به طور كلي عوامل نمازگريزي را مي توان به دو دسته تقسيم نمود:
1. عوامل دروني و مربوط به خود افراد؛ مهمترين عامل دروني نمازگريزي، آسيبپذيري سنين نوجواني و جواني است، اين مقطع سنّي، مقطع حساس و بحراني براي جوانان و نوجوانان است. مسايل و بحرانهاي بلوغ از يك طرف، شك و ترديدهاي مذهبي از سوي ديگر، نا پختگي و بيتجربگي و گرايش سريع به الگوهاي غير واقعي كه اهل نماز نيستند، زمينههايي است كه در خود فرد وجود دارد و باعث ميشود كه جوانان و نوجوانان علاقة چنداني به نماز نداشته باشند. وقتي در نوجواني و جواني اهل نماز نبودند معمولاً در بزرگسالي نيز علاقه به نماز ندارند.
2. عوامل بيروني و محيطي؛ اين عوامل نيز بسيار متعدد است. امّا مهمترين آنها عبارتند از:
1-2. كم توجهي يا بي توجهي خانوادهها؛ از مهمترين عوامل نمازگريزي مي توان به كمتوجهي و بلكه بيتوجهي برخي خانوادهها به تربيت ديني فرزندانشان اشاره نمود. چه بسا پدران و مادراني كه همّ و غم آنها كسب تجارب و رسيدگي به نيازهاي مادي فرزندان است امّا از تربيت ديني و آموزش نماز به آنها غافلاند. اين مسأله باعث ميشود كه فرزندان وقتي بزرگ شدند، علاقهاي به نماز نداشته باشند. اينجا است كه انسان به ياد سخن پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميافتد كه فرمود: «واي بر فرزندان آخر الزمان از شيوة ناپسند پدرانشان، عرض شد يا رسول الله: پدران مشركشان؟ فرمود: خير، بلكه پدران مسلماني كه چيزي از فرايض اسلامي و معارف ديني را به فرزندانشان نمي آموزند».[1]2-2. نوع نگرش والدين نسبت به دين و مسئلة نماز؛ برخي خانواده نه تنها به تربيت ديني فرزندانشان اهميتي نميدهند خود نيز نگرش مثبت نسبت به دين ندارند و اهل نماز نيستند و همين مسئله باعث شده كه فرزندانشان نيز علاقه به نماز نداشته باشند.
3-3. برخوردهاي نادرست والدين و مربيان؛ نوجوانان و جوانان به دليل برخورداري از ويژگيهاي اين مقطع سني، يعني ناپختگي، مشكلات بلوغ و نداشتن شناخت كافي نسبت به مسايل ديني، به طور طبيعي امكان اينكه گاه نمازشان ترك شود يا اول وقت نخوانند وجود دارد، در چنين شرايطي بسياري از خانوادهها و دست اندر كاران تربيت ديني اقدام به واكنشهاي تند و افراطي ميكنند يا در دوران كودكي فرزندانشان را بيش از حدّ به خواندن نماز وادار ميسازند، همة اين نوع برخوردهاي منفي باعث ميشود كه جوانان و نوجوانان از نماز و ديگر مظاهر ديني دلسرد شده و براي هميشه از نماز گريزان باشند.
4-4. تهاجم فرهنگي؛ يكي ديگر از عوامل زمينه ساز نمازگريزي، تأثيرپذيري افراد جامعه به ويژه جوانان و نوجوانان از پديدههاي تهاجم فرهنگي است. دشمنان، با فرهنگ ضد ديني در تلاشاند تا جامعة ما را از همة فضايل انساني تهي نموده و جوانان ما را به موجودات فاسد و مطيع و غافل از ياد خدا و معنويت تبديل كنند كه تا حدودي در اين امر موفق بوده و توانستهاند عدهاي را به فساد و فحشا و دوري از نماز و ياد خدا بكشانند.[2] محورهاي اصلي و اهداف بلند مدت تهاجم فرهنگي ايجاد ترديد و شبهه در مباني ديني و اعتقادي، ناكارآمد جلوه دادن نظام جمهوري اسلامي، ايجاد ذهنيت و بدبيني نسبت به كانونهاي ديني و مذهبي و بازداري جوانان و نوجوانان از شركت در مراسم عبادي، نماز جمعه و جماعت و . . . مي باشد.
5. دوستي و معاشرت: يكي ديگر از علل نمازگريزي، دوستي و معاشرت نوجوان با افراد نااهل است كه به مرور زمان از آنها پيروي نموده و نسبت به مسايل مذهبي بياعتنا ميشوند.
6. اولويت ندادن به فرهنگ نماز در نظام آموزش و پرورش؛ نظام آموزش و پرورش نقش اساسي در فرهنگسازي ديني جامعه دارد. اگر بنا است فرهنگ نماز در جامعه حاكم شود، بايد مواد آموزش ديني و اخلاقي در مقاطع مختلف تحصيلي، محتواي واقعي نماز را به جوانان و نوجوانان بياموزد. و از سوي ديگر مربيان پرورشي نيز وظيفه دارند كه با حضور فعال، عاشقانه و صميمي خويش در نماز مدارس، همانند تلاش محبت آميز والدين براي اقامة نماز در ايجاد علاقه و عادت نماز در گسترش فرهنگ نماز ياري رسانند. اما متأسفانه برخي از مربيان پرورشي هيچگونه رغبت و انگيزهاي براي اين مهم ندارند. آيا از مربيان و معلمان انتظار اعمال و رفتار مذهبي و اين كه در نماز جماعت شركت نمايند تا سر مشق و الگويي براي دانش آموزان باشند، نميرود؟ به راستي نقطه ضعف ياد شده ناشي از تفكيك آموزش ازپرورش به ويژه پرورش فرهنگ نماز است، لذا افرادي كه از اين نهاد وارد جامعه مي شوند، ممكن است افراد نمازگريز و بيعلاقه به مسايل مذهبي باشند.
البته اين نكته قابل ياد آوري است كه در چند سال اخير مسئولان و دستاندركاران نظام آموزش و پرورش تلاشهاي ستودني و قابل تقدير در زمينة فرهنگسازي نماز در مدارس داشته و دارند، كه اميدواريم در آينده به نتايج مطلوب رسيده و بتواند از پديدة نمازگريزي در جامعه پيشگيري نمايند.
7. برداشتهاي ناصحيح و استفادة ابزاري از دين؛ عامل آسيبزاي ديگر برداشتهاي سُست و ناصحيح و عرضة نادرست محتواي دين است. برداشتها و تفسيرهاي نادرست از دين از چند جهت قابل تصور است. برداشت ناصحيح بيشتر از سوي كساني مطرح ميشود كه بدون داشتن تخصص در دين، در تفسير و تبليغ دين دخالت ميكنند و در نتيجه در مورد نماز معتقدند كه پاك بودن دل كافي است و يا ميگويند چرا نماز بخوانيم، مگر خدا به نماز ما احتياج دارد؟! اين نوع برداشت از دين، به عبارت صحيح تر اين كجروي اگر مغرضانه نباشد، باعث ميشود كه هم خود نمازگريز بار بيايند و هم ديگران را به نمازگريزي دعوت نمايند.
8. عدم پاسخگويي به نيازها و پرسشهاي نسل جوان؛ با توجه به اين كه نوجواني و پرسشگري هم زاد هم اند، در اين دوره نوجوانان ميخواهند به رمز و راز هر موضوعي پي برند لذا سؤالاتي در مورد مسايل مذهبي، خدا، قيامت، فلسفة نماز و. . . براي آنها به صورت جدي مطرح مي شود. اگر پاسخ مناسب براي پرسشهاي خود نيابند و حكمت نماز و عبادات به صورت منطقي و قابل قبول براي آنها بازگو نشود، دست از نماز و ديگر مراسم مذهبي بر ميدارند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. صادق زادة قمصري . عليرضا و همكاران . تربيت اسلامي ويژة آسيب شناسي تربيت ديني . شمارة 6 . نشر تربيت اسلامي . 1380 .
2. سادئي . علي . آسيب شناسي و آسيب پذيري ديني و مذهبي نسل نو (تربيت ديني كودكان و نوجوانان) . ص 87 .
3. احمدي . سيد احمد . روان شناسي نوجوانان و جوانان . مشعل . 1373 .
پي نوشت ها:
[1] . طبرسي . مستدرك الوسايل . ج2 . ص625 .
[2] . براي مطالعة بيشتر مراجعه شود به : خاتمي . سيدعلي . فرهنگ و تهاجم فرهنگي . ص 390 .