عوامل بی توجهی به نصایح و سخنان خوب
فکر مادی مانع از توجه به نصایح
چنین شخصی نخست باید از فکر خود را از افکار مادی ارتقاء دهد و به عالم مافوق ماده و عالم غیب ایمان بیاورد تا سخنان معنوی و معارف دینی در او تاثیر بگذارد. قرآن کریم در سوره بقره اولین ویژگی متقین را “الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ” (۱) ذکر کرده است. وقتی انسان ایمان به غیب داشته باشد، انجام عبادت و تحمل رنج های مادی و معنوی برای او آسان می گردد. چون ایمان به غیب دارد راه حل مشکلات خود را جستجو می کند، از علماء سوال می کند و با عشق و علاقه به سخنان آنها گوش فرا می دهد و با ایمان به غیب به آن مواعظ معنوی عمل می کند.
عادت به قطع سخن دیگران
اگر به طور عمیق به این روش نادرست توجه شود معلوم می گردد که در حین گفتگوها مطلب جدیدی که به ذهن انسان می آید اگر انسان بلافاصله آن را بازگو می کند، هدف او بیش از اینکه نفع رساندن به مخاطب باشد، جلب توجه او به طرف خویش است، زیرا در امور معنوی باید اول خودسازی کند بعد به اصلاح دیگران بپردازد لذا مطلبی که به ذهن انسان می آید باید اولین تاثیر را بر خود شخص بگذارد و جهات مختلف مطلب را با رفتار خویش بسنجد و کمبودهای خود را با آن رفع کند، سپس هرگاه لازم و مناسب باشد به دیگران نیز بگوید.
اما مشکل اساسی تر اینجاست که او اصلاً متوجه این عادت ناپسند خود نمی شود تا برای اصلاح خود تلاش کند و از عادت خود جلوگیری کند. ولی کسی که سخنان دیگران را به هیچ وجه قطع نمی کند و صحبت آنان را خوب گوش می دهد و زیاد به دنبال سخن گفتن نیست، حتی منتظر تمام شدن صحبت گوینده نیست که بخواهد آنچه را که به ذهنش آمده بازگو کند، بلکه مطلبی که به ذهنش آمده آن را در حافظه خود نگهداری می کند و اگر در ارتباط با سخنان گوینده، نکته ای لازم است گفته شود آن را هم می گوید. چنین شخصی از چندین آسیب محفوظ می ماند و از چندین فایده بهره مند نیز می شود.
حضرت امام کاظم (علیه السلام) می فرمایند: “مَن سَلَّطَ ثَلاثا عَلى ثَلاثٍ فَکَأَنَّما أعانَ عَلى هَدمِ عَقلِهِ :مَن أظلَمَ نورَ تَفَکُّرِهِ بِطولِ أمَلِهِ، ومَحا طَرائِفَ حِکمَتِهِ بِفُضولِ کَلامِهِ، وأطفَأَ نورَ عِبرَتِهِ بِشَهَواتِ نَفسِهِ؛ فَکَأَنَّما أعانَ هَواهُ عَلى هَدمِ عَقلِهِ، ومَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ عَلَیهِ دینَهُ ودُنیاهُ”، “هرکس سه چیز را بر سه چیزْ چیره گردانَد، گویا به ویران کردن خِرد خویش کمک کرده است: کسى که روشنایى اندیشه اش را با آرزوى درازش تاریک کند؛ و تازه هاى حکمت (خِرد یا دانش) خویش را با زیاده گویى هایش از بین ببرد؛ و نورِ عبرت آموزى اش را با خواهش هاى نفسانى اش خاموش کند، گویا هوسِ خود را در ویران کردن خِردش کمک کرده است و کسى که خِردش را ویران کند، دین و دنیاى خود را تباه ساخته است”. (۲)
عدم تفکر در سخنان خوب
بنابراین پس از شرکت در مجلس سخنرانی و وعظ و نصیحت یا دستیابی به مطالب ارزشمند، باید شخص درباره ابعاد متعدد آن به تفکر و اندیشه بپردازد و عوامل و موانع تاثیرگذاری آن را در وجود خویش شناسایی کند تا هرچه زودتر آن آموزه های معنوی را به مرحله عمل رسانده و آنها را در جان خود نهادینه کند.
گاهی ممکن است که شخص در یک جمله ارزشمندی تفکر کند که آن را از عارفان بزرگی مانند حضرت امام خمینی (ره) یا آیت الله بهجت (ره) شنیده است و همان یک جمله مسیر زندگی او تغییر دهد، اما کسانی هستند این همه سخنان آن بزرگواران را شنیدند اما تفکری در آن نکردند، لذا هیچ تحولی در آنها ایجاد نمی شود.
حضرت امام خمینی (ره) در نامه اخلاقی و عرفانی به آقای سید احمد خمینی (پندها و نصایح) می نویسند:
… پسرم! اکنون با تو که جوانی صحبت می کنم. باید توجه کنی که برای جوانان توبه آسان تر و اصلاح نفس و تربیت باطن سریع تر می تواند باشد. در پیران هواهای نفسانی و جاه طلبی و مال دوستی و خود بزرگ بینی بسیار افزون تر از جوانان است، روح جوانان لطیف است و انعطاف پذیر و آن قدر که در پیران حبّ نفس و حبّ دنیا است، در جوانان نیست. جوان می تواند با آسانی نسبی خود را از شرّ نفس امّاره رها سازد و به معنویات گرایش پیدا کند. در جلسات موعظه و اخلاق آن قدر که جوانان تحت تأثیر واقع می شوند، پیران نمی شوند. جوانان متوجّه باشند و گول وسوسه های نفسانی و شیطانی را نخورند. مرگ به جوانان و پیران به یک گونه نزدیک است. کدام جوان می تواند اطمینان حاصل کند که به پیری می رسد و کدام انسان از حوادث دهر مصون است؟ حوادث روزانه به جوانان نزدیک تر است. (۳)
پی نوشت ها: