طلسمات

خانه » همه » مذهبی » عدل الهی با جبر چگونه سازش دارد؟

عدل الهی با جبر چگونه سازش دارد؟

عدل الهی با جبر چگونه سازش دارد؟

خدای سبحان در قرآن کریم می فرماید: «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ» (1) – بگو: حق از سوی پروردگارتان است، پس هر که خواست مؤمن شود و هر که خواست کافر گردد.

0034565 - عدل الهی با جبر چگونه سازش دارد؟
0034565 - عدل الهی با جبر چگونه سازش دارد؟
نویسنده: دکتر محمد تیجانی تونسی
مترجم: سید محمد جواد مهری

 

بازخوانی روایات جبر گرایی در کتب اهل سنت

خدای سبحان در قرآن کریم می فرماید: «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ» (1) – بگو: حق از سوی پروردگارتان است، پس هر که خواست مؤمن شود و هر که خواست کافر گردد.
و می فرماید: «لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ، قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (2) – هیچ اکراه و اجباری در دین نیست، راه هدایت از راه گمراهی مشخص شده است.
و می فرماید: «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» (3) – هر که به اندازه ذره ای کار خیر کند، نتیجه اش را خواهد دید و هر که به اندازه ذره ای کار بد انجام دهد، نتیجه اش را خواهد دید.
و می فرماید: «إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ * لست عَلَیْهِم بمُصَیْطِرٍ» (4) – همانا تو – ای پیامبر – فقط تذکر دهنده هستی؛ تو هرگز بر نفس آنان سلطه ای نداری.
با این همه آیات، چگونه روایتهائی را که در صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل شده می پذیرید که مثلاً خدای سبحان کردارهای بندگانش را پیش از آنکه خلقشان کند مقدر کرده است؟
بخاری در صحیح خود می نویسد: «حضرت آدم و حضرت موسی با یکدیگر احتجاج و گفتگو کردند. موسی به او گفت: ای آدم! تو پدر ما بودی، ما را نومید کردی و از بهشت بیرونمان نمودی! آدم به او گفت: ای موسی!
خداوند با کلامش تو را برگزید و با دستش برای تو نوشت؛ آیا مرا ملامت می کنی بر امری که خداوند برایم مقدر فرموده است پیش از آنکه مرا بیافریند به چهل سال و بدینسان آدم بر موسی با سه احتجاج غلبه کرد. (5)
مسلم نیز در صحیحش روایت کرده که گفت: هر یک از شما بمدت چهل روز در شکم مادرش، خلقتش کامل می شود سپس چهل روز علقه است و چهل روز مضغه است. آنگاه فرشته با روح خود در او نفخ می کند و چهار کلمه به او امر می شود که با آنها رزق و اجل و عملش و آیا او خوشبخت است یا بدبخت، نوشته و مقدر می شود؛ به آن خدائی که جز او نیست قسم همانا یکی از شما مردم کارهائی انجام می دهد که کارهای اهل بهشت است و میان او و بهشت بیش از یک ذراع فاصله نمی ماند، پس ممکن است کتاب تقدیرش بر او غلبه کند و کارهای اهل جهنم انجام دهد و وارد جهنم شود و گاهی ممکن است یکی از شما مردم کارهای اهل دوزخ را انجام دهد و بین او و جهنم بیش از یک ذراع نباشد، پس کتاب تقدیرش بر او غلبه کند و کار اهل بهشت انجام دهد و داخل بهشت گردد. (6)
و همچنین مسلم در صحیح خود از عاشیه ام المؤمنین نقل می کند که گفت:
رسول خدا بر جنازه کودکی از کودکان انصار دعوت شد. من عرض کردم: ای رسول خدا! خوشا بحال این گنجشک که از گنجشکهای بهشت است، هیچ گناهی نکرده و به مرز گناه نرسیده است. حضرت فرمود: ممکن است غیر از این باشد. ای عاشیه! خداوند برای بهشت، گروهی را آفریده است و آنان را هنگامی که در اصلاب پدرهایشان بودند برای بهشت خلق کرده، همچنان که گروهی را از وقتی که در اصلاب پدرانشان بودند، برای جهنم آفریده است. (7)
بخاری در صحیحش گوید: شخصی عرض کرد: یا رسول الله! آیا اهل بهشت از اهل جهنم، تشخیص داده می شوند؟ فرمود: آری! عرض کرد: پس چرا انسانها باید اعمال داشته باشند و کار کنند؟ فرمود: هر کس کار می کند برای همان که آفریده شده یا مجبور شده است (8)!!
خداوندا!! تو مقدس و منزهی از این ظلم، تو برتری از این سخنان، ما چگونه این روایتها را باور کنیم که تناقض دارد با سخن حقت که می فرمائی:
« إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئًا وَلَکِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (9) – قطعاً خداوند هیچگونه ظلمی به مردم نمی کند و این مردم اند که به خویشتن، ظلم روا می دارند.
«إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ» (10) – همانا خداوند به اندازه ذره ای، ظلم نمی کند.
«وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا» (11) – و پروردگارت به هیچ کس، ستم نمی نماید.
«وَمَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلَکِنْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (12) – و خداوند به آنان ظلم نکرده بلکه مردم خودشان ظلم می کنند.
«فَمَا کَانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِن کَانُواْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (13) – خداوند هیچ ستمی بر آنها نکرد، بلکه خودشان به خویشتن ستم کردند.
«وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِن کَانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ» (14) – ما به آنها ظلم نکردیم، بلکه خودشان ظالم بودند.
«ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِیدِ» (15) – این مجازات کارهای بدتان است که از پیش برای خود فرستادید و همانا خداوند به بندگان، ظلم روا نمی دارد.
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا، وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ» (16) – هر که عمل نیکی انجام دهد، به نفع خویشتن است و هر که کار بدی انجام دهد، به ضرر خویش است و همانا پروردگارت هرگز به بندگان ظلم نمی کند.
و در حدیثی قدسی می فرماید: «ای بندگانم! من ظلم را بر خود حرام نمودم و برای شما نیز حرام کردم، پس ظلم نکنید.» (17)
بنابراین، چگونه مسلمانی که ایمان به خدا و عدالتش و رحمتش دارد، باور می کند که خداوند آفریدگان را آفرید و بر بعضی به رفتن بهشت و بر دیگران به افتادن در جهنم، به میل و اختیار خودش، حکم نمود و اعمالشان را مقدر فرمود تا آنجا که هر کس کاری را به ناچار انجام می دهد (یعنی هیچ اختیاری برای بندگان نیست)؟ براستی که این روایت ها نه تنها با قرآن کریم معارض است، بلکه با فطرت الهی که خداوند بر آن مردم را آفریده و همچنین با عقل و وجدان بشری و با کمترین حقوق بشر نیز، منافات و تعارض دارد.
چگونه به این دین ایمان بیاوریم که انسان را بی اختیار مانند عروسکی قرار می دهد که دست قضا و قدر او را می چرخاند، تا اینکه روزی او را به اندرون تنوری داغ بیاندازد؟ این چه عقیده ای است که خردها را از خلق و ابتکار و ابداع و پیشرفت و رقابت باز می دارد و انسان را موجودی خشک و بی ارزش و بی لیاقت می سازد که به آنچه نزد خویشتن است راضی باشد و به فکر پیشرفت نباشد به این ادّعا که برای هر چه خلق شده، مجبور است؟
چگونه بپذیریم اینچنین روایتهائی را که با عقل های سالم منافات دارد و خداوند مهربان را بگونه ای برایمان ترسیم می کند که فقط یک جباری است نیرومند و خشن – والعیاذ بالله – و بندگانی ضعیف و ناتوان را آفرید که آنان را به جهنم افکند؛ فقط به این خاطر که او قوی است و هرچه می خواهد انجام می دهد؟ آیا عاقلان و خردمندان، این چنین پروردگاری را حکیم یا مهربان و عادل می نامند؟!
اگر ما با روشنفکران و اندیشمندان غیر مسلمان، بحث و گفتگو کنیم و بدانند که پروردگار ما دارای چنین صفاتی است و دین ما – قبل از ولادت مردم – بر آنها حکم به شقاوت و بدبختی کرده است؛ آیا ممکن است اسلام را بپذیرند و فوج فوج در دین خدا وارد شوند؟!
خدایا! تو مقدس تر از این سخنان بیهوده و ناروائی که امویان بخاطر مرض و غرضی که داشتند آن را ترویج و پخش نمودند، و بی گمان هر پژوهشگری آن را می داند. و بهرحال، این سخن زوری است که با کلامت هرگز سازگار نیست. و حاشا که پیام رسانت – که درود خدا بر او و اهل بیتش باد – بر تو دروغ بندد و سخنانی بگوید که با وحیت سازش نداشته باشد. و به تحقیق که رسول خدا فرموده است: «اگر حدیثی از من برایتان نقل کردند، آن را بر کتاب خدا عرضه بدارید، پس اگر با آن سازگار بود، بپذیرید و اگر مخالف داشت، آن را به سینه دیوار بزنید.» (18)
همه این احادیث که نقل شد – و مانند آنها بسیار است – با کتاب خدا و با عقل سازگار نمی باشد، پس باید آنها را به سینه دیوار بزنیم و به آنها اعتنا نکنیم هر چند بخاری و مسلم روایتش کرده باشند زیرا که آنان معصوم از گناه و خطا نیستند. یک دلیل برای ما کافی است که این ادّعای باطل را رد کنیم و آن بعثت پیامبران است از سوی خدا بر بندگانش که در طول تاریخ بشری آمدند تا مفاسد مردم را اصلاح کنند و اگر صالح باشند، به بهشت بشارتشان دهند و اگر تبهکار باشند، به دوزخ تهدیدشان کنند.
و از عدالت و رحمت خداوند بر بندگانش است که عذاب نمی کند گروهی را مگر پس از اینکه پیامبری برایشان بفرستد و حجت را بر آنان کامل کند. می فرماید:
«مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً» (19) – هر کس راه هدایت را یافت، تنها به نفع خویش هدایت یافته و هر که گمراه شد، به ضرر و زیان خویش، گمراه شده و هیچ کس بار عمل دیگری را به دوش نگیرد و همانا ما هرگز عذاب نمی کنیم مگر آنکه پیامبر و رسولی بفرستیم.
پس اگر این روایتها که بخاری و مسلم نقل کرده اند و مضمونش این است که خداوند اعمال بندگانش را پیش از آفریدن بر آنها نوشته و بر بعضی بهشت و بر برخی جهنم را نوشته و مقدر کرده است، چنانکه قبلاً ذکر شد و اهل سنت به آن ایمان دارند، صحیح باشد، پس فرستادن پیامبران و انزال کتب آسمانی، کار هجو و بیهوده ای است، و خداوند منزه است از این سخنان. خدایا! تو را درست نشناختند و لذا اینچنین درباره ات حکم کردند. و همانا این بهتانی است بزرگ!
«تِلْکَ آیَاتُ اللّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ وَمَا اللّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِینَ» (20) – این آیات خدا است که به حق بر تو تلاوت می کنیم و خداوند هیچ ظلمی برای بندگانش نمی خواهد.
پاسخ این اشکال، باز هم نزد امامان هدایت و ستارگان درخشان الهی و رهبران و پیشوایان امت است که خداوند را از هر گونه ظلم و هجوی منزه می دارند.
بیائید به سخنان درب شهر علم، امیرالمؤمنین علی علیه السلام گوش فرا دهیم که این اعتقاد را برای مردم توضیح می دهد؛ همین اعتقادی که تا هنوز برای برخی از مسلمانان – که این باب شهر علم را رها کردند – معمایی ناشناخته باقی مانده است.
یکی از اصحاب از حضرت پرسید که آیا رفتن ما به شام، قضا و قدر الهی بود یا خیر؟
حضرت در پاسخ فرمود:
وای بر تو! نکند خیال کرده ای قضائی لازم و قدری حتمی است؛ پس اگر چنین بود ثواب و عقاب (پاداش و کیفر) از بین می رفت و وعده و وعید (بشارت و انذار) ساقط می شد. خدای سبحان بندگانش را امر کرده است ولی اختیار را به دست آنها داده و نهی کرده است در حالی که هشدارشان داده و تکلیف را بر آنان آسان و امکان پذیر نموده و هرگز سختی و مشقت را در تکلیف بر آنها قرار نداده و بر کار نیک اندک، مزد بسیار قرار داده است.
خدا را نافرمانی نمی کنند که مغلوب باشد و اطاعت نمی کنند که مجبور کرده باشد. خداوند پیامبران را به بازی نفرستاده و کتابهای آسمانی را برای بندگان بیهوده نازل نکرده و آسمان ها و زمین را از روی باطل نیافریده؛ این پندار کسانی است که کافر شدند، پس وای بر کافران از آتش دوزخ.» (21)
راست گفت حضرت علی علیه السلام. وای بر کسانی که ظلم و بیهودگی را به خدا نسبت می دهند.
لازم به تذکر است که اهل سنت خداوند را از هرگونه عبث و ظلمی منزه می دانند و لذا اگر با یکی از آنان سخن بگوئی، هرگز ظلم را به خداوند نسبت نمی دهد ولی در برابر روایتهای بخاری و مسلم، سرگردان می شود و ضمناً معتقد می گردد که این روایتها صحیح است، از این روی، هرگاه با منطقی عاقلانه برخورد کند، ادعا می نماید که آن مسائل نسبت به خداوند ظلم، به حساب نمی آید زیرا او پروردگار است و پروردگار نسبت به مخلوقاتش می تواند هر نوع تصرفی را انجام دهد و او هرگز از آنچه می کند مورد بازپرسی قرار نمی گیرد در حالی که بندگان بازخواست می شوند. و هنگامی که از او می پرسی: چگونه خداوند پیش از اینکه کسی را بیافریند، او را محکوم به دوزخ می کند، زیرا بدشانسی برای او نوشته شده است و بر دیگری قبل از خلقتش حکم به بهشت می کند زیرا سعادتبرای او نوشته شده است آیا در این،ستم روا داشتن بر هر دو شخص نیست،زیرا در این صورت، آن کس که به بهشت می رود، با عمل خود نمی رود، بلکه با اختیار خدا می رود و آن که وارد جهنم می شود، به خاطر ارتکاب گناه و معصیت نمی رود، بلکه تقدیر الهی بر او چنین نوشته است؟!! آیا این ظلم نیست؟ و آیا این مخالف قرآن نمی باشد؟ به تو پاسخ می دهد که: خداوند هرچه بخواهد انجام می دهد.
بهرحال از این دو نظر متناقض، چیزی سر در نمی آوری و این بدیهی است زیرا او معتقد است که پس از قرآن، کتابی صحیح تر و معتبرتر از بخاری و مسلم نیست. و در این کتاب بخاری و مسلم، مطالب عجیب و غریب و مصیبت هائی است که مسلمانان بدان گرفتار شده اند.
و بی گمان امویان و پس از آنها، عبّاسیان در نشر بدعت ها و عقایدشان که با سیاستهای پوچشان سازگار بود، موفق شدند زیرا متأسفانه تا امروز آثارشان باقی مانده و مسلمانان آن را گرامی ترین و ارزشمندترین میراث می دانند چون به ادعای آنها، احادیث صحیح پیامبر گردآوری شده است و اگر مسلمانان می دانستند که آنها به خاطر هدفهای سیاسیشان چقدر به پیامبر دروغ بسته اند، هرگز آن احادیث را نمی پذیرفتند، بویژه آنها که با کتاب خدا، تناقض دارد. البته در رابطه با قرآن کریم چون خداوند خود متعهد به نگهداریش شده و نزد اصحاب محفوظ بوده و همواره بر پیامبر عرضه اش می داشته اند، لذا نتوانستند آن را تحریف نموده یا تغییر دهند، از این روی، به سنت پاک نبوی روی آوردند و تا توانستند در آن تحریف کردند، و چون با حافظان قرآن و سنت یعنی اهل بیت گرامی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، دشمن بودند، لذا برای هر رخدادی، حدیثی را وضع کرده و به پیامبر نسبت دادند، و به مسلمانان تحمیل کردند که این احادیث، معتبرترین حدیث ها است؛ و مردم هم از روی حسن نیت، آن را قبول کرده و نسل به نسل، منتقلش کردند.
انصاف این است که شیعیان نیز در بسیاری از احادیث که به پیامبر یا ائمه اطهار نسبت داده می شود، قربانی این تهمت ها و تحریف ها شدند و بهرحال در طول تاریخ، نه اهل سنت و نه شیعیان، از این تحریف و تغییر در حدیث، سالم نماندند، هرچند شیعیان در سه مورد بر دیگر گروه های اسلامی، امتیاز دارند و عقیده هایشان با قرآن و سنت و عقل سازگار است و این سه خصلت عبارت اند از:
1- اتّصال مطلق به اهل بیت پیامبر، چرا که هیچ کس را بر آنان ترجیح نمی دهند، و همه ما به منزلت و مقام اهل بیت که خداوند آنان را پاک و مطهر قرار داده و از هر رجس و پلیدی دورشان کرده است، واقف هستیم.
2- عدد امامان اهل بیت، دوازده امام است که زندگی و آثارشان، سه قرن به طول انجامید. و در تمام احکام و احادیث، سخنان همه آنان با هم توافق و سازگاری داشته است و در هیچ مورد با هم اختلاف نداشته اند، که این امر باعث شد، شیعیانشان، تمام مسائل را به خوبی و روشنی درک کرده و بدون هیچ تناقضی، در عقیده خود ثابت قدم بمانند.
3- اعتراف و اقرار به اینکه هرچه کتاب دارند، احتمال اشتباه در آنها می رود و هیچ کتاب صد در صد صحیح و معتبری جز کتاب خدا که باطل به هیچ وجه در آن راه ندارد، ندارند. کافی است بدانی که مهمترین کتاب، نزد آنان، «اصول کافی» است و با این حال، گواهی می دهند که هزاران حدیث نادرست در آن وجود دارد؛ از این رو است که همواره علما و مجتهدینشان دنبال بحث و بررسی و تحقیق هستند و جز روایتهائی که از نظر متن و سند، ثابت و محقق گردد و با قرآن و عقل نیز معارض نباشد، نمی پذیرند.
ولی اهل سنت، خود را متعهّد و ملزم به کتابهائی می دانند که نامشان «صحاح» است به این اعتبار که هرچه در آنها آمده است، صحیح می باشد و بیشتر آنان این رأی را با وراثت از پیشینیان و بدون هیچ بحث و تحقیقی بدست آورده اند، وگرنه بسیاری از احادیثی که در این کتابها نقل و روایت شده، بر هیچ دلیل علمی استوار نیست و کفر محض از آن پیدا است و با قرآن و اخلاق و رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله، منافات و تعارض دارد و آبروی پیامبر را برده است. برای انسان جستجوگر همین کافی است که کتاب شیخ مصری، مرحوم محمود ابوریّه را بخواند؛ کتاب «اضواء علی السنه المحمدیه» تا قدر و بهای صحاح شش گانه را دریابد.
خدای را سپاس که امروز بسیاری از جوانان پژوهشگر از آن قیدهای غلط رهائی یافته و خوب را از باطل تشخیص داده اند، بلکه حتی بسیاری از سالخوردگانی که نسبت به «صحاح» تعصب داشتند، امروز از آن فاصله گرفته اند البته نه به خاطر ضعف و اشتباه احادیث بی شماری که در آنها آمده است، بلکه برای اینکه دیده اند که مورد استدلال و احتجاح شیعیان قرار گرفته است، چه در احکام فقهی و چه در عقیده به غیبیات و امور پنهانی و لذا هیچ حکم و عقیده ای نیست که شیعیان به آن اقرار داشته و ایمان آورده باشند، جز اینکه در یکی از صحاح شش گانه اهل سنت، از آن روایت و حدیثی نقل شده باشد.
از این روی بود که یکی از متعصبان لجباز و ستیهنده به من گفت: شما که معتقدید، احادیث بخاری صحیح نیست، پس چرا با آن، بر ما، استدلال و احتجاج می کنید؟
پاسخ دادم: نه هر چه در بخاری است صحیح است و نه همه اش دروغ! بلکه حق، حق است و باطل، باطل، و بر ما است که کنکاش کنیم و تصفیه نمائیم.
گفت: آیا تو میکرسکوب مخصوص داری که بوسیله آن صحیح را از غلط تشخیص دهی؟
گفتم: من بیش از آنچه تو داری ندارم ولی هر چه که سنی و شیعه بر آن اتفاق نظر دارند، صحیح می دانم زیرا صحتش نزد دو گروه ثابت شده و ما آنها را متعهد به چیزی می سازیم که خودشان را به آن متعهد و ملزم کرده اند. و هرچه در آن اختلاف دارند، هر چند یکی از دو گروه، آن را پذیرفته باشد، گروه دوم را به پذیرش آن متعهد و ملزم نمی دانیم، و همچنین پژوهشگر بی طرف نیز، پذیرشش لازم نیست و نمی شود به آن احتجاح کرد چرا که دور، لازم می آید.
من برای جنابعالی مثالی می زنم تا اشکال و اعتراضی نباشد و دوباره همین انتقاد با روشهای مختلف تکرار نگردد:
شیعیان ادعا می کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، علی را به عنوان خلیفه مسلمین در روز غدیر خم (هیجدهم ذی حجه، پس از اتمام حجه الوداع) نصب کرده و بدین مناسبت فرموده است:
«هر که من مولای اویم، پس علی مولای او است. بارالها! دوست بدار هر که ولایتش را بپذیرد و دشمن بدار هر که با او دشمنی ورزد».
می بینیم که این حادثه و این حدیث را بسیاری از علمای اهل سنت در صحاح و مسانید و تاریخهایشان نقل کرده اند. پس شیعیان می توانند با آن، بر اهل سنت، احتجاج نمایند. از سوی دیگر، اهل سنت ادعا می کنند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بیماری وفاتش، ابوبکر را وادار کرد که با مردم نماز بخواند و فرمود: «خدا و رسولش و مؤمنان کسی را جز ابوبکر نمی پذیرند». (22) این حادثه و این حدیث، هیچ وجودی در کتابهای شیعیان ندارد بلکه آنان روایت می کنند که رسول خدا در پی علی فرستاد. عاشیه خبر دار شد، فورا کسی را دنبال پدرش فرستاد و هنگامی که رسول خدا فهمید، رو به عاشیه کرده فرمود: «شما مانند زنی هستید که به یوسف علاقه داشت» (23) (کنایه از اینکه شما خیانتکارید) و خودش فورا به سوی مسجد رفت و در حالی که ابوبکر را پس زد، نماز را با مردم خواند.
بنابراین، نه ممکن است و نه انصاف است که اهل سنت بر شیعیان احتجاج کنند به روایتهائی که ویژه خودشان است، خصوصا در صورتی که این روایت ها تناقض داشته و با تاریخ مخالفت داشته باشند. همه می دانیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، ابوبکر را جز سپاهیان اسامه تعیین کرده بود و او را زیر پرچم و فرماندهی اسامه قرار داده بود و معلوم است که امیر و فرمانده ارتش، در سریّه ها، (24)
خودش امام جماعت است. و در تاریخ به اثبات رسیده که هنگام وفات پیامبر، ابوبکر در مدینه نبود بلکه در منطقه ای به نام «سنح» بود که خود را آماده خارج شدن با امیرش و فرماندهش اسامه بن زید که بیش از هفده سال از عمرش نگذشته بود، می کرد. پس چگونه می توانیم باور کنیم که رسول خدا او را، برای امانت نماز، تعیین کرده است؟! مگر اینکه سخن عمربن خطاب را در مورد پیامبر تصدیق کنیم که العیاذ بالله – رسول خدا هذیان می گوید و نمی داند چه می کند و چه می گوید!! و این امری است محال و از نظر شیعیان مردود است و راهی به آن نیست.
پس بر انسان پژوهشگر است که در بحث و تحقیقش، تقوای الهی داشته باشد و سرسپرده عاطفه نگردد که از حق منحرف گشته و دنبال هوای نفس رود و از راه خدا دور گردد بلکه بر او لازم و واجب است که در برابر حق تسلیم شود هرچند، حق با دیگری باشد و نفس خود را از گل و لای عواطف و خودبینی ها آزاد سازد تا از کسانی گردد که خدایشان در قرآن چنین توصیف و ستایش کرده است:
«فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدیهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبابِ» (25)
– ای پیامبر، بشارت ده بندگان مرا؛ آنها که چون سخنی بشنوند، حق و نیکویش را پیروی کنند؛ آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و آنان خردمندان اند…
پس معقول نیست که یهودیان بگویند: حق با ما است و مسیحیان بگویند: حق با ما است و مسلمانان هم ادعا کنند حق با ما است در حالی که همه آنها در عقیده و احکام با هم اختلاف دارند.
بنابراین، لازم است که سخنان اهل ادیان سه گانه را بررسی نموده تا حق را از باطل تشخیص داد.
و همچنین معقول و خردمندانه نیست که اهل سنت ادعا کنند حق با آنها است و شیعیان ادعا کنند که حق فقط با آنها است، در حالی که بسیاری از احکام و مفاهیم، با هم اختلاف داشته باشند، چرا که حق، یکی بیشتر نیست و هرگز قابل تجزیه نمی باشد.
بنابراین، بر پژوهشگر لازم است که خود را آزاد سازد و اقوال هر دو گروه را بررسی نماید و با یکدیگر مقارنه کند، و عقل خود را داور قرار دهد تا حق برایش، مشخص و معلوم گردد و این ندای پروردگار است برای هر گروه که ادعای حق داشته باشد:
«قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین» (26) – بگو – ای پیامبر – دلیل و برهانتان را بیاورید اگر راست می گوئید.
و هرگز بیشتر بودن افراد یک گروه دلیل بر حق بودنشان نیست، بلکه عکس آن صحیح است. خداوند می فرماید:
«وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ، یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ» (27) – و اگر پیروی کنی از بسیاری از مردم زمین، تو را از راه خدا باز می دارند.
و همچنین می فرماید: «وَما أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بمُؤْمِنِینَ» (28) – و بسیاری از مردم مؤمن نیستند هرچند تو تلاش کنی.
از آن سوی نیز، پیشرفت علمی و تکنولوژی و پول و ثروت هرگز دلیل بر حقانیت نیست و هیچوقت اینها دلیل نمی شود که مثلا حق با غرب است و اهل شرق در باطل اند. خداوند می فرماید:
«فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ، إِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ» (29) – هرگز اموال و اولاد فراوان آنان تو را به شگفت نیاورد، چرا که خداوند می خواهد با این زیادی مال و فرزند، آنها را در زندگی دنیا، معذب سازد و ساعت مرگ نیز در حال کفر، جانشان را بگیرد.

پی نوشت ها :

1- سوره کهف – آیه 29.
2- سوره بقره – آیه 256.
3- سوره زلزله – آیه 8.
4- سوره غاشیه – آیه 22.
5- صحیح بخاری – ج 7 – ص 214 – کتاب القدر، صحیح مسلم – ج 8 – ص 49.
6- صحیح مسلم – ج 8 – ص 44 – کتاب القدر – باب کیفیه خلق الآدمی فی بطن امه، صحیح البخاری – ج 7 – ص 210.
7- صحیح مسلم – ج 8 – ص 55 – کتاب القدر – باب کل مولود یولد علی الفطره.
8- صحیح بخاری – ج 7 – ص 210 – کتاب القدر – باب جفّ القلم علی علم الله.
9- سوره یونس – آیه 44.
10- سوره نساء – آیه 40.
11- سوره کهف – آیه 49.
12- سوره آل عمران – آیه 117.
13- سوره توبه – آیه 70، سوره عنکبوت – آیه 40، سوره رم – آیه 9.
14- سوره زخرف – آیه 76.
15- سوره انفال – آیه 51.
16- سوره فصلت – آیه 47.
17- تهذیب تاریخ دمشق – ج 7 – ص 206، الترغیب و الترهیب – ج 2 – ص 475.
18- کافی – ج 2 – ص 222.
19- سوره اسراء – آیه 15.
20- سوره آل عمران – آیه 108.
21- شرح نهج البلاغه محمد عبده – ج 4 – ص 673.
22- صحیح مسلم – ج 7 – ص 110.
23- ابن ابی الحدید – ج 9 – ص 197.
24- غزوه، جنگی است که پیامبر شخصاً در آن بوده و رهبری می کرده است و سریّه جنگهائی است که در زمان حضرت و به امر حضرت رخ داده ولی خودشان در آن شرکت نداشته اند. (مترجم)
25- سوره زمر – آیه 18.
26- سوره بقره – آیه 11.
27- سوره انعام – آیه 116.
28- سوره یوسف – آیه 103.
29- سوره توبه – آیه 55.

منبع: سماوی، دکتر محمد تیجانی، از آگاهان بپرسید، ترجمه سید محمد جواد مهذی، قم، بنیاد معارف اسلامی، چاپ یازدهم، 1388.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد