عواملی که موجب رضامندی در موقعیتهای خوشایند میشود.
یکی از ابعاد زندگی، بعد خوشایند زندگی است. واکنش مناسب یا نامناسب به این موقعیت، نقش تعیین کنندهای در رضامندی یا نارضایتی دارد و در نهایت، شادکامی را تحت تأثیر قرار میدهد. واکنش منفی به نعمت و بعد خوشایند زندگی، «کفران» و ناسپاسی است. در قرآن کریم از کمی سپاس گزاران و فراوانی ناسپاسان، به عنوان یک واقعیت تلخ، یاد شده و در روایات، عاقبت آن، بدبختی دانسته شده است. قوم سبا نمونه ای از تمدتی است که با وجود نعمت فراوان، به خاطر کفران نعمت، دچار فلاکت و بدبختی شدند. این یک واقعیت هستی شناختی است که کفران، موجب از بین رفتن نعمت و فرود آمدن نقمت میشود. ناسپاسی، پدیده سرمستی را به ارمغان میآورد که در ادبیات دین از آن به عنوان «ترف» یاد میشود. ترف نیز یکی از عوامل نابودی نعمت است. بنابراین، از اموری که شادکامی را به مخاطره میاندازد، واکنش منفی به موقعیت ناخوشایند است.
رضامندی در خوشایند، به سپاسگزاری از داشتهها که در ادبیات دین از آن به عنوان «شکر» یاد میشود تبدیل میشود. شکر به معنای سپاسگزاری است. خلیل بن احمد فراهیدی، شکر را به معنای احسانشناسی و انتشار دادن آن میان مردم و سپاس از دهنده آن دانسته است. ابن فارس معتقد است که شکر، سپاسگویی از کسی به خاطر کار نیکی است که در حق انسان انجام داده است. همان گونه که روشن است، از دیدگاه این لغتشناسان و دیگران، شکر، واکنشی به احسان و انعام طرف مقابل است. لذا شکر، مربوط به داشتهها و نعمتهای انسان است. شکر از جایگاه بلندی در فرهنگ اسلامی برخوردار است تا آن جا که از جنود عقل شمرده شده است و این بدان معناست که سپاسگزاری، یکی از مؤلفههای خردمندی است و بدون آن، عقل انسان کامل نیست. همچنین از شکر به عنوان «مرز میان انسانیت و حیوانیت»، یاد شده است. از سوی دیگر در روایات، پیوندی میان شکر و ربوبیت برقرار شده و از خداوند متعال نقل شده که اگر انسان از خداوند به خاطر نعمتهایش تشکر نکند، باید پروردگاری جز او را انتخاب کند! بر انسان واجب است که از نعمتی که به او داده میشود، تشکر کند. سپاسگزاری، آرایه نعمت و دوران خوشایند است. بهترین و گرامیترین بندگان خدا کسانی هستند که وقتی مورد عطا قرار میگیرند، شکر میکنند.
شکر، مبتنی بر داشتههای زندگی و احساس برخورداری است. اگر انسان ببیند که در زندگی خود چیزهایی برای بالیدن وجود دارند، خرسند و سپاسگزار و راضی خواهد بود. ناسپاسی و نارضایتی هنگامی شکل خواهد گرفت که انسان احساس کند چیزی در زندگی ندارد. بنابراین، احساس برخورداری، موجب سپاسگزاری و رضامندی میشود. از این رو، باید عوامل شکرگزاری را به دست آورد. آنچه مهم است این که به نظر میرسد کفران، ریشه در شناختهای نادرست و واکنش های نامناسب به خوشایندها دارد و در مقابل، همه عوامل شکر، ریشه در شناختهای درست و واکنش های مناسب دارند. برای رسیدن به سعادت و شادکامی در زندگی، به امکانات متعددی نیازمندیم؛ اما این که این امکانات چه هستند، مسئلهای است که اشتباه در آن، موجب نارضایتی میگردد. فهرست داشته های عنصری است که هم به وسیله آن، میزان برخورداری و نابرخورداری سنجیده میشود و هم جهتگیری تلاش و فعالیت انسان را تعیین میکند. برخی، داشتههای زندگی را فقط در مادیات منحصر میبینند و به همین جهت، معیار سنجش و ارزیابی آنان، داشتن یا نداشتن امکانات مادی است. از این رو، چنین افرادی، هنگام کاستی در امکانات مادی، امکانات غیر مادی را لحاظ نمیکنند و لذا خود را محروم به شمار میآورند. این در حالی است که وقتی موضوع امکانات، در مقیاس انسان بررسی شود، مصادیق غیر مادی نیز پیدا میکند. لذا با وجود امکانات غیر مادی نمیتوان کاملا احساس محرومیت و نارضایتی داشت. همچنین نمیتوان نسبت به تأمین این بخش از امکانات، بیتفاوت بود؛ چرا که موجب نارضایی واقعی میگردد. بنابراین، یکی از عوامل رضامندی، اصلاح فهرست امکانات بر اساس واقعیتهای انسانی است.
از آن جا که انسان، بعد غیر مادی و هدفی غیر از تمتع دنیوی نیز دارد، داشتههای او نیز شامل امور غیر مادی میشود. واقعیت این است که زندگی انسان به ویژه انسان مؤمن، تهی نیست. نعمتهای فراوانی در زندگی انسان وجود دارند که میتوانند احساس خوشبختی را به انسان بدهند؛ ولی چون ناشناختهاند، تأثیر خود را ندارند. دین در عین این که امور مادی را جزو امکانات لازم برای زندگی میشمرد، اما انحصار آن را در این امور اشتباه میداند. این بدان جهت است که در این جا موضوع سخن، «انسان» است، نه جماد و نبات و حیوان. از این رو، داشتهها و امکانات او برای زندگی نیز بر اساس ماهیتش تعریف میشود. از سوی دیگر، در تأمین امکانات نیز نباید متوقف بر مادیات شد و از امور غیر مادی دست کشید. در بحثهای پیشین، تعریف واقعی از برخورداری (غنا) بیان کردیم و گفتیم که برای رضایتمندی، نیاز به هماهنگی میان تعریف ما و تعریف واقعی برخورداری است. این یک اصل است که تعریف خاص، مصداق خاص نیز پیدا میکند. از این رو، پس از مفهومشناسی غنا، نوبت به شناخت مصداقهای واقعی برخورداری میرسد. وقتی میتوان وضعیت خود را از جهت برخورداری مورد ارزیابی قرار داد که بر اساس تعریف برخورداری، مصداقهای آن را نیز شناخته باشیم. در مصداقشناسی نیز باید واقعگرا باشیم و آنچه را که واقعا مصداق برخورداری است، مصداق بدانیم. این، بحثی کاملا شناختی است. کسی که میخواهد به رضامندی دست یابد، باید در بعد اندیشه به این موضوع بپردازد که مصداقهای واقعی برخورداری کدام اند؟ لذا این یک بحث مصداقشناسی است.
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص265-259، مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، قم، چاپ دوم، 1394