خانه » همه » مذهبی » عوامل رضامندی در زندگی (قسمت دوم)

عوامل رضامندی در زندگی (قسمت دوم)

عوامل رضامندی در زندگی (قسمت دوم)

فرایند و بازده انباشت پول پس از برآورده شدن نیازهای جسمانی، به تأمین نیازهای اجتماعی و روانی که شادمانی را افزایش می‌دهد نمی‌انجامد.

87f4b130 25fa 40c5 8f83 ceb632530e68 - عوامل رضامندی در زندگی (قسمت دوم)

ثروت بر شادی افراد، تأثیرهای گوناگونی دارد. البته این تأثیر در جوامع فقیر بیشتر است؛ اما تأثیر ثروت بر رضایت مالی، بیشتر از رضایتمندی از زندگی است. به همین جهت، رضایت از زندگی ثروتمندان از دیگر گروه ها تفاوت اندکی با هم دارند. آرگایل تصریح می‌کند که حتی در پایین ترین سطح درآمد نیز افراد شاد یافت می‌شوند. فرنهام و آرگایل در کتاب روانشناسی پول با طرح این پرسش که «آیا ثروتمندان، خوشبخت تر از تهیدستان هستند؟ و دستمزد چه تأثیری بر میزان رضایت از زندگی دارد؟» به نقش پول در رضامندی می پردازند. آن‌ها می‌گویند: بررسی های بسیاری در این زمینه وجود دارد که همه آنان همبستگی معادل ۲۵ درصد را نشان می‌دهند. یکی از این پژوهش ها، بررسی کیفیت زندگی مردم امریکا بود که کمبل و همکاران، آن را انجام دادند. هدی به یک الگوی علی دست یافت که همبستگی بین درآمد و رضایت را ۳۶ درصد پیش بینی می کرد؛ اما در آمد، تأثیر على مستقیم ناچیزی در میزان خوشبختی داشت. رضایت از دست مزد از متغیرهای دیگری به جز خود دست مزد تأثیر می‌گیرد. برای مثال اگر بتوان کارمندان را به شیوه های دیگر راضی کرد، از دست مزد خود اظهار رضایت بیشتری می‌کنند. همبستگی بسیار ناچیزی بین دستمزد و رضایت از دست مزد وجود دارد که بسیاری را به این نتیجه هدایت می‌کند که دستمزد نسبی بسیار مهم تر از دست مزد مطلق است.
 
فرنهام و آرگایل در توضیح و تبیین بیشتر این مسئله، به چهار دلیل اشاره می‌کنند. آن‌ها معتقدند که یک دلیل آن، سازگاری فرد با شرایط جدید است که بر اساس آن، با وضعیت جدید عادت می‌کند. لذا تأثیر آن از بین می‌رود. دلیل دیگر آن، مقایسه اجتماعی است و این بدان جهت است که همیشه افراد ثروتمندتر وجود دارند و افراد، خود را با افراد بالاتر، مقایسه می‌کنند. لذا همچنان ناراضی باقی می مانند. دلیل سوم آن، جایگزین ها ست که بر اساس آن، هر چه افراد کالاهای بی فایده بیشتری داشته باشند، چیزهای دیگری مانند دوستی و آزادی، بسیار ارزشمندتر به نظر می رسند. دلیل چهارم، نگرانی است که بر اساس آن، افزایش درآمد موجب تغییر کانون توجه فرد از موضوع های پولی به اموری (مانند پیشرفت فردی) می‌شود که کمتر قابل کنترل هستند. لذا از آن جهت نارضایتی افزایش می‌یابد. همچنین این محققان با طرح این پرسش که «چه رابطه ای بین درآمد و خوشحالی وجود دارد؟» بیان داشتند که پژوهش های بسیاری در مقیاس بزرگ انجام شده که در آن‌ها در آمد و میزان خوشحالی و رضایتمندی اندازه گیری شده است. در اغلب این بررسی ها همبستگی مثبت و مهمی در حدود پانزده درصد تا بیست درصد به دست آمده است. برادبرن در پژوهش خود مشاهده کرد که تأثیر مثبت درآمد بیشتر از آثار منفی آن است. دینر و همکاران، گروهی از مردم آمریکا را دو بار به فاصله ده سال، مورد مطالعه قرار دادند. نتایج هر دو دوره نشان داد که ارتباط بسیار نیرومندی بین درآمد و رفاه برای اقشار فقیر وجود دارد و برای درآمدهای بالاتر، سطح ثابت و برای گروه بسیار ثروتمند، افزایش نهایی نشان می‌دهد.
 
 با این وجود، این محققان بیان می دارند که دو گروه هستند که با این روابط همخوانی ندارند: تهیدستان راضی و ثروتمندان ناراضی و بدبخت؛ اما جالب این که این محققان از وجود پدیده دوم تعجب نمی‌کنند و آن را ناشی از روابط ضعیف میان پول و خوشبختی می‌دانند و نشان دهنده این که منابع مهم تری برای خوشبختی نیز وجود دارد؛ اما در باره گروه اول، از وضعیت آنان به عنوان «پارادوکس رضایتمندی» یاد می‌کنند و بر اساس نظر اولسون و شوبر، آن را به سازگاری و درماندگی آموخته شده مربوط می‌دانند که در اثر طولانی شدن تجربه ناتوانی در کنترل سرنوشت خود به وجود آمده است: الان کار در کتاب روانشناسی مثبت می‌گوید: تحقیقات نشان داده که کشورهای توسعه یافته و خیلی ثروتمند، اندکی شادتر (اما نه خیلی شادتر) از مردمی هستند که درآمد متوسط دارند. این مسئله شاید از آن جا ناشی می‌شود که آن‌ها خود را افرادی می‌بینند که زندگی شان بهتر از هر کس دیگری می گذرد. این تبیین ها از نظریه مقایسه اجتماعی برگرفته شده‌اند که بیان می‌کند شادمانی شخصی، بر فاصله ادراک شده بین وضعیت خود و دیگران مبتنی است. وی در ادامه تصریح می‌کند که مردم کشورهای برخوردار از اقتصاد پیش رفته که به کسب پول، بیش از دیگر آرمان‌های زندگی خود بها می‌دهند، از استانداردهای زندگی خود کمتر راضی اند. جالب این که وی در تبیین این مسئله می‌گوید: این ممکن است به این خاطر باشد که فرایند و بازده انباشت پول پس از برآورده شدن نیازهای جسمانی، به تأمین نیازهای اجتماعی و روانی که شادمانی را افزایش می‌دهد نمی‌انجامد. میزان این همبستگی منفی بین شادمانی و تلاش برای به دست آوردن پول در کشورهای محروم مطالعه نشد.
 
داروها: این گونه مواد، از طریق فعال شدن انتقال دهنده های عصبی در مغز، موجب ایجاد خلق مثبت و از بین رفتن خلق منفی می‌گردند. تا کنون پنجاه انتقال دهنده گوناگون شناسایی شده‌اند که مهم ترین آن‌ها عبارت‌اند از: سروتونین، دوپامین، اندروفین‌ها (مانند تریاک)، گابا، نورآدرنالین، الکل، پروزاک، آمفتالین های موجود در بنزدرین و قرص های نیروزا، قهوه نیکوتین، والیوم، کوکائین، هروئین، توهم زاها.
 
مذهب: مذهب، آثار مثبتی بر سلامت ذهنی، خصوصا بر سلامت وجودی رضامندی از زندگی دارد. همچنین بر شادکامی کلی و بهداشت جسم و روان نیز اثر دارد. به اعتقاد وی بیشترین اثر مذهب، بر بهداشت جسم و روان است.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص545-542، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد