فايده تاريخ چيست؟
هنگامي که مرگ يعقوب فرا رسيد و از پسران خود پرسيد که پس از من چه چيز را پرستش خواهيد کرد؟
گفتند: خداي تو و خداي پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را که خدايي يگانه است وشريک ندارد خواهيم پرستيد. قرآن مي گويد « تلک امة قد خلت لها ماکسبت و لکم ماکسبتم ولا تسئلون عمّآ کانوا يعلمون »(1) يعني يعقوب و فرزندان خداشناس او ملتي بودند که رفتند و نيک و بد خود را با خود بردند نه نيکي هاي آنان را به شما خواهند داد و نه از بديهاي ايشان بر شما خواهند نهاد.
سپس قرآن در سوره بقره پس از آيه 140 که مي گويد: مگر شما مي گوييد که ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و دوازده سبط بني اسرائيل يهودي يا نصراني بوده اند، اي رسول خدا به اينان بگو: آيا شما بهتر مي دانيد يا خدا و چه کسي ستمکارتر است از آنکه شهادتي از خدا نزد او باشد و آن را مخفي کند و خدا از آنچه انجام مي دهيد غافل نيست، اينجا هم بعد از اين آيه مي گويد « تلک امة قد خلت » يعني اولاد ابراهيم و فرزندان او يهودي يا نصراني نبوده اند و پيش از موسي و عيسي (عليه السلام) مي زيسته اند، ثانياً هر چه بوده اند و هر کيشي که داشته اند و هر نيک و بدي ارتکاب مي کرده اند به حال شما چه سود و زياني دارد. اگر مردمي نيک بوده اند و کار نيک و شايسته انجام داده اند و اگر مردمي بد و بدکار بوده اند شما چرا نگران بدي هاي آنها باشيد مگر ممکن است که روز حساب شما را مسؤول بدي هاي آنها بشناسند؟
سلام و درود فرستادن به روح پاک شهيدان و رادمردان و از جان گذشتگان راه خدا و لعن و نفرين کردن به کساني که در مقابل حق ايستاده اند و به روي اهل حق شمشير کشيده اند،و مردان با فضيلت و باتقوي را که بهترين سرمايه هر ملتي هستند از ميان برده اند کاري است نيک و شايسته. اما نمي تواند سعادت انسان را تأمين کند مگر آنگاه که آدمي هم فکر و هم افق و همگام مردان نيک باشد. و در فکر و عمل از بدکاران کناره گيري کند، و گرنه سخن همان است که خدا گفته « تلک امة قد خلت » آن نيکان و بدان، و آن مردان پاک و ملکوتي، وآن بد سيرتان آدمي صورت ملتي هستند که به راه خود رفته اند، هر چه توفيق و خوبي و نيکي داشته اند براي خود آنها است. و هرچه گناه و بدي و ستمگري داشته اند برخود ايشان بار است، نه شما بر کارهاي نيک ايشان پاداش خواهيد برد، و نه بر کارهاي بدشان مسئول هستيد.
تکرار اين آيه هم در سوره بقره آنهم در فاصله کمتر از ده آيه براي آن است که توجه به اين موضوع بسيار مهم است، و نبايد کسي به اين دلخوش باشد که بگويد حسين بن علي (عليه السلام) و ياران او مرداني بزرگ و بزرگوار بوده اند. يا ابن زياد و يزيد و همکارانش مردمي بد و بيراه.
مردم و انتقاد از بدکاران
چه بسا مردمي که ممکن است به روح مقدس امام (عليه السلام) درود مي فرستند اما خود از لحاظ فکر و عمل و طرز کار ابن زياد را پسنديده اند. و راه او را در پيش گرفته اند. و چه بسا مردمي که از بدان گذشته تاريخ انتقادها کرده اند و بدها گفته اند و عذاب هاي فراوان براي ايشان خواسته اند اما در طرز رفتار و کردار خويش همان ها را به عنوان پيشوا و رهنما برگزيده اند.
در اين نکته شبهه اي نيست که تأييد حق و اهل حق به هر نسبتي که باشد و مبارزه با بدان و بدي ها هر چند کاري است خوب و در حد خود اثربخش، اما انسان را در رديف نيکان و سعادتمندان قرار نمي دهد، و از جرگه بدان و بدکاران بيرون نمي آورد، مگر آنگاه که روش عمل انسان به آنان نزديک شود و از اينان دور گردد، و در اين صورت است که مي شود گفت من هواخواه و طرفدار خوبان و نيکانم و دشمن و مخالف بدان و بدکاران. قرآن مجيد به موضوع تاريخ و نقل سرگذشت ملت هايي که آمده اند و رفته اند و نقل و قصص پيامبران (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و کساني که با ايشان در افتاده اند بسيار عنايت فرموده است، و قسمتي مهم از آيات و سوره هاي قرآن مجيد به نقل و بيان همين موضوع يعني تاريخ گذشتگان اختصاص يافته است، اما منظور ازاين قسمت تنها آن نبوده که مسلمانان جهان بدانند که موسي (عليه السلام) مرد خوبي بود، و فرعون مرد بدي، يا قوم عاد و ثمود مردمان بد و بيراه بودند، و فلان ملت ديگر مردمي خوب و سربه راه. خوبي موسي (عليه السلام) و ديگر پيمبران خدا و خوبي مسيحيان نجران که به دست ذونواس پادشاه يمن کشته شدند و بدي ذونواس به حال مسلمان چه سود و زياني دارد.
بهره مندي از تاريخ گذشتگان
نقل تاريخ گذشتگان براي آن است که مسلمانان در علل پيشرفت و سعادتمندي و سرفرازي ملتي، و بدبختي و زبوني و بيچارگي ملتي ديگر تأمل کنند و آنچه را در ملتهاي گذشته جهان موجب سربلندي و سرفرازي و نيرومندي و سروري بوده است بشناسند و پي آن بروند و نيز آنچه را در ملت هاي گذشته دنيا باعث سقوط و بدبختي و گرفتاري به عذاب خداي متعال و نابودي مي شده است نيک بشناسند و از آن پرهيز کنند و بدانند که سنت خداي متعال عوض نمي شود و تغيير نمي کند، و اگر قومي به جهتي در دنيا سرفراز شده اند آن نکته هميشه موجب سرفرازي خواهد بود. و اگر ملتي به علتي بدبخت و زبون شدند آن علت هميشه باعث بدبختي و زبوني خواهد گشت.
سنتهاي خداوندي
کلمه سنت هرجا که در قرآن مجيد استعمال شده به همين معني لغوي است يعني روش و طرز عمل که خداي متعال با امت هاي گذشته داشته و در همه جا خدا مي گويد که سنت من تغيير پذير نيست، براي عزت و سربلندي راهي است که تغيير نمي کند، و براي بدبختي و بيچارگي هم راهي و علتي که تغيير پذير نيست.
« سنّة الله في الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا » (2).
بندگان منافق صفت
يعني آن گونه رفتاري که خدا درباره بندگان منافق و گنه کار خود داشته است که اول پيمبران و فرستادگان برايشان بفرستد و اتمام حجت کند و راه خوب و بد و حق و باطل را براي ايشان روشن سازد، و پس از اتمام حجت آنان را که ايمان نياورند و به کفر خويش اصرار ورزند هلاک گرداند و نابود کند، و آنان را که با خدا و پيغمبرش از راه دورويي و فريبکاري و نفاق در آيند، و هم با خدا باشند و هم با دشمنان خدا، و هم از رسول خدا غنيمت جنگ و ديگر بهره هاي مسلماني گرفته باشند، و هم از دشمنان او حق حساب جاسوسي و فتنه انگيزي. اينان را رسوا کند، و دستشان را از هر دو طرف کوتاه سازد، و رانده اينجا و آن جا کند، اين سنت خدا تغيير ناپذير نيست و نبايد انتظار داشت که نفاق و دورويي روزي موجب شرمندگي و رسوايي باشد و روزي باعث سرفرازي و نيک نامي. در قرآن سوره اسراء نيز همين نکته به اين گونه بيان شده:
« سنة من قد ارسلنا قبلک من رسلنا و لاتجد لسنتنا تحويلا » (3).
تحويل هم همان تبديل و تغيير و از حالي به حالي بردن است در سوره انفال نيز کلمه سنّت به همين معني به کار رفته است.
« قل الذين کفروا ان ينتهوا يغفر لهم ما قد سلف، و ان يعود وافقد مضت سنة الاولين »(4).
يعني به کافران بگو اگر از کفر و عناد خويش بازگردند و دست از عناد يا حق کوتاه سازند آمرزيده شوند، و اگر به کفر و عناد خود باز گردند روش ما درباره گذشتگان عمل شده است، يعني درباره اينان هم همان روش به کار خواهد رفت و چنان که آنان را هلاک کرديم اينان را نيز هلاک خواهيم کرد، در سوره حُجر نيز همين نکته به اين صورت آمده است:
« لايؤمنون به و قد خلت سنة الاولين »(5).
کفار مکه و دشمني با رسول خدا
يعني اين کفار مکه که در دشمني و عنادورزي با رسول خدا اصرار مي ورزند اميدي به ايمان آنها نيست، اينان ايمان نمي آورند اما تکليفشان روشن است و روش ما درباره کافراني که پيش از ايشان بوده اند و برکفر خود اصرار ورزيده اند معلوم است. با اينان نيز چنان حکم کنيم که با آنان رفتار کرديم در سوره فتح مي گويد:
« و لو قاتلکم الذين کفروا لولوا الادبار ثم لايجدون ولياً و لا نصيراً سنة الله التي قد خلت من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا »(6).
يعني اگر مشرکان مکه در حديبيه با شما جنگ مي کردند صرفه اي نمي بردند و پشت به جنگ مي دادند و سپس نه پناهي به دست مي آوردند و نه ياوري و اين طرز رفتاري است که پيش از اين هم خدا با کافران داشته و رفتار و سنت خدا را تغيير و تبديل نيست، يعني يکي از سنتهاي پروردگار اين است که ايمان مايه پيروزي و غلبه يافتن بر دشمن است و نه شما تنها و بت پرستان مکه بلکه هر دو دسته اي که با هم در افتند و يکي از آنها با انگيزه ايمان به ميدان کارزار آيد خداي او را پيروز مي کند. در سوره فاطر يعني سوره ملائکه مي گويد:
« ولا يحيق المکر السييء الا باهله فهل ينظرون الا سنت الاولين فلن تجد لسنة الله تبديلا و لن تجد لسنة الله تحويلا »(7).
رفتار بد دامنگير آدمي شود
يعني اينان که دست از بت پرستي بر نمي دارند و مکرهاي بد به کار مي برند تا از پيشرفت اسلام جلوگيري کنند بدانند که مکرهاي بد دامنگير همان کساني مي شود که مکر مي کنند و اگر ايشان انتظار داشته باشند که ما با ايشان روشي در پيش گيريم جز روشي که با گذشتگان داشته ايم انتظاري است بي جا، زيرا سنت خدا تغيير ناپذير نيست و مکر و فريبکاري هرگز مايه سرفرازي و پيشرفت نبوده است در سوره مؤمن يعني سوره غافر مي گويد:
« فلم يک ينفعهم ايمانهم لمارأوا بأسنا سنة الله التي قد خلت في عباده و خسر هنالک الکافرون »(8).
يعني کساني که پيغمبران ما را تکذيب و آنها را مسخره کردند و عذاب بر آنها فرستاديم چون سختي عذاب ما را ديدند و دست به دامن ما شدند و گفتند دست از شرک و کفر خويش برداشتيم و به خداي يگانه ايمان آورديم اين ايمان که از فشار عذاب ناشي شده بود سودي به حال ايشان نمي داشت و اين روش خدايي است، که در ميان بندگانش عمل شده و کافران در آن حال زيان بردند.
سنتهاي الهي در تمام امتها يکي است
از مجموع اين آيات چنين بر مي آيد که خداي متعال براي خاطر کسي از سنت هاي خويش دست بر نمي دارد، نه کسي را بي جهت عزيز و سربلند و سعادتمند مي کند، و نه کسي را بي جهت خوار و زبون و بدبخت مي گرداند. هم آن را راهي است و هم اين را جهتي و علتي. نه خدا ملتي را آفريده تا بر ديگران سروري کنند و در دنيا عزيز و سربلند باشند، و نه مردمي را خلق کرده براي آنکه بيچاره و بدبخت و ناروا و درمانده باشند، هم آنان که در دنيا سروري و توانگري يافته اند برحسب سنت الهي بوده است، و هم اينان که زبوني و بدبختي و رسوايي کشيده اند.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) در يکي از خطبه هاي خود که در نهج البلاغه نقل شده مي گويد:
« والله لأظنّ أنّ هؤلاء القوم سيد الون منکم باجتماعهم علي باطلهم و تفرّقکم عن حقّکم و بمعصيتکم إمامکم في الحقّ، وطاعتهم إمامه في الباطل، و بأدائهم الأمانة الي صاحبهم، و خيانتکم (صاحبکم ) و بصلاحهم في بلادهم و فسادکم، فلو ائتمنت أحدکم علي قُعب لخشيت أن يذهب بعلاقته »(9)
پيروزي دشمن بر دورافتادگان از ايمان
يعني به خدا قسم گمان مي کنم که اين دشمنان شما به زودي بر شما پيروز شوند و کار را از دست شما بگيرند چرا که اينان در همان باطل خود هماهنگي دارند اما شما در حق خود پراکنده و از هم جدا هستيد، آنان امام خود را در راه باطل اطاعت مي کنند اما شما امام خود را در راه حق معصيت مي کنيد، و فرمان او را نمي بريد، آنان با رهبر خود به امانت رفتار مي کنند اما شما به امام خود خيانت مي کنيد، آنان در سرزمين خود و براي خود خوب مردمي هستند و کار به زيان کشور خود نمي کنند، اما شما در سرزمين خودتان و جايي که از آن شما است بد مردمي هستيد و تبهکاري مي کنيد، با شما مردم چگونه مي توانم کار کنم که اگر به يکي از شماها کاسه اي چوبي به امانت بسپارم راستي مي ترسم که دسته آن را براي خود جدا کند.
مي توانم بگويم که اميرالمؤمنين (عليه السلام) با اين کلمات همه آن آيات را شرح و تفسير مي کند و نشان داد که از قانون هاي خدايي و سنتهاي الهي نمي توان سرپيچي کرد. امير المؤمنين (عليه السلام) مي خواهد به اصحاب خود بگويد که شما تنها به اينکه امام شما علي است غالب نخواهيد شد و آن ديگران تنها به اين دليل که مرد بدي بر آنها حکومت مي کند مغلوب نخواهند شد، سنت خدا در غالب و مغلوب شدن ملت ها اين نبوده و نيست که هر دسته اي امام عادل و خوبي داشتند غالب شوند و کار آنها پيشرفت کند اگر چه با هم متحد و هماهنگ نباشند، و اگر چه امام خود را نافرماني کنند (10).
و اگر چه به امام خود خيانت ورزند، و اگر چه در سرزمين خود و در کشور خود و براي خود هم مردماني بد و تبهکار باشند، و نيز سنت خدا اين نيست که هر دسته اي که رهبر ستمگري داشته باشند کار آنها پيش نرود و از مقاصد خويش باز مانند و هرگز نوبت دولت به آنها نرسد و هرگز پيروز نگردند و هر چند مردمي متحد و متفق و هماهنگ باشند، و هر چند رهبر خود را اطاعت کنند و با وي به امانت رفتار کنند و در ميان خود براي خود مردمي خوب و نافع و درستکار باشند بر حسب سنتي که خداي متعال دارد آن دسته اول با همان امام خوبي که دارند شکست خواهند خورد و قدرت و دولت خود را از دست خواهند داد، چه با پراکندگي و اختلاف و نافرماني و خيانت و نادرستکاري نمي توان برقرار ماند، و اين دسته دوم با همين رهبر ستمگر پيش خواهند برد و قدرت را از دست ديگران خواهند گرفت، چه مقتضاي اتحاد و اتفاق و اطاعت و انقياد و امانت داشتن و درستکاري به حکم سنت ديرين پروردگار پيشرفت و پيروزي و غالب شدن و قدرت يافتن است.
علي (عليه السلام) اصحاب خود را مغرور نمي کرد
علي (عليه السلام) نمي خواست اصحاب خود را مغرور کند و به آنها دروغ بگويد که با داشتن امامي مانند علي خيالتان آسوده باشد، به هرحال دنيا و آخرت مال شماست اتحاد و اتفاق نداشتيد مهم نيست. امام شما اميرالمؤمنين است خيانتکار بوديد عيبي ندارد، امام شما علي است از امام خود اطاعت نکرديد و حرف او را گوش نداديد جاي نگراني نيست. چه امامي مثل علي داريد اگر در ميان خود و در شهر و کشور خود و براي خود بد مردمي بوديد و خانه خود را به دست خود خراب کرديد و براي خود هم مردمي فاسد و مفسد بوديد چون امامي مثل علي بر شما حکومت مي کند زياني به شما نخواهد رسيد.
از طرف ديگر دشمنان شما چون مرد ستمگري برايشان حکومت مي کند هرچه باشد و هر طور باشند هميشه زبون و خوار و شکست خورده شما خواهند بود اگر چه بيش از شما با هم متحد و متفق باشند، و اگر چه بيش از شما امين و درستکار باشند، واگر چه بيش از شما گوش به فرمان امام خود باشند، و اگر چه بيش از شما براي خود و کشور خود خوب و سودمند باشند از اين گونه دروغ ها که همه برخلاف سنت پروردگار است اميرالمؤمنين (عليه السلام) به اصحاب و شيعيان خود هرگز نگفت، و هميشه در هر مقامي آنان را به تخلف ناپذيري و تغيير نيافتن سنت هاي پروردگار توجه مي داد، اما خود شيعيان و اصحاب اميرالمؤمنين (عليه السلام) از اين گونه دروغ ها به خود مي گفتند، و شايد بسياري از آنها تصور مي کردند يا تصور مي کنند که راستي مي توان سنت ها و روشهاي خدا را عوض کرد و از آنچه تمام بشر نتيجه بد گرفته اند و مي گيرند نتيجه خوب گرفت، و يا کارهايي که ديگران را پست و زبون و بيچاره ساخته است و عزت و قدرت و سعادتشان را به باد داده است با همان کارها مي توان عزيز و نيرومند و سعادتمند شد.
در خطبه ديگر هم اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره جهاد گويد:
« فمن ترکه رغبة ألبسته الله ثوب الذل و شملة البلاء [وشملته البلاء خ ل ] وديث بالصغار و القماء، و صرب علي قلبه بالاسهاب، واديل الحق منه بتضييع الجهاد و سيم الخسف و منع النصف »(11).
اينجا هم اميرالمؤمنين (عليه السلام) نمي خواهد از ثواب جهاد در راه خدا و دفاع از مرزهاي خود سخن بگويد، يا بگويد که اگر کسي جهاد نکرد و ملتي وظيفه جهاد و دفاع از وطن را از ياد برد و در خانه اش نشست تا دشمن بر سