شیوه ی روشن ساختن استلزامات آیات
بی تردید پس از آگاهی به مدلول مطابقی و تضمّنی، پرده دیگری نیز هست که باید مفسّر آن را کنار بزند و به لوازم سخن گوینده پی ببرد. (1)
شناخت مدلول التزامی که گاه نیز آن را « مدلول عقلی » می نامند ( چون در پیدایی دلالت، افزون بر لفظ، عقل نیز نقش آفرین است ). در محاورات عرفی و گفتمان های علمی از اهمیت بسزایی برخوردار است؛ به گونه ای که در مقام احتجاج بدان تمسّک می کنند و یکی از راه های نقد اندیشه، ابطال لازم و پی آمد آن است، هم چنین گاه نیز راه کشف حکمی تشریعی و فقهی قرار می گیرد که دو نمونه در پی خواهد آمد.
گفتنی است شرط مهم در استناد بدان، رسیدن به منزلت ظاهر است؛ یعنی باید به گونه ای از ظهور ( هر چند به صورت عقلی و بیّن بالمعنی الأعم ) برخوردار باشد تا پیوستگی آن به مدلول مطابقی و حجیّتش پایسته گردد.
آری، هیچ مدلولی بدون وصول به مقام ظهور، قابلیت استناد و اعتماد ندارد. معنای حقیقی به کمک تبادر یا صحت حمل و عدم صحت سلب، معنای مجازی نیز به مدد قرائن گویا، بدین مرحله بار می یابند و هنگام احتجاج، سند قرار می گیرند، از این رو پس از بیان معنای دلالت، دسته بندی های زیر را به گونه گذرا یادآور می شویم.
انتقال ذهن از تخیل یا دیدن یا شنیدن واژه ای یا صدایی، به مفهوم یا مصداقی را « دلالت » می گویند و به دیده خاستگاه دارای سه گونه است: عقلی و طبعی و وضعی ( قراردادی ).
1. عقلی:
نشان دهنده پیدایی انتقال، نیروی نورانی عقل باشد؛ ( به سخن دقیق تر، یادکرد « ذاتی » درست است، چون در دیگر گونه ها نیز راهنمایی، بدون امدادگری عقل، شدنی نیست. )
2. طبعی یا ماهوی:
پیدایش دلالت به اقتضای ماهیّت و طبیعت هستی چیزی باشد؛
3. وضعی یا اعتباری:
وجود قراردادی میان آدمیان بیانگر پدیداری ترابری معنا باشد.
هر یک از اقسام سه گانه، به نگره ابزار دوزیر شاخه دارد: لفظی و غیر لفظی؛ یعنی وساطت در دلالت، با واژه ( به صورت صوتی یا کتبی ) یا چیزی دیگر باشد. اکنون تقسیمات زیر را بنگرید:
أ. دلالت عقلی لفظی:
پی بردن به وجود انسانی در خانه ای با شنیدن سخنان او؛
ب. دلالت عقلی غیر لفظی:
نشان بودن نوشتار و ساختمان بر پدید آورندگانش؛
ج. دلالت طبعی لفظی:
راهنمایی واژگان « آه » و « وای » بر احساس افسوس و درد و رنج؛
د. دلالت طبعی غیر لفظی:
راهبری زردی و سرخی چهره به افسردگی و شرمندگی آدمی؛
هـ. دلالت وضعی لفظی:
نشان دهندگی نام ها، مصادیق و برابری های بیرونی خود را؛
و. دلالت وضعی غیر لفظی:
علامت بودن تابلوهای راهنمایی و رانندگی برای قوانین حرکت در خیابان ها یا پرچم های سبز و سیاه و سفید نسبت به مراسم سرور و سوگ و تسلیم.
آن گاه که ترابری بر دوش واژگان نهاده شود، به لحاظ مقصود نمایی سه گونه نمود پدیدار می گردد:
1. دلالت مطابقی:
یعنی کلمه بیانگر همه سویه معنای قرارداد شده باشد که خود، دو زیر گروه دارد.
أ. بسیط:
مانند دلالت « الله » بر ذات اقدس ربوبی.
ب. مرکّب:
گاه تحقیقی است مانند کاربست کلمه « انسان » در « حیوان ناطق »، گاه نیز تقدیری و فرضی است و لفظ همیشه یا در بیشتر کاربردها در جزء یا لازم آن به کار می رود؛ مانند دست و پا.
2. دلالت تضمّنی:
یعنی واژه ای دارای مفهومی مرکب، بیانگر بخشی از معنای قراردادی نیز باشد؛ مانند خانه و کتاب که نشان دهنده دیوارها و سقف ها و اتاق ها، برگه های درونی و جلد بیرونی آن نیز هست.
3. دلالت التزامی:
یعنی لفظ نمودار معنایی جز مفهوم قرارداد شده باشد، ولی کنار و چسبیده به آن. این همراهی در وجود بیرونی است، مانند آتش و حرارت یا وجود ذهنی؛ مانند انسان و کلیت یا پیوستگی و چسبندگی در ذات و ماهیّت؛ مانند زوج و فرد بودن برای عدد 4 و 3.
بر این اساس، لزوم و همراهی به نگره چگونگی آن، دو گونه است: بیّن و نابیّن؛ نوع نخست با نگاه چگونگی چسبندگی و پیدایی و پنهانی آن، دو زیرشاخه دارد: (2)
أ. بالمعنی الأعمّ:
در رسیدن به ملازمه، افزون بر ملزوم و لازم، نسبت تلازم نیز باید تصوّر شود. گاه این گونه را « اشارة النّص یا دلالت اشاره » نیز می نامند:
دلالة اللّفظ علی معنیً لازمٍ دونَ أن یکون هذا اللازمُ مقصوداً بالسیاق، و إن شئتَ فقل: دلالة اللّفظ علی حکمٍ غیر مقصودٍ مباشرة و لا سیقَ له النصّ ولکنّه لازمٌ للحکمِ الذی سیقَ الکلامُ لإفادته. (3)
بنابراین، اعتبارش از دیده ارجمندی ملازمات عقلی خواهد بود؛ (4) مانند دلالت وجوب چیزی بر وجوب مقدمه آن یا لزوم دادورزی با همسر و حرمت ستمگری با وی، یکی باشد یا بیشتر که مدلول التزامی این آیه است: (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً ). (5)
نیز زمان مندی بارداری، دست کم شش ماه که برآیند این دو آیه است: ( وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَاناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلاَثُونَ شَهْراً ) (6).
هم چنین حلال بودن روزی و ناشایستگی حرام برای انطباق رزق، بر پایه آیه سوم سوره بقره که در سیاق ستایش متقیان و خود پاسداران است: ( وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُونَ ). (7)
ب. بالمعنی الأخصّ:
با تصوّر ملزوم، لازم نیز به ذهن فراخوانده می شود. گاه این همراهی آشکار به دیده عقل است، مانند تقابل عدم و ملکه ( کوری و بینایی، دانایی و نادانی )، گاه به بینه عرف مانند شیر و شجاعت، روباه و حیله گری.
این گونه نیز دو شاخه دارد: (8)
1. دلالة الاقتضاء:
براساس آداب گفتمان، نشان دهندگی چیزی مراد گوینده باشد، چنان که سخن بدون آن، معنای درستی نداشته باشد؛ گاه این نمود به نگره عقل یا عرف است: ( وَ اسْأَلِ الْقَرْیَةَ ) (9) و ( فَلْیَدْعُ نَادِیَهُ ) (10)؛ یعنی مردم آن آبادی و جامعه، یا به حکم وحی است: ( حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ )؛ (11) یعنی اجرای عقد ازدواج با مادران و دختران…، نیز مانند سخن نبوی: « لاضرر و لا ضرار » (12) و « لاصلاة لِجار المسجدِ إلّا فی مسجده » (13) و « لاصیام لِمَن لایُبیّتَ الصیام من اللّیل »؛ (14) یعنی در اسلام ضرر زدن به دیگری جایز نیست یا نماز کامل برای همسایه مسجد فقط در مسجد است یا روزه درست بدون نیّت از شب، شدنی نیست.
2. دلالة الإیماء أو التنبیه:
نمودن چیزی بر پایه اصول محاوره، مقصود متکلم و به ملازمه عقلی و عرفی برآیند سیاق سخن باشد، چنان که در کنایات است، آن که می گوید: من تشنه ام؛ یعنی آب می خواهم.
این سنخ از دلالت، بیشتر در جایی رخ می نماید که حکمی همراه با وصفی بیاید، به گونه ای که آن صفت نقشی ( علیّت یا شرطیّت یا مانعیّت یا جزئیّت… ) در ثبوت آن حکم داشته باشد، و گرنه ظاهر کلام نادرست خواهد نمود؛ برای نمونه به موارد زیر دقت کنید:
أ. حکمی با فای تفریع بیاید: ( نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ ) (15) و ( وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ ) (16)؛ اگر کشتزار و مایه آزار بودن در حکم به « آمیزش در کشتگاه یا خودداری از آمیزش با همسر در حالت حیض » نقشی نداشت، آوردن آن دو صفت بی جا و لغو می نمود. پس به دلالت التزامی، علت بودن آن دو را می توان فهمید؛ هر چند شاید علیّت ناقص و در حدّ مقتضی باشد.
ب: حکمی در قالب شرط و جزا بیان شود: ( وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ) (17) و « إذا شککت فی الرکعتین الأوّلتین، فأعد ». (18) پس به دلالت التزامی روشن می شود که تقوا مداری و خودپاسداری و خدانگری علّت برون رفت از بن بست ها، نیز شک در نماز دو رکعتی یا دو رکعت نخستین نماز، سبب بطلان و حکم به اعاده و دوباره خواندن نماز است.
نیز مانند آیه ( وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَ تَرَکُوکَ قَائِماً قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَةِ وَ اللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ) (19) و جمله « فلا بأس بالصلاة ». (20) در پاسخ کسی که از نماز خواندن در حمام پرسید؛ یعنی علت نهی از داد و ستد در ظهر روز جمعه، مانع بودن آن برای رفتن به نماز جمعه است یا نمازگزاردن در حمام، مانع صحت و علت بطلان آن نیست.
ج. ترتیب حکمی بر موضوعی که قهراً حکمی دیگر را در پی دارد؛ مانند بیان حلیّت خوراک اهل کتاب و جواز ازدواج با زنان آنان که به گونه التزامی پاکی ذاتی آن را به دنبال دارد:
( الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّبَاتُ وَ طَعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعَامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَ لاَ مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ ). (21)
د. بیان حکم و حقیقتی با اوصافی که به برخی ویژگی های نمودها و مصادیق آن اشاره دارد؛ مانند یادکرد « توفّی » ( گرفتن جان ) از مرگ که به دلالت التزامی اصالت روح و فرع بودن بدن را می رساند، چون بدن می پوسد و نیست می گردد؛ ولی روح از پوست در می آید و از ارزاق عندالرّب برخوردار می شود:
( حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا یَتَوَفَّوْنَهُمْ ). (22)
( قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ). (23)
( قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ ). (24)
( اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ). (25)
هـ. حکمی را به موضوع وصفی گره زدن و بدان وابسته ساختن ( رعایت تناسب حکم و موضوع ): ( إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ )؛ (26) یعنی نعمت داری و نقمت مندی، مرحوم و محروم بودن، بهره مندی و بی بهرگی، بر اثر نیکی و پلیدی نیک اندیشان و نیکوکردان، پلیدفکران و پلشت کاران است.
نیز مانند آیه ( ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ) (27)؛ یعنی انسان زیباترین آفریده خداست، چون فقط در آفرینش اوست که خدای والا خودش را به « زیباترین آفریدگار » می ستاید. اگر انسان أحسن المخلوقین نباشد، پس آفریدگارش هم أحسن الخالقین نخواهد بود.
و. از صنعت احتباک یا حذف به تقابل سود جستن؛ در فرهنگ قرآن کریم، حقیقت زنده و جاندار، به ایمان اوست و کافر، مرده ای متحرّک و عمودی است؛ این مهم از تدبّر در مدلول التزامی آیه 70 سوره یس به دست می آید: ( لِیُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَیّاً وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکَافِرِینَ ). پس تقابل کفر و ایمان، رویارویی زنده و مرده است. (28)
ز. صفتی را بدون قید به موضوعی نسبت دادن: ( یَقُولُ یَا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیَاتِی )؛ (29) اسناد وصف « مطلق حیات » به زندگی آخرتی، به دلالت التزامی بیانگر واقعیت و اصالت آن در برابر زندگی دنیایی است.
یادسپاری مهم
در ارجمندی این انتقال و دلالت ( هر دو شاخه بین: اعمّ و اخصّ )، دو شرط بایسته است: ثبوت همراهی و تلازم؛ آشکار و محسوس بودن عرفی آن. پس اگر به اندازه ظهور عرفی نرسد، حجیّت آن جای تأمل دارد.
از سوی دیگر، در مدلول التزامی غیر بیّن، بیش از تصوّرهای سه گانه پیش گفته، عنصر چهارمی به نام « دلیل پایسته ساز لزوم » نیز بایسته است؛ مانند ممکن و حادث بودن جهان که پس از ملاحظه معنای « جهان » و « امکان و حدوث » و « نسبت لزومی آن دو با یکدیگر »، عنصری دیگر مانند « تغیّر و دگرگونی » باید در میان باشد تا نتیجه به دست آید.
پینوشتها:
1- در این زمینه گفت و گوی امام علی (علیه السّلام) با فرد شاکّ در قرآن بسیار خواندنی و درس آموز است ( ر.ک: شیخ صدوق، التوحید، ص 248، ح5 ). نیز ر.ک: ابن جمعه هویزی، نور الثّقلین، ج5، ص 714 و ج1، ص 118 ( صحّت نماز پس از پایان و علم به انحراف از قبله )؛ محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص 300 ( بطلان نماز، لازم رویگردانی از قبله ).
2- ر.ک: علی بن محمد جرجانی، التعریفات، ص 244، شماره 1206؛ میرزای قمی، قوانین الأصول، ص 168 و مظفر، أصول الفقه، ج1، ص 131.
3- ر.ک: قطب مصطفی سانو، معجم مصطلحات أصول الفقه، ص 65 و 201.
4- مشروط به نبود تعارض با مدلول مطابقی ر.ک: العکّ، اصول التفسیر و قواعده، ص 367.
5- نساء، آیه 3.
6- لقمان، آیه 14. ر.ک: الصراط المستقیم، ج2، ص 11، 17 و 34؛ قطب راوندی، فقه القرآن، ج2، ص 124؛ علامه حلی، کشف الحقّ و نهج الصدق، ص 302؛ سیدبن طاووس، الطرائف، ج2، ص 487؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ج2، ص 213؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج31، ص 246؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 147؛ ابن جمعه هویزی، نورالثقلین، ج5، ص 14؛ محمدبن محمدرضا قمی مشهدی، کنزالدّقایق، ج9، ص 451. در خور درنگ این که، گاه میان آیه 233 از سوره بقره ( حولین کاملین ) و سوره احقاف جمع بندی و معنای التزامی بیان شده است. ( ر.ک: الارشاد، ج1، ص 206 ).
7- ر.ک: شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 19.
8- حجّیت این گونه دلالت به دلیل ارجمندی ظهور است.
9- یوسف، آیه 82.
10- علق، آیه 17.
11- نساء، آیه 23.
12- محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج5، ص 280.
13- شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج1، ص 92؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج5، ص 194؛ نعمان مغربی، دعائم الاسلام، ج1، ص 148.
14- میرزای نوری، مستدرک الوسائل، ج7، ص 316.
15- بقره، آیه 223.
16- بقره، آیه 222.
17- طلاق، آیه 2.
18- محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج3، ص 350.
19- جمعه، آیه 11.
20- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 242.
21- مائده، آیه 5.
22- اعراف، آیه 37.
23- یونس، آیه 104.
24- سجده، آیه 11.
25- زمر، آیه 42.
26- انفطار، آیه 13-14.
27- مؤمنون، آیه 14.
28- این هنروری و صنعت احتباک یا حذف به قرینه تقابل ( أن یحذف من الأوّل ما أثبت نظیره فی الثّانی و من الثّانی ما أثبت نظیره فی الأوّل ) را در این آیات می توان دید: بقره، آیه 171 و 222؛ توبه، آیه 102؛ هود (علیه السّلام)، آیه 35؛ نمل، آیه 12 و احزاب، آیه 24 ( التقدیر: یعذّب المنافقین إن شاء فلایتوب علیهم أو یتوب علیهم فلا یعذّبهم ). ر.ک: اجی خلیفه، کشف الظّنون، ج1، ص 233؛ نهاوندی، کشّاف اصطلاح الفنون و العلوم، ج1، ص 107.
29- فجر، آیه 24.
منبع مقاله :
حیدری فر، مجید؛ (1392)، مهندسی فهم و تفسیر قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ دوم