خانه » همه » مذهبی » عمر حضرت نوح(ع)-زندگی نامه حضرت نوح(ع)-عمر حضرت صالح(ع)-زندگی نامه حضرت صالح(ع)

عمر حضرت نوح(ع)-زندگی نامه حضرت نوح(ع)-عمر حضرت صالح(ع)-زندگی نامه حضرت صالح(ع)

چنین گفته اند که نوح 170 ساله بود که به او رسالت پروردگاری و می آمد نوح 950 سال یا پنجاه سال از هزار سال کم قوم خویش را به پرستش خداوند تبارک و تعالی دعوت کرد در تمام مدتی که نوح قوم خویش را به خداوند یکتا دعوت می نمود فقط هفتاد نفر به وی گرویدند.در روایات آمده که هیچ پیامبری آن بلا و مصیبتی که از قوم خویش کشید چون نوح از قوم و طایفه خویش نکشید و آن آزار و اذیتی که نوح از قوم خود برد پیامبر دیگری این آزار را ندید در خبر آمده که گاهی از زخم زبان بسیار و آزار قوم خویش در یک روز ده باری بیهوش می شد . قوم نوح بت پرست بودند و چون نوح تایید کرد که به آیین من بگروید که عذاب پروردگار نزدیک است آنها گفتند ما از خدایان خویش دست بر نداریم و چون خدایان خویش را می بینیم آنها را خواهیم پرستید و بر آنها ستایش خواهیم برد . و آنچنان بود که نوح (علیه السلام) یکی از قوم خویش را که خردمند تر بود دعوت کرد و او را به پرستش خدای یکتا دعوت کرد چون سخنان نوح را بشنید برخاست و گفت اگر سخنان تو نیکو بودند و قابل آن مهتران و بزرگان و ملکان و شاهان را می پذیرفتند نوح فرمودند از خدای عزوجل آمرزش خواهید تا شما را بیامرزد نوح می گوید بار خدایا پروردگارا یکی را بر روی زمین مگذار اگر بگذاری همه بندگان تو را بی راه می کند و آنگاه حق تعالی دعای نوح را مستجاب کرد به او فرمود تا یک کشتی بسازد که وعده عذاب به کافران نزدیک است جبرئیل به نوح بیاموخت که چگونه کشتی بسازد جمع آوری و ساختن گشتی 6 ماه طول کشید پس آنگاه که کشتی آماده و پرداخته شد . ملک تعالی به نوح علامتی داد که هنگام عذاب چه وقت است و با او قراری گذاشت پس فرمود چون از تنور آب برآید آگاه باش که وقت عذاب این قدم خدا شناس فرا رسیده است . نوح قدم خویش و اهل خود را آگاه کرد و گفت که اینک زمان عذاب الهی فرارسیده است چنان که حق تعالی از پیش او را فرموده بود از هر چیزی که در این جهان بود جفت جفت کرده و برداشته پس از آسمان بارانی سخت بِیامد و طوفانی در گرفت تا هیجده روز از زمین آب می آمد در کشتی نوح آن هفتاد نفر که که به او ایمان آورده بودند و زن و فرزندان او با دختران و پسران و دامادان دوازده نفر بودند و نوح در آن هنگام چهار پسر داشت و چهار دختر و همه فرزندانش مومن بودند مگر پسری که کنعان نامیده می شد هنگام عذاب نوح به کنعان گفت ای پسر من با کافران مباش و با من در کشتی بنشین کنعان گفت نه من تو را می خواهم و نه دین تو را هر وقت سیل آمد بالای کوه می روم واز سیل رهایی پیدا می کنم . عذاب خداوند تمام شد و کشتی نوح بر جوی نشست . آن گاه نوح از کشتی بیرون آمد و آب ها از سر کوها پایین آمدند و کم شد اما هنوز دنیا پر از آب بود نوح چهل روز تمام با همه آن مردم و جانورانی که جفت جفت در کشتی گذاشته بود بماند و بر سر آن کوه ماندگار شد در مدت این چهل روز آب اندک اندک فرو آمد وسطح آن پایین می نشست تا زمانی که به زمین رسید ,
صالح ـ چون قوم ثمود هلاک شدند به بانگ جبرئل یکباره همه با چهار پایان مردند و خاکستر شدند اما صالح با آن گروه که به او گردیده بودند به نواحی دیگر رفتند و در شام سکنی گرفتند و صالح هیجده سال دیگر زندگانی کرد و شریعت بورزید و به روایت دیگر چهل هفت سال بزیست و از او هیچ کس نماند که پیامبری را شایسته باشد . و میان صالح و ابراهیم هیچ رسول و پیامبری نبود اما پیامبرانی بودند چنان که در خواب می دیدند که پیامبر هستند اما وحی برایشان نازل نشده بود و صاحب شریعت نبودند، بلکه در خواب می دیدند که پیامبرند و چنین بود که تا هنگامی که ابراهیم به رسالت برگزیده شد و صاحب شریعت گردید و بیرون آمد از خردسالی تا بزرگسالی صالح قوم خود را دعوت کرد که از خدای تعالی آمرزش طلبیده و از گناهان خود در پیشگاهش توبه کنند . ولی قوم ثمود از پندهایش سرپیچی می کردند آنان پیامبری صالح را انکار کردند و دعوتش را استهزاء نمودند و گفتند این دعوتی است که راستی و درستی منحرف است اگر ما از تو پیروی کنیم از صراط مستقیم منحرف شده ایم .
صالح قوم را از تهدید الهی بر خور داشت و رسالتش اینکه مبادا یاران صالح پیامبر زیاد شوند و او به تدریج به مقام اینکه با اهل و پیروان زیاد شده و بتدریج به مقام پیشوایی برسد در هر کاری به وی مراجعه کنند و او نیز مردم را به سوی خدا دعوت کند لذا از صالح در خواست معجزه کردند . صالح از میان کوه ماده شتری را بیرون آورد و گفت نشانه راستگویی من این شتر است باید که آب محل را بین خود و او تقسیم کنید یکروز برای شما , یکروز برای او یکروز برای او آن و نیز باید او را در چریدن زمین خدا آزاد بگذارید از آنجایی که صالح می دانست منکران با مشاهده این معجزه ایمان نمی آوردند ،بلکه کینه آنها بیشتر شده و آسیبی به شتر می رسانند گفت مبادا که به هیچ وجه آسیبی به این حیوان برسانید اگر چنین کنید بزودی عذابی بر شما نازل خواهد شد .
ناقه صالح در میان آن قوم بسر برد زمین خدا را می چرید و یک روز در میان آب محل را می نوشید همه روزه بر یاران او افزوده می شد این ماجرا کفار را به وحشت انداخت لذا از طبقه ضعیف ایمان آوردند و با نور ایمان دل خود را روشن کرده بودند پرسیدند آیا شما صالح را فرستاده پروردگار می دانید ؟ گفتند آری ما به آن دینی که صالح به آن مبعوث شده اعتقاد داریم و بر رسالتش ایمان داریم . کفار از شدت بیم و هراس جرات کشتن شتر را نداشتند تصمیم گرفتند با حیله برخی زنان و فریفتن جوانان آنان را تشویق به کشتن شتر کنند . دو جوان و هفت تن دیگر هنگامی که ناقه بیدار شد او را کشتند صالح به کافران وعده عذاب را تا سه روز داد این شتر چنین به نظر می آمد که این سه روز قوم کافر به سوی خدا باز آیند و توبه کنند اما آنها اسرار در عذاب می کردند چند تن از کفار با یکدیگر همدست شدند و تصمیم کشتن صالح و یارانش را کردند تا شاید از عذاب الهی نجات یابند ،ولی خداوند مهلتشان نداد و مکرشان را تباه ساخت خداوند صالح (علیه السلام) و یارانش را نجات داد و عذاب را بر قوم نازل فرمود . صاعقه عذابی بود که آن قوم را به کیفر اعمالشان رسانید و آنها در خانه هایشان به جسمی مبدل شدند .

منابع:
1- قصص الانبیاء ، ابو اسحق ابراهیم بن منصورین خلف نیشابوری .
2- نوح عین اله ارشادی .
3- قصص الانبیاء شهید بعماد زاده .
4- قصص الانبیاء قطب الدین سعیدین هبه الله الراوندی.
5- قصه های قرآن ،عباس قدیامی .
به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد