براي اين كه جواب پرسش جامع و كامل ارائه شود لازم است در چند محور از چند جهت پاسخ داده شود و در پايان راه حلي ارائه گردد:
1. قبل از هر مطلبي لازم است يادآوري شود كه، اين نظريه كه به طور خلاصه از آن به «پانتئيزم» و يا «پانتئيسم» ياد ميشود، به معناي همه خدايي است- چون كلمه «پان» يعني همه، و كلمه «تئو» يعني خدا، و كلمه «ايسم» به معناي اسم است. و در اين باره تعبير ديگري نيز به نام «پان انتئيزم» يعني همه در خدايي و وحدت جوهري وجود هم است- که يك انديشه فلسفي در بحث هستي شناسي است.
پيآمد و نتيجه اين فكر (مكتب همه خدايي)، مستلزم يك پيوستگي جوهري و مادي ميان خداوند و جهان است.[1] اين فكر فلسفي، آخرين دستاورد فكر بشري نيست، بلكه سابقه تاريخي بسيار ديرين و ريشه در انديشه يونان، هند و چين دارد.
2. نكته ديگر در اين بحث آن است كه اين جمله «خداوند موجودي فوق كائنات است» جمله درستي است، زيرا خداوند برتر و بالاتر از همه پديدهها و خالق همه هستي است. اما فرازهاي ديگر پرسش كه حكايت از نظريه «پانتئيزم» همه خدائي و يا «پان انتئزم» يعني همه درخدايي، دارد كاملاً بياساس است، زيرا:
اولاً، بر اساس تعليمات آسماني خداوند موجودي است كه قرآن كريم از او با عنوان «ليس كمثله شيء»[2] يعني هيچ چيز مثل و مانند او نيست، ياد كرده است. پس همه موجودات نميتوانند خدا باشند.
ثانياً، پديدههايي كه در پرسش آمده با همه پديدههاي ديگر و تمام ماسوي الله همگي موجوداتي محدود هستند، در حالي كه خداوند وجودش نامحدود است و موجودات محدود هرگز نميتوانند همه خدا باشند. امير موحدان علي بن ابيطالب در خطبه 184 نهج البلاغه[3] جمله بسيار زيبايي دارد كه در پاسخ به اين مطلب كافي است؛ حضرت فرمود: «لا يشمل بحدٍّ و لا يحسب بعدٍّ».
علامه شعراني ضمن شرح بسيار مفيد خود از خطبه ياد شده، درباره فراز ياد شده ميگويد: غرض از حدّ، آن اندازه از منعي است كه ديگران نميتوانند از آن تجاوز كنند، يعني عجز مردم آنها را منع ميكند از تجاوز… هر چيزي حدي دارد، يعني صفات و آثار و خواص مخصوص به خود دارد كه در ديگري نيست، مثلاً انسان، حيوان، اشجار، معدنيات بلكه ملائكه، هر كدام صفاتي دارند مخصوص به خود كه اين صفات را ديگران ندارد و هر كدام، از صفات ديگري را دارا نيست. پس اگر حضرت فرمود: خداوند عالم حد ندارد، مراد آن است كه اين طور كه در ممكنات هر كدام حدّ و حدود دارد و خاصيات خود را دارا است، خداوند چنين نيست و نميشود گفت: انسان، درخت، ياقوت، زمرّد، … خدا است. پس درباره خدا نميتوانيم حدّ محدودي قايل شويم.[4]از اين بيان اين نتيجه حاصل ميشود كه همه ماسوي الله موجودات محدودند و خداوند از نظر صفات و از نظر وجود، حدّ و حدود ندارد؛ پس موجود محدود نميتواند با موجود نامحدود يكي باشد، تا كسي دچار توهم «پانتئيسم» و همه خدايي شود.
ثالثاً، يكي از روايات كه شاهد و دليل بسيار گويا بر بطلان توهم «پان تئيزم» و همه خدايي است، روايتي مفصل و مبسوط از امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ است, ايشان درباره توحيد صمدي مي فرمايند: تاويل صمد آن است كه او نه اسم است، نه جسم است، نه مانند و نه شبيه دارد، و نه صورت و نه تمثال نه حد و نه حدود، نه محل و نه مكان و نه كيف و نه أين، نه اين جا و نه آن جا، نه پر است و نه خالي،نه ايستاده و نه نشسته، نه سكون دارد و نه حركت، نه ظلماني است و نه نوراني، نه روحاني است و نه نفساني، و در عين حال هيچ محلي از او خالي نيست و هيچ مكاني گنجايش او را ندارد، نه رنگ دارد و نه بر قلب انساني خطور كرده، و نه بو براي او موجود است، همه اينها از ذات پاكش منتفي است. در اين حديث نوراني به خوبي نشان ميدهد، صمد مفهوم بسيار جامع و وسيعي دارد كه هرگونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفي ميكند، چرا كه اسمهاي مشخص و محدود، و هم چنين جسميت و رنگ و مكان و سكون، حركت و كيفيت، حدّ و حدود و مانند آنها، همه از صفات ممكنات و مخلوقات است، و خداوند از همه اين گونه امور منزه و پاك است.[5]پس خداوندي كه اين چنين است، هرگز با توهم و پندار ديدگاه همه خدايي «پان تئيزم» و يا «پان انتئيزم» شناخته نميشود، در نتيجه ديدگاه ياد شده كاملاً نادرست و باطل است.
3. نكته سوم آن است كه آن چه در عرفان اسلامي به نام وحدت وجود عنوان شده هرگز نبايد با پندار «پانتئيزم» و يا «پان انتزم» اشتباه شود، زيرا چيزي را كه عرفاي بزرگ مسلمانان به نام وحدت وجود مطرح كرده اند، تفاوت جوهري با پندار ياد شده دارد. مراد عرفاي مسلمان آن است كه خداوند در عين حال كه نسبت به عالم و پديدههاي آن، تعالي مطلق دارد، عالم و پديدههايش از او جدا نيست، «يعني عالم محضر خدا و تجلي اسماء فعلي اوست» و عرفاي بزرگ مسلمان هدفشان اين است كه معناي كلمه توحيد «لا اله الّا الله» در واقع شهادت دادن به اين امر است كه هيچ حقيقتي، جز حقيقت مطلق وجود ندارد. اين شهادت با يك نفي آغاز ميشود تا مبدأ اعلي در هيچ اثباتي به هر صورت كه بوده باشد محسوس نشود، پس عالم و اشيايي كه در آن است خدا نيست، بلكه عالم با تمام پديدههاي خود مظاهر اسماء الهي هستند، لذاست كه نظريه پرداز اصلي وحدت وجود در ميان عرفاي مسلمان يعني محيي الدين در تنزيه خداي سبحان گفته است: او هست و با او نه پسي است و نه پيشي، نه زيري و نه زبري، نه دوري و نه نزديكي، نه وحدتي و نه تقسيمي، نه چوني و نه كجايي و نه كي، نه زماني و نه آني و نه عمري و نه بودي و نه مكاني، و اكنون همان است كه بوده، واحدي است بيوحدت و فردي است بيفرديت، از اسم و مسمي تركيب نشده، پس بدان او در چيزي نيست و چيزي در او راه ندارد، خواه به داخل شدن باشد خواه به پيش افتادن.
بنابراين، هرگز نميتوان توهم نمود كه ديدگاه عرفاي اسلامي درباره هستي كه از آن به وحدت وجود ياد ميشود، نوعي از نظريه همه خدايي است. (براي توضيح بيشتر اين مسأله به منبع ذيل مراجعه كنيد)[6]4. مطلب پايان در اين باره آن است كه اگر كسي بخواهد در رابطه با اين گونه معارف خداشناسي وارد شود، و به اصطلاح عرفا از راه وحدت وجود به شناخت توحيد برسد، نه تنها بهترين و كاملترين راه بلكه تنها راه حقيقي و واقعي دقت در آيات قرآن كريم است، زيرا وقتي انسان به خدمت قرآن ميرسد ميبيند كه هستي و همه ماسوي الله را آيت الهي معرفي نموده، از جمله فرمود:
«و في الارض آيات للموقنين و في انفسكم»[7]، و نيز فرمود: «و من آياته ان خلقكم من تراب»[8]، و نيز فرمود: «و جعلنا الليل و النهار آيتين»[9] و فرمود: «و من آياته ان تقوم السماء و الارض بامره»[10]، و فرمود: «و من آياته الليل و النهار و الشمس و القمر»[11] و فرمود: «و من آياته انك تري الارض خاشعة».[12]در اين آيات ميبينيد هر چه غير خداوند است و عنوان شيء بر آن اطلاق ميشود، هر چه در آسمان و زمين است و خود آسمان و زمين و شب و روز، و هر آن چه در آنهاست، آيات خداوند سبحان معرفي شده، بيترديد آيت بودن، وصف و عرض مفارق آنها نيست، حتي نظير زوجيت براي عدد چهار، وصف لازم نيز نميباشد، زيرا وصف لازم متأخر از مرتبة ذات بوده و در مرتبة ذات نيست. آيت خدا بودن عين گوهر و ذات اشياء است و اشياء به تمام ذات خود آيت حق هستند. با استفاده از اين گونه آيات، مسأله وحدت وجود را به صورت درست و به دور از هرگونه كج انديشي ميتوان درك و دريافت نمود، زيرا وقتي ماسوي الله در ذات و وصف خود آيت و نشانه واجب تعالي باشند، در ذات خود هيچ چيزي نخواهند داشت، زيرا اگر در ذات خود چيزي داشته باشند، از همان جهت آيت و نشانة خداوند نخواهند بود، اگر غيرواجب عين آيت و رابطه به واجب هستند، حقيقت آنها به نمود باز ميگردد و از وجود سهمي براي آنها باقي نميماند، زير اگر براي آنها سهمي از وجود باشد،از همان جهت آيت غيرخود نخواهند بود، چون آيت بودن اشياء نسبت به خداوند نظير آيات اعتباري نيست كه در ظرف اعتبار باشد، بلكه تكويني است و تكويني بودن هم صبغة مقطعي و محدود ندارد، تا آن كه در برخي از شرايط آيت خداوند باشد، و در برخي از شرايط آيت او نباشد، بلكه هيچ شأني از شئون ماسوي نيست، مگر آن كه آيت خداوند سبحان است.[13]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سيد حسين نصر، سه حكيم مسلمان، فعل 3، با ترجمه احمد آرام، نشر شركت سهامي تهران، 1371 ش.
2. دكتر خليفه عبدالحكيم، عرفان مولوي، ترجمه: احمد مولوي، ص 160، نشر انتشارات علمي و فرهنگي تهران، چ 1، سال 1375 ش.
3. فضل الله فياء نور، وحدت وجود، ص 34، نشر زوار، چ 1، سال 1369 ش.
4. استيس، عرفان و فلسفه، ترجمه بهاء الدين خرمشاهي، فصل 2، ص 31، نشر سروش تهران، 1375 ش.
5. پروفسور سيد حسن امين، وحدت وجود فلسفه و عرفان اسلامي، نشر بعثت، تهران، چ 1، سال 1376 ش.
پي نوشت ها:
[1] . قعر، سيد حسين، سه حكيم مسلمان، ترجمه احمد آرام، تهران، نشر شركت سهامي، 1371 ش فصل 3، ص 125؛ مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، نشر صدرا، 1375 ش، ج 9، ص 192، (پاورقي).
[2] . شوري/ 11.
[3] . طبق نسخههاي فيض الاسلام، و شرح ابن ميثم، خطبه 228؛ صبحي صالح، خطبه 186؛ عبده، 179؛ شرح ابن ابي الحديد، 236، شرح حبيب الله خويي، 185.
[4] . شعراني، ابوالحسن، شرح خطبه 184، حسن زاده آملي، عبدالله، اين رساله در ضمن كتاب هزار و يك كلمه، ج 5، در كلمه 354، ص 212.
[5] . مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تفسير سوره توحيد، ج 27، ص 439، نشر مكتب الاسلاميه، سال 1370 ش.
[6] . نصر، سيد حسين، سه حكيم مسلمان، فصل، نشر شركت سهامي كتابهاي جيبي، چاپ چهارم، 1361 ش، ص 128.
[7] . ذاريات/ 20؛ در زمين و در جان شما آياتي براي اهل يقين است.
[8] . روم/ 20؛ يكي از آيات الهي آن است كه شما را از خاك آفريد.
[9] . اسراء/ 12؛ ما شب و روز را دو آيه الهي قرار داديم.
[10] . روم/ 25؛ يكي از آيات الهي آن است كه آسمان و زمين به دستور او استوار است.
[11] . فصلت/ 37؛ شب و روز و آفتاب و ماه جزء آيات الهي است.
[12] . فصلت/ 39؛ از آيات الهي آن است كه زمين را خاشع ميبيند.
[13] . جوادي آملي، عبدالله، رحيق مختوم، بخش 4، ملاصدرا، اسفار، نشر اسراء، چاپ اول، 1376ش، ج 2، ص 454.