خانه » همه » مذهبی » عقل و دین / نیاز به دین / ضرورت دین / نیاز بشر به دین / تعرض عقل و دین

عقل و دین / نیاز به دین / ضرورت دین / نیاز بشر به دین / تعرض عقل و دین

دو مطلب از طرف دو محقّق تقدیم حضور می شود که هر کدام این مشکل را از زوایه ای متفاوت مورد بررسی قرار داده اند. امید است که مفید فایده باشد

ـ مطلب نخست:

1ـ کلّ امور عملی زیر چتر دو عنوان عدل و ظلم قرار می گیرند؛ یعنی هر عملی یا مصداق عدل است یا مصداق ظلم. عقل ما یقیناً حُسن عدالت و قُبح ظلم را ادراک می کند. حتّی برخی از مصادیق عدل و ظلم را هم ادراک می کند. امّا شکّ نیست که در تعیین برخی مصادیق عدل و ظلم بین افراد بشر اختلافات جدّی وجود دارد. بفرمایید که در چنین مواردی بشری چه باید بکند؟ فرض کنید در یک جامعه، عدّه ای تعدّد زوجات را مصداق عمل قبیح می دانند ولی عدّه ای دیگر آن را قبیح نمی دانند؛ یا عدّه ای ربا را خوب و نوعی معامله می دانند ولی عدّه ای دیگر آن را بد می دانند. از طرف دیگر، آنها که تعدّد زوجات را قبیح می دانند، یا ربا را خوب می دانند، عمل به رأی اکثریّت را هم ملاک حقّانیّت دانسته و مخالفت با رأی اکثریّت را قبیح می شمرند؛ در حالی که گروه مقابل، تبعیّت از رأی اکثریّت را هم به نحو مطلق حَسَن نمی دانند. از طرف سوم، فرض کنید گروه مخالف با تعدّد زوجات و موافق با ربا، اکثریّت نسبی دارند؛ لذا ممنوعیّت تعدّد زوجات و جواز ربا را با رأی اکثری خود تبدیل به قانون اجتماعی می کنند. حال بفرمایید طبق چه منطقی، آنکه تعدّد زوجات را قبیح نمی داند و نیاز به همسر دوم هم دارد، یا آنکه ربا را ظلم می داند، باید تن به این قانون بدهد؟!
وقتی تبعیّت از اکثریّت را عدّه ای قبیح و عدّه ای حسن می دانند، همچنین تعدّد زوجات را عدّه ای قبیح و عدّه ای غیر قبیح می دانند، همچنین ربا را عدّه ای قبیح و عدّه ای غیرقبیح می داند، نزاعی بین افراد بشر حاصل می شود که از هیچ راهی قابل حلّ نیست جز آنکه خداوند متعال حکم نماید. چون غیر خدا هر کسی حکم کند، یک طرف ـ که خود را مظلوم می یابد ـ برای خود حقّ تمرّد قائل خواهد بود؛ و کسی هم منطقاً حقّ ندارد جلوی تمرّد او را از قانون بگیرد. چون او چنین تبعیّتی را قبیح می داند.
نتیجه آنکه: با قبول حسن و قبح عقلی،و اینکه عقل ما خوبی و بدی برخی امور را ادراک می کند، باز ضرورت وحی اثبات می شود.

2ـ به فرض که با پیش کشیدن حرف حسن و قبح عقلی، حقیقتاً ضرورت وحی دچار مشکل شود. در این حالت عرض می شود: مگر محتویّات دین و وحی، فقط اخلاق است که با حسن و قبح عقلی مسأله فیصله یابد؟! شما لطف کرده یک نظری به قرآن بیفکنید! چند درصد مطالب قرآن مباحث اخلاقی است؟ و چند درصد از سنخ معارف می باشند؟ حساب مسائل فقهی هم جداست که در ادامه بررسی می کنیم. لذا فرمود: « وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً ــــــ و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد؛ و به تو آموخت چیزی را که تو را توان آموختن آن نبود؛ در حالی که فضل خدا بر تو بزرگ بوده است. »(النساء:113).
در اینکه عقل ما برخی امور نظری و عملی را می فهمد حرفی نیست. امّا انبوهی از حقایق وحیانی است که اگر انبیاء(ع) بیان نمی کردند عقل احدی بدان راه نمی یافت. اگر انبیاء(ع) نفرموده بودند، چه کسی می توانست حقیقت اسماء الله را بیابد؟ چه کسی متوجّه می شد حقیقت احدیّت و صمدیّت را؟ چه کسی در سطح عرفانی ـ نه کلامی ـ می فهمید فرق احد و واحد را؟ چه کسی می یافت حضرات خمس ( حضرت ناسوت و ملکوت و جبروت و لاهوت و انسان کامل)را؟ چه کسی ادراک می نمود شمول حضرت خامس را؟ و هزاران معرفت عرفانی و فلسفی دیگر که صحائف نوری حکما و عرفا را پر نموده اند. سری به کتاب «سرّ الصّلاة» و « آداب الصّلاة» و « مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة » تألیف حضرت امام راحل(ره) بزنید و بنگرید که آن همه معارف را کدام عقل بشری می توانست بدون وحی و عنایت حضرت انسان کامل به چنگ آورد؟ به جرأت می گویم که فرزند بزرگوار شما حتّی از فهم یک صفحه ی این کتابها نیز عاجز خواهد بود کجا رسد که بتواند کلّ آن را با عقل خود به چنگ آورد. البته بنده به شما تخفیف 99 درصد دادم و الّا شما را حواله می نمودم به کتابهایی چون فصوص الحکم و فتوحات مکّیّه و مصباح الانس و … تا فرزندتان حتّی از فهم یک سطر آن هم عاجز بماند؛ تا بفهمد که معجزه ی وحی چیست؟ در اعجاز قرآن همین بس که این همه صحائف نوری حکما و عرفا از آن نشأت گرفته اند. اینها که عقلشان اوج گرفته تا آنجا که به اندازه ی فتوحات مکّیّه و فصوص الحکم و … معارف از قرآن صید نموده اند، با صراحت اعتراف می کنند که هنوز یک حجاب از رخ جمیل قرآن هم نتوانسته اند کنار بزنند. پس عقول عوام ـ که حتّی از فهم یک صحفه ی فصوص الحکم هم عاجزند ـ وضعشان معلوم است.
برخی ها خیلی هوا برشان داشته و خیال می کنند که خیلی فهمیده اند. اینها از بس با بی سوادها افت و خیز نموده اند خود را خیلی فهمیده یافته اند. یک ساعت پای صحبت یک حکیم الهی بنشینند، حالشان جایش می آید. به خدای احد و واحد قسم، امثال فرزند شما حتّی از فهم کتابهای ارسطو و افلاطون هم عاجز است؛ در حالی که آن حکیمان الهی بیش از دو هزار سال قبل زندگی می کرده اند. نظریّه ی عقول عرضیّه ی افلاطون را هنوز هم که هنوز است بسیاری از اساتید دانشگاه به درستی نمی توانند ادراک نمایند.

3ـ بی شکّ عقل عملی ما وجوب شکر منعم و حسن پرستش و عبادت خدا را می فهمد؛ امّا درباره ی شکل عبادت حتّی یک کلمه هم حرف برای گفتن ندارد. پس شکل عبادت را باید از راه وحی به دست آورد. دقّت شود! نمی گوییم عقل ما وجوب نماز و روزه و … را می فهمد؛ بلکه وجوب اصل عبادت را می فهمد؛ لذا حتّی بت پرستان و ادیان ساختگی نیز مراسماتی عبادی برای خود می تراشند.
پس عقل، حسن عبادت را ادراک می کند؛ امّا درباره ی شکل آن هیچ حرفی برای گفتن ندارد. و شکّ نیست که عبادت باید به شکلی انجام گیرد؛ چون فعل فاقد قالب معنی ندارد. لذا عقل حکم می کند که خداوند متعال باید شکل عبادت را به بشر تعلیم دهد؛ چرا که اگر خدا تعیین نکند، لاجرم وهم چنین کاری را خواهد نمود؛ چون عقل ملاکی برای چنین تعیین شکلی ندارد؛ و گفته شد که تبعیّت از وهم، عقلاً قبیح است. حتّی اگر بناست عبادت خاصّی شکل آزاد و دلبخواهی داشته باشد، خود همین امر (دلبخواهی بودن) نیز شکلی است برای عبادت. لذا باز هم عقل حکم می کند که آن را خدا باید اعلام کند.
و اگر گویی که شکل عبادات در تعالیم وحی متغیّر بوده، گوییم: این تغییر نیز مجوّز الهی می خواهد. چرا که عقل قادر به فهم این معنا نیست که چرا و کی و چگونه باید شکل فلان عبادت را تغییر دهد.

4ـ نقل و نقد یک شبهه:
برخی گفته اند : محتوای وحی از دو حال خارج نیست ؛ یا امر معقولی است یا امری بر خلاف عقل است . اگر بر خلاف عقل باشد باطل است و اگر امری عقلی است ، عقل انسان ، خود می تواند آن را ادراک کند. پس چه نیازی به وحی است ؟
ــ نــقـد شـبـهـه :
محتوای وحی محصور بین دوحالت نیست ؛ بلکه شقّ سومی نیز وجود دارد. برخی از محتویّات وحی اموری فراعقلی هستند که نه عقلی اند و نه بر خلاف عقل ؛ به این معنی که عقل آنها را ردّ نمی کند ولی قادر به کشف آنها هم نیست. برای مثال عقل می فهمد که خدایی هست و تقدیس او لازم است ؛ ولی کیفیت تقدیس خدا را نمی تواند بفهمد؛ لذا وحی است که می گوید برای تقدیس خدا نماز بخوانید ؛ و نماز نه امر عقلی است و نه خلاف عقل ؛ بلکه امری فراعقلی است.
افزون بر این ، وحی در امور عقلی نیز عقل را یاری می کند ؛ بسیاری از امور عقلی را در زمینه ی معارف الهی اگر وحی نگفته بود عقل هیچگاه به آنها دست نمی یافت.
از این گذشته ، کشف عقلی بشر تدریجی است. پس چه بسا سالها طول می کشد تا بتواند امری عقلی را بیابد. پس آیا در تمام این مدّت که حکما و دانشمندان نتوانسته اند امری لازم برای بشر را کشف کنند ، بشر باید بلاتکلیف بماند؟!! مثلاً سالها بود که وحی می گفت: قبل از غذا خوردن دستان خود را بشویید. یا می گفت: از جای شکسته ی ظرف ، آب نخورید. امّا در آن زمان کسی سرّ این دستورات را نمی دانست تا اینکه جناب پاستور میکروب را کشف نمود و ما دانستیم که دستان انسان آلوده به میکروب می شود و در جاهای شکسته ی ظروف ، میکروبها جمع می گردند. پس آیا تا زمان پاستور ، همه ی خلق باید مریض می شدند؟!
اکنون نیز شرع الهی احکامی دارد که راز علمی آنها برای بشر امروزی آشکار نیست. مثلاً در روایات فرموده اند: غضروف سر استخوانهای مرغ را نخورید ؛ چرا که احتمال ابتلاء به بیماری سلّ را افزایش می دهد. امّا علم تاکنون نتوانسته است این رابطه را کشف کند و اساساً به فکر کسی هم نرسیده که در این باره تحقیق نماید. لذا وحی در این گونه امور نیز راهگشای عقل و علم می باشد. البته به شرطی که مردم بخواهند به دستورات خدا عمل نمایند.

سخن آخر:
اگر پسرتان خیلی ادّعای عقلانیّت دارد، و خیال می کند که نیاز راهنمایی خدا ندارد؛ ما حاضریم با ساعتی صد هزار تومان ایشان را استخدام کنیم تا در این مرکز پاسخ سوالات را که دانشجویان ارسال می کنند بدهد؛ اگر کم است زیادتر هم می دهیم. اگر مرد این کار است بسم الله. البته چنین پیشنهاد سخاوتمندانه ای را از آن جهت می کنم که می دانم ایشان از عهده ی این سوالات بر نمی آید. برای نمونه این چند سوال را که اهل بیت(ع) جواب داده اند، ایشان با عقل خودشان جواب دهند.
ـ آیا در کرات دیگر هم موجوداتی زندگی می کنند؟ اگر بلی چند کره ی مسکونی وجود دارند؟
ـ آیا قبل از عالم کنونی ما، عالمی دیگر بوده است؟ بعد از عالم ما چطور؟
ـ هم اکنون چند عالم دیگر غیر از عالم ما وجود دارند؟
ـ با عقلشان ثابت کنند خوردن غضروف، احتمال بیماری سلّ را افزایش می دهد.
ـ با عقلشان و بدون مراجعه به روایات، ثابت کنند که خوردن سیب کال، … را ضعیف می نماید. نقطه چین را اهل بیت(ع) بیان کرده اند؛ حال پسر شما با عقلش آن را بیان کند.
توصیه:
کتابی هست دو جلدی با عنوان « دانش نامه احادیث پزشکی» این کتاب را در اختیار پسرتان قرار دهید تا بفهمد که کار وحی چیست؟ تا بفهمد که بعد از هزار و چهار صد سال هنوز هم راز علمی بسیاری از توصیه های ائمه(ع) کشف نشده اند. و البته برخی نیز تنها یکی دو قرن است که کشف شده اند. تک تک احادیث این کتاب، هر کدام موضوع یک پایان نامه ی دکتری است؛ امّا حیف که دانشجویان ما زیادی عاقلند و ترجیح می دهند که پیرو غربی ها باشند نه انسانهای متّصل به علم خدا.
تازه اینها جزء پیش پا افتاده ترین آموزشهای اهل بیت(ع) می باشند؛ که مربوط می شوند به عالم مادّه.

ـ مطلب دوم:

به نظر می رسد این فکر که ما چون عقل داریم دیگر نیازی به هدایت بیرونی نداریم، بیشتر از آنکه ناشی از یک شبهه یا حتی نظریه ی علمی و مبتنی بر دلیل عقلی باشد، ناشی از غلبه غرائز یا لااقل احساسات در وجود شخص است، و عقل را بهانه ای برای آزاد کردن خود از قید و بند تکالیف دینی قرار می دهد. والّا اولین سوال هایی که عقل سلیم به دنبال آن است در مورد از کجا آمدن؟ چرا آمدن؟ و به کجا رفتن و سرنوشت و سر انجام زندگی؟ و … است. هیچ انسانی را نمی یابید که در برهه ای از زندگی در مورد این مسائل فکر نکرده باشد. چرا که برای هر کس به سبب حب ذاتی که دارد مهم است که چه سرنوشتی در انتظار اوست. به همین خاطر است که از خطرات و سختی ها فرار می کند و دنبال کسب اموری که کمال می داند، حرکت می کند و … . و از سوی دیگر اگر عقل سالم باشد تا پاسخ این سوالات را نیابد آرام نمی گیرد. و از جهت سوم، عقل هر چه تلاش کند پاسخ برخی از این سوالات را نمی یابد. مثلا از کجا خبر دارد که سرنوشت او چیست؟ از کجا می داند که آیا روزی معدوم می شود یا همواره باقی است؟ از کجا می داند که اگر باقی باشد، بقائش به چه نحو است؟ اگر عقل قادر به درک این گونه مطالب بود، که این همه اختلاف نظر در این این گونه امور وجود نداشت.
آدمی از یک سو با مشاهده ی آنچه در ظاهر عالم مشاهده می کند، خود را موجودی موقت می یابد و از سوی دیگر میل به جاودانگی در درونش او را رها نمی کند، لذا همواره از تصور مرگ در عذاب است و برای رهایی از چنگ این تفکرات رنج آور، به سایر جنبه های وجودی خویش که همان غرائز و شهوات است، بیشتر از حد توجه می کند و در نتیجه با غلبه ی این جنبه، عقل انسان به حاشیه کشانده می شود. و نتیجه ی ادعای عقل گرایی، می شود فرار از عقل و تفکر. و الَا اگر کسی حقیقتاً تابع عقل باشد، محال است لزوم دین و وحی را انکار کند. چرا که ضرورت وجود دین، با برهان عقلی اثبات می شود نه با تقلید و تعبّد.
برای رهایی شخص از این تفکر باطل در سه مرحله می توان اقدام نمود.
1- اگر شخص در اصل اعتقاد به خداوند و قیامت دچار مشکل است، آنچه می تواند تا حدی شخص را به خود آورد طرح برخی سوالات کلیدی است که پاسخ آنها نقش اساسی در سرنوشت شخص دارد. مثلا: 1- تعریف شما از عقل چیست و این تعریف را از کجا بدست آورده اید؟ 2- آیا عقل شما ساخته ی خود شما است؟ و یا نتیجه ی یک تصادف است و یا کسی آنرا بوجود آورده است؟ 3- اگر برهان عقل پسندی برای دو قسمت اول ندارید، که ندارید ( چرا که خود انسان که قبل از عاقل شدن عقلی نداشته که بر اساس آن عقل خود را بیافریند و تصادف فاقد شعور هم که نمی تواند شعور آفرین باشد) ، باید بپذیرید که عقل شما ساخته دست دیگری است که به جزئیات این عقل و نظام عجیب حاکم بر آن علم داشته و با علم و قدرت خود آنرا آفریده است. 4- آیا این عقل که ساخته موجود دیگری است اثبات نمی کند که باید در مقابل سازنده خود مطیع و خاضع باشد؟ 5- آیا این عقل حدود و اندازه درک خود را خود تعیین می کند یا تابع همان اندازه ای است که سازنده اش به آن داده است؟ 6- آیا عقل شما می تواند بگوید که بعد از مردن چه سرنوشتی در انتظار شماست؟ 7- آیا در نظر عقل شما ندیدن دلیل بر نبودن است؟ اگر چنین است چرا خیلی از چیزهایی که ندیده اید را انکار نمی کنید؟ 8- آیا احتمال نمی دهید که بعد از مردن دوباره زنده شوید؟ 9- آیا احتمال نمی دهید اگر زنده شدید حساب و کتابی برای اعمال گذشته شما وجود داشته باشد؟ 10- این احتمال هر چقدر هم کم باشد، آیا به خاطر اهمیت و بزرگی آن شما را وادار نمی کند که راه احتیاط در پیش بگیرید؟ 11- اگر عقل شما احتمال حیات در قیامت را پذیرفت، با توجه به اینکه هیچ شناختی از آن عالم ندارد، می تواند برنامه ای برای سعادت شما در آن عالم به شما ارائه کند؟ و … و…. و…. 2- اگر فرد به خداوند و قیامت معتقد است، با طرح سوالاتی در مورد معاد و سرنوشت ابدی، باید او را متوجه باطل بودن نظر خود کرد. از یک سو عقل انسان از درک جزئیات معاد عاجز است و هیچ راهی به آن ندارد زیرا نه در دسترس تجربه است و نه با برهان و استدلال عقلی می توان به آن پی برد، و از سویی دیگر حیات ابدی او در آخرت خواهد بود و سعادت و شقاوت حقیقی انسان بر اساس وضعیتی که در آن عالم خواهد داشت معنا می شود، در نتیجه عقل انسان راهی برای کشف آنچه برای سعادت در آخرت به آن نیاز مند است، ندارد. و تنها راه برای اطمینان از عوامل سعادت و شقاوت، وحی است. 3- یکی از عوامل پیدایش این تفکر، تصور تقابل دین و عقل است. بسیاری از افراد دین را یک سری باید و نباید های خشک و فاقد روح می دانند و با تصور اینکه دین امری خرافی و غیر عقلی است و خیلی جاها با عقل بشر تعارض دارد، با ان به مخالفت بر می خیزند لذا کاری که تا حدی می تواند شخص را از این فکر غلط دور کند، توجه دادن به نظر دین درباره عقل است، دین نه تنها نمی خواهد عقل را تعطیل کند، بلکه برعکس بیشترین تاکید و تایید را نسبت به عقل دارد. تا جایی که یکی از فلسفه های ارسال پیامبران از سوی خداوند برانگیختن عقل های غبار گرفته و دفن شده بشر بیان گردیده است، حضرت علی ( علیه السلام) در نهج البلاغه می فرمایند: « فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول ــــــ‌‌‌ پیامبرانش در میان آنها مبعوث ساخت، و پى در پى رسولان خود را به سوى آنان فرستاد، تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نمایند و نعمتهاى فراموش شده را به یاد آنها آورند و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آنها تمام کنند، گنجهاى پنهانى عقلها را آشکار سازند و … » (نهج البلاغه خطبه 1) در این که عقل نمی تواند تمام گزاره های دین را مستقلا به دست آورد شکی نیست ؛ و اساسا از همین جاست که عقل لزوم بعثت انبیاء (ع) را اثبات می کند ؛ اما این بدان معنا نیست که نقش عقل را در دین کمرنگ بدانیم . عقل از جهات گوناگونی در دین نقش دارد ؛ که ما به اجمال برخی از آنها را ارزیابی می کنیم . 1.عقل یکی از منابع دین: گزاره های دینی را به طور کلی می توان به دو بخش عمده تقسیم نمود ؛ که عبارتند از : أ)معارف دین ،که مربوط به هست و نیستها هستند؛ و مجموعه این معارف را حکمت نظری می گویند . ب) گزاره های مربوط به بایدها و نبایدها در حوزه صفات نفسانی و امور عملی انسان ؛ که آنها را حکمت عملی می نامند . درک و اثبات اساسی ترین گزاره های معرفتی دین ، مثل توحید ، نبوت ، اصل امامت و بسیاری از فروعات آنها را عقل استدلال گر عهده دار است . بسیاری از گزاره های پایه اخلاقی دین نیز گزاره های عقل عملی هستند ؛ مثل قبح دروغ و خیانت و ظلم و … و حُسن صداقت و حفظ امانت و عدل و… بنابراین عقل ،هم در حیطه معارف، هم در حوزه حکمت عملی ،گزاره های زیربنایی را پایه گذاری می کند ، ؛ به نحوی که اگر این گزاره ها نبودند ، دیگر گزاره های دین نیز منطقا قابل پذیرش نبودند . 2. عقل معیار سنجش گزاره های دین : ما اگر دستورات انبیاء را لازم الاتباع می دانیم ، بخاطر حکم عقل است ؛ اساس دین (توحید ) و برخی صفات او مثل حکمت ، علم ، خیر محض بودن و خیر خواه بودن ، کمال محض بودن و… با عقل اثبات می شوند ؛ و آنگاه عقل حکم می کند که چنین خدایی ضرورتا هدایتگری خواهد فرستاد ؛ و اثبات می کند که فرستاده خدا باید معصوم از عصیان و خطا و اشتباه و مؤیّد از جانب خدا باشد ؛ و آنگاه که خداوند متعال ،انبیاء (ع) را ارسال نمود ، باز عقل حکم می کند که مدّعی نبوت باید بتواند ارتباط خود را با خدا اثبات کند ؛ لذا از مدعی نبوت طلب معجزه می کند ـ اعم از معجزه قولی و فعلی و صفاتی ـ ؛ و آنگاه که عقل صدق مدعی نبوت را دریافت ، حکم می کند که قول و فعل او همواره درست وحجّت خواهد بود ؛ و باز حکم می کند که محال است نبی سخنی برخلاف معارف قطعی عقلی بگوید ؛ همچنین عقل حکم می کند که محال است پیامبر خدا سخنانی حقیقتا متناقض و متضاد بیان نماید ؛ بنا بر این اگر سخنی به نبی و دین نسبت داده شد که خلاف قطعیات عقلی است ، نمی تواند سخن پیامبر خدا باشد ؛ بنا بر این همه گزاره های دینی وقتی حجت خواهند بود که بی واسطه یا با یک یا چندین واسطه به حکم قطعی عقل منتهی شوند . بلی عقل قادر نیست خود بسیاری از گزاره های دینی را اثبات کند ، ولی هر حکم دینی در نهایت باید به تأیید عقل برسد تا حجیّت داشته باشد. به عبارت دیگر در گزاره های دینی ، فروع باید به اصول برگردند تا معتبر شناخته شوند ؛ و اساسی ترین گزاره های دین را عقل اثبات می کند. لذا معیار اساسی و میزان الموازین در گزاره های دین ،عقل است ؛بلکه فراتر از این ،عقل معیار صدق و میزان اصلی در هر گزاره ای است ؛ حتی محسوسات انسان هم که بدیهی اند، متکی بر اولیات عقلی اند ؛ لذا بدون عقل نه تنها گزاره های دینی که هیچ گزاره ای قابل اثبات و اعتماد نیست ؛ بر این اساس ، حیوانات که فاقد عقلند، هیچ چیزی برای آنها ثابت نیست ؛ لذا حکما فرموده اند حیوانات فاقدذهن و فاقد مفاهیم می باشند ، آنچه حیوان دارد صورت اشیاء در قوه خیال است ؛ در حالی که مفهوم یعنی صورتِ صورت خیالی اشیاء در نزد عقل ؛ به عبارت دیگر حیوان علم دارد ؛ ولی علم به علم ندارد ؛ و مفهوم یعنی علم به علم . حاصل مطلب این که هر گزاره ای اعم از حقیقی و اعتباری ، نقلی و غیر نقلی ، حسّی ، خیالی ، وهمی ، عقلی ، شهودی و کشفی و… همه باید منتهی به بدیهیات عقل نظری و عقل عملی شوند؛ لذا معیار اساسی تمام گزاره ها عقل است. در پایان توجه شما را به سه مقاله جلب می کنم: مقاله اول: آیا عقل و دین متعارضند؟ بسیاری از جوانان تحصیل کرده می پرسند با آنکه انسان خود دارای عقل و قدرت فهم و تشخیص است و خصوصاً در این زمانه که بشر با عقل و توانایی های علمی خود به پیشرفت های فراوان رسیده است و توانسته همراه با علم و پیشرفت قوانین بسیاری وضع کرده و زندگی خود را سامان ببخشد دیگر چرا باید از دین پیروی کند. آیا تبعیت عقل برای ما کافی نیست؟ آیا برای رسیدن به سعادت، تجربه های بشری و وضع قوانین پیشرفته کفایت نمی کند؟ در جواب باید گفت، عقل در پاره ای مواردی دارای گره ها و بن بست هایی است که ناگزیر دین باید آن گره ها را باز کند و بشر برای رهایی از این بن بست ها نیازمند دین است: الف- اعتقاد به خدا و باور به وجود او بدون راه استدلال امکان پذیر نیست و پذیرفتن آن اعتقاد از راه خود دین دور است و باطل، زیرا تا هنگامی که عقل ما را به اثبات وجود خدا و قبول فرستادگان او و پذیرش دستورات و فرامین او رهنمون نسازد، پذیرش و اطاعت از دین معنا پیدا نمی کند، اما این نکته را نیز باید در نظر داشت که بعد از اثبات وجود خدا و پذیرش انبیاء و دستورات الهی که توسط عقل و براهین او صورت می گیرد، در مرحله شناخت خداوند و آشنایی بیشتر اسماء و صفات او و آشنایی با راه های نزدیک شدن با او انسان نیازمند دین است و عقل به تنهایی راه آسانی برای رسیدن به آن حقایق ندارد و این رابطه دو گانه ای است که عقل اصل ضرورت وجود خدا و دین و شریعت را اثبات می کند و ادیان الهی و شرایع موجبات شناخت بیشتر با مبدأ هستی و نحوه ارتباط با او را برای عقل هموار می کنند. ب- درست است که عقل حجت باطنی الهی است که امام کاظم علیه السلام به هشام فرمود: «یا هشام ان الله علی الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسول و الانبیاء و الائمة و اما الباطنة فالعقول». 2 ؛ ای هشام خداوند بر مردم دو حجت دارد حجت ظاهر و حجت باطن که حجت ظاهر پیامبران و رسولان و امامان هستند و حجت پنهان عقل است . اما اولا این حجت پنهان راه گشای همگان برای رسیدن به هدایت و سعادت نیست. بعضی از افراد در درک و فهم دستورات این حجت باطنی دچار اشکال هستند و عده بیشتری در پایبندی و التزام عملی به فرامین او دچار تردید و کاهلی می گردند. عقل و دین نه دارای تضاد با هم و نه برای نفی یکدیگر آمده اند آنها هر دو، دو روی یک سکه اند که با کمک همدیگر برای یاری انسان و نیل او به سعادت آمده اند. دین باورهای عقل انسان را آشکارا تبیین می کند و در پاره ای موارد آن را از ابهام در آورده و روشن می سازد و رشد و تعالی او را قاعده مند و هدف دار می کند و برای ضمانت تکمیل رشد و تعالی او، برایش برنامه های تشویقی و تنبیهی وضع کرده و این گونه عموم مردم را در کانال تعالی قرار می دهد خلاصه اینکه دین، دنیا را مدرسه کمال و تعالی و انبیاء و امامان را معلمان آن و کتب آسمانی را، مورد درسی آن و عمر انسان را پایان دوره تحصیلی و بهشت و جهنم و قرب الهی را نتیجه زحمت محصّلان این مدرسه کمال قرار داده است. ثانیا- گاهی عقل آدمی به خاطر اشتغالات دنیایی و وابستگی به زندگی و حیات مادی دچار غبار و زنگ آلودگی می شود، که چه بسا انسان در این غبارزدگی عقل از حقیقت و واقعیت دور گردد، اما دین این خطر را برطرف می کند، چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام در باره نقش پیامبران الهی فرمود: «واتر الیهم انبیائه لیستادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یحتجّوا علیهم بالتبلیغ و یشیروا لهم دفائن العقول …؛ خدا پیامبران خود را پیاپی در میان مردم فرستاد تا عهد فطری خود را از آنان بطلبند و نعمت فراموش شده اش را یاد آوری شان کنند و از راه تبلیغ حجت را برایشان تمام کنند و عقل های پنهان شده و غبار گرفته را برایشان بیرون آورده و آشکار سازند». 3 ج- اگر بپذیریم که زندگی بشر با مردنش در این دنیا پایان نمی پذیرد و پس از این دنیا نشئه ای بنام آخرت وجود دارد و حیات بشری در برزخ و قیامت ادامه دارد، بی تردید عقل و علم بشر قدرت فهمیدن خصوصیات زندگی پس از مرگ و مراحل آن را ندارد و آگاهی کافی از آنچه برای آخرت سودمند یا زیان آور است بدون استمداد از دین و وحی الهی بدست نمی آید، اگر چه عقل بر اصل ضرورت حیات اخروی دلالت دارد. د- ابعاد وجودی فردی و اجتماعی انسان دارای ظرافت ها و پیچیدگی های خاصی است که تاکنون بشر به فهم و تبیین همه ی آنها راه پیدا نکرده است و اندیشمندان و فلاسفه از قدیم و جدید تاکنون به بسیاری از زوایای پنهان و آشکار وجود انسان دست نیافته اند لذا تعلیماتشان نیز کامل و همه جانبه نبوده است، اما ادیان و پیامبران الهی بواسطه اتصالشان به علم الهی، تعلیمات آنان در حدی از کمال است که امکان ندارد از جانب یک فرد عادی و یا از طریق تعلیم و تعلم و یا از راه تجربه و آزمایش بدست آمده باشد. و نکته دیگر اینکه بیشترین پیشرفت علمی بشر در مسائل طبیعی و مادی است و در مسائل ماوراء طبیعی پیشرفت چندانی را نداشته است. علامه طباطبایی در این باره می نویسد: پیشرفت انسان در یک قسمت از معلومات، کافی برای قسمت دیگر نبوده و مجهولات دیگر انسان را حل نمی کند. درست است که علوم طبیعی چراغی روشن است که بخشی از مجهولات را از تاریکی درآورده و برای انسان معلوم می سازد، ولی این چراغ برای رفع هر تاریکی سودمند نیست. از فن روان شناسی، حل مسائل فلکی را نمی توان توقع داشت، از یک پزشک حل مشکلات یک نفر مهندس بر نمی آید. و بالاخره علومی که از طبیعت بحث می کند، اصلاً از مسائل ماوراء الطبیعه و مطالب معنوی و روحی بیگانه بوده و توانایی بررسی مقاصدی را که انسان با نهاد و فطرت خدا دادی خود خواستار کشف آنهاست، ندارد. خلاصه، مسئله ای که مربوط به ماوراء الطبیعه است اگر از فنون طبیعی سوال شود، جوابش سکوت است و تسلیم و نه نفی و انکار… 4 از نمونه مصادیق ابعاد فردی که با تمام پیشرفت های علمی بشریت هنوز دارای خلا و نیازمندی است، بحث فهم حقایق هستی و نحوه ارتباط انسان با مبدأ هستی و رسیدن به راز آفرینش و آغاز سرانجام آن است. و از مصادیق ابعاد اجتماعی انسان که هنوز بشر دست به گریبان برای فهم درست و اجراء آن است، مسئله عدالت است که قرآن دسترسی و پیاده کردن آنرا منوط به پیروی از دستورات پیامبران و آشنایی با پیام های آسمانی می داند :«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ »؛ ما پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم قسط و عدل را بپا دارند.5 هـ – عقل اگر چه بسیاری از کلیات را درک می کند، اما در تشخیص جزییات مصون از ابهام و سردرگمی نیست، مثلاً انسان به عقل خود وجوب شکر نعمت دهنده را درک می کند، اما شیوه آن را به راحتی نمی تواند تشخیص دهد یا نحوه عبادت و بندگی خدا را نمی تواند تشخیص دهد اگر دین عبادتی مانند نماز را و شماره دفعات و اوقات و جزییات و شرایط آنرا معین نکرده بود، بشر چگونه می توانست بدان برسد و آنرا ابداع کند. همین طور است در جزییات شیوه زندگی فردی و اجتماعی که اسلام در بیان حدود و نحوه رابطه خانواده و مدیریت آن و احکام ازدواج و طلاق و تعدد زوجات و احکام حقوقی و اقتصادی خانواده و یا بحث اجرای احکام حدود، دارای قوانینی منحصر به فرد و غیر قابل انکار است. و- اینکه گفته می شود قوانین بشری بسیار پیشرفت کرده است و پایبندی به آنها ما را بی نیاز از دین می کند باید گفت: اولا: قوانین بشری با توجه به همه ابعاد وجودی انسان وضع نشده است. ثانیا: همه جوامع و افراد بر قوانین موجود اتفاق نظر ندارند و آن احکام فراگیر نیست. ثالثا: هنوز هم بسیاری از همین قوانین پیشرفته، روز به روز در حال تغییر هستند، یعنی بشر با تمام توان علمی خود هنوز گرفتار مسئله آزمون و خطاست. و با توجه به این ایراد است که هیچ کس جوابگوی خسارات وارد بر برخی از انسان ها بخاطر اشکال قوانین نیست. حال آنکه دین می توان آن قوانین را بدون این اشکالات وارده و آفات بعدی آن در اختیار انسان قرار بدهد. منابع برای مطالعه بیشتر: 1- نبوت، استاد شهید مطهری 2- عدل الهی، استاد شهید مطهری 3- مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، وحی و نبوت، استاد شهید مطهری 4- انتظار بشر از دین، عبدالله نصری 5- انتظار بشر از دین، آیت الله جوادی آملی منبع : ره توشه راهیان نور مقاله دوم: با موضوع نیاز بشر به دین : بدون شک در این دنیا انسان نیاز به دین دارد و عقل و تجربه بشری اگر چه بسیار مفید و لازمند اما کافی برای تأمین نیازهای بشر نیستند. دین هم در حوزه نیازهای فردی و روانشناختی انسان کاربرد دارد و هم در عرصه اجتماع و مناسبات انسانی و همه در رابطه با طبیعت. افزون بر آن با توجه به یکپارچگی نظام هستی و پیوند دنیا و آخرت انسان باید دنیای خود را ناظر به زندگی جاوید تنظیم کند و در این زمینه چیزی جز دین حق الهی نمی تواند راهنمای انسان باشد. در این زمینه برخی از کارکردهای اجتماعی دین تقدیم می گردد. (ماجهت آگاهی بیشتر از مجموعه پرسش ها و پاسخ های دانشجویی، ج 6، نشر معارف را نیز در ذیل آوردیم مطالعه نمایید.) کار کرد هاى معرفتى دین یک. پاسخ به پرسش هاى بنیادین؛ مهم ترین کارکرد معرفتى دین پاسخ به اساسى ترین پرسش انسان یعنى »راز هستن« است. هر انسانى افزون بر حاجات مادى مانند خوراک، پوشاک، آسایش و رفاه، نیازمندى هاى دیگرى دارد که بسیار با اهمیت تر از آنهاست. از جمله دریافت پاسخى مناسب به پرسش از راز وجود است. هر انسان هوشیارى در هر عصر و زمان، متعلق به هر نژاد و ملیت و در هر وضعى از نظر پایگاه اجتماعى، سطح معلومات، و… پرسشهایى دراین باره دارد که بدون دریافت پاسخى اعتمادپذیر هرگز قرار و آرام نخواهد داشت. عمده ترین این پرسش ها عبارتند از: 1. از کجا آمده ام؟ اولین پرسش انسان این است که انسان و جهان چگونه و توسط چه عاملى پدید آمده اند؟ آیا جهان آفریدگار حکیم و دانا دارد یا نه؟ 2. آمدنم بهر چه بود؟ آیا آفرینش انسان و جهان هدفمند و در پى تدبیر و عاقبت نگرى بوده یا بى هدف و عبث. 3. به کجا مى روم آخر؟ جهان رو به کدامین سو دارد، فرجام جهان و انسان چیست و چه سرنوشتى فرا روى آنهاست؟ پرسش نخست به گذشته و پیشینه عالم و آدم نظر دارد؛ پرسش دوم گذشته را به آینده مى پیوندد و پرسش سوم وضع حال را بر مى رسد و نقش آن را در آینده پى مى گیرد. این پرسش در بردارنده پرسش هاى دیگرى است، از جمله: 1.3. آیا حیات انسان محدود به همین چند روز دنیاست و با مرگ پایان مى پذیرد یا گستره اى فراخ و جاودان دارد مرگ چیزى جز پیدایش یک تحول و گذر از مرحله اى به مرحله دیگر نیست؟ 2.3. آیا انسان موجودى مجبور و محکوم سرنوشت است و همه چیز بدون دخالت نقش و اراده او تعیین شده، یا خود معمار شخصیت و سرنوشت خویش است و با تکیه بر بینش ها، خصلت ها و کنش هاى اختیارى خود مى تواند خوب و بد سرنوشت را رقم زند؟ 4. چه باید بکنیم؟ اگر انسان داراى حیات جاودان و نویسنده کتاب سرنوشت خویش است چه باید بکند؛ چگونه خود و آینده اش را بسازد تا فرشته خوشبختى را در آغوش گیرد؟ راه سعادت چیست و هر یک از بینش ها، خصلت ها و کنش هاى آدمى دقیقاً چه تأثیرى در نیک و بد سرنوشت او دارند؟ 5. چه کسانى و چگونه در این راه پرپیچ خم راهنما و مددکار انسان مى باشند؟ پاسخ دقیق، جامع، معتبر، بهنگام و همه فهم این پرسش ها را تنها از طریق دین حق مى توان انتظار داشت. پاسخ این پرسشها در بخش نظرى »جهان بینى« خوانده مى شود و در بخش عملى شریعت یا ایدئولوژى. سرجمع اهم آموزه هاى دین دراین عرصه عبارت است از: 1. خداشناسى؛ اسماء حسنى و اوصاف ذاتى و فعلى خداوند و رابطه او با جهان و انسان. 2. هستى شناسى؛ مشتمل بر پیشینه جهان، عوالم هستى و درجات و مراتب آن، سنت هاى حاکم بر هستى، فرجام جهان. 3. انسان شناسى، ابعاد و مراتب وجود آدمى، استعدادها، توانش ها و گرایش هاى او. 4. فرجام شناسى، غایت جهان و انسان؛ چگونگى حیات جاودان و عوامل مؤثر در آن. 5. راه شناسى؛ نمایاندن راه سعادت و همه عوامل موثر در آن، نیز بیان موانع راه و چگونگى فراز آمدن در برابر آنها. 6. راهنماشناسى؛ معرفى راهنمایان طریق و امدادگران آن. دو. دین و علم دین حق از چند سو به یارى دانش مى شتابد و در رشد و شکوفایى و سمت و سو دهى به آن مؤثر است: 1. انگیزش؛ دین حق یکى از مهم ترین عوامل انگیزش در تحقیقات علمى است. از نظر اسلام مراکز علمى محراب عبادت به شمار مى روند و لحظه اى تفکر و اندیشه از چهل سال عبادت ارزنده تر و دانش اندوزى دانشوران از خون شهیدان برتر است. بى جهت نیست که اینشتین مى گوید: «حس دینى قوى ترین و شریف ترین سرچشمه )شاه فنر( تحقیقات علمى است».(11) 2. جهت دهى؛ ویلیام جیمز بر آن است که: «دین همیشه نشانه هایى از چیزهایى داده است که عقل و علم بشر هرگز به آنجا راه نداشته است، اما همین نشانه ها سبب شده که عقل و علم به تحقیق پردازد و بالاخره به کشفیاتى نائل گردد».(12) کارکردهای روانشناختى دین از نظر روانشناختى دین کارکردها و ثمرات بسیارى براى انسان دارد. در میان دانش هاى جدید هیچ یک مانند روانشناختى نقاب از رازهاى شگفت دین و دیندارى برنکشیده و لزوم اجتناب ناپذیر آن را به طور ملموس روشن نساخته است. پاره اى از کارکردهاى دین و دین ورزى در این عرصه عبارتند از: 1. معنا بخشیدن به حیات(13) از مهم ترین کارکردهاى اساسى دین تبیین معناى زندگى است. هر انسانى از خود مى پرسد که این زندگى براى چیست؟ درد و رنج و مرگ و میرها چه معنا دارد؟ و در مجموع آیا جهان ارزش زیستن دارد یا نه؟ یافتن پاسخى صحیح در برابر این پرسش هاى بنیادین زندگى ساز است و ناکامى در برابر آن زندگى سوز. دین با تبیین جاودانگى، حکمت و هدفمندى هستى و جهت گیرى رو به خیر و کمال و تعالى آن، در پرتو تدبیر خداوند حکیم و رحمان و رحیم، خرد پذیرترین و دلپسندترین معنا از حیات انسان و جهان را به دست مى دهد. کارل یوستاویونگ(14) در اهمیت این مسأله مى نویسد: »در میان همه بیمارانى که در نیمه دوم حیاتم با آنها مواجه بوده ام، یکى هم نبوده که مشکلش در آخرین وهله، چیزى جز مشکل یافتن یک نگرش نسبت به حیات باشد. با اطمینان مى توان گفت که همه آنان از آن رو احساس بیمارى مى کرده اند که چیزى را که ادیان زنده هر عصر، به پیروان خود، عرضه مى دارند، از دست داده اند و هیچ یک از آنان قبل از یافتن بینش دینى خود، شفاى واقعى نیافته است«.(15) ویکتور فرانکل(16) نیز قدرت دین را عقیده به «اَبَر معنى»(17) مى داند، یعنى دین بهترین معنى براى زندگى کردن است.(18) برخى از جامعه شناسان نیز برآنند که گوهر دین واکنش در برابر تهدید به بى معنایى در زندگى بشر و تلاش در جهت نگریستن به جهان به مثابه حقیقى معنادار است.(19) پاره اى از بروندادهاى روانشناختى تفسیر دینى حیات عبارت است از: 1.1. احساس خوش بینى و رضایت 2.1. مطبوع سازى زندگى در مجموعه هستى 3.1. ایجاد امیدوارى 4.1. مسئولیت پذیرى 5.1. نشاط و حرکت آموزه هاى دینى نگرش فرد به نظام هستى و قوانین آن را خوشبیانه مى سازد.(20) از نظر استاد مطهرى فرد باایمان در کشف هستى هم چون شهروند کشورى است که قوانین و تشکیلات و نظامات آن را صحیح و عادلانه مى داند و به حسن نیت کارگزاران آن ایمان دارد. لاجرم: اولاً، زندگى براى او مطبوع و دلپذیر مى شود. ثانیاً، زمینه هاى ترقى و تعالى را براى خود و دیگران فراهم مى بیند و روح »امیدوارى« در او پدید مى آید. ثالثاً، اگر چیزى موجب عقب ماندگى او شود آن را جز کم کارى و بى تجربگى و مسئولیت گریزى خود و امثال خود نمى داند. او همچنین پاره اى از رنج ها و دشوارى ها را زمینه ترقى و تکامل خود مى داند. این اندیشه به طور طبیعى شخص را به غیرت مى آورد و با «خوش بینى» و «امیدوارى» به حرکت و جنبش در جهت اصلاح خود وا مى دارد و از دشوارى ها استقبال مى کند. در مقابل فرد بى ایمان شهروندى رامى ماند که قوانین، تشکیلات و کارگزاران کشورش را فاسد مى داند و از قبول آنها هم چاره اى ندارد. درون چنین فردى انباشته از عقده ها و کنیه ها است. او هرگز به فکر اصلاح خود نمى افتد، از جهان لذت نمى برد و هستى براى او زندانى هولناک است که یا باید از چنگ آن بگریزد و یا با رنج و سختى آن را تحمل کند. زبان حال او در جهان این است که: در کف شیر نر خونخواره اى غیر تسلیم و رضا کو چاره اى از این رو قرآن مجید مى فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً»(21). با توجه به آنچه گذشت مى توان تاثیر معناى دینى حیات بر روان و کنش فرد را به شکل زیر ترسیم کرد: معناى دینى حیات – خوش بینى – مطبوع سازى زندگى – امیدوارى – مسؤولیت پذیرى – جنبش و حرکت اصلاحى 2. بهداشت، سلامت و آرامش روان یکى از نیازهاى مهم انسان سلامت و آرامش روان است. در دنیاى کنونى علیرغم پیشرفت هاى خیره کننده علمى و تکنولوژیکى بشر روز به روز اضطراب، دلهره، افسردگى و ناآرامى بیش از پیش بر انسان چیره شده و حاجت به آرامش روحى و روانى بیشتر احساس مى شود. نقش دین در سلامت و آرامش روان از جهات مختلفى حایز اهمیت است. در این باره تحقیقات انجام شده توسط روان شناسان قابل توجه است: الف. دیندارى و تحمل فشارهاى روانى تحقیقات انجام شده نشان مى دهد انگاره هاى دینى نقش مؤثرى در تسکین آلام روحى، کاهش اضطراب و تحمل فشارهاى روانى دارند و افراد مذهبى از ناراحتى روانى بسیار کمترى رنج مى برند.(22) ب. دیندارى و افسردگى براساس تحقیقات بین دین و افسردگى است، استرس و اضطراب نسبت معکوس وجود دارد.(23) این مسأله در عصر حاضر مورد توجه بسیارى از روانشناسان و اندیشمندان است. ویلر(24) بر آن است که فرد مذهبى از طریق اعتقادات دینى بر مشکلات چیره مى شود و از طریق اعمال مذهبى و شرکت در مراسم دینى به شبکه وسیع حمایت هاى اجتماعى متصل مى شود. میدور(25) نیز اظهار مى دارد که وابستگى دینى چون بدیل دیگر متغیرهاى مؤثر بر سلامت روان مانند وضعیت اقتصادى و حمایت هاى اجتماعى عمل مى کند و منجر به کاهش شیوع افسردگى مى شود.(26) ج. بررسى ها گواه بر آن است که بین دیندارى و بزهکارى رابطه منفى وجود دارد و رفتارهاى مذهبى مى تواند بین این دو تمایز افکند.(27) د. دیندارى و کاهش مصرف الکل و مواد مخدر براساس تحقیقات انجام شده توسط ادلف(28)، اسمارت،(29) اوتار،(30) دیویدز،(31) افراد مذهبى از مواد مخدر استفاده نمى کنند و یا بسیار کم مصرف مى کنند. از نظر لوچ(32) و هیوز(33) به ویژه در میان عناصر مذهبى اصولگرایان کمتر از همه به مواد مخدر گرایش دارند و هر اندازه ایمان دینى فرد قوى تر باشد احتمال استفاده از مواد مخدر و الکل در او کمتر یا مساوى با صفر است.(34) ه. دین دارى و خودکشى و خودسوزى تحقیقات نشان مى دهد خودکشى درکسانى که در مراسم دینى شرکت مى کنند نسبتى بسیار کمتر از دیگران دارد. کامستاک(35) و پاتریچ(36) دریک بررسى نشان دادند احتمال خودکشى در افرادى که به عبادتگاه ها نمى روند چهار برابر بیش از شرکت کنندگان در محافل دینى است.(37) هم پژوهش ها نشان مى دهد یکى از علل مهم خودسوزى ضعیف بودن اعتقادات مذهبى بوده است. یک بررسى که در کشور اردن توسط داراکه(1992) (38) انجام شده است نشان مى دهد که تعداد خودکشى در ماه رمضان در مقایسه با ماههاى دیگر سال کاهش قابل توجهى را نشان مى دهد.(39) و. دیندارى، رضایت از ازدواج و کاهش طلاق براساس مطالعات انجام شده مذهب مهم ترین عامل پاى بندى به خانواده، رضایت از ازدواج(40) و کاهش طلاق است و این مسأله عامل مهمى در بهداشت روانى خانواده ها به شمار مى رود. تحقیقات نشان داده است مردانى که همسرانشان را طلاق داده و یا از آنها جدا شده اند ده برابر پیش از دیگران در معرض ابتلا به بیمارى هاى روانى هستند.(41) 3. سازگارسازى جهان درون و برون؛ کاهش رنج ها بهره دیگرى که از تفسیر دینى حیات بر مى خیزد »ایجاد سازگارى بین جهان درون و برون« و لاجرم کاهش رنج ها و ناراحتى ها است. بدون شک در مواردى بین خواسته ها و تمایلات انسان و آنچه در جهان خارج وجود دارد تفاوت هایى مشاهده مى شود. گاه این تفاوت ها به گونه اى است که شرایط خارجى براى انسان رنج آفرین و ملال انگیز است. این تفاوت ها مى تواند به گونه هاى مختلف باشد مثل: 1. تفاوت بین خواسته هاى ما و نظام تکوین، مانند: شرور و آفاتى چون مرگ و میرها، سیل، زلزله، نقض عضو، بیمارى و… 2. بین تمایلات ما و واقعیات اجتماعى مثل: حاکمیت نظام استبدادى و… از طرف دیگر در مواردى واقعیات خارجى به سهولت و در شرایطى که ما در آن قرار داریم تغییرپذیر است؛ در چنین وضعیتى انسان ها به طور معمول در جهت تغییر جهان خارج به سود تمایلات خود مى کوشند؛ اما گاه جهان خارج اصلا تغییر پذیرنیست، یا در شرایط مورد نظر شخص دگرگون نمى شود؛ و یا تغییر آن مستلزم هزینه هایى تحمل ناپذیر و نامعقول است. در این موارد بهترین راه سازگارسازى درون با خارج است و دین نیرومندترین عامل آشتى دهنده این دو جهان است. دین با تفسیرى که از جهان و ناملایمات و رنج هاى آدمى در آن مى دهد، نه تنها ناسازگارى آن دو را از میان بر مى دارد؛ بلکه با دادن نقش عبادى به تحمل دشوارى ها و این که بزرگ ترین اولیاى الهى چشنده تلخ ترین رنجهایند شیرین ترین رابطه را بین آن دو ایجاد مى کند؛ به طورى که انسان مؤمن مى گوید: «زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت»، از همین رو «الیسون» بهترین راه مقابله با مشکلات تغییرناپذیر را مقابله مذهبى مى داند.(42) این که حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در سرزمین سوزان کربلاء و دیدن آن همه رنج و مصیبت و زخم هاى بسیار بر جان و توان خویش فرمود: »رضا الله رضانا اهل البیت« و زینب کبرى پس از تحمل آن همه دشوارى طاقت فرسا مى فرماید: «ما رأینا الا الجمیل» عالى ترین نمایش شکوه ایمان در سازگارى جهان درون و برون و شیرین نمودن رنج و سختى در جهت مقاصد و اهداف بلند الهى و انسانى است. بدین ترتیب نه تنها رنج انسان کاهش مى یابد، بلکه در مواردى شیرین و دلپذیر مى شود و این جز در سایه دین و ایمان دینى امکان پذیر نیست. 4. هدف بخشى و ایده ال پرورى یکى از مهم ترین کارکردهاى دین ارائه ایده آل و آرمان مطلوب است. ایده آل اصل یا موضوعى است که مورد گرایش انسان قرار گیرد و هدف تلاش ها و کوشش هاى او باشد. ایده آل موجب شکل گیرى نوع انتخاب آدمى است. شخص به طور آگاهانه یا ناخودآگاه همه پدیده ها را با آن مى سنجد و ارزشداورى مى کند. ایده آل از مختصات زندگى بشرى و از عناصر اساسى آن است. انسان زمانى مى تواند از یک زندگى حقیقى برخوردار باشد که آگاهانه براى خود ایده آل و آرمان انتخاب کند. انسان ها در طول تاریخ ایده آل هایى چون رفاه، ثروت، شهرت، مقام، عشق، زیبایى، دانش و… انتخاب کرده اند لیکن بهترین ایده آل آن است که داراى شرایط زیر باشد: 1.4. منطقى باشد. 2.4. قابل وصول باشد. 3.4. تمایلات سودجویانه و خودخواهانه و من طبیعى آدمى را کنترل کند. 4.4. در انسان چنان کششى ایجاد کند که از درون به سوى هدف اعلاى حیات حرکت کند. چنین آرمانى تنها از دین حق و معناى دینى حیات بر مى خیزد.(43) 5. پاسخ به احساس تنهایى یکى از رنج هاى بشر که در جهان صنعتى و پیدایش کلان شهرها به شدت رو به تزاید نهاده است مساله احساس تنهایى است. منظور از احساس تنهایى در این جا تنهایى فیزیکى یعنى جدایى از دیگران نیست؛ بلکه گونه هاى دیگرى هم چون ناتوانى دیگران در پاسخ دهى به برخى از نیازهاى انسان، عدم درک دیگران از شخص و یا سرگرمى دیگران به کار خود و جستجوى منافع خویش و عدم توجه عمیق، جدى، خیرخواهانه و دیگر خواهانه در جهت تأمین خواسته ها و نیازهاى شخص است.(44) به عبارت دیگر انسان در این دنیا خود را در میان انبوه مردمانى مى یابد که همواره در بند خودخواهى هاى خویشند و حتى اگر اعمالى به ظاهر نیک و مفید به حال دیگرى انجام مى دهند عمدتاً آمیخته به انواع درخواست ها، گرایش ها و خودخواهى هاى ظاهر و پنهان است و کسى صد در صد به خاطر «من» کارى براى «من» انجام نمى دهد. اما در نگرش دینى انسان هیچ گاه تنها نیست. خدا همواره با اوست «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»(45) نسبت به انسان رؤوف و مهربان است «أَنَّ اللَّهَ بالناس له رَؤُفٌ رَحِیمٌ» (46) نیازهاى انسان را مى داند، در رفع آنها تواناست، به یارى انسان مى شتابد و دعاى او را اجابت مى کند، و در این جهت هیچ خواسته، نیاز و تقاضایى ندارد. «ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ. إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ»(47) ؛ «من (در برابر نعمت آفرینش و هدایت) از آنان روزى نمى جویم و نمى خواهم که مرا طعامى بخشند، همانا خداوند بسیار روزى دهنده و داراى قدرت متین و استوار است». 6. تقویت قدرت کنترل غرایز از جمله خطراتى که همواره جامعه بشرى را مورد تهدید قرار داده و در عصرقدرت و تکنولوژى خطراتى صد افزون براى بشریت به بار آورده لجام گسیختگى غرایز، خودخواهى ها و تمایلات سرکش نفسانى است.این پدیده شوم نه تنها از جانب علم و دانش و فلسفه هاى بشرى مهارشدنى نیست، بلکه اربابان قدرت و دانش را نیز به اسارت خود در آورده و علم و تکنولوژى را نیز در این جهت، استخدام کرده است. مولوى رومى در این باره مى گوید: اى شهان کشتیم ما خصم برون مانده خصمى زان بتر اندر درون کشتن آن کار عقل و هوش نیست شیر باطن سخره خرگوش نیست قدرتى خواهم ز حق دریا شکاف تا به ناخن برکنم این کوه قاف آن عامل نیرومندى که انسان را از اسارت هواهاى نفسانى آزاد ساخته و قدرت رویارویى با طغیان هاى زندگى سوز نفس اماره را مى بخشد، ایمان استوار دینى است. داستایوفسکى مى گوید: «اگر خدا )دین( نباشد همه چیز مباح است». (48) یعنى غیر از خداباورى و ایمان مذهبى هیچ عامل دیگرى توان بازدارندگى از اعمال ضداخلاقى، بیمارى بى عدالتى، تجاوز و فساد و تباهى و رام کردن نفس اماره و سرکش آدمى را ندارد.(49) 7. دیگر کارکردها افزون بر آنچه گذشت کارکردهاى روان شناختى،(50) فراروانشناختى،(51) روان تنى(52) و جسمانى دیگرى براى دین ذکرشده که به ذکر عناوین آنها بسنده نموده و خواننده عزیز ر ابه مطالعه و جستجوى بیشتر در این زمینه فرا مى خوانیم: 1. بهداشت و سلامت جسمانى، طول عمر، پایدارى در فعالیت هاى فیزیکى، تقویت سیستم ایمنى و دفاعى بدن، تسریع در بهبودى و کوتاه کردن دوران درمان(53). 2. ایجاد خضوع، تعبد و تسلیم در جهانى آکنده از سرگردانى و تعارضات فکرى.(54) 3. عشق و محبت، پاسخ به غرایز فرامادى بشر و ایجاد لذت هاى فراجسمانى،(55) تصفیه غم ها و جذب شادى ها.(56) 4. کاهش اضطراب، ترس ها و وحشت ها؛ به ویژه ترس از مرگ.(57) 5. افزایش قدرت کنترل و مدیریت ذهن (سایکو سایبرنیتک) (58) و تصویرسازى ذهنى.(59) 6. هویت بخشى، انسجام و تعادل شخصیت،(60) رهایش از آشفتگى و هماهنگ سازى افکار و احساسات.(61) 7. امیدبخشى، شجاعت آفرینى و افزایش قدرت پایدارى در برابر دشمنان و زورمندان.(62) 8. بهداشت و سلامت روح و حقیقت برین وجود آدمى.(63) 9. ایجاد وقار و سنگینى و دورى از جلفى و سبکى.(64) 10. کاهش عملیات جنسى.(65) پی نوشت ها 1) Interpertive Experience. 2) quasi-sensory Experience. 3) Relevatory Experience. 4) Regenerative Experience. 5) Numinaus Experience. 6) Mystical. 7) جهت آگاهى بیشتر بنگرید: شاکرین، حمید رضا، براهین اثبات خدا، در نقدى بر شبهات جان هاسپرز، فصل دوم )برهان تجربه دینى(، تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1385. 8) تفاوت هاى دیگرى نیز در این باره ذکر شده است. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: همان. 9) جهت آگاهى بیشتر بنگرید: محمدتقى فعالى تجربه دینى و مکاشفه عرفانى، ص 218-230، تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، چاپ اول، 1379. 10) مسأله کارکردهاى دین در عرصه دانش را در پرسش پى مى گیریم. 11) شهید مطهرى، یادداشتها، ج 4، ص 200. 12) همو، مجموعه آثار، ج 3، ص 336، تهران، قم: صدرا، چاپ دهم، 1382. 13) این مسأله اساساً مقوله اى معرفتى است، از این رو در بحث از کارکردهاى معرفتى دین تحت عنوان «پاسخ به پرسش هاى بنیادین» بررسى شد، لیکن به لحاظ کارکردهاى مهم روانشناختى آن در اینجا نیز به آن اشاره مى شود. 14) karl Gustave Jung. 15) پیتر آلستون، ملتون بیکر، محمد لگنهاوزن، دین و چشم اندازهاى نو، ترجمه غلامحسین توکلى، ص 163، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، بوستان کتاب قم، 1376. 16) Victor Frunkle. 17) Superlogo. 18) جهت آگاهى بیشتر بنگرید: مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، ص 164-167، قم، نوید اسلام، چاپ اول، 1377. 19) ملکم همیلتون، جامعه شناسى دین، ترجمه محسن ثلاثى، ص 179، تهران، تبیان، چاپ اول، 1377. 20) خوش بینى داراى گونه هاى مختلف مثبت و منفى است. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: 21) طه (20)، آیه 124. 22) see linden thal j.j , meyers, T.K, Pepper M.P., Stern M.S.1470 Mental stutus and. Religious. Beharon. Journal for the scietific study of Religion, 143-144. See also: Stark, R.)1471( Psyclopa thology andReli: gious Commitment Review of Religious Resaearch, 12, 165- 176 see also: Cgrtner. J. Larson, D, B. Allen G. Religious Commitments and mental Health: A Review Of the Empirical literature, Jornal: Rsychology and theology. 62.6.41 نیز بنگرید: اسلام و بهداشت روان، ج 2، ص 245، قم، معارف، چاپ اول، 1382. 23) see: pressman .P.Lyons, J.S., Larsin, D.B. and. Starnin, J.J )1990( Religious belief, Depression, and Ambulation Stutus in eldery woman with Broken Hips. American Journd Psychatiry, 147- 758-766. 24) Willer. 25) Meador. 26) جهت آگاهى بیشتر بنگرید: الف. دکتراحمدعلى نوربالا، شواهد پژوهشى در رابطه بین وابستگى مذهبى و افسردگى )مقاله( اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات، ج 1، ص 17-20 قم، معارف، چاپ اول، 1382. ب. دکتر قربانعلى اسداللهى، رابطه اعتقادات مذهبى در درمان بیمارى هاى افسردگى )مقاله( نقش دین در بهداشت روان )مجموعه مقالات ص 41-47، قم، نوید اسلام، چاپ اول، 1377. 27) see: Gartner,J. Larson, D.B., Allen, G. )1991(. Religious commitments and mental Health: A Review of the Empirical Literature, Joural Psychology and Theology, 19,6-26. 28) Adlof. 29) Smart. 30) Autar. 31) Dauids. 32) Loch. 33) Hughes. 34) Adal, E,M. Smart,R.G )1485( Drug use and Rse and Religious affiliation, Feelings, British journal of Addiction. نیز بنگرید: اسلام و بهداشت روان مجموعه مقالات( ج 2، ص 23، قم، معارف، چاپ اول، 1382. 35) Comstock. 36) Partridge. 37) Comstock, G.r Partidge, K.B. )1472( Church Ahendance and Health. Tournal of Chronic Disease. 25.665.672. 38) Darakeh. نیز بنگرید: اسلام و بهداشت روان، ج 1، ص 237-243. 39) دکتر محمد قهرمانى و…، بررسى تأثیر روزه دارى بر وضعیت سلامت روانى )مقاله( نقش دین در بهداشت روان، ج1، ص 244، قم، معارف، چاپ اول، 1382. 40) see Glenn N.D. Weaver. C.N )1987( Multivariate, Multisurvey study Of Marriage, 40,267-282 see also: Sporawski. M.j,Houghson M.J.)1987( preceriptons for Happy marriage Adjustment and Satisfaction of Couples married so or more yearly, family coordinator, 27, 321, 327. 41) بنگرید: الف. دکتر باقر غبارى بناب، مطالعاتى در قلمرو مشترک دین و روان شناسى )مقاله(، ص 100، حوزه و دانشگاه فصلنامه، شماره 29، زمستان 80. ب. دکتر محمد قهرمانى، و… بررسى تأثیر روزه دارى بر وضعیت سلامت روانى مقاله، دین و بهداشت روان، ج 1، ص 244، قم، معارف، چاپ اول، 1382. 42) بنگرید: دکتر على نقى فقیهى، بهداشت و سلامت روان در آیینه علم و دین، ص 85، قم، حیات سبز، 1384، چاپ اول. 43) جهت آگاهى بیشتر در این زمینه بنگرید: دکتر عبدالله نصرى، فلسفه آفرینش، ص 49 – 73، قم، معارف، چاپ اول، 1382. 44) بنگرید: جوادى آملى، انتظار بشر از دین، ص 46 و 47، قم، اسراء، چاپ اول، 1380. 45) حدید (57)، آیه 4. 46) بقره (2)، آیه 143 ؛ حج (22)، آیه 65. 47) ذاریات (51)، آیه 56-58. 48) مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران و قم: صدرا، 1368. 49) بنگرید: الف. همو، حکمت ها و اندرزها، ص 3. ب. همو، امدادها و غیبى در زندگى بشر، ص 86. 50) Psyehologic. 51) Parapsychologic. 52) Psy chosomcetic. 53) بنگرید: الف. اسلام و بهداشت روان، مجموعه مقالات اولین همایش بین المللى »نقش دین دربهداشت روان«، ج 1، ص 28 و 187 – 153، قم، معارف، چاپ اول، 1382. ب. همان، ج 2، ص 27. ج. پت کورى، بازگشت به دعا در آستانه هزاره سوم، ترجمه عزیزالله صوفى سیاوش. 54) بنگرید: الف. ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدى قائنى و… ب. شهید مطهرى، یادداشت ها، ج 4، ص 196، قم و تهران، صدرا، چاپ دوم، 1382. 55) بنگرید: الف. همان، ص 158 و 159. ب. همان، ج 7، ص 15-19. ج. همو، امدادهاى غیبى در زندگى بشر، ص 39، قم: صدرا، چاپ هفتم، 1374. 56) مجموعه مقالات اولین همایش دین در بهداشت روان، ص 167، قم، نوید اسلام، چاپ اول، 1377. 57) بنگرید: شهید مطهرى، یادداشتها، ج 4، ص 122. 58) Psychocyberentic. 59) اسلام و بهداشت روان )مجموعه مقالات(، ج 1، ص 177 – 161. 60) بنگرید: مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، ص 165، قم، نوید اسلام، چاپ اول، 1377. 61) شهید مطهرى، حکمت ها و اندرزها، ص 47. 62) همو، یادداشتها، ج 4، ص 123 و 158-159. 63) همان، ص 154. 64) بنگرید: الف. ویلیام جیمز، دین و ران، ترجمه مهدى قائنى. ب. شهید مطهرى، همان، ص 169. 65) مجموعه مقالات اولین همایش نقش دین در بهداشت روان، ص 167. مقاله سوم : کارکردهاى اجتماعى دین داشتن جامعه سالم؛ وجود جامعه سالم، حسن روابط و مناسبات اجتماعى انسان در گرو امورى است از جمله: 1. جهت گیرى به سمت اهداف، ایده آل ها و معیارهاى تکاملى، پیش برنده و بشر دوستانه 2. وجود قوانین جامع، دقیق و عادلانه 3. رعایت عملى عدالت و اجراى قوانین؛ قناعت به حقوق خود و رعایت حقوق دیگران 4. پاى بندى به تعهدات و پیمان ها 5. پاسداشت اصول اخلاقى درامور شخصی و در تعامل با دیگران ، حسن تعاون و همدردى با یکدیگر به قول شاعر: خلل پذیر بود هر بنا که مى بینى مگر بناى محبت که خالى از خلل است 6. انسجام اجتماعى و حسن اعتماد متقابل دین پشتوانه اخلاق اجتماعى: یکى از نقش هاى بنیادین دین در اجتماع پشتوانه اخلاق اجتماعى است. از نگاه استاد مطهرى اخلاق منهاى خدا، دین و ایمان هم چون اسکناس بدون پشتوانه و استدلال بدون منطق است.(1) ایشان در این باره ژرژبیدو رهبر سوسیالیست هاى فرانسه و از مدافعان و امضاء کنندگان اعلامیه حقوق بشر را مثال می زندکه وقتى سخن از استقلال الجزایر به میان آمد شدیدا با آن مخالفت کرد و جزء سازمان هاى آدمکش در برابر آزادى خواهان الجزایرى قرار گرفت.(2) بنابراین بدون خدا و دین، معنویت و اخلاق سرابى بیش نیست. به قول داستایوفسکى، اگر خدا (دین) نباشد همه چیز مباح است.(3) ریشه همه اینها یک چیز است و آن فاصله گرفتن سیاست و نظام مدیریت جامعه از خدا و دین. خدا سر سلسله معنویات است و هم پاداش دهنده کارهاى خوب ،که اعتقاد به خدا در حقیقت در بر دارنده ضمانت اجرائی نیکی کردن است. احساسات نوع پرستانه که خود امرى معنوى است، وقتى در انسان ظهور و بروز مى کند که انسان در جهان، معنویتى قائل باشد. یعنى وقتى که انسان به خدایى معتقد باشد مى تواند انسان ها را دوست داشته باشد. دین باوری پشتوانه اخلاق اعتقاد مذهبى پشوانه مبانى اخلاقى است. آن کسى که مى گوید اخلاق از مقوله زیبایى است، و زیبایى را هم زیبایى معقول و معنوى مى داند )باید توجه داشته باشد که( اساساً تماما به یک حقیقت و زیبایى مطلق معقول و معنوى به نام خدا قائل نباشیم نمى توانیم به یک زیبایى معنوى دیگر معتقد باشیم، یعنى زیبایى معنوى روح یا زیبایى معنوى فعل، آن وقت معنى پیدا مى کند که ما به خدایى اعتقاد داشته باشیم. اگر خدایى نباشد این معنى ندارد که فعل فقط در دنیا خوب و زیبا باشد؛ و اساساً فعل زیبا یعنى فعل خدایى، فعلى که گوئى پرتوى از نور خدا در آن هست. کارکردهاى اخلاقى – اجتماعى دین پاره اى از کارکردهاى اخلاقى – اجتماعى دین عبارت است از: 1. استوار ساختن میثاق ها و پیمان ها احترام به عهد و پیمان یکى از ارکان جنبه انسانى تمدن است. این نقش را همواره مذهب بر عهده داشته است و هنوز که هنوز است جانشینى پیدا نکرده است. »ویل دورانت« در کتاب درس هاى تاریخ مى نویسد: «مذهب… به مدد شعائر خود میثاق هاى بشرى را به صورت روابط با مهابت انسان و خدا درآورد و از این راه استحکام و ثبات به وجود آورده است».(4) 2. ایجاد انسجام و همبستگى اجتماعى رابرتسون اسمیت بر آن است که دین دو کارکرد دارد: یکى تنظیم رفتار فردى براى خیر همگان و دیگرى برانگیختن اساس اشتراک و وحدت اجتماعى. او مناسک دینى را وحدت زا و تحکیم بخش اشتراک اجتماعى مى داند.(5) امیل دورکیم نیز نقش حیاتى دین را ایجاد همبستگى و انسجام اجتماعى مى داند. او مى گوید: »مناسک دین براى کارکرد درست زندگى اخلاقى ما، همان اندازه ضرورت دارند که خوراک براى حفظ زندگى جسمانى ما لازم است؛ زیرا از طریق همین مناسک گروه خود را تایید و حفظ مى کند.(6) برخى از کارکردهای ویژه دین در راستاى ایجاد انسجام و همبستگى اجتماعى عبارت است از: 1-2. انگیزش محبت و عواطف انسانى.(7) 2-2. بسط شخصیت و مقابله با خودخواهى و طغیانگرى هاى نفس انسان.(8) 3-2. رفع اختلاف،(9) فراموشاندن بدى ها و تصفیه کدورتها.(10) 4-2. تعهد آفرینى و ایجاد احساس مسئولیت.(11) استاد مطهرى در این باره مى نویسد: «تأثیر مهم دین و نقش دین در اجتماع این است که نوعى انقلاب فکرى و وجدانى به وجود مى آورد که عواطف و احساسات و هدف ها و ایده آل ها و معیارها دگرگون مى شود و جهان بینى عوض مى شود. آدمى خود را داراى رسالت احساس مى کند؛ زندگى اجتماعى جهت خاص پیدا مى کند و جهت دیگر غیر از جهت زندگى فردى را درک مى کند، نوع دلبستگى عوض مى شود».(12) عدالت و قانون دین بزرگ ترین پشتوانه اجراى عدالت و قانون است. منتسکیو مى نویسد: »مذهب مى تواند هنگامى که تمام قوانین کشورى و سیاسى ناتوان و قاصر است، مُمِدّ تشکیلات و قوانین سیاسى باشد. جایگاه عدالت در دین چنان ارجمند است که قرآن دراین باره مى فرماید: »لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ «(13). براساس آیه بالا برقرارى عدالت اجتماعى یکى از اهداف مهم بعثت انبیاء و انزال کتاب آسمانى است. کارویژه هاى عدالت مدار دین 1. بینش و انگیزش نقش دین و پیامبران در نحوه نگرش به عدالت و انگیزش نسبت به آن نقش بدیع و انحصارى است و با دیدگاه فیلسوفان و دیگر مصلحان اجتماعى تفاوت بنیادین دارد: 1-1. در بعد نظرى با ارائه جهان بینى عدالت نگر عدالت بشرى را به عنوان جزئى ازکل عدالت جهانى مى شناساند، نه این که این جهان را آکنده از جور و ستم و ناموس آن را تنازع بقاء دانسته و عدالت را به ناچار تنها براى تأمین منافع خود لازم شمرد. از طرف دیگر دین آینده بشریت و حرکت تاریخى بشر را به سمت برقرارى عدالت فراگیر و جهان گستر معرفى مى کند.(14) 1-2. در بعد عاطفى و انگیزش عدالت را امرى مطلوب، پرکشش، جاذبه دار و مطبوع و دلپذیر مى سازد.(15) 2. قوانین عادلانه مطمئن ترین منبع قوانین عادلانه براى بشر قوانین دینى و الهى است. قانون عدالت، هرگز از انسان اسیر شهوات و خودخواهى انتظار نمى رود. علم و تکنولوژى نیز نه تنها انسان را به عدالت نزدیک نساخته، بلکه بر اثراسارت آن در دست انسان هایى که خود اسیر شهوات و هواهاى نفسانى خویشند جهان را در توحشى مدرن قرار داده است. ژوزوئه دو کاسترو مى گوید: «جهان در حالى که علم و صنعت پیشرفت کرده است، سیاست جهان دوران توحش را طى مى کند«.(16) ژان ژاک روسو مى نویسد: «براى کشف بهترین قوانینى که مناسب ملل است، یک عقل کل لازم است که ناظر به تمام شهوات انسانى باشد؛ ولى خودش هیچ حس نکند ] فاقد گرایش شهوانى باشد[. هیچ گونه وابستگى با طبیعت نداشته باشد؛ اما آن را به خوبى بشناسد. مصلحت آن بستگى به ما نداشته؛ ولى به بهروزى ما کمک کند. پس فقط خدایان مى توانند آن طور که باید و شاید به مردم قانون عرضه دارند»(17). آنچه گذشت، تحلیل مسئله از منظر برون دینى و به عبارت دیگر نگاه برون متنى است. از دیگر سو با مرورى کوتاه بر قوانین اسلامى و آیات قرآن، روشن مى گردد که اسلام دینى جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگى انسان را در نظر گرفته است. این دین، همان گونه که مردم را به عبادت و یکتاپرستى دعوت مى کند و دستورات اخلاقى و مربوط به خودسازى فردى دارد؛ احکام و دستوراتى در مورد مسائل حکومتى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، قضایى، فرهنگى، تربیتى و … دارا است. ادوارد گیبون(18) مى نویسد: « … قرآن دستور عمومى و قانون اساسى مسلمین است. که شامل مجموعه قوانین دینى، اجتماعى، مدنى، تجارى، نظامى، قضایى، جنایى و جزایى است. همین مجموعه قوانین از تکالیف زندگى روزانه گرفته تا تشریفات دینى؛ از تزکیه نفس تا حفظ بدن و بهداشت؛ از حقوق عمومى تا حقوق فردى؛ از منافع فردى تا منافع عمومى؛ از اخلاقیات تا جنایات و از عذاب مکافات این جهان تا عذاب و مکافات جهان آینده همه را در بر دارد»(19). 3. مبارزات آزادى بخش نقش دین و پیامبران در مبارزه با استبدادها و اختناق هاو درگیرى با مظاهر طغیان، از اساسى ترین نقش هاست. قرآن در داستان هاى خود درگیرى هاى پیامبران را با مظاهر استبداد مکرر یادآورى مى کند و در برخى آیات خود تصریح مى کند طبقه اى که با پیامبران همواره در ستیز بوده اند، این طبقه بوده اند.(20) 4. استقرار نظم عادلانه از زمان نوح (ع) هر پیامبرى که آمده است و نظم مذهبى موجود را به هم ریخته، به نظم اجتماعى توجه داشته و در پى اصلاح بوده است.(21) استاد مطهرى در معناى آیه 25 سوره حدید مى گوید: یعنى بر هم زدن یک نظم فاسد موجود و استقرار یک نظم عادلانه مطلوب، هدف همه رسالت ها و نبوت ها بوده، فقط این امر در اسلام ختمیه محرزتر و مشخص تر است.(22) پی نوشت ها: 1) شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج 4، ص 123، قم و تهران، صدرا، چاپ دوم، 1382 2) همان، امدادهاى غیبى در زندگى بشر، ص 43، قم و تهران، صدرا، چاپ هفتم، 1374 3) همان، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 118، قم و تهران، صدرا، چاپ بیست و پنجم، 1374 4) شهید مطهرى، وحى و نبوت، ص 27، قم و تهران، صدرا، چاپ پنجم، 1374 5) بنگرید: ملکم همیلتون، جامعه شناسى دین، ترجمه محسن ثلاثى، ص 170، چاپ اول، 1377 6) همان، ص 179 7) شهید مطهرى، یادداشتههاى ج 4، ص 123 8) همان، ص 123 9) جوادى آملى، انتظار بشر از دین، ص 52، قم، اسراء، چاپ اول، 1380 10) شهید مطهرى، یادداشتها، ج 4، ص 157 11) شهید مطهرى، یادداشته ا، ج 4، ص 132-141 12) همان، ص 123 و 124 13) حدید (57)، آیه 25 14) بنگرید: همان، تکامل اجتماعى انسان، قم و تهران، صدرا 15) جهت مطامعه بیشتر بنگرید: شهید مطهرى، یادداشته، ج 4، صص 174-177 16) همان، ص 123 17) ژان ژاک، روسو، قرارداد اجتماعى، ترجمه منوچهر کیا، تهران: انتشارات گنجینه، چاپ دوم 1352، ص 48. 18) Edward Gibbon. 19) جان، دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمدصلى الله علیه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى، قم: دارالتبلیغ اسلامى، بى چا، بى تا، ص 99 – 98. 20) همان، وحى و نبوت، ص 28 21) مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، ص 128 22) همان

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد