خانه » همه » مذهبی » شکر 1

شکر 1

شکر 1

در مناجات‏هاى خمسه عشر، بعد از مناجات راغبين مناجات شاكرين است. «شكر» از واژه‏هايى است كه در همه‏ى زبانها به عنوان يك واژه‏ى زيبا و دلپسند، خودش و معادل‏هايش به كار مى‏رود. امروز در ادبيات عرفى همه‏ى جوامع لفظ متشكرم، سپاسگزارم و… يك لفظ كاملاً رايجى است و نشانه‏ى ادب تلقى مى‏شود. ولى وراى اين ادب كه ناشى از نوعى قرارداد اجتماعى است، يك ارزش اخلاقى هم نهفته است كه باز تقريباً همه‏ى جوامع انسانى به اين ارزش‏ها باور دارند. ما يك سلسله ارزشهايى داريم

f4e6d415 00e1 4011 b563 5fb9ea1b9e86 - شکر 1
dmkn57 - شکر 1
« شکر» – قسمت اول

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اى از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاريخ 14/07/86 مطابق با بيست و چهارم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
بسم الله الرحمن الرحيم‏

شكر و سپاس

در مناجات‏هاى خمسه عشر، بعد از مناجات راغبين مناجات شاكرين است. «شكر» از واژه‏هايى است كه در همه‏ى زبانها به عنوان يك واژه‏ى زيبا و دلپسند، خودش و معادل‏هايش به كار مى‏رود. امروز در ادبيات عرفى همه‏ى جوامع لفظ متشكرم، سپاسگزارم و… يك لفظ كاملاً رايجى است و نشانه‏ى ادب تلقى مى‏شود. ولى وراى اين ادب كه ناشى از نوعى قرارداد اجتماعى است، يك ارزش اخلاقى هم نهفته است كه باز تقريباً همه‏ى جوامع انسانى به اين ارزش‏ها باور دارند. ما يك سلسله ارزشهايى داريم كه برخاسته‏ى از دين و اعتقادات دينى است. ولى يك سلسله ارزشهايى است كه بى دين‏ها هم باور دارند و به آن احترام مى‏گذارند و رعايت آن را ارج مى‏گذارند، مثل راست‏گويى، وفاى به عهد، امانت دارى.
حالا اين ارزش از كجا پيدا مى‏شود و اعتبارش چيست، بحثى است كه بايد در فلسفه‏ى اخلاق بررسى شود. كسانى معتقدند اينها از قراردادهاى بين عقلاست، چيزى كه همه‏ى عقلا قبول دارند. در منطق مى‏خوانيم اينها از آراى محموده است. مثال مى‏زنند به حسن عدل و حسن صدق و به دنبالش مى‏گويند اين آراى محموده در جدل استفاده مى‏شود. و چون اين‏ها اعتباريات است، در برهان استفاده نمى‏شود. بعضى‏ها هم گفته‏اند كه اين‏ها يك قيود خفيه‏اى دارد كه اگر با آن قيودش به كار برود برهانى است، اما وقتى بدون حيثيت تقييديه در نظر گرفته مى‏شود جزء آراى محموده است. ولى در اينكه همه‏ى ملل و جوامع در طول زمانهاى مختلف به اين ارزش دلبستگى داشته‏اند و به يك معنا اين يك امر فطرى است، اختلاف زيادى نيست. البته اينجا غير از فطرياتى است كه در منطق مى‏گوييم.
انسان خودش هم مى‏تواند تجربه كند كه اگر كسى خدمتى براى انسان كرد، انسان از خدمت او شاد مى‏شود و خودش را در مقابل او مانند يك بدهكار مى‏بيند و كمترين وظيفه‏اش اين است كه به زبان بگويد متشكرم. اگر اين كار را نكند عموم مردم مى‏گويند بى‏ادب است. مى‏گويند دور از فرهنگ است، ارزش‏هاى اخلاقى سرش نمى‏شود. يا كمى جسورانه‏تر مى‏گويند دور از انسانيت است، اين قدر به ايشان خدمت كرديم يك دست مريزاد هم نگفتند! ولى انسان حس مى‏كند مسأله عميق‏تر از اين‏هاست.

ريشه فطرى و فرا انسانى شكر

گاهى اتفاقاتى مى‏افتد كه نشان مى‏دهد اين مطلب يك ريشه‏ى فطرى دارد. بيش از ده سال پيش در سفرى به آمريكاى لاتين، در چند تا از كشورها دعوت داشتم و سخنرانى مى‏كردم. يك شب در دانشگاهى كه هم دانشجوهاى پسر بودند و هم دختر و خيلى هم شلوغ بود، بعد از سخنرانى، دور ما را گرفته بودند. به زحمت دوستان مى‏توانستند ما را از هجوم مراجعه كنندگان دور كنند. يك خانمى از ته سالن با اصرار مى‏خواست خودش را به ما برساند. اين بيشتر دوستان ما را نگران كرد كه شايد قصد سويى داشته باشد. بالاخره با زحمت خودش را به نزديك ما رساند و هى دستش را بلند مى‏كرد. گفتم خب بگذاريد ببينيم چه مى‏گويد. راه را باز كردند نزديك آمد و گفت: «خيلى متشكرم!» گويا يك بدهى براى خودش قائل بود كه تا نگويد من متشكرم، وجدانش راضى نمى‏شد. مى‏شود گفت اين چيزى است فراتر از ارزشهاى انسانى. در حيواناتى هم كه هوش پيشرفته دارند چنين چيزى ديده مى‏شود. مخصوصاً در سگ كه خيلى محسوس است: پوزه به خاك مى‏مالد، دم مى‏جنباند و اظهار تشكر مى‏كند. حالا اين آيا برهانى است يا نه، در جاى خودش بايد بحث كنيم.

وجوب شكر مُنْعم

علماى علم كلام مى‏گويند عقلاً واجب است انسان درباره‏ى معرفت خدا تحقيق كند. دليلش وجوبش چيست؟ دو دليل مى‏آورند: يكى خوف ضرر محتمل، يكى هم وجوب شكر منعم. عقل مى‏گويد شكر منعم واجب است. ما اين نعمت‏هايى كه داريم بايد ببينيم چه كسى اين نعمت‏ها را به ما داده تا شكرش را به جاى بياوريم. اين مسئله قطعى است. از راه وجوب شكر منعم مى‏خواهند وجوب تحقيق درباره‏ى خداشناسى را اثبات كنند. حالا اين استدلال تمام است يا نه؛ باز جاى خودش بحث مى‏شود. منظور اين است كه اينقدر اين مسئله اهميت دارد كه براى لزوم خداشناسى هم از وجوب شكر يا از حسن شكر استفاده مى‏شود.

مسئله شكر در قرآن

به حسب يك تقسيمى در قرآن مى‏گويد «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً 1 »، يعنى انبياء كه آمدند، بعد از رسيدن هدايت انبياء به مردم، مردم دو دسته مى‏شوند، شكرگزار و ناسپاس. خيلى مسئله‏ى مهمى است كه نشانه‏ى كسى كه از هدايت انبياء استفاده كرده اين است كه در مقام شكر بربيايد. آيات بسيار ديگرى هم وجود دارد كه نشانه اهتمام به مسئله شكر است مانند «وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ 2» «وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ3»، حتى امور تشريعى را كه بيان مى‏كند، در مورد حج و صيام، باز مى‏فرمايد: «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ 4»، حتى مى‏فرمايد: «فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ 5 »، كه حتى تقوى هم مقدمه‏ى شكر است. اين‏ها نشان از اهميت بسيار زياد اين موضوع و لزوم بحث در مورد آن است.

شرايط تحقق شكر

وقتى كسى در مقام تشكر از كسى بر مى‏آيد كه خيرى از آن شخص به او رسيده باشد. اگر هيچ رابطه‏اى بين آنها نباشد، مفهومِ شكر به كار نمى‏رود. فرض كنيد خطاطى است كه خيلى خط عالى دارد. شما مى‏گوييد من تشكر مى‏كنم كه شما چنين خطى داريد؟! اين جا ندارد. وقتى جا دارد تشكر كنم كه او براى شما يك كارى كرده باشد. پس بايد بين دو نفر چنين رابطه‏اى باشد. اين رابطه چه موقع و تحت چه شرايطى تحقق پيدا مى‏كند؟
فرض كنيد كسى هديه‏اى را براى ديگرى فرستاده است. اگر طرف باورش نيست كه اين چيز ارزشمندى است، خيال مى‏كند چيز بى ارزشى است يا شايد هم فكر كند مسخره‏اش كرده‏اند؛ او هيچ وقت در مقام شكر برنمى‏آيد. همچنين اگر كسى به طور اتفاقى خدمتى به كسى كرده است بدون اين كه قصد نفع رساندن داشته باشد، اين هم باز جاى تشكر ندارد، او براى خودش زحمتى كشيده است. باز از آن طرف اگر به كسى خيرى برسد ولى بگويد اين اتفاقى بوده و كسى اين را براى من نفرستاده؛ در اين جا هم از كسى تشكر نمى‏كند، چون منعمى را نمى‏شناسد كه شكرش كند. پس هم بايد خيرى به او برسد و هم بداند كه از يك شخصى بوده و او هم مى‏خواسته به او خيرى برساند. آن وقت در مقام شكر برمى‏آيد.

توحيد و شكر

چه زمانى در مقابل خدا شكر كردن صدق مى‏كند؟ آن وقتى كه ما بدانيم اولاً نعمتى به ما رسيده، و آن را به عنوان نعمت بپذيريم. ثانياً باور كنيم از طرف خود خداست نه كس ديگر. ثالثاً خدا مى‏خواسته اين خير را به ما برساند و از دستش در نرفته! خدا هر كارى را انجام مى‏دهد با علم و تدبير و اراده و اختيار خودش انجام مى‏دهد. همه چيز روى حساب است. بعضى چيزهاست كه انسان زود باور مى‏كند كه از خدا است و شكرش را به جا مى‏آورد، مخصوصاً در امور غير عادى. فرض كنيد يك مريضى شفا پيدا بكند يا در يك خشكسالى مردم دعا كنند باران بيايد. ولى دين به ما مى‏آموزد كه هر خيرى به شما مى‏رسد از خداست، خواه بى واسطه و خواه با وسائطى؛ با يك، دو، يا صد، يا هزار واسطه! «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ6»، «بِيَدِكَ الْخَيْرُ 7»؛ (تقديم جار و مجرور مفيد حصر است) خير فقط به دست توست. بعضى در علّيت خداوند نسبت به پديده‏هاى طبيعى مثل باران باريدن، رعد و برق، روئيده شدن گياهان و… شك مى‏كنند! مى‏گويند اين‏ها عوامل طبيعى و عادى دارد. اما اّقلّ چيزى كه بايد در نظر داشت اين است كه در اين سلسله‏ى اسباب، رأس سلسله يادمان نرود. درست است كه اينها يك سلسله‏اى است از اسباب، كه در يكديگر اثر مى‏گذارد اما سلسله جنبان اصلى خداست. درست است كه اين گياه در اثر نزول باران سبز مى‏شود، باران در اثر بارور شدن ابرها پديد مى‏آيد، ابرها در اثر بخار آب و جريان باد و جابجا شدن هواى سرد و گرم به وجود مى‏آيد، و… اما چه كسى اين نظام را برقرار كرده است؟ چه كسى اين جريان را كليد مى‏زند؟! وقتى معرفتمان بيشتر شود و خداى متعال مقدارى نورانيت به دل ما دهد خواهيم فهميد غير از اينكه سرسلسله‏ى كارها دست اوست و او سر زنجير هستى را تكان مى‏دهد تا حلقه‏ها به حركت در بيايند، كنار هر حلقه‏اى هم حضور دارد! برگى بى اجازه‏ى او حركت نمى‏كند و در پاييز برگى بى اراده‏ى او بر زمين نمى‏افتد. خوش به حال آنهايى كه اين معرفت را پيدا كرده‏اند و دائماً در حال تماشاى افعال الهى در عالم هستند. پس بالاخره آن ادنى مرتبه‏اش را همه‏ى ما بايد توجه داشته باشيم كه درست است يك نظام اسباب و مسبباتى است، اما حركت دهنده‏ى اين سلسله كس ديگرى است. او را نبايد فراموش كنيم. بنابراين هر خيرى به ما مى‏رسد بايد خدا را شكر كنيم.

شناخت و توجه به نعمت‏ها

شما در اطرافتان به چه مى‏توانيد نگاه كنيد كه صدها و هزارها نعمت دست به دست هم نداده باشد تا آن براى شما فراهم بشود؟ اول بايد بدانيم كه هر كدام از اينها نعمت است. يعنى همه اين‏ها به درد ما مى‏خورد. انسان غافل اصلاً به اينها توجه ندارد. شايد گاهى گوشه و كنار بعضى اشخاص را ببينيد يا بشنويد كه در بعضى از كشورها، فقط فكرشان شكم و دامن است! اصلاً توجه ندارد زمين چيست؟ آسمان كجاست؟! «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ8»، «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ 9». اما انسانى كه عقلش كار بكند، مست و خواب نباشد و هشيار باشد، در اطرافش كه نگاه مى‏كند، مى‏بيند عجب چيزهاى خوبى وجود دارد! اين هوا كه اينقدر ارزان در اختيار من و شما قرار مى‏گيرد، عجب چيز مفيدى است! از نزديكترين چيزها تا دورترين كهكشانها نعمت‏هاى الهى است. مثلاً ما راحت دستمان را مى‏آوريم، مى‏بريم، مى‏نويسيم، اما هيچ توجهى نداريم كه اين نعمتى است كه خدا به ما داده است. براى حركت دادن يك انگشتش چند رشته عصب با چه مكانيسمى بايد فعاليت كنند؟ آنچنان بايد در اختيار تو باشند تا بتوانى با آن بنويسى. يكى از اين‏ها عيب بكند، دست از كار مى‏افتد. بنابراين، ما اولاً بايد بشناسيم كه چقدر چيزهاى خوب و چقدر نعمت وجود دارد. علومى كه به انسان كمك مى‏كند كه نعمت‏هاى خدا را بشناسد، از اين جهت مى‏تواند براى بشر بسيار مفيد باشد. اگر از اول آدم قصدش اين باشد كه با اين علوم مثل فيزيك، شيمى، زيست‏شناسى، فيزيولوژى و… نعمت‏هاى خدا را بشناسد تا در صدد شكرش بربيايد، از اولى كه مى‏رود ياد بگيرد عبادت است.

استفاده از نعمت‏ها، مقدمه شكر

انسان بايد ياد بگيرد كه چگونه از اين نعمت‏ها استفاده كند. آن هم علمى مى‏خواهد. اگر از اول قصدش اين باشد كه من اين علم را ياد مى‏گيرم تا از نعمت‏هاى خدا، خودم و ديگران استفاده كنيم تا شكرش را به جا بياوريم، اين هم از اول عبادت است. هر قدمى كه بر مى‏دارد برايش ثواب نوشته مى‏شود. حالا همه چيز وجود دارد و مى‏شود از آن استفاده كرد، اما من كه مالكش نيستم، بايد بروم زحمت بكشم، پول در بياورم تا با آن درآمد بتوانم از نعمت‏هاى خدا استفاده كنم؛ تا شكرش را به جا بياورم. چون تا آدم يك چيزى را نچشيده و خيرى را درك نكرده، انگيزه‏ى شكر ندارد. اگر در تابستان بعد از يك خستگى شديد و گرماى زياد يك شربت به ليموى خنك بياورند تناول بفرماييد، يا حتى يك ليوان آب خنك و دلنشين، آدم زنده مى‏شود. عجب چيز خوبى! نهر آبش دارد از كنار خانه‏تان عبور مى‏كند، هيچ وقت نمى‏گوييد عجب چيز خوبى است اما وقتى انسان استفاده مى‏كند مى‏فهمد چه چيز خوبى است. خدا مى‏فرمايد: «رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»؛ ما چيزهاى خوب روزى‏تان كرديم تا شكرش را به جا بياوريد. تا استفاده نكنيد و روزى‏تان نشود، انگيزه‏ى شكر نداريد. اگر گفته‏اند:«الْعِبَادَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةُ أَجْزَاءٍ فِي طَلَبِ الْحَلَالِ10»، بى‏حساب نگفته‏اند. امروز آن كسانى كه در آزمايشگاه‏ها براى تحقيق درباره‏ى انرژى اتمى كار مى‏كنند، اگر قصدشان اين باشد كه از اين نعمت خدا استفاده كنند تا قدر نعمت خدا را بدانند و شكرش را به جا بياورند؛ يا براى اينكه مسلمان‏ها را از گدايى و دريوزگى پيش كفّار نجات بدهند و عزت اسلامى را حفظ كنند، خيلى ارزش دارد. اگر به اين قصد باشد از همان روز اولى كه قدم بر مى‏دارند و دنبال آن كار مى‏روند، عبادت است.

تفقّه براى تشكّر

هم چنين انسان بايد ياد بگيرد چگونه و از چه راهى مى‏توان به نعمت‏هاى خدا رسيد. آيا هر راهى حلال است؟ آيا مى‏توان با رشوه خوارى، اختلاس، سوء استفاده از بيت المال و… به نعمت‏ها رسيد؟ پس بايد من ياد بگيرم چه راهى حلال است و چه راهى حرام. از كجا ياد بگيرم؟ همانند علمى كه به من مى‏گفت اين نعمت از چه راه به دست مى‏آيد، بايد علم حلال و حرام را هم براى اين ياد بگيرم كه بدانم چه چيز مرضى خداست تا عمل كنم و چه مرضى خدا نيست تا ترك كنم. هم خودم عمل كنم و هم به ديگران بياموزم. هر قدمى هم كه براى ياد گرفتنش برمى‏دارم مى‏شود عبادت. مرحوم شهيد ثانى از خانه كه بيرون مى‏آمد تا برود براى حضور در جلسه‏ى درس، كفش‏هايش را بيرون مى‏آورد، پابرهنه راه مى‏افتاد. به او مى‏گفتند: اين چه عملى است، شما چرا اينطورى مى‏كنيد؟ مى‏گفت مى‏خواهم با كفش روى بال ملائكه پا نگذارم! پيغمبر اكرم(ص) فرمود: «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ11»؛ فرشتگان براى اظهار خشنودى از دانش‏پژوه و از طالب علم، بال خودشان را زير پايش پهن مى‏كنند. از همانجا كه از خانه بيرون مى‏آمد، هر قدمى كه بر مى‏داشت عبادت بود. از كجا بفهمم چه نعمت است، چه نيست؟ بايد فقه بخوانم، حلال و حرام بدانم. بايد قرآن و حديث ياد بگيرم. بايد فقيه داشته باشيم. همه‏ى آنها اگر به قصد اطاعت خداست مى‏شود عبادت. البته ممكن است كسانى اين‏ها را روى مقاصد شيطانى انجام بدهند كه باعث ندامت و حسرتشان خواهدشد ولى اگر براى خدا به قصد استفاده از نعمت‏هاى خدا و براى شكر نعمت‏هاى خدا و كسب رضاى او باشد، از همان قدم اول عبادت است.

پی نوشت:

1. انسان / 3.
2. نحل / 78.
3. انفال / 26.
4. ر.ك: بقره / 185 و حج / 36.
5. آل‏عمران / 123.
6. نساء / 79.
7. آل‏عمران / 26.
8. نحل / 108.
9. حجر / 3.
10. مستدرك‏الوسائل، ج 13، ص 12، باب استحباب طلب الرزق، روايت 5.
11. الكافي، ج 1، ص 34، باب ثواب العالم و المتعلم، روايت 1.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد