طلسمات

خانه » همه » مذهبی » عبدالله بن ميمون و اسماعيليان

عبدالله بن ميمون و اسماعيليان

عبدالله بن ميمون و اسماعيليان

بر پايه مندرجات كتابهاى معتبر شيعه، عبداللّه بن ميمون يكى از ياران و راويان امام صادق(علیه السّلام) ـ و احتمالا امام باقر(علیه السّلام) نيز ـ و مؤلف چند كتاب و از موالى بنى مخزوم و اهل مكّه بوده[1] و هيچ رابطه اى با اهواز و تشكيلات اسماعيليان نداشته است. اعتماد ما به صحّتِ اظهاراتِ عامّه رجال نويسان شيعى ـ از قديم و جديد ـ در

9e2859ab f568 4a5a 8912 0a3a793a11a9 - عبدالله بن ميمون و اسماعيليان

0012884 - عبدالله بن ميمون و اسماعيليان
عبدالله بن ميمون و اسماعيليان

 

نويسنده: اكبر ثبوت

 

در كتابهاى شيعه
 

بر پايه مندرجات كتابهاى معتبر شيعه، عبداللّه بن ميمون يكى از ياران و راويان امام صادق(علیه السّلام) ـ و احتمالا امام باقر(علیه السّلام) نيز ـ و مؤلف چند كتاب و از موالى بنى مخزوم و اهل مكّه بوده[1] و هيچ رابطه اى با اهواز و تشكيلات اسماعيليان نداشته است. اعتماد ما به صحّتِ اظهاراتِ عامّه رجال نويسان شيعى ـ از قديم و جديد ـ در معرّفى او وقتى بيشتر مى شود كه بدانيم:
اوّلا، آنان وقتى در باب هر يك از راويان حديث به تحقيق مى پردازند، اگر منتسب به هر مذهبى باشد، اين نكته را در سرگذشت او يادآور مى شوند; و در كتب رجال شيعه، بارها به اين گونه تعبيرات بر مى خوريم: از رجال اهل سنت، كيسانى، زيدى، بترى، متّهم به غالى گرى، فطحى، واقفى، غالى، معتقد به واگذارى امر آفرينش و روزى دهى به ائمه، ناووسى و…
ثانياً، عبدالله بن ميمون، براى شيعه ناشناخته نبوده كه از پيوندهاى فكرى و تشكيلاتى او با اسماعيليان بى خبر بمانند، بلكه محدّثان اقدم شيعه، روابط بس استوارى با او داشته و احاديث بسيارى با اسانيد متّصل و صحيح از او روايت كرده اند و بسيارى از آنان، مستقيماً از او حديث فراگرفته اند و از آن ميان:
1. جعفر بن محمد اشعرى كه روايات فراوانِ او از عبداللّه بن ميمون در ابواب مختلف كافى و تهذيب آمده است.
2. حسن بن على بن فضّال م. 224 كه روايات او از عبداللّه در دو كتاب فوق و در استبصار طوسى آمده است.
3. حماد بن عيسى كه روايات فراوان او از عبداللّه در سه كتاب مذبور و در من لا يحضره الفقيه صدوق آمده است.
4. احمد بن اسحاق بن سعد كه روايت او از عبداللّه در من لا يحضره الفقيه آمده است.
5. محمد بن حسن بن جهم كه روايت او از عبداللّه در تهذيب و استبصار آمده است.
6. عبداللّه بن مغيره كه روايت او از عبداللّه در تهذيب آمده است.
7 و 8. ابراهيم بن هاشم قمى و ابوطالب عبداللّه بن صلت قمى، كه طوسى به روايت آن دو از عبداللّه اشاره كرده است.
9. ابو خالد صالح قماط كه كشى روايت او از عبداللّه را آورده است.
بارى كثرت روايات شيعه از ابن ميمون با اسانيد پيوسته و درست را از اينجا مى توان دريافت كرد كه مرحوم آيت اللّه خويى نزديك هفتاد مورد از روايات وى را كه تنها در كتب چهارگانه شيعه آمده، ياد كرده است.
با عنايت به آنچه گفتيم، اين كه محدثان شيعه با تمام پيوند استوار با عبداللّه بن ميمون و نقل اين همه روايت از وى، با وجود التزام به ذكر گرايشهاى مذهبىِ هر يك از راويان، هيچ اشاره اى به رابطه عبداللّه با اسماعيليان نكرده اند، قرينه اى استوار بر نفى اين رابطه است.
گذشته از آنكه روايات فراوان وى كه از طريق شيعه رسيده، كمترين نشانى از گرايش به اسماعيليان و آراى آنان ـ چه رسد به وابستگى به ايشان ـ ندارد.
اما اينكه يكى از خاور شناسان، در برابر همه اقوال روشن علماى مورد اعتماد شيعه كه در قرنهاى نزديك به تكوين و ظهور فرقه اسماعيليه مى زيسته اند، به كتاب عوامانه و مجهول المؤلف تبصرة العوام (كه صدها سال پس از آن تاريخ و در محيطى مالامال از تبليغات كينه توزانه نسبت به اين فرقه تأليف شده) استناد جسته، و آن را «حاوى توصيف شيعى از عبداللّه بن ميمون اسماعيلى، و قابل توجّه» پنداشته، نيز سازگار نيست.

در منابع سنّتيان
 

محدثان و محققان علماى سنت كه بسيارى از ايشان در اعصار نزديك به عصر عبداللّه بن ميمون مى زيسته يا با او معاصر بوده و حتى با وى رابطه داشته و مستقيماً، يا با اسانيد متصل، از او حديث فراگرفته اند، هيچ اشاره اى به ارتباط او با اسماعيليان نكرده اند; اينك داوريهاى محدثان و رجال شناسان بزرگ سنّتى در دست است ـ از آن ميان است: بخارى (م.256)، ابوزُرعه (م.264)، ابوحاتم (م.277)، ترمذى (م.279)، نسائى (م.303)، ابوجعفر عقيلى (م.322)، ابن ابى حاتم (م.327)، ابن حبّان (م.354)، ابن عدى (م.365)، حاكم (م.405)، ابونعيم (م.430)، ابن جوزى (م.597)، ذهبى (م.748)، ابن حجر عسقلانى (م.852) و… ـ و خلاصه اظهارات همه آنان اين كه: عبداللّه بن ميمون، از موالى بنى مخزوم، و اصحاب امام صادق(علیه السّلام) ، مقيم مكّه و در جرگه محدثان بوده ، از برخى محدّثان سنّى حديث آموخته و به برخى ديگر از آنان حديث آموخته، و اينكه: از چه كسانى روايت مى كند و چه كسانى از او روايت مى كنند و مرويات وى چقدر اعتبار دارد؟ و با اينكه اكثر نامبردگان ـ ظاهراً به دليل گرايشهاى شيعى عبداللّه بن ميمون ـ منقولات وى را صد در صد در خور اطمينان نمى دانند، ولى هيچ يك از نسبتهايى را كه ردّيه نويسانِ بر اسماعيليان به وى داده اند، به او نداده اند، و حتّى اشاره اى به اينكه او از غاليان يا اهل بدعت و اسماعيليان بوده نكرده اند، ـ و نيز كثيرى از آنان، مستقيماً از وى حديث شنيده و در اين رشته بر وى شاگردى كرده و احاديثى را كه بى واسطه از زبان وى فراگرفته اند، به ديگران آموخته اند و از آن ميان:
1. عبدالجباربن علاء مكى (م.248) كه ابن حبلان از راوى شناسان بزرگ سنّى، احاديث وى را سخت مورد اطمينان دانسته;
2. ابراهيم بن منذر حزامى (م.236) كه از حافظان و مشايخ ائمه سنت، از او روايت كرده اند
3. احمد بن ازهر نيشابورى (م.261) كه ذهبى، محدث و رجال شناس بزرگ سنى، وى را صدوق (بسيار راستگو) شمرده
4. حسين بن منصور نيشابورى (م.238) كه نسائى (يكى از شش محدث بزرگ سنّى) مرويات او را سخت مورد اعتماد شمرده، و بخارى (نامى ترين محدث سنّى) حديث او را آورده;
5. احمد بن شبيان رملى (م.270) كه ابن حاتم از حافظان بزرگ حديث و از راوى شناسان نامى اهل سنّت، وى را صدوق خوانده و از او حديث فرا گرفته .
6. مؤمّل بن اهاب (م.254) كه ابو داود و نسائى (دو تن از شش محدث بزرگ اهل سنّت) حديث وى را آورده; و نسائى وى را ثقة (مورد اعتماد) خوانده، و ابو حاتم (از رجال شناسان نامى سنّى) وى را صدوق شمرده، و حديث وى از عبداللّه بن ميمون را ذهبى آورده است.
7. زياد بن يحيى (م.254) كه بخارى از او روايت كرده و ابن ابى حاتم و ابن حجر ـ از بزرگترين رجال شناسان اهل سنت ـ وى را از گزارشگرانِ بسيار مورد اعتماد شمرده اند; و ابن حجر به روايت وى از عبداللّه بن ميمون اشاره كرده است.
در مورد برخوردهاى محققان اهل سنّت با عبداللّه بن ميمون، سه نكته ديگر نيز در خور يادآورى است:
الف) ابن جوزى در كتاب رجال خود ـ الضعفاء و المتروكين ـ كه بر پايه اقوال محققان اهل سنّت نگاشته، عبداللّه بن ميمون را محدثى مى شناسند كه گزارشهاى او ضعيف است و اگر از طرق ديگر روايت نشود، نبايد بدان استناد كرد، كه اين تعبير نيز، بر خلاف تعبيرات برخى ديگر از مخالفان اسماعيليان، حاكى از بى اعتمادى به ادّعاى اين فرقه در انتساب به عبداللّه بن ميمون است.
ب) عقيلى در مقدمه كتاب الضعفاء و المتروكين، تعبيرات اهل سنّت درباره مراتبِ ضعفِ راويانِ حديث را ـ از ضعيف و ضعيف تر و ضعيف ترين ـ آورده، و از تغبيرات و مصطلحات كتاب وى برمى آيد كه عبداللّه را در خفيف ترين مراتب ضعف مى ديده، در حالى كه اگر نسبتهايى كه اسماعيليان و ردّيه نويسان بر آنان به عبداللّه مى دهند درست بود، بايد وى را بدترين مراتب ضعف مى شمرد.
ج) برخى از خاور شناسان كه اصرار دارند عبداللّه بن ميمون را نه به عنوان يك محدّثِ اهل مكّه بلكه پايه گذار مذهب اسماعيليه معرفى كنند، چون گواهى ذهبى رجال شناس بزرگ سنّى را بر خلاف نظر خود ديده اند، مدعى شده اند كه ذهبى تحت تأثير منابع شيعى، عبداللّه را به عنوان يك محدث و اهل مكّه معرفى كرده; از مجموع آنچه گفتيم، مى توان دريافت كه اگر هم فرض كنيم رجال شناسان شيعه، براى هر چه بيشتر منسوب كردن عبداللّه بن ميمون به خويش، از رابطه او با اسماعيليان سخنى نگفته اند و اين موضوع را با تقدّس اين مرد در ميان خود و اهميتى كه به وى مى دهند، منافى انگاشته، و بدين دليل، از ذكر آن پرهيز كرده اند، راوى شناسان اقدم سنّى كه از تأييد مطلق ابن ميمون خوددارى كرده اند، هيچ دليلى بر مسكوت گذاشتن اين قضيه نداشته اند; و بلكه به دليل اهميت ابن ميمون در ميان مخالفان مذهبى خويش (شيعيان)، براى طرح و عرضه آن ماجراها كه هر يك نقطه ضعفى قوى براى او بوده، انگيزه اى قوى داشته اند. و همين كه آنان نيز مانند شيعيان، به چنين نسبتهايى نپرداخته اند، حاكى از نادرستى اين نسبتهاست.

با تاريخ نگاران و ملل و نحل نويسان
 

تاريخ نگاران شيعه و سنّى كه نزديك به روزگار عبداللّه بن ميمون مى زيسته اند، به نقش عظيمى كه ادعا شده او در تكوين و ظهور مذهب اسماعيليه داشته، كمترين اشاره اى نكرده اند، از جمله يعقوبى در تاريخ خود، ابن اعثم در الفتوح، ابوحنيفه دينورى در اخبار الطوال، ابن مسكويه در تجارب الامم، و نيز… .
امام مورخان اهل سنّت طبرى، كه بسى حوادث كم اهميت تر را نيز ذكر مى كند و كتاب او به قول سنّيان «اصحّ التواريخ» است .
ــ عريب بن سعد قرطبى (م.369) در ذيل خود بر تاريخ طبرى، كه آن را با ذكر اخبار قرامطه آغاز كرده; و در باب جنگهاى آنان و برخوردهاى مخالفان با ايشان، گاهى به اجمال و گاهى به تفصيل سخن گفته است.
ــ مسعودى كه در مروج الذهب گزارش فعاليتهاى قرامطه (از شاخه هاى اسماعيليه) را آورده و از پاره اى اشاره هاى او معلوم مى شود كه بيشتر مطالب وى از گفت و گوهاى مستقيم با قرمطيان به دست آمده است.
ثابت بن سنان صابى كه در كتاب خود، تاريخ قرامطه را در بحرين، سوريه و بين النهرين، از آغاز تا سال مرگ خود عرضه كرده; و گزارشى مفصل از جنگ بين خليفه فاطمى و قرامطه آورده، كه نشان مى دهد از رابطه اين دو طرف، آگاه و با آنها معاصر بوده، و كتاب وى را فضلاى اهل سنت ستوده و بارها به آن مراجعه كرده و از آن سودها برگرفته اند.
ــ حمزه اصفهانى كه نيز به كارهاى جنگى قرمطيان پرداخته، و تصويرى از بغداد ارائه كرده كه ما را تا حد زيادى در شناخت محيطى كه جنبش آنان در آن رشد كرد و بارور شد، يارى مى كند.
همچنين كسانى كه در قرن سوم به معرفى فرقه هاى شيعه يا فرق اسلامى پرداخته اند، و برخى در معرفى شاخه هاى اسماعيليه به تفصيل سخن رانده اند، همچون: حسن بن موسى نوبختى مؤلف فرق الشيعه، كه مردى فيلسوف و متكلم و شيعه مذهب و بسيار معتدل بوده و مترجمانِ كتابهاى فلسفى در نزد وى گرد مى آمدند و كتاب وى كه بارها چاپ و به زبان فرانسه ترجمه شده، و نبودن هيچ نامى از عبداللّه بن ميمون در كتاب وى ـ با آن همه اهميتى كه به رابطه ابن ميمون با اسماعيليه و ابن ابى الخطاب داده اند ـ شاهد ديگرى بر نبود چنان رابطه اى است.
ــ سعد بن عبداللّه اشعرى، مؤلف كتاب المقالات و الفرق كه مطالب كتاب نوبختى را با افزوده هاى فراوان گرد آورده است.
ــ ابوالحسن اشعرى پيشواى بزرگترين فرقه اهل سنت و مؤلف مقالات الاسلاميين كه درباره ابن ابى الخطاب و آراى وى، و نيز قرمطيان و مباركيّه و ديگر شاخه هاى اسماعيليه، به تفصيل سخن گفته; و محشّى كتاب وى كه از معاصران ماست، چون ملاحظه كرده كه اشعرى با اينكه نزديك به عصر عبداللّه بن ميمون بوده، كمترين نقشى براى ابن ميمون در تكوين و ترويج مذهب اسماعيليه قائل نشده، بدون توجه به علت اين امر، به زعم خود در صدد جبران اين نقيضه برآمده، و شمه اى از افسانه هايى را كه در اعصار پس از اشعرى براى عبداللّه بن ميمون ساخته اند، در حاشيه «مقالات الاسلاميين» آورده و آن را تكميل كرده است.
ــ در اعلاميه اى هم كه در آغاز سده پنجم، عليه فاطميان در بغداد انتشار يافت، هيچ سخنى از انتساب ايشان به عبداللّه بن ميمون نبود و ديگر مورخان و محققانِ نزديك به روزگار تكوين و ظهور اسماعيليان نيز، هيچ يك اشاره اى به نقش عبداللّه بن ميمون در تاريخ اين فرقه نكرده اند

در منابع اسماعيليان
 

در قديمى ترين منابع اسماعيليان، هيچ گونه ذكرى از عبداللّه بن ميمون به عنوان پيشواى اين فرقه و از ياران امام صادق(علیه السّلام) نيست; اينك كتاب افتتاح الدعوة تأليف قاضى ابو حنيفه نعمان (م.363) در دست است كه در آن، از آغاز دعوت فاطميان در يمن در سال 268، تا پديد آمدن يك سازمان عقيدتى سياسى در آفريقا و تأسيس خلافت فاطمى و حوادث روزگار مهدى (م.322) را نسبتاً با تفصيل به گفت و گو نهاده; و چون مؤلف از بزرگترين دانشوران اين فرقه بوده; و در تشكيلات آنان به مناصب مهمى همچون قاضى القضاتى رسيده، و با وقايعى كه به گزارش آن پرداخته، فاصله زمانى چندانى نداشته، كتاب وى از معتبرترين منابع در موضوع خود به شمار آمده; و غالب مورخان و محققان بعدى، بسيارى از آنچه را در اين باره نوشته اند، از او گرفته اند; و با در نظر گرفتن اين مقدّمات، نمى توان پذيرفت كه عبداللّه بن ميمون و پدر و فرزندش احمد، نقشهاى بسيار مهمى در جنبش اسماعيليان داشته اند و از نظر نگارنده مزبور پنهان مانده، پس نپرداختن وى به اين موضوع، قرينه اى بر عدم صحت آن است; چه رسد كه ديگر مؤلفان اسماعيلى هم كه در روزگار ابن ميمون يا نزديك به عصر او مى زيسته اند، و همه در اين مورد سكوت كرده اند. آرى قاضى نعمان، در رساله نامبرده از فردى به نام عبدالله بن ميمون (بدون لقب قداح) نام مى برد كه ظاهراً اهل قالمه (شهرى در الجزاير) بوده، و صولات بن قاسم سكتانى، از داعيان اسماعيلى و سردارانِ زيردستِ ابوعبدالله شيعى (م.298)، دستوراتى در مورد او و كسانى ديگر از مردان اين شهر داده است.
همچنين حميد الدين كرمانى (م.411) از بزرگترين رجال و دانشوران اسماعيليه، با اينكه منتهى شدنِ نسبِ حاكم خليفه فاطمى به عبدالله بن ميمون قداح را رد مى كند، به اينكه عبدالله در ميان اسماعيليان جايگاهى داشته هيچ اشاره اى نمى نمايد، اما در اعصار بعدى، اين داستانها به كتابهاى اسماعيليان نيز راه يافت و از آن ميان:
1. دستور المنجمين كه اصلا در نجوم است و پاره اى گزارشهاى تاريخى و داستانى هم در آن مى توان يافت و نگارنده ناشناس آن، از اسماعيليان نزارى بوده كه در حدود سال 500 از تأليف آن فراغت يافته است.
2. غاية المواليد، از خطاب بن حسن اسماعيلى (م.533).
3. عيون الاخبار، از داعى ادريس عماد الدين قرشى (م.872).
4. هفت باب از ابو اسحاق قهستانى (معاصر مستنصر سوم) (م.904).
5. كلام پير از خيرخواه هراتى در گذشته پس از 960، كه هفت باب نامبرده را انتحال كرد و پاره اى مطالب بر آن افزود و به اين نام ناميد و به ناصر خسرو (م.481) نسبت داد.
6. پاره اى از آثار دروزيان كه على القاعده قديمى تر از منابع ياد شده نيست.
مندرجات اين كتابها در باب عبدالله بن ميمون و نقش او در جنبش اسماعيليان، نه تنها با مسلمات تاريخ سازگار نيست، بلكه در ميان خود آنها نشانه هايى از تضاد و عدم صحت مشهود است. چنانكه در پاره اى از آنها، ميمون از اصحاب امام باقر(علیه السّلام) و راويه او (كسى كه احاديث بسيارى از آن حضرت روايت كرده) معرفى شده مؤلفان متأخر اسماعيلى نيز براى حل تناقضهاى موجود در داستان عبدالله بن ميمون، به دو گونه عمل كردند:
الف ـ برخى مراد از ميمون و قداح را همان محمد بن اسماعيل دانسته اند، گاهى نيز در استدلال بر يكى بودن ميمون و محمد بن اسماعيل گفته اند:
ــ معز خليفه فاطمى، در ضمن يك گفتوگو، عنوان ميمون و قداح را برخليفه فاطمى نهاده است;
ــ فرقه اسماعيليه گاهى به عنوان ميمونيه خوانده شده است.
ولى اين مقدمات تمام نيست; زيرا در گفتوگويى كه مورد استناد قرار گرفته، معز در پاسخ كسانى كه نسبت علوى او را نفى مى كردند و نسب او را به عبدالله بن ميمون قداح مى رساندند، تنها به اين نكته اشاره مى كند كه «انّ صاحب الحق لهو الميمون المبارك السعيد قادح ز نادالحق و مورى نارالحكمة فان ذهب من ذهب الى هذا نعم» و از اين عبارت برمى آيد كه اگر ميمون و قداح را نه اسم و لقب براى شخص خاص، بلكه وصفِ جدّ خليفه فاطمى بگيريم، اتّصال نسب معز به ميمون و قداح درست است; اما از اين جمله استنباط نمى شود كه فرد خاصى، با اين نام و لقب نبوده است. چه رسد به اينكه در همين گفتوگو آمده است: «كيف ينبغى ان يقطع القول فيه بأنّه سار بالحقيقة الى الابعدين من ميمون قداح و غيره» و اين مى رساند كه در نظر معز، «ميمون القداح و غيره» كسانى بوده اند كه به لحاظ پيوند نسبى، در برابر امامان اسماعيلى، از ابعدين (دورترينها) شمرده مى شده اند و نه از خود ايشان.
در باب شهرت اسماعيليان نيز به ميمونيه نيز :
اولا، معلوم نيست كه اين عنوان را خود اسماعيليان براى خويش برگزيده اند يا دشمنانشان براى نفى انتساب آنان به امامان علوى تبار، به ايشان داده اند. اينك داعى على بن الوليد از دانشوران نامى اسماعيليان، در كتاب دامغ الباطل عناوينى را كه به اسماعيليان داده اند ياد كرده و در خصوص هر كدام توضيحاتى داده، ولى هيچ اشاره اى به «ميمونيه» نكرده، و در مورد همه عناوين مزبور نيز مى نويسد: «از ميان تمامى آنها تنها نام اسماعيليه به ما مربوط است، و نام باطنيه نيز اگر به اين معنى باشد كه ما براى هر يك از ظواهر قرآن، قائل به باطنى هستيم، آرى اين عقيده ماست; و اگر مراد، نفى تكاليف ظاهرى است، اين كفر آشكار است و ما از آن بيزاريم»; كه در جاى ديگر، بى اعتبارى منقولات او را باز خواهيم نمود.
ثانياً، بر فرض كه ميمونيه از نامهاى اصيل و قديم اسماعيليه باشد، اين امر دلالتى بر يكى بودن ميمون و محمد بن اسماعيل ندارد; زيرا با توجه به نقش عظيمى كه ـ البته به نادرست ـ هم اسماعيليان و هم مخالفان ايشان، براى عبدالله بن ميمون و پدرش در نشر مذهب اسماعيليه قائل بوده اند، تسميه اين فرقه به نام وى عجيب نيست; چنانكه فرقه شيخيه نيز اصرار دارند كه خويش را با همين نام بشناسانند، و اين نه از باب اعتقاد به امامت شيخ احسايى يا يكى بودن او با امام، بلكه به دليل نقش وى در ترويج هر چه بيشتر مناقب امامان است.
ب ـ برخى نيز رابطه عبدالله بن ميمون با امام صادق(علیه السّلام) را انكار كرده و ضمن تأكيد بر نقش وى در تكوين و ظهور مذهب اسماعيليه، بر آن رفته اند كه «وى در اواخر سده دوم ـ و نه در آغاز آن ـ تولد يافته و حجّتِ دو تن از امامان اسماعيلى ـ عبدالله بن محمد بن اسماعيل (فرزند امام صادق) و فرزند او احمد بن عبدالله ـ بوده، و در سال 270 درگذشته و اينك گويند وى با امامين باقر و صادق(علیه السّلام) در يك روزگار مى زيسته، درست نيست».
همچنين بسيارى از محدثان بزرگ سنى كه پيش از سال 270 درگذشته اند، عبدالله بن ميمون را به عنوان محدث ـ و نه سلسله جنبان يك حركت تند و تيز اجتماعى و مذهبى ـ شناخته و از زبان او حديث فراگرفته اند.

تعدّدِ عبدالله بن ميمون قداح؟
 

برخى از علماى شيعه، براى جمع ميان گفته هاى شيعيان و اسماعيليان در باب عبدالله بن ميمون قداح، احتمال داده اند كه دو تن به اين نام بوده اند، ولى اين احتمال وجهى ندارد; زيرا به طورى كه ديديم، در متون تاريخى بسيار قديمى و منابع معتبر شيعه و سنى و حتى در منابع اوّليه اسماعيليان، هيچ اشاره اى به رابطه عبدالله بن ميمون با اسماعيليان نيست كه ناگزير باشيم به واقعيت تاريخى فردى با چنين ويژگى گردن نهيم و سپس به وجودى جدا از عبدالله بن ميمون، يار امام صادق(علیه السّلام) براى وى قائل شويم; علاوه بر اينكه ميمون و لقب قداح در ميان عرب چندان زياد نيست كه فرض تعدد را تقويت كند.
منابع
1. اتعاظ الحنفا، تقى الدين احمد مقريزى، قاهره 1387.
2. اختيار معرفة الرجال، معروف به رجال كشتى، شيخ طوسى، مشهد 1348 ش.
3. اسماعيليان در تاريخ، مجموعه مقالات و از جمله مقاله برنارد لويس، ترجمه يعقوب آژند، تهران 1368 ش.
4. اصل الموحدين الدروز، امين مطيع، بيروت 1980 م.
5. الاعلام، خيرالدين زركلى، بيروت 1989 م.
6. اعلام اسماعيليه، مصطفى غالب، بيروت 1964 م.
7. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، بيروت 1403.
8. افتتاح الدعوة، قاضى نعمان، الشركة التونسيه للتوزيع.
9. الامامة فى الاسلام، عارف تامر، بيروت.
10. الانساب، عبدالكريم سمعانى، حيدرآباد دكن 1384 و 1386 (ج 4 و 6)
11. بنيادهاى كيش اسماعيليان، برنارد لويس، ترجمه ابوالقاسم سرى، تهران 1370 ش.
12. بهجة الآمال، على عليارى تبريزى، قم 1406
13. تاريخ الامم و الملوك، محمد بن جرير طبرى، بيروت 1413 (ج 9 تا 12)
14. تاريخ الخلفاء الفاطمين، بالمغرب، القسم الخاص من كتاب عيون الاخبار، داعى ادريس عمادالدين، بيروت 1985 م.
15. التاريخ الصغير، ابو عبدالله محمد بخارى، بيروت 1406 (ج 2)
16. التاريخ الكبير، ازهمو، افست از روى چاپ حيدرآباد دكن 1377 (ج 5)
17. تاريخ و عقايد اسماعيليه، فرهاد دفترى، ترجمه فريدون بدره اى، تهران 1375 ش.
18. تأسيس الشيعه، سيد حسن صدر، تهران، افست از روى چاپ عراق.
19. تبصرة العوام، منسوب به سيد مرتضى رازى، تهران 1364 ش.
20ـ التحرير الطاووسى، احمد بن طاووس، حسن بن زيدالدين، قم 1368 ش.
21. تحفة اثناعشريه، عبدالعزيز دهلوى، لاهور 1396
22. تذكرة الحفاظ، شمس الدين محمد ذهبى، افست از روى چاپ حيدرآباد دكن.
23. تقريب التهذيب، ابن حجر عسقلانى، بيروت، دارالمعرفة.
24. تنقيح المقال، عبداللّه مامقانى، افست از روى چاپ نجف 1352.
25. تهذيب الكمال، جمال الدين مرزى، بيروت 1405.
26. الثقات، ابن حبان، افست از روى چاپ حيدرآباد دكن 1402.
27. جامع الرواة، محمد اردبيلى، بيروت 1403.
28. الجرح و التعديل، ابن ابى حاتم رازى، افست از روى چاپ حيدرآباد دكن 1372.
29. جهانگشاى جوينى، عطاملك جوينى، افست از روى چاپ ليدن.
30. دامغ الباطل، داعى على بن الوليد، بيروت 1403 (ج 1).
31. ديوان الضعفاء و المتروكين، شمس الدين محمد ذهبى، بيروت 1408.
32. الذريعه، آقابزرگ تهرانى، بيروت.
33. رجال، ابن داود، قم، افست از روى چاپ نجف 1392.
34. رجال، علّامه حلى، قم، افست از روى چاپ نجف 1381.
35. رجال، شيخ طوسى، قم، افست از روى چاپ نجف، 1380.
36. رجال، نجاشى، قم، 1407.
37. سير اعلام النبلاء، شمس الدين محمد ذهبى، بيروت 1402.
38. شرح مشيخه الفقيه، بيروت 1401 (من لا يحضره الفقيه ج 4).
39. صلة التاريخ الطبرى، عريب بن سعد، بيروت 1413 (به دنبال ج 10 طبرى).
40. الضعفاء الكبير، ابوجعفر عقيلى، بيروت (ج 1 و 2).
41. الضعفاء و المتروكين، احمد نسائى، بيروت 1407.
42. الضعفاء و المتروكين، عبدالرحمن بن جوزى، بيروت 1406 (ج 2 و 3).
43. عيون الاخبار، ادريس عمادالدين قرشى، السبع الرابع، بيروت 1973 م.
44. الغدير، عبدالحسين امينى، بيروت 1397.
45. فرق الشيعه، حسن نوبختى، قم 1388.
46. رساله فلسفيّه، ابوالقاسم خان ابراهيمى كرمانى، كرمان 1350 ش.
47. فهرست، ابن نديم (النديم)، به تصحيح رضا تجدد، چاپ 2.
48. فهرست، شيخ طوسى، قم، افست از روى نسخه چاپ نجف.
49. قاموس الرجال، محمد تقى تسترى، قم، 1415.
50. الكاشف فى معرفة من له رواية، شمس الدين محمد ذهبى، قاهره (ج 2).
51. الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، بيروت، 1401 (ج 1 و 2).
52. الكامل فى الضعفاء الرجال، ابن عدى، بيروت 1405.
53. لسان الميزان، ابن حجر عسقلانى، بيروت 1971 م.
54. مجالس المؤمنين، قاضى نورالله شوشترى، تهران 1354 ش (ج 1).
55. المجالس و المسايرات، قاضى نعمان، الجامعة التونسيه 1978 م.
56. المجروحين، ابن حبّان، حلب 1395.
57. مجمع الرجال، عنايت اللّه قهپائى، اصفهان 1348 (ج 4).
58. مجموعه رسائل حميد الدين كرمانى، بيروت 1403.
59. المراجعات، عبدالحسين شرف الدين، تهران، كتابخانه بزرگ اسلامى.
60. مروج الذهب، ابوالحسن على مسعودى، قم 1404.
61. مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى، قم 1416 (خاتمه، 4).
62. مصفى المقال، آقابزرگ تهرانى، تهران 1378.
63. معالم العلما، ابن شهر آشوب، نجف 1380.
64. معجم رجال الحديث، ابوالقاسم موسوى خوئى، بيروت 1403 ( ج 10 و 19).
65. معجم المؤلفين، عمر رضا كحاله، بيروت.
66. معرفة الحديث، محمد باقر بهبودى، تهران، 1362 ش.
67. مقالات الاسلاميين، ابوالحسن اشعرى، به تحقيق محمد محى الدين عبدالمجيد، 1405 )دو مجلد).
69. المنجد فى الاعلام، تهران، اسماعيليان، افست از روى چاپ دوازدهم.
70. المنتظم، عبدالرحمن ابن جوزى، بيروت 1412.
71. منتهى المقال، ابو على محمد حائرى، قم 1416 (ج 4).
72. ميزان الاعتدال، شمس الدين محمد ذهبى، بيروت (ج 1 و 2).
73. نامه هاى قزوينى به تقى زاده، تهران، 1356 ش.
74. هدية الاحباب، عباس قمى، تهران 1363 ش.

پي نوشت ها :
 

[1]. اصول كافى ـ كلينى 1/40،48 و 2/79، 102، 467، اختيار معرفة الرّجال ـ كشى 6ـ 245، 389، شرح مشيخة الفقيه ـ محمدبن بابويه 99، رجال شيخ طوسى 225، الفهرست ازهمو 103، رجال نجاشى 4 ـ 213، معالم العلما ـ ابن شهر آشوب 74، التحرير الطاووسى ـ احمد بن طاووس و شيخ حسن صاحب معالم 165، رجال علّامه حلى 108، مجالس المؤمنين ـ قاضى نوراللّه شوشترى 1/2 ـ 351، مجمع الرجال ـ عناية الله قهپائى 4/57، جامع الرواة ـ محمد اردبيلى 1/4 ـ 513، منتهى المقال ـ ابوالمقال ـ عبدالله مامقانى 2/20 ـ 219، تأسيس الشيعه سيد حسن صدر 257، 287، الذريعه ـ آقابزرگ 15/46 و 19/56، معجم رجال الحديث ـ ابوالقاسم خوئى 10/8 ـ 345 و 19/7 ـ 115.
 

منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد