تعريف لغوي عقل:
عقل در لغت به معناي امساك، نگه داشتن، منع كردن و بستن آمده است. عقل البعير، يعني زانوي شتر را بست. عقل را از آن جهت عقل گفتهاند كه در نتيجه ي احاطه آن، انسان از هوي و هوس نفس منع مي شود. تعقّل نيز از همين ريشه و به معناي فكر كردن و انديشه است.[1]جايگاه انديشه در قرآن كريم و روايات:
قرآن كريم، پس از بيان چگونگي خلقت آسمان و زمين، توالي ايام، حركت كشتي ها، نزول بركات آسماني و معلّق بودن ابرها بين آسمان و زمين، خردگرائي را نتيجه ي توجّه به اين نشانه ها مي داند و مي فرمايد: « هماهنگي ميان عناصر طبيعي، نشان دهنده ي حاكميّت، قدرت و اراده خداي يكتا است. براي كساني كه تعقّل و انديشه ميكنند».[2] حضرت علي ـ عليه السلام ـ خطاب به فرزندش امام حسن ـ عليه السلام ـ فرمود: «پسرم! چهار چيز از من ياد گير، كه تا به آن ها عمل مي كني و زيان نبيني:
1. همانا ارزشمندترين بي نيازي عقل است.
2. و بزرگترين فقر بي خردي است… و الخ».[3]در اهميّت عقل همين بس كه خداوند پس از آفرينش آن فرمود: « و عزتي و جلالي ما خلفت خلقاً احسن منك، اياك آمر و اياك النهي، و اياك اثيب و اياك اعاقب…؛ به عزّت (بزرگي) و عظمت خودم سوگند، كه چيزي بهتر از تو خلق نكرده ام، با تو امر مي كنم و به واسطه ي تو نهي ميكنم. به واسطه ي تو ثواب و پاداش مي دهم و به خاطر تو مجازات مي كنم».[4]متعلّق تعقّل از نظر قرآن كريم چيست؟
با وجود اين كه در جامعه ي امروزي شاهد پيشرفت شگرفي در زمينه ي علوم هستيم، (سفرهاي فضائي، كشفيّات جديد طبيعي و تكنولوژي مدرن) که همه حاكي از خلاقيّت و قوه ي ابتكار افراد است، پس به چه دليل قرآن كريم در جاهاي متعدّد، به عدم تعقّل بشر اشاره كرده است؟ بررسي آيات و روايات نشان مي دهد، اين نوع تعقّل كه در متون ديني مطرح شده است، عقل متعارف نيست، چنان كه عدّهاي از شيعيان صادق آل محمد(ص) پرسيدند: «عقل چيست؟ حضرت فرمودند: العقل ما عبد به الرحمان و اكتسب به الجنان. يعني عقل آن چيزي است كه خدا به وسيل ي آن مورد پرستش قرار بگيرد و بهشت به واسط ي آن به دست آيد. باز پرسيدند: پس آن چه كه معاويه داشت چه بود؟ فرمودند: آن يك نوع شيطنتي بود شبيه عقل ولي عقل نبود».[5] بنابر اين تعقّلي مورد نظر است كه نتيجه ي آن رسيدن به درك جان « انا لله و انا اليه راجعون» باشد. در واقع از منظر اسلام بهترين نتيجه ي خردگرائي، خداگرائي است.
حال كه دانسته شد چه نوع تعقّلي مورد نظر است، در ذيل موانع تفكّر و تعقّل مورد بررسي قرار مي گيرد:
1. تكيه بر ظنّ و گمان به جاي علم و يقين.
قرآن کريم ميفرمايد: « اكثر مردم چنين اند كه اگر بخواهي پيرو آن ها باشي، تو را از حقّ گمراه مي كنند. براي اين كه تكيه شان بر ظنّ و گمان است (نه بر يقين) و تنها با حدس و تخمين كار مي كنند .»[6]قرآن كريم، در آيات زيادي به شدّت با پيروي از ظنّ و گمان مخالفت مي كند و مي گويد: مادامي كه به چيزي علم و يقين حاصل نكرده اي آن را دنبال مكن. امروز از نظر فلسفي مسلم شده كه يكي از عوامل عمده خطاها و اشتباهات همين مطلب است.[7]2. ميل ها و هوا هاي نفساني:
انسان در تفكّرات خويش اگر بي طرفي خود را نسبت به نفي يا اثبات مطلبي حفظ نكند و ميل نفساني اش به يك طرف باشد، خواه ناخواه عقربه فكرش به سمت ميل و خواهش نفسانياش ميگرايد، اين است كه قرآن كريم، هواي نفس را يكي از عوامل لغزش فکر مي شمارد. « … إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الأنْفُسُ … (23)[8]؛ پيروي نمي كنند مگر از گمان و از آن چه نفس ها خواهش مي كنند.»
3. شتابزدگي:
هر قضاوت و اظهارنظري، مقدار معيّني مدارك لازم دارد و تا مدارك به قدر كافي در يك مسأله جمع نشود هر گونه اظهار نظر، شتابزده و موجب لغزش انديشه است. قرآن كريم، مكرر به اندك بودن سرمايه علمي بشر و كافي نبودنش براي برخي قضاوت هاي بزرگ اشاره مي كند و اظهار جزم انديشي را دور از احتياط تلقي مي نمايد. براي نمونه در جايي مي فرمايد: « … وَ مَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلا قَلِيلا[9] ؛آن مقداري علم و اطلّاعي كه به شما رسيده است اندك است و براي قضاوت كافي نيست».
