عامل فساد و تباهی در دنیا
منبع:راسخون
مقدمه
اختلال نظام باعث هرج و مرج میشود و جامعه را به فساد و تباهی میکشاند، با چه قدرتی میتوان مقرّراتی را که برخلاف هوی و شهوات مردم است در جامعه پیاده کرد و به آنها جامعه عمل پوشاند و چه عاملی قادر است غرایز سرکش را از تندروی باز دارد، بیشتر مردم این کشورها انسان را تنها بادید مادی مینگرند و از بعد معنویش به کلی غافل و بی خبرند. هرزن و دختری در هر خانواده باید خود را از نامحرمان بپوشانند و به شوهر خیانت نکنند و در این راه از زنان بزرگ اسلام متابعت نمایند. مردی را طلبید و دستورات لازمه را به وی داد و او را به عنوان فرماندارحکومت آن شهر روانه کرد و تأکید کرد تا میتوانی به مردم آنجا سخت بگیر، چه بسیارند افرادی که نیک و بدهای اخلاقی را میدانند و خیر و شر اعمال را به خوبی تشخیص میدهند ولی اسیر غرایز خود هستند، اما بیماریها با واکسن مهار نمیشود و مردم از ابتلا به آنها مصونیت پیدا نمیکنند. قرآن شریف در این باره فرمود: ای پیامبر صلی الله علیه واله به مردم بگو هرگز پاک یکسان نخواهد بود گر چه کثرت جمعیت ناپاکان و پلیدان تو را به شگفت آورد. در اینجا جهل و نادانی قرین با انحراف جنسی و فساد اخلاقی شمرده میشود. برای اینکه اگر بحث و گفتگو و استدلال و مناقشه در گفتار دیگران به منظور روشن شدن حق، و ارشاد جاهل باشد عملی است پسندیده و شایسته تقدیر، بلکه در بسیاری از موارد واجب است. جنون و امراض روحی در کشورهای بزرگ و متمدن با سرعت عجیبی پیشرفت میکند.
عامل فساد و تباهی در دنیا
آزادی بی قید و شرط غرایز و شهوات با تعالی معنوی و حیات اجتماعی و تمدن بشری و خلاصه با زندگی شایسته انسان ناسازگار است. زیرا موجب اختلال نظام و ناامنی و هرج و مرج میشود و جامعه را به فساد و تباهی میکشاند. انسانیت را سرکوب میکند و انسانها را به انحطاط و پستی سوق میدهد، از این رو کلیه مکاتب مادی و الهی و جمیع پیشوایان دینی و سیاسی و خلاصه تمام جوامع بشری در این مطلب اتفاق دارندکه ضرورت زندگی اجتماعی و حفظ تمدن بشری ایجاب میکند که قوانینی وضع شود که آزادی آنان را تعدیل نماید و برای اعمال غرایز و تمایلاتشان حدودی معین کند. این ضرورت در تمام ادوار تمدن احساس میشد به همین جهت از روزگار گذشته تا امروز همواره یک سلسله موازین و معیارها به صورت قوانین مدوّن به شکل آداب و سنن در اجتماعات بشری رایج و معمول بوده و در پرتو همان مقررات نظم و انظباط نسبی در جوامع مختلف مردم برقرار گردیده است.
مشکل بزرگ اجتماعی
مشکل بزرگی که در این مورد وجود دارد مسئله اجرای قوانین موضوعه است. با چه قدرتی میتوان مقرراتی را که برخلاف هوا و شهوات مردم است در جامعه پیاده کرد و به آنها جامهی عمل پوشاند و چه عاملی قادر است غرایز سرکش را از تندروی باز دارد هوای نفس را واپس زند و افراد را به اجراءِ مقررات و موازین قانونی ملزم نماید، به عبارت دیگر از چه راه ممکن است حس مسئولیت را در ضمیر مردم بیدار نمود و آنان را به راه وظیفه شناسی سوق داد؟ البته پاره ای از امور است که کم و بیش در جوامع بشری وجود دارد و تا اندازه ای در تهدید غرایز و رعایت قوانین و مقررات مؤثر است، از قبیل تربیت دوران کودکی، پرورش وجدان اخلاقی، نظارت ملی و حیای عمومی، ولی این عوامل نمیتواند همیشه و همه جا درخلوت و جلوت اثر اساسی بگذارد و مردم را ازگناه و قانون شکنی باز دارد. در این مواقع عامل نیرومندتری لازم است تا بتواند غرایز را مهارکند و آدمی را از اعمال ناروا و خلاف قانون باز دارد. در کشورهای پیشرفته امروز نیرومندترین وسیله اجرای مقررات و برقراری نظم و امنیت مجازات بزهکاران است. در این کشورها برای جرایم و جنایات به موجب قانون موضوعه کیفرهایی در نظر گرفته شده است. محاکم قضایی پرونده های جزایی و جنایی را رسیدگی میکند و مجازات بزهکاران را طبق قانون معین مینماید و دستگاه های انتظامی مکلفند احکام صادره را به مورد اجراء بگذارند مأمورینی که در سازمانهای انتظامی خدمت میکنند، اغلب به مدرنترین وسایل فنی مجهزند و تمام امکانات لازم را در اختیار دارند و هر دولتی به نسبت وسعت و جمعیت کشورش برای ادارهی امور این شبکهی وسیع بودجهی سنگین و نیروی انسانی لازم را اختصاص داده است. البته بر اثر مراقبتهای شبانه روزی مأمورین، اعمال جنایی به مقدار قابل ملاحظه ای کاهش یافته و مردم از امنیت نسبی برخوردار شدهاند، امّا بزهکاران هر روز با نیرنگ تازه ای به جرایم خود ادامه میدهند و دور از چشم مأمورین، مرتکب جنایات وحشت زا میشوند. گسترش جرایم و جنایات در کشورهای صنعتی امروز معلول علل و عوامل متعددی است که مهمترین آن فقدان ایمان و عدم احساس مسئولیت در پیشگاه الهی است. بیشتر مردم این کشورها انسان را تنها از دیدگاه مادی مینگرند و از بعد معنویش به کلی غافل و بی خبرند. پیامبران الهی از طرف باریتعالی مأموریت داشتند که مردم را از درون اصلاح کنند، ضمیرشان را از عقاید باطل شیطانی و اخلاقی مذموم و تطهیر نمایند. بذر ایمان را در قلوبشان بیفشانند، کتاب و حکمت را که مجموعه تعالیم پروردگار است، به آنان بیاموزند، به مکارم اخلاق و صفات حمیده متخلق سازند و آنان را انسان واقعی به بارآورند، در جامعه ای که مردمش ایمان دارند و به راستی از مکتب انبیاء پیروی میکنند، بهترین وسیله برای رسیدن و اجرای قوانین اعتقاد به خدا و احساس مسئولیت در پیشگاه الهی است. در این جامعه مردم بر اثر دینداری، وظیفه شناس و در دستگاه پرورش مییابند و به انگیزه ایمان و اعتماد باطنی، حقوق و حدود دیگران را محترم می شمارند فکر جرم و جنایت در سر نمیپرورند، پیرامون گناه و ناپاکی نمیگردند. در چنین جامعه ای حافظ نظم و امنیت پلیس درون یعنی ایمان درون است و جز در موارد معدود و در زمینه افراد منحرف و بی ایمان نیازی به مراقبت پلیس برون و استفاده از قوانین کیفری و مجازات بزهکار نخواهد بود. حضرت موسی بن جعفر (ع) فرمود (ای حشام! مشمول رحمت الهی آن کسی است که از خدا حیا کند حیایی که شایسته است مخلوق از خالق خویش داشته باشد و بر اثر دست یافتن به چنین حیایی سر خود را با همه محتویات برونی و درونیاش محافظت کند در ظاهر با چشم و گوش و زبان مرتکب گناه نشود و در باطن از فکر شیطانی و اندیشه معصیت بپرهیزد و شکم را محافظت کند، و آنرا به طعام و شراب حرام نیالاید. به فکر مرگ باشد پوشیده شدن بدن را از یاد نبرد و بداند گرداگرد بهشت را تکالیف و مشقت و ناملایمات احاطه نموده است و در اطراف جهنم لذتهای زیانبار و شهوتهای پلید و غیر مشروع قرار دارد) یعنی آنکس که طالب بهشت جاودان است باید در دنیا به مشکلات خودسازی تن در دهد و آنکس که میخواهد از عذاب جهنم مصون بماند باید بر هوای نفس غلبه کند و از شهوات ناروا چشم بپوشد و از لذتهای غیر مشروع اجتناب کند.
عفت در خانواده
یکی از مطالب دانستنی و پرارزش مسئلهی مهم عفت و پاکدامنی است که هر زن و دختری در هر خانواده خود را از نامحرمان بپوشاند و به شوهر خیانت نکند و در این راه از زنان بزرگ اسلام متابعت نماید. قال رسول الله صلی الله علیه واله (لِابنَتِه فاطمة) سایّس شَیئٍ خَیرُ لِلمَرأةِ؟ قالَت: (اَن لاتری رَجُلاً و لایراها رَجُل) رسول خدا به دخترش فاطمه فرمود: برای زن چه چیزی خوب است؟ فاطمه (س) عرضه داشت: او مردی را نبیند و مردی هم او را نبیند.
همسر فرماندار بلخ
ابن بطوطه در رحله خود قضیه ای را نقل می کندکه واقعاً جالب و آموزنده است و آن این است که در زمانی یکی از خلفای بنی عباس بر اهل بلخ در اثر ندادن مالیات غضب کرده و آنها را مستحق عقوبت دید. مردی را طلبید و دستورات لازمه را به وی داد و او را به عنوان فرماندار حکومت آن شهر روانه کرد و تأکید کرد تا میتوانی بر مردم آنجا سخت بگیر و آنها را در مضیقه قرار ده و هیچ گونه ترحم بر آنان روا مدار تا آنها ناچار شده و از مجرای فشار، وظایف خود را انجام دهند. فرماندار که از خود اراده ای نداشت، تسلیم امر خلیفه گردیده و روانهی بلخ شد وقتی به آنجا رسید فرمانی صادر کرد و منتشر ساخت که من از طرف خلیفه آمدهام و امر است که هر چه زودتر خراج مالیات خود را بپردازید و هر کس نپردازد گرفتار عقوبت است با نشر این اعلامیه سر و صدایی عجیب در میان مردم بر پا شد و همه به هم ریختند و شب و روز آرام نداشتند. ضمناً فرماندار، زن و بچه خود را همراه داشت و مردم فلک زده بلخ هر چه فکر کردند که راه فراری پیدا کنند نتیجه نبخشید تا اینکه مشورت کردند که بروند و دست به دامن عیال فرماندار شوند تا شاید راه چاره ای پیدا شود. عدهی زیادی از زنان و بچهها با حال آشفته به نزد عیال فرماندار آمدند و اظهار ناراحتی کردند و حوائج خود را بیان نمودند و وضع رقّت بار بچه های کوچک و زنان بی سرپرست تأثیر در روحیه آن زن با ایمان ایجاد کرد. زن با دیدن این منظره، پیراهن مرصّع به جواهری را که برای بعضی از مجالس عروسی تهیه کرده بود به شوهر خود داد و به جای مالیات مردم بلخ به نزد خلیفه فرستاد که او از مردم آن شهر بگذرد و ضمناً باید دانست که قیمت آن پیراهن خیلی زیاد بوده است. فرماندار پیراهن را برداشته و به سمت مرکز حرکت کرد و به منزل خلیفه درآمد و پیراهن مذکور را در مقابل خلیفه نهاد و خود درگوشه ای جای گرفت. خلیفه پرسید این چیست؟ گفت خراج و مالیات بلخ است، چون مردم ضعیف و تهی دست بودند این را همسرم فرستاد تا از آنها بگذرید و به جای مالیات آنها محسوب شود. خلیفه وقتی از این جریان باخبر شد و دانست که مردم در اثر فقر و تهیدستی به پرداخت مالیات نمیرسند و این زن برای نجات آنها چنین عملی انجام داده به همت والای او تحسین کرده و فوری فرمان صادر کرد که از مردم بلخ برای همیشه مالیات نگیرند و پیراهن را به آن زن برگردانند. فرماندار پیراهن را به بلخ برگردانید و به زن داد و گفت خلیفه به همت شما احترام گذاشت و برای همیشه از مالیات مردم گذشت کرد. زن پرسید آیا سلطان بر این پیراهن نگاه کرد یا نه؟ فرماندار جواب داد بلی. پیراهنی که نظر نامحرم بر آن افتاده باشد من نمیپوشم. آنرا بفروشید تا در بلخ مسجدی بنا کنند، مسجد کنونی بلخ از فروش همان پیراهن است. آری زنهای عفیفه و متدین این گونه بودند حتی اگر لباسهای خود را میشستند، در جایی که چشم نامحرم بیفتد برای خشک کردن نمیانداختند و این اندازه حرمت خود را حفظ میکردند. ولی متأسفانه امروزه که تعداد آن هم کم نیست با چه وضعی و چه لباسی در ملاء عام در جلوی چشمهای نامحرم با آرایشهای مختلف حاضر میشوند و آنرا برای خود افتخار میدانند. خداوندا! آنها را هدایت فرما و به مسیری که رضای تو درآن قرارگرفته، آنها را راهنمایی بفرما.
معنی ناموس چیست؟ روی نهان داشتن
پردهی عفت زدن، حفظ دوا داشتن
عصمت و ناموس ما به مسلک هوشمند
گنج بود، گنج را به که نهان داشتن
ای که تورا آرزو است به کشف ناموس خویش
پرده دری نارواست، پردگیان داشتن
کیفر کسی که خود را برای غیر شوهر زینت کند
نبی مکرم اسلام (ص) به فاطمه (س) فرمود: ای دخترم! هر زنی که خود را به زینتی بیاراید و با بهترین لباسش از خانه بیرون رود تا اینکه مردم او را نگاه کنند ملائکهی آسمانهای هفتگانه و زمینها او را لعنت کنند و او متصل در غضب خداوند است تا اینکه بمیرد و او را در آتش اندازند.
پیروی از هوا
بین علم و عمل ملازمه وجود ندارد و دانستن خوبی و بدی مستلزم انجام خوبی و اجتناب از بدی نیست. چه بسیارند افرادی که نیک و بدهای اخلاقی را میدانند و خیر و شر اعمال را به خوبی تشخیص میدهند، ولی اسیر غرایز و شهوات خود هستند و اینان به پیروی از هوای نفس برخلاف دانسته های خود عمل میکنند، خیر و خوبی را ترک میگویند، به شرّ و بدی میگرایند و دچار سقوط تباهی میشوند. رسول اکرم (ص) فرموده است: مردان تحصیل کرده و عالم دو قسمند. یکی عالمی است که معلومات خویش را به کارمی بندد و بر طبق علم خودعمل میکند. او به نجات و رستگاری نایل میگردد و دیگری عالم است که در مقام عمل دانسته های خود را ترک میگوید، او بر اثر رفتار خلاف علم خویش به هلاکت میرسد؛ و علی (ع) فرموده: چه بسا عالمی که رفتار جاهلانه و کارهای خلاف عملش مایهی هلاکت او شده و داناییاش به وی نقصی نرسانده است.
سرچشمه جرایم
بیماریهای جنسی قابل سرایت را میتوان با برنامه های بهداشتی و به وسیلهی واکسن مهار کرد و از شیوع و انتقال آنها جلوگیری نمود و به مردم مصونیّت داد. اما بیماریهای اخلاقی با واکسن مهار نمیشود و مردم از ابتلا به آنها مصونیّت پیدا نمیکنند. یک فرد فاسد میتواند در اطراف خود اثر بد بگذارد، آنان را به فساد اخلاقی مبتلا سازد و فکر سالمشان را ناسالم کند. عوارض بیماری جسم فقط شخص مریض را زجر میدهد، ولی آثار شوم اخلاق دامنگیر جامعه نیز میشود کسی که بدن بیمار دارد خود به تنهایی رنج میبرد و درد میکشد، دوستان و بستگان بیمار گر چه از غم وی ناراحت و متأثرند ولی از تب او تب دار نمیشوند و مانند بیمار از درد به خود نمیپیچند اما بیماران اخلاق با گفتار و رفتار ناپسند خویش آتش فتنه و دشمنی روشن میکنند، خانواده و اجتماع را به هم میریزند، فساد و تباهی به بار میآورند، و مایهی بدبختی خود و دیگران میشوند جنگها و خونریزی ها، جرایم جنایات، آلام و مصایب اجتماعی اغلب از بیماریهای فکر و فساد اخلاقی سرچشمه میگیرد، بسیاری از مردم امروز جهان بندگی خدا را ترک گفته و بردهی هوای نفس خویشتن شدهاند، غرایز خود سر و تمایلات لجام گسیخته، آنان را مسخّر و مقهور نموده و در نتیجه از سلامت فکر و فضایل اخلاق بی نصیب ماندهاند. این بیماران برای نیل به جاه و مقام، قدرت و ثروت، کامیابی و لذت، و خلاصه به منظور ارضای غرایز و اقناع تمایلات خویش به هر عمل خلاف و غیرانسانی دست میزنند و در راه رسیدن به تمنیّات خود از ارتکاب جرایم و جنایات ابا ندارند. اینان که با افکار مریض و اخلاق فاسد خود دنیا را به فساد و ناامنی کشانده و تمدّن را به راه فنا و نابودی سوق دادهاند. (تمدّن دستخوش چه فلاکتی شده است؟ آیا بیماراست؟ آیا پایه های آن اصولاً متزلزل است؟ آیا معبودی است که مریدان خود را به هلاکت میرساند و یا آنکه در مقابل خوی و طبع پست انسانی یارای مقاومت ندارند؟ آیا منشأ همهی ناکامیها و بیماریهای بین المللی همین خوی انسانی است؟ آیا ممکن است آنچه برانسان میگذرد نتیجهی عمل خودش باشد؟ علم، به این پرسش پاسخ میدهد ولی چه سود؟ روانشناسی که به نام علم سخن میگوید، همچون کسی است که در پهنهی بیکران بیهوده فریاد میکشد. او با اتّکا به حقایق مسلّم علمی اعلام میدارد که بیماریهای دنیا ناشی از بیماریهای شخصیّت انفرادی است و جنگها و خونریزی های چند سال اخیر و امروزی، انعکاس از جنگهای بیشمار کوچکتری است که در قلوب افراد ادامه دارد. لکن هیچکس سخنش را باور نمیکند. روانشناس مؤیّد این مطلب است که جنگ ملتها عبارت از جنگ غرایز و انگیزه های انفرادی است اما کسی به او توجه نمینماید. قتل و جرح، ظلم و ستم، دزدی و آدم ربایی، و دیگر مفاسد اجتماعی کم و بیش سراسر جهان را فراگرفته و زندگی را بر ملل و اقوام بشری تلخ و ناگوار ساخته است. مردم جهان آرزو دارند روزی فرا رسد که بیدادگری و ناپاکی از صفحهی زمین رخت بربندد، عدل و انصاف حق و فضیلت، مهر و محبت بر سراسر گیتی حاکم شود، و کرهی خاکی مهد امنیت فکر و آسایش خاطر گردد. ولی این آرزو هرگز جامهی حق نمیپوشد و اوضاع جهان تغییر نمیکند مگر آنکه مردم، اندیشه و افکار خود را تغییر دهند، خلق و خوی بد را که منشأ فساد اجتماعی است ترک گویند و به خلق و خوی انسانی گرایش یابند و این خود از سنن قطعی نظام آفرینش است که به ارادهی حکیمانهی باریتعالی پایه گذاری شده و قرآن شریف چهارده قرن قبل آنرا خاطرنشان نموده است. خداوند اوضاع و احوال هیچ جامعه و قومی را تغییر نمیدهد تا افراد آن جامعه خود را تغییر دهند و اخلاق و افکار خویش را دگرگون سازند)
پاکان و ناپاکان
با گرایش اکثریت به رذایل و اعراضشان از فضایل، حقیقت تغییر نمیکند، رذیلت به فضیلت مبدّل نمیگردد، و پلیدان ارزش پاکان را به دست نمیآورند. قرآن شریف در این باره فرموده است: ای پیامبر (صلی الله علیه وآله) به مردم بگو: هرگز پاک یکسان نخواهد بود، گر چه کثرت جمعیت ناپاکان و پلیدان تو را به شگفت آورد پس شما ای خردمندان از خدا بترسید و در مسیر ناپاکی قدم نگذارید، باشد که به رستگاری و سعادت نایل آیید. علی (ع) چهارده قرن قبل پیرامون این موضوع مهم که از ارکان سعادت بشر است سخن گفته و برای آنکه افراد پاک دل تحت تأثیر اکثریت آلوده و گمراه قرار نگیرند، شخصیت انسانی خود را نبازند و از غلت جمعیت طرفداران حق نگران نشوند به مردم خطاب کرده و فرموده است: ای مردم در راه هدایت و نیل به رستگاری از کمی عدد مردان حق و فضیلت دچار وحشت و هراس نشوید و مسیر پاکی و نیکی را ترک نگوئید، چه بیشتر مردم در کنار سفرهی کامجویی و لذت طلبی گرد آمدهاند، سفره ای که منابع آن کم و سیری آن کوتاه است ولی بدبختی و گرسنگی دراز مدت از پی دارد.
جهل سرچشمهی فساد و انحراف است!
آیهی 55 سورهی نمل میخوانیم که لوط پیامپر بزرگ خدا به قوم منحرفش فرمود:(اِنَّّکُم لِتَا تونَ الرِجالَ شَهوَتً مِن دوُنِ النِسإ بَل انتُم َقومٌ تَجهَلُون) آیا شما به جای زنان از روی شهوات به سراغ مردان میدوید شما قومی نادانید! در اینجا جهل و نادانی قرین با انحراف جنسی و فساد اخلاقی شمرده شده است.
جدال با باطل
امام صادق (ع) فرمود: وقتی، هرگاه سه روز از ماهی که میخواهید روزه بگیرید مجادله نکنید (فَلایُجادِلَنَّّّ احَدا) منظورمان جدال حق نیست. برای اینکه اگر بحث و گفت گو و استدلال و مناقشه در گفتار دیگران به منظور دوش شدن حق، و ارشاد جاهل باشد عملی است پسندیده و شایستهی تقدیر، بلکه در بسیاری از موارد واجب است. روایات هرگز با بحث و گفت وگوی روشنگرانه و استدلال برای تبیین حق مخالفت نکرده، بلکه در آیات زیادی آن را عملی مثبت و ضروری دانسته؛ لذا در حدیثی میخوانیم، یکی از دوستان امام صادق (ع) به نام (طیّار) به امام عرض کرد به من خبر رسیده که شما دوست نداری با مخالفان مناظره کنیم. امام در پاسخ فرمود : کسی که مانند تو باشد عیبی ندارد، از کسانی که وقتی پرواز میکنند و اوج میگیرند به خوبی میتوانند پرواز کنند و اوج بگیرند، کسی که این چنین باشد از مناظرهی او ناراضی نیستم. جدال باطل از دو منشاء پیدا میشود، و لذا آثار شوم همان دو را در جامعه بروز میدهد. در سور مومن آیهی 56 میخوانید : کسانی که بدون منطق و دلیل در آیات خدا مجادله میکنند، در سینههایشان جز تکبر نیست. (اِنَ ا لَذینَ یُجادِلوُنَ فی آیاتِ اللهِ به غیرِ سُلطانٍِ اَ تاهُم اِنَ فی صُدوُرِهِم اِلا کِبرٌ) به این ترتیب آیه گواه زنده ای بر این حقیقت است که سر چشمهی اصلی مجادلهی کبر و غرور و خود محوری است، چون افراد متکبر و خود محور به خاطر علاقهی شدیدی که خویشتن دارند، به دیگران اعتنا ندارند، افکار خود را حق و نظرات روشن دیگران را باطل میپندارند. تمام تلاش را در ناباوری از استدلال به حق طرف مقابل بنا میگذارد؛ و لذا حضرت موسی (ع) میگوید : من به پروردگار شما پناه میبرم و از هر متکبری که به روز حساب ایمان نمیآورد. (اِنّی عُذتُ به رَبی وَ رَبُکُم مِن کُّلِ مُتُکَّبِرٍ لا یئمنو به یومَ الحِساب) این آثار شوم این مجادلهی باطل بی حرمتی و توهین و حتی دشنام و انواع سخنان زشت و رکیک و نسبتهای ناروا میباشد.
آیندهی انسانیت
جنون و امراض روحی در کشورهای بزرگ و متمدن با سرعت عجیبی پیشروی میکند. مثلاً دکتر کارال این مقاله را از وضع امراض روحی آمریکا درحدود سی سال قبل نوشته است، ولی نشریهی رسمی آماری آمریکا در سال 1960 این اعداد را خیلی بیشتر نشان میدهد، مثلاً در نشریهی مزبور میگوید در سال 1932 در حدود 000/340 بیماری روحی در تیمارستانهای آمریکا بستری بوده و این رقم در سال 1959 متجاوز از دو برابر شده است! همان نشریه در صفحه 311 آمار جرایم مختلف را که از گزارش هیئت قضات آمریکا استخراج کرده است توضیح داده که جرم سال 1957 آنها به (400/796/2) نفر رسیده است و این جرایم روز به روز رو به ازدیاد است! (جنایت در فرانسه نام کتابی است که دو تن از جامعه شناسان کشور فرانسه به نام پل شولو و ژان سوزینن پس از مدتها مطالعهی آمارها و پرونده های جنایی با کمک پلیس نوشتهاند. یکی از آن آمارها به این شرح است. در کشور فرانسه هر دو دقیقه یک دزدی اتفاق میافتد و در هر ده دقیقه یک تجاوز انجام میگیرد و در هر سی دقیقه یک اتومبیل به سرقت میرود، و در هر سه ساعت یک دختر یا یک زن مورد تجاوز قرار میگیرد و هر چهار ساعت یک جنایت اتفاق میافتد)
لندن، مؤسسهی تحقیقات بهداشت روانی اعلام کرد: هر سال پنج هزار زن و مرد انگلیسی خودکشی می کنندو این رقم برابر تلفات ناشی از حوادث اتومبیل در این کشور است. در کشور نه میلیونی لندن هر روز به طور متوسط سه خودکشی صورت میگیرد. بدون تردید این مصائب کیفر تخلف از قوانین خلقت است. تمدن امروز کلیهی فعالیتهای علمی و عملی خود را در راه بسط و توسعهی لذائذ مادی و آسایش زندگی عادی بشر بکار انداخته و تمایلات روحانی انسان را که قسمتی از سرشت اوست فراموش نموده است. تمدّن جدید چنان مردم را سرگرم شهوات حیوانی و خواهشهای مادی نموده است که گویی انسانیت جز بهتر زیستن و بیشتر لذّت بردن هدفی ندارد. همه در این فکرند که چگونه مسکنی بهتر و مرکبی زیباتر و مقامی عالیتر بدست بیاورند، از چه راه ثروت زیادتری تهیه کنند تا شهوات خود را بهتر اعمال نمایند، مؤسسات فیلمبرداری پیوسته میکوشند که فیلمهایی مهیجتر و رقصهایی شهوت انگیزتر تهیه نمایند تا شهوات مردم را بهتر ارضاء کنند و از این راه نفع بیشتری عایدشان گردد. اجتماعات مساجد کلیساها رو به ضعف میرود، ولی میخانهها و سینماها و کابارهها مملو از جمعیت میشود و جوانان از سر و دوش هم بالا میروند. یک ثروتمند به علت تمکن مالی مورد توجه و احترام است. اما یک مرد متقی و الهی که دارای سرمایهی پاکی و فضیلت است یک صدم او احترام ندارد. یک هنر پیشه سینما که توانسته است با بدن نیمه عریان و حرکات مهیج و شهوت انگیز خود تمایلات تماشاچیان را اشباع نماید، اگر به کشوری وارد شود هزاران جمعیت در استقبال او سر و دست میشکنند و تماشای او را برای خود سعادت و فوض عظیمی میدانند ولی اگر یک معلم اخلاق یا یک روحانی پاکدل که رفتار و گفتارش سرمشق عفت و انسانیت است به آن کشور وارد شود جز چند نفر انگشت شمار کسی سر وقتش نمیرود. کتابهای مفید تربیتی و علمی را خیلی کم خریداری میکنند. ولی یک رمان شهوت انگیز و مهیج در مدت کمی نایاب شده و مکرر تجدید طبع میشود
نتیجه گیری:
آزادی بدون قید و شرط شایستهی انسان نیست و تربیت دوران کودکی و پروش وجدان اخلاقی در اجتماع بسیار مؤثر است، ایمان به خدا و عفت در خانواده و عمل به احکام اسلامی در زندگی ما ارزش شایسته ای دارد، از بین بردن رذایل اخلاقی و جایگزین کردن فضایل اخلاقی به جای آنها در زندگی ما و شهر ما بسیار عالی است.
پینوشتها:
1. نحف العقول، ص 390
2.مستدرک، ج 14، ص 182
3.رحله ی ابن بطوطه (به نقل ازواعظ خانواده، ص 178)
4.شهاب الاخبار
5.اعجاز روانکاوی، ص 2
6.سورهی 5، آیه 100
7.رجال کشّی، ص 298
8.سوره مومن، آیه 27
منابع:
1. ناصر مکارم شیرازی باجمعی ازفضلا، اخلاق در قرآن، مولف، چاپ پنجم، 1387.
2. محمد تقی فلسفی، اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی، چاپ دهم 1386.
3. علی محمدحیدری نراقی، رساله حقوق امام سجاد (ع)، انتشارات مهدی نراقی، چاپ هفدهم 1389.
4. مهدی احدی، سیره مبارک رمضان و روزه داران، انتشارات سیدجمال الدین اسدآبادی، چاپ اول 1384.
5. محمد تقی فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، چاپ دهم، نشر فرهنگ اسلامی.
/ج