طلسمات

خانه » همه » مذهبی » شيعيان حضرت علي ×

شيعيان حضرت علي ×

يوسف بن زياد و علي بن سيّار گويند:
شبي در غرفه امام حسن عسکري × حاضر شديم، فرمانرواي آن روزگار او را بزرگ مي داشت و اطرافيانش به حضرت احترام مي گذاشتند. والي شهر (والي دوپُل) بر ما گذشت، در حالي که همراهش مردي کتف بسته بود، امام عسکري × هم از پنجره اتاقش بر آن صحنه مي نگريست.
چون والي آن حضرت را ديد، از روي احترام پياده شد. امام به او فرمود: به جاي خودت بازگرد. او هم برگشت (و سوار شد) در حالي که به امام تعظيم مي کرد، گفت: اي پسر پيامبر، امشب او را بر درِ دکان صرّافي دستگير کردم، به گمانم مي خواست ديوار را بشکافد و از آنجا دزدي کند. او را گرفتم چون خواستم او را پانصد تازيانه بزنم – اين شيوه من است درباره متّهماني که دستگير مي کنم، تا کيفر بخشي از گناهانش باشد، پيش از آن که کسي بيايد و وساطت کند و من نتوانم حرف او را رد کنم- به من گفت: از خدا بترس و خود را در معرض خشم خداوند قرار مده؛ چرا که من از پيروان اميرمؤمنان علي بي ابيطالب × و از پيروان اين امامم، پدر آن که به امر خدا قيام خواهد کرد.
من دست از زدن او برداشتم و گفتم: تو را نزد او مي برم، اگر تو را به شيعه بودن شناخت و پذيرفت آزادت مي کنم، و گرنه دست و پايت را قطع مي کنم و پيش از آن هزار تازيانه بر تو مي زنم. اکنون اي پسر پيامبر خدا، او را آورده ام، آيا همان گونه که ادّعا مي کند شيعه علي × است؟
امام حسن عسکري × فرمود:
مَعَاذَ اللهِ مَا هَذَا مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ وَ إِنَّمَا ابْتَلَاهُ اللهُ فِي يَدِکَ لِاعْتِقَادِهِ فِي نَفْسِهِ أَنَّهُ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ ×.
«پناه بر خدا! او از شيعيان علي × نيست، خدا او را از اين جهت گرفتار دست تو کرده است که او پيش خود مي پندارد از پيروان علي × است».
والي گفت: اکنون زحمت او را از من برداشتي، اکنون بدون هيچ درنگ و مشکلي پانصد تازيانه اش مي زنم.
چون او را دور کرد، گفت: بخوابانيدش. پس چون او را خواباندند، دو جلّاد بر او گماشت، يکي سمت راست و ديگري سمت چپ او، گفت: بزنيدش. آن دو چوب هاي خود را پايين مي آوردند، چوب ها بر نشيمن گاه او نمي خورد، بلکه به زمين مي خورد. از اين کار ناراحت شد و گفت: واي بر شما، بر زمين مي زنيد؟ بر باسن او بزنيد.
شروع کردند به زدن بر باسن او، ولي دست هايشان کج مي شد و يکديگر را مي زدند و صداي ناله شان بلند مي شد.
گفت: واي بر شما، ‌مگر ديوانه ايد که همديگر را مي زنيد؟ اين مرد را بزنيد.
گفتند: ما او را مي زنيم و جز او را در نظر نمي گيريم، ولي دستمان کج مي شود و يکديگر را مي زنيم.
گويد: والي گفت: فلاني، فلاني! چهار نفر را صدا کرد و با آن دو نفر شش نفر شدند،‌ گفت: او را احاطه کنيد، احاطه کردند. دست آنان هم کج مي رفت و چوب هايشان بالا مي رفت و به والي مي خورد. از مرکبش پياده شد و گفت: خدا بکشدتان، مرا کشتيد، اين چه کاري است؟
گفتند: ما جز او را نزديم!
سپس به کساني جز ايشان گفت: اين را بزنيد، آمدند و او را زدند.
گفت: واي بر شما، مرا مي زنيد.
گفتند: نه به خدا، ما جز او کسي را نمي زنيم.
والي گفت: پس اين زخم هايي که بر سر و صورت و بدنم پديد آمد از کجاست، اگر شما مرا نمي زديد؟
گفتند: دستمان شَل باد اگر ما خواسته ايم تو را بزنيم.
آن مرد به والي گفت: اي بنده خدا، آيا از اين لطف هايي که سبب شده اين ضربه ها از من برگردانده شود،‌عبرت نمي گيري؟ واي بر تو، مرا نزد امام ببر و هر چه او فرمان داد،‌ درباره من اجرا کن.
گويد: پس از آن، والي او را نزد امام حسن عسکري × برد و گفت: اي پسر پيامبر، از اين وضع درشگفتم. انکار کردي که او از پيروان شما باشد و هر که شيعه شما نباشد، از پيروان ابليس است و جايش دوزخ، امّا از او معجزاتي ديدم که جز از پيامبران ديده نشود.
حضرت فرمود: بگو يا از جانشينان پيامبران (او هم گفت: از جانشينان پيامبران).
امام عسکري × به والي فرمود:
يَا عَبْدَ اللهِ إِنَّهُ کَذَبَ فِي دَعْوَاهُ أَنَّهُ مِنْ شِيعَتِنَا کَذْبَةً لَوْ عَرَفَهَا ثُمَّ تَعَمَّدَهَا لَابْتُلِيَ بِجَمِيعِ عَذَابِکَ وَ لَبَقِيَ فِي الْمُطْبِقِ ثَلَاثِينَ سَنَةً وَ لَکِنَّ اللهَ رَحِمَهُ لِإِطْلَاقِ کَلِمَةٍ عَلَي مَا عَنَي لَا عَلَي تَعَمُّدِ کَذِبٍ وَ أَنْتَ يَا عَبْدَ اللهِ اعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ خَلَّصَهُ بِأَنَّهُ مِنْ مُوَالِينَا وَ مُحِبِّينَا وَ لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنا.
«اي بنده خدا، او در ادّعاي خود که از شيعيان ماست دروغ گفت، دروغي که اگر مي دانست و به عمد آن را مي گفت، به همه کيفرهاي تو دچار مي شد و سي سال در زندان مي ماند، ولي خداوند به او رحم کرد،‌ به خاطر آن که سخني را بدون قصد گفت، نه دروغ عمدي. و تو اي بنده خدا، بدان که خداي متعال او را از دست تو نجات داد، رهايش کن که او از هواداران و دوستداران ماست و از شيعيان ما نيست».
والي گفت: اين ها در نظر ما يکي بوده است، ‌چه فرق دارد؟
امام × به او فرمود:
الْفَرْقُ أَنَّ شِيعَتَنَا هُمُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ آثَارَنَا وَ يُطِيعُونَا فِي جَمِيعِ أَوَامِرِنَا وَ نَوَاهِينَا فَأُولَئِکَ شِيعَتُنَا فَأَمَّا مَنْ خَالَفَنَا فِي کَثِيرٍ مِمَّا فَرَضَهُ اللهُ عَلَيْهِ فَلَيْسُوا مِنْ شِيعَتِنَا.
«فرق آن اين است که شيعيان ما آنانند که از آثار ما پيروي مي کنند و در همه امرها و نهي هاي ما مطيع مايند، آنان از شيعيان مايند و امّا هر که در بسياري از واجبات الهي با ما مخالفت کند، آنان از شيعيان ما نيستند».
امام × به والي فرمود:
وَ أَنْتَ قَدْ کَذَبْتَ کَذِبَةً لَوْ تَعَمَّدْتَهَا وَ کَذَبْتَهَا لَابْتَلَاکَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِأَلْفِ سَوْطٍ وَ سِجْنِ ثَلَاثِينَ سَنَةً فِي الْمُطْبِق.
«و امّا تو، دروغي گفتي که اگر به عمد آن دروغ را گفته بودي، خداوند تو را دچار آن مي کرد که هزار ضربه تازيانه به او بزني و سي سال زنداني کني».
گفت: چه دروغي، اي پسر پيامبر؟
فرمود:
بِزَعْمِکَ أَنَّکَ رَأَيْتَ لَهُ مُعْجِزَاتٍ إِنَّ الْمُعْجِزَاتِ لَيْسَتْ لَهُ إِنَّمَا هِيَ لَنَا أَظْهَرَهَا اللهُ فِيهِ إِبَانَةً لِحُجَّتِنَا وَ إِيضَاحاً لِجَلَالَتِنَا وَ شَرَفِنَا وَ لَوْ قُلْتَ شَاهَدْتُ فِيهِ مُعْجِزَاتٍ لَمْ أُنْکِرْهُ عَلَيْکَ أَ لَيْسَ إِحْيَاءُ عِيسَي الْمَيِّتَ مُعْجِزَةً أَ فَهِيَ لِلْمَيِّتِ أَمْ لِعِيسَي أَ وَ لَيْسَ خَلَقَهُ مِنَ الطِّينِ کَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَصَارَ طَيْراً بِإِذْنِ اللهِ أَ هِيَ لِطَّائِرِ أَوْ لِعِيسَي أَ وَ لَيْسَ الَّذِينَ جُعِلُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ مُعْجِزَةً فَهِيَ مُعْجِزَةٌ لِلْقِرَدَةِ أَوْ لِنَبِيِّ ذَلِکَ الزَّمَانِ.
«به گمان خودت از او معجزاتي ديدي. معجزه ها از او نبود، بلکه از ما بود که خداوند متعال آن ها را در او آشکار ساخت، تا حجّت ما را آشکار سازد و جلالت و شرافت ما را روشن گرداند، و اگر گفته بودي: در مورد او معجزاتي ديدم،‌ حرفت را رد نمي کردم. آيا مگر عيسي × که مرده را زنده مي کرد، ‌معجزه نبود؟ آيا آن معجزه مرده بود يا معجزه عيسي ×؟ آيا آفريدن پرندگان از گِل و به اذن خدا پرنده شدن آن ها، معجزه نيست؟ آيا آن معجزه پرنده است يا عيسي ×؟ آيا مگر آنان که ميمون هاي مطرود شدند،‌ معجزه نبود؟ آيا معجزه براي ميمون بود يا پيامبر آن زمان؟».
والي گفت: از خداوند آمرزش مي طلبم و به درگاهش توبه مي کنم.
سپس امام حسن عسکري × بر مردي که گفت از پيروان علي × است فرمود:
يَا عَبْدَ اللهِ لَسْتَ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ × إِنَّمَا أَنْتَ مِنْ مُحِبِّيهِ إِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ × الَّذِينَ قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فِيهِمْ ﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾.[1] هُمُ الَّذِيِنَ آمَنُوا بِاللهِ وَ وَصَفُوهُ بِصِفَاتِهِ وَ نَزَّهُوهُ عَنْ خِلَافِ صِفَاتِهِ وَ‌ صَدَّقُوا مُحَمَّداً فِي أَقْوَالِهِ وَ صَوَّبُوهُ فِي أَفْعَالِهِ وَ‌رَأَوْا عَلِيّاً بَعْدَهُ سَيِّداً إِمَاماً وَ قَرَماً هُمَاماً لَا يَعْدِلُهُ مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ أَحَدٌ وَ لَا کُلُّهُمْ لَوْ جَمَعُوا فِي کِفَّةٍ يُوزَنُونَ بِوَزْنِهِ بَلْ يَرْجَحُ عَلَيْهِمْ کَمَا يَرْجَحُ السَّمَاءُ عَلَي الْأَرْضِ وَ الْإَرْضُ عَلَي الذَّرَّةِ.
وَ شِيعَةُ عَلِيٍّ × هُمُ الَّذِينَ لَا يُبَالُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ أَ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيْهِمْ أَوْ وَقَعُوا عَلَي الْمَوْتِ.
وَ شِيعَةُ عَلِيٍّ × هُمُ الَّذِينَ ﴿وَيُؤْثِرُونَ – إِخْوَانَهُمْ- عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾.[2] وَ هُمُ الَّذِينَ لَا يَرَاهُمُ اللهُ حَيْثُ نَهَاهُمْ وَ لَا يَفْقِدُهُمْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ.
وَ شِيعَةُ عَلِيٍّ هُمُ الَّذِينَ يَقْتَدُونَ بِعَلِيٍّ × فِي إِکْرَامِ إِخْوَانِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ مَا عَنْ قَوْلِي أَقُولُ لَکَ هَذَا بَلْ أَقُولُهُ عَنْ قَوْلِ مُحَمَّدٍ |، فَذَلِکَ قَوْلُهُ: ﴿وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ﴾[3] قَضَوُا الْفَرَائِضَ کُلَّهَا بَعْدَ التَّوْحِيدِ وَ اعْتِقَادِ النُّبُوَّةِ وَ الْإِمَامَةِ وَ أَعْظَمُهَا قَضَاءُ حُقُوقِ الْإِخْوَانِ فِي اللهِ وَ‌اسْتِعْمَالُ التَّقِيَّةِ مِنْ أَعْدَاءِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ.
«اي بنده خدا، تو شيعه علي × نيستي، بلکه از دوستداران اويي، شيعه علي × آنانند که خداوند درباره ايشان فرموده است:
﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾؛ “آنان که ايمان آوردند و کارهاي شايسته کردند، آنان بهشتي اند و در آن جاودانند” (بقره، آيه 82).
آنان کساني اند که به خدا ايمان آورده،‌ او را به صفاتش ستوده و از آنچه مخالف صفات اوست، منزّه دانسته اند و “محمّد |” را در گفتارهايش راستگو شمرده و همه کارهايش را درست دانسته اند و پس از او “علي ×” را سرور و پيشوا و بزرگ و والا ديده اند که از امّت محمّد، کسي همتاي او نيست و اگر همه در يک کفه قرار گيرند، همسنگ او نخواهند شد، بلکه وي از آنان برتر خواهد بود، آنگونه که آسمان و زمين بر ذرّه برتري دارد.
و شيعه علي × آنانند که در راه خداوند، باکي ندارند که مرگ بر آنان فرود آيد، يا آنان بر مرگ فرود آيند.
و شيعه علي × آنانند که برادران خود را بر خويشتن برمي گزينند، هر چند خود نيازمند باشند، آنانند که خداوند هرگز آنان را در آنجا که نهي فرموده نمي بيند و آنجا که فرمان داده، غايب نمي يابد.
و شيعه علي × آنانند که در تکريم برادران مؤمن خويش، به علي × اقتدا مي کنند.
اين را از خودم به تو نمي گويم، بلکه از قول محمّد | مي گويم؛ اين سخن خداوند است که “کارهاي شايسته کردند”، پس از توحيد و اعتقاد به نبوّت و امامت، همه واجبات را انجام دادند، و بزرگترين آن واجبات، اداي حقوق برادران ايماني و به کارگيري تقيّه از دشمنان خداي متعال است».[4]

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد