بنا به تصريح قرآن كريم حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ شاگرداني داشت كه به آنها حواريون مي گفتند[1] و تعداد آنها 12 نفر بود كه پس از عروج حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ به آسمان، در ميان مردم رفته و بني اسرائيل را به يگانگي خداوند و شريعت حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ دعوت مي نمودند. از ميان حواريون وصي بلافصل آن حضرت شمعون بود كه همان معجزات حضرت مسيح را انجام مي داد و همچون او مردگان را زنده مي كرد و افراد مبتلا به امراضي چون مرض أبرص را به اذن الهي درمان مي نمود. وي در «اورشليم» مردم را به دين عيسوي دعوت مي كرد و چند سال پس از عروج حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ به «روم» رفت و 25 سال آنجا مردم را دعوت به مسيحيت نمود. شمعون پس از حدود 31 سال دعوت بدستور امپراتور روم بنام «فروا» محكوم و به قتل رسيد و در همانجا مدفون گرديد.[2]فرازهايي از عهد جديد نيز نشان مي دهد كه حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ، شمعون (پطرس) را نخستين ايمان آورنده خود دانسته[3] و بزرگترين حواري است كه او را به جانشيني در امور ظاهري و معنوي منصوب كرده است.[4]در رواياتي كه از ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ وارد شده، حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ در شب اخر به اصحاب خود خطاب نموده فرمود: شما بعد از من سه فرقه خواهيد شد، دو فرقه بر خدا افترا خواهند بست و به جهنم خواهند رفت و يك فرقه كه تابع شمعون وصي من خواهند شد، بر خدا افترا نبسته و داخل بهشت خواهند شد.[5]و روايات متعدد ديگري وجود دارد كه همگي نشان از وصايت شمعون نسبت به حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ و نيز نشان از مقام والاي وي در بين امت اسلام، بالاخص شيعيان دارند.[6]از آنچه در روايات شيعي آمده مي توان جايگاه پطرس، وصي حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ را در بين شيعيان فهميد و عملكرد وي را در تمامي زمينه ها كه دنباله عملكرد حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ ميباشد تحسين نمود، ولي آنچه مسلم است تحريفات بسيار در دين مسيحيت رخداده كه نمونه بارز آن تحريف در كتاب آسماني مسيحيان و شكل گيري چهار كتاب بنام هاي انجيل متي، لوقا، مرقس و يوحنا است[7] و آنچه مورد تأييد شيعيان نيست اظهارات و تحريفات صورت گرفته نسبت به حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ و شمعون است كه با مباني اصيل يك دين توحيدي سازگاري ندارد و سر منشأاين تحريفات در هر ديني پس از آن است كه مؤسس دين از ميان پيروانش رخت بر مي بندد و در اين زمان است كه اختلاف ميان مفسران حقيقي و تحريف كنندگان رخ مي دهد. بررسي اولين اختلاف در هر ديني، به دليل آنكه نقطة عطف تحولات آن دين به شمار مي رود و دگرگوني هاي بعدي به طور مستقيم يا غير مستقيم با آن ارتباط دارد، بسيار با اهميت است و شايد بر همين اساس است كه مسيحيان، تحولات قرن اول ميلادي يعني حوادث پس از حيات حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ را از رويدادهاي ايام زندگي وي مهم تر مي دانند.
نخستين جدايي در مسيحيت ـ كه به تحولاتي ژرف در آموزه هاي اوليه حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ انجاميد ـ اختلاف پطرس و حواريون با پولس است.
برخي از عبارات انجيل نشان مي دهد كه پطرس از ناحية حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ مأمور هدايت مردم بوده و بر حواريون و رسولان ديگر برتري داشت.[8] امروزه كليساي كاتوليك پطرس را شخصيتي ممتاز، داراي مقام رياست حواريين مي داند، سبب اهميت ويژة پطرس در كليساي كاتوليك آن است كه مشروعيت نظام پاپي به وي وابسته است و پاپ نمايندة قانوني و لازم الاتباع او شمرده مي شود و در مقابل، پروتستانها پطرس را چون رسولان مي دانند و لغزش هايش را از لغزش هاي ديگر رسولان فزون تر مي شمارند.[9]و اما پولس ـ كه اغلب دومين مؤسس مسيحيت خوانده مي شود ـ در آغاز يهودي بود و بر مسيحيان سخت مي گرفت و چون خود مسيحي شد مسافرت هاي گوناگوني انجام داد، بسياري را به جمع پيروان حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ وارد ساخت. اما به تدريج ميان وي و حواريون ديگر از جمله پطرس اختلافاتي پديد آمد و پولس مدعي شد كه حضرت عيسي مأموريت امت ها را به وي سپرده است و پطرس تنها در ميان يهوديان مأموريت دارد. از اين رو يارويي به بعد ـ كه به تقريب از سال 40 ميلادي آغاز گشت ـ مردم به دو گروه تقسيم شدند، مسيحيان يهودي الاصل پيرو پطرس و حواريون و مسيحيان پيرو پولس.[10]اختلافات كلامي و عقيدتي كه بين طرفداران دو گروه صورت گرفت بيش از حد تصور بود تا آن جا كه اين اختلافات باعث كم اهميت شدن طرفداران پطرس و حواريون تا سال 70 م و از ميان رفتن آنها تا قرن چهارم ميلادي گرديد و سبب شد آموزه هاي حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ دگرگوني جدي پذيرد و نيز الوهيت عيسي ـ عليه السّلام-، تفسير وحي به كلمه الله، تكيه بر ايمان و حذف شريعت، در شمار مهمترين دگرگوني هاي اين مقطع جاي دارد.[11]حال پس از طرح اين بحث بايد گفت كه شيعيان هرگز عملكرد راستين پطرس را كه در راستاي ادامه مأموريت حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ بوده رد نمي كنند و آنچه مورد قبول شيعيان نيست تحريفات صورت گرفته در رابطه با پطرس ميباشد كه در نمونه اي از آن پروتستانيان شمعون را داراي لغزشهاي بسيار دانسته و منحرف از شريعت عيسي ـ عليه السّلام ـ ذكر كرده اند كه مسلمانان اين گفته را قبول ندارند و مقام شمعون را بالاتر از آنچه كه برخي از مسيحيان مي پندارند مي شمارند. شهرستاني در «ملل و نحل» خود آورده است كه شمعون صفا أفضل حواريون از جهت علم و زهد و أدب بود ولي فولوس (پولس) امر او را مشوش نمود و خود را همتاي شمعون دانست و به طريقه فلاسفه به مغالطه گويي و وسوسه پرداخت، و در رابطه با حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ مطالب بي اساس و بي پايه و دور از منطق بيان نمود. در نهايت مي توان گفت كه با بررسي اجمالي در تاريخ مسيحيت بالاخص دوران پس از عروج حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ مي توان حقايقي از دين مسيح ـ عليه السّلام ـ را بدست آورد كه امروزه در برخي از موارد آنها را در رفتار و عملكرد مسيحيان وارونه و با تحريفات فراوان نظاره گريم.[12]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مسيح پيام آور اسلام، دكتر احمد بهشتي.
2. مسيحيت، شيخ علي آل اسحاق.
3. تاريخ زندگي پيامبر (بخش حضرت عيسي)، منوچهر مطيعي.
پي نوشت ها:
[1] . آل عمران/52.
[2] . عمادزاده، حسين، تاريخ انبياء، قصص الانبياء از آدم تا خاتم، انتشارات اسلام، چاپ 33، 1371 هـ ش، ص 737 و 741.
[3] . انجيل متي 4 / 18، مرقس 1 / 16، لوقا 5/ 8.
[4] . انجيل يوحنا 21 / 15 و متي 16 / 18.
[5] . علامه مجلسي، حيوة القلوب، سازمان چاپ و انتشارات جاويدان، بي تا، ج 1، ص 438 و 439.
[6] . رجوع شود به: علامه مجلسي ، بحارالانوار ، بيروت، دار الاحياء التراث العربي، 1403 هـ ،ج 6، ص 238 و 239 و مفيد، الامالي، منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلميه قم المقدسه، 1403 هـ ، ص 104 ـ 106 و شيخ طوسي، الامالي، نشر دار الثقافة قم، چاپ اول، 1414 هـ، ص 442 و 443.
[7] . براي آشنايي بيشتر در مورد اين كتابها رجوع شود به: سليماني اردستاني، عبدالرحيم، مسيحيت، انجمن معارف اسلامي اديان، چاپ اول، 1381 هـ ، ش، ص 69 ـ 78.
[8] . لوقا 22 / 32، يوحنا 21 / 15.
[9] . زيبايي نژاد، محمد رضا، درآمدي بر تاريخ و كلام مسيحيت، قم، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، چاپ اول 1375 هـ، ش، ص 50.
[10] . كاشفي، محمد رضا، فرهنگ مسيحيت در غرب، مؤسسة فرهنگي دانش و انديشة معاصر، پاييز 1380 هـ ،ش، ص 62 و 63.
[11] . فرهنگ و مسيحيت در غرب، همان، ص 65.
[12] . شهرستاني، ابوالفتح محمد، الملل و النحل، بيروت، دارالمعرفة للطباعة والنشر، 1387 هـ ، ق، ج 1، ص 221.