در ابتدا باید توجه داشته باشیم که عقل، دل، احساس، شهود و… در یک فرهنگ اصیل و متعالی، هرکدام تعریف و جایگاه ویژه ای دارند و در مخالفت با هم قرار ندارند ولی نکته اصلی در اینجاست که نباید بدون تامل و توجه، از این تعبیرات برای توصیف و توجیه رفتار خود استفاده کرد.
بی تردید متابعت از احساسات کور و لحظه ای بدون نورانیت عقل فاقد فائده نهایی برای کمال انسان است. بنابراین عقل فطری انسان که می تواند برای تکمیل و شکوفایی خود از نشانه ها و هدایت های دینی استفاده کند به عنوان پیامبر و راهبری درونی می تواند انسان را هدایت کند.
احساس و عشق و شهود و اشراق و … بذاته امور مقدسی هستند ولی فقدان معرفتی روشن در مورد مبدا و معاد آنها و نبودن هدایتی عقلی و دینی به عنوان راهنما و جهت دهنده این حالات قلبی و روحی، باعث سردرگمی انسان شده و چه بسا همین احساسات درونی تبدیل به حالات و صفات ضد خود شده و فرد را به ساحل نجات نخواهد رساند.