پديدة روشنفكري، يكي از پيامدهاي برخورد با غرب بود كه در ايران، نطفه آن در قرن نوزده بسته شده و پس از آن به جرياني تبديل شد كه تاريخ، فرهنگ، سياست، اقتصاد، اخلاق و همه چيز را كم و بيش تحت تاثير قرار داد.
دهة 30-20 يكي از پر آشوب ترين دوران فكري ايرانيان در دهههاي اخير است كه با سقوط ديكتاتوري رضاخان شروع و با جنبش نفت پايان ميپذيرد.
ويژگي مهم اين دوره در باب فرهنگ را بايد تسلط فكري كامل روشنفكران دانست؛ زيرا در اين دهه روحانيت به دلايل زيادي از سياست كنارهگيري كردند و حتي بسياري از آنان سياست را از ديانت جدا ميدانستند.[1]شاه و دربار فاقد قدرت كافي براي اعمال نظر بودهاند و تخت سلطنت بر پشت روشنفكران غربگرا حمل ميشد. جنگ قدرت بين استعمارگران و روشن نبودن تكليف ايران نزد آنها مجال خوبي به اين گونه افراد داده بود كه به نفع كشورهاي آرماني خود به تبليغ بپردازند و افكار روشنفكران معبود خود را اشاعه دهند. از ديگر مشخصههاي اين ايام ميتوان به حزب بازيهاي سرسامآور و گيج كننده همراه با انتشار مطبوعات بيشمار اشاره كرد. تعداد مطبوعات اين دهه را تا هزار و دويست نوع شمردهاند. دكتر حسين ابوترابيان شمار مطبوعات اين دهه را با ذكر نام و نام نويسنده و گرايش آن ذكر كرده است. اين در حالي است كه به گفتة وي در زمان رضاخان حداكثر تعداد مطبوعات به هفده نوع نميرسيد.[2]رشد چشمگير مطبوعات در اين دوره در ايامي كه تعداد با سواد و روزنامه خوان هم محدود بوده است، حاكي از انفجار انديشة روشنفكران است هر چند ثمره اين تلاشهاي فكري موجب پيوند ناگسستني افكار عموم ايرانيان با سياست و مسايل جهاني بود؛ ولي متأسفانه اين پيوند فكري كه رنگ غربي هم به خود گرفت فاقد معيار درستي بود اگر ملاك سخن را بر ارزيابي تأثير مطبوعات بگذاريم، ملاحظه ميشود كه در ايجاد آشوب فكري چه تأثير به سزايي داشتند.[3]در اين ايام روشنفكران با به كار بردن مفاهيمي چون: ارتجاع، ترقي، دشمن خلق و امپرياليست…. به جاي مفاهيمي همچون ارتداد، مفسد، طاغوت و مستكبر، كه ريشه در مذهب و فرهنگ، داشت، سعي داشتند نظام ارزشي جديدي بيافرينند. اولين اثر اين اوضاع ناديده گرفتن اعتقادات و چهارچوب انديشههاي اسلامي بود. به هر حال نظام ارزشي خاصي كه دستاوردهاي اين ايام بود، مدت مديدي معيار و سنجش و ملاك بود.
اين روند يعني مطبوعاتي كردن افكار با ارزشهاي اجنبي پسند، تبليغ ارزشهاي آنان از پايگاهاي حزب در معيّت انديشههاي غربگرايانه شاه فرصت كار بنيادي و اصولي را براي مدتي از روحانيت گرفت و فضاي مسمومي را به وجود آورد. در اين زمان افراد محدودي چون آيت الله كاشاني در متن قضايا و جريانات روز قرار داشتند و اكثر روحانيت در اين امور دخالت يا آگاهي از آن نداشتند.
پيدايش جبهة ملّي به عنوان مركزي براي فعالّان سياسي تحصيل كرده و روشنفكر در سال 1328 به نقش و عملكرد روشنفكران مربوط است، اين جبهه يك حزب غير مذهبي روشنفكري بود كه از روشنفكران مخالف با جناح چپ و شخصيتهاي سياسي غربگرا و روشنفكران مذهبي و سياستمداران مستقل تشكيل ميشد. اينها مخالفت علني با مذهب نداشتند و حتي از نيروهاي مذهبي هم بهره ميگرفت، لذا خيلي زود از حمايت مردمي برخوردار شد؛ اما به محض رسيدن به قدرت اين حزب هم با فدائيان اسلام در افتاد و هم با آيت الله كاشاني درگير شد و سرانجام پشتيباني روحانيون و عامه مردم را از دست داد.[4]انديشه ملي شدن نفت در اين شرايط پا به ميدان گذاشت و همه چيز را تحت تأثير خود قرار داد. همبستگي كه در جنبش نفت به وجود آمد در نهايت سبب شد كه ثمرة ده سال فعاليت سياسي روشنفكران مليگرا از بين برود، با بروز كودتا 1332 بساط دهه قبل با تمام مشخصاتش برچيده شد و بازيهاي مطبوعاتي و جايگاه سياسي روشنفكران به كلي از بين رفت. شاه كه تا اين زمان سلطنت ميكرد نه حكومت، مجدداً در پناه آمريكا قدرت را به دست گرفت، استعمار جديد آمريكا جانشين انگليس شد و پليس مخفي و سركوبگر ساواك جانشين قدرت نظاميان گرديد.
