شيخ بهايي و معماري اصفهان
آنچه در مسجد عباسي، شيخ لطف الله، مدرسه چهارباغ (1) كاخ عالي قاپو، چهل ستون و بازار بزرگ اصفهان با ده ها اثري كه در خود نهفته دارد، به نمايش درآمده حكمتي از جنس هنر و هنري از جنس حكمت بود. البته هنر معماري در ادوار قبل از صفويه نيز تجسمي از حكمت و اشراق و عرفان و شريعت را به نمايش گذاشته است، اما آنچه در اصفهان عصر صفوي رخ داد، به لحاظ كثرت و تنوع، بي نظير بود و ده ها اثر را از نوع مسجد، مدرسه، كاخ، ساختمان اداري، حمام، بازار، خيابان، ميدان، پل، قهوه خانه و شفاخانه، در برداشت كه در انسجام با هم، يك فضاي شهري پر معنا را رقم زده بود. همينجا است كه مي گوييم اين طراحي كاملاً مهندسي شده و در عين حال هنرمندانه و حكيمانه صورت گرفته بوده است. به نظر اين حقير، حكمت و هنر در اين دوره كاملاً تعامل داشتند و بر روي يكديگر تأثير داشتند و هنر در حكمت و حكمت در هنر به عمل مي آمده و رشد مي يافته است. از همين رو است كه ما شاهد تحولات زيادي در حكمت و فلسفه هستيم.
به هر حال، فقط كافي است سيري در مسجد شاه عباس يا مسجد شيخ لطف الله داشته باشيم، تا دريابيم كه اين دو هر يك از آثار ديگر، فقط ساختماني از سنگ و كاشي نيستند، بلكه به مثابه يك متن عمل مي كنند، گويي از جنس كلام و كتابند. بايد توجه داشته باشيم كه هنر معنوي بدون معنا، يك پارادوكس است و اگر اين دو اثر و نيز ساير آثار برشمرده شده، هنر معنوي هستند پس داراي معنا هستند و پيام رساني دارند و بنابراين براي طراحي و اجراي اين آثار و انسجام مجموعه آنها در يك كلان طرح شهري، حكمت و هنر و مهندسي، پا به پاي همديگر بودند. هنر قدسي و معنوي كه هنر اصيل به شمار مي رود، چيزي جز تجلي جمال الهي در آيينه خيال و سپس خلق صورناب خيال و برون افكندن آنها بر مواد خارجي، به گونه اي كه نمايانگر جلوه هاي جمالي باشند، نيست. چنين هنري بدون حكمت صورت نمي بندد و چنين هنري، بدون حكمت در تركيبي از فضا و رنگ و نور و سنگ و كاشي و شكل و بعد، به نمايش در نمي آيد.
تصويري كه از تحول معماري شهري اصفهان ارائه شد، به اين جهت بود كه رد پاي حكمت و حكيم را در اين تحول پيدا كنيم و متوجه باشيم كه صرف تركيب سياسي و هنر و مهندسي، نمي تواند چنين طراحي را به عمل آورد. قرائن تاريخي نيز همين را نشان مي دهد. به طور كلي « توجه حاكمان صفويه به هنرمندان كه بيش تر از صوفيان و علماي مذهبي بودند و استفاده از موضوعات شيعه به سبكي با شكوه و مشخص، نشان دهنده توسعه و تغييرات چشمگيري است كه با حمايت هاي مالي و معنوي آنها انجام مي شد .» (2) بر اين اساس حكما و عرفاي هنرمند، جايگاه بسيار ويژه در نزد حاكمان صفوي، به ويژه شاه عباس داشتند و شيخ بهايي عارف مشرب كه هم فقيه است و هم رياضيدان و هم طراح است و متخصص در هندسه، فردي منحصر به فرد بوده است. فقط كافي است بدانيم كه براساس تازه ترين تحقيقاتي كه آقاي دكتر محمد باقر حجتي در مورد آثار شيخ بهايي داشته و آن را در كنفرانس دمشق ارائه داد و در نشريه « الثقافة الاسلاميه »، شماره پنجم، انتشار يافت، از مجموعه آثار او كه 123 جلد اعلام شده، 20 جلد در باب رياضي و هندسه و نجوم است. (3) از طرف ديگر نفوذ حاكميت شيخ بهايي ها (پدر و پسر) به عنوان شيخ الاسلامي پايتخت، گام به گام، با همه تحولات توسعه شهري اصفهان قرين است. رنسانس معماري شهري اصفهان قبل از انتقال پايتخت از قزوين به اصفهان و به دستور شاه عباس اول صورت پذيرفت و شيخ بهايي پدر، اولين شيخ الاسلام پايتخت دوم صفوي، يعني قزوين بود و شيخ بهايي پسر اولين شيخ الاسلام سومين پايتخت صفوي يعني اصفهان بود. (4) مسلماً شيخ بهايي پسر، در چگونگي طراحي هاي شهري به گونه اي كه فضا و نماي شهر جلوه گاه حكمت و اشراق باشد، طرف مشورت بود حتي بعضاً، آنطور كه شواهدش ارائه خواهد شد، در جزئيات بعضي از طرح ها دست اندركار بوده است.
اين طراحي شهري كه رنسانس معماري اصفهان را رقم زد، براساس يك فلسفه مبتني بر دنيا گرايي با درك ايمان، به عمل آمده است. اين فلسفه، تجلي اين نگرش بود كه بين دين و دنيا و نيز معنويت و ماديت، تعادل وجود دارد و شيخ بهايي به عنوان يك فيلسوف اشراقي و حكيم عرفاني و نيز به عنوان يك رياضيدان و طراح برجسته، نقش بنيادين در اين طراحي ايفا كرده است. (5)
شيخ بهايي، يك فيلسوف اشراقي و به لحاظ عرفان نظري، معتقد به عرفان ابن عربي بوده است و در عين حال يكي از رياضيدانان و طراحان برجسته در زمان و مكان خودش بود و همچنين چنان اعتباري به هم زده كه در جايگاه شيخ الاسلامي قرار گرفته است، بنابراين كاملاً غير قابل قبول است كه او در تحولات معماري شهري اصفهان كه هم طراحي و مهندسي را مي طلبد و هم هنر و زيباشناسي را اقتضا دارد و هم حكمت و عرفان و اشراق را تقاضا دارد، نقش اصلي را نداشته باشد.
امروز بعضي ها به دنبال اسم شيخ بهايي در پايين كتيبه ها و يا ديواره هاي مسجد ها و مدرسه ها در اصفهان مي گردند و در اين جستجوها نيز چيزي را نمي يابند، اما توجه ندارند كه شيخ بهايي نه بنّاي اين ساختمان ها بوده و نه مهندس جزء به جزء و مستقيم اين طرح هايي بوده كه به اجرا درآمده است، اما از طريق آثار خود او، قرائني به دست مي آيد كه بر دست اندركاري وي در اين طرح ها دلالت دارد كه به آنها خواهيم پرداخت.
آقاي دكتر سيروس شفقي، استاد تمام دانشكده جغرافياي دانشگاه اصفهان، مستنداً، نقش شيخ بهايي را در ساختار و توسعه اصفهان عصر صفوي، چنين تشريح كرده است:
« رشد و تحولات شهري و نظارت مستمر شاه عباس اول سبب گرديد كه معماران و شهرسازان انديشه هاي او را به اجر درآورند. بالا رفتن قدر و منزلت هنرمندان در زمينه هاي مختلف از طرفي و هنردوستي و آگاهي شاه عباس اول از طرف ديگر باعث گرديد كه مكاتب مختلفي در اصفهان پديد آمد كه در ادبيات، معماري و شهرسازي به نام مكتب اصفهان يا مكتب صفوي معروف گرديد. در مكتب معماري اصفهان تمام عوامل فضا، نور، رنگ و… همه، در كنار هم آثار بسيار بديع به وجود آوردند كه اكنون انسان را به تحسين وامي دارد. از بين دانشمندان آن عصر كه بدون ترديد در طرح توسعه اصفهان نقشي برعهده داشته، حكيم عاليقدر، شيخ بهايي را مي توان نام برد كه در سايه نبوغ ذاتي خود به مقام شامخي در علوم عصر خويش دست يافت. او در فلسفه و حكمت، طب، عرفان، نجوم، شعر و ادب و به ويژه در مهندسي، معماري، رياضي، و طراحي صاحب نظر بود. » (6)
توجه داشته باشيد كه شيخ بهايي در منهدسي و طراحي، استاد ديده است و نزديكي از بزرگترين رياضيدانان و مهندسان زمان خود، و به تعبير مرحوم ذبيح الله صفا نزد خاتم المهندسين ملامحمد باقر زين العابدين يزدي، شاگردي كرده است. ملامحمد باقر موفق به حل بعضي معادلات جبري شده كه پيش از او ميسر نبوده است. (7)
راجر سيوري ضمن مقايسه جالبي كه بين توسعه و چگونگي توسعه ي اصفهان با شهر پاريس و واشنگتن آمريكا به عمل آورده، نقش شيخ بهايي را در اين طرح عظيم بيان كردن است:
« در سير تاريخ به ندرت تمامي يك شهر توسط يك تن طرح شده يا تغيير طرح داده شده است. در دوران معاصر، در زمان ناپلئون سوم، وسعت پاريس به همت بارون اُسمان دو برابر شد؛ واشنگتن عهد لانفان نيز مثال ديگري است كه به ذهن مي رسد، اصفهان شاه عباس اول مثال بسيار قديمي تري است. اگر به دقت بنگريم، در مي يابيم كه معماري صفويه در سلطنت شاه عباس آغاز مي شود. در خود معماري عناصر نوظهور كمي وجود داشت. بدايت شهرسازي شاه عباس در جسارت خيال و مقياس عظيم طرح بود، كه مشتمل بود بر بناي پايتختي بزرگ « با خيابان ها، قصرها، ديوانخانه ها، مساجد و مدارس، بازارها، حمام ها، قلعه ها و باغها ».
دست راست شاه در كار عملي ساختن اين طرح بلند پروازانه مردي بود به راستي برجسته، يعني شيخ بهاء الدين محمد عاملي كه به شيخ بهايي معروف است؛ او به عنوان عالم الهي عاليقدر، فيلسوف، مفسر قرآن، فقيه، منجم، معلم، شاعر، و مهندس چكيده جامعه صفوي عصر شاه عباس كبير بود. » (8)
همچنين به طور خاص، بايد از شيخ بهايي به عنوان يكي از دست اندركاران طراحي مسجد شاه اصفهان نام برد. (9) آري همين امروز ساعت شيخ بهايي در قسمت غربي مسجد كه از طريق نور خورشيد و سايه، ظهر شرعي را در طول سال نشان مي دهد، موجود و به نام او معروف است.
يكي از مسائلي كه نقش شيخ بهايي را در طراحي فضاي شهر به لحاظ تلطيف سازي، نشان مي دهد، استفاده از ماديها و سامان دهي آنها در فضاي جديد شهر اصفهان است. « گرچه ماديها از روزگار پيش از دوران صفويه نيز وجود داشتند. اما تنها براي آبياري مزارع و باغها مورد استفاده قرار مي گرفتند. گسترش شهر تا حاشيه زاينده رود، ماديها را به درون شهر مي كشاند و آن را به عاملي مهم در شكل گيري فضاهاي شهري مبدل مي كند. آب زاينده رود كه طبق طومار منسوب به شيخ بهايي (هنرفر32: 1372) تقسيم مي شد، از طريق ماديها در شهر جريان مي يافت و جابه جا در حوض هاي داخل مساجد و مدارس و سراها و… سربر مي آورد. » (10)
البته مهمتر از همه اينها و گوياتر و زنده تر و معتبرتر از آنچه در كتب تاريخي و غيرتاريخي مي توان يافت، خود آثار تأليفي شيخ بهايي است. يكي از اين آثار كه مورد توجه و استناد قرار نگرفته، اثري است به نام « تحفه حاتمي » كه در سال 1013 هجري قمري به رشته تحرير درآمده است. اين رساله را شيخ براي حاتم بيگ اردوبادي كه از رجال و شخصيت هاي روزگار شاه عباس اول است و پس از نوزده سال وزارت در سال 1019 در اروميه درگذشته، نوشته است. وي آگاه به علوم، هنردوست و طالب علوم منقول و معقول بوده و از همين رو باب دوستي و مراوده را با شيخ بهايي گشوده بود. خود شيخ بهايي در مقدمه اين كتاب نوشته كه حاتم بيگ مي خواست كار با اسطرلاب را فراگيرد و چون يك رساله جامع و كامل در اين باره وجود نداشت، من آن را به قصد او تأليف كردم. اما محتواي كتاب بسيار جالب توجه است. او هفتاد كار متفاوت را كه مي توان به وسيله اسطرلاب انجام داد، شرح داده است. او ابتدا خود اين وسيله را و اجزا هفتگانه آن و انواع آن را توضيح مي دهد و سه دسته كاربرد را براي آن بر مي شمارد كه عبارتند از نجومي، زميني و زماني و سپس وارد بحث تك تك كاربردها مي شود از جمله، محاسبه اوقات شرعي و اوقات فضيلت نماز ظهر و عصر با استفاده از شاخص يا اسطرلاب، (11)محاسبه عرض رودخانه يا مقدار مسافت مانده تا ديوار يا قلعه شهر، بدون طي كردن آن، (12) به دست آوردن ارتفاع منار يا كوه يا ديوار قلعه(13) محاسبه عمق چاه (14) و يا احداث قنوات و چگونگي به جريان انداختن آب آنها (15) محاسبه طول و عرض جغرافيايي يك شهر، (16) محاسبه مسافت بين دو شهر. (17)
جالب است بدانيد كه شيخ بهايي در اين كتاب، دو اختراع را نيز به نام خود ثبت كرده است: يكي روشي نو و ابتكاري در محاسبه ارتفاع ديوار قلعه (18) و ديگري روشي كاملاً جديد در شناخت چگونه به جريان انداختن آب قنوات كه خود شيخ صريحاً متذكر شده كه احدي از علما و دانشمندان اين فن، آگاه به اين روش نبوده اند. (19)
اينها همه نشان مي دهد كه شيخ بهايي عملاً دست اندركار مسائل مهندسي شهر و محاسبات مربوط به آن بوده و نقش او بسيار بيش از آنچه است كه در تواريخ آمده است. آنچه در اين كتاب آمده، اصلاً از نوع مسائل صرف نظري نيست و همه آنها موارد عملي و كاربردي است و كسي كه رو به چنين مسائلي مي آورد و حتي به اختراعات و شيوه هاي نو بديعي مي رسد، قطعاً كسي است كه دستش، عملاً در كار است. به هر حال « تحفه اي كه به وسيله شيخ بهايي به نگارش درآمد پس از تأليف به واسطه سادگي بيان و صلابت در نظم مطالب در خصوص اسطرلاب شناسي به عنوان كتابي درسي در حوزه هاي علمي شرق جهان اسلام رواج يافت و هنوز مؤلف آن -رحمه الله عليه – جهان خاكي را بدرود نگفته بود كه نسخه هاي آن در ايران و شبه قاره هند و تكثير شد. پس از به كار افتادن دستگاه هاي چاپ سنگي در شبه قاره و ايران، رساله مزبور به صورت مستقل و گاه همراه با توضيحات و حواشي بيرجندي، مكرّر به چاپ رسيد ». (20)
بر اساس آنچه مطرح شد، شيخ بهايي به عنوان يك عالم اسلامي و يك رياضي دان برجسته و يك مهندس ماهر، در مسائل عمراني و توسعه شهري، طرف مشورت بوده و آنطور كه از آثارش به دست آمده، در كارهاي عملياتي و محاسباتي مربوطه، دخالت هايي داشته است. اما شيخ بهايي يك حكيم، فيلسوف و عارف است كه به مسائل فلسفي ابن سينا، مباني حكمي شيخ اشراق، مباحث عرفان نظري ابن عربي، نظري وسيع و عميق داشته است و مي توان تأثيرات فكري و معنوي اين سه شخصيت برجسته اسلامي را در تفكر حكمي- فلسفي شيخ بهايي مشاهده كرد. از طرف ديگر او داراي ذوق هنري سرشار است و دستي بلند در هنر شعر و داستان سرايي دارد كه مثنوي ها و رباعيات او و نيز داستان موش و گربه، گواه بر آن و حاكي از روحيه ابتكاري او است. در بحث هاي قبل هم ديديم كه شيخ بهايي در بعضي از عمليات عمراني و محاسباتي داراي روحيه اختراع بود. همچنين وي به حكمت انسي و انفسي، شديداً توجه داشته و به حكماي آن همچون حافظ و به ويژه مولوي، اعتقاد راسخ دارد و همه ما بايد بدانيم كه در حكمت انسي و انفسي، حكمت و عرفان و هنر، پيوندي ناگسستني با يكديگر دارند.
وجود همه اين جنبه ها در شيخ بهايي، شخصيت بسيار جالب و مؤثري را از او پي ريخته است و باعث شده تا او بتواند حكمت و مهندسي و طراحي را هنري و زيبايي شناسانه نگاه كند و به هنر نيز از چشم انداز حکمت و عرفان بنگرد. آنچه مهم و قابل تحقيق است و متأسفانه از نقاط كور تاريخ حكمت و هنر ايران زمين در دوره صفوي به شمار مي آيد، اين است كه چنين نگاهي به حكمت و هنر و مهندسي، منحصر به شيخ بهايي نبوده و افراد ديگري هم كه در مهندسي و طراحي توسعه شهري اصفهان آن دوره، دست اندركار بودند و قطعاً شيخ بهايي با آن خصوصيات كه داشته طرف مشورت آنان بوده، چنين نگاهي داشته اند. زيرا آن چه قطعي و مسلم است، اين است كه بدون چنين نگاهي، اين رنسانس معماري و طراحي در توسعه شهر اصفهان، با آن همه جنبه هاي حكمي- هنري شكل نمي گرفت.
پي نوشت ها :
1. البته مدرسه چهارباغ، به فرمان شاه سلطان حسين ساخته شد، و در سال 1128 پايان يافت. در اين باره مراجعه کنيد به:
ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات ايران، ج4، ص 116
2. مهناز شايسته فر، هنر شيعي ( عناصر هنر شيعي در نگارگري و کتيبه نگاري تيموريان و صفويان )، ص 195
3. عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، مقدمه کتاب الاربعين، تأليف شيخ بهايي، ص 50-44
4. اصغر جواني، بنيان هاي مکتب نقاشي اصفهان، ص 61
5. همان، ص 155
6. سيروس شفقي، پيشين، ص 284
وي اين مطلب را به استناد تذکره نصرآبادي، نوشته طاهر نصرآبادي نقل نموده است.
7. ذبيح الله صفا، تاريخ ادبيات ايران، ج4، ص 160
8. راجر سيوري، ايران عصر صفوي، ترجمه کامبيز عزيزي، ص 153-152
9. ميان محمد شريف، تاريخ فلسفه اسلامي، ج2، ص 448
10. زهرا اهري، مکتب اصفهان در شهرسازي، ص 98-97
11. شيخ بهائي، تحفه حاتمي، با مقدمه و تصحيح و تحشيه ي ابوالفضل نبئي و محمدتقي عدالتي، باب 15 تا 19.
12. همان، باب 20
13. همان، باب 21 تا 23
14. همان، باب 26
15. همان، باب 25
16. همان، باب 32 تا 34
17. همان، باب 51
18. همان، باب 23
19. همان، باب 26
20. همان، مقدمه مصححان، ص16
منبع مقاله :
امامي جمعه، مهدي، (1391) سير تحول حوزه فلسفي اصفهان از ابن سينا تا ملاصدرا، تهران: مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، چاپ اول