدا نسبت به تحولات ايران بي تفاوت بودند و بعدها با توجه به شناختي كه از امام خميني و سير تحولات انقلاب پيدا كردند، به اين جريان علاقمند شدند. حتي عده اي از اطرافيان امام هم در خاطراتشان به اين نكته اشاره كردند. از نظر شما اين تحليل تا چه حد صحت دارد و ايشان در زمينه حمايت از انقلاب اسلامي ايران و رهبري آن، چه پيشنهادهايي داشتند؟
بحث مبارز بودن يا نبودن مراجع، هيچ گاه در بين آنان مطرح نبود و در واقع كساني كه در حواشي و نزديك به بيت امام و آيت الله صدر بودند، اين گونه مباحث را مطرح مي كردند، اما من از امام يا آيت الله صدر هرگز مطلبي در رد شيوه مبارزاتي يكديگر نشنيدم. آنچه كه من از شهيد صدر شنيدم اين بود كه علما و مراجع هر كشور نسبت به آنچه كه در كشورشان اتفاق مي افتد، آگاه تر و لذا نسبت به انتخاب نحوه مبارزه در آنجا،اولي هستند. اين رويكرد را نمي توان عقب نشيني از موضعگيري نسبت به وقايع ايران دانست. بلكه از يك سو نوعي واقع بيني و از سوي ديگر احترام نسبت به امام بود، ولي ايشان نسبت كليات موضوع در آن دوران، با حضرت امام متفق النظر بودند، يعني در اينكه نظام شاه، نظام فاسدي است، در اين كه نظام سلطنتي نمي تواند پاسخگوي نيازهاي عصر باشد و در اين كه نظام وابسته به آمريكا نمي تواند بر مسلمين تسلط پيدا كند، اتفاق نظر داشتند، اما در مورد بقيه مسائل، آيت الله صدر معتقد بودند كه علماي آن بلاد آگاه ترند، بنابراين وقتي شاگردانشان درباره رويداد يا مطلب يا اختلافي كه به ايران ارتباط پيدا مي كرد، از ايشان سئوالي مي پرسيدند، پاسخ ايشان متوجه جزئيات نمي شد. مثلا در اوايل دهه پنجاه که من حضور داشتم، در مورد اختلافاتي كه بين مرحوم دكتر شريعتي و شهيد مطهري پيش آمده بود، شاگردانشان وقتي سئوال مي كردند، پاسخ صريحشان اين بود كه من نمي توانم در مورد اين مسائل اظهار نظر كنم «الحاضر يري ما لايراه الغائب» و اين كمال واقع بيني و اوج تواضع ايشان بود.
ايشان به مسائل ايران، از جمله همين موردي كه مطرح كرديد، چقدر اشراف داشتند و اطلاعات، چقدر به ايشان مي رسيد؟ شما شخصا چه گفت و گوهايي با ايشان داشتيد؟
دوستان ايشان كه در ايران بودند، مرتبا تحولات اجتماعي را به ايشان منتقل مي كردند. در زماني كه من با ايشان در اين گونه موارد صحبت مي كردم، دوره تبعيد امام از نجف و بقيه رويدادها بود، بنابراين نوعي همراهي و همدلي با حركت انقلابي امام در آنجا مورد توجه بود و شهيد صدر از اين حركت به عنوان يك حركت اسلامي و نمونه اي از امكان تحرك در جهت معرفي اسلام و اجراي احكام اسلام در مسائل اجتماعي و سياسي سخن مي گفتند. جزئيات و تفصيلات اين حركت، هنوز به طور كامل، روشن نبود و ايشان وارد جزئيات نمي شدند، ولي اينكه يك عالم و مرجع ديني، حركت سياسي را رهبري كند، براي شهيد صدر بسيار اهميت داشت و آن را نمونه قابل توجهي در خيزش اسلامي مي دانستند و از مؤمنين هم مي خواستند كه حمايت لازم را از اين حركت بكنند و ارتباط لازم را با آن داشته باشند. اين جهات كلي بود كه ما در آن شرايط از ايشان مي شنيديم.
به نظر شما چرا شهيد صدر در يكي دو سال آخر عمر، به شكل بارزتر و جدي تر وارد عرصه حمايت از انقلاب اسلامي شدند؟
در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي بود كه مسائل، هم در عراق و هم در ايران مشخص تر شدند. ابعاد قيام حضرت امام و ضرورت تشكيل حكومت اسلامي، روشن شدن همراهي مردم با اين حركت و جنبش، همه اينها در موضعگيري شهيد صدر مؤثر بودند و ايشان با اين حركت ارتباط وسيع تري پيدا و آن را به عنوان پيشتاز حركتهاي معاصر در دسترسي به حكومت اسلامي تلقي كردند. از طرف ديگر حركت مسلمانان و جنبشهاي اسلامي در عراق هم از قدرت و توان بيشتري برخوردار شدند و در مقابل، حزب بعث هم اقدامات وسيع تر و شديدتري را در برنامه كار خود قرار داد. اين دو علت موجب شدند كه با راه افتادن لوكوموتيو انقلاب در ايران، واگنهاي ديگري هم به اين لوكوموتيو ملحق شوند و عراق در صف مقدم اين واگنها قرار گرفت و با توجه به اينكه طبق نظريه فقها، هنگامي فقيهي يا مرجعي تصدي امري را عهده دار مي شود، بقيه فقها و مراجع بايد با او همراهي كنند و نظر او را حتي بر نظريات خود مقدم بدارند؛ اين بود كه نوعي التزام بيشتر و ارتباط ارگانيك تر با حضرت امام (ره) پديد آمد و لذا شهيد صدر از تمام مردم عراق و ايران خواستند كه در حركت امام به طور كامل ذوب شوند و از انتخاب مسيرهاي ديگر شديداً خودداري كنند و لابد عبارت معروف ايشان را مي دانيد كه گفتند، «همان گونه كه امام در اسلام ذوب شدند، شما هم بايد در حركت امام ذوب شويد.»
از آنجا كه شما در هنگام اقامت حضرت امام (ره) در عراق، در آنجا بوده ايد، از ارتباط بين شهيد صدر و حضرت امام (ره) چه خاطراتي داريد؟
من شخصا ملاقاتهاي اين دو بزرگوار را شاهد نبوده ام و آنچه مي گويم از مسموعات من است. آن دو احترام فوق العاده زيادي براي يكديگر قائل بودند. امام از ابتكارات و خلاقيتهاي فكري شهيد صدر تعريف مي كردند و مي فرمودند كه ايشان در عراق و جهان اسلام، آينده درخشاني خواهند داشت و شهيد صدر پيوسته از جرئت و شهامت و بلند نظري امام در راه اندازي حركت اسلامي در ايران تمجيد و تعريف مي كردند. مي دانيد كه حضرت امام در عراق، محظوراتي داشتند و تلاش مي كردند به مسائل عراق به طور كامل وارد نشوند، زيرا هدف اصلي ايشان ايجاد تغيير در حاكميت ايران بود و لذا به حكومت عراق به شكل ثانوي نگاه مي كردند، اما در برابر تعديهاي حاكميت عراق نسبت به حوزه علميه و طلاب به شدت عكس العمل نشان مي دادند، بنابراين، اين مواضع را بايد از يكديگر تفكيك كنيم تا زمينه اي براي تداخل اين موضوعات در اذهان ايجاد نشود. حضرت امام نسبت به مسائل عراق موضعگيري داشتند، منتهي در ابراز علني و آشكار آنها، جانب احتياط را رعايت مي كردند تا شائبه دخالت در امور عراق بر فعاليتهاي ايشان مترتب نشود. ايشان به هنگام تعرض حكومت عراق به حوزه ها و طلاب، به شدت موضعگيري مي كردند، اما از صدور بيانيه و اعلاميه مشخص درباره اعمال حكومت عراق امتناع مي ورزيدند، زيرا به عنوان يك مهمان در آنجا حضور داشتند و عالم و مرجع در ايران تلقي مي شدند. توضيح درباره آن شرايط، به دقت و تأمل بيشتري نياز دارد، اين دو بزرگوار گويي در مقابل يكديگر به يك تعهد و قرارداد نانوشته اي رسيده بودند كه حضرت امام اهتمام اساسيشان متوجه مسائل ايران و اهتمام شهيد صدر متوجه امور عراق باشد.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، شهيد آيت الله صدر به اعتقاد برخي از منتقدين، به سرعت دست به شبيه سازي آن در مورد عراق زدند و اين نگرش حاكي از واقع بيني و تحليل دقيق شرايط و مقتضيات دو كشور نبود. به نظر شما آيا اين انتقاد وارد است؟
شرايط در ماههاي آخري كه به پيروزي انقلاب اسلامي ايران منجر شد به گونه اي بود كه در عراق و ساير كشورهاي اسلامي، شرايط تازه اي بر رهبران و مبارزان سياسي آنها تحميل شد و در واقع، برخي از ابتكار عملها را از دست رهبران آنجا خارج كرد.
نمونه اي را ذكر كنيد.
حزب بعث عراق با احساس اينكه انقلاب اسلامي ايران، پيروز خواهد شد، علائم خطر را به شدت احساس كرد و متوجه شد جرياني كه در ايران در حال پيروز شدن است، اوضاع عراق را هم تحت تأثير قرار خواهد داد و لذا از همان ماههاي قبل از پيروزي انقلاب، آمادگي هاي بيشتر دفاعي را تدارك ديد و نيروهاي طرفدار شهيد صدر و حركت اسلامي در عراق را محاصره كرد، بسياري از آنها را به زندان انداخت، تعدادي را ترور كرد و چندين بار بيت شهيد صدر را محاصره كرد و حركتهايي را كه بازتاب حركت ايران بودند، در همان چند ماه قبل از پيروزي انقلاب رصد كرد و كنار زد. اين وضعيت بر رهبران جنبش اسلامي عراق تحميل شد و مهار كار را تا حدودي از دست آنها خارج كرد و مجبور شدند به شيوه هائي دست بزنند و از تلفات و خسارات بيشتر، جلوگيري كنند.
پس شما معتقديد كه شهيد صدر، بعد از پيروزي انقلاب ايران، از سر اضطراب فعاليت خود را تسريع كردند؟
بله، ايشان مجبور شدند حركتهاي زودرسي را به دليل شرايط خاصي كه حاكم شده بود، انجام دهند.
پس اگر شرايط عادي تر بود، ايشان حركت اصلاحي خود را با تأمل بيشتر و در زمان مناسب تري انجام مي دادند؟
قطعا همين طور است.
برخي معتقدند شهادت آيت الله صدر صرفا معلول اراده حزب بعث نبوده و برخي از افراد در عراق و حتي در ايران، در اين فرايند نقش داشته اند و اگر آنها از شهيد صدر حمايت مي كردند و يا دست كم در تسريع اين امر نقش نداشتند، ايشان چنين فرجامي پيدا نمي كرد. نظر شما در اين مورد چيست؟
من فكر نمي كنم عناصر ديگري غير از حزب بعث در اين امر دخالت چنداني داشته باشند. البته عمده كشورهاي عربي با شكل گيري حركتها و جنبشهاي اسلامي متأثر از انقلاب اسلامي ايران، سر سازش نداشتند. اما در اين مورد كه افراد خاصي به اين مسئله كمك كرده باشند، اخبار يقيني وجود ندارد و فقط حدس و گمانهايي درباره بعضي از نيروهاي داخل حوزه علميه وجود دارند، اما به صورت يقيني نديده و نشنيده ام.
يعني به نظر شما مرجعيت وقت عراق اين توانايي را نداشت كه مانع از اين رويداد شود؟
خير، مرجعيت عراق متلاشي شده بود. آيت الله حكيم مرحوم شده بودند، آيت الله خوئي هم قدرت آن چناني در به حركت در آوردن مردم عراق نداشتند و ايشان اصلا قصد اين را هم نداشتند كه كار سياسي را تصدي كنند و نمي توانستند جلوي چنين اقداماتي را بگيرند.
از ويژگيهاي اخلاقي آيت الله صدر كه شما را بسيار تحت تأثير قرار مي دادند، خاطراتي را نقل كنيد.
تواضع ؛ صراحت و صميميت. چندين بار اتفاق افتاد كه غير از مدرسه و جلسه، براي سئوالاتي كه داشتم شخصا مراجعه مي كردم و در شرايط سخت آن روزگار، ايشان شخصا در را باز مي كردند، چون دوره اي بود كه مستخدم هم نداشتند، شخصا چاي را فراهم مي كردند و بعد سئوالات من دانش آموز كم تجربه را پاسخ مي دادند.
از برخوردهاي ايشان با مخالفان خود چه خاطراتي داريد؟
برخورد ايشان با همه، سازنده و مثبت و مؤدبانه بود. وقتي كه برخي از مخالفين سئوالات خود را مطرح مي كردند، با نهايت ادب و دقت و حوصله و به خصوص با آرامش جواب مي دادند. اعتراضاتي را هم كه ديگران به ايشان داشتند ؛ با نهايت آرامش و بدون ذره اي تشنج پاسخ مي دادند و اشكالاتي را كه ديگران مي ديدند و يا از ايشان سئوال مي شد، باز هم با نهايت احترام و ادب جواب مي دادند.
شما تلاشهاي فرهنگي وسياسي و شخصيت خود را تا چه حد تحت تأثير آموزنده هاي شهيد آيت الله صدر ارزيابي مي كنيد؟
بسيار زياد. من در حال حاضر هم دائما به آثار ايشان مراجعه مي كنم و آراي ايشان به نظرم همچنان تازه و با طراوت هستند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 18
/ج