خانه » همه » مذهبی » عشق آباد روسیه، بهائیان و دولت تزاری (1)

عشق آباد روسیه، بهائیان و دولت تزاری (1)

عشق آباد روسیه، بهائیان و دولت تزاری (1)

تشکیل نخستین مرکز تبلیغاتی مهم بهائیها در خاورمیانه ( با عنوان مشرق الاذکار) در عشق آباد روسیه ( ترکمنستان فعلی) و با حمایت جدی و آشکار روسهای تزاری، و نصب سنگ بنای آن به دست ژنرال سوبوتیچ روسی، و اقدام جمع

0033665 - عشق آباد روسیه، بهائیان و دولت تزاری (1)
0033665 - عشق آباد روسیه، بهائیان و دولت تزاری (1)

 

نویسنده: محمدرضا اشراقی

 


تشکیل نخستین مرکز تبلیغاتی مهم بهائیها در خاورمیانه ( با عنوان مشرق الاذکار) در عشق آباد روسیه ( ترکمنستان فعلی) و با حمایت جدی و آشکار روسهای تزاری، و نصب سنگ بنای آن به دست ژنرال سوبوتیچ روسی، و اقدام جمع در خور ملاحظه ای از بهائیان ایرانی مهاجر به عشق آباد ( و کلاً روسیه) مبنی بر اتخاذ فامیلی روسی( نام پدر + اوف)، یکی از نشانه های آشکار وجود پیوند میان دولت تزاری و سران این فرقه است.
چرا مشرق الاذکار بهائیان در «روسیه» تأسیس شد و نه در برخاستگاه باب و بهاء: «ایران»؟
بهائیان، خود به این سؤال اساسی پاسخ داده و گفته اند: به علت «فقدان آزادی [اعضای فرقه در ایران] و عدم رضاء دولت و ملت ایران» نسبت به آنها(1)، که باید بدان افزود: « و متقابلاً حمایت جدی و آشکار دولت تزاری از آنها».
عشق آباد، که مشرق الاذکار در آن جا تأسیس شد، در واقع، پناهگاه و محل تجمع و فعالیت بهائیان فراری از ملت و دولت ایران بود.
به راستی چه عواملی باعث شد روسها میدان را برای تجمع و فعالیت بهائیان در منطقه ی عشق آباد باز کنند و با وجود حساسیت و مخالفت شدید ملت و دولت ایران، و نیز مسلمانان خود منطقه با این کار، به حمایت آشکار از بهائیان بپردازند؟ حل این معما، در گرو شناخت موقعیت حساس نظامی- سیاسی- تجاری عشق آباد، و جایگاه مهم آن در استراتژی امپراتوری تزاری ( مبنی بر بلع ایران و هند) است.
لرد کرزن (نویسنده و سیاستمدار مشهور انگلیسی) در کتاب خود: ایران و قضیه ی ایران، از عشق آباد به عنوان «پایتخت نظامی و اداری روس در شمال ایران» یاد کرده(2) و از اهمیت سیاسی- اقتصادی- سوق الجیشی مهم آن برای روسها پرده برداشته است. (3) ویلهلم لیتن، کنسول آلمان در جنگ جهانی اولی در تبریز، تصریح می کند که جاده ی عشق آباد- قوچان- مشهد «برای روسها ارزش بسیاری داشت. »(4)
اظهارات این دو کارشناس غربی را، کتابچه ی محرمانه ای نیز که کلنل زالاطارف در سال 1306 ق پیرامون جزئیات بنیه ی نظامی و وضعیت سوق الجیشی ایران، و شیوه ها و راههای مناسب برای حمله و تصرف نظامی این کشور، نوشته و در مجمع سران ارتش روسیه با حضور برادر امپراتور قرائت کرده، کاملاً تأیید می کند. (5) سفیر آمریکا در ایران آن روزگار نیز تصریح می کند که روسها بهترین نقشه ها را از شمال ایران کشیده بودند تا «اسباب ظفر آینده ی خود را مهیا کنند». (6) 30 سال پیش از آنکه زالاطارف گزارشش را بنویسد، ملکونوف، جاسوس مشهور روسی، به امر مؤسسه ی جغرافیایی روسیه، به شمال ایران آمده و به بررسی دقیق ایالتهای شمالی (گیلان، مازندران و استرآباد) پرداخته و اوضاع اقتصادی – نظامی و تعداد سکنه و فواصل شهرها از یکدیگر را شرح داده و حتی معلوم ساخته بود که کشتی بخار فاصله ی رشت تا استرآباد را در چه مدتی طی می کند!(7)
در زمان ناصرالدین شاه، روسها فشار شدیدی به دولت ایران می آوردند که از قوچان و مشهد به سمت عشق آباد روسیه جاده بکشد. (8) در همین زمینه گفتنی است، زمانی که در سال 1306 ق، در آستانه ی آخرین سفر ناصرالدین شاه به اروپا، سفیر وقت روسیه در ایران پرنس نیکولای دالگوروکی ( با پرنس دالگوروکی سفیر ایران در زمان امیر کبیر اشتباه نشود) با خشونت تمام، حکومت ایران را جهت انجام برخی از تقاضاهای استعماری روسیه، زیر فشار شدید قرار داد و شاه ایران با وجود نارضایی شدید از این امر(9) سرانجام ناگزیر از اجابت درخواست روسها شد، یکی از این تقاضاها، اتمام راه شوسه میان مشهد و عشق آباد روسیه ( مرکز تجمع و تبلیغ بهائیها) بود. (10)
مرزهای طولانی مشترک میان روسیه و ایران و تسلط کشور مزبور بر دریای خزر، برای عملیات نفوذی روسها پایگاه مناسبی به شمار می روند. از لحاظ سوق الجیشی، تمامی استانهای شمالی ایران، که جزء بهترین ایالتهای این کشور محسوب می شوند، زیر مهمیز روسها واقع شده اند. عملیات نفوذی انگلیسها هم از جانب جنوب، و از طریق صحراهای بلوچستان و سواحل متروک خلیج فارس آغاز می شود. اولین اقدام عملی روسیه، عبارت از ایجاد و تأمین راههای نفوذی احتمالی نظامی بود. دولت روسیه زیر پوشش مشترکی که توسط یک بانکدار یهودی از اهالی مسکو، به نام آقای “لازار پولیاکوف” تشکیل شده بود، به احداث جاده ی شوسه ای از رشت تا قزوین و تهران، با تمدید راه قزوین تا همدان، اقدام کرده است. راه دیگری نیز از ارس تا تبریز کشیده اند که خاکهای دستی و گودالهایی کنار آن، در صورت نیاز، موجبات نصب میله های راه آهن و اتصال آن به شبکه ی خط آهن ماوراء قفقاز را، که تاکنون تا لب رودخانه رسیده است، فراهم آورد. راه دیگری نیز”عشق آباد” را در آن سوی خزر به مشهد در خراسان متصل می کند. ناگفته پیدا است که اداره و نگهداری هر سه ی این راههای شوسه، که در قلمرو ایران و نسبت به روسها در خاک خارج از مرزهای مربوط به آن کشور واقع شده اند، با نمایندگان روس است. (11)
عشق آباد در 322 کیلومتری شهر «مرو» قرار دارد که برای روسیه، دروازه ی هند به شمار می رفت و از نظر سوق الجیشی، چهار راه مهمی میان خطوط ارتباط مشهد و بخارا و خیوه و هرات محسوب می شد. (12)
موقعیت استراتژیک عشق آباد در دایره ی سیاست استعماری روسها نسبت به ایران را، همچنین از اینجا می توان دریافت که به نوشته ی رئیس تلگرافخانه ی مخصوص رضاشاه: «قسمت عمده ی تلگرافها از روسیه به ایران، از طریق عشق آباد به وسیله ی مشهد به تهران می رسید». (13) نیز به نوشته ی همو، که در وانفسای اشغال شمال ایران توسط ارتش سرخ در سالهای پس از شهریور 1320، سرپرست اداره ی پست و تلگراف مشهد بود، در آن دوران حساس، روسهای اشغالگر از عشق آباد به عنوان محل تبعید و حبس افسران دستگیر شده ی ایران سود می جستند. (14)
اهمیت استراتژیک وسوق الجیشی راه عشق آباد – مشهد ( و مشهد – زاهدان)، در دوران جنگ جهانی دوم و اشغال ایران از سوی متفقین (شوروی، انگلیس و امریکا) و در جریان ارسال اسلحه و مهمات از جنوب ایران به پشت جبهه ی شوروی، کاملاً روشن شد. بنا به توضیح محققان (15):
احداث جاده ی شوسه ی مشهد به زاهدان، [در جنگ جهانی دوم] به انگلستان و امریکا امکان می داد تا کمکهای خود را به وسیله ی کامیون به مشهد برسانند و در آنجا به مقامات روسی تحویل دهند. تدارکات جنگی از قبیل گونی، سرب، لاک شیشه ای، لاستیک، قلع… و تدارکات کم حجم دیگر از کراچی به آخرین ایستگاه راه آهن واقع در «نوک کندی» حمل می شد. از آنجا یک سرویس کامیونهای کرایه ای و غیر دولتی به نام خدمات حمل و نقل کمکی شرق ایران ( E. B. I. T. S) که به وسیله ی یک سرهنگ بازنشسته ی ارتش انگلیس در راولپندی، نام گذرای و سازمان داده شده بود اجناس را در مسیری 750 مایلی ( 1200 کیلومتری) به مشهد حمل می کردند و آنها را به روسها تحویل می دادند. (16)
سرکنسول انگلستان[گایلز اسکوایر] وظیفه داشت بر این انتقال نظارت داشته باشد و هماهنگی لازم را با مقامات شوروی به عمل آورد: « نخستین کاروان کمکهای انگلستان در 23 سپتامبر 1941 [اول مهر ماه 1320] وارد مشهد شده و تحویل مقامات ارتش سرخ گردید. »(17)
در تابستان 1323، در هر شبانه روز به طور متوسط 200 کامیون حامل تدارکات و تجهیزات جنگی با عبور از قوچان به عشق آباد شوروی می رفتند. (18)
اهمیت عشق آباد برای روسها و سرمایه گذاری آنها روی آن، بی گمان از موقعیت حساس این سرزمین در دایره ی «استراتژی تجاوز گرانه ی » دربار تزاری مبنی بر اشغال ماوراء بحر خزر و سلطه بر شمال ایران، ناشی می شد. جمشید کیان فر، پژوهشگر معاصر، با اشاره به شروع تجاوز فزاینده ی روسها به شمال خراسان بزرگ در زمان سلاطین قاجار، به خوبی سیاست اشغالگرانه ی روسها در آن منطقه را ترسیم می کند:
«سرزمین وسیعی که به نام ماوراء النهر و در بعضی منابع به نام ترکستان یاد شده و بخشی از ایالات خراسان بزرگ بود، از 1839 م ( 1255 ق) مورد تجاوز روسها قرار گرفت و نخستین حمله ی روسها به این منطقه در همین سال روی داد. روسها از سال 1840 ( 1256 ق) به مدت بیست سال در این منطقه جنگیدند تا توانستند در سال 1860 ( 1277) تقریباً بخش اعظم این منطقه را در ید قدرت خود در آورند. نتیجه ی اقدامات شوم و این پیشروی از سال 1862 ( 1280) آشکار شد و در 1865 ( 1282) سرزمینهای تسخیر شده را دولت روسیه به نام ایالت ترکستان نامید و سپس اراضی سیر دریا را به آن متصل کردند. از 1864 تا 1867 ( 1281- 1284) تلاش روسها برای به زیر سلطه در آوردن منطقه ای به وسعت 1000 مایل ادامه می یابد و سرانجام در 1867 ( 1284) حکمران نظامی به آنجا اعزام می کند. روسها در 1872 ( 1289) منطقه ی مزبور را تماماً تحت تسلط در آورده و حتی خان بخارا آخرین سنگر مقاومت ماوراء النهر دست نشانده ی آنان می شود و به دنبال خان بخارا، در سال 1873 ( 1290) یعنی سال بعد، خان خیوه تسلیم می شود. در 1874 ( 1291) بخش ماوراء خزر به روسیه منضم می گردد و سال بعد ( 1875 / 1292) گوگانها پس از یک جنگ سخت، تابعیت روسها را می پذیرند. در 1884 ( 1301) روسها مرو را از ایران جدا و به بقیه ی متصرفات خود ملحق می سازند و در این منطقه یک فرمانداری کل تأسیس می کنند. »(19)
به نوشته ی یک پژوهشگر ایرانی دیگر: « آن بخش از آسیای میانه که در فاصله ی سالهای 1865 تا 1886 به تصرف روسیه در آمد، مساحتی بالغ بر دو میلیون کیلومتر مربع و جمعیتی بین هشت تا نه میلیون نفر داشت. دولت روسیه تا سال 1917 بیش از یک میلیون و نیم مهاجر غیر بومی را در آن منطقه اسکان داد که اکثر آنها دهقانهای روسی و اوکراینی بودند. اراضی زراعی و معمور از دست صاحبان اصلی آنها خارج و به مهاجرین واگذار شد. با توجه به نیاز صنایع روسیه به پنبه، اقتصاد کشاورزی آن سامان، بنا به معمول تمام مستعمرات، از تولید اقلام متنوع، به اقتصاد تک محصولی کشت پنبه مبدل شد، به طوری که اهالی برای تأمین غله ی مورد نیاز به ورود آن از دیگر نقاط امپراطوری محتاج شدند. »(20)
بر پایه ی آنچه گفتیم، می توان دریافت که بنای عشق آباد تحت حمایت دولت روسیه، در واقع، جزئی از استراتژی تجاوزکارانه ی امپراتوری تزاری در طول قرن 19 (مبنی بر بلع شمال ایران) بوده است که با تصرف و تسخیر نظامی پیاپی ایالات شمال و غرب خراسان بزرگ قدیم( مرو، سرخس، بخارا و… ) آغاز شده بود، و موضوعاتی چون تجمع بهائیان و تشکیل مشرق الاذکار آنان را در آن شهر با حمایت جدی و آشکار روسیه را، بایستی در چارچوب استراتژی یاد شده فهمید و ارزیابی کرد. کسروی می نویسد:
آنچه دانسته ایم [حسینعلی] بهاء در تهران با کارکنان سیاسی روس بهم بستگی می داشته، و این بوده [است که] چون به زندان افتاد روسیان به رهاییش کوشده و از تهران تا بغداد غلامی از کنسولخانه همراهش گردانیده اند. پس از آن نیز دولت امپراتوری روس در نهان و آشکار هواداری از بهاء و دسته ی او نشان می داده. این است که [که] در عشق آباد و دیگر جاها آزادی به ایشان داده شد. (21)

اسماعیل رائین نیز دیدگاهی مشابه کسروی دارد و برای بهائیان در عشق آباد تحت سلطه ی روسیه همان نقشی را قائل می شود که برای ازلیان در قبرس تحت سیطره ی بریتانیا(22).
اظهارات خود بهائیان نیز بر نکته ی فوق مهر تأیید می زند. تاریخچه ی بنای مشرق الاذکار عشق آباد، و حمایتها و مساعدتهای بی دریغ روسها از آنان در جریان احداث این بنا، به تفصیل در کتاب ظهور الحق (ج 8، قسمت دوم)، نوشته ی اسدالله مازندرانی ( نویسنده و مبلغ مشهور بهائی) آمده است، که در ادامه ی بحث بدان خواهیم پرداخت.
عشق آباد، ( اشک آباد سابق)، واقع در ترکستان سابق روسیه ی تزاری، ترکمنستان امروزی و 322 کیلومتری شهر «مرو»، شهری مرزی و نوآباد بود. عبدالحسین آواره، مبلغ پیشین بهائیت، خاطر نشان می سازد: « عشق آباد از شهرهای جدیده و ابنیه ی بدیعه است که به امر دولت بهیه ی روسیه در این قرن بنا شده. نخست کسانی که در آن حدود باعث عمار [عمران و آبادی] شدند بهائیان تبریز و یزد و خراسان بودند. »(23) وی همچنین با اشاره به اشغال نظامی گوگ تپه(24) در ماه بایوار 1880 م/ 1298 ق توسط ارتش تزاری به ریاست اسکوبولوف می افزاید:
«روز هیجدهم آن ماه سردار اعظم کوراپاتکین» مشهور وارد زمین عشق آباد شد و تمامی آن حدود به حیطه ی تصرف روسها در آمد. پس از طرف دولت روس به اطراف اعلان شد که هر کس بخواهد اراضی عشق آباد را بگیرد و بسازد آزاد است. پس از دو سال در سنه ی 1300 هجری جناب آقا سید محسن افنان که اینک به شرف دامادی حضرت عبدالبهاء نایل است از اقارب نزدیک حضرت اعلی نقطه ی اولی عز اسمه [علی محمد باب] بدان سرزمین ورود و عبور فرمود و ملاحظه نمود که زمینی قابل است و در آتیه در تحت اقتدار روس مهیای هر نوع ترقی است. لهذا به یزد و خراسان و سبزوار نوشتند که این اراضی قابل ترقیات کامله است، خوب است احباب به آنجا سفر کنند و هرکس به قدر مقدور در آبادی و عمار آنجا بکوشد، سپس از آنجا به عکا رفته نقشه ی آن زمین را به حضور حضرت بهاء الله تقدیم نموده، حضرتش تمجید فرموده و در اسم عشق آباد اظهار مسرت فرمود». (25)
اسدالله علیزاد ( از بهائیان مقیم عشق آباد، و داماد سید مهدی گلپایگانی مبلغ مشهور بهائی) در خاطرات خویش می نویسد: سابقه ی تشویق و ترغیب بهائیان تحت فشار ایران ( از سوی سران بهائیت) به هجرت از نقاط مختلف ایران ( به ویژه یزد و خراسان) به عشق آباد، و نشر و تبلیغ مسلک بهائیت در آن دیار، به اواخر حیات حسینعلی بهاء بر می گردد. به گفته ی او: « وقتی زائرین یزد و سایر شهرهای ایران به اوطان خود مراجعت نمودند و پیام مبارک… [بهاء] را به سمع» بهائیان ایران «رساندند، از تمام ایران خصوصاً از یزد و بعد هم از خراسان که همسایه ی دیوار به دیوار عشق آباد بود کاروانهای مهاجرین عازم عشق آباد شدند و چون حکومت تزاری در آن زمان تازه اقدام به ساختمان و آبادی این شهر مرزی کرده بود هر تازه واردی به زودی مشغول کار می شد و اجرت خوبی هم دریافت می داشت»… در میان بهائیان «بناها و معماران زبده و عالی قدری وجود داشتند که به زودی مشهور… شدند و مهندسین روسی که مشغول عمران و آبادی شهر بودند آنها را به کار گرفتند. مجمع» بهائیان « عشق آباد به علت ورود پی در پی مهاجرین که از دسته های کوچک و بزرگ تشکیل می شد به زودی به حد اشباع رسید و مهاجرت از عشق آباد به سایر قسمتهای ترکستان، اول به شهرهای بزرگ مثل مرو، چارجوی، بخارا، سمرقند و تاشکند و بعداً به جاهای کوچک تر شروع شد… »(26)
فضل الله صبحی مهدی، منشی و کاتب عباس افندی است که بعداً از بهائیت به اسلام بازگشت و دو کتاب در افشای ماهیت و مظالم آن نوشت. وی، که در ایام بهائیگری، عشق آباد و مرکز بهائیت در آنجا را از نزدیک دیده، می نویسد: « در این شهر [عشق آباد] و شهرهای دیگر مسلمان نشین، همه ی بهائیان آزاد بودند و فرمانروایی روس تزاری دست آنها را در هر کار باز گذاشته بود، چنانکه به نام مشرق الاذکار نمازخانه ساخته بودند… چون بازار داد و ستد و بازرگانی در عشق آباد گرم بود بسیاری از مردم یزد و آذربایجان و خراسان روی بدان شهر نهادند و پادشاهان و فرمانروایان روس به بهائیان کومک [کذا] شایانی می کردند… »(27)
مأموران ایرانی، گاه در سرحد ایران (گمرک باجگیران) مانع پناهندگی بهائیان به عشق آباد می شدند. اما عوامل بهائی موجود در گمرک باجگیران ایران و نیز روسیه، مسئولان روسی درگمرک باجگیران روسیه را در جریان می گذاشتند و به دنبال آن، روسها بهائیان مهاجر را به زور از چنگ مأموران ایرانی بیرون آورده و زمینه ی عبور آنها از مرز ایران به سمت عشق آباد را فراهم می ساختند. علی اکبر یزدی( باقروف)، از مهاجران فعال بهائی در عشق آباد، یک مورد از این جریان را در گزارش رتوش شده ی خود از شرح حال مهدی قلی بنایی ( از بهائیان مهاجر از ایران و مقیم در عشق آباد) شرح داده است. (28)
عبدالحسین آواره( مبلغ پیشین بهائی) خاطر نشان می سازد که روسها: رسماً ایشان را اجازه بر تأسیس مدرسه و مشرق الاذکار دادند و مساعدت نمودند و مقصود از مساعدت، نه مساعدت مادی است بلکه مساعدت در اجرای عمل است که نه تنها از دولت تزاری ممانعت به عمل نمی آمد بلکه مساعدت و تشویق می شد. »(29) شوقی نیز با اشاره به «ظهور جامعه ی مترقی بهائی در مدینه ی جدید الاحداث عشق آباد در ترکستان روس»، از «حسن نیت و ابراز مساعدت اولیای حکومت» روس تزاری نسبت به تأسیس مراکز و اماکن بهائی در آنجا سخن می گوید. (30)
یکی از مهم ترین این مراکز، مشرق الاذکار فرقه در عشق آباد بود، که شرح چگونگی تأسیس و حمایت روسها از آن، موضوع گفتار بعدی ما است. اما پیش از آن، بد نیست به راپرت یکی از مأموران دولت ایران در عشق آباد در عصر قاجار اشاره کنیم که از الطاف و عنایات رژیم تزاری به بهائیان آن سامان پرده بر می دارد.

1. عنایات رژیم تزاری به بهائیان عشق آباد، از زبان یک شاهد عینی

راپرت مفصلی از فردی به نام میرزا حسین خان (31) (نایب سابق کارپرداز ایران در عشق آباد) خطاب به دولت ایران در دست است که آن را در اول شوال 1335 ق، مقارن با جنگ جهانی اول، نوشته و ضمن شرح اوضاع ترکستان و ماوراء بحر خزر (واقع در روسیه ی تزاری) و از آن جمله: عشق آباد، وضعیت بهائیان عشق آباد و حمایت روسها از آنها را بیان کرده است. (32)
این دیپلمات ایرانی – که سوز وطن خواهی و عشق به اقتدار و پیشرفت ایران از جای جای کلامش پیدا است- از عشق آباد به عنوان شهری نوبنیاد نام می برد که قبلاً اشک آباد نام داشته و در حدود 1305 ق تجدید بنا شده است. به گفته ی وی، عشق آباد، مرکز و «حاکم نشین ایالت ماوراء خزر و مرکز راه آهن آسیای وسطی است» و روسهای ساکن آن، «مثل سایر نقاط ترکستان، غالباً مستخدمین دولتی هستند».
میرزا حسین خان، به «حمایت مخصوص»دولت روسیه از بهائیان در عشق آباد(و متقابلاً سردی و مخالفت دولت یاد شده با مسلمانان مقیم آن منطقه) تصریح کرده و می نویسد:
از ایرانیان عشق آباد قریب چهار پنج هزار بهائی هستند که در زمان حکومت کوراپاتکین در عشق آباد — مقارن سلطنت ناصرالدین شاه که بر علیه بابیان در ایران اقدامات سخت اتخاذ گردید، عده ای به عشق آباد مهاجرت کرده و با حمایت مخصوصی که از طرف کوراپاتکین و دولت روسیه نسبت به مشارالیهم می شد و همیشه رسیدگی و کمک به امور بهائیان را به سایرین مقدم می داشتند– این طایفه در آنجا نُضجی(33) گرفته از فعلگی و بنایی به ملاکی و تجارت رسیدند. چنانچه یک قسمت عمده ی تجارت چای سبز با ایشان است و اغلب خانه های (34) متعدد در عشق آباد دارند که به مردم اجازه می دهند و کلیه ی حمامهای نمره ی عشق آباد تحت اداره و اجازه ی مشارالیهم است.
رسوخ بهائیان در روسها به واسطه ی حمایت دولت [تزاری] به قدری شده است که روسها این طایفه را، بر عکس مسلمانان، معصوم می دانند و به همین مناسبت بهائیان در عشق آباد، جایی که دولت هزاران نظریات سیاسی دارد، موفق به ساختن معبدی شده اند که مشرف بر کلیه ی ابنیه و کلیساهای عشق آباد است و حال اینکه به ایرانیان هنوز اجازه ی ساختن مسجدی داده نشده است.
معبد بهائیان در جانب شمالی بزرگ ترین و معروف ترین خیابانهای عشق آباد ( خیابان کوراپاتکین) که شرقی و غربی است… واقع گردیده… موسوم به مشرق الاذکار است.
کارپرداز سابق ایران در عشق آباد، در ادامه، به نکته ی جالبی اشاره می کند: « بهائیان عشق آباد، نظر به آزادی که در اجرای رسومات مذهبی خود دارند، چندان اهمیت و جلوه در انظار سایر ملل، مخصوصاً ایرانیان، ندارند و تاکنون نتوانسته اند عده ی معتنابهی(35) را تبلیغ نمایند، و آنچه بهائی در آن جا هست یا بهائیانی هستند که از ایران مهاجرت به عشق آباد کرده اند و یا اولادان [کذا] ایشانند، والا از مسلمانان اهالی ترکستان و بخارا و خیوه کسی دیده نمی شود که این کیش را قبول کرده باشد. زیرا مسلمانان آن صفحات، برعکس ماها، در عقاید اسلامی خود خیلی راسخ و مستقیم و متعصبند. فقط عده ی قلیلی از یهودیان به مناسبت اینکه با اسم یهودیت نمی توانند در روسیه زیست کنند، همان طوری که سایر ادیان را ظاهراً برای رفاهیت معیشت قبول می نمایند لباس بهائیت را نیز به خود پوشیده اند. »
به نوشته ی این دیپلمات ایرانی، به عکس بهائیان که از لطف و عنایت خاص روسها برخوردارند، مسلمانان ایرانی مقیم عشق آباد با سردی و بی مهری آشکار روسها روبرویند:
اما مسلمانان ایرانی، مثل بهائیان آزادانه نمی توانند مراسم دینیه ی خود را اجرا نمایند. حتی در زمان کوراپاتکین اجازه ی ساختن یک مسجد خواستند، به ایشان داده نشد تا اینکه یک نفر ایرانی بنای بزرگی به عنوان انبار مال التجاره ساخت و پس از اتمام، مردم کم کم رفته در آنجا نماز خواندند و بالاخره مسجد ایرانیان شد و دیگر روسها نتوانستند ایرانیان را از عبادت در آن جا جلوگیری نمایند.
سوء ظن روسها از مسلمین و مخصوصاً ایرانیان به حدی است که در تمام مواقع عبادت و تعزیه داری (36) [ حضرت سالار شهیدان و دیگر شهدای آل الله علیهم السلام]، از طرف نظمیه مفتش به مساجد و تکایا فرستاده می شود که مبادا شورش شده و اهل منبر مسلمین را به حقوق خود مطلع سازند.
این سختگیری به طوری از مراسم دینیه ایرانیان جلوگیری نموده که در این اواخر، مذاکرات منبر فقط عبارت بود از دعاگویی به امپراطور و مأمورین روسی و در خاتمه، دعاگویی به بعضی تجار و کسبه ی معتبر برای جمع آوری اعانه جهت(37) مصارف مسجد و تعزیه داری. مسجد ایرانیان، چون از ابتدا به عنوان انبار ساخته شده، مواظب قبله نشده اند و محرابش در زاویه ی مسجد واقع است…
از بناهای مذهبی عشق آباد، آنچه بیش از همه ساخته شده کلیسا است که در هر محله اعم از مسلمان نشین یا مسیحی نشین، یک کلیسا بنا نهاده اند و روی هم رفته عشق آباد دارای هشت نه کلیسا است. .
میرزا حسین خان، در راپرت خود، از تجاوز و پیشروی مستمر و وقیحانه ی روسهای تزاری به خاک ایران سخن می گوید که (گذشته از قشون کشیها و اشغالگریهای نظامی رسمی) به ترفندهای گوناگون صورت می گیرد، مثلاً برخی از سرحدات ایران و روسیه، خط مرزی نشانه ای جز کپه های خاک ندارد « و هر فرمانده جدید سرحدی که [از جانب دولت روسیه] وارد می شود برای خودنمایی دولت، به سالداتها امر می دهد که کوپه های خاک را شبانه قدری پیش ببرند و به همین ترتیب مروراً در بعضی نقاط خیلی پیش آمده اند که در ردیف هم واقع شده اند، به طوری که برجهای مزبوره داخل خاک ایران بود، ولی حالیه، علائم سرحدی را یک میدان پیش آورده اند و برجهای فوق جزء خاک روس محسوب می شود و اگر هر آینه گمرک خانه ی لطف آباد در مجاور خط سرحدی ساخته نشده بود تاکنون روسها تا قریه ی لطف آباد پیش رفته بودند. خوشبختانه این بنا مانع شده است… ».
نیز از قلعه ی کوشک ( در قلمرو روسیه، واقع در سرحد افغانستان و روسیه) یاد می کند و می نویسد: « کوشک قلعه ای است نظامی [که] در سرحد افغانستان بنا شده و دارای ششصد نفر سکنه است که روس و ارمنی هستند… قلعه ی کوشک برای جلوگیری از افاغنه و به خیال حمله به هند ساخته شده؛ به همین ملاحظه در بالای دروازه ی جنوبی آن می گویند نوشته شده است ( دروازه ی هند). کوراپاتکین از نقطه ی مزبوره، خیال فتح هند را داشت. حتی در آن، کلیه ی لوازمات قشون کشی از قبیل سیورسات و ریل راه آهن و غیره و غیره نموده بودند و در ساختن قلعه ی مزبوره نهایت دقت و مواظبت را به عمل آوردند که از درون قلعه کسی مطلع نشود، ولی از قرار معلوم یک نفر عمله که روسها کمال اطمینان را به مشارالیه داشتند نقشه ی استحکامات داخلی آن را برداشته و برای انگلیسی ها فرستاده و به عوض این خدمت، از قونسولگری انگلیس در مشهد حقوق دریافت می نمود… ».
در راپرت میرزا حسین خان، کراراً از کوراپاتکین سخن رفته است. از نوشته ی این دیپلمات آگاه ایرانی بر می آید که بالگونیک ( سرهنگ) کوراپاتکین، فاتح نظامی قلعه ی عشق آباد در 1881 م/ 1299 ق بوده و در مقام حاکم ماوراء بحر خزر از سوی تزار، با ساکنان مستعمرات روسیه ( البته به استثنای بهائیان)، رفتاری بسیار خشن و بی رحمانه داشته است. میرزا حسین خان از قصبه ی سرسبز «فیروزه» به عنوان منطقه ی ییلاقی عشق آباد یاد کرده و می افزاید: « در زمان مظفرالدین شاه با شرایطی که ذکرش جز ندامت [و] تحسر نتیجه [ای] ندارد به دولت روس واگذار و در عوض قریه ی بایر چناران که در معرض سرقت و غارت تراکمه واقع است به دولت ایران واگذار شد. پس از اعطای فیروزه به روسها، مطابق شرایط مقرره، کُردهای آن نقطه می بایستی به ایران مهاجرت نمایند و حال آنکه مشارالیهم به هیچ وجه راضی به این امر نبودند. لذا به موجب امر کوراپاتکین، قزاقان وحشی بی انصاف آن بیچارگان را با زن و بچه با شلاق و اشکهای خونین به طرف ایران راندند. مردم ده مزبور پس از آمدن به ایران غالب متفرق شده بیشتر به تکدی افتادند. عده [ای]هم به فیروزه مراجعت نموده فعلاً به باغبانی و مستحفظی مشغولند. »

 

ویژگی دیگر کوراپاتکین، برخورد زننده، مغرورانه، تحقیرگرانه و «روس سالارانه ی» وی با نمایندگان سیاسی ایران در عشق آباد است که خود میرزا حسین خان( به عنوان کارپرداز ایران در آن شهر) از نزدیک شاهد این برخورد بوده و شرحی شیوا و دلگداز از آن به دست داده است. از راپرت میرزا حسین بر می آید که این ژنرال اشغالگر و متبختر روسی، حتی از اینکه پرچم ایران بر فراز ساختمان کنسولگری ایران در عشق آباد نصب شود، جلوگیری می کرده است!
میرزا حسین خان به عنوان «مختصری از وضع کارپردازی [ایران] در عشق آباد» چنین می نویسد:
نظر به اینکه از تازه شهر [شهر مهمی در ترکستان روسیه و با مرکزیت گراسنودسک] تا سرحدات چین و ولادی وستک، اتباع ایران برای اخذ تذکره به کارپردازی عشق آباد مراجعه می نمایند این کار پردازی می بایستی از تمام قونسولگریهای [ایران در] روسیه اهمیت واقتدارش بیشتر باشد، ولی متأسفانه به موجب مراسله [ای] که در زمان مأموریت مستشار السلطان، اولین کار پرداز عشق آباد، از طرف حاکم ماوراء خزر [کوراپاتکین] به مشارالیه نوشته شده و هر کارپردازی تازه وارد می شود سوادی از آن را برای یادآوری به کارپردازی می فرستند. حدود و اختیارات مأمور ایران را کاملاً تضییق، بلکه به کلی سلب می نماید.
ترجمه و مفاد مراسله ی مزبوره از قرار ذیل است:
آقای میرزا علی نقی خان مستشار السلطان آگنت ایران، ماوراء خزر که در تحت اداره ی من است و دارای وضعیات مخصوصی است که دولت امپراطوری در موقع قبول اَگنت ایران واجب و لازم دانست که حقوق و حدود اَگنت ایران را به شرایط ذیل محدود نماید. این شرایط در موقع خود بین سفیر روس مقیم طهران و صدراعظم دولت علیه مطرح مذاکره شده و دولت ایران به اطاعت شرایط ذیل تن در داد. (38) به طوری که از سفارت ما خبر می رسد. به من معلوم است که در موقع انتخاب شما به سمت آگنتی عشق آباد و شرایط مزبوره را جزء دستور العمل مأموریتی به شما اعلام داشته اند. از طرف خود نیز لازم می دانم شرایط و قواعدی را که شما در مدت مأموریت خودتان باید اطاعت نمایید تکرار نمایم.
اولاً – دو اثر فعالیت شما محدود به شهر عشق آباد است، به این واسطه شما حق حرکت به نقاط دیگر ایالت یاگسیل نمودن کسی از کسان خودتان به نقاط ایالتی به حکم شخصی ندارید، مگر به اجازه ی من. علاوه بر این حق فرستادن و داشتن مأمور در هیچ یک از نقاط نخواهید داشت.
ثانیاً – غیر از شما مستخدم دیگری در آگنت گری به رسمیت شناخته نمی شود.
ثالثاً- شما به هیچ وجه از طرف خود حق دادن تذکره یا ورقه ی هویت به رعایای ایران ندارید. ولی هرگاه اتباع ایران در موقع فقدان تذکره یا مقتضی شدن موعد آن به شما مراجعه نمایند می توانید از ایران تذکره برای ایشان بخواهید.
رابعاً- شما اجازه نصب بیرق یا نشان دولت متبوعه ی خودتان را در بالای آگنت گری ندارید.
خامساً- موقعی که رعایای ایران در باب انجام امور خود از شما استمداد می جویند شما می توانید شخصاً یا کتباً به رئیس نظمیه یا حاکم شهر و در صورت اهمیت، به خود من، مستقیماً مراجعه و معروض دارید.
سادساً – یک تکلیف عمده ی شما فقط تجارت دولتین و حمایت اتباع دولت علیه مقیمین عشق آباد و سایر نقاط ماوراء خزر است. البته بدیهی است در مواقعی که از طرف شما نسبت به بهائیان و سایر اتباع من غیر قانون حرکتی سر بزند یا فشاری وارد شود، از شما جلوگیری خواهد شد.
سابعاً!- به موجب معاهده با دولت علیه ایران، به من اجازه داده شده است که در تمام امور شما تفتیش نمایم. بنابراین هر عرضی که مبنی بر آزار یا فشار از طرف شما نسبت به تبعه باشد، پس از تحقیق، هم شما و هم کسانی که در اداره ی شما مستخدمند مسئول آن حرکت غیر قانونی خواهند بود…

2. بنای مشرق الاذکار در عشق آباد، و حمایت دولت روسیه

پیوند «روسیه – بهائیت»، بیش از هر جا و هر زمان، خود را در بنای مشرق الاذکار بهائیان در عشق آباد نشان داد که توسط میرزا محمد تقی افنان ( دایی زاده ی باب، نماینده ی عباس افندی، وکیل الدوله ی روسها) و با پشتیبانی آشکار رژیم تزاری، تأسیس گردید. به نوشته ی مجله ی آهنگ بدیع، ارگان جوانان بهائی ایران: « اولین مشرق الاذکاری که در عالم تأسیس شد. مشرق الاذکار عشق آباد بود که در سال 1902 میلادی اقدام به بنای آن گردید و به همت جناب حاج میرزا محمد تقی افنان وکیل الدوله ساخته شد. نقشه ی آن را مهندس [مسیحی و کاتولیک(39) موسوم به] ولکوف کشید و مورد عنایت حضرت عبدالبهاء قرار گرفت. »(40)
محمد تقی وکیل الدوله، از سوی عباس افندی، وکالت و دستور یافت که اولین معبد و مرکز تبلیغی بهائیان در جهان (مشرق الاذکار) را در عشق آباد روسیه ( واقع در ترکمنستان فعلی) بنیاد نهد و او نیز این مأموریت را (با پشتیبانی روسهای تزاری) به پیش برد. عباس افندی در لوح ابن ابهر می نویسد: « حضرت فرع جلیل سدره ی مبارکه، جناب حاجی میرزا تقی افنان را به عشق آباد فرستادیم تا در آنجا به فضل و عنایت جمال ابهی [= حسینعلی بهاء] و روحانیت حضرت اعلی[= علی محمد باب]، تأسیس مشرق الاذکار نمایند». در نوشته ای دیگر، مورخ 9 مارس 1916 / 5 جمادی الاول 1334 ق، وکیل الدوله را به پاس این عمل، به منزله ی «مؤسس جمیع مشرق الاذکارهای دنیا» شمرده است. (41) وکیل الدوله، در اجرای فرمان عباس افندی، همراه پسرانش: میرزا محمد و سید آقا، در اواسط جمادی الثانی 1320 ق وارد عشق آباد شد و مورد استقبال بهائیان قرار گرفت. (42)
تفصیل ماجرای بنای مشرق الاذکار به نوشته ی فاضل مازندرانی، مبلغ و مورخ مشهور بهائی، چنین است: حاجی میرزا محمد علی افنان شیرازی ( پسر دای علی محمد باب) در 1304 ق طبق دستور بهاء، زمین مشهور به زمین اعظم را از صاحب آن خرید و عمارتی بر ساختمان آن افزود. تا 16 سال بهائیان از آنجا به عنوان معبد استفاده می کردند و محافلشان در آنجا برگزار می شد. در 1311 علی اکبر معمار یزدی بهائی، از سوی عباس افندی مأموریت یافت که نقشه ی مشرق الاذکار را به شیوه ی مورد نظر کشیده و به نظر وی برساند. سپس تدریجاً وجوهی جمع آوری شد و زمینهای دیگری در کنار زمین یاد شده خریداری گشت تا آنکه در 1317 حاجی میرزا محمد تقی افنان ( نماینده ی تجاری و وکیل الدوله ی دولت روسیه (43)، و برادر میرزا محمد علی فوق الذکر) از جانب عباس افندی مأمور ساختن مشرق الاذکار شد. وکیل الدوله در 1319 به عشق آباد آمد و با مساعدت محفل بهائی در آن شهر کار تخریب ساختمان موجود در زمین اعظم را برای احداث

 

مشرق الاذکار در 28 رجب 1320 آغاز کرد. «در آن وقت تمام بهائیان عشق آباد و اطراف به هزار نمی رسیدند. »(44)
سخن از پشتیبانی آشکار روسها از بهائیان در بنای مشرق الاذکار عشق آباد به میان رفت. اسدالله مازندرانی، در شرح پر آب و تابی که از مراسم نصب سنگ بنای مشرق الاذکار مزبور به دست داده می نویسد: در رمضان 1320 ژنرال سوبوتیج، حاکم روسیه در منطقه ی عشق آباد و حومه، « که… محبت ابرار [=بهائیان را] در دل داشت، با جمعی کثیر از اعضاء حکومتی و هم جمعیتی کثیر از بهائیان حاضر شده و در وسط عمارت که مرتفع تر از همه جا بود چادر افراشته، زینت نموده، فرشهای نفیس گستردند و میز و کراسی(45) چیدند و فواکه و حلویات که در خور حضور جنرال مذکور بود حاضر ساختند و جنرال اوراق تاریخ بنا که به خط روسی و هم فارسی مرقوم شد[ه] و در جعبه ی فضّه(46) قرار داشت در محلی که برای دفن مقرر گشت زیر اولین سنگ بنا نهاد و در حالی که حاجی وکیل الدوله نشانهای دولت روس و امیر بخارا [را] نصب بر لباسش داشت و پهلوی جنرال سوبوتیچ ایستاده بود» عکس دسته جمعی برداشتند. (47) آن وقت اطراف محل مذکور را با سمنت محکم ساختند و سنگ اول بنا را گذاشتند. پس با صحاحب منصبان در سراپرده نشسته چای و شیرینی صرف گشت و اظهار محبت و ملاطفت و رضا نسبت به اهل بها نمودند و همگی ابراز شادمانی از جهت بناء معبد کردند و تنی از بهائیان خطابه [ای] مشتمل بر حمد و ثنای الهی و ذکر خیر سلاطین عادل و وزراء کامل انشاء و قرائت کرد و آحاد بهائیان به مدح و دعای دولت عادله ی [روسیه] رطب اللسان گشتند… »(48)
تأیید گزارش مازندرانی را می توان در کلام علی اکبر یزدی (باقروف)، از بهائیان سرشناس عشق آباد، بازجست که شخصاً جزء دست اندرکاران بنای مشرق الاذکار آنجا، و از شاهدان ماجراهای مربوط به آن بوده است. (49) باقروف می نویسد: «… یوم تشریف آوردن جنرال(50) اکرم سوبوتیچ(51) که اوراق تاریخ بنای مشرق الاذکار را در تحت کار از پایه ها(52) قرار دهد جمیع احباب حاضر شدند و در وسط عمارت مشرق الاذکار که مرتفع تر از همه جا بود چادری برپا نموده، آنچه لازمه ی زینت بود فراهم نمودند. فروش نفیسه (53) انداخته، میز استول اطراف(54) گذاردند. از فواکه و حلویات و غیره که لازم تشریفات جناب جنرال بود حاضر نمودند. ابتدا جناب جنرال اوراق تاریخ بنا که به خط روسی و فارسی مرقوم بود در جعبه ی نقره گذارده در محلی که جهت حفظ مهیا نموده بودند به دست خود گذارده اطراف آن را با سنگ سفت محکم فرمودند و بعد تشریف آورده مع صاحب منصبان در سراپرده جالس شد. چای و شیرینی میل فرمودند و اظهار مرحمت و رضامندی از این حزب نمودند و اظهار بشاشت و سرور لاجل این بنا نمودند و یک نفر از احبا به خطاب [ای] که مشعر بر حمد و ثنای الهی و ذکر خیر سلاطین عادل و وزراء کامل بود انشاء نمود و آن یوم دهم شهر صیام سنه ی 1320 که مطابق 28 نیابر [= نوامبر] 1892 بود. و در آن روز جمیع احباب حاضر بود[ند] و کل، اظهار بشاشت و سرو[ر] می نمود[ند] و به ذکر و ثنای دولت عادله رطب اللسان بودند. »(55)
شوقی افندی نیز با اشاره به بنای مشرق الاذکار عشق آباد می نویسد: « در ارتفاع این معبد عالیقدر، افنان سدره الهیه جناب حاجی میرزا محمد تقی وکیل الدوله همتی موفور و جهدی مشکور مبذول داشت و مورد الطاف و عنایات بی انتهای مرکز میثاق الهی قرار گرفت. این بزرگوار شخصاً مباشرت بنا را عهده دار شد و جمیع اموال خویش را در راه انجام این منظور… وقف نمود و پس از وصول به این فوز مبین… » درگذشت و در کنار عشق آباد در سال 1320 هجری ( مطابق با 1902 میلادی) در حضور فرماندار کل ترکستان، جنرال کروپاتکین، که به نمایندگی از طرف امپراطور روس در مراسم مخصوص حضور به هم رسانیده بود، نهاده شد». (56)
وکیل الدوله در شوال 1328 با بدرقه ی گرم بهائیان، عشق آباد را به عزم دیدار با عباس افندی ترک کرد و پس از رفتن او باز هم کار خریداری زمینهای اطراف مشرق الاذکار و توسعه ی بنای آن بر روز آنها ادامه یافت(57)، تا اینکه مجموعاً در طول 5 سال، عملیات احداث مشرق الاذکار به پایان رسید.
مهندسان بنای مشرق الاذکار، موسوم به اکنف و اولکف، هر دو روسی بوده و(با درخواست بهائیان) از سوی دولت روسیه بدین کار گمارده شده بودند. به نوشته ی منابع بهائی: در هنگام بنای مشرق الاذکار، « بهائیان از حکومت» روسیه «مهندس کاردانی خواستند» و از سوی حکومت، مهندسی روسی به نام «اکنف» در اختیار آنان قرار گرفت که همزمان با ساختن مشرق الاذکار، بنای ساختمان کلیسای ملی مسیحیان در عشق آباد را نیز پیش برد و بعد از دو سال، جای خود را به مهندس روسی دیگری موسوم به «اولکف» داد که روابط صمیمانه تری با بهائیان به هم زد و تا پایان بنا با آنها همکاری داشت(58) و بهائیان پس از مرگ وی ( 1328 ق) عموماً در تشییع جنازه ی او شرکت جسته و «بی اندازه» از وی «تجلیل» کردند. عباس افندی نیز در لوحی که خطاب به محفل بهائیان در عشق آباد صادر کرد نوشت: « من در تشییع جنازه ی او حاضر بودم. »(59)
عنایت و حمایت خاص روسها از بنای مشرق الاذکار در لوحی که عباس افندی خطاب بهائیان نوشته این چنین منعکس شده است:
ای یاران عبدالبهاء، الحمدالله به عون و عنایت جمال ابهی در عشق آباد تأسیس مشرق الاذکار به نهایت حریت و اقتدار(60) گردیده و جمیع یاران در نهایت اهتمام به این خدمت پرداخته اند، به جان و دل در کوشش اند… ولی چون این مشرق الاذکار، به نهایت آزادگی تأسیس می گردد و مأمور بنیانش حضرت فرع جلیل جناب حاجی

نوشته ی شوقی افندی در کتاب قرن بدیع

میرزا محمدتقی افنان اند و بالوکاله از عبدالبهاء به این خدمت قیام فرموده اند و صیت این مشرق الاذکار در اطراف افتاده، لهذا باید در نهایت اتقان، مکمل بنا گردد و باید جمیع احباء و اصفیاء به قدر امکان در تأسیس این بنیان معاونت نمایند تا به زودی اتمام یابد… (61)
او، همچنین، در لوح ملا علی اکبر شهمیرزادی، به «نهایت حمایت روسها… در مملکت خود» از فرقه تصریح می کند: « دولت روس چون در کشور خویش جمعی کثیر از این حزب مشاهده نمود و روز به روز در تزاید و تکاثر دید، لهذا خواست که به حقیقت مقاصد این حزب پی برد؛ جمیع نوشتجات و الواح و کتب را از اطراف جمع کرد، به قسمی که حقیقت، انسان حیران می ماند که چطور این قسم توانست که جمع نماید و محفلی از نفوس متعدده که در لغات شرقیه نهایت مهارت را دارند تشکیل کرد[کذا] و جمیع این الواح و کتب و رسائل را تحقیق و تدقیق نمودند و به حقیقت مسلک و مقاصد و نوایای این حزب و تعالیم الهیه و احکام پی بردند. (62) بعد از این تحقیقات و تدقیقات، چون به حقیقت حال واقف گشت نهایت حمایت را در حق این حزب مظلوم در مملکت خود مجری داشت… »(63)
به ویژه حمایت ژنرال روسی از بنای مشرق الاذکار، و حضور وی در مراسم نصب سنگ بنای آن، عباس افندی را سخت مسرور کرده و در لوحی که صادر کرد نوشت: «مسرت و فرح قلب حضرت افنان [محمد تقی افنان، وکیل الدوله ی روسها و نماینده ی عباس افندی در تأسیس مشرق الاذکار] بسیار سبب روح و ریحان عبدالبهاء شد که الحمدالله آن قلب مبارک مسرور و شادمان است و جمیع یاران رحمانیان در بنیان مشرق الاذکار فرح و شادمانی نمودند. این است اصل، زیرا انشراح صدور دوستان از برای این عبد، موهبت رحمانی است و نهایت آمال همه. آن نفوس در آستان مقدس، مقبول و محبوبند و حضور جناب مستطاب جنرال فی الحقیقه دلیل بر نهایت حمایت می نماید و این از امور غربیه است که به تصور نیاید، ابداً کسی چنین همتی و حمایتی و رعایتی و عدالتی به خاطر نمی آورد. »(64)
سران فرقه در عشق آباد نیز به ارج حمایتهای دولت روسیه نیک واقف بوده و به تبعیت از رهبرشان، آشکارا آن را پاس می نهادند. به نوشته ی فضل الله صبحی ( منشی و کاتب پیشین بهائی) که مشرق الاذکار عشق آباد را در زمان تزار از نزدیک دیده بود، در بالای تالار مشرق الاذکار، لوحی از عباس افندی وجود داشت که به تزار روس آفرین گفته و از خدا خواسته بود که پرچمش را برفرازد و سایه اش را بر خاور و باختر بگستراند و هر بامداد، مبلغ بهائی آن لوح را با آوازی خوش برای شاگردان بهائی که به آن جا می آمدند می خواند و می گفت از ته دل بر تزار آفرین گویند و از خدا بخواهند که در سایه اش بیارمند…(65)
افزون بر آنچه گذشت، در سال 1335 ق (1917 م) هفته نامه ی بهائی خورشید خاور به زبان فارسی و تحت مدیریت سید مهدی گلپایگانی ( مبلغ مشهور بهائی، از نویسندگان کتاب مشهور کشف الغطاء، و رئیس محفل بهائیت عشق آباد)(66) در عشق آباد تأسیس یافت. (67) این مجله، ضمن تبلیغ مسلک بهائیت، به مقالات ضد بهائی مشهد پاسخ می داد و این امر سبب شد که ورود آن به خراسان از سوی متدینین ممنوع گردد. لذا ورود و پخش آن در ایران، از طریق گیلان انجام می گرفت. پس از انقلاب اکتبر چند بار مجله تعطیل شد ولی با دوندگی بهائیان مجدداً جواز نشر یافت. (68)
همچنین باید از نشریه مجموعه ی ماوراء بحر خزر یاد کرد که با کمک روسها و تحریر و سردبیری سید مهدی گلپایگانی منتشر می شد. (69) چنانکه قبلاً در مقاله مربوط به پیوند سید مهدی با روسها آوردیم، وی در فاصله ی سالهای 1312- 1319 در مدرسه ی بهائیان عشق آباد تدریس می کرد و در سال اخیر «پنج تن از صاحب منصبان روسی با وی الفت حاصل نموده نزدش به آموختن زبان فارسی پرداختد و از کار مدرسه کناره گرفت تا یکی از آن چهار [صاحب منصب روسی]، به سمت قونسولگری گنبد قابوس مأمور گشت و او را به عنوان مترجم با خود برد ولی چون آقا سید مهدی به عزم بردن عائله به عشق آباد آمد فئودرف از وُجهاء دولت روسیه که صاحب امتیاز مطبعه ی حکومتی [در عشق آباد روسیه] بود به صدد تأسیس مجله ی فارسی بر آمد و او را برای دبیری با حقوق کافیه اختیار نمود. سنه ی 1321 و مجله [ای] به نام مجموعه ی ماوراء بحر خزر برقرار کرد و آقا سید مهدی صاحب خانه و اثاثیه و سکنی در عشق آباد گشت تا در سال 1324 به علت محاربه ی روس و ژاپون مطبعه تعطیل و فئودرف مسافر و آقا سید مهدی بیکار شد و با عائله به شهر مرو رفته به شراکت آقا سید مصطفی اصفهانی به تجارت چای پرداخت و به سال 1327 فئودرف باز به عشق آباد آمد و آقا سید مهدی را از مرو طلبیده به» نوشتن مجله ی مزبور «واداشت که تا به سال 1329 برقرار ماند و در آن سال تعطیل شد… »(70).
ابوالفضل گلپایگانی در گزارشی که از ماجرای قتل محمد رضا اصفهانی ( از سران بهائیان ) در عشق آباد در محرم 1307 ق به دست داده، ادعا می کند که مسیحیان عشق آباد در مراودات و معاملات خود با مسلمانان و بهائیان منطقه، از اعضای فرقه «جز علم و دانش و سلامت نفس و بردباری و محبت و مودّت» و از مسلمانان نیز «جز بغض و منافرت و افترا و کذب و عداوت نمی یافتند»!(71) گلپایگانی، در این سخن، به نکته ی مهمی اشاره می کند که فهم آن نیاز به اندکی دقت دارد.
می دانیم که ارامنه، از دیرباز، در نقاط مختلف ایران سکونت داشته و دارند و رفتار مسلمانان و شیعیان با توده ی مسیحیان نوعاً بر ( به قول گلپایگانی) «بغض و منافرت و افترا و کذب و عداوت» استوار نبوده و نیست. در جهان اسلام نیز- مثلاً در لبنان – شاهد رفتاری مسالمت آمیز میان مسلمانان و شیعیان با مسیحیان هستیم. چندانکه نویسندگان بزرگ لبنانی ( همچون جرج جرداق و جبران خلیل جبران) در مدح امامان بزرگ شیعه کتاب می نویسند و رهبران انقلابی شیعه: امام موسی صدر و سید حسن نصرالله، علاوه بر شیعیان و مسلمانان محبوب مسیحیان آن کشورند و حتی در کنار مخالفت نخست وزیر سُنّی ( یا سُنّی نمای) لبنان که به امریکا وابسته است، رئیس جمهور مسیحی لبنان از سازمان شیعی «حزب الله» دفاع می کند. پس چگونه این رسم دیرین و عام، در عشق آباد تغییر کرده و به ادعای گلپایگانی: مسیحیان عشق آباد از بهائیان «جز علم و دانش و سلامت نفس و بردباری و محبت و مودّت» و از مسلمانان نیز «جز بغض و منافرت و افترا و کذب و عداوت نمی یافتند» ؟!(72)
ادعای گلپایگانی- اگر جزء جعلیات تاریخی وی نبوده و جنبه ی تهمت و جنگ روانی بر ضد مسلمانان نداشته باشد- باید گفت که مسیحیان عشق آباد، روسیانی بوده اند که پس از اشغال نظامی و خونین شهرهای مسلمان نشین آسیای مرکزی ( به اصطلاح آن روز: ماوراء بحر خزر) توسط ارتش تزاری، در آن مناطق سکنا یافته و از پشتیبانی آشکار دولت روسیه برخوردار بودند. بنابراین در چشم مردم منطقه، عمال دولت سلطه جو و غاصب تزاری محسوب می شدند. در واقع، مردم مسلمان آسیای مرکزی در نواحی اشغالی، به مسیحیان روسی و روسهای مسیحی، به همان چشم می نگریستند که امروزه فلسطینی های مظلوم ( اعم از مسلمان و مسیحی) به صهیونیستهای مهاجر در سرزمینهای اشغال شده توسط ارتش صهیونیستی! چنانکه، مسلمانان لبنان، شبه نظامیان مسیحی ( یا بهتر بگوییم: مسیحی نمای) وابسته به امریکا و صهیونیسم در کشور خویش را از توده ی مسیحیان آن دیار جدا شمرده و به رغم رفتار مسالمت آمیز خویش با توده ی مسیحیان لبنان، میلیشیای آنتوان لحد را زایده و ستون پنجم امریکا و صهیونیسم در منطقه محسوب می کنند و با آنها رفتاری خصمانه دارند.
با روشن شدن علت «نفرت» مسلمانان و شیعیان عشق آباد از مسیحی های روسیه، راز «محبت و مودت» بهائیان با آن جماعت نیز معلوم می گردد. رهبری فرقه ی بهائیت دست در دست حکومت اشغالگر تزاری داشت و اعضای فرقه نیز لاجرم با عمال آن حکومت، با «بردباری و محبت و مودت» عمل می کردند.

3. «اوفهای ایرانی تبار»!

(اتخاذ فامیلی روسی توسط بهائیان مهاجر ایرانی به عشق آباد)

در زمان مهاجرت و تجمع بهائیان در عشق آباد روسیه و نقاط دیگر آن کشور، از جمله شهرهای حومه ی عشق آباد ( تاشکند، سمرقند، بخارا، تجن و… ) شاید تغییر نام بسیاری از بهائیان یاد شده از اسامی معمول ایرانی به روسی (نام پدر+ اوف) هستیم. ذیلاً به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. سید مهدی قاسموف یا همان سید مهدی گلپایگانی، مبلغ و نویسنده ی مشهور بهائیت، که قبلاً به تفصیل درباره ی او و پیوندش با عباس افندی و روسها سخن گفتیم. وی در مجله ی بهائی مشهور خورشید خاور، به عنوان «مدیر و محرر» مجله، «سید مهدی قاسم اوف» امضا می کرد!(73)
2. دکتر زینل اوف، مترجم سید مهدی گلپایگانی ( مبلغ مشهور بهائی) در ترکستان روسیه. (74)
3. سیدمصطفی صادق اوف اصفهانی ( همکار سید مهدی گلپایگانی مبلغ مشهور بهائی، در تجارت چای در عشق آباد). (75)
4. امین الله احمد اوف از مبلغان بهائیت در روسیه که متن گفت وگوی مخبر نشریه ی بهائی خورشید خاور با او در شماره ی 25 آن نشریه درج شده است(76).
اتخاذ فامیلی روسی ( با وجود داشتن تبار ایرانی)، اختصاص به سید مهدی گلپایگانی و دستیارانش نداشته و در این زمینه، می توان انبوهی از اسامی بهائیان را به شرح زیر ردیف کرد:
5- 7. علی اکبر بنای یزدی باقروف ( از فعالان و مبلغان بهائی، و دارای 27 لوح از بهاء و عبدالبهاء، از مهاجران اولیه ی فرقه به عشق آباد)(77)، عبدالوهاب باقروف یزدی، پسر علی اکبر بنا( عضو محفل بهائیان در عشق آباد در دهه ی 1320 و 1330 ق)(78)، عبدالکریم باقروف یزدی( عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1336 ق)(79).
8. میرزا مهدی جعفراوف رشتی، دارای الواح مختلف از سوی رهبران بهائیت، و عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1336 ق. (80)
9. آقا علی ارباب نصیراوف(81) ( پسر حاجی نصیر قزوینی از بهائیان سرشناس عصر عباس افندی که عباس افندی او را با عنوان «یا سراج الشهداء» مورد خطاب قرار می داد)(82).
10. میرزا جعفر هادی اوف رحمانی شیرازی ( جهرمی الاصل)، مقیم عشق آباد، مقرب نزد عباس افندی و شوقی. (83)
11- 13. میرزا محمد یزدی کاظموف ( پسر حاجی محمد کاظم تاجر شیرازی مقیم یزد) مقیم عشق آباد و برادرش: میرزا احمد کاظم اوف ( کاظم پور امری)، از مبلغان و بازرگانان شاخص بهائی در عشق آباد(84) و پسر میرزا احمد: میرزا جلال کاظم اوف (کاظم پور امری). (85)
14. میرزا کوچک علی اوف ( پسر ملا علی بجستانی)، تاجر و مبلغ بهائی و مقیم عشق آباد(86)، و برادر زاده اش: عبدالحسین حسین اوف(87).
15. آقا جواد فیاض اوف ( خاضع) اهل ارومیه و عضو مجمع نمایندگان شور بهائی در قسمت آذربایجان. (88)
16و 17. حاج علی اکبر احمداوف میلانی، عضو مجمع نمایندگان شور بهائی در قسمت آذربایجان (89) و آقا حسینعلی احمد اوف(90).
18. آقا احمد حسین اوف میلانی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1336 و 1340 ق. (91)
19. آقا حسینعلی احمد اوف یزدی، عضو محفل عشق آباد در دهه ی 1320 ق و از دست اندرکاران در بنای مشرق الاذکار آن شهر. (92)
20. میر علی اکبر صلایوف، اهل قفقاز، معلم مدرسه ی بهائیان و عضو محفل عشق آباد در 1938 م. (93)
21و 22. حاج علی کاظم اوف و نصرالله کاظم اوف، اصفهانی تبار وعضو محفل عشق آباد در 1938 م. (94)
23. علی اکبر حسن اوف، عضو محفل عشق آباد در 1938 م. (95)
24. کمال اوف(96) «از اعمده ی بهائیان عشق آباد» و دارای «همسر روسی». (97)
25. 26. مشهدی علی اکبر و برادرش محمد حسین میلانی عباس اوف (98) از بهائیان مشهور و فعال عشق آباد و عضو محفل آنجا. (99)
27. علی امیر عباس اوف میلانی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد. (100)
28. آقا محمد فتح الله اوف، خواهر زاده ی میرزا عبدالکریم اردبیلی ( رئیس محفل بهائیان در عشق آباد و متوفی 1315 ق). (101)
29. آقا محمد آقا مهدی اوف، مقیم عشق آباد و از مؤسسان شرکت بهائی «امید». (102)
30. مشهدی یوسف حسین اوف میلانی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد. (103)
31. میر علی اصغر تقی اوف اسکویی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1336ق. (104)
32. مشهدی علی علی اصغر اوف میلانی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1336ق. (105)
33. حاجی احمد علیوف یزدی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1336 ق. (106)
34. حسین حسین اوف گرمرودی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1340 ق. (107)
35. حسینعلی عسکروف یزدی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1340 ق. (108)
36. میرزا مهدی عسکروف یزدی، تاجر فعال در بخارا و سمرقند و عشق آباد که بعداً به ایران رفت و در جریان اشغال اراک توسط ارتش تزاری در جنگ جهانی اول، مترجم روسی برخی از سرداران ایرانی ( که با روسها- بر ضد عثمانیها- ارتباط و همکاری داشتند) گردید و لقب مترجم السطان گرفت. (109)
37. علی اکبر خلیل اوف میلانی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1340 ق. (110)
38. محمدرضا یوف اسکویی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1340 ق. (111)
39. باقر رضا یوف بشرویه، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1340 ق. (112)
40. علی اصغر ملک محمد اوف میلانی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1340 ق. (113)
41. مشهدی علی علی اوف میلانی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1340 ق. (114)
42. صادق تقی اوف شیروانی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1340 ق. (115)
43. عزیزالله علی اوف میلانی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1340 ق. (116)
44. حسین علی اوف اسکویی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1340 ق. (117)
45. مشهدی اکبرحسن اوف میلانی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1340 ق. (118)
46. آقا مشهدی رضااوف یزدی، عضو محفل بهائیان در عشق آباد در سال 1340 ق (119)
47. حاجی عبدالرسول علی اوف یزدی، از بازرگانان و فعالان بهائیت در عشق آباد، و عضو محفل آنجا در دهه ی 1320 و 1340 ق. (120)
48. حاجی احمد علی اوف یزدی( راستانی)(121)، برادر و هم شغل عبدالرسول فوق الذکر.
49. میرزا حسن صادق اوف(122).
50 و 51. محمود و مقصود عسکر اوف مقیم عشق آباد. (123)
52. علی ستاراوف، مقیم عشق آباد. (124)
53. اشرف بیک مصطفی یوف، مقیم عشق آباد. (125)
54. علی اکبر خلیل اوف ( پسر حاجی خلیل گلشن) مهاجر به عشق آباد. (126)
55. آقا علی اکبر خلیل اوف ( گلشنی). (127)
56. اصغرخان پهلوان اوف، مقیم تاشکند. (128)
57. موسی نقی اف. (129)
58. غلام ذبیحی اسماعیل اوف، فرزند محمد اسماعیل ذبیح، از مبلغان و اعضای محفل بهائیان در عشق آباد در دهه ی 1930. (130)
59- 65. موسی عوض اوف تبریزی، حسین فرج اوف، اسدالله حسین اوف تبریزی، عباس سلیمان اوف تبریزی، علی اکبر فرج اوف اسکویی، کربلایی حسن عباسوف تبریزی، آقا حسن بابا عمو اسماعیل اوف سیسانی ( هر هفت تن: مقیم تجن و مقتول در آنجا در ابتدای گرفتن بلشویکها در روسیه). (131)
و این رشته سر دراز دارد… !
چنانکه فوقاً دیدیم، تنها در میان اعضای محفل بهائیان عشق آباد در سال 1340 ق به تعداد زیادی از این «اوفهای ایرانی تبار» بر می خوریم: حسین حسین اوف گرمرودی، حسینعلی عسکروف یزدی، علی اکبر خلیل اوف میلانی، محمدرضایوف اسکویی، باقر رضا یوف بشرویه، علی اصغر ملک محمد اوف میلانی، مشهدی علی علی اوف، صادق تقی اوف شیروانی، عزیزالله علی اوف میلانی، حسین علی اوف اسکویی، مشهدی اکبر حسن اوف میلانی، آقا مشهدی رضا اوف یزدی، حاجی عبدالرسول علی اوف یزدی. (132)
در پایان این بحث، توجه به دو نکته ضروری به نظر می رسد:
نکته ی 1: بهائیان یاد شده، به ویژه سران و مبلغان آنها، که پسوند اوف را برگزیده بودند (به دلیل قبحی که این امر نزد ایرانیان داشت) از تصریح و تسمیه ی به آن نزد دیگران ( و گاه حتی مریدان) خودداری می کردند. برای نمونه، در آثار بهائیان هیچ گاه از سید مهدی گلپایگانی (دایی زاده میرزا ابوالفضل گلپایگانی، و نویسنده و مبلغ مشهور بهائی) با تعبیر «قاسم اوف» یاد نشده و همواره از نام ایرانی وی: سید مهدی گلپایگانی، سخن می رود. ما نیز از تورق در اوراق نشریه ی خورشید خاور به شهرت روسی او ( قاسم اوف) پی بردیم. نیز علی اکبر بنای یزدی، در تاریخ خود: تاریخ عشق آباد، همه جا خود را به همین نام خوانده و منابع بهائی نیز از وی با همین تعبیر یاد می کنند. اما خود او در شرح حوادث مربوط به محاکمه ی مسلمانان متهم به قتل محمد رضا اصفهانی در عشق آباد توسط قاضی روسی، فاش می سازد که وی جزء شهود بهائی دادگاه بوده و اعضای دادگاه، او را به نام علی اکبر «باقروف» صدا زده اند. (133) و از اینجا می فهمیم که او نیز فامیلی روسی برگزیده بود.
برپایه ی آنچه گذشت، باید گفت که تعداد «اوفهای ایرانی تبار» بسیار بیشتر از لیست شصت و چند نفره ای بوده است که فوقاً از منابع بهائی نقل کردیم.

نکته ی 2:

از انبوهه ی «اوفها» می توان حدس زد که بهائیان مهاجر به عشق آباد و شهرهای حومه ی آن، «تابعیت روسیه» را برگزیده بوده اند و اتخاذ نام فامیلی روسی ( به طور فله ای و انبوه) در ربط با همین موضوع بوده است. چنانکه بابیان و بهائیان تبعیدی یا فراری به عراق نظیر نبیل زرندی، به تصریح منابع بهائی: « تابعیت عثمانی» را اختیار کرده بودند. بهاء خود در عریضه به گوبینو ( در اواخر اقامت 5 ساله در ادرنه) با اشاره به اقدامات کارپرداز اول ایران ( میرزا بزرگ خان قزوینی) علیه خویش و اتباع خویش، می نویسد: «کارپرداز ایران هر روز به اولیای دولت شکایت می نوشت و چون این عبد مشاهده نمود که این امور بالاخره سبب فساد می شود به مشیر عراق، نامق پاشا، تفصیل اظهار شد. ایشان مصلحت در تبعیت دولت عثمانیه دیدند. لهذا جمعی از دوستان این عبد، تبعیت دولت عثمانیه خواهش نمودند و بنده را به استامبول خواستند و مشیر عراق کما محبت را نموده و تفصیل را به این بنده اظهار داشتند. این عبد هم حکم دولت را اطاعت نموده با جمعی از عیال و اطفال و خدمه به استانبول وارد شدیم… »(134). نیز در همین عریضه، با اشاره به گرفتاری و تبعید حاج حیدر علی اصفهانی و یاران بهائیش از مصر به سودان می نویسد: «… چهار نفر از تبعه ی دولت عثمانیه را در منصوریه ی مصر قنسلوس ایران بلا جرم گرفته و هر قدر فریاد نمودند که ما تبعه ی دولت عثمانی هستیم ابداً اعتنا ننموده بلکه تذکره ی ایشان را گرفته پاره نمودند و آن نفوس را هم گرفته و با سلاسل و اغلال نفی نمودند. » (135)
محمد علی فیضی ( نویسنده و مبلغ شاخص بهائی) در لئالی درخشان ( صص 430- 434، در شرح این عبارت از حسینعلی بهاء در نامه به ناصرالدین شاه ( موسوم به لوح سلطان) که می نویسد: « این عبد به ملاحظه ی آنکه مبادا از افعال معتدین امری، منافی رأی جهان آرای سلطانی احداث شود، لذا اجمالی به باب وزارت خارجه ی میرزا سعید خان اظهار رفت تا در پیشگاه حضور معروض دارد و به آنچه حکم سلطانی صدور یابد معمول گردد»، رسماً به اقدام جمعی از بهائیان مقیم عراق «به دستور بهاء » به قبول تبعیت عثمانی اعتراف می کند. (136) وی ضمن شرحی درباره ی اقدامات آیت الله حاج شیخ عبدالحسین تهرانی و کارپرداز ایران در بغداد ( میرزا بزرگ خان قزوینی) بر ضد بهاء و یاران او، و درخواست آنها از نامق پاشا(والی بغداد) مبنی بر تحویل بهائیان به دولت ایران، می نویسد: « در این موقع بر حسب دستور آن حضرت [= بهاء] چند نفر از اصحاب به تبعیت دولت عثمانی در آمدند. لذا اقدامات آنها بی اثر مانده و والی نیز ناگزیر از حمایت اصحاب گردید. »(137)
حتی عباس افندی نیز( که بنایش غالباً بر سانسور یا تحریف حقایق است) در مقاله ی شخصی سیاح، به اقدام جمعی از بابیان به قبول «تبعیت» دولت عثمانی در دوران اقامت بهاء در بغداد تصریح دارد والبته طبق معمول می کوشد در پرداختی حساب شده و رندانه از مسئله، زهر آن را بگیرد. می نویسد: در برابر اقدامات میرزا بزرگ خان، جنرال قنسول ایران در بغداد بر ضد بابیان و بهاء، «معدودی به سلک تبعیت دولت علیه عثمانیه داخل شدند که این ضوضاء را زایل کنند، به واسطه ی این تدبیر، تسکین فساد شد و قونسولوس [کذا] دست از تعرض کوتاه نمود… »(138)
البته بهاء در نامه به گوبینو و موارد دیگر، قبول تابعیت عثمانی را به «جمعی از دوستان» خویش نسبت داده و از تابعیت خود حرفی به میان نمی آورد ( چنانکه عباس افندی در مقاله ی شخصی سیاح، و نویسندگان فرقه در آثار خویش، نیز همین خط را تعقیب کرده و موضوع تابعیت بهاء از عثمانی را مسکوت می گذارند، بلکه به گونه ای سخن می گویند که انگار او از این امر دور بوده است). ولی با توجه به اینکه بهاء و عبدالبهاء و مورخان فرقه، علت اقدام بابیان همراه بهاء به قبول تابعیت عثمانی را فشار شدید کارپرداز ایران در بغداد به بابیان مقیم آن کشور ذکر می کنند- و می دانیم که این فشار، بیش و پیش از همه، متوجه شخص بهاء بود- کاملاً واضح است که خود بهاء نیز ( برای تخلص از فشار دولت ایران) تبعیت عثمانی را قبول کرده است.
این مطلب، غیر از «قرینه ی قطعی عقلی» که فوقاً ذکر شد، شواهد روشنی هم در تاریخ دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
در بازجوییهایی که محکمه ی عثمانی در سال 1285 ق از چند تن از پیروان بهاء و صبح ازل در اسلامبول به عمل آورد ( و بر پایه ی آن حکم به تبعید بهاء و ازل و اتباعشان به شهرهای عکا و قبرس دارد) یکی از پیروان بهاء به نام سیاح افندی ( علی سیاح مراغه ای معروف به حاجی سیاح) صراحتاً می گوید: میرزا حسینعلی «تابعیت دولت عثمانی را پذیرفته» است. (139) مهم تر از این، نامه ی میرزا زمان خان، کارپرداز ایران در بغداد، در رمضان 1279 ق به وزیر امور خارجه ی ایران ( میرزا سعید خان مؤتمن الملک انصاری) است که خبر می دهد میرزا موسی (کلیم، برادر بهاء) و عباس افندی با وی تماس گرفته اند و ضمن ادعای اینکه ما مرامی جز تشیع نداشته و خلافی در عراق از ما سر نزده، به انتقاد از فشارها و سختگیریهای میرزا بزرگ خان قزوینی ( کارپرداز اول ایران در عراق) نسبت به خویش پرداخته و می گویند فشارهای مزبور سبب شد «تا تظلم خود را به جناب نامق پاشا و قونسولها بردیم و ناچار تبعیت عثمانی را قبول کردیم، و حالا فی الجمله خیالمان آسوده است… »(140) نیز همو ( یعنی میرزا زمان خان) در نامه ی دیگر به وزیر خارجه ایران ( مورخ 3 ذی قعده ی 1279) می نویسد: پس از رسیدن فرمان حکومت عثمانی به والی بغداد نامق پاشا مبنی بر رفتن بهاء از بغداد به اسلامبول، « حالت والی پاشا از این عمل بسیار پریشان است و در معنی مانند مار، در هم می پیچد؛ نه از بابت میل به او [بهاء]، از جهت اینکه وقتی به تبعیت عثمانی واصل شد چرا باید از بغداد برود، و این وهنی بود از برای دولت عثمانی، و ایراد به وکلای اسلامبول گرفته بود… »(141) نامق پاشا در گفت وگویی نیز که همان ایام با میرزا زمان داشت همین نکته را پیش کشید که: « حرف و ایرادی که دارم و به دولت خود هم نوشته ام این است که بعد از آنکه میرزا حسینعلی قبول تبعیت دولت عثمانی را کرد نباید در تبعید او اصرار نمود و این عمل سبب استخفاف دولت [عثمانی] است». (142)
در ربط با موضوع تابعیت روسی بهائیان در عشق آباد، افزون بر اتخاذ فامیلی روسی ( پسوند اوف) توسط آنها به صورت انبوه، ضروری است به دستخط ناصرالدین شاه در اواخر سال 1307 ق اشاره کنیم که خطاب به صدراعظم وقت ایران ( امین السلطان)، و درباره ی تجمع اعضای فرقه ( با حمایت روس تزاری) در عشق آباد نوشت شده و در آن به شدت از درخواست بهائیان مقیم آن شهر از دولت روسیه مبنی بر قبول «تبعیت» روسی آنها، اظهار نگرانی و انتقاد شده است.

4. نگرانی شدید حکومت ایران از تجمع بهائیان در عشق آباد

از اسناد و مدارک تاریخی بر می آید که حکومت ایران، تجمع بابیها ( بهائیان) در عشق آباد زیر چتر حمایت روسها را دقیقاً حرکتی سیاسی و خصومت آمیز بر ضد خود تلقی می کرد و از آن بسیار شاکی بود. این امر، منضم به درج خبر درخواست «تابعیت سیاسی» توسط برخی از بهائیان ایرانی از دولت روسیه در جراید، ناصرالدین شاه را به شدت عصبانی، و از خطر واکنش تند علما و ملت ایران بسیار نگران ساخت. در پی این امر، در دستور العملی به خط خویش به امین السلطان ( در اواخر سال 1307 ق) درباره ی اختلاف ایرانیان مسلمان و بابی مقیم عشق آباد چنین نوشت:(143)
جناب امین السلطان، فقره ی بابیه ی عشق آباد را خواندم. کار بسیار بسیار بد جوری است. فوراً رقعه به وزیر مختار روسیه بنویسد و او را بخواهید. همین امروز عصر یا فردا صبح یا عصر بیاید پیش شما و حسب الامر در این فقره با او حرف بزنید و روزنامه ی قفقازیه را که نطق آن بابی پدر سوخته را نوشته اند به او بدهید و صریح بگویید که اولاً این جماعت را شما می دانید که دشمن دین و دولت ایران هستند، چرا در عشق آباد جمع کرده اند؟ خواهش شاه این است که اینها را از آنجا بدوانید و هر کس به این اسم در آنجا بیاید و اقامت نماید راهش ندهید. اینها مثل نهلیستهای شما، بلکه بدتر هستند. اگر ما یک نفر نهلیست را بیاوریم در ایران و مهربانی بکنیم و نگاه بداریم و تبعه ی خودمان بکنیم، آیا شما راضی می شوید و خوشتان می آید؟ بخصوص چیزی که در این روزنامه نوشته اند که آنها خواهش رعیتی و تبعیت شما را خواسته اند، اگر این فقره قبول بشود یک شورش بزرگی در ایران در میان تمام علما و ملت ایران خواهد شد که از آن بالاتر به تصور نیاید. همین طورها خیلی سخت به وزیر مختار بگو و به همین مضامین هم تلگراف رمز به میرزا محمود [علاء الملک وزیر مختار ایران در دربار تزار] بکن، در پطر [زبورگ] حرف بزند… (144)
پاسخ میرزا محمود خان علاء الملک ( وزیر مختار وقت ایران در پایتخت تزار) به امین السلطان در اواخر 1307 ق، این حدس را تقویت می کند که حمایت روسها از بهائیان در ماجرای قتل محمد رضا اصفهانی، خالی از نوعی گروکشی سیاسی برای وادار ساختن ایران به قبول مطامع استعماری روسها در آن مقطع نبوده است. علاء الملک، ضمن شرح مذاکرات خود با زیناویف ( مقام برجسته ی وزارت خارجه ی روسیه) درباره ی عشق آباد و موضوع قتل محمد رضا، و پاسخهای زیناویف، می افزاید: « لکن عمده چیزی که به این جانب گفت و مقصود، عرض آن می باشد این است که می گفت ما منتظریم از اعلی حضرت همایونی [ناصرالدین شاه] چه برهان دوستی به دولت روس بروز خواهد کرد… » سپس تقاضاهای استعماری و مداخله جویانه ی روسیه از ایران را ( که آن روزها، با شدت و تندی تمام، مطرح می شد) از زبان زیناویف نقل می کند. (145)

5. حمایت روسها در قفقاز از بهائیان در برابر مسلمانان

حمایت آشکار روسها از بهائیان در عشق آباد را دیدیم. باید خاطر نشان ساخت که حمایت روسها از بهائیت، اختصاص به محیط عشق آباد و ترکستان نداشت، بلکه آن گروه در سراسر قلمرو تزار، از حمایت آن دولت بهره مند بودند. برای نمونه، روسها در قفقاز اشغالی نیز در درگیری میان مسلمانان و بهائیان، از این فرقه حمایت می کردند. اسدالله مازندرانی با اشاره به فعالیت تبلیغی دو مبلغ شاخص بهائی ( شیخ علی اکبر قوچانی و میرزا محمد خان پرتوی تبریزی) در بادکوبه به مأموریت از سوی عباس افندی، می نویسد: « دولت روسیه نظر عناد دین و مخالفتی با این امر نداشت و این امر لطیف [= بهائیت] در آن محیط خشن مانند آب حیات در ظلمات دیده می شد. » آنگاه در ادامه، به تبلیغات بهائیگری افرادی چون ملا صادق بادکوبه ای، جلیل خوبی و مشهدی ملا غنی در آن شهر، و واکنش علما و مسلمانان منطقه بر ضد این امر، پرداخته و می افزاید: روحانیون «در خانه ی آقا سید علی مجتهد [عالم متنفذ شهر] گرد آمدند و با اعاظم مسلمین و مستخدمین اداره ی حکومت [= روسیه] مشورت کردند و مجتهد مذکور عریضه ی تظلم به خلیل بیک نفراوف یوزباشی بیک اف، که معاون ناچالنیک(146) دیمنسکی بود، بدین مضمون تقدیم کرد که جبرئیل بهائیان به این بلد وارد شده جمعی کثیر را اغوا نمود تا با دولت روسیه مقاومت کنند و چون عریضه به امضاء روسا و اعاظم بلد بود نزد پریستا و ایوان پترویج فرستاد و لذا حمید بیک با سه قزاق و یک بازارنیک مأمور شده به خانه ریختند. جلیل را با کتابها که نزدش بود و هم حسین گل احمداف را بردند و بهائیان خبر یافتند و اهالی هم مطلع شده بنای همهمه و دشنام نهادند و سنگ و کلوخ زدند و بهائیان و بستگان گل احمداف و هم صمداف ها به خانه ی ناچانلیک(147) شتافتند و مشهدی علی بوماقچی اوغلی که مردی رشید از صمداف ها بود و تا آن وقت هنوز فائز به ایمان نشده بود ناچالنیک را از عمل معاونش تحذیر کرد که از بلاد بسیار از طرف بهائیان عریضه به امپراطور رفته، تو را به سیبریا خواهند فرستاد و واقعات شیعیان عشق آباد در سال 1307 را به او تذکر دادند و این اقدامات بالاخره به آنجا کشید که محبوسین مستخلص، و جلیل از کار و جای خود خارج گشت و بالجمله در آرتوث، اجتماعی از بهائیان برقرار و در لنکران عده [ای] و در سالیان جمعی کثیر بوده و در ایروان میرزا آقاخان طبیب اسرائیل همدانی اقامت کرد و تنی چند را تبلیغ نمود و متدرجاً عده زیاد شد… ». (148)
از آنچه گفته شد صدق این سخن میرزا مهدی خان زعیم الدوله ی تبریزی ( از معاصران بهاء و عبدالبهاء) معلوم می شود که در مفتاح باب الابواب می نویسد: حسینعلی بهاء پس از طرح ادعاهای خود «سعی و کوشش نمود تا دعوت و شریعتش را در عالم انتشار دهد. بدین جهت دُعات بسیار سرّاً به بلاد ایران و دعاتی علناً به قفقاز فرستاد. زیرا حکومت روس سیاست خود را در آن می دید که آنها را تقویت کند تا به وسیله ی آنان اغراض خویش را انجام دهد. به این جهت آن حکومت، آنها را در بلاد قفقاز مساعدت کرده به آن ها افندی، آزادی کامل داد تا علناً دین خودشان را اظهار کنند. پس آنها هم در آن بلاد، دو معبد یکی در “بادکوبه” و دیگری در “عشق آباد” بنا نهادند، ولی در بلاد ایران و در کشور عثمانی و هند مخذول شدند… ». (149)

پی‌نوشت‌ها:

1. اسدالله مازندرانی، مبلغ مشهور بهائی، خود می نویسد: «در طهران، قونسول دولت انگلیس از یکی از بهائیان پرسید که چرا بناء اولین مشرق الاذکار بهائی در ایران نشد، بلکه در مملکت روسیه اقدام کردند و بهائی جواب گفت که فقدان آزادی و عدم رضاء دولت و ملت ایران، مانع گردید… »( ظهور الحق، ج 8، قسمت2، ص 1161).
2. ایران و قضیه ی ایران، جرج ناتانیل کرزن، ترجمه ی غلامعلی وحید مازندرانی، 83/1.
3. همان، 139/1 به بعد.
4. ایران از نفوذ مسالمت آمیز تا تحت الحمایگی (1860- 1919)، ترجمه ی مریم میر احمدی، ص 107.
5. کتابچه ی فوق را وزیر مختار وقت ایران در پطرزبورگ ( میرزا محمود خان علاء الملک) توسط جواسیس مخفی خویش جسته و ترجمه ی آن را همراه نامه ای در توضیح ماجرا، در جمادی الثانی 1306 ق برای امین السلطان ( صدراعظم ناصرالدین شاه) فرستاده است برای متن کتابچه و نامه ی علاء الملک ر. ک: گزارشهای سیاسی علاء الملک، گردآوری ابراهیم صفایی، چ2: گروه انتشاراتی آباد، تهران 1362، صص 36- 74. فصلی از این کتابچه، به راه شوسه ی عشق آباد – خراسان، و موقعیت استراتژیک آن منطقه اختصاص دارد. ر. ک: همان، ص 68 به بعد.
6. ایران و ایرانیان، مستر بنجامین، به اهتمام رحیم رضا زاده ی ملک، ص 98: «اگر چه در باب ایران، کتب عدیده نوشته شده است، مع هذا، به قدری مجهول الحال است که نقشه درست و صحیحی، هنوز از آن مملکت طرح نشده است، و بهترین نقشه های طرف شمال ایران را، صاحب منصبان عسکریه ی روسی ترتیب داده اند که اسباب ظفر آینده ی خود را مهیا کنند. »
7. ر. ک: سفر نامه ی ایران و روسیه، ملکونوف، به کوشش محمد گلبن، و فرامز طالبی، صص 83- 92 و 195- 199.
8. ر. ک: ایران و قضیه ی یاران، لرد کرزن، ترجمه ی غلامعلی وحید مازندرانی، 139/1 و 142.
9. روس و انگلیس در ایران، فیروز کاظم زاده، 182/1.
10. ر. ک: گزارشهای سیاسی علاء الملک، گردآوری ابراهیم صفایی، صص 169- 176؛ روس و انگلیس در ایران، فیروز کاظم زاده، 162/1، 187 و 179. نیز ر. ک: ایران و قضیه ی ایران، کرزن، ترجمه ی غلامعلی وحید مازندرانی، 715/2. برای دسایس استعماری و تجاوز طلبانه ی روسها در دهه ی 1310 ق نسبت به شمال شرقی ایران و…، مطالعه ی کتاب روس و انگلیس در ایران( همان، صص 165- 169) سودمند است.
11. ایران امروز، اوژن اوین، ترجمه ی علی اصغر سعیدی، صص 233- 234.
12. ر. ک: روس و انگلیس در ایران… ، فیروز کاظم زاده، صص 33- 34.
13. شش سال در دربار پهلوی؛ خاطرات محمد ارجمند سرپرست تلگرافخانه مخصوص رضا شاه، ص 42.
14. همان، ص 241.
15. «کنسولگریهای خارجی در خراسان»؛ نگاهی به فعالیت کسنولگریهای خارجی در خراسان در سالهای 1320 – 1324، حمید رضا رمضانی، مندرج در: زمانه، سال 5، ش 43، فروردین 1385، صص 23- 24.
16. جنگهای جهانی در ایران، سرکلار مونت اسکراین، ترجمه ی حسین نجف آبادی فراهانی، بی جا، انتشارات نوین، 1363، صص 206- 207.
17. همان، ص 245.
18. همان، ص 430.
19. سفرنامه ترکستان ( ماوراء النهر)، دکتر پاشینو، ترجمه ی مادروس داود خانوف، به کوشش جمشیدکیان فر، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی ( پژوهشگاه)، تهران 1372، پیشگفتار، ص 17. به نوشته ی کیانفر: « پس از انقلاب اکتبر 1917/ 1335 رژیم کمونیستی حاکم بر روسیه/ شوروی جدید، سرزمینهای مفتوحه توسط تزارها را در زیر سلطه ی خود نگاهداشته و فرمانداری کل را به جمهوری ترکستان تغییر نام می دهد. پس از آن با سیاست مزورانه ای جمهوری ترکستان را به چند جمهوری کوچک تبدیل می کند که ظاهراً اساس این تقسیم بندی زبان است، و در نتیجه محدوده ی فارسی زبان این منطقه را محدود ساخته تا منحصر به جمهوری تاجیکستان می کند. در حالی که چندین شهر فارسی زبان از جمله سمرقند و بخارا را منضم به جمهوری ازبکستان می کند و ماحصل آن تقسیمات جمهوریهای زیر به وجود می آید: جمهوری قرقیزستان، جمهوری تاجیکستان، جمهوری ازبکستان، جمهوری ترکمنستان و جمهوری قزاقستان که بخش جنوبی این جمهوری جزئی از ماوراء النهر یا ترکستان جدید بود»(همان، صص 17 – 18).
20. ر. ک: دخالت نظامی بریتانیا در شمال خراسان، سی. اچ. الیس، ترجمه ی کاوه ی بیات، مؤسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی(پژوهشگاه)، تهران 1372، مقدمه ی مترجم، ص 11.
برای تجاوز گام به گام روسهای تزاری به آسیای مرکزی و ایالات خراسان بزرگ قدیم( جهت دستیابی به ایران و هند) در طول قرن 19 ر. ک: روس و انگلیس در ایران 1864- 1914 ؛ پژوهشی درباره ی امپریالیسم، فیروز کاظم زاده، ترجمه ی منوچهر امیری، ص 1 تا 90؛ رقابتهای روس و انگلیس در ایران و افغانستان، دکتر پیوکارلو ترتزیو، ترجمه ی عباس آذرین، صص 71- 75؛ تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، محمود محمود، 840/3 به بعد؛ دخالت نظامی بریتانیا در شمال خراسان، سی. اچ. الیس، ترجمه ی کاوه ی بیات، مقدمه ی مترجم، صص 7- 11.
21. بهائیگری، چ 2، تهران 1323، چاپخانه ی پیمان، ص 89.
22. حقوق بگیران انگلیس در ایران، ص 332.
23. الکواکب الدریه، 490/1.
24. واقع در شمال غربی عشق آباد.
25. الکواکب الدریه، 491/1.
26. سالهای سکوت، بهائیان روسیه 1938- 1946، خاطرات اسدالله علیزاد، صص 19- 20.
27. اسناد و مدارک درباره ی بهائیگری (جلد دوم خاطرات صبحی)، ص 47.
28. ر. ک: تاریخ عشق آباد، علی اکبر بنای یزدی، مخطوط، تکثیر محدود با اجازه محفل ملی بهائیان ایران، 133بدیع، صص 348- 349. به قول روح الله مهرابخانی، نویسنده و مبلغ بهائی: «عشق آباد مدتی محل اجتماع کثیری از یاران الهی [= بهائیان] و مرکز نهضت و جنبش امر بهائی گردید و برای بلادیدگان و ستمدیدگان از احبای ایران [بخوانید: مطرودین و رانده شدگان از سوی ملت مسلمان ایران ] ملجأ و ملاذی گشت»(شرح احوال جناب میرزا ابوالفضایل گلپایگانی، ص 158).
29. الکواکب الدریه، 70/2 – 71. نیز می نویسد: «از نکات نگفته آنکه: شهد الله روسها چه در دوره ی تزاری و ایام استبداد و چه بعد از جمهوریت، از هر جهت، بهائیان را راحت گذاشته ابداً ممانعت در مقاصد روحانیه ی ایشان ننموده بلکه… بر اجرای آن مساعدت کردند» ( همان، 58/2).
30. قرن بدیع، 325/2.
31. او در پایان راپرت، «فدوی حسین» امضا کرده است.
32. برای این راپرت ر. ک: اسناد وزارت خارجه ی ج. ا. ا، سال 1335 ق، کارتن 16، پرونده ی 1، سندهای 24 و 25، مندرج در مجموعه ای با عنوان راپرتی که کارگزار وزارت خارجه در خصوص ترکستان فرستاده، متن راپرت مزبور به زودی همراه چند رساله ی دیگر توسط مؤسسه ی مطالعات تاریخ معاصر ایران منتشر خواهد شد.
33. در اصل: نزجی.
34. در اصل: خانهای.
35. قابل توجهی.
36. در اصل: دارای.
37. در اصل: جهه.
38. ادبیات تحکم آمیز ژنرال کوراپاتکین را ببینید. نمی گوید: دولت ایران با این شرایط موافقت کرد، می گوید: دولت ایران به «اطاعت شرایط ذیل تن در داد»! یعنی ما فرمان می دهیم و دولت ایران نیز اطاعت می کند!
39. ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 990.
40. آهنگ بدیع، سال 21 ( 1345)، ش 11 و 12، صص 308- 309. اشراق خاوری نیز می نویسد: «مهندس بنای مشرق الاذکار عشق آباد، ولکوف است که با نهایت صمیمیت در اتمام این بنای الهی سعی بلیغ مبذول داشت و چون در سنه ی 1338 هجری وفات یافت با آنکه» بهائی نبود، بهائیان « از راه وفاداری، تشییع عظیمی از او نمودند» و لوحی از سوی عباس افندی حاوی «اظهار عنایت بسیار» نسبت به او صادر گردید که در آن آمده بود: « عبدالبهاء به دل و جان در تشییع آن جسد پاک حاضر بود و مناجات می نمود که این نفس نفیس در ملکوت تقدیس در قصر مشید که به سبب خدمت به مشرق الاذکار انشاء نمود استقرار یابد». ر. ک: رحیق مختوم، 582/1 – 583.
41. رحیق مختوم، 582/1. نیز ر. ک: مکاتیب عبدالبهاء، 173/4 – 174؛ اسرارالاثار، 126/5- 127.
42. تاریخ عشق آباد، علی اکبر بنای یزدی، مخطوط، ص 353.
43. وی پسر دوم حاجی میرزا تاجر شیرازی بود که دایی بزرگ میرزا علی محمد باب قلمداد می شد. ر. ک: عهد اعلی… ابوالقاسم افنان، ص 129.
44. تاریخ ظهورالحق، ج 8، قسمت دوم، صص 996- 997.
45. کرسیها.
46. نقره.
47. اسدالله علیزاد، از بهائیان مقیم عشق آباد: ضمن اشاره به حضور «ژنرال سوبوتیج به نمایندگی از طرف شخص امپراطور روسیه در سال 1902 در مراسم گذاشتن اولین سنگ بنای» مشرق الاذکار، تصویر وکیل الدوله، بهائیان و ژنرال روسی را آورده است. ر. ک: سالهای سکوت؛ بهائیان روسیه 1938- 1946، خاطرات اسدالله علیزاده، ص 21و 23.
48. ر. ک: تاریخ ظهورالحق، ج 8، قسمت 2، ص 996 به بعد.
49. علی اکبر بنا از بهائیان شاخص یزد بود که به عشق آباد رفت و فامیلی باقروف را برای خود برگزید. به نوشته ی حاج محمد طاهر مالمیری: وی «سعی بلیغ در تبلیغ و هدایت نفوس» به بهائیت داشتند و «باعث هدایت جمعی شدند». حاجی سید مهدی افنان «ایشان را فرستادند عشق آباد برای معماری و طراحی و بنایی حمام و بازار و کاروانسرای تجارتی. لهذا با اهل بیت و اخوان به عشق آباد تشریف بردند و مدتی در عشق آباد تشریف داشتند. » از سوی عباس افندی «لوحی به افتخار ایشان نازل گشت» که به وی سفارش می کرد «استعداد خوبی در یزد موجود است، در فصل بهار سفری به یزد بفرمایید» و روی همین امر در فصل بهار به یزد رفت و «احباء یزد به ملاقات » وی «فیض یاب و بهره مند گشتند» و تقریباً سه ماه بعد از این تاریخ بود که غوغای یزد بر ضد بهائیان برپا گشت و علی اکبر به قتل رسید ( خاطرات مالمیری، صص 117- 118). فرزند او، فضل الله شهیدی، عضو مستمر محفل بهائیان در عشق آباد و مشهد بود و مورد عنایت خاص عباس افندی و شوقی قرار داشت ( آهنگ بدیع، سال 1351، ش 3و 4، ص 7).
50. در اصل، همه جا: جرنال.
51. در اصل: سونیج.
52. در اصل: پاپها.
53. فرشهای مرغوب.
54. در اصل: اطرف.
55. تاریخ عشق آباد، صص 354- 355.
56. قرن بدیع، 274/3- 275.
57. همان، صص 1000- 1001.
58. اسدالله مازندرانی می نویسد: « در اولین سال که مشرق الاذکار بنیاد شد چون بهائیان از حکومت [روسیه] مهندس کاردانی خواستند. اکنف که مهندس کامل بود تعیین گردید و مقارن بناء مشرق الاذکار، کلیسای ملی نیز در عشق آباد بنا گردید و اکنف، مهندس این هر دو بنا بود و در کمال فعالیت و جدیت کار کرد و در حقیقت به کفایت او بود که عمده ی عمارت بدین عظمت در ظرف دو سال ساخته شد… ». ر. ک: ظهور الحق، ج 8، قسمت2، صص 996- 999. آواره نیز می نویسد: « مهندس دولت نقشه ای را که قبلاً تدارک شده و حضرت عبدالبهاء بنفسه دستور فرموده و کشیده شده بود امضا و اجرا نمود» ( الکواکب الدریه، 56/1. در کتاب، اشتباهاً به جای صفحه ی 56، ص 96 قید شده است. )
59. آهنگ بدیع، سال 1351، ش 3و 4، ص 11.
60. تأکید روی کلمات، همه جا از ما است.
61. مکاتیب عبدالبهاء، 173/ 4 – 174؛ اسرارالآثار، 126/5 – 127. درباره ی عشق آباد، بهائیها و روسها ر. ک: خاطرات صبحی درباره ی بابیگری و بهائیگری، با مقدمه ی سید هادی خسرو شاهی، ص 71 به بعد؛ اسناد و مدارک درباره ی بهائیگری ( جلد دوم خاطرات صبحی)، ص 47 و نیز صص 56- 57، 60 و 70 به بعد.
62. البته اینکه دولت تزاری و مستشرقان وابسته به آن، «به حقیقت مسلک و مقاصد و… تعالیم الهیه ی » بهائیت ( بخوانید: به حقانیت و مشروعیت آسمانی آن) پی برده باشند صرفاً ادعای مبالغه آمیز و پروپاگاند تبلیغاتی عباس افندی است و اگر واقعیت چنین بود ما باید شاهد اتفاقات بسیار بزرگی در روسیه، نظیر ایمان تزار و دانشمندان یاد شده به بهائیت می بودیم- اتفاقی که هرگز رخ نداد. حقیقت این است که همه چیز، روی «سیاست» ( آن هم سیاست ماکیاولیستی) انجام می شد و جالب است بدانیم که یکی از این «نفوس متعدده که « در لغات شرقیه نهایت مهارت را» داشته و با مطالعه ی «الواح و کتب و رسائل» باب و بهاء به ادعای جناب عباس افندی: « به حقیقت مسلک و مقاصد و نوایای این حزب و تعالیم الهیه و احکام پی بردند» مسیو و روزن ( مستشرق روسی) است که در مجموعه ی علمی انجمن السنه ی شرقیه، ( ج 2، ص 3) از اغلاط ادبی فراوان موجود در آثار و الواح باب به تنگ آمده و نوشته است: «راجع به اغلاط بی شمار صرف و نحوی که در هر قدم در متن عربی و همچنین در تفسیر فارسی آنها بر می خوریم، چون مسلم است که از زیر قلم خود باب بیرون آمده اصلاح آنها معنی ندارد»! مسیو نیکلا ( منشی اول سفارت فرانسه در ایران عهد ناصری) در کتاب جانبدارانه ای که راجع به باب و زندگی و آثار او نوشته: مذاهب ملل متمدنه؛ تاریخ سید علی محمد معروف به باب، مسیو نیکلا، ترجمه ی ع. م. ف، صص 46- 47، پس از ذکر این مطلب از روزن، برای لوث کردن مطلب به انکار ( نابجای) شخصیت علمی و ادبی روزن در این داوری برخاسته و به عبث کوشیده است وجود اغلاط ادبی و دستوری در نوشته های باب را منکر شود. در حالی که این مطلب، مثل آفتاب روشن و مسلم بوده و لذا بابیان و بهائیان مجبور شده اند به جای انکار موضوع، با تمسک به حرفهای مضحکی نظیر اینکه: کتاب خدا را نمی توان با قواعد دستور زبان سنجید! مطلب را توجیه و لاپوشانی کنند. حتی منابع خود بهائی نشان می دهد که موضوع اغلاط شگفت انگیز ادبی و لغوی در الواح باب، از روز اول برای اتباع خود وی نیز مسئله ساز شده بود و از وی. پیرامون این امر سؤال می کرده اند! ( عهد اعلی…، ابوالقاسم افنان، ص 151، نامه ی علی اکبر اردستانی «از مریدان باب» به وی). خود باب نیز در صحیفه ی عدلیه با عبارت زیر صریحاً به وجود اغلاط ادبی در نوشته های خویش اعتراف کرده است: « و اینکه در بعضی از مقامات، تبدیل کلمات و در بعضی به خلاف قواعد اهل سبحات جاری گشته، لاجل این است که مردم یقین نمایند که صاحب این مقام بر سبیل تحصیل، اخذ آیات و علوم نکرده، بل به نور الله صدر منشرح به علوم الهیه شده و حکم تبدیل رایشان بدیع، و خلاف قواعد را به قاعده الهیه راجع نمایند… » ( نقل از: آهنگ بدیع، سال 6، ش 9، ص 176، مقاله ی روح الله مهر ابخانی). همچنین بهاء در لوح قناع که ردیه ای بر اظهارات حاج محمد کریم خان کرمانی (رئیس شیخیان کرمان) است به جای آنکه وجود اغلاط در آثار باب را منکر شود، به کرمانی توصیه می کند که دانشهایی را که آموخته است ( از جمله، دانش نحو و صرف عربی) را کنار بگذارد! بهاء می نویسد: « دع العلوم لانها منعتک عن سلطان المعلوم… تو و امثال تو گفته اند که کلمات باب اعظم و ذکر اتم، غلط است و مخالف است به قواعد قوم. هنوز آن قدر ادراک ننموده ای که کلمات منزله ی الهیه میزان کل است و دون او میزان او نمی شود. هر یک از قواعدی که مخالف آیات الهیه است آن قاعده از درجه ی اعتبار ساقط ا ست… »! ( بهاء الله موعود کتابهای آسمانی، علاء الدین قدس جورابچی، صص 266- 267). و جالب این است که همین شخص، در لوحی که راجع به «اعراب» الواح و آیات خود صادر کرده تصریح می کند که: « در اوایل [ظهور به اصطلاح شریعت جدید] ابداً در حین نزول [آیات و الواح] ملاحظه ی قواعد قوم نمی شد؛ این ایام، نظر به حکمت، ملاحظه می شود» و بعد دستوراتی برای درست کردن اعراب کلماتش ( و انطباق آنها با قواعد نحوی) به مخاطب می دهد! ر. ک: مائده آسمانی، عبدالحمید اشراق خاوری، 1/ 8- 10. بحث از اغلاط ادبی و نیز محتوایی بی شمار در الواح و آثار باب و بهاء و عبدالبهاء فرصت مبسوط دیگری می خواهد که حق مطلب در آن ادا گردد، و این مختصر، مجال آن نیست.
63. ر. ک: مائده ی آسمانی، عبدالحمید اشراق خاوری، 72/9.
64. همان، 131/9.
65. ر. ک: اسناد و مدارک درباره ی بهائیگری ( جلد دوم خاطرات صبحی)، ص 70 به بعد.
66. حکایت دل، از دفتر خاطرات علی اکبر فروتن، ص 40؛ ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 1013.
67. ر. ک: اسرار الآثار خصوصی، 13/3 و 259/5 ؛ ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، صص 1003- 1004 و 1011؛ آهنگ بدیع، سال 10 ( 1334)، ش 1، ص 8.
68. ظهور الحق، همان، صص 1003- 1004. نیز ر. ک: مصابیح هدایت، عزیزالله سلیمانی، 25/3.
69. آهنگ بدیع، سال 1350، ش 4و 5، ص 133.
70. ظهور الحق، همان، صص 1009 1010، فضل الله صبحی ( منشی و کاتب عباس افندی که بعدها از مسلک بهائیت به اسلام بازگشت) نیز می نویسد: کنستنتین میخائیلویچ فیدروف «سالی ده هزار منات از دربار تزار می گرفت و روزنامه ای به اسم مجموعه ی ماوراء بحر خزر به زبان پارسی چاپ و پخش می کرد و به ایران می فرستاد. این سید مهدی در آن روزنامه کار می کرد و ماهیانه می گرفت و به سود آنان و زبان ایران سخنهایی می نوشت و ترجمانها می کرد. » ر. ک: اسناد و مدارک درباره ی بهائیگری ( جلد دوم خاطرات صبحی)، ص 60.
71. آهنگ بدیع، سال 2، ش 8، ص 8. تفصیل گزارش گلپایگانی بعداً خواهد آمد.
72. همان، ص 8.
73. ر. ک: همان، سال 1350، ش 4و 5، صص 149و 157. پدر سید مهدی، سید ابوالقاسم نام داشت و امام جمعه ی گلپایگان بود ( همان، ص 13). داماد سید مهدی نیز که اسدالله علی زاد نام دارد. (ر. ک: سالهای سکوت… .، ص 64 و 68)، علی زاد قاعدتاً باید همان علی اوف باشد که بعداً ( پس از مهاجرت اجباری او از عشق آباد در زمان حکومت شوروی به خارج از روسیه) تبدیل به علی زاده شده است.
74. ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 994.
75. اسناد و مدارک درباره ی بهائیگری ( جلد دوم خاطرات صبحی)، ص 60.
76. ر. ک: آهنگ بدیع، سال 1350، ش 4و 5، ص 150.
77. نوشته ی او با عنوان تاریخ عشق آباد، از منابع کهن بهائی است. علی اکبر یزدی، در هنگام محاکمه ی متهمان به قتل محمد رضا اصفهانی توسط قاضی روسی، جزء شهود بهائی دادگاه بود و به قول خودش: او را به نام علی اکبر باقروف صدا زده اند. ر. ک: عشق آباد، علی اکبر بنای یزدی، مخطوط، ص 70.
78. ظهورالحق، ج 8، قسمت 2، صص 984 و 986.
79. همان، ص 987.
80. همان، ص 986. میرزا مهدی رشتی ( فرزند درویش جعفر رشتی) متولد سالهای 1272- 1273 و متوفی سال 1338 ق، از بهائیان فعال و شاخص عصر قاجار است که مورد تقرب بهاء و عبدالبهاء قرار داشت. وی در عشق آباد نام خود را به مهدی جعفراف رشتی برگردانده بود و بازماندگانش نیز نام خانوادگی «جعفراف رشتی» را برگزیدند. ر. ک: «یادمانده های مهدی رشتی از گیلان و ترکستان»، به گزارش بمون تپوری، 1382 / 2003، چاپ و پخش تبرستان 1382. نقل از
http://www. tabarestan. org و info@tabarestan. org ( ص9).
81. ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، صص 759و 765.
82. همان، ص 774؛ آهنگ بدیع، سال 29 ( 1353)، ش 3و 4، ص 29. به نوشته ی مأخذ اخیر: حاجی نصیر در فتنه ی بابیان در قلعه ی شیخ طبرسی مازندران شرکت داشت ولی جان بدر برد و بعدها دستگیر و در زندان ناصرالدین شاه جان سپرد. نصیروف در 1344 ق خاطرات زندگانی خود و پدرش را نوشته و مورخ بهائی مشهور (کاظم سمندر) در تاریخ خود، از یادداشتهای وی بهره جسته است.
83. درباره ی او ر. ک: ظهور الحق، ج 8، قسمت 1، صص 573- 574؛ قسمت 2، ص 1040؛ آهنگ بدیع، سال 1352، ش 11و 12، ص 6 به بعد. مأخذ اخیر متن الواح مختلف رهبران بهائیت در تفقد از میرزا جعفر را آورده است، که در یکی از آنها شوقی افندی طی نامه ای از حیفا از وی با عنوان «جناب حبیب روحانی، آقای آقا میرزا جعفر هادی اف شیرازی زید اجلاله العالی» یاد می کند.
84. ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 933. برای نامه ای از شیخ محمد علی قائنی ( مورخ 2 ربیع الثانی 1332 ق) از حیفا به ارباب کاظموف ( که ظاهراً همین میرزا احمد کاظموف باشد) ر. ک: آهنگ بدیع، سال 1349، ش 1 و 2، صص 48- 50. در بازنویس نامه در مجله، به اشتباه، کاخموف ثبت شده که بعضاً اصلاح کرده اند. ( ر. ک: همان، ص 162).
85. برای تصویر وی ر. ک: آهنگ بدیع، سال 19 ( 1343)، ش 3، ص 108.
86. ظهور الحق، ج 8، قسمت 1، ص 250.
87. عبدالحسین آیتی میرزا کوچک و عبدالحسین را ( پس از تغییر رژیم در روسیه ) جاسوس و خبرچین بلشویکها در اداره ی گیپیو می شمارد. ر. ک: کشف الحیل، 87/3.
88. آهنگ بدیع، سال 19 ( 1343)، ش 10، ص 352.
89. همان، همین نشریه با اشاره به حاجی علی اکبر احمد زاده ی میلانی ( فرزند حاجی احمد میلانی) می نویسد: «برادران احمد اف ها از شیروان در تفلیس تجارت داشتند». ر. ک: همان، سال 29 ( 1353)، ش 3و 4، مقاله ی محمد علی ملک خسروی، ص 30.
90. برای تصویر وی ر. ک: آهنگ بدیع، سال 19 (1343)، ش 5، ص 171.
91. ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، صص 987 و 991.
92. همان، صص 981 و 983- 984.
93. همان، ص 1043.
94. همان. آن دو توسط دولت شوروی دستگیر و به زندان افتادند. شوقی در لوحی که پس از مرگ آنها در زندان شوروی صادر کرد از ایشان با عنوان حاجی علی کاظم زاده و آقا نصرالله کاظم زاده ی اصفهانی یاد کرد! (همان، ص 1048).
95. همان، ص 1044.
96. ظاهراً علی اکبر کمال اوف (ر. ک: ظهور الحق، بخش نهم، مخطوط، ص 89).
97. کشف الحیل، عبدالحسین آیتی، 90/3.
98. ظهور الحق، ج 8، قسمت 1، ص 113.
99. آقا محمد حسین عباس اوف میلانی، در سال 1336 و 1340 ق عضو محفل بهائیان در عشق آباد بود (ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 987 و 991). علی اکبر نیز که بعداً به وطن سابق خود، آذربایجان، برگشت، سالها عضویت محفل بهائیان عشق آباد را بر عهده داشت (همان، ص 984) و نیز در ایران و عشق آباد از جانب حاجی ابوالحسن امین اردکانی امین حقوق بود ( ر. ک: همان، ج 8، قسمت 1، صص 113 و 120).
100. ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 984.
101. همان، ج 8، قسمت 1، ص 119؛ قسمت 2، ص 984؛ ج 9، مخطوط، ص 88.
102. همان، ج 8، قسمت 2، ص 1028.
103. همان، ص 984. وی فرزند حاجی محمدحسین، و عمو و پدر زن علی اکبر بود که از پنج نفر ساکنین اولیه ی بهائی در عشق آباد محسوب می شدند و از چهار نفر تجار طراز اول ( همان، ص 1035).
104. همان، ص 986.
105 همان، ص 987.
106. همان.
107. همان.
108. همان.
109. ر. ک: الکواکب الدریه، آواره، 248/2. آواره به همکاری سرداران ایرانی یاد شده با روسها تصریح نمی کند ولی این نکته از فحوای کلامش هویدا است.
110. ظهور الحق، ج 8، قسمت2، ص 991.
111. همان.
112. همان.
113. همان.
114. همان؛ سالهای سکوت؛ بهائیان روسیه 1938- 1946، ص 56.
115. ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 991.
116. همان.
117. همان.
118. همان.
119.همان.
120. ر. ک: همان، صص 984 و 991 و 1018.
121. برای تصویر وی ر. ک: آهنگ بدیع، سال 19 (1343)، ش 3، ص 108.
122. برای تصویر وی ر. ک: همان.
123. کشف الحیل، عبدالحسین آیتی، 90/3. آیتی یکی از این دو برادر را «از کارکنان سری» دولت شوروی می شمارد (همان).
124. ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 1040.
125. همان.
126. همان، ج 8، قسمت 1، ص 119.
127. برای تصویر وی ر. ک: آهنگ بدیع، سال 19 ( 1343)، ش 5، ص 171.
128. ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، صص 985- 986.
129. تاج و هاج، عزیزالله عزیزی، ص 166.
130. سالهای سکوت؛ بهائیان روسیه 1938- 1946، خاطرات اسدالله علیزاد، ص 49.
131. ظهور الحق، ج 8، قسمت 2، ص 989.
132. ر. ک: همان، صص 984و 991 و 1018.
133. ر. ک: تاریخ عشق آباد، مخلوط، ص 70.
134. برای متن عریضه ی مزبور ر. ک: مجله ی یغما، سال 10، ش 1، فروردین 1336، ص 214.
135. همان، ص 215.
136. لئالی درخشان، صص 431- 434.
137. همان، صص 433- 434.
138. مقاله ی شخصی سیاح، ص 97.
139. ر. ک: « اسنادی از آرشیو دولتی استانبول»، محمد علی موحد، مندرج در: راهنمای کتاب، سال 6، ش 1و 2، ص 106.
140. مجله ی وحید، سال 8، شماره ی مسلسل 86، بهمن 1349، ص 167. در همین نامه، والی عراق ( نامق پاشا) را با بهاء و یاران وی همراز شناخته و در مورد وجود عوامل نفوذی این فرقه در وزارت خارجه ی ایران به وزیر خارجه هشدار می دهد و می نویسد: میرزا موسی و عباس افندی در گفت وگو با من، « از جمیع امورات دارالخلافه [= تهران] خبر دادند و در بغداد نزد والی اگر سخنی مخفی بگویی روز دیگر به آنها رسانیده اند… میرزا حسینعلی به اتباعش، یعنی آن کسانی که منسوب به آنها هستند غدغن اکید نموده که هر جا فدوی را ببینند با کمال حقارت و تعظیم حرکت کنند، اما به این فقرات اعتنا ندارم و آنچه تکلیف عقلی و شرعی خودم در حق آنها باشد در موقعش خواهم کرد، و مخصوصاً می سپارم که عریضه [ای] که فدوی در حق آنها می نویسد غیر خود سرکار و نظر مهر آثار [ناصرالدین شاه] کسی اطلاع پیدا نکند. آنچه کاغذی که در اینجا میرزا بزرگ خان خدمت جناب عالی نوشته است و آنچه جوابی که داده اید، همه و از همان وزارتخانه به اینجا میرزا بزرگ خان خدمت جناب عالی نوشته است و آنچه جوابی که داده اید، همه و از همان وزارتخانه به اینها خبر داده اند. حالا به صراحت عرض می کنم اگر مضمون عرایض فدوی که باید خدمت جناب عالی عرض بکنم به آن ها برسد بعد از این هیچ از احوالات آنها نخواهم نوشت… » ( همان، صص 168 – 169).
141. همان، ص 171.
142. همان، ص 173، نامه به میرزا حسین خان قزوینی( سپهسالار بعدی) سفیر ایران در دربار عثمانی، مورخ 3 ذی قعده ی 1279 ق..
143. ابراهیم صفایی که سند مزبور را برای نخستین بار منتشر ساخته، می نویسد: در سال 1307 بین ایرانیان مسلمان و بابی مقیم عشق آباد نزاعی روی داد و یک بابی ( بهائی) به نام محمد رضا اصفهانی کشته شد. دولت روسیه که علی رغم ایران از بهائیها حمایت می کرد و همیشه برای ایران در صدد بهانه جویی بود گروهی از ایرانیان را توقیف کرده آنان را به اعدام دسته جمعی تهدید می نمود. دولت ایران برای رهایی آنان دست به اقداماتی زد که این گزارش و نامه ی پیوست آن تا حدی آن اقدامات را روشن می کند. (گزارشهای سیاسی علاء الملک، ص 28).
144. همان، صص 31- 32.
145. همان، صص 27- 28.
146. در اصل: ناچالینک.
147. قبلاً، نام او را «ناچالینک» ضبط کرده بود.
148. ظهورالحق، ج 8، قسمت 2، صص 1053- 1054.
149. مفتاح باب الابواب، ترجمه ی حسن فرید گلپایگانی، ص 229.

 

منبع مقاله: نشریه تاریخ معاصر ایران، شماره 49.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد