شگفتي هاي خاک
هنگامي که شهرنشينان در ماشين هاي خود از جاده کنار دهکده مي گذرند و با ديده ي اعجاب و تحسين به محصول مزارع مي نگرند، مي دانند که اين همه محصول ازخاک رسته است، ولي هرگز توجهي به خود خاک ندارند؛ حتي کشاورزان علاقه
نويسنده: ديل اسوارتزند روبر (1) (2) خاک شناس
هنگامي که شهرنشينان در ماشين هاي خود از جاده کنار دهکده مي گذرند و با ديده ي اعجاب و تحسين به محصول مزارع مي نگرند، مي دانند که اين همه محصول ازخاک رسته است، ولي هرگز توجهي به خود خاک ندارند؛ حتي کشاورزان علاقه مند هم، که در خاک و انواع آن دقت مي کنند، حتماً راجع به خود اين ماده که در زندگي و معيشت آن ها حايز اهميت بسيار است، مطالعات علمي ندارند.
خاک دنيايي از شگفتي هاست، ولي فقط مطالعات علمي مي تواند آن عجايب را آشکارکند. من از خواننده خواهش مي کنم که درگفته هايم دقيق باشد، زيرا ممکن است خواننده اي که مطالعات علمي ندارد معني بعضي لغات و حتي بعضي جمله ها را خوب دريافت نکند، ولي با دقت در آن ها درخواهد يافت که خاک چه شگفتي هاي بديعي دارد و در تار و پود اين شگفتي ها چه نقش ها و طرح هايي به کار رفته؛ آن گاه خود به خود متوجه طراح و صانع عظيم آن ها نيز خواهد شد.
اکنون خاک را از ديدگاه نتيجه ي تخريب و تعريه ي هوا مطالعه مي کنيم. موادي که در نتيجه ي تخريب و تعريه ي هوا، در روي زمين به وجود مي آيند، به سه طبقه تقسيم مي شوند: 1 . قشر رسوبي، 2 . سنگ هاي ساييده ي رسوبي، 3 . خاک. همه اين ها در نتيجه ي تجزيه و فروريختگي حاصل از تخريب هوا به وجود آمده اند، ولي خاک از لحاظ نقش مهم و مؤثري که در زندگي موجودات سطح کره زمين دارد، از دو طبقه نخستين مجزا مي شود. مقصود از خاک در اين جا عبارت است از مجموع مواد کاني که
منبع اصلي تغذيه و رشد نباتات و در عين حال محل سکونت و قوام آن هاست.
وقتي که سنگ هاي مشتعل وگرم آتشفشاني در مجاورت هوا قرار بگيرند، بازهاي قابل حل آن ها از قبيل کلسيم، پتاسيم و منيزيم تجزيه مي شوند، ولي اکسيدهاي سيليسيم و آلومينيم و آهن باقي مانده، مواد اصلي خاک را تشکيل مي دهند. در اين اعمال مواد ازته افزوني مي يابند و مواد فسفري چندان کاهشي پيدا نمي کنند.
در نتيجه ي تخريب هوا سيليکات هاي معدني اصيل مبدل به گل رس مي شوند، و در مناطق سرد و معتدل گل رس غالباً از سيليکات هاي معدني متبلور که اندکي مواد غير سيليکات دارند به وجود مي آيد. در مناطق استوايي اکسيدها و هيدروکسيدهاي آلومينيم و آهن فراوان است.
يکي از خواص مهم خاک رس آن است که معاوضه ي بار الکتريکي کاتيون، يعني يون منفي، مي کند. درنتيجه ي اين خاصيت خاک رس بازها را به خود جذب نموده، مانع از آن مي شودکه بازهاي محلول به کلي از خاک زايل شوند و کاتيون هايي که به اين ترتيب در خاک باقي مي مانند به مصرف تغذيه ي گياهان مي رسند، و در نتيجه بازهاي محلول که در موقع تخريب و تعريه ي سنگ هاي آتشفشاني مي بايست از بين بروند، قسمتي به وسيله ي خاک رس جذب مي شوند و به مصرف غذايي نباتات مي رسند.
به علت کمي مجال از بحث در ساير مواد غذايي نباتات صرف نظر مي کنيم و فقط اين سؤال مطرح مي شود که طراح بزرگ براي نمو و بقاي گياهان نخستين دوران هاي زمين شناسي چگونه عمل کرده است؟ چون معلوم است که گياهان اوليه همان احتياجات غذايي را داشته اند که گياهان امروزي دارند. در جواب مي گوييم که بازهاي
محلول و فسفر در آن عهد به حد وفور وجود داشته، ولي براي تأمين ازت که کمياب و مصرف غذايي آن نسبتاً زياد بود، از طرق ذيل استفاده مي شد.
ما مي دانيم که سنگ هاي آتشفشاني قبل از تجزيه و تغيير معمولاً مقدار قابل توجهي ( در حدود 80 در ميليون ازت آمونياکي دارند که نخستين گياهان از اين ازت استفاده مي کرده اند. منبع ديگرتوليد ازت برق بود. پاره اي از اشخاص تصور مي کنند که برق فقط يک بلاي آسماني است، در صورتي که همه مي دانيم برق توليد انيدريدازتيک مي کند و آن به وسيله ي برف و باران برروي خاک مي نشيند. مقدار نيتروژني که به وسيله ي برق توليد شده و سالانه بر روي نزديک 40000 مترمربع زمين بر اثر باريدن باران و برف فرود مي آيد، قريب 2/5 کيلو يعني معادل حدود پانزده کيلو نيترات دوسود مي شود. (3) اگر ما ادعا کنيم که گياهان اوليه تمام نيازمندي هاي ازتي خود را از نيترات هاي حاصل از برق تأمين مي کردند، ادعاي نابجايي نکرده ايم.
نکته ي شايان توجه ديگر اين است که ازت حاصل از برق در مناطق حاره که مرطوب تر از مناطق معتدله اند بيشتر وجود دارد، و اين مي رساند که طراح بزرگ جهان، اين عنصر مهم را در مناطق مختلف جغرافيايي متناسب با احتياج هر منطقه توزيع کرده است.
آيا هنگامي که ما از طراح بزرگ و روابط شگرف خاک وگياه سخن به ميان مي آوريم، نمي توانيم آن را سند مشيت و اراده ي مخصوص طراح بزرگ در طبيعت بدانيم؟ براي پاسخ دادن به اين سؤال بايد علوم و نتايج آن ها را به شکل کلي در نظر بگيريم.
دانشمندان تعريف هاي مختلفي از طريق علمي داده اند، ولي اغلب تعريف ترنر(4) را که در مجله ي علوم، شماره ي 6، سپتامبر 1957 نوشته قبول دارند. برطبق اين تعريف مقصود علم کشف قواعد و قوانين کلي طبيعت است، و اصل مسلم اين است که وقتي دانشمندي به فکر پيدا کردن اين قوانين و قواعد مي افتد، بايد اول ايمان داشته باشد که اين قوانين حتماً وجود دارند، و بديهي است که وجود اين قوانين را صفوف منظم قوانيني که سابقاً علوم کشف کرده اند مسلم مي نمايد و جاي هيچ گونه شک و ترديد ي باقي نمي گذارد. حال، آزادي تحقيق به ما اجازه مي دهد که بپرسيم: چرا اين قوانين وجود دارند و چرا مثلاً در مورد رابطه خاک وگياه و هزاران نمونه ي ديگر به اين خوبي و سودمندي وضع شده اند؟
در اين مرحله ما به سرحد علم و فلسفه مي رسيم. چگونه مي توانيم وجود اين نظم و ترتيب و سودمندي قوانين طبيعي را توجيه و تعريف کنيم؟ به نظر مي رسد که در اين مورد دو شق وجود دارد و شق ثالثي موجود نيست. يکي اين که اين نظم و ترتيب تنها نتيجه ي توسعه و ادامه عالم است که نخست در نتيجه ي يک تصادف به وجودآمده است. اما
اين شق فوق العاده عجيب و باورنکردني است، و به طريق علمي نيز به وسيله ي قانون دوم ترموديناميک بولتسمان (5) که همه دانشمندان پذيرفته اند، رد شده است. بدين ترتيب همچنان که نگارنده نيز قبول مي کند، بايد شق دوم را پذيرفت، و آن اين که نظم و ترتيب موجود در طبيعت نتيجه ي طرح و مشيتي است که آن را ايجاب کرده است و بنا بر آن، وجود يک حکمت عاليه مسلم مي شود. اعتقاد به وجود حکيم و قادري متعال بسيار منطقي تر از آن است که بگوييم نظم و ترتيب مولود هرج و مرج قبلي است. پس ثابت مي شودکه رابطه ي خاک وگياه که قبلاً بدان اشاره کرديم نتيجه ي طرح و مشيتي است. من مي دانم که اظهار لزوم يک مشيت در عالم، فوراً از طرف فلاسفه منکر علت غايي مورد انتقاد قرار خواهد گرفت، آن ها مي گويند خلقت جهان در نتيجه ي اراده به وجود نيامده است. عده اي از علما به قدري درکارهاي فني مستغرق شده اند که نظريه هاي علمي خود را مترادف با عين حقيقت مي دانند. دراين موردکوننت (6) درکتاب خود علم و عقل سليم (7) به صورتي متقاعدکننده مي گويد که عاقلانه تر آن است که ما نظريه هاي علمي را کاملاً موقتي بدانيم؛ و اگرکسي با اتکا به گفته ي کوننت عقايد فلسفه ي منکر علت غايي را به دور بيندازد، گناهي مرتکب نشده است.
در نظريه هاي فلاسفه ي منکر علت غايي نيز علماً لزوم اراده استنباط مي شود. در هرجا که باشيم، روي آسمان ها يا زير زمين، نمي توانيم خود را از قبول لزوم مشيت خلاص کنيم. انکار وجود صانع همان اندازه غير منطقي است که کسي مزرعه ي گندمي را با سنبل هاي موّاجش ببيند و وجود زارعي را که در نزديکي مزرعه در خانه خود نشسته است انکارکند.
پينوشتها:
1- Dale Swartzendruber.
2- داراي درجه ي M. S. و دکتراي فلسفه ازکالج دولتي آيووا، دستيار سابق خاک شناسي در دانشگاه کاليفرنيا در لوس آنجلس، فعلاً دانشيار خاک شناسي دردانشگاه پردو، عضو جمعيت خاک شناسي و اتحاديه ي زمين فيزيک ممالک متحد و جمعيت مهندسان کشاورزي ، متخصص در ساختمان اجزاي خاک و حرکت آب هاي
روي زميني.
3- ليون، بوکهن و برادي، طبيعت و خواص خاک ها، چاپ پنجم.
4- Turner.
5- Boltzmann.
6- Conant.
7- Science and Common Sense.
منبع مقاله :
آلن، فرانک؛ (1340)، اثبات وجود خدا، گردآورنده: کلوور مونسما، جان، مترجمان: احمد آرام، سيد مهدي امين، علي اکبر صبا، عبدالعلي کارنگ و علي اکبر مجتهدي، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ هشتم