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: « خداوند در قرآن بندگان خويش را با دو آيه اختصاص داد و تأديب فرمود: يكي اين كه تا به چيزي علم پيدا نكرده ايد تصديق نكنيد و ديگر اين كه تا به چيزي علم پيدا نكرده ايد، رد و نفي نكنيد».[10]4. سنّت گرايي و گذشته نگري:
انسان به حكم طبيعت خود هنگامي كه مي بيند، فكر و عقيده خاصي مورد قبول نسل هاي گذشته بوده، خود به خود بدون آن كه مجالي به انديشه ي خود راه بدهد، آن را مي پذيرد. در سوره ي بقره، آيه ي 170 آمده است: « اگر به آن ها گفته شود از آن چه خدا به وسيله ي وحي فرود آورده پيروي كنيد، مي گويند: خير، ما همان روش ها و سنّت ها را پيروي مي كنيم كه پدران گذشته خود را بر آن يافته ايم … »[11]5. شخصيّت گرايي:
شخصيّت هاي بزرگ به واسطه ي عظمت نفسي كه دارند، بر روي فكر و انديشه و تصميم و اراده ديگران اثر مي گذارند و فكر و اراده ديگران را تسخير مي كنند. ديگران آن چنان مي انديشند كه آن ها مي انديشند و آن چنان تصميم مي گيرند كه آن ها مي گيرند.
« … رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلا[12]؛ پروردگارا! ما بزرگان و اكابر خويش را پيروي و اطلاعت كرديم و در نتيجه ما را گمراه ساختند.»
6. تكبّر و غرور:
از جمله موانع ديگر تعقّل و معرفت، كبر و غرور است، تكبّر عبارت است از حالتي كه آدمي خود را بالاتر از ديگري ببيند و اعتقاد برتري را بر غير داشته باشد.[13] قرآن كريم مي فرمايد: « إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ …[14]؛ آنان كه بدون برهان به مجادله در آيات خداوند مي پردازند، در سينه هايشان جز كبر و غرور چيزي ديگر نيست.»
علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايند: « شر آفات العقل الكبر[15]، بدترين آفات عقل كبر است».
7. گناه:
در قرآن كريم، يکي از علّتهاي عدم درك و فهم گناه معرفي شده است. چنان كه مي فرمايد: « أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[16]؛ اگر بر دلها قفل باشد قفل هايي از هوا و هوس، كبر و غرور و لجاجت و تعصب اجازه ورود نور حق را به آنها نمي دهد.»
گاهي افراد بر اثر گناه و نفاق به مرحله اي رسيده اند كه بر قلب هايشان مهر زده شده است، به همين دليل چيزي نمي فهمند « … وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ[17].»
8. غفلت از عقل:
انساني كه از به كار بستن خرد غافل شود، از حركت قواي ذهني در راستاي شكوفائي و معرفت محكوم مي گردد. زيرا غفلت در فرهنگ ديني، چرك و رجس است و نمي گذارد انسان به سوي كمال حركت كند. چنان كه در قرآن کريم ميفرمايد: « به يقين گروه بسياري از جنّ و انس را براي دوزخ آفريديم، آن ها دل ها و عقلهائي دارند كه با آن نميانديشد و چشماني دارند كه با آن نمي بينند و گوش هايي دارندكه با آن نمي شوند[18]؛ آن ها چون چهارپايانند بلكه گمراه تر، اينان همان غافلانند[19].»
امور فراموش شده است. قبل از هر چيز بايد تحت تجربه ي عقل درآمد. از ياد برده شد كه نوابغ خوشه چين خرمن دقّت و تفكّر خويش بوده اند. و فراست محصول دقّت نظر است.
9. عقل متعارف:
از موانع شكوفايي تعقّل انسان، عقل متعارف است. يعني عقلي كه همه ي تلاش و كوشش او براي حفظ حيات ظاهر است « يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ[20]؛ گروهي فقط ظاهري از زندگي دنيا را مي دانند و از آخرت و پايان كار غافلند.» توده مردم چنين نيرويي را عقل مي نامند. در صورتي كه جمود عقل در غرائز و شهوانيات و احساسات مادّي اهتمام به تفكّر و عقلانيّت را از بين مي برند.[21]نتيجه:
1. منظور از انديشه ورزي و تعقّل در فرهنگ ديني، اكتساب جنان است نه تدبير براي رسيدن به ماديات.
2. اكثر مردم به جهت داشتن موانع برسر راه از چنين تعقّلي ندارند.
معرفي منابع جهت مطالعه ي بيشتر:
1. مجموعه ي آثار شهيد مطهري، تهران: صدرا، ج4، پنجم، 1377، ص 574 ـ 581.
2 ، جوادي آملي، عبد الله، تفسير موضوعي قران كريم- فطرت در قرآن- ، قم: اسراء، دوّم، 1379، ص 391 ـ 402.
3. سليمي، عبدالعزيز.ترجمه، معرفت و معنويت.
4. حسين نوري، محمّد، العقل السليم و صراط المستقيم.
پي نوشت ها:
[1] . اصفهاني، راغب، مفردات، مصر: دفتر نشر الكتاب، اوّل، 1404ق، ص342.
[2] . اشاره به آيه ي 164 سوره ي بقره؛ هم چنين: مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 1، ص 325.
[3] . دشتي، محمّد، نهج البلاغه، قم، پارسايان، دوّم، 1379، ص 632، حكمت 38.
[4] . محمّدي ري شهري، محمّد، ميزان الحكمه، قم،:مكتب اعلام اسلامي، اوّل، 1362، ص398، ح13037.
[5] . نجفي، تفسير آسان، تهران، كتابفروشي اسلاميه، چاپ اول، 1364، ج 1، ص 115.
[6] .انعام :6/116.