غيرت دينى از نگاه ملا احمد نراقى (2)
غيرت دينى از نگاه ملا احمد نراقى (2)
غيرت و حسادت
در اين كه ريشه غيرت چيست؟ و آيا مىتوان حسادت را ريشه غيرت شمرد؟ شمارى بر اين باورند و مىگويند: غيرت همان حسادت است كه تغيير اسم داده است و انسان چون حس حسادت دارد، حمله و اهانت و دشنام و ناسزاگويى به آنچه را كه عشق مىورزد و علاقه دارد، بر نمىتابد در برابر يورشگران و ناسزاگويان، به سختى قد مىافرازد و غيرت مىورزد.
شهيد مطهرى، در اينباره مىنويسد:
«حسادت و غيرت دو صفت كاملا متفاوتند و هر كدام ريشهاى جداگانه دارد. ريشه حسادت، خودخواهى و از غرايز و احساسات شخصى مىباشد؛ ولى غيرت، يكى حس اجتماعى و نوعى است و فايده و هدفش، متوجه ديگران است. غيرت، نوعى پاسبانى است كه آفرينش… در وجود بشر نهاده است … غيرت، يك شرافت انسانى و يك حساسيت انسانى است نسبت به پاكى و طهارت جامعه. انسان غيور، همانطور كه راضى نمىشود دامن ناموس خودش آلوده گردد، راضى نمىشود دامن ناموس اجتماع هم آلوده شود؛ زيرا غيرت غير از حسادت است. حسادت، يك امر شخصى و فردى و ناشى از يك سلسله عقدههاى روحى است؛ اما غيرت، يك احساس و عاطفه نوع بشرى است. اين خود، دليل است كه غيرت، از خودپرستى ناشى نمىشود.» (17)
غيرت، يك اراده و حالت روحى و اخلاقى است كه در اجتماع نمود و بروز پيدا مىكند. با اين شاخصه و نشانى مىتوان جامعههاى بشرى را به جامعههاى با غيرت و بىغيرت تقسيم كرد. در جامعهاى كه در برابر ناهنجاريهاى اخلاقى و حركتهاى پست و غيرانسانى ايستادگى و دفاع كمرنگ باشد و مردم تماشاگر صحنههاى فساد و فحشاء و آلودگيهاى خانوادگى و جنسى و شهوانى باشند، حس غيرت مرده است و از مردانگى و جوانمردى خبرى نيست. در برابر، آن كسانى كه از اين ناهنجاريها رنج مىبرند و وجدانشان آنان را دربرابر اين صحنهها آرام نمىگذارد و از خود واكنش نشان مىدهند، انسانهاى غيرتمند و شرافتمند به شمار مىروند . ملااحمد نراقى، در نوشته اخلاقى خويش، به مقوله «غيرت» از زواياى گوناگون پرداخته است كه در ادامه نوشتار به آن اشارت خواهيم كرد. درباره جايگاه غيرت و فرق آن با ديگر مقولههاى اخلاقى، مانند: حسادت مىنويسد:
«حسد عبارت است از تمناى زوال نعمت از برادران مسلم خود از نعمتهايى كه صلاح او باشد . و اگر تمناى زوال نعمت از او نكند؛ بلكه مثل او را از براى خود خواهد، آن را «غبطه» و مناقشه خوانند. و اگر زوال چيزى را از كسى خواهد كه صلاح او نباشد، او را غيرت گويند .» (18)
مىنگريد كه چگونه اين عالم مرزشناس، مفاهيم دينى و اخلاقى را مرزبندى كرده و جايگاه هر يك را به خوبى و گويايى نشان داده است.
حسد، آرزويى است منفى كه آدمى نسبت به ديگران مىورزد. چنان تنگنظرى و خودخواهى بر جان انسان حسود حاكميت يافته كه با تمام وجود، خواستار نابودى نعمت از ديگران است. اما غيرت، يك خواست و آرزوى مثبت است. انسان با غيرت، هنگامى كه گفتار و يا رفتارى را از برادر همكيش خويش مىبيند كه وجود و نمود آن، ارزش و جايگاه او را پايين مىآورد، تلاش مىورزد، تا به هر وسيله آن شخص را دگرگون سازد و اراده انسانى و اخلاقىاش را توانا و نيرومند سازد. بدينسان روشن است كه بين «حسد» و «غيرت» فرق و تفاوت بسيار است.
غيرت در فرهنگ دينى
اسلام دينى است همآهنگ با فطرت و عقل بشرى. آنچه در تكوين و آفرينش انسان به عنوان وسيله حراست و نگاهبانى گوهر انسانى او پيشبينى شده و در نهاد او به وديعت گذاشته شده، در تشريع و قانونگزارى شرع نيز، مورد تأييد و حمايت قرار گرفته است. امام صادق (علیه السلام) ده چيز را به عنوان بزرگواريهاى اخلاق (مكارم اخلاق) نامبرده كه از آن شماراست «غيرت» . (19)
پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مىفرمايد:
«الغيرة من الايمان.» (20)
غيرت، جزئى از ايمان است.
امام على (علیه السلام) فرمود:
«ما زنى غيور قط.» (21)
انسان غيرتمند هرگز آلوده دامن نمىشود.
در پارهاى از احاديث مىخوانيم:
«خداوند غيور است و حرامها را دوست نمىدارد.» (22)
از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده كه فرمود:
«ما احد اغير من الله و من غيرته أنه حرم الفواحش و حد الحدود.» (23)
هيچكس از خدا با غيرتتر نيست. از اين روى، خداوند تمام كارهاى زشت را حرام كرده و براى آنها مرزهايى معين كرده است.
اين سخن، اشاره است به آيه شريفه:
«قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها وما بطن.» (24)
در نگاه دين، غيرت ارزش است و پسنديده كه بالاترين و شريفترين مرحله آن از آن پروردگار عالم است و بندگان او نيز، هر يك به اندازه برخوردارى از اين ارزش اخلاقى و انسانى، به او نزديك مىشوند.
از چشمانداز عالمان دين، حساسيت مثبت و احساس مسؤوليت در برابر آنچه كه مورد علاقه و عشق آدمى است و يا ايده و مرامى است كه آن را برگزيده و حق مىشمرد و مىداند، نه تنها ناپسند نيست، بلكه نوعى تكليف و وظيفه به شمار مىرود.
نراقى مىنويسد:
«دانستى كه حميت و غيرت آن است كه آدمى نگاهبانى كند دين خود و اولاد و اموال خود را و از براى محافظت و نگاهبانى هر يك، طريقهاى است كه صاحب غيرت و حميت از آن تجاوز نمىكند … بىغيرتى و آن كوتاهى و اهمال كردن در محافظت آنچه نگاهبانى آن لازم است، از دين و عرض و اولاد و اموال.» (25)
براى ريشهيابى غيرت در فرهنگ دينى و روشن شدن مفهوم آن، به واژههاى همافق آن نيز بايد نگريست:
غيرت و حميت
واژه «حميت» در اصل از ماده «حمى» به معناى حرارتى است كه از آتش يا خورشيد يا بدن انسان و مانند آن پديد مىآيد. به همين جهت به حالت تب «حمى» گفته مىشود و به حالت خشم و تعصب خشمآلود «حميت» گويند.
پژوهشيان واژهشناس، مفهوم و گونههاى حميت را اينگونه كالبدشكافى كردهاند:
«حميت، خشمگين شدن، هيجانى شدن، ناخوش داشتن، اسمى است كه جايگزين مصدر شده، مانند: سكينه كه به معناى سكون است.
حميت بر دو گونه است:
الف. حميت پسنديده و آن در جايى به كار مىرود كه نگاهداشت آن بر او لازم است و آن عبارت است از: دين، خانواده و وطن. اينگونه پاسداشت و حميت را «غيرت» مىنامند و اين نوع از حميت، مثبت و سازنده است و در رديف مكارم اخلاقى به شمار مىرود.
ب. حميت ناپسند، و آن حالت روگردانى از حق و زورگويى و غارتگرى است كه از آن به «عصبيت» و حميت جاهلى ياد مىشود. ريشه اين خوى زشت، خشم و غضبى است كه همراه با خودبينى، خودشگفتى و خودبزرگبينى باشد.» (26)
حميت ناپسند و تعصب كور، حالتى است كه بر اثر جهل و كوتهبينى و سستى در انديشه و فرهنگ، پديد مىآيد. اين حالت، بيشتر در ميان مردمانى رواج دارد كه از فرهنگ و تمدن بشرى بىبهرهاند و با جنگ و درگيرى و قتل و غارت خو كردهاند. اينخوى، با اين ويژگى، در هر فرد و جامعهاى پديد آيد، تباهى مىآفريند. بسيارى از سنتهاى غلط، خرافى و انحرافى و پافشارى قومها و ملتهاى منحرف در برابر انبياء و رهبران الهى، ريشه در همين حميت جاهلى دارد:
«اذ جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحمية، حمية الجاهلية، فأنزل الله سكينته على رسوله و على المؤمنين و الزمهم كلمة التقوى…» (27)
آنگاه كه كافران در دلهاى خود تعصب [آنهم] تعصب جاهليت ورزيدند، پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خويش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت.
در اين آيه شريفه حميت جاهلى و آرامش ايمانى در برابر هم قرار گرفته است.
فرهنگ جاهلى، همواره مردمان را به تعصب و خشم كور و سوزان فرا مىخواند. مرز شكنى و حرمت نگه نداشتن، و بىاعتنايى به قانونها و آيينهاى فردى و اجتماعى، از نشانههاى بارز آن است.
اما فرهنگ دينى كه ريشه در سكينه و آرامش درونى برخاسته از ايمان دارد، نمونههاى روشنى همچون رفتار همراه با بردبارى و وقار و متانت و تحمل و بزرگوارى را در جامعه رواج مىدهد و مردمان را به آن سمت و سو فرا مىخواند.
به هر حال، حميت، مثبت و سازنده، خاستگاه «غيرت» است.
امام على (علیه السلام) مىفرمايد: «على قدر الحمية تكون الغيرة.» (28)
غيرت هر كس به اندازه حميت اوست.
و مىفرمايد: «شجاعة الرجل على قدر همته و غيرته على قدر حميته.» (29)
شجاعت مرد همسان همت اوست و غيرت او، هم تراز حميت او.
غيرت و عصبيت
عصبيت و تعصب، به معناى جانبدارى از شخص، جريان، مرام و انديشهاى است كه آدمى به آن گرويده است. به آن جمعى كه داراى سازمان و تشكيلات گروهى باشند و دستهجمعى از يكديگر طرفدارى كنند «عصابه» (30) گويند:
طريحى در مجمعالبحرين مىنويسد:
«التعصب من العصبية وهى المحاماة والمدافعة عمن يلزمك امره او تلزمه لغرض.» (31)
واژه تعصب، برگرفته از عصبيت است و آن به معناى جانبدارى و دفاع از كسى است كه فرمان او بر تو لازم است، يا طرفدارى از كسى است كه او را به خاطر هدفى برگزيدهاى.
عصبيت، همافق با «حميت» است و مانند آن به دو گونه مثبت و منفى درخور تصوير است. زهرى مىگويد: از امام علىبن الحسين (علیه السلام) معناى «عصبيت» را پرسيدم، فرمود:
«العصبية التى يأثم عليها صاحبها ان يرى شرار قومه خيرا من خيار قوم آخرين و ليس من العصبية ان يحب الرجل قومه، ولكن العصبية ان يعين قومه على الظلم.» (32)
تعصب ناپسندى كه دارنده آن گناهكار به شمار مىرود آن است كه: بدى خويشان خويش را نيك ببيند و آن بديها را بر نيكى ديگران برترى دهد، لكن دوست داشتن و طرفدارى از خويشان امرى است پسنديده.
آنچه مصداق «عصبيت» منفى است آن است كه كسى قوم و قبيلهاش را بر ستم و ستمگرى يارى رساند.
درد دين داشتن، در گسترش ارزشها كوشيدن، جبهه حق را قدرت بخشيدن، ستمديدگان را يارى رساندن، از حق و حقيقت حمايت كردن، مصداقهاى روشن و گويايى از «تعصب» مثبت هستند كه در كلام امام على (ع) به آن اشارت شده است:
«ان كنتم لامحالة متعصبين فتعصبوا لنصرة الحق.» (33)
اگر قرار است از خود تعصب نشان بدهيد، آن را در راستاى يارى حق، به كار گيريد.
و يا مىفرمايد:
«تعصبوا لخلال الحمد من الحفظ للجار والوفاء بالذمام والطاعة للبر والمعصية للكبر و تحلوا بمكارم الخلال.» (34)
براى خويهاى ستوده تعصب بورزيد كه عبارتند از: نگاهداشت حرمت همسايه، وفا كردن به پيمانها، گسترش نيكى، و نيكوكارى، و پرهيز از تكبر و خودخواهى و خود را به اين خصلتهاى ارزنده بياراييد.
پاىبندى به اصول شريعت و نگهداشت مرزهاى حلال و حرام، حركت در مسير گسترش ارزشها و پيشگيرى از آلوده شدن فضاى جامعه به ناهنجاريها و رفتارهاى فسادانگيز و فتنهساز، دفاع از دين، در افتادن با فتنهها و شايعهها و شبههها، تعصب روا و پسنديده است كه با فرهنگدين سازگارى دارد و عالماندينى نيز آن را مورد ستايش و سفارش قرار دادهاند.
ملااحمد نراقى مىنويسد:
«عصبيت و آن عبارت است از سعى نمودن در حمايت خود يا چيزى كه به خود نسبت دارد، از دين و مال و قبيله و عشيره و اهلشهر، يا اهلصنعت خود و امثال اينها، به قول، يا فعل و آن، بر دو قسم است:
زيرا آن را كه حمايت مىكند و سعى در دفع بدى از آن مىكند، اگر چيزى است كه حفظ و حمايت آن لازم است و در حمايت كردن از حق تجاوز نمىكند و انصاف را از دست نمىدهد، اين قسم ممدوح و پسنديده و از صفات فاضله است و آن را «غيرت» گويند.
و اگر چيزى را كه حمايت مىكند، چيزى است كه حمايت آن شرعا خوب نيست، يا در حمايت، از حق و انصاف تجاوز مىكند و به باطل داخل مىشود، اين قسم از عصبيت مذموم است و از رذايل صفات متعلقه به قوه غضبيه است.» (35)
در اين فراز چند نكته اساسى نهفته است:
.1 عصبيت، قلمرو گستردهاى دارد: قومى و قبيلهاى، شهروندى، صنفى و دينى.
2. عصبيت مثبت گاهى در گفتار انسان نمود پيدا مىكند و گاهى در رفتار خود را نشان مىدهد .
3. آنچه انسان نسبت به او تعصب مىورزد، بايد ارزشمند و امرى مباح و روا باشد.
4. دفاع از آنچه پشتيبانى از آن لازم است، بايد از چارچوب حق و انصاف خارج نشود.
5. از چيزى بايد پشتيبانى كرد و نسبت به آن عصبيت داشت كه عقل و شرع آن را پسنديده باشند .
6. عصبيت، بايد همراه با بصيرت باشد و گرنه مشكلساز و خطرآفرين مىگردد.
بدينسان، روشن شد كه: حميت، عصبيت و غيرت اگر درست و بجا به كار رود پيامدهاى سازنده و سودمندى در جامعه دينى، به دنبال خواهد داشت.
پی نوشت ها :
.17 مجموعه آثار، شهيد مطهرى، ج19/ .417 414
.18 معراجالسعاده344/.
.19 معانى الاخبار، شيخ صدوق191/.
.20 سفينةالبحار، محدث قمى، ج6/711، دارالاسوة، قم.
.21 نهجالبلاغه، حكمت .305
.22 بحارالانوار، ج12/ .46
.23 همان ج73/ .361
.24 سوره اعراف آيه .33
.25 معراجالسعادة152/.
.26 رياض السالكين فى شرح صحيفه سيد الساجدين، ج2/348، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين، قم.
.27 سوره فتح، آيه .26
.28 غررالحكم، آمدى، ج4/311، دانشگاه تهران.
.29 همان181/.
.30 مجمعالبحرين، واژه عصب.
.31 همان.
.32 اصول كافى، ج2/ .308
.33 غررالحكم، ج3/ .20
.34 همان311/.
.35 معراجالسعاده215/.
منبع: www.naraqi.com
ادامه دارد…