كودتاي 28 مرداد يك بيدار باش بود براي همه، پس از اين اگر چه روحانيت همچنان در سكوت به سر ميبردند؛ امّا در نتيجه اثرات مثبت اقدامات آيت الله كاشاني، اعتقاد عدم دخالت در سياست به مرور از اذهان روحانيون پاك شد و اين نهاد پس از گذراندن سالها خودسازي توانست نهضتي در ده سال بعد يعني سال 42 برپا كند.
در دورة پس از كودتا تنها نهضت مقاومت كه تشكل از مذهبيون سياسي و روشنفكران ديني بود به راه خود ادامه داد.[5]در اين زمان روشنفكران در حالهاي از يأس فرو رفتند كه در نتيجه به دربار و اجنبي پناه بردند؛ ولي پيدايش و رشد قشر جديدي به نام روشنفكر ديني و تحصيل كردة متعهد به اسلام به منزله عصايي بود كه امكان راه رفتن براي روحانيت را فراهم آورد. از مهمترين دستاوردهاي سالهاي 1332 تا 1342 ميتوان به سكوت و تسليم روشنفكران چپ و راست، تحمل و بردباري روحانيون جهت آماده شدن به يك قيام و نهضت بزرگ و اشتغال روشنفكران مذهبي به تطبيق دين با مسايل علوم جديد اشاره كرد. (نوشتن اصول فلسفه توسط علامه طباطبايي، نوشتن اصول و روش رئاليسم استاد مطهري، سخنرانيهاي آيت الله طالقاني، مهندس مهدي بازرگان و ناصر مكارم شيرازي) از اين جملهاند.
قيام 15 خرداد و نقش روشنفكران:
اولين حركت روشنفكران در اين زمان: فكر انتقال مرجعيت از قم به نجف اشرف بعد از رحلت آيت الله بروجردي بود كه اين فكر با درايت علما و نيروهاي مذهبي خنثي گرديد. روند رو به رشد تفكر روحانيت، به آنجا رسيد كه در 15 خرداد وارد صحنه كارزار شد و با اينكار اميد پيروزي را از همه گروهها سلب كرد، چون مردميترين مبارزه را به خود اختصاص داد. پايگاه مرجعيت جايي نبود كه روشنفكران چپ و راست بتوانند به آن دسترسي پيدا كنند؛ بنابراين ميتوان نتيجه گرفت، انديشه خرداد سال 42 خلع يد از همه جرياناتي بود كه درصدد بودند، مذهب را از صحنه خارج و يك مركزيت فكري جديدي به وجود آورند.
طرح انقلاب سفيد يا انجمنهاي ايالتي ـ ولايتي اوج ماجراي روشنفكران بود كه ميرفت، انقلابي به پا كند و جامعه را به دگرگوني كامل فرهنگي مبتلا سازد به هر صورت قيام 15 خرداد محصول برخورد خالصانه دو جريان يعني روشنفكران غربگرا و روحانيت روشنفكر از جمله امام خميني(ره) بود، برچسب ارتجاع به روحانيت كه حاصل كار روشنفكران بود، باعث شد كه بخش مهمي از كلامهاي حضرت امام ـ رحمة الله عليه ـ به رد ارتجاعي بودن اسلام و روحانيت بينجامد.[6]پس از وقوع جنبش 15 خرداد، حوزه فرهنگ مذهبي و روحانيت در يك طرف و فرهنگ در حال اشاعه غرب به وسيله شاه و روشنفكران وابسته در صف ديگري قرار گرفت. از آن پس چنان شد كه براي هر كس اعم از عامهي مردم و تحصيلكرده و بيسواد روشن شد كه حركت دستگاه يا روشنفكران غربگرا ارتباطي با اسلام ندارد و مرزبندي روشني بين اين دو گروه به وجود آمد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تحليل بر تداخل فرهنگي معاصر ايران نويسنده:عباس نصر.
2. ماجراي غم انگيز روشن فكري در اين نويسنده:سيد يحيي ثيربي.
3. نهضت امام خميني، ج1و2و3، نويسنده:سيد حميد روحاني.
پي نوشت ها:
[1] . به سخنان امام خميني درباره اين ايام، در صحيفه نور مراجعه شود.
[2] . ابوترابيان، حسين، مطبوعات ايران از شهريور 1326ـ1320، تهران، اطلاعات، 1466، ص13.
[3] . همان، ص8.
[4] . مدني، سيد جلال الدين، تاريخ سياسي معاصر ايران، دفتر انتشارات اسلامي، 1361، ج1، ص269.
[5] . بازرگان، مهدي، انقلاب در دو حركت، تهران، انتشارات نويسنده، 1363، ص 18-17.
[6] . موسوي خميني، سيد روح الله، صحيفه نور، ج اول، ص 68، (سخنراني 25/6/43)