طبقه بندي دانش هاي حوزوي(2)
طبقه بندي دانش هاي حوزوي(2)
استادان سطوح عالي
در سطح پايين تر از مراجع، امروزه با تحولات بيش تري رو به رو هستيم. آنان به اقتضاي جواني و شور و حال بيش تر و درگيري نزديک تر با افکار نوين، توانسته اند مشکلات روز را به صورتي ملموس تر دريابند و هر يک در بخشي، دست به کار تجديد حيات علمي حوزه هستند. شماري در راستاي تأليف و تطبيق ميان علوم انساني و علوم حوزوي گام هاي مهمي برداشته اند، از جمله در مباحث نوين «فقه تربيتي» که گوياي اين نکته است که علوم ميان رشته اي و علوم انساني بايد در کنار رشته هاي مختلف حوزوي حضور داشته باشد. (1) و شماري در فلسفه ي تحليلي و تطبيق آن با علم اصول تلاش هايي کرده و آثاري عرضه داشته اند و نيز درباره ي فلسفه ي اصول فقه و فلسفه ي فقه آثاري پديد آورده اند که در خور توجه است. (2) چند سالي است که مباحث مربوط به فلسفه ي اصول، در دروس خارجي شماري از فضلا، مورد توجه قرار گرفته است و نگاه درجه دوم را در مباحث مختلف فقهي و اصولي به کار مي گيرند. (3)
و شماري نيز در موضوعات نوين فقه کار مي کنند. در فقه طب و پزشکي و فقه بانکي و تحول اصول فقه و نظام هاي فقهي بحث هاي ارزش مندي را طرح کرده اند. (4)
البته ديگر استادان جوان، در زمينه هاي فلسفه ي تطبيقي، فلسفه هاي مضاعف (فلسفه ي معارف اسلامي و فلسفه ي علوم اسلامي) نظام سازي، کلام جديد، اصول فقه تطبيقي، فقه تطبيقي، روش شناسي تفسير، علوم حديث، نهج البلاغه و … کارهاي ارزنده اي انجام داده اند.
اين تحول در کارهاي پژوهشي و آموزشي، به همت و پشتکار استادان بنام حوزه، که هر يک نوآوري هاي خاص خود را دارند، گوياي اين نکته است که حوزه آبستن تحولي عميق و چشمگير علمي و آموزشي است.
با توجه به کارهاي علمي در حال انجام و درس هاي استادان و بزرگان حوزه و نيازهاي نويني که حوزه هاي علميه دارند، بايد گفت: در محور ضرورت نوآوري، اهتمام بر تأسيس دانش هاي نو، ذکر الخاص بعد العام است؛ اما اين خاص، مهم تر از عام است. امروزه ما در زمينه ي معرفت شناسي و فلسفه ي معرفت و فلسفه ي فهم (هرمنوتيک) آماج تهاجم هستيم. مباحث معرفت شناختي، فهم شناختي و ذهن شناختي در جاي جاي فلسفه ي ما، کلام ما و عرفان ما، به طور پراکنده بسيار آمده است، در حالي که امروز فلسفه به ده ها شاخه ي تخصصي و مضاف تقسيم شده است – که يکي از آن ها که مهم ترين نيز شايد باشد فلسفه ي معرفت است – حوزه ها بايد با اهتمامي ويژه بدان بپردازند. دانش ها يا مباحثي چون فلسفه ي خلقت، فلسفه ي حيات، فلسفه ي فلسفه، فلسفه ي علم، فلسفه ي فهم، فلسفه ي منطق، فلسفه ي معرفت، فلسفه ي عرفان، فلسفه ي سياست، فلسفه ي اقتصاد، فلسفه ي هنر، فلسفه ي اجتماع، فلسفه ي تاريخ و … دانش ها، يا مقوله هاي بسيار مهمي اند و بايد مورد توجه خاص حوزه قرار گيرند. (5) آيا بايد علوم انساني – اسلامي را دانشگاهيان استنباط و تاسيس کنند يا حوزويان؟ با کدام مباني فلسفي و کلامي؟ با کدام منطق و روش؟ چنين کار سترگي فقط از حوزه هاي علميه و فرزندان حوزه انتظار مي رود … ما از انسان تعريفي الهي داريم و او را «خليفه ي خدا» و در عين حال «عبد خدا» مي انگاريم، يعني هر چه گل سرسبد خلقت اش مي دانيم، اما محور هستي و حياتش نمي ناميم و اگر اين اصل را در مطالعات اجتماعي علوم انساني وارد کنيم، علوم انساني اجتماعي، سيرت و سامانه ي ديگري خواهد گرفت. اين گونه علوم انساني را چه کسي بايد تاسيس و تنسيق کند؟ آيا جز حوزه به مرجع ديگري مي توان اميد برد؟ (6)
3. جمع بندي نظريات و طرحي نو
براي ساماندهي مباحث مطرح شده، بايد نقاط اشتراک و اختلاف بين ديدگاه ها و تلاش هاي اين صاحب نظران روشن شود و تمامي آن ها در يک نظام معرفتي جديد، سازماندهي شود. براي اين کار، طرح مقدمه اي در باب معارف اسلامي و علوم اسلامي ضروري است.
اسلام و معارف اسلامي در يک نگاه کلي، به دو بخش نظري و عملي تقسيم مي شود. بخش نظري اسلام، مسائلي مانند خداشناسي، جهان شناسي، انسان شناسي، راه شناسي، راهنما شناسي و … را شامل مي شود. (7) معارف عملي نيز، بخش هايي مانند اقتصاد، سياست، حقوق، تعليم و تربيت، اخلاق، آداب، سيرو سلوک، عبادات و … را در بر مي گيرد. درباره ي هر يک از معارف اسلامي (نظري – عملي) از دو زاويه مي شود بحث و مطالعه کرد. نگاه رسمي و معمولي براي مطالعه در معارف اسلامي، همان علوم اسلامي کنوني مي باشد. در علوم اسلامي کنوني، به طور معمول از زاويه اي درون ديني و با روش و اسلوبي که دين آن را مي پذيرد، به بررسي مفاهيم و مسائل نظري و عملي دين اسلام مي پردازيم. اين نوع از بررسي ها، همواره در حوزه هاي علميه رواج داشته و علوم زير وظيفه ي بررسي معارف اسلامي را بر عهده داشته اند:
نمودار شماره 1: ارتباط دانش هاي اسلامي با معارف اسلامي
اما از زاويه اي ديگر مي توانيم معارف نظري و عملي اسلام را با نگاهي فلسفي بسنجيم که حالتي بيروني داشته باشد و مباني معارف اسلامي (انديشه هاي بنيادين اسلامي) را در زمينه هاي نظري و عملي بررسي کند و به اصطلاح، نگاهي درجه دوم به معارف ديني باشد. شاخه هايي مانند فلسفه ي معرفت (معرفت شناسي)، فلسفه ي دين، فلسفه ي توحيد، فلسفه ي نبوت، فلسفه ي امامت، فلسفه ي خلقت و زندگي و معاد، فلسفه ي اخلاق، فلسفه ي اقتصاد، فلسفه ي تعليم و تربيت، فلسفه ي بندگي و عبادت و … و همگي زير مجموعه اين نوع از شناخت قرار مي گيرند. مقصود از واژه ي فلسفه در اين ترکيب ها، اصطلاح رسمي فلسفه نيست، بلکه به معناي شناخت و آشنايي است. پس فلسفه ي دين يعني دين شناسي و فلسفه ي حقوق يعني حقوق شناسي و … با اين تفاوت که نوع شناسايي در اين مباحث از سنخ شناخت هاي فلسفي و برون ديني است. (8)
تمامي رشته هاي فوق را تحت عنوان فلسفه ي معارف اسلامي در کنار علوم اسلامي قديمي مي توانيم زير مجموعه ي علوم اسلامي و حوزوي قرار دهيم. در واقع اين گونه مباحث، بخش هاي طرح نشده و ناقص در فلسفه ي اسلامي است که با تلاش هاي علامه طباطبايي و شهيد مطهري، بحث هايي در اين زمينه ها انجام گرديد و اکنون اين گونه معرفت ها در حوزه رواج پيدا کرده است. همان گونه که ديديم بيش تر متفکران و بزرگان حوزه در مقام نظر، يا عمل، با چنين مباحثي موافق اند و ضرورت بحث از آن ها را در حوزه مطرح مي کنند. اگر اين نوع از شناخت ها وارد حوزه ي علوم اسلامي شود، نزديک بيست علم به خانواده ي علوم اسلامي اضافه مي شود. بنابراين در يک شکل ساده مي توان گونه هاي بررسي معارف اسلامي را نشان داد:
نمودار شماره 2: اقسام نگاه ها به معارف اسلامي
از طرف ديگر، مي توان گفت: همين دو نوع بررسي را مي توان در خود علوم اسلامي نيز پياده کرد. يعني علوم ديگري به وجود بيايد که خود علوم اسلامي را بررسي کرده و در شناخت بيروني آن ها و نقد و تحليل مبادي و مباني اين علوم فعاليت کند، تا ضمانت علوم اسلامي را در شناخت اسلام به عهده گرفته و در تحول اساسي ساختاري و محتوايي اين علوم نقش اصلي را ايفاء نمايند. اين نوع از بررسي علوم نيز، که در محافل علمي به علوم درجه دوم و فلسفه ي علم (علم شناسي) شهرت دارد، بخشي ديگر از نيازهاي کنوني حوزه در زمينه ي مباحث جديد است که بيش تر کارشناسان کنوني حوزه، آن را قبول داشته و جاي آن را در حوزه خالي مي دانند. به عنوان مثال مباحثي مانند: فلسفه ي علم فقه، فلسفه ي علم اصول، فلسفه ي فلسفه، فلسفه ي علم کلام،فلسفه ي تعبير، فلسفه ي علوم حديث و …. که همگي فلسفه ي علوم اسلامي مي باشند و در آن ها از رئوس ثمانيه، متدولوژي (روش شناسي)، منابع، مبادي، مباني، اصول، قواعد، گرايش ها، تقسيمات و ارتباطات علوم اسلامي با يکديگر و با ديگر علوم و … بحث مي شود. (9)
خوشبختانه در سال هاي اخير، مباحث فلسفه ي اصول و فلسفه ي علم فقه در حوزه ي علميه شروع گرديده و به سرعت در حال رشد است و اين مباحث، به تدريج در ساحَتِ ساير علوم نيز مطرح مي شود. امروزه، برنامه ريزي براي علوم درجه دوم که وظيفه ي شناخت، تحليل و نقد علوم اسلامي را بر عهده بگيرد، امري ضروري است و بسياري از کارشناسان حوزوي بر اين نکته تاکيد مي کنند و خود عملاً وارد اين گونه مباحث شده اند. افزوده شدن نزديک به بيست علم به حوزه ي علوم اسلامي، در کنار فلسفه ي معارف، باعث مي شود که شمار اين علوم و يا دست کم گرايش هاي عمده در آن ها به بيش از پنجاه علم برسد. شکل زير، نوع ارتباط بين معارف اسلامي را که واقعيات و حقايق دين هستند، با علوم درجه اول (کنوني) و علوم درجه دوم نشان مي دهد.
0 واقعيات = معارف اسلامي که خود دين و شاخه هاي آن هستند 0 معارف اسلامي
1 علم = علوم درجه اول که معارف اسلامي را بررسي مي کنند 1 علوم اسلامي
2 فلسفه ي علم = علوم درجه دوم که علوم اسلامي را بررسي مي کنند 2 فلسفه ي علوم اسلامي
در کنار فلسفه ي معارف اسلامي و فلسفه ي علوم اسلامي، شاخه ي ديگري وجود دارد که در امر آموزش علوم از اهميت بسزائي برخوردار است و تدريس آن به عنوان يک واحد درسي، کمک بسياري به آساني فهم دانش مربوط مي کند و طلبه را با شخصيت ها، کتاب ها، ادوار، مکتب ها و سير تاريخي مسائل آشنا مي کند. و آن تاريخ علوم اسلامي است. بررسي تاريخ علوم اسلامي در علاقه مندي فراگيران به علم مورد نظر و شناخت ابعاد آن و شاکله ي تاريخي و پشتوانه ي فرهنگي، جايگاه کنوني و درک پاره اي اصطلاحات و واژه هاي علم، راهگشا و سودمند است. اگر تاريخ علوم اسلامي را نيز به عنوان بخشي از علوم اسلامي، به شمار آوريم. و براي تک تک اين علوم، تاريخ جداگانه و
تحليلي در نظر بگيريم (مانند: تاريخ علم کلام، تاريخ تفسير، تاريخ علم فقه، تاريخ فلسفه، تاريخ اصول فقه، تاريخ ادبيات عرب و …) بر حجم و شمار علوم اسلامي بيش از پيش افزوده خواهد شد.
نمودار شماره 3: انواع نگاه درجه دوم به علوم اسلامي
از ديگر سوي، غير از علوم اسلامي که بايد در حوزه ها در شکل درسي وجود داشته باشد، بايد اطلاعاتي مربوط به اديان و مذاهب ديگر در قالب دانشي مستقل، يا در ضمن علوم اسلامي و در بخش تطبيقي آن ها وجود داشته باشد، تا از فعاليت هاي ديگر اديان و مذاهب و افکار و عقايد آن ها بيش تر باخبر شويم. همچنين اطلاعات راجع به فرهنگ کنوني جامعه و جهان در قالبي مستقل، يا در ضمن علوم اسلامي لازم و ضروري مي نمايد. نيز اطلاعاتي درباره ي علوم انساني و فلسفه ي غرب که يا به صورت مستقل و يا به شکل تطبيقي مطرح مي شود، براي حوزه هاي علوم ديني از اهميت ويژه اي برخوردار است.
همچنان که اساتيد بزرگ حوزه به اين مطلب اذعان و تاکيد دارند، مجموعه ي اين علوم را نيز زير عنوان «علوم ارتباطي»؛ يعني علومي که با معارف اسلامي و علوم اسلامي در ارتباط اند نامگذاري مي کنيم. بنابراين، چهار دسته از دانستني هاي جديد وارد حوزه ي علوم اسلامي و حوزوي مي شود:
نمودار شماره 4: حوزه هاي جديد معرفت در حوزه ي علميه
با توجه به آن چه گذشت، ما با انبوهي از اطلاعات و دانش هاي مختلف رو به رو هستيم که بايد براي آن ها برنامه ريزي کرده و کتاب هاي درسي تدوين کنيم. شمار زيادي علوم در اين برنامه ممکن است اين شبهه را ايجاد کند که چگونه مي توان اين همه علم را در حوزه تعليم داد؟ و طلبه چگونه مي تواند اين همه دانش مختلف را ياد بگيرد؟ براي حل اين شبهه بايد بگوييم ما در اين جا درصدد برنامه ريزي تفصيلي براي دوره هاي مختلف (سطوح حوزه) نيستيم و فقط قصد ما شمارش علوم و فنوني است که حوزه نيازمند آن هاست و بايد در سطح کلان براي آن ها برنامه ريزي کرده و با تشکيل کلان گروه ها در زمينه هاي مختلف اين امور مهم را به انجام رساند. تنها هدف ما در مقاله اين است که دانش هاي موجود در حوزه بايد افزايش يابد. هم دانش هاي موجود تخصصي تر شود و فلسفه و تاريخ آن ها به جمع دروس اضافه شود و هم دانش هاي جديد، که مورد نياز طلاب براي فهم و ترويج دين در زمينه هاي گوناگون هستند، به جمع دانش هاي کنوني اضافه شود و حوزه را به مرکزي فعال در برابر تمام تلاش ها و تحولات فرهنگي جهان تبديل نمايد. نخستين کاري که بايد بعد از شمارش علوم انجام بگيرد، دسته بندي آن ها و بيان ترتيب منطقي و آموزشي اين علوم در حوزه است. دو نمودار زير ترتيب منطقي و آموزشي علوم حوزوي را روشن مي کند:
نمودار شماره 5: تلفيق و نگرش هماهنگ به دانش هاي قديم و جديد حوزه
نمودار شماره 6: ترتيب و سير آموزشي دانش هاي قديم به جديد حوزه
در توضيح اين دو نمودار بايد بگوييم که علوم يک ترتيب منطقي دارند و يک ترتيب آموزشي که هر يک از اهميت خاص خود برخوردار است. در ترتيب منطقي علوم، تقدم و تاخر بين آن ها، ترتٌب منطقي است. يعني نگاه متدولوژيک به علوم و ترتيب بين آن ها، همان ترتيب منطقي را نتيجه مي دهد. در بررسي معارف اسلامي از لحاظ منطقي ابتدا بايد با علوم اصلي مانند فقه، تفسير و علوم قرآن، علوم حديث، کلام، فلسفه، عرفان، اخلاق و … سرو کار داريم و به طور منطقي اين علوم درجه اول بايد قبل از علوم ديگر بررسي شود؛ اما ترتيب آموزشي اين است که با توجه به شرايط فراگير و مسائل ديگر، چه ترتيبي در آموزش علوم بايد رعايت شود. از اين روي، ابتدا تاريخ علوم خوانده مي شود، سپس علوم مقدمي و آن گاه علوم اصلي. بنابراين، در تدوين کتاب هاي درسي بايد به اين ترتيب توجه کرد و در کنار دقت و توجه به هماهنگي منطقي بين تمامي اين علوم در سطوح مختلف تحصيل، بايد به چگونگي آموزش آن ها و توالي آموزشي نيز دقت شود؛ تا از تکرار بي مورد مطالب و پيش آمدن مطالب سخت و پس رفتن مسائل آسان جلوگيري شود. بنابراين، در آموزش علوم اسلامي، نخست آشنايي اجمالي با معارف اسلامي و سپس تاريخ علوم اسلامي، به عنوان نخستين آشنايي با اين علوم، نقش اصلي را ايفا مي کند و در ايجاد علاقه به معارف و علوم اسلامي و خوش بيني نسبت به آن ها سهم بسزايي دارد.
پس از آن سراغ علوم مقدمي مي رويم که در واقع مقدمه ي فهم و تحقيق در علوم اصلي بوده و پس از يادگيري آن ها سراغ بررسي علوم اصلي رفته و به اجتهاد در دين مي پردازيم. پس از آشنايي دروني و تفصيلي با علوم اسلامي، نوبت بررسي معارف اسلامي به شکل کنوني است، لذا سراغ بررسي معارف اسلامي با شکلي جديد و از زاويه اي جديد مي رويم و آن فلسفه ي معارف اسلامي است. در اين جا پرونده ي علوم اسلامي بسته شده است؛ اما براي تجزيه و تحليل بيش تر معارف و علوم اسلامي و کمک بيش تر به تحول و تکامل آن ها، بايد به حوزه هاي خارج از اسلام و علوم اسلامي نيز سري بزنيم و با تطبيق آراء و انديشه هاي آن ها در زمينه هاي فلسفي و ديني و انساني، معارف و علوم اسلامي را غناي بيش تري بدهيم. اين تقدم و تاخر همان ترتيب آموزشي علوم حوزوي است.
پي نوشت ها :
1. عليرضا اعرافي، فقه تربيتي، ج 1 و 2.
2. فلسفه ي تحليلي – مقالات مربوط به فلسفه ي اصول – مقالات مربوط به ارتباط فلسفه ي تحليلي و اصول فقه (فصلنامه ي پژوهش هاي اصولي و …) صادق لاريجاني.
3. اساتيدي چون، آقايان لاريجاني، هادوي تهراني، عابدي شاهرودي و … .
4. آيت الله مؤمن قمي، شيخ محمد سند، مهدي هادوي و … .
5. پژوهش و حوزه، شماره ي 62/12، مقاله ي اجتهاد موجود و اجتهاد مطلوب، نوشته ي علي اکبر رشاد.
6. همان/ 62 و 63.
7. معارف قرآن، مصباح يزدي، ج 1.
8. آموزش فلسفه، مصباح يزدي، ج 1/ 72-73.
9. گفت و گوهاي فلسفه ي فقه، پژوهشکده ي فقه و حقوق.
منبع: کتاب حوزه شماره 150
ادامه دارد ….
ae