عاقل جامع
عاقل جامع
تأملي در افكار و انديشه هاي علامه ابوالحسن شعراني تهراني
علامه شعراني تهراني در سال 1320 هجري قمري در خانواده اي مذهبي در تهران به دنيا آمد و در سال 1352 هجري شمسي در 73 سالگي بدرود حيات گفت و در جوار عبد العظيم حسني(ع) آرام گرفت. در مقام استاد، همين بس كه استادان بزرگي همچون آيت اللّه حسن زاده آملي، آيت اللّه جوادي آملي، دكتر مهدي محقق، دكتر طبرستاني و… را در مكتب درس خود تربيت كرد. شخصيت شعراني در ميان حوزويان و دانشگاهيان ناشناخته است و مقام ثبوتش خيلي بيش از اثباتش است؛ بنابراين جا دارد تا بيشتر در محافل علمي- فلسفي، گفتمان فكري وي معرفي و بحث شود. آيت اللّه حسن زاده آملي در باب استاد خود، علامه شعراني مي گويد: « اين قهرمان علمي در جميع علوم منحصر به فرد است. صاحب قلمي حكيم و سنجيده در ادب، علوم عربي و فارسي و كسي كه به زبان عربي، تركي، فرانسه و انگليسي مي دانست؛ فيلسوفي متبحر و الهي بود. اشعار فارسي ايشان مثل اشعار شيخ الرئيس ميرداماد بود».
زندگينامه علامه شعراني:
علامه ميرزا ابوالحسن شعراني- فرزند حاج شيخ محمد- در سال 1320 هجري قمري در تهران و در خانواده شريف و با موقعيت اجتماعي و ديني والايي چشم به جهان گشود. قرآن و تجويد و عربيت را نزد پدر بزرگوارش و الفيه و شاطبيه در قرائت و پاره اي از دروس حوزوي را در مدرسه فخريه، معروف به مدرسه خان مرو فرا گرفت. بيشتر علوم عقلي را نزد حكيم، ميرزا محمود قمي، متخلص به رضوان، فقه را نزد شيخ آقا بزرگ ساوجي و علوم رياضي، اعم از هيئت، نجوم، اسطرلاب، استخراج از زيج و غير آن را نزد پدر خود و ميرزا حبيب اللّه، مشهور به ذوالفنون خواند. وي مدتي در آغاز تأسيس حوزه علميه قم، نزد آيت اللّه العظمي حائري، مؤسس حوزه و حاج عبد النبي نوري به ادامه تحصيل پرداخت و سپس بعد از ارتحال پدر خود، در سال 1346 هـ. ق به نجف اشرف رهسپار گرديد. وي در درس اساتيد بزرگي همچون سيد ابوتراب خوانساري (م. 1346ق) شركت كرد. وي علاوه بر پدر بزرگوارش، سيد ابوتراب و رضوان از محضر شخصيت هايي همچون ميرزا طاهر تنكابني، حاج شيخ عبد النبي نوري، حكيم هيدجي، ميرزا مهدي آشتياني، شيخ مسيح طالقاني، حاج آقا بزرگ ساوجي، اديب لواساني، شيخ محمد رضا قمشهاي، ميرزا علي اكبر يزدي و ميرزا حبيب اللّه، مشهور به ذوفنون هم بهره جست. وي علاوه بر تحصيل دروس متعارف در حوزه هاي طهران، قم و نجف به آموزش زبان هاي فرانسه و عبري مبادرت ورزيد. او پس از گذراندن دروس حوزوي به تهران باز گشت و تا پايان عمر از اشتغال علمي دست نكشيد. مرحوم شعراني سفرهايي هم به كشورهاي عربي از جمله مكه؛ سوريه، لبنان و مصر داشتند و در جلسات فلسفه دانشگاه الازهر حضور يافتند. وقتي استاد فلسفه آنجا متوجه حضور ايشان در جلسه درس شد با حالت وجد و خوشحالي كرسي درس خود را براي چند جلسه در اختيار مرحوم شعراني گذاشت. مرحوم شعراني هيچ گونه دلبستگي اي به دنيا نداشت و به دنبال اعتبارات اجتماعي هم نبود. وي با اينكه از مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني اجازه اجتهاد داشت، هيچ گاه از وجوهات شرعي استفاده نكرد. ايشان عمر خود را صرف تربيت شاگردان برجسته، پژوهش و تأليف كتاب هاي علمي، فلسفي و ديني كردند. بعضي شاگردان ايشان عبارتند از: آيت اللّه العظمي ميرزا هاشم آملي، استاد مير جلال الدين محدث ارموي، آيت اللّه حسن زاده آملي، آيت اللّه سيد رضي شيرازي، آيت اللّه جوادي آملي، آيت اللّه محمد حسن احمدي فقيه يزدي، دكتر طبرستاني، دكتر مهدي محقق و مرحوم استاد علي اكبر غفاري. اين دانشمند فرزانه در اواخر عمر خويش دچار ضعف، نقاهت و بيماري قلب و ريه شده و زير نظر طبيب بودند و اوايل ماه مبارك رمضان سال 1352 هجري شمسي چند روزي در مسجد نماز جماعت را اقامه كردند. بعد از تشديد بيماري . پس از بهبودي نسبي، معالجات سودمند نيفتاد و ايشان در شب يكشنبه هفت شوال 1393 هجري قمري (1352/8/12) در بيمارستاني در شهر هامبورگ آلمان زندگي را بدرود گفتند. چند روز بعد جنازه ايشان به تهران منتقل شد و قبل از ظهر پنجشنبه در تهران تشييع شد و در جوار حضرت عبد العظيم حسني(ع) رو به روي باغ طوطي، مقبره خانوادگي زمردي به خاك سپرده شد.
فلسفه اصول از ديدگاه علامه شعراني:
معيار ارزشمندي و كاميابي تلاش علمي يك شخصيت در اين است كه آن شخصيت بايد در قياس با روزگار و زمانه خويش، گامي فراتر نهاده باشد و مرزهاي معرفت را گامي و اندكي پيش تر برده باشد. آنچه از ديگران آموخته- چه از استادان و چه منابع- در جاي خود، ارزشمند است؛ اما آنگاه كه گامي فرا پيش نهاد و انباشت معرفتي و حكمي بشري را فراتر برد. آنگاه ارزش آن تلاش و عالم مشخص مي شود كه بايد گفت علامه شعراني از مصاديق چنين شخصيت هايي به شمار مي رود.
علامه شعراني رساله اي حدود 40 صفحه با عنوان فلسفه اولي يا مابعدالطبيعه دارند كه در آنجا با مبناي معرفتي مناسبي، فلسفه را از يك حيث به سه قسم و از حيث ديگري به هشت قسم تقسيم مي كنند. در اين تقسيم 8 گانه، ابتكاري را كه مي توان گفت از مصاديق يك گام معرفت را به پيش راندن است، اينكه ايشان در اينجا به ضرورت تأسيس فلسفه هاي مضاف اشاره مي كند و فلسفه را به فلسفه مابعدالطبيعه، حكمت طبيعي، علم النفس، منطق، علم جمال، علم اخلاق ،علم اجتماع و فلسفه قانون تقسيم مي كند.از آنجا كه علم جمال و علم اخلاق را قسيم مابعدالطبيعه و فلسفه ذكر كرده است، مراد وي در اينجا همان فلسفه زيبايي ،فلسفه زيبايي شناسي ،فلسفه اخلاق، فلسفه هنر و فلسفه اجتماع است. از ديگر گام هاي ايشان به پيش مي توان به شرح نسبتا مفصل ايشان بر كفايه اشاره كرد كه بعد از پايان اين شرح يا اصول متوجه مي شوند كه اين شرح، نيازمند پيش درآمدي است كه بايد مستقلا نگاشته شود. ايشان به تبع نامگذاري آن شرح، كتابي را با عنوان «المدخل الي اهل المنهل» مي نويسند. در اين كتاب، ايشان به سمت تأسيس دانشي رفته اند كه مي توان آن دانش را در صورت پختگي و سازمان يافتگي، فلسفه علم اصول از جمله فلسفه هاي مضاف العلوم است كه بخشي از فلسفه هاي مضاف قلمداد مي شود. ما فلسفه هاي مضاف را به دانش هاي مطالعه فرانگر عقلاني احوال و احكام كلي فرا مساله اي و فرا دانشي يك علم يا يك امر كلان، تعبير يا تعريف مي كنيم. در نتيجه فلسفه علم اصول عبارت است از دانشي كه احوال و احكام فرا مساله اي و فرا دانشي علم اصول را به صورت فرانگر و عقلاني مطالعه مي كند. در گذشته، سلف به مناسبت هايي و از جمله و خصوصا در مبادي علم اصول به مباحث فراواني پرداخته اند. در الذريعه كه اولين اثر اصولي جامع شيعي به شمار مي رود به سلسله مباحثي چون تعريف اصول، غايت و روش علم اصول پرداخته اند تا منابع اصول معاصر و مخصوصا كفايه- كه شايد بزرگ ترين اثر اصولي تاريخ شيعه به حساب مي آيد- دست كم هم از اين جهت كه ناظر به عمده منابع اصولي پيش از خود است و هم منظور عمده منابع اصولي پس از خود. نوعا در اين جور جاها به مباحثي كه مي توان تجميع و تكميل آنها را به صورت يك دانش در آورد و نام آن را فلسفه علم اصول نهاد مي پرداختند. با اينكه پيش از علامه شعراني، بعضي از بزرگان مثل محقق اصفهاني كه رساله بسيار با ارزش و ناشناخته اي دارند وجود داشتند؛ اما حسن كار علامه شعراني در اين است كه استقراي قريب به تامي كرده است و مطالب و مباحثي را در اين كتاب فراهم آورده كه همه آنها يكجا در هيچ يك از كتب اصولي مفصل ما نيست و يك طبقه بندي نسبتا خوبي انجام داده است. ايشان مجموعه مباحث را در چهار محور تنظيم كرده است.
بخش كوتاهي را درباره علم اصول كه من آن را با عنوان احكام فرا دانشي نام بردم؛مثل تعريف علم اصول،موضوع اصول و… باقي مباحث را تحت عنوان احكام يا مبادي كلامي و منطقي و به تعبير امروز، معرفت شناسي است و مبادي لغوي اي كه امروز از آنها با عنوان علوم و مباحث و مسائل زبان شناختي، بيشتر تعبير مي شود؛ يعني مباني زبان شناختي مسائل اصول و همچنين مبادي احكامي و حكم شناسي اصول كه تقسيمات احكام،واجب و گاهي تقسيمات موضوع شناسي هم به گونه اي در اين مجموعه آمده است. ايشان در حقيقت به نحوي با تدوين اين كتاب، تأسيس فلسفه علم اصول كرده اند و گام اول را فرا پيش نهادند. نكاتي را مي توان راجع به اين اثر ارزشمند گفت ولي هيچ يك عيب نيست كه نقص است كه زمانه اجازه نمي داده است مرتفع شود؛ چنان كه اگر امروز سخني بگوييم ممكن است نسبت به آينده ناقص سخن بگوييم يا معيوب حرف نزنيم؛ اما نسبت به آينده ناقص سخن بگوييم. المدخل، چندان دانشواره تنظيم نشده است، هر چند آن بزرگوار هم چنين قصدي نداشته است؛ چنان كه به مثابه درآمدي بر مقدمه اي بر شرح كفايه اش نوشته است ولي صورت دانشواره ندارد. در مجموع در اين كتاب مبادي علم اصول بحث شده است. بعضي از استادان و بزرگان گفته اند كه فلسفه هاي مضاف، همان مبادي علم ها هستند؛ در حالي كه چنين نيست و نسبت آن دو عام و خاص من وجه است؛ يعني مباحثي در مبادي علوم مي آيد كه در زمره مسائل و مباحث فلسفه مضاف نيست؛ كما اينكه مباحث بسياري در فلسفه هاي مضاف مطرح مي شود كه در مبادي علوم مطرح نبوده است. در عين حال كه مباحث مشترك فراواني ميان آن دو وجود دارد. تلقي ايشان مبادي علم اصول بوده است. شايد وقتي اين مجموعه را تدوين مي كرده چنين تلقي اي در ذهنشان نبوده است. ساختار، ساختار ارزشمندي است. مجموعه مباحث به چهار بخش كلي تقسيم شده اند اما در عين حال در ساختار هم مي توان بحث هايي را طرح كرد. ترتيب در اين چهار بخش، منطقي است ولي اينكه مثلاً تقسيم بندي هاي زير هر بخش به صورت فصل و باب بيايد، اين طور نيست. هر چند همان ترتيب منطقي براي غير اهل فن مكشوف نيست. چنان كه مثلا مباحث كلامي و منطقي را در يك فصل آورده است. در مجموع اثر بسيار با ارزشي است، شروع خوبي است و گامي به پيش است و بر ماست كه اين راه را ادامه داده و گامي ديگر به پيش نهيم (حجت الاسلام رشاد، رئيس پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي).
حجت الاسلام دكتر احمد احمدي در باب علامه شعراني مي گويد ايشان مصداق آيه شريفه عباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هونا بودند. آرام و با تواضع حركت مي كردند. راجع به نبوت، آن قدر احاطه داشت و با زبان ساده و فشرده سخن مي گفت. در ايشان دريايي از معلومات وجود داشت. زهد و تواضع ايشان بسيار بالا بود. او زندگي زاهدانه و همت بلندي داشت. او تجسم اخلاق بود. او متصف به مخالفه اللهي بود كه حاصل حكمت بود. آنچه علامه شعراني، امام و طباطبايي را ساخت تنها فلسفه صرف نبوده؛ بلكه آبشخور زمزم وار اين فلسفه با قرآن كريم، روايات، مناجات و زيارات و حقايقي كه در متن مذهب تشيع است. بنده خدمت ايشان تلمذ نكردم ولي وي افلاكي بود و نه خاكي. فلسفه اخلاق از آن جهت، فلسفه اخلاق است كه مي تواند آدمي بسازد كه تجسم اخلاق الهي باشد. بايد بگويم كه فلسفه الهي، او را ساخته بود. اين معارف بايد با يك سلسله معارف ديني همراه باشد. مثلا بايد بگويم با اينكه بنده، عمري را به تدريس فلسفه كانت مشغول بودم اما هيچ گاه اخلاق او را به اخلاق فيلسوفان الهي ما نمي رسد. اخلاق كانت هرگز با علامه شعراني يكي نبوده؛ بلكه مخالفان خود را با تندي مي رانده است.
انديشه هاي فلسفي- كلامي علامه شعراني:
ايشان از لحاظ ويژگي فكري و شخصيتي و مخصوصا در حوزه معرفت و دين شناسي به گونه اي بود كه ايشان مثلا كشكولي از مطالب معقول و منقول را همراه داشته باشند؛ بلكه او عقل مشربي و يقين باوري بود. يعني به معناي عقل و با جهت گيري يقين در معرفت در تمام حوزه هاي منقول و معقول وارد شدند. علامه شعراني، دريايي از مطالب بكر و دقيق بودند؛ به گونه اي كه با خواندن آن حالت نشاط به انسان دست مي دهد. آثار اين خصوصيت ايشان اين است كه وي از يك اعتدال فكري و رفتاري برخوردار بود. عقلانيت ايشان، عقلانيت جامع و ايماني است؛ يعني عقلانيت قدسي. بنابراين تعقل با تعبد با عرفان با توقف در آثار ايشان ديده مي شود و اينها همه زاييده مبناي عقلاني ايشان است. مطالب عرفاني ايشان كه ارزيابي مي كند با ميزان عقلانيت يقين محور است. آنجا كه به مباحث فقهي مي پردازد و جايي كه تأويل مي كند آن هم با همين قياس است.
در مواردي هم با شجاعت توقف مي كند. موضع ايشان هم بر اساس تفكر عقلاني ايشان است. درباره جايگاه حكمت و نقش فلسفه و معارف عقلي در حوزه دين مي گويد در آيات قرآن و احاديث و بسياري از عبارات مسلم جز با ادله عقليه و بيانات حكمي نمي توان فهميد. سپس ايشان به مقدمه اسرار الحكم اشاره كرد و همچنين قاعده لطف و اينكه وجود صدر المتألهين و امام خميني(ره) را لطفي از طرف خداوند دانسته بود و اينكه در وقتي كه صنايع مادي رو به ترقي گذاشت و مردم متوجه علوم طبيعي شدند خداوند، اين مرد بزرگ (صدر المتألهين) را مقارن آن عصر آفريد (حجت الاسلام رباني گلپايگاني در كنگره بزرگداشت علامه شعراني).
اخلاقيات علامه شعراني:
علامه، تواضع، اخلاص، اعتدال و سختكوشي داشت. ايشان وقتي در تهران بودند هميشه به كتابفروشي ها سر مي زدند و دنبال كتاب هاي ناب بودند. وي براي خود و آثار علمي خودش چيزي قائل نبود و هيچ جا مانور نمي داد. وي مي گفت معارف ما امانتي است كه بايد در اختيار بقيه و نسل بعدي قرار داده شود. ايشان در نوشته درباره كتاب هاي ديگران بسيار معتدل بود. علامه، زبان فرانسه و عبري مي دانست. وي در 60 سالگي براي يك طلبه جوان 20 ساله، شفا تدريس مي كرد. بايد تواضع و اخلاص او براي ما درس باشد. ايشان به نيكي و با القاب بسيار والا از استادان و بزرگان معاصر خودش ياد مي كند. تواضع او باعث عظمت او شده بود. اما چند نصيحت هم داشتند. وي دو كتاب به نام هاي راه سعادت و ترجمه تبصره علامه حلي دارد كه در كتاب راه سعادت خود مي گويد كتاب هاي عصر ما داراي نواقصي است. او مي گفت بايد غرض كتاب هاي نبوتي و… اين باشد كه نبوت و وحي را براي مردم بياموزد و نه مثل كتاب هاي عصري، پيامبر(ص) را در رديف ديگر مردان آن روزگار ذكر كند. او مي گفت از ديگر نواقص كتاب هاي عصر ما اين است كه پيامبر(ص) و ائمه را به بزرگي ياد نمي كنند، بلكه مثل ديگران بدون القاب و بزرگي مي آورند. وي مي گفت ما بايد ائمه را به بزرگي ياد كنيم و مثلا پيامبر(ص) را رسول اللّه خطاب كنيم. همچنين مي گفت از ديگر نواقص كتاب هاي عصر ما اين است كه اول آن بسم اللّه و حمد و ثنا را نمي آورند كه شعارهاي مسلماني ماست (رضا استادي، همان).
ديدگاه قرآني علامه شعراني:
علامه شعراني در رابطه با علوم قرآني مطالب متفرقي دارند كه جمع آوري شده است. وي در رابطه با نزول الفاظ قرآن كريم مي گويد ديگر انبيا(ع) آنچه بر آنها نازل مي شده مضمون و محتوا بوده ولي آيات قرآن عينا بر قلب شريفه قرآن نازل شده است. همچنين وي راجع به نزول تدريجي قرآن، ناسخ و منسوخ، حروف مقطعه، تعداد سوره هاي قرآن و سوزاندن قرآن توسط يكي از خلفا و تأويل قرآن كريم، نظرات و نوآوري هايي دارند (قياس كرماني، همان).
ديدگاه هاي علامه شعراني در باب نجوم و هيأت و رياضيات:
ايشان دانشمندي عالم به زمان بود كه آنچه را در فلسفه غرب و نجوم و رياضيات مي گذشت در دست داشتند. درباره قبله شناسي با شيخ بهايي همسنگي دارد. وي از اسطرلاب هم سررشته داشت. وي اسطرلابي بر اساس حركات زمين ساخت. همچنين ايشان سموت جهات قبله را روشن كرده است. راجع به عاشورا، زمان و فصل وقوع آن نظراتي دارند. از نكات جالب ايشان در اين بحث هيات و نجوم اين است كه چالشي بين علامه شعراني و نيوتن در مورد مكانيك فضايي اجرام وجود دارد و وي نظرات جالبي در اين رابطه دارد. همچنين جزر و مد كه باز هم مورد توجه ايشان بوده است (زماني قمشه اي، همان).
ديدگاه هاي حديثي علامه شعراني:
علامه، ذوفنون بود و باعث شد كه مطالعات ميان رشته اي و كاربرد دانش ها در يكديگر نماد عيني بيابند و به منصه ظهور برسند. علامه هم در حوزه فقه الحديث و درايه الحديث و علم رجال صاحب نظر بودند.
اين تبحر از تخصص خاص ايشان در اين دانش ها نشأت گرفت. دانش حديث به عنوان دانش مادر نيازمند اين بود كه در مقام تفسير و ارزيابي، موضوع شناسي و معنا شناسي شود. علامه در حوزه محتواي حديث تبحر در كلام، تاريخ، فقه، اصول، نجوم و فلسفه داشتند، بسياري از موضوعات را به خوبي بررسي كرده و آنها را نقد كردند.
تبحر ايشان در حوزه نقد حديث است. كسي كه نقد حديث مي كند بايد از همه دانش هاي حديثي بهره ببرد تا در مرحله آخر احيانا توان رد يا قبول را داشته باشد. علامه با به كار گيري علوم مختلف، اين خدمت را انجام دادند. ايشان در مقام برخورد با حديث و قبل از نقد آن، مراحلي را بيان مي كند كه عبارتند از: فهم، تأويل و … (رحمان ستايش، همان).
منبع: خردنامه همشهري- ش50