عاشورا خاستگاه خيزش مجاهدان و عرصه حفظ دين و انقلاب (4)
مجله حكومت اسلامى: اجازه بفرماييد بعد حماسى عاشورا از منظر ديگرى نيزبررسى شود. ما در اوائل انقلاب مسأله صدور انقلاب رامطرح كرديم و روشن هم بود كه منظور صدور فرهنگىانقلاب و مقصود همان صدور فرهنگ حماسه حسينى و قيامو مبارزه و انقلاب حسينى بود و اين حركت تقريباً تأثيراتخوبى در سطح جهان داشته است، حداقل جوانان مسلمانتحت تأثير واقع شدهاند به گونهاى كه
عاشورا خاستگاه خيزش مجاهدان و عرصه حفظ دين و انقلاب (4)
در گفت و گو با آيتاللَّه هاشمى رفسنجانى
مجله حكومت اسلامى: اجازه بفرماييد بعد حماسى عاشورا از منظر ديگرى نيزبررسى شود. ما در اوائل انقلاب مسأله صدور انقلاب رامطرح كرديم و روشن هم بود كه منظور صدور فرهنگىانقلاب و مقصود همان صدور فرهنگ حماسه حسينى و قيامو مبارزه و انقلاب حسينى بود و اين حركت تقريباً تأثيراتخوبى در سطح جهان داشته است، حداقل جوانان مسلمانتحت تأثير واقع شدهاند به گونهاى كه استكبار جهانى را بهوحشت انداخت. الآن به نظر مىرسد كم كم اين تصور براىجوانهاى مسلمان در سطح كشورهاى اسلامى پديد آمده استكه ايران ديگر آن ايران حماسى، انقلابى و حسينى سابقنيست و از مواضع گذشته عقبنشينى كرده است ومتأسفانه الآن رهبرى حركت انقلابى و مبارزاتى در برخىكشورهاى اسلامى به دست برخى افراد و جريانهايى افتادهكه منحرف و در تفكرشان دچار افراط هستند و الآن همينافراط در سطح جهان به عنوان سمبل مطرح است و بعد ازقضيه 20 شهريور در امريكا نيز اين امر تشديد شده است.
آيا حضرت عالى احساس نمىكنيد كه ما از منطق حسينىعاشورا و انقلاب مقدارى عقبنشينى كردهايم؟ اگر عقبنشينى كردهايم الآن چه بايد بكنيم؟
جواب:اولاًاينكه آنهاآمدند و از راه انقلابىما تبعيت كردند بطور طبيعى دنبالهمان اثر خاص بودند، يعنى بچههاى جوان سنى كه آمدند ميدان، نيامدند
شيعه بشوند، آنها به طور جدى در مذهبشان متعصّب هستند، اينها آمدندميدان كه مبارزه كنند و در مبارزه از ما تقليد مىكردند. سلفىها، وهابيها ويا جوانان فلسطين طبق عقايد خودشان حركت مىكردند، حتى طالبان كهيك دسته مسلمانهاى متعصب متحجّرى بودند كه خودشان در راه مبارزهافتادند. البته طالبان بيشتر مىخواستند با ما مبارزه كنند و درگير شوند.
پس وقتى ما از صدور انقلاب حرف مىزديم كه انقلابى در دنياىاسلام خلق بشود آنها هم از منظر خودشان از ما حمايت مىكردند، نه ازفرهنگ ما، البته يك سرى مشتركات هم هست كه آنها تكرار مىكنند.
ثانياً، در مسأله صدور انقلاب، شرايط طورى شد كه دنيا خطر بزرگىاحساس كرد، مسلمانها الآن در همه جاى دنيا هستند. در اروپا، امريكا وجاهاى ديگر، اينها قشر مظلومى هستند كه احساس محروميت و تبعيضمىكنند و ذاتاً روحيه انقلابى دارند. اگر بنا باشد اين نوع تفكرها همه جامتحرك باشد آنها را به حركت در مىآورد، آنها هم متوجه شدند اينقضايا از ايران شروع شده و هنوز هم اين باور را دارند. از اين رو ما واقعاًدر سطح جهانى دچار يك مشكلات جدى هستيم و مىتواند بيشتر همبشود. ما البته در ايران خودمان را حفظ كرديم، از اهدافمان هيچ تنزلنكرديم، در مسأله فلسطين و در همه مسائل دنياى اسلام مواضع خودمانرا حفظ كرديم، آنجاكه معقول باشد كمك هم مىكنيم و واقعاً از راهخودمان برنگشتيم، به طورى كه الآن برخى داخلىها مطرح مىكنند كهشما داريد مصالح ملى را فداى مصالح آرمانى مىكنيد! در مسأله فلسطينمىگويند ما چرا آنجا هزينه بكنيم؛ مىگويند خيلى از مشكلات ما بهخاطر مواضعى است كه در قضيه فلسطين داريم. در همين قضيه عراقمىگويند: ما كه مىدانيم صدام رفتنى است چرا مصالح خودمان را آنجانبينيم؛ مثلاً با امريكا همكارى كنيم يا يك جورى مصالح خودمان را ببينيمو امثال اين جور چيزها. يعنى به قول خودشان تقدم مصالح ملّى بر مصالحآرمانى و اسلامى كه الآن جزء حرفهاى پر رنگ اينها شده است. البته ماهيچ وقت هم اين جور افراط نكرديم. امام هم مواظب بودند. يك بار در
دولت آقاى رجايى گفته شد ما با ملتها رابطه داريم؛ چه كار با دولتهاداريم؛ ايشان فوراً موضع گرفتند و گفتند شما يك دولت هستيد بايد بادولتها رابطه داشته باشيد. ما در اين دنيا زندگى مىكنيم و ناچاريمحدودى را مراعات كنيم. عضو سازمان ملل هستيم و بسيارى از پيمانهاىبينالمللى را امضا كرديم كه هر يك از آنها را نقض كنيم مشكلآفريناست. لذا قطعاً نظام ما يك ملاحظاتى در اين مسائل دارد. اينكه حالعدهاى از جوانان تند در دنيا بگويند، ايران ديگر مقتداى ما نيست و ما بهبنلادن اقتدا مىكنيم، يك امر طبيعى است. صدور انقلاب در دنياى سنّىاست. ما اگر الآن حتى مواضعى هم داشته باشيم آنها از ما نمىپذيرندهمانطورى كه طالبان نمىپذيرفتند. خيلى از اين سلفيها و تندها ما راكافر مىدانند و فكر مىكنند ما منحرف و مشرك هستيم! بنابراين يكتضادى بين ما و آنها وجود دارد.
پس ما اولاً يك كشور و دولت هستيم، نيازهاى بينالمللى داريم كهبايد آنها را رعايت كنيم. ثانياً آرمانهايى هم داريم كه نمىتوانيم آنها را ازدست بدهيم. يك جاهايى است كه مىتوانيم اقدام عملى بكنيم، مىتوانيمكمك كنيم، مثل كمكى كه در فلسطين و لبنان و اينطور جاها مىشود، ويك جاهايى هم هست كه نمىشود كمك كرد. اينها يك تعادلى لازم دارد.بايد بين مجموعه مسائل كسر و انكسارى صورت بگيرد، بعد تصميمبگيريم.
مجله حكومت اسلامى: به محور پايانى گفت و گو مىپردازيم. شما مىدانيد كه درتاريخ اسلام، كوفه شهرى است بسيار آموزنده و از بعدروانشناختى اجتماعى و در چارچوب تحليلهاىجامعهشناختى زمينه مطالعاتى گستردهاى را پيش روىمىنهد، زمينهها و عوامل مختلفى منشأ تحولات پى در پى آنبوده است. در همان نيم قرن نخست شكلگيرى خود، روزى،مركز حضور قيام كنندگان عليه خليفه سوم و روزى مركزخلافت اميرالمؤمنين(ع) و روزى نيز از ميان آنان و در برابر
ديدگانشان، فرزند پيامبر(ص) و اصحابش با بدترين وضعبه شهادت مىرسند و زنان و كودكانشان به تماشاى آنانبرده مىشوند. چنان كه باز مستحضريد تحولات اجتماعى وسير تاريخى، قوانين و سنتهاى حاكم بر خود را دارد. حال وآينده جامعه انقلابى و اسلامى ما نيز بيرون از اين سنتها وقوانين نيست و سرنوشت و آينده ما در گرو درس گرفتن ازگذشته و عملكرد ما مىباشد. با اين توضيحات، در خصوصمسئوليتى كه با الهام گرفتن از وقايع كربلا و كوفه و با عنايتبه آن تجربه تلخى كه تاريخ اسلام پشت سر گذاشت، جامعهما بر دوش دارد، نظر حضرت عالى چيست و از اين منظر،كربلا در گزينش راه صحيح و التزام به آن، چه كمكى مىتواندبه ما بكند و چه راهى را پيش روى ما مىگذارد؟
جواب: اينكه ما مسأله كوفه را به ايران متصل كنيم خيلى مسأله درستى نيست.وضع كوفه اين طور بود كه اول دست ايرانيها بود و بعد مسلمانان از دستايرانيها گرفتند و بدنه خيلى از مردمى كه در آن منطقه بودند ضد عرببودند. به خاطر آن رفتارى كه بعضى خلفا با غير عربها و موالى كرده بودندو تبعيضهايى كه روا داشتند فضاى كوفه را نسبت به خلفاء بد كرده بود.از طرف ديگر حضرت على(ع) و امام حسن(ع) و امامحسين(ع) واهلبيت، مواضع عادلانهاى مىگرفتند، با تبعيضها و ظلمهاى بين عربو عجم و موالى و امثال آن مخالفت مىكردند و به همين خاطر مردم كوفهبه اهلبيت به عنوان اشخاص عادل و محبوب نگاه مىكردند و آنها نفوذواقعى داشتند. شايد يكى از عواملى كه حضرت على از مدينه به كوفهآمدند همين بود كه مردم كوفه به آن حضرت نزديكتر بودند. البته ادلهجغرافيايى هم داشت كه حضرت خواستند در وسط دنياى اسلام باشند.بنابراين طبيعت كوفه با مظالم بنىاميه و بنىعباس و آن تعصبهاى عربى وفاميلى و قبائلى، مخالف بود؛البته تركيب جمعيتى كوفه و تربيتش تربيتاصيل جايى مثل مدينه نبود. بنابراين تا يك حدى حمايت مىكردند و يك جاهايى كه منافعشان ايجاب مىكرد ديگر مقاومت نمىكردند. در تاريختقريباً همين گونه بوده است. و به هر حال كوفه بدتر از شهرهاى ديگرنبود. البته شهرهاى ديگر يك تعصبهاى خاصّى براى خودشان، مثلعربيّت و امثال آن داشتند. شام يك جوّى داشته، مدينه يك جوّى داشته،هر جايى يك جوّى داشتند. اينها تركيبى بودند از مجموعه مسلمانهايىكه آمدند به اسلام پيوستند و به خاطر مواضع خوب اهلبيت طرفداراهلبيت بودند، اما آن عمق و معرفت واقعى در آنها زياد نبود و لذاحضرت على دائماً با مردم كوفه دچار مشكل مىشدند. آنان تا يك جايىمىآمدند و جاى ديگر پيش نمىآمدند. با امام حسن(ع) و امامحسين(ع)هم همان طور رفتار كردند. بعداً نيز با همه قيامهايى كه اتفاق مىافتاد،همين جور رفتار كردند، مثل قيامهاى زيدبن على و بسيارى از قيامهاىديگر. حالت اصلىشان اينها را وادار به حمايت مىكرد ولى آن اصالت وريشه را نداشتند.
فكر مىكنم مسأله ايران از لحاظ ولايت و علاقه به اهلبيت كم كمريشهدار شده و واقعاً جزء فرهنگ واقعى اين سرزمين شده است. عرفانو تمدن و خيلى مسائل در ايران هست كه اصالتى خاص و پر عمق به مردمايران مىدهد. ايران پايگاه انقلاب است، اينجا جاى مناسبى است. اگر ماراه درستى انتخاب بكنيم، مردم در مسير و صحنه حكومتدارىمانحاضرند و به خاطر آن مايه ولايى كه دارند، پاى انقلاب مىايستند. اينخيلى سرمايه خوبى است و در ايران هر چه غير از اين بخواهد جا بيفتد،نمىتواند. مردم ما ممكن است از يك جرياناتى ناراضى بشوند ولى اينكهكسى يا جريانى بخواهد جاى آن را بگيرد، من چنين چيزى نمىبينم.
يك وقتى تعبيرى مىكردم كه بعضىها هم رنجيده بودند. من مىگويمحالا در همين شرايطى كه شما داريد، اگر نيروهاى روحانيت و دوستاناهلبيت به اپوزيسيون تبديل شوند دولتى كه سر كار بيايد آن اپوزيسيون مانع اساسى و در هم شكنندهاى است، يعنى هيچ كس نمىتواند در چنينشرايطى حكومتش را مقتدر بكند؛ ملّى گرايى و ليبراليزم جوابنمىدهد، اين حرفهاى روشنفكرى كه مىزنند، اينها همه يك بخشى رامىتواند جلب كند. توده مردم و عشق و فطرت مردم الآن اينجاست. لذابايد روى اين جريان واقعى فرهنگى كه در ايران هست، يك اصالتى قائلشويم و مناسبترين راه اين است كه همين رويه مكتب اهلبيت را، ولى باديد درست، انتخاب كنيم. اگر اشكالى در اينجا باشد اين است كه ما اين رابد تفسير بكنيم، جاهلانه و متعصبانه عمل بكنيم، واقعيت زندگى مردم ونيازهاى آنان و شرايط جهانى را نبينيم و اقدامات مناسب را براى تأمين وتعيين نيازهاى مردم صورت ندهيم. در آن صورت هر اتفاقى مىتواندپيش بيايد، ولى اگر واقعاً در اين بستر خوبى كه امامحسين(ع) و اهلبيتدر ايران كسب كردند، ما درست عمل بكنيم، من فكر مىكنم، بهترينپايگاه است. اين قابل تشبيه به كوفه و امثال اين جاها نيست.
فكر مىكنم اگر به مقتضيات يك حكومت كه اينها همه در اسلام وقرآن هم ديده شده است، ما عمل نكنيم، ما نيز نبايد انتظار موفقيتداشتهباشيم.
منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27
مجله حكومت اسلامى: اجازه بفرماييد بعد حماسى عاشورا از منظر ديگرى نيزبررسى شود. ما در اوائل انقلاب مسأله صدور انقلاب رامطرح كرديم و روشن هم بود كه منظور صدور فرهنگىانقلاب و مقصود همان صدور فرهنگ حماسه حسينى و قيامو مبارزه و انقلاب حسينى بود و اين حركت تقريباً تأثيراتخوبى در سطح جهان داشته است، حداقل جوانان مسلمانتحت تأثير واقع شدهاند به گونهاى كه استكبار جهانى را بهوحشت انداخت. الآن به نظر مىرسد كم كم اين تصور براىجوانهاى مسلمان در سطح كشورهاى اسلامى پديد آمده استكه ايران ديگر آن ايران حماسى، انقلابى و حسينى سابقنيست و از مواضع گذشته عقبنشينى كرده است ومتأسفانه الآن رهبرى حركت انقلابى و مبارزاتى در برخىكشورهاى اسلامى به دست برخى افراد و جريانهايى افتادهكه منحرف و در تفكرشان دچار افراط هستند و الآن همينافراط در سطح جهان به عنوان سمبل مطرح است و بعد ازقضيه 20 شهريور در امريكا نيز اين امر تشديد شده است.
آيا حضرت عالى احساس نمىكنيد كه ما از منطق حسينىعاشورا و انقلاب مقدارى عقبنشينى كردهايم؟ اگر عقبنشينى كردهايم الآن چه بايد بكنيم؟
جواب:اولاًاينكه آنهاآمدند و از راه انقلابىما تبعيت كردند بطور طبيعى دنبالهمان اثر خاص بودند، يعنى بچههاى جوان سنى كه آمدند ميدان، نيامدند
شيعه بشوند، آنها به طور جدى در مذهبشان متعصّب هستند، اينها آمدندميدان كه مبارزه كنند و در مبارزه از ما تقليد مىكردند. سلفىها، وهابيها ويا جوانان فلسطين طبق عقايد خودشان حركت مىكردند، حتى طالبان كهيك دسته مسلمانهاى متعصب متحجّرى بودند كه خودشان در راه مبارزهافتادند. البته طالبان بيشتر مىخواستند با ما مبارزه كنند و درگير شوند.
پس وقتى ما از صدور انقلاب حرف مىزديم كه انقلابى در دنياىاسلام خلق بشود آنها هم از منظر خودشان از ما حمايت مىكردند، نه ازفرهنگ ما، البته يك سرى مشتركات هم هست كه آنها تكرار مىكنند.
ثانياً، در مسأله صدور انقلاب، شرايط طورى شد كه دنيا خطر بزرگىاحساس كرد، مسلمانها الآن در همه جاى دنيا هستند. در اروپا، امريكا وجاهاى ديگر، اينها قشر مظلومى هستند كه احساس محروميت و تبعيضمىكنند و ذاتاً روحيه انقلابى دارند. اگر بنا باشد اين نوع تفكرها همه جامتحرك باشد آنها را به حركت در مىآورد، آنها هم متوجه شدند اينقضايا از ايران شروع شده و هنوز هم اين باور را دارند. از اين رو ما واقعاًدر سطح جهانى دچار يك مشكلات جدى هستيم و مىتواند بيشتر همبشود. ما البته در ايران خودمان را حفظ كرديم، از اهدافمان هيچ تنزلنكرديم، در مسأله فلسطين و در همه مسائل دنياى اسلام مواضع خودمانرا حفظ كرديم، آنجاكه معقول باشد كمك هم مىكنيم و واقعاً از راهخودمان برنگشتيم، به طورى كه الآن برخى داخلىها مطرح مىكنند كهشما داريد مصالح ملى را فداى مصالح آرمانى مىكنيد! در مسأله فلسطينمىگويند ما چرا آنجا هزينه بكنيم؛ مىگويند خيلى از مشكلات ما بهخاطر مواضعى است كه در قضيه فلسطين داريم. در همين قضيه عراقمىگويند: ما كه مىدانيم صدام رفتنى است چرا مصالح خودمان را آنجانبينيم؛ مثلاً با امريكا همكارى كنيم يا يك جورى مصالح خودمان را ببينيمو امثال اين جور چيزها. يعنى به قول خودشان تقدم مصالح ملّى بر مصالحآرمانى و اسلامى كه الآن جزء حرفهاى پر رنگ اينها شده است. البته ماهيچ وقت هم اين جور افراط نكرديم. امام هم مواظب بودند. يك بار در
دولت آقاى رجايى گفته شد ما با ملتها رابطه داريم؛ چه كار با دولتهاداريم؛ ايشان فوراً موضع گرفتند و گفتند شما يك دولت هستيد بايد بادولتها رابطه داشته باشيد. ما در اين دنيا زندگى مىكنيم و ناچاريمحدودى را مراعات كنيم. عضو سازمان ملل هستيم و بسيارى از پيمانهاىبينالمللى را امضا كرديم كه هر يك از آنها را نقض كنيم مشكلآفريناست. لذا قطعاً نظام ما يك ملاحظاتى در اين مسائل دارد. اينكه حالعدهاى از جوانان تند در دنيا بگويند، ايران ديگر مقتداى ما نيست و ما بهبنلادن اقتدا مىكنيم، يك امر طبيعى است. صدور انقلاب در دنياى سنّىاست. ما اگر الآن حتى مواضعى هم داشته باشيم آنها از ما نمىپذيرندهمانطورى كه طالبان نمىپذيرفتند. خيلى از اين سلفيها و تندها ما راكافر مىدانند و فكر مىكنند ما منحرف و مشرك هستيم! بنابراين يكتضادى بين ما و آنها وجود دارد.
پس ما اولاً يك كشور و دولت هستيم، نيازهاى بينالمللى داريم كهبايد آنها را رعايت كنيم. ثانياً آرمانهايى هم داريم كه نمىتوانيم آنها را ازدست بدهيم. يك جاهايى است كه مىتوانيم اقدام عملى بكنيم، مىتوانيمكمك كنيم، مثل كمكى كه در فلسطين و لبنان و اينطور جاها مىشود، ويك جاهايى هم هست كه نمىشود كمك كرد. اينها يك تعادلى لازم دارد.بايد بين مجموعه مسائل كسر و انكسارى صورت بگيرد، بعد تصميمبگيريم.
مجله حكومت اسلامى: به محور پايانى گفت و گو مىپردازيم. شما مىدانيد كه درتاريخ اسلام، كوفه شهرى است بسيار آموزنده و از بعدروانشناختى اجتماعى و در چارچوب تحليلهاىجامعهشناختى زمينه مطالعاتى گستردهاى را پيش روىمىنهد، زمينهها و عوامل مختلفى منشأ تحولات پى در پى آنبوده است. در همان نيم قرن نخست شكلگيرى خود، روزى،مركز حضور قيام كنندگان عليه خليفه سوم و روزى مركزخلافت اميرالمؤمنين(ع) و روزى نيز از ميان آنان و در برابر
ديدگانشان، فرزند پيامبر(ص) و اصحابش با بدترين وضعبه شهادت مىرسند و زنان و كودكانشان به تماشاى آنانبرده مىشوند. چنان كه باز مستحضريد تحولات اجتماعى وسير تاريخى، قوانين و سنتهاى حاكم بر خود را دارد. حال وآينده جامعه انقلابى و اسلامى ما نيز بيرون از اين سنتها وقوانين نيست و سرنوشت و آينده ما در گرو درس گرفتن ازگذشته و عملكرد ما مىباشد. با اين توضيحات، در خصوصمسئوليتى كه با الهام گرفتن از وقايع كربلا و كوفه و با عنايتبه آن تجربه تلخى كه تاريخ اسلام پشت سر گذاشت، جامعهما بر دوش دارد، نظر حضرت عالى چيست و از اين منظر،كربلا در گزينش راه صحيح و التزام به آن، چه كمكى مىتواندبه ما بكند و چه راهى را پيش روى ما مىگذارد؟
جواب: اينكه ما مسأله كوفه را به ايران متصل كنيم خيلى مسأله درستى نيست.وضع كوفه اين طور بود كه اول دست ايرانيها بود و بعد مسلمانان از دستايرانيها گرفتند و بدنه خيلى از مردمى كه در آن منطقه بودند ضد عرببودند. به خاطر آن رفتارى كه بعضى خلفا با غير عربها و موالى كرده بودندو تبعيضهايى كه روا داشتند فضاى كوفه را نسبت به خلفاء بد كرده بود.از طرف ديگر حضرت على(ع) و امام حسن(ع) و امامحسين(ع) واهلبيت، مواضع عادلانهاى مىگرفتند، با تبعيضها و ظلمهاى بين عربو عجم و موالى و امثال آن مخالفت مىكردند و به همين خاطر مردم كوفهبه اهلبيت به عنوان اشخاص عادل و محبوب نگاه مىكردند و آنها نفوذواقعى داشتند. شايد يكى از عواملى كه حضرت على از مدينه به كوفهآمدند همين بود كه مردم كوفه به آن حضرت نزديكتر بودند. البته ادلهجغرافيايى هم داشت كه حضرت خواستند در وسط دنياى اسلام باشند.بنابراين طبيعت كوفه با مظالم بنىاميه و بنىعباس و آن تعصبهاى عربى وفاميلى و قبائلى، مخالف بود؛البته تركيب جمعيتى كوفه و تربيتش تربيتاصيل جايى مثل مدينه نبود. بنابراين تا يك حدى حمايت مىكردند و يك جاهايى كه منافعشان ايجاب مىكرد ديگر مقاومت نمىكردند. در تاريختقريباً همين گونه بوده است. و به هر حال كوفه بدتر از شهرهاى ديگرنبود. البته شهرهاى ديگر يك تعصبهاى خاصّى براى خودشان، مثلعربيّت و امثال آن داشتند. شام يك جوّى داشته، مدينه يك جوّى داشته،هر جايى يك جوّى داشتند. اينها تركيبى بودند از مجموعه مسلمانهايىكه آمدند به اسلام پيوستند و به خاطر مواضع خوب اهلبيت طرفداراهلبيت بودند، اما آن عمق و معرفت واقعى در آنها زياد نبود و لذاحضرت على دائماً با مردم كوفه دچار مشكل مىشدند. آنان تا يك جايىمىآمدند و جاى ديگر پيش نمىآمدند. با امام حسن(ع) و امامحسين(ع)هم همان طور رفتار كردند. بعداً نيز با همه قيامهايى كه اتفاق مىافتاد،همين جور رفتار كردند، مثل قيامهاى زيدبن على و بسيارى از قيامهاىديگر. حالت اصلىشان اينها را وادار به حمايت مىكرد ولى آن اصالت وريشه را نداشتند.
فكر مىكنم مسأله ايران از لحاظ ولايت و علاقه به اهلبيت كم كمريشهدار شده و واقعاً جزء فرهنگ واقعى اين سرزمين شده است. عرفانو تمدن و خيلى مسائل در ايران هست كه اصالتى خاص و پر عمق به مردمايران مىدهد. ايران پايگاه انقلاب است، اينجا جاى مناسبى است. اگر ماراه درستى انتخاب بكنيم، مردم در مسير و صحنه حكومتدارىمانحاضرند و به خاطر آن مايه ولايى كه دارند، پاى انقلاب مىايستند. اينخيلى سرمايه خوبى است و در ايران هر چه غير از اين بخواهد جا بيفتد،نمىتواند. مردم ما ممكن است از يك جرياناتى ناراضى بشوند ولى اينكهكسى يا جريانى بخواهد جاى آن را بگيرد، من چنين چيزى نمىبينم.
يك وقتى تعبيرى مىكردم كه بعضىها هم رنجيده بودند. من مىگويمحالا در همين شرايطى كه شما داريد، اگر نيروهاى روحانيت و دوستاناهلبيت به اپوزيسيون تبديل شوند دولتى كه سر كار بيايد آن اپوزيسيون مانع اساسى و در هم شكنندهاى است، يعنى هيچ كس نمىتواند در چنينشرايطى حكومتش را مقتدر بكند؛ ملّى گرايى و ليبراليزم جوابنمىدهد، اين حرفهاى روشنفكرى كه مىزنند، اينها همه يك بخشى رامىتواند جلب كند. توده مردم و عشق و فطرت مردم الآن اينجاست. لذابايد روى اين جريان واقعى فرهنگى كه در ايران هست، يك اصالتى قائلشويم و مناسبترين راه اين است كه همين رويه مكتب اهلبيت را، ولى باديد درست، انتخاب كنيم. اگر اشكالى در اينجا باشد اين است كه ما اين رابد تفسير بكنيم، جاهلانه و متعصبانه عمل بكنيم، واقعيت زندگى مردم ونيازهاى آنان و شرايط جهانى را نبينيم و اقدامات مناسب را براى تأمين وتعيين نيازهاى مردم صورت ندهيم. در آن صورت هر اتفاقى مىتواندپيش بيايد، ولى اگر واقعاً در اين بستر خوبى كه امامحسين(ع) و اهلبيتدر ايران كسب كردند، ما درست عمل بكنيم، من فكر مىكنم، بهترينپايگاه است. اين قابل تشبيه به كوفه و امثال اين جاها نيست.
فكر مىكنم اگر به مقتضيات يك حكومت كه اينها همه در اسلام وقرآن هم ديده شده است، ما عمل نكنيم، ما نيز نبايد انتظار موفقيتداشتهباشيم.
منبع فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27
/ج