طلسمات

خانه » همه » مذهبی » شکر 4

شکر 4

شکر 4

چه چيزى موجب غفلت از شكر مى‏شود؟ بنده كه الان براى شما صحبت مى‏كنم، اگر اين انگيزه نبود اصلاً فكر اين نبودم كه در مجلسى هستم كه يك نعمت خداست. اين امكانى كه براى حرف زدن دارم نعمت خداست. چيزى كه از اساتيد ياد گرفته‏ام، نعمت خداست. اينكه شما حاضريد به حرف من گوش كنيد، باز نعمت خداست. اين وسيله‏اى كه صدايم را به شما مى‏رساند، نعمت خداست. از همه‏ى اينها غافل بودم. حالا انگيزه‏اى پيدا كردم كه به آن توجه كنم، اما چه چيز موجب اين غفلت بود؟

bf413d70 4c0c 4fb0 8855 8a5691137a7f - شکر 4
dmkn60 - شکر 4
شکر 4

« غفلت از شکر»

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اى از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدى(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاريخ 17/07/86 مطابق با بيست و هفتم ماه مبارك رمضان 1428 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.
بسم الله الرحمن الرحيم‏

عوامل غفلت از شكر

چه چيزى موجب غفلت از شكر مى‏شود؟ بنده كه الان براى شما صحبت مى‏كنم، اگر اين انگيزه نبود اصلاً فكر اين نبودم كه در مجلسى هستم كه يك نعمت خداست. اين امكانى كه براى حرف زدن دارم نعمت خداست. چيزى كه از اساتيد ياد گرفته‏ام، نعمت خداست. اينكه شما حاضريد به حرف من گوش كنيد، باز نعمت خداست. اين وسيله‏اى كه صدايم را به شما مى‏رساند، نعمت خداست. از همه‏ى اينها غافل بودم. حالا انگيزه‏اى پيدا كردم كه به آن توجه كنم، اما چه چيز موجب اين غفلت بود؟
استفاده از ديگر نعمت‏هاى خدا باعث غفلت مى‏شود. داشتم فكر مى‏كردم كه چطور بگويم، چه چيزى بگويم، يعنى داشتم از چند نعمت ديگر خدا استفاده مى‏كردم؛ از فكرم، حافظه‏ام، زبانم، دهانم. توجه به اين نعمت‏ها و استفاده از آن‏ها، من را از شكرِ اين نعمت‏ها غافل كرده است. البته چيزهايى كه جاذبه‏هاى قوى‏ترى دارند طبعاً انسان را بيشتر غافل مى‏كند. آدم گرسنه در اول افطار، اگر يك غذاى لذيذ و خوشبويى هم باشد آنچنان براى خوردن حريص است كه يادش مى‏رود اين نعمت خداست، چگونه بايد استفاده كند و بايد شكرش را به جا بياورد و يا مانند هر وقت كه غريزه‏اى قوى بر انسان غالب بشود و انسان در مقام ارضاى آن غريزه باشد. پس اولين چيزى كه ما را از شناخت نعمت‏ها، توجه به نعمت‏ها، و در نتيجه از شكر نعمت‏ها باز مى‏دارد، همين نعمت‏هاى خداست! به حسب تعبيرى كه در اين مناجات آمده، تتابع و توالى نعمت‏ها ما را از شكر غافل مى‏كند.

غفلت زدايى

نقص از كجاست؟ از اينكه خدا به طور دائم به ما نعمت مى‏دهد؟ اين اشكال كار اوست؟ «سبحان اللّه»، اين كه تفضل اوست. اگر ندهد كه حيات ما به خطر مى‏افتد. نقص از ماست كه نمى‏توانيم توجه خودمان را به ارتباط اين نعمت‏ها با خدا و شكر اين نعمت‏ها معطوف كنيم. البته اگر انسان تمرين كند، كم و بيش مى‏تواند اين كار را بكند. آدابى كه در شرع وارد شده همه براى اين است كه ما در حين استفاده از نعمت‏ها، ياد خدا هم باشيم. مى‏خواهيم غذا بخوريم «بسم اللّه» بگوييم. هر لقمه‏اى مى‏خوريم، «الحمد للّه» بگوييم. حتى براى استفاده از آب و تطهير بدن، يا براى وضو بگوييم؛ «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ‏يَجْعَلْهُ نَجِساً». وقتى آدم تكرار كند كم كم ملكه مى‏شود، به طورى كه ديگر استفاده‏اش مانع از توجه به اينكه اين نعمت خداست، نمى‏شود.

جهل زدايى

عامل دوم اين است كه بسيارى از نعمت‏هايى كه هست را ما اصلاً نمى‏شناسيم. ما حتى از نعمت‏هايى كه در بدن خودمان هست درست اطلاع نداريم. شايد اگر بتوانيم احصاء بكنيم، در آنِ واحد، در بدن خودمان صدها هزار نعمت يكجا استفاده مى‏شود. دكتر متخصصى مى‏گفت: كبد انسان هشتاد نوع فعاليت دارد كه اگر بخواهد اين كارها در خارج انجام بگيرد يك كارخانه‏ى عظيمى خواهد شد. قبلاً اشاره كردم كه اگر انسان به قصد شناختن نعمت‏هاى خدا، براى دانستن تشريح بدن، دانستن فعاليت‏هاى فيزيولوژيكى بدن و… تلاش كند همه‏اش عبادت است؛ تازه اينها در حجم بدن خودمان است. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها 1»، «وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً2». ولى حقيقتش اين است كه بايد در حدى كه مى‏توانيم نعمت‏ها را بشناسيم و تا اندازه‏اى كه اطلاعات ناقص ما ايجاب مى‏كند شكر خدا را به جا بياوريم. در دعاى جوشن صغير اگر دقت كنيد چند دسته از نعمت‏هاى خدا را كه جنبه‏ى دفعى دارد بيان كرده است. دشمنى كه شمشير به روى من كشيده و قصد جان من را داشته، تو دستش را گرفتى و نگذاشتى اين بلا به من برسد! اگر اينها را هم اضافه كنيم، بر مجهولات ما بيشتر اضافه مى‏شود. در دعاى ابوحمزه هم اشاره دارد كه آن بلاهايى كه تو از من دفع كردى بيشتر از آن نعمت‏هاى ايجابى است كه به من دادى. سومين عامل غفلت ما هم كثرت نعمت‏هاست، كه ضمن عرايضم عرض كردم. بنده اين سه عامل را از خود اين مناجات الهام گرفتم.

نعمت‏هاى معنوى

فرض كنيد توانستيم نعمت‏هاى دنيا را بشماريم و براى همه شان «الحمد لله» هم گفتيم؛ اما آيا نعمتهاى ديگرى هم هست كه ما به آن‏ها توجه نداريم يا نتوانيم قدر بدانيم و شكر آن را به جا بياوريم؟
ابوهاشم جعفرى خدمت امام(ع) رسيد و از فقر خودش خيلى گله كرد. كارش گره خورده بود و بدهكار شده بود. عرض كرد: آقا وضع من خيلى خراب است، دعايى بفرماييد يا كمكى كنيد. حضرت فرمودند: تو خيلى ثروتمندى. عرض كرد: نه آقا من چيزى ندارم، من كه به شما خلاف عرض نمى‏كنم، چيزى در دست و بالم نيست. فرمودند: نه، تو خيلى ثروتمندى! تعجب كرد ولى مى‏دانست امام گزاف نمى‏گويند؛ نكته‏اى در اين است. گفت: آقا پس برايم بيان كنيد، چيست اين ثروتى كه من دارم و خودم خبر ندارم. حضرت فرمودند: مى‏خواهى همه‏ى اين بدهكارى‏ها داده بشود و ثروت زيادى هم به تو برسد اما ولايت ما را نداشته باشى، حاضرى؟ اشك در چشمانش حلقه زد گفت: هرگز. اگر هر بلايى به سرم بيايد، حاضر نيستم دست از شما بردارم. فرمودند: پس تو خيلى سرمايه‏دارى، تو چيزى دارى كه ارزشش از همه‏ى نعمت‏هاى دنيا بيشتر است. بعد هم راهنمايى‏اش فرمودند كه چه كار كند و خدا هم فرجى برايش فرستاد. خواستند به او توجه بدهند كه نعمت‏هاى معنوى ارزشش از نعمت‏هاى مادى خيلى بيشتر است. اسلام، تشيع، ولايت اهلبيت(ع)، معرفت خدا، معرفت به سيدالشهداء(ع)، معرفت به امام زمان(ع)؛ مى‏شود با هيچ مقياسى اينها را سنجيد و ارزشيابى كرد؟ خب، حالا انسان شكر اينها را چطور به جا بياورد؟ اين است كه به ناچار بايد اعتراف كند به اينكه من توانِ اداى شكر را ندارم. اگر اين را بفهمد، در روايات دارد كه همين به جاى شكر حساب مى‏شود؛ عجز از شكر نعمت‏هاى خداوند.

فرازهايى از مناجات الشاكرين

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، إلهي أذْهَلَني عَنْ إقامَةِ شُكْرِكَ تَتابُعُ طَوْلِكَ،»؛ پروردگارا، آنچه كه باعث شده من از انجامِ وظيفه‏ى شكرگزارى غافل شوم، اين است كه نعمت‏هاى تو پى در پى مى‏آيد.
«وَأعْجَزَني عَنْ إحْصاءِ ثَنائِكَ فيْضُ فَضْلِكَ»؛ فيضان فضل تو باعث شده كه من اصلاً نتوانم نعمات تو را شماره كنم. آن باعث مى‏شود كه وقتى به نعمت دومى توجه مى‏كنم از اولى غافل مى‏شوم. مى‏گويد از بس نعمت‏هاى تو زياد است اصلاً من قدرت شمارشش را ندارم.

معناى «فيض»

فيض هم اصلش به معناى فيضان است، سرريز شدن. در ادبيات هم خيلى شايع است. مى‏گوييم فيض الهى؛ خدا فياض على الاطلاق است. چون اين فيض در ماديات كه به كار مى‏رود، معنايش اين است كه از درون چيزى بجوشد و بيرون بريزد، مثلاً قرآن درباره اشك كه چشم پر مى‏شود و بيرون مى‏ريزد مى‏گويد: «أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ3». در وقتى كه تعبير مى‏كنند: عالم فيض خداست؛ بعضى‏ها اشكال مى‏كنند اين تعبير شرعى نيست چون معنى‏اش اين است كه از درون خدا چيزى ريزش كرده! ولى اين درست نيست. اين را بايد توجه داشت كه همه‏ى صفاتى كه ما به خدا نسبت مى‏دهيم اصلش از ماديات گرفته شده است. سپس بايد اينها را از حيثيت‏هاى مادى تجريد كرد. يكى از اسمائى كه همه روزه ده‏ها بار مى‏گوييم و مى‏شنويم، «علىّ» و «عظيم» است. «علىّ» يعنى دارى «علو»، يعنى «بالا». خدا داراى بالايى است. «علو» در اصل معناى لغوى‏اش در مقابل «سِفل» است. اين پايين، آن هم بالا! آسمان بالاست، زمين پايين. حالا كه مى‏گوييم خدا «علو» دارد يعنى آن بالاست؟! ما كه مى‏گوييم خدا همه جا هست و بالا و پايين ندارد! پس بايد اين «علو» را از خصوصيات حسى تجريد كرد و به آن يك حيثيت معنوى داد كه ديگر خواص علو مادى را ندارد. در فيض هم وقتى گفته مى‏شود فيض الهى، معنايش اين نيست كه چيزى از خدا سرريز مى‏كند. بايد اين را از حيثيت ماديت تجريد كرد.

توالى نعمت‏ها و عجز از شكر

«وَشَغَلَني عَنْ ذِكْرِ مَحامِدِكَ تَرادُفُ عَوائِدِكَ، وَأعْياني عَنْ نَشْرِ عَوارِفِكَ تَوالي أياديكَ»؛ آنچه من را مشغول كرده از اينكه ستودنى‏هاى تو را ذكر كنم، پشت سر هم آمدن نعمت‏هاى توست و آنچه من را عاجز كرده از اينكه خوبى‏هاى تو را منتشر كنم، باز توالى ايادى تو است يعنى پشت سر هم آمدن نعمت‏هاى تو. پس اجمالاً در اينجا روى اين نكته تأكيد شده كه اگر انسان قصد جدى هم داشته باشد كه شكر نعمت‏هاى خدا را به جا بياورد، نمى‏تواند و عاجز است. قصورش ذاتى است. حالا كه اين گونه است، پس «وَهذا مَقامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ الْنَّعْماءِ، وَقابَلَها بِالتَّقْصِيرِ»؛ من در جايگاه كسى ايستاده‏ام كه اعتراف مى‏كند به اينكه نعمت‏هاى تو فراوان است، و من مقصّرم و نمى‏توانم شكر آنها را به جا بياورم.

قصور، تقصير، تضييع

بعضى‏هايش واقعاً قصور است، يعنى اصلاً توان شكرش را ندارم، مثل «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها 4»؛ واقعاً اگر جن و انس هم جمع بشوند نمى‏توانند نعمت‏هاى خدا را شماره بكنند. اين يك مطلب؛ اما گاهى، «وَشَهِدَ عَلَى نَفْسِهِ بِالإِهْمالِ وَالتَّضْيِيعِ»، علاوه بر اين كه نمى‏توانم احصا بكنم، همان قدر را هم كه مى‏شمارم و مى‏خواهم شكرش را به جا بياورم، اهمال مى‏كنم، يعنى آنطور كه بايد سعى كنم، نمى‏كنم و بالاتر از آن اين كه از نعمت‏هايى هم كه به من دادى درست استفاده نكردم و تضييع كردم. كيست كه از جوانى‏اش درست استفاده كرده باشد؟ يك نفر دستش را بلند كند و بگويد: من از جوانى خوب استفاده كردم! كيست كه از سلامتى‏اش خوب استفاده كرده باشد؟ پس علاوه بر عدم احاطه بر نعمت‏هاى خدا و عدم توان شكر آنها، تضييع نعمت‏ها وجود دارد. اكنون من اين‏گونه‏ام و به اين تقصيراتم اعتراف مى‏كنم.

نور اميد

«وَأنْتَ الرَّؤُوف الرَّحِيمُ البَرُّ الكَرِيمُ، الَّذي لايُخَيِّبُ قاصِدِيهِ»، حالا كه به قصور خودم توجه پيدا كردم و به آن معترفم به درِ خانه‏ى تو آمده‏ام، آيا نااميد باشم؟ نه! تو آنچنان كريم و مهربانى كه هر كس قصد تو كند و به درِ خانه‏ى تو بيايد، او را نااميد نخواهى كرد.
«فناء» و «ساحت» و «عرصه» كه در سه جمله‏ى بعد مى‏آيد همه به معناى پيشگاه است. در فارسى تعبيرات مترادفى كه همه‏ى اينها را بيان كند نداريم. «فِناء» غير از «فَناء» است. بعضى‏ها در زيارت عاشورا در فراز «وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِك» مى‏خوانند، «بِفَنائِك»! كه صحيح نيست، «بِفِنائِك» است. «فِناء» يعنى پيشگاه. در پيشگاه تو جانهاى خودشان را قربانى كردند.
«وَلا يَطْرُدُ عَنْ فِنائِهِ آمِلِيهِ»،«بِساحَتِكَ تَحُطُّ رِحالُ الرّاجِينَ»؛ كسانى كه آرزو داشته باشند به پيشگاه تو بيايند، تو طردشان نمى‏كنى و كسانى كه به تو اميدوارند بارِ خودشان را در پيشگاه تو پياده مى‏كنند. اين يك تعبير كنايى است. در كلام سيد الشهداء هم هست، «مَحَطُّ رِحالِنا 5»، يعنى اينجا بارانداز ماست، بارها را اينجا بايد پياده كرد.
«وَبِعَرْصَتِكَ تَقِفُ آمالُ الْمُسْتَرْفِدِينَ»؛ آرزوى كسانى كه درخواست كمك و احسان دارند، در پيشگاه تو توقف مى‏كند. اينجا آخرين جايى است كه اين آرزوها توقف مى‏كند و مى‏ايستد. «فَلا تُقابِلُ آمالَنا بِالتَّخْيِيبِ والإِيئاسِ»؛ پس اين آرزوهاى ما را در تقابل با نوميدى و يأس قرار نده. يعنى در برابر آرزوها، ما را نااميد نكن.
«وَلا تُلْبِسْنا سِرْبالَ الْقُنُوطِ وَالإِبْلاسِ». «إبلاس» يعنى درماندگى. وقتى انسان از همه جا مأيوس و چاره‏اش بيچاره مى‏شود، مى‏گويند «مبلِس».يعنى خدايا! جامه‏ى نوميدى و بيچارگى بر تنِ ما مپوشان.

تناسب شكر با نعمت

علاوه بر توالى نعمت‏ها و كثرت آن‏ها، كه مانع شكر بود عامل ديگر را اين گونه مى‏توان مطرح كرد كه وقتى انسان مى‏خواهد شكر نعمتى را به جا بياورد، بايد كارى متناسب با آن نعمت انجام بدهد. فرض بفرماييد كسى يك خانه‏اى براى شما خريده و همه وسايلش را هم تهيه كرده است، حتى سندش را، و همه‏ى اينها را به دست انسان داده است. اين كافى نيست كه انسان فقط بگويد: آقا متشكرم! اين را عقلا شكر اين خدمت حساب نمى‏كنند. بايد كار يا رفتار متناسب با آن انجام بدهد. اقلاً اگر هيچ كار ديگرى از دستش بر نمى‏آيد، چند تا جمله بگويد: آقا من با اين محبت‏هاى شما چه كار كنم؟ خجل هستم، اى كاش فرصت داشتم و جبران مى‏كردم. اكنون ما در مقابل نعمت‏هاى خدا چه كار كنيم كه با آن نعمت‏ها تناسب داشته باشد. مثلاً در مقابل اين تارهاى صوتى كه خدا به انسان عطا كرده است چه كار كنيم؟ بر سر پدر و مادر فرياد بكشيم؟ دروغ بگوييم، تهمت بزنيم، غيبت كنيم، حرفهاى لغو بزنيم؟! آيا تارهاى صوتى انسان براى خواندن قرآن و مناجات است يا براى آوازهاى حرام؟! چه كار كنيم كه متناسب باشد با نعمت‏هايى كه تو به ما دادى؟ هر كار كنيم در مقابل حتى يك نعمتش كوچك است. آن وقت در مقابل ميلياردها نعمتى كه ما را احاطه كرده چه كار مى‏توانيم بكنيم؟! «تَصاغَرَ عِنْدَ تَعاظُمِ آلائِكَ شُكْرِي» آنقدر نعمت‏هاى تو عظيم است و بر عظمتش پى در پى افزوده مى‏شود، كه من هر قدر شكر كنم، در مقابل آن، حقير و ناچيز است. «وَتضائَلَ في جَنْبِ إكْرامِكَ إيَّايَ ثَنائي وَنَشْرِي»؛ هر قدر هم من ثناگوى تو باشم و اين ثناى تو را منتشر كنم، در مقابل اين نعمت‏هايى كه تو لطف مى‏كنى، قابل عرضه نيست. پس به من توفيق بده به آن اندازه‏اى كه از من ساخته است، در شكر نعمت‏هاى تو و استفاده‏ى صحيح از نعمت‏هاى تو كوتاهى نكنم.

پی نوشت:

1. ابراهيم / 34.
2. لقمان / 20.
2. مائده / 83.
4. ابراهيم / 34.
5. لهوف، ص 80.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد