عدالت و امنیت (1)
عدالت و امنیت (1)
چکیده :
در این مقاله جایگاه عدالت در امنیت و نسبت آن با امنیت بررسى شده است. در این چهارچوب ، در آغاز پدیده شناسى امنیت براى فهم اجزا و مرکز تعادل امنیت مورد بررسى قرار گرفته ، سپس پدیده شناسى عدالت با توجه به کشف روابط احتمالى آن با امنیت بررسى شده است و در بخش دیگر نسبت عدالت با امنیت و نقش آن در تعادل بخشى به امنیت مورد توجه قرار گرفته است.
کلمات کلیدی : امنیت ، عدالت ، رضایتمندى و نارضایتى ، محرومیت نسبى.
مقدمه
عدالت و امنیت دو مفهوم بنیادین در اندیشه سیاسى، خصوصاً اندیشه سیاسى اسلام به شمار مىروند. این دو ، مفاهیم آشنا در عرصه حکومت هستند و حکومتها به تناسب شرایط و مقتضیات محیطى و ایدهها و نگرشها یک یا هر دوى این مفاهیم را در پهنه مفاهیم استراتژیک خود جاى دادهاند.
عدالت همواره شعار ضعفا و مستضعفان بوده، در حالى که امنیت هم شعار مستضعفان و ضعفا و هم شعار اقویا و قدرتمندان بوده است. نقطه مقابل عدالت، ظلم و تعدى قرار دارد و چنین وضعیتى همواره مترادف با ناامنى براى مظلومان و ستمدیدگان بوده است. بنابراین همواره میان ظلم و ستم به منزله مفهوم متضاد عدالت و ناامنى ، رابطه وجود داشته است.
دولتها و نیروهاى سیاسى را مىتوان به چهار دسته کلى تقسیم کرد: اول) دولتها و یا نیروهاى سیاسى جویاى آزادى؛ دوم) دولتها یا نیروهاى سیاسى جویاى قدرت؛ سوم) دولتها و یا نیروهاى سیاسى جویاى عدالت و چهارم) دولتها و نیروهاى سیاسى جویاى امنیت. بر این اساس همواره میان دولتها با دولتها، ملتها با دولتها در سطح محلى و بین المللى تعامل، تقابل و منازعه پدید آمده است. شاید در نگاه اجمالى بتوان گفت ملتها و جنبشهاى اجتماعى بیشتر عدالت محور و آزادى محور بودهاند و دولتها قدرت محور و امنیت محور.
با وجود چنین ملاحظاتى، همواره به رابطه میان این مفاهیم استراتژیک در اندیشه و عمل توجه گردیده است. هیچ دولت یا ملتى، ضرورت توجه به چهار مؤلفه استراتژیک و بنیادین را یک سره انکار نکرده است. هر چند بعضاً با یکى از این عناوین شناخته شده یا خود را به آن نام شناساندهاند.
پیدا کردن نسبت میان این مفاهیم و مؤلفههاى استراتژیک و تشخیص رابطههاى همافزا و مکمل میان آنها مىتواند ما را به بهرهبردارى منطقى از تمامى این مؤلفهها رهنما باشد. بر این اساس سؤال اساسى ما در این مقاله آن است که عدالت چه رابطه و نسبتى با امنیت دارد؟
در این خصوص مىتوان دو فرضیه مهم را مطرح کرد. اول آنکه ، عدالت مرکز ثقل و دال مرکزى امنیت است؛ یعنى آن که بدون عدالت، امنیت سستپایه و بدون نقطه اتکا به شمار مىرود. فرضیه دیگرى که در این خصوص مىتوان مطرح کرد این است که عدالت یک راهبرد امنیتى است. به معناى آن که مىتوان از عدالت براى تأمین و توسعه امنیت به منزله یک راهبرد استفاده کرد.
این مقاله قصد ندارد به اصل یا فرع بودن این دو مفهوم بپردازد، بلکه آن چه براى ما مهم به شمار مىرود ، نقش و کارکرد عدالت در امنیت است. بنابراین در این مقاله امنیت ، مفروض ماست و مراد رابطه عدالت با این مفروض و بررسى نقش و کارکرد آن در امنیت است.
بدیهى است مقوله عدالت و امنیت از جمله موضوعات بسیار مهم به شمار مىرود. لذا در این مقاله تلاش مىکنیم صرفاً پدیدهشناسى عدالت و امنیت را مورد توجه قرار دهیم. بنابراین در ابتدا پدیدهشناسى امنیت ، در بخش دیگر پدیدهشناسى عدالت و در بخش سوم رابطه میان این دو و در واقع آزمایش فرضیهها مورد توجه قرار خواهد گرفت و در نهایت در بخش جمعبندى و نتیجهگیرى پاسخ سؤال تحقیق و جوانب مختلف آن تشریح خواهد شد.
پدیدهشناسى امنیت
مطالعات امنیتى با وجود آن که از حوزههاى پژوهشى جدید به شمار مىرود، اما امنیت موضوعى است که با حیات بشر همراه بوده است. بنابراین در دورانهاى مختلف خصوصاً در حد فاصل جنگ جهانى اول تا پایان جنگ سرد در حوزه مطالعات استراتژیک و بیشتر در قلمرو نظامى ، محور مهمى را تشکیل داده است.
از گذشته تا به حال تلاشهاى زیادى جهت تعریف امنیت و به معناى دقیقتر پدیدهشناسى امنیت انجام گرفته است. برخى امنیت را فقدان تهدید تعریف کردهاند و حفظ و تأمین آن را از طریق افزایش توان نظامى امکانپذیر دانستهاند. در نتیجه ناامنى – نه امنیت – را مبناى پژوهشهاى خود و چگونگى کنترل آن قرار دادهاند. برخى امنیت را مترادف با صلح تعریف کردهاند و معتقد گشتند، امنیت جنبه تأمینى دارد. برخى دیگر امنیت را مترادف با صلح تعریف کردهاند و معتقد شدهاند فقدان تهدید نسبت به منافع ملى یک کشور مساوى با امنیت است. علاوه بر این موارد برخى دیگر مانند گالتنگ مفهوم « امنیت اطمینانبخش » را مطرح کردند و امنیت را مترادف با ریشهکنى خشونت از جوامع انسانى دانستهاند.2
به نظر نمىرسد هیچ یک از این تعاریف یک سره قابل چشمپوشى بوده و بتوان مدعى شد که بین معرِّف و معرَّف هیچ گونه رابطهاى وجود ندارد. اما تعاریف موجود نمىتواند به ما کمک مؤثرى در کشف رابطه و نسبت عدالت با امنیت بنماید. بنابراین تلاش خواهد شد تا بر اساس روششناسى ماهیتگرا یا گوهرگرا به ترسیم اجزاى امنیت و رابطه میان مؤلفههاى مختلف و امنیت بپردازیم تا از این رهگذر بتوانیم مقدمات لازم را براى آزمایشِ فرضیههاى خود فراهم کنیم.
به نظر نگارنده امنیت یک مفهوم کلى است ، لذا خودش داراى اجزایى مىباشد و جمع میان این اجزا باعث ایجاد مفهومى به نام امنیت مىگردد. این اجزا که یکى از آنها ثبات است و یکى دیگر از آنها را نظم مىتوان فرض کرد ،3 با یکدیگر ارتباط دارند و داراى تأثیر و تأثر متقابل مىباشند. از سوى دیگر این اجزا هر کدام بر روى یک طیف تعریف مىگردند. بنابراین نظم، وضعیتى است که از نظم کامل تا بىنظمى کامل را شامل مىشود. بدیهى است بىنظمى بر ثبات تأثیرگذار خواهد بود و در حرکت ثبات به سمت بىثباتى اثر خواهد گذاشت. بنابراین مطلوب یا نامطلوب بودن وضعیت هر یک از اجزا بر روى یکدیگر تأثیر داشته و در نهایت بر روى امنیت تأثیرگذار خواهد بود. نتیجه آن که نیاز نیست امنیت را با مفهوم دیگرى تعریف کرد. دالى وجود ندارد که براى تعریف آن نیاز به مدلول خاصى باشد. خودش به اجزاى خودش قابل تعریف و تبیین است؛ یعنى چنان چه بخواهیم بدانیم از جهت امنیتى در چه وضعیتى هستیم کافى است وضعیت هر یک از اجزاى آن را بررسى کنیم.
امنیت یک وضعیت است و به محیط زیست بازىگران مربوط است و در آن جا قابل فهم و درک است. در حال حاضر در عالىترین سطح، دولتها مهمترین بازىگران هستند و در سطوح میانى احزاب و سازمانهاى غیر دولتى ملى و بین المللى از بازىگران مهم به شمار مىروند و در سطوح پایینتر نهادها ، تشکلهاى محلىِ غیر دولتى و افراد ، اصلىترین بازىگران را تشکیل مىدهند.
امنیت از کجا آغاز مىشود؟ این سؤال بسیار مهم و نکته اساسى بحث ما است. به نظر نگارنده امنیت در فضاى داشتهها و خواستههاى بازىگران مطرح است. به بیان دیگر امنیت وقتى معنا مىیابد که مجموعهاى از بازىگران با یکدیگر ارتباط پیدا کرده و داشتهها و خواستههاى آنان در ارتباط با هم معنا یابند.4 داشتهها در واقع دارایىها و به بیان کلىتر منافع بازىگران قلمداد مىشود و خواستهها به انتظارات و به بیان کلىتر اهداف بازىگران قابل تعریف است.
در این میان انتظارات و یا اهداف در یک رابطهشناختى با آینده درک مىشود. نتیجه آن که داشتهها و خواستهها، فضاى امنیتى بازىگران را شکل مىدهد و حدود آن را تعیین مىکند. بر همین اساس است که بازىگران مختلف در یک مجموعه امنیتى قرار مىگیرند و یا از یک مجموعه امنیتى خارج مىمانند، در این چهارچوب مجموعه امنیتى شامل وجود روابط دوستى و دشمنى و همچنین تداخل و ارتباط متقابل داشتهها و خواستههاى مجموعهاى از بازىگران با یکدیگر است. مهمترین روابط بازى شامل رابطه بازى بین دولتى؛ یعنى دولت – ملت، دولت – مردم، دولت – احزاب و سازمانهاى غیر دولتى ملى است که در این میان رابطه بازى دولت – دولت (بین المللى) و دولت – مردم (ملى) مهمترین روابط بازى به شمار مىرود.
در یک مجموعه امنیتى میان منافع (داشتهها) و اهدافِ (خواستهها) بازىگران تعامل وجود دارد. نتیجه این تعامل رضایتمندى یا نارضایتى است و این سرآغاز و منشأ شکلگیرى امنیت یا ناامنى است. نارضایتى یا رضایت بر روى اجزاى امنیت تأثیر منفى یا مثبت دارد و به تناسب شدت آن مىتواند کارکرد اجزاى امنیت مانند ثبات و نظم را با اختلال روبهرو کرده و سرانجام منجر به یک حادثه امنیتى مانند شورش یا جنگ گردد.5
در رضایت و نارضایتى به منزله سرآغاز امنیت و ناامنى، دو عامل محرومیت نسبى – برخوردارى و نابرابرى – برابرى داراى مهمترین و اصلىترین نقش هستند.
محرومیت نسبى از شکاف میان قدرت با حفظ منافع (داشتهها) و با کسب اهداف (خواستهها) ناشى مىشود.6 در این میان محرومیت درک شده مىتواند صرفاً یک تصور یا یک حقیقت و یا ترکیبى از آنها باشد. با این وجود، درک محرومیت نسبى (ناشى از تصور یا حقیقت) باعث نارضایتى خواهد شد. اما این نکته بسیار مهمى است، زیرا استراتژىهاى امنیتى در برابر تصور از محرومیت با حقیقت وجود محرومیت باید متفاوت باشد.
رضایتمندى نیز از انطباق میان قدرت با حفظ منافع و کسب اهداف ناشى مىشود. چنانچه بازىگران همواره از توانایى لازم جهت حفظ منافع و کسب اهداف برخوردار باشند، رضایتمندى حاصل مىشود.
محرومیت نسبى به منزله علت نارضایتى داراى الگوهاى مختلفى به شرح زیر است:
اول) کاهش قدرت در برابر ثابت بودن اهداف و منافع، یعنى آن که در عین تغییر نکردن اهداف و منافع در طى یک زمان مشخص، به تدریج توانمندى بازىگر در حفظ منافع و اهداف کاهش یافته و این سرآغاز ناکامى در کسب اهداف و حفظ منافع است. لذا تعمیق شکاف میان خواستهها و داشتهها با قدرت و توانمندى کسب و حفظ آنها میزان محرومیت را مشخص خواهد کرد.
دوم) حفظ میزان ثابت از توانمندى در برابر افزایش انتظارات و به بیان دیگر خواستهها نیز موجب محرومیت خواهد شد. زیرا فقدان انطباق میان توانمندىها و انتظارات در نهایت باعث ناکامى در کسب خواستهها و اهداف جدید و لذا محرومیت خواهد شد.
سوم) گسترش اهداف و منافع به همراه توانمندىها در یک دوره زمانى مشخص در حالى که از یک مقطع به بعد توانمندىها به مرور کاهش یافته با وجود آن که خواستهها و اهداف بدون توجه به توانمندىها در حال افزایش است. این وضعیت نیز در نهایت منجر به ناکامى در کسب اهداف و لذا محرومیت خواهد گردید.
علاوه بر محرومیت نسبى و برخوردارى، برابرى و نابرابرى نیز یکى دیگر از عوامل ظهور رضایت و نارضایتى است. نابرابرى به برخورد مشابه با افراد مشابه و برخورد متفاوت با افرادى که داراى وضعیت متفاوت هستند اطلاق مىشود. بنابراین برابرىها در حوزه فرصتها، تعیین سرنوشت، حقوق اساسى مانند حق حیات ، برابرى در برابر قانون، و مواردى مانند اینها را شامل مىشود.
ادامه دارد …
پي نوشت :
1. رئیس مرکز مطالعات عالى بین المللى ابرار معاصر تهران.
2. در این جا از وارد شدن به بحث اجزاى امنیت خوددارى مىکنیم و صرفاً در حد روشن شدن موضوع مقاله به آن اشاره مىنماییم.
3. ر.ک: اندرهول ، آدام دابرتزو ، ناامنى جهانى ، ترجمه اصغر افتخارى ، (تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردى، 1380)، ص 10 – 48.
4. براى مبحث داشتهها و خواستهها از منبع زیر استفاده شده است:
على عبداللَّه خانى، نظریههاى امنیت، مقدمهاى بر طرحریزى دکترین امنیت ملى، (تهران: انتشارات ابرار معاصر تهران، 1382)، ص 260 – 264.
5. تعارض، وضعیتى است که در کنش میان بازىگران، آنها داراى دو یا چند هدف و یا منافع ناسازگار باشند.
6. این تعریف از تعریف تدرابرت گر از محرومیت نسبى اقتباس شده با این تفاوت که اهداف و منافع را در یک مجموعه، تحت عنوان انتظارات ارزشى (Value expection) قرار داده است و محرومیت نسبى را به اختلاف میان انتظارات ارزشى و توانایىهاى ارزشى (Value Capabilities) تعریف کرده است و گفته، انتظارات ارزشى کالاها و شرایط زندگى هستند که مردم خود را مستحق آن مىدانند که در حال حاضر یا دارند یا در پى کسب آن مىباشند و توانایىهاى ارزشى، موقعیتهایى هستند که بازىگران خود را در حفظ و کسب آن توانا مىدانند. (تد رابرت گر، چرا انسانها شورش مىکنند، ترجمه على مرشدىزاده، (تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردى، 1377)، ص 53 – 59.
منبع:فصلنامه علوم سیاسی ، شماره 33
/ن