خانه » همه » مذهبی » عرفان مرکاوا و عرفان گنوسی یهود (3)

عرفان مرکاوا و عرفان گنوسی یهود (3)

عرفان مرکاوا و عرفان گنوسی یهود (3)

مهم‌ترین منابع برای فهم این وضعیت دینی یقیناً نیایش‌ها و مناجات‌های مذهبی بسیار متنوعی است که در رساله‌های هخالوت محفوظ مانده است. سنت، آنها را به وحی و الهام نسبت می‌دهد، زیرا براساس نظر عرفا، آنها چیزی نیستند جز

17471 - عرفان مرکاوا و عرفان گنوسی یهود (3)
17471 - عرفان مرکاوا و عرفان گنوسی یهود (3)

 

نویسنده: گرشوم گرهارد شولم
برگردان: علیرضا فهیم

 

5

مهم‌ترین منابع برای فهم این وضعیت دینی یقیناً نیایش‌ها و مناجات‌های مذهبی بسیار متنوعی است که در رساله‌های هخالوت محفوظ مانده است. (1) سنت، آنها را به وحی و الهام نسبت می‌دهد، زیرا براساس نظر عرفا، آنها چیزی نیستند جز مناجات‌های مذهبی که توسط فرشتگان و حتی خود عرش در مدح و ستایش خداوند خوانده شد است. در فصل چهارم کتاب هخالوت مطول که این سرودهای مذهبی در آن جایگاه مهمی دارد، گزارشی می‌یابیم که چگونه به حاخام عقیوا زائر عارف ژرف‌بین مرکاوا الهام شد تا این مناجات‌ها را در همان عرش عظمتی که روح او در برابر آن قرار گرفته بود بشنود. برعکس، نیایش با این مناجات‌ها زمینه‌ساز حالت جذبه و خلسه می‌شود و سالک را در طی سفرش به هنگام عبور از میان دروازه‌های گوناگون همراهی می‌کند. برخی از این مناجات‌ها صرفاً استدعا و التماس از خداست؛ برخی دیگر به شکل گفت‌وگو میان خدا و ساکنان آسمانی، و توصیفاتی از سفیروت مرکاوا است. جست‌وجو درباره‌ی آموزه‌های دینی معیّن، بدون سخن گفتن از نمادهای عرفانی در این مناجات‌ها بیهوده است. مناجات‌های مذهبی که متعلق به قدیمی‌ترین دوره‌ی شعر کنیسه‌ای، یا به اصطلاح پیوت (2) است علی‌رغم آنکه این مناجات‌ها اغلب فاقد معنای محصلی هستند ولی، تأثیر عمیقی به جا می‌گذارند که تعجب‌آور است.
ردولف اُتو در کتاب مشهورش تحت عنوان مفهوم امر قدسی، میان جلال صرفاً عقلانی خدا، که در آن هر چیزی روشن، مشخص، مأنوس و قابل فهم است، و جلالی که عناصر غیر عقلانی را تحریک می‌کند، یا به اصطلاح او «ذات قدسی» تفاوت می‌گذارد. اُتو در تلاش است این جلال را در قالب واژگان «عظمت اسرارآمیز»، (3) یعنی سرّ مهیب و شگفت‌انگیزی که جلال و عظمت خداوند را احاطه کرده، بازآفرینی کند. اُتو سرودهایی از این نوع دوم را «مناجات‌های روحانی» نامیده است. (4) نه تنها مناجات‌های عرفا، بلکه مراسم نیایش یهودی تعداد زیادی از این سرودها را دربر دارند؛ و خود اُتو برخی از مهم‌ترین مثال‌های خویش را از آیین نیایش یهودی گرفته است. در کتاب‌های هخالوت گویی ما گنجینه‌ای غنی از این سرودهای روحانی را در اختیار داریم.
اعتلای فوق‌العاده‌ی سبک این مناجات‌ها، و پرطمطراقی عبارات شکوهمند آنها، تناقض بنیادین این مناجات‌ها را نشان می‌دهد: اوجِ رفعت و اعتلایی که عارف در پی بیان عظمت بینش خود می‌تواند به آن دست یابد حیرت فوق‌العاده و نیز احساس هیچ بودن است. فیلیپ بلوخ، که اولین کسی بود که عمیقاً تحت تأثیر موضوع و محتوای این سرودهای مذهبی قرار گرفت، از «فراوانی واژگان همسان و صرفاً زایدی که به هیچ وجه کمکی به فرآیند تفکر نمی‌کند، بلکه صرفاً بازتاب تلاش عاطفی است» سخن گفت. (5) اما در عین حال او خود از تأثیر سحرآمیز این مناجات‌ها مطلع بود که با آنکه فاقد معنا بودند حالت رقت‌انگیز و دلسوزانه‌ی کسانی که، مثلاً در روز کفاره هنگام قرائت سرودها با شور و اشتیاق، مشغول عبادتند را از خود به نمایش می‌گذارد. (6) شاید مشهورترین نمونه از این نوع، مناجات هااَدرت وِهااِمونا (7) باشد که به شکل‌های گوناگون در هخالوت مطول یافت می‌شود و شامل مناجات‌های مختص به «اعیاد و مناسک بزرگ» (8) است. با وجود این، شارحان قرون وسطا به عنوان «راز و نیاز فرشتگان» (9) به آن اشاره می‌کردند. احتمال دارد که پارسایی و اخلاص لازمه‌ی زمزمه کنندگان این نیایش بوده است. اما، تشریفات و مراسم ظاهری ضرورت چندانی نداشته است، زیرا قدرت تأثیر این سرودهای فوق‌العاده پراُبهت و عظمت بوده است و با آنکه غیرقابل فهم بودند، در عین حال به خاطر سرشت قداست‌آمیز آنها، می‌توان تا امروز تلاوت و تأثیر آنها را در هر کنیسه‌ای شاهد بود. عجیب نیست که این سرود مذهبی تا به امروز توسط بسیاری از یهودیان حسیدی هر شنبه در بین ادعیه‌ی صبحگاهی قرائت می‌شود. قطعه‌ی زیر ترجمه‌ای تقریبی از این متن است، که کاملاً آمیزه‌ای از ستایش‌های خداوند و ذکر صفاتی است که «متعلق به اوست که حیات جاودانه دارد»: (10)
تعالی و وفاداری – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
درک و رحمت – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
شکوه و بزرگی – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
شناخت و بیان – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
جلال و جبروت – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
تدبیر و قدرت – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
درخشش و تابناکی – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
لطف و خیرخواهی – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
پاکی و خوبی – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
وحدانیت و شرافت – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
سلطنت و عظمت – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
حکم و عمل – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
فرمانروایی و حکومت – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
زینت و دوام – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
راز و خردمندی – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
قدرت و ملایمت – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
شوکت و شگفتی – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
صداقت و شرافت – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
توسل و تقدس – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
شادمانی و مغنی – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
ستایش و جلال – از آن اوست که حیات جاودانه دارد.
این نیایش – به زبان اصلی‌اش – نمونه‌ای قدیمی از یک مناجات الفبایی است که ذهن انسان مؤمن را لبریز از مفاهیم عالی می‌کند که در بیانی شکوهمند پوشیده شده است؛ یک واژگان خاص چندان مورد توجه نیست. باز به نقل از بلوخ: جلال خدا از این مناجات مذهبی نیست، که یا شگفتی‌های خلقت را به عنوان دلیلی بر عظمت و شکوه خالص توصیف می‌کند، و یا بر عنصر لطف و هدایت الاهی به مثابه‌ی نوری تابان در تاریخ بنی‌اسرائیل که بر خردمندی و خیرخواهی مشیت الاهی پرتو می‌افکند، تأکید می‌کند؛ بلکه این تجلیل صرفاً ستایش خدا است، و این ستایش چندان تکرار و زیاد می‌شود که گویی خطر فراموشی برخی از این عبارات حاکی از احترام و تجلیل تقدیم به خدا وجود داشته است. (11)
قطعه‌ی دیگری از یک مناجات خطاب به «ادونا، زوهرائیل یا همان خدای اسرائیل» در هخالوت مطول به صورت زیر بیان می‌شود: (12)
عرش او در برابر او می‌درخشد و بارگاه او مملو از عظمت و مجد و جلال است.
پادشاهی او برازنده است و عظمت او مایه‌ی زینت اوست.
بندگانش در پیشگاه او راز و نیاز می‌کنند و قدرت شگفتی‌هایش را اظهار می‌کنند،
او پادشاه پادشاهان و سرور سروران،
در صفوف تاج‌داران و پادشاهان شکوهمند احاطه شده است.
با پرتوی از شعاع نورش آسمان را درنوردیده و درخشندگی جلالش از اوج بلندی‌ها می‌تابد. از اعماق دهان او شعله فوران می‌کند و افلاک از هیکل او صادر می‌شود.
تقریباً تمام مناجات‌های رساله‌های هخالوت، به ویژه مناجات‌هایی که متنشان سالم و دست نخورده محفوظ مانده است، آهنگی شبیه آهنگ حرکت یک چرخ لنگر عظیم را به یاد می‌آورد. این سرودها در آهنگی مکرر پی‌درپی می‌آیند، و در خلال آنها، با ذکر اوصاف خیره کننده و باشکوه و پی‌درپی بیشتر و بیشتر می‌شود، از خداوند درخواست‌ها می‌شود. هر یک از این صفات ذکر شده قدرت پرطمطراق حاکم بر جهان را تأیید و تقویت می‌کند. آهنگ یکنواخت آنها، که تقریباً همه‌ی آنها مصرع‌های چهار کلمه‌ای هستند و وِردهایی که به تدریج پرطنین می‌شوند در عبادت کنندگان حالتی نفسانی شبیه به خلسه فراهم می‌سازد. بخش مهمی از این شیوه‌ی مناجات، تکرار قِدُوشا (13) اسم گشایش‌گر ذات مقدس که (اشعیا 6: 3) گرفته شده است، که با این ذکر، جذبه عارف به اوج کمال خود می‌رسد: «قدّوس قدّوس قدوس یَهوه صبایوت». انسان به سختی می‌تواند،‌ دلیلی برتر از تأثیر مقاومت‌ناپذیر مفهوم ملکوت خدا که بر ضمیر این عارفان داشت، دریابد. «قدّوسیت» خدا، که عارفان در پی شرح و تفسیر آن هستند، کاملاً فراتر از هر اسم و معنای بشری است و نشانه‌ی چیزی جز عظمت فرمانروایی او نیست. این معنا از طریق اشکال مختلف دعا که به قدّوشا معروف است، به درن عبادات عمومی یهودی نیز راه یافته و تأثیر خود را بر آن به جا گذاشته است. (14)
علی‌رغم واقعیت اخیری که ذکر شد، نمی‌توان انکار کرد که این «زبان‌آوری و تملّق» یا اطاله‌ی کلام عارفان، این تلاش‌های مبالغه‌آمیز جهت رسیدن به معرفت اجمالی از جلال خدا و بیان آن به شکل مناجات مذهبی، در تقابل شدید با رویکردهایی قرار دارد که قبلاً در طی دوره‌ی تلمودی بر دیدگاه معلمان بزرگ شریعت حاکم بوده است. آنها احساسی جز بیزاری و بی‌رغبتی نسبت به این نحوه نگرش عرفا نداشتند، و انسان در مطالعه‌ی تلمود از همان ابتدا با بیزاری شدیدی نسبت به شور و اشتیاق افراطی در عبادت روبه‌رو می‌شود، درست همانند موعظه بر روی کوه که به زبان‌آوری و تملق مشرکان و شیوه‌ی بیان افراط‌آمیز و پر از لفاظی آنها حمله کرده بود. فقراتی نظیر قطعه‌ی ذیل به نظر می‌رسد، علیه گرایش‌هایی بود که در رساله‌های هخالوت وجود داشت: «او که در ستایش خدا تا حد افراط مبالغه می‌کند، از جهان منفک خواهد شد» یا «فردی در حضور حاخام‌ها حنینا به طرف محل عبادت رفت تا نیایش کند. آن فرد چنین مناجات کرد: خدایا تو بزرگ، قوی، باابهت، توانگر، رعب‌انگیز، قدرتمند و قابل پرستش و محبوبی! حاخام منتظر ماند تا آن فرد گفتارش تمام شد، سپس به او گفت: آیا ستایش خدایت را به پایان رسانیده‌ای؟ معنای تمام اینها چیست؟ چنین است که گویی کسی پادشاه این جهان را که میلیون‌ها قطعه طلا دارد، به خاطر داشتن یک قطعه نقره ستایش می‌کند». (15)
اما به راستی این مخالفت اساتید شریعت در برابر شور و اشتیاق وافر و لفاظی و زبان‌آوری که با عقلانیت و سادگی قدیمی نیایش‌های عبادت یهودی تفاوت بسیار داشت، راه به جایی نبرد. این مطلب نه تنها از نیایش‌ها و مناجات‌های مذهبی عرفای مرکاوا، بلکه از برخی بخش‌های مهم خود آیین عبادت و نماز یهود که شور و حال آن نشان دهنده‌ی تأثیر «یورده مرکاوا»ها است، روشن می‌شود. بلوخ اولین کسی بود که خاطرنشان کرد، نیایش جمعی که در دوره‌ی تلمودی و پساتلمودی در صورت نهایی خود درآمد، نشانگر سارشی میان این دو گرایش مخالف است. در واقع برخی از این نیایش‌ها قدیمی‌تر از آن هستند که بلوخ گمان می‌کرد، چرا که او برخی از متون تلمود فلسطینی را نادیده گرفته و هر نیایشی را که از فرشتگان مرکاوا ذکری به میان می‌آورد، به دوره‌ی پساتلمودی نسبت می‌داد. (16) اما از آنجایی که منشأ مکتب عرفانی «یورده مرکاوا» به طور کلی قدیمی‌تر از آن است که زونز، (17) گرتس و بلوخ گمان کرده‌اند و احتمال دارد در قرن چهارم در فلسطین نیز وجود داشته است، اما این واقعیت مشکلی برای بحث ما ایجاد نمی‌کند.
از آنجایی که سرودهای مرکاوا که در اینجا به بررسی آن پرداختیم، به سختی می‌توان تاریخ تدوین آن را به پیش از قرن پنجم بازگرداند، لذا آنها باید ادامه دهنده‌ی سنتی باشند که پیش از این در عرفان عرشی و مکاشفه‌ای دوره‌ی میشنایی قابل مشاهده بود. در مکاشفه‌ی ابراهیم، پیر و مرشدی که به عرش ملکوت عروج می‌کند از ورای آتش آسمانی صدایی را می‌شنود که «همچون صدای آب‌های بسیار، همچون صدای دریای خروشان» ندا می‌دهد. گردآورنده‌ی انگلیسی این کتاب ج. اچ باکس (18) در مورد پیوند آن با عرفان مرکاوا بسیار تحت تأثیر قرار گرفته است. همین عبارات در هخالوت مطول در توصیف صدای سرود ستایش که در «عرش عظمت» خطاب به پادشاهش خوانده می‌شود، به کار رفته است: «همچون صدای آب‌ها در امواج خروشان، همچون امواج اقیانوس زمانی که باد جنوب آنها را به خروش وا می‌دارد». همین کتاب مکاشفه مناجاتی را دارد که توسط فرشته‌ای که ابراهیم را در راهش به آسمان هدایت می‌کند،‌به او تعلیم داده می‌شود و این مناجات همان سرودی است که توسط فرشتگان محافظ عرش، خوانده می‌شود. (19) گرچه صفات خدا در برخی موارد شبیه صفاتی است که در نیایش‌های یونانی و مسیحی اولیه به کار رفته است، ولی بیش از هر چیز این سرودها ویژگی قدسی دارند که در بالا توضیح داده شد. (20) خدا به عنوان وجودی مقدس و نیز به عنوان پروردگار متعال تسبیح می‌شود؛ این مطلب، با رویکرد خاص این سرودها که تمجید و ستایش خدای پادشاه به طور نامحسوس با اوراد جادویی توسط استاد چیره‌دست مخلوط می‌شود کاملاً سازگار است، خواه این سرودها را فرشتگان سروده باشند یا بنی‌اسرائیل خوانده باشند. اعطای تاج به خدا تقریباً تنها عملی است که به واسطه‌ی آن مؤمنان می‌توانند هنوز به سرنوشت دینی انسان شهادت دهند.
ویژگی این ادعیه این است که واژگان قدیمی زبان عبری، دیگر برای برآوردن نیازهای معنوی فرد مشتاق و مجذوب کافی نبود تا بتواند معرفت خود را از عظمت خدا در قالب واژگان بیان دارد، گرچه این ویژگی به هیچ‌وجه محدود به این ادعیه نیست. در میان تعداد زیادی از عبارات اصلی و ترکیبات کلمات که اغلب عجیب و غریب هستند گاهی ترکیبات بدیعی دیده می‌شود که جملگی آشکارا ویژگی مینوی و روحانی دارند (21) که احتمالاً نشان دهنده‌ی آغاز سیل نوآوری‌های جدید کلامی باشد که در قدیمی‌ترین آثار کلاسیک سروده‌های کنیسه‌ای فلسطینی متعلق به قرن هفتم میلادی به بعد، یافت می‌شود. از این رو، برای مثال، تأثیر نوشته‌های مرکاوا بر روی اِلیِعزِر کالیر، (22) استاد برجسته این مکتب، به اندازه‌ی کافی روشن و واضح است.
در رساله مختصری به نام پَرِق شیرا (23) «فصل سرود و آفرینش» ویژگی و حدود و ثغور این سروده‌های مذهبی که زبان حال مخلوقی بود که خالقش را مخاطب قرار داده، می‌یابیم؛ همچنین بینش پیشگویانه‌ی آنها در مورد جهانی نجات یافته که تمام موجودات به تسبیح خدا مشغول‌اند، را می‌توان دید. (24) در اینجا به همه‌ی موجودات زبانی عطا شده است که بتوانند برای هدف یگانه‌ای که به اصطلاح کتاب مقدس حمد و ثنای خالق خویش است، تلاش کنند. این منظومه در حالی که در ابتدا صرفاً در میان عارفان شناخته شده بود علی‌رغم مخالفت شدیدی که انگیزه‌ی آن روشن نیست (25) به تدریج به درون آیین نماز و نیایش‌های روزمره‌ی یهود راه یافت.
خلاصه، به نظر می‌رسد که عارفان مرکاوا با گام‌هایی منطقی در مسیر نیایش عرفانی هدایت شدند، بدون اینکه به بسط و گسترش چیزی شبیه نظریه‌ای عرفانی در مورد نیایش مشغول شوند. شاید حق با کسی باشد که نخستین نمونه به سوی چنین نظریه‌پردازی را مبالغه خاص و اطاله‌ی کلام درباره‌ی اهمیت نیایش بنی‌اسرائیل در قلمرو آسمانی می‌داند، و آن مبالغه این است که احتمالاً تنها زمانی که بنی‌اسرائیل شروع به خواندن سرود مذهبی می‌کنند فرشتگان نیز به آنان ملحق می‌شوند. یکی از فرشتگان به نام شموئیل، (26) «فرمانروای بزرگ»، که در کنار مدخل آسمان هفتم می‌ایستد، نقش واسطه میان نیایش‌های بنی‌اسرائیل، که از پایین به طرف بالا می‌آید، و ساکنان آسمان هفتم که این نیایش‌ها به آنها می‌رسد، دارد. (27) فرشته‌ی حامل نامِ اسرائیل در میان آسمان می‌ایستد و گروه نیایش کنندگان آسمانی را با این سرود رهبری می‌کند: «خدا پادشاه است، خدا پادشاه بود، خدا برای همیشه پادشاه خواهد بود». (28) اما، اگرچه بی‌تردید نیایش برای عارف مرکاوا اهمیت بسیاری دارد، ولی عارف مرکاوا که مکنونات قلب خویش را در قالب مناجات‌های جذبه‌آمیز و از درون برآمده زمزمه می‌کند، در پس کلمات نیایش به دنبال هیچ سرّ و رازی نیست. عروج کلمات هنوز شایسته آن نیست که جای خود را به عروج روح فرد مؤمن بدهد. کلمات صرف و احکامی که تاکنون نقص نشده‌اند، به جای خود باقی است؛ کلمات بر چیزی جز آنچه بیان می‌کند دلالت نمی‌کنند. اما، نباید تعجب کرد، از زمانی که آتش تراویده از این مناجات‌ها و کلمات به سوی ملکوت زبانه کشد، در آن صورت شعله‌ی این آتش همه‌ی کلمات و احکام را در هم فرو می‌ریزد. لذا، بسیاری از افراد در حسرت گذشته‌ها در پی جستجوی روحی شعله‌ور، بیهوده بقایای این آتش و خاکستر را زیر و رو می‌کنند.

پی‌نوشت‌ها

1. به خصوص مقایسه کنید با هخال‌های بزرگ فصل‌های 3-4، 7-10، 24-26 و ادعیه و نیایش‌هایی که در پایان کتاب «رازیئِل»، آمستردام (1701)، باب‌های 37-40. به علاوه مطالب چاپ نشده بسیاری از این نوع وجود دارد.
2. Piyut
3. mysterium tremendum
4. Rudolf Otto, The Idea of The Holy, translated by John W. Harvey (1923), ch.VI.
5. C.F. Philipp Bloch, in MGWJ, vol.37 (1893), p.259.
6. Lo. cit, p.306.
7. Haadereth Vehaemunahn Lehay Olamim
8. high holidays
9. الیعاذر اهل و رمز آن را سرود فرشتگان می‌نامد (در تفسیر Naftali Treves” بر کتاب صلاة (Thiengen 1560)).
10. هخال‌های بزرگ، فصل 26، که در چند جا بر طبق قرائت بهتر در این دست نوشته اصلاح شده است.
11. Bloch, loc, cit. p.259.
12. هخال‌های بزرگ، فصل 24.
13. Kedushah
14. بلوخ به خصوص در مقاله‌ی فوق‌الذکر در باب این موضوع به تفصیل به اثبات آن پرداخته است.
15. Megillah, 18a and Berakhoth, 33b.
16. Bloch, Ioc. cit, p.262ff.
او در قطعه‌ی موجود در (J. Borakoth V) و (پایان هلاخا، 3): «در گِل فرو می‌نشینم با «اُوفَن‌ها» تا با سکوت ناله کنم و نوحه سر کنم» را که البته آن‌گونه که بلوخ در مقاله خود تمدن رومی و عارفان مرکاوا معتقد بوده، افزوده‌ی بعدی نیست.
(Rom und di Mystiker der Merkaba (Fastschrift fuer j. Guhttmann 1915) p.113).
همچنین بنگرید به: Hullin, 91b در باب دعای فرشتگان موسوم به اُفانیم (Ofannim).
17. Zonz
18. G. H. Box
19. Apocalypse of Abraham, ch.XUII and XUIII.
قطعه‌ی نقل شده از هخالوت مطول از آغاز فصل 9 است. «مانند صدای آب در خروش رودها، مانند امواج «ترشیش» که باد جنوبی آنها را می‌راند».
20. برای مقایسه بنگرید به دعاها معروف به متاسک میترایی (Liturgy of Mithras) و دعای انسان نخستین «پدر روشنایی» در
Ch. Baynes, Acoptic Gnostic Treatise (1933), p.26-36.
21. برای مثال کلمات «زیهیوُن» به معنای شکوه جلال و «سیگوو»: جدایی، تبعید (با املای دیگر: علوّ مقام) به معنای تجلیل.
22. Eleazer Kalir
23. Perek Shirah
24. مقایسه کنید با رساله عبری عبادت اسرائیل اثر Baer، ص 547-552.
25. موسی تاکو (Moses Taku) در رساله مکتوب کامل به نقل از بائر، ص 547، بر آن است که بیان کند که بدعت‌گذاران آن را جعل کردند.
26. Shemuiel
27. Both Ha-Midrash, vol.III, p.161-163.
نسخه دست‌نویس شماره‌ی 828 از مجموعه‌ی JThs در نیویورک شامل این قطعه به عنوان بخشی از متن هخال‌های بزرگ است.
28. این آیه‌ای از کتاب مقدس نیست، بلکه عبارت کلیشه‌ای از عارفان مرکاواست. بنگرید به: فصول هخال‌ها ویراسته‌ی ورتهایمر (Wertheimer)، فصل 3، که در آن متن ناقص است، اما می‌توان آن را از روی نقل قول‌های اولیه این قطعه کامل ساخت، نظیر نفتالی تروسل (Naftali Treves) در تفسیرش بر برکت گوییدش در نماز و نیایش صبح.

منبع مقاله :
شولم، گرشوم گرهارد؛ (1392)، گرایش‌ها و مکاتب اصلی عرفان یهودی، برگردان: علیرضا فهیم، قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، چاپ اول

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد