طلسمات

خانه » همه » مذهبی » عوامل بی توجهی به نصایح و سخنان خوب

عوامل بی توجهی به نصایح و سخنان خوب

عوامل بی توجهی به نصایح و سخنان خوب

پس از شرکت در مجلس سخنرانی و وعظ و نصیحت یا دستیابی به مطالب ارزشمند، باید شخص درباره ابعاد متعدد آن به تفکر و اندیشه بپردازد و عوامل و موانع تاثیرگذاری آن را در وجود خویش شناسایی کند تا هرچه زودتر آن آموزه های معنوی را به مرحله عمل رسانده و آنها را در جان خود نهادینه کند.

46210 680 2 compressed - عوامل بی توجهی به نصایح و سخنان خوب

فکر مادی مانع از توجه به نصایح

کسی که همه امور زندگی خود و دیگران را با نگاه مادی می نگرد، او نمی تواند زیاد حرف خوب بشنود که برای روح او مفید باشد، زیرا طرز فکر او مادی است، یعنی لذت هر چیزی را که با حواس پنجگانه می تواند بدست آورد، فقط به آن گوش فرا می دهد تا با شنیدن و دنبال کردن به هدف مادی خود برسد، یا گاهی فقط صرف اینکه موضوع گفتگو اشیای مادی است، فکر او را خوشحال می کند و درباره ویژگی ها، قیمت ها، فواید، آسیب ها، ظاهر زیبا و به هر بحثی که مربوط به آن شی مادی باشد، می پردازد، درحالیکه ممکن است حتی از نظر مادی هیچ نفعی به او نرسد ولی صرفاً همین که درباره این گونه چیزها صحبت می کند و می شنود، لذت می برد، اما اگر درباره امور معنوی به او سخنی گفته شود، آن را نیز از منظر مادی می نگرد و آن آموزه معنوی را کوچک می انگارد، زیرا در آن سود مادی نمی یابد، لذا به آن بی اعتنایی می کند.

چنین شخصی نخست باید از فکر خود را از افکار مادی ارتقاء دهد و به عالم مافوق ماده و عالم غیب ایمان بیاورد تا سخنان معنوی و معارف دینی در او تاثیر بگذارد. قرآن کریم در سوره بقره اولین ویژگی متقین را “الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ” (۱) ذکر کرده است. وقتی انسان ایمان به غیب داشته باشد، انجام عبادت و تحمل رنج های مادی و معنوی برای او آسان می گردد. چون ایمان به غیب دارد راه حل مشکلات خود را جستجو می کند، از علماء سوال می کند و با عشق و علاقه به سخنان آنها گوش فرا می دهد و با ایمان به غیب به آن مواعظ معنوی عمل می کند.
 

عادت به قطع سخن دیگران

شخصی که عادت کرده است که وقتی مطلبی به ذهنش خطور می کند فوراً آن را بازگو می کند و به خودش فرصت فکر کردن و تامل درباره ابعاد مختلف آن نمی دهد، لذا تا مطلب جدیدی به ذهنش آمد اصلاً توجه به سخنان دیگران نمی کند که چه کسی چه سخنی می گوید، بلکه سخن دیگران را قطع کرده و حرف خود را می زند، او از شنیدن و بهره مندی از سخنان دیگران محروم می شود.

اگر به طور عمیق به این روش نادرست توجه شود معلوم می گردد که در حین گفتگوها مطلب جدیدی که به ذهن انسان می آید اگر انسان بلافاصله آن را بازگو می کند، هدف او بیش از اینکه نفع رساندن به مخاطب باشد، جلب توجه او به طرف خویش است، زیرا در امور معنوی باید اول خودسازی کند بعد به اصلاح دیگران بپردازد لذا مطلبی که به ذهن انسان می آید باید اولین تاثیر را بر خود شخص بگذارد و جهات مختلف مطلب را با رفتار خویش بسنجد و کمبودهای خود را با آن رفع کند، سپس هرگاه لازم و مناسب باشد به دیگران نیز بگوید.

اما مشکل اساسی تر اینجاست که او اصلاً متوجه این عادت ناپسند خود نمی شود تا برای اصلاح خود تلاش کند و از عادت خود جلوگیری کند. ولی کسی که سخنان دیگران را به هیچ وجه قطع نمی کند و صحبت آنان را خوب گوش می دهد و زیاد به دنبال سخن گفتن نیست، حتی منتظر تمام شدن صحبت گوینده نیست که بخواهد آنچه را که به ذهنش آمده بازگو کند، بلکه مطلبی که به ذهنش آمده آن را در حافظه خود نگهداری می کند و اگر در ارتباط با سخنان گوینده، نکته ای لازم است گفته شود آن را هم می گوید. چنین شخصی از چندین آسیب محفوظ می ماند و از چندین فایده بهره مند نیز می شود.

حضرت امام کاظم (علیه السلام) می فرمایند: “مَن سَلَّطَ ثَلاثا عَلى ثَلاثٍ فَکَأَنَّما أعانَ عَلى هَدمِ عَقلِهِ :مَن أظلَمَ نورَ تَفَکُّرِهِ بِطولِ أمَلِهِ، ومَحا طَرائِفَ حِکمَتِهِ بِفُضولِ کَلامِهِ، وأطفَأَ نورَ عِبرَتِهِ بِشَهَواتِ نَفسِهِ؛ فَکَأَنَّما أعانَ هَواهُ عَلى هَدمِ عَقلِهِ، ومَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ عَلَیهِ دینَهُ ودُنیاهُ”، “هرکس سه چیز را بر سه چیزْ چیره گردانَد، گویا به ویران کردن خِرد خویش کمک کرده است: کسى که روشنایى اندیشه اش را با آرزوى درازش تاریک کند؛ و تازه هاى حکمت (خِرد یا دانش) خویش را با زیاده گویى هایش از بین ببرد؛ و نورِ عبرت آموزى اش را با خواهش هاى نفسانى اش خاموش کند، گویا هوسِ خود را در ویران کردن خِردش کمک کرده است و کسى که خِردش را ویران کند، دین و دنیاى خود را تباه ساخته است”. (۲)

عدم تفکر در سخنان خوب

بیشتر امور معنوی چون مانند امور مادی ملموس و محسوس نیست، لذا پس از شنیدن امکان فراموش شدن آنها زیاد است و اگر آن مطالب فراموش شوند دیگر مورد غفلت قرار می گیرند. بدیهی است که وقتی مطلبی به دست فراموشی سپرده شد دیگر نه راجع به آن می توان تفکر کرد و نه می توان به آن عمل کرد. هنگامی که بیانات معنوی و سخنان آموزنده مورد تفکر و تعمق قرار نگیرند و به صرف شنیدن در حین بیان، اکتفاء شود، کم کم انسان نسبت به آن مواعظ موثر و مباحث ارزنده بی اعتنایی خواهد کرد و به همین غفلت خود عادت می کند.

بنابراین پس از شرکت در مجلس سخنرانی و وعظ و نصیحت یا دستیابی به مطالب ارزشمند، باید شخص درباره ابعاد متعدد آن به تفکر و اندیشه بپردازد و عوامل و موانع تاثیرگذاری آن را در وجود خویش شناسایی کند تا هرچه زودتر آن آموزه های معنوی را به مرحله عمل رسانده و آنها را در جان خود نهادینه کند.

گاهی ممکن است که شخص در یک جمله ارزشمندی تفکر کند که آن را از عارفان بزرگی مانند حضرت امام خمینی (ره) یا آیت الله بهجت (ره) شنیده است و همان یک جمله مسیر زندگی او تغییر دهد، اما کسانی هستند این همه سخنان آن بزرگواران را شنیدند اما تفکری در آن نکردند، لذا هیچ تحولی در آنها ایجاد نمی شود.

حضرت امام خمینی (ره) در نامه اخلاقی و عرفانی به آقای سید احمد خمینی (پندها و نصایح) می نویسند:

… پسرم! اکنون با تو که جوانی صحبت می کنم. باید توجه کنی که برای جوانان توبه‏‎ ‎‏آسان تر و اصلاح نفس و تربیت باطن سریع تر می تواند باشد. در پیران هواهای نفسانی و‏‎ ‎‏جاه طلبی و مال دوستی و خود بزرگ بینی بسیار افزون تر از جوانان است، روح جوانان‏‎ ‎‏لطیف است و انعطاف پذیر و آن قدر که در پیران حبّ نفس و حبّ دنیا است، در جوانان‏‎ ‎‏نیست. جوان می تواند با آسانی نسبی خود را از شرّ نفس امّاره رها سازد و به معنویات‏‎ ‎‏گرایش پیدا کند. در جلسات موعظه و اخلاق آن قدر که جوانان تحت تأثیر واقع‏‎ ‎‏می شوند، پیران نمی شوند. جوانان متوجّه باشند و گول وسوسه های نفسانی و شیطانی را‏‎ ‎‏نخورند. مرگ به جوانان و پیران به یک گونه نزدیک است. کدام جوان می تواند اطمینان‏‎ ‎‏حاصل کند که به پیری می رسد و کدام انسان از حوادث دهر مصون است؟ حوادث‏‎ ‎‏روزانه به جوانان نزدیک تر است.‏ (۳)

پی نوشت ها:

(۱) سوره بقره، آیه ۳.
(۲)  الکافی، شیخ کلینی، ج۱، ص۱۷.
(۳)  صحیفه امام، ج۱۶، ص۲۲۱.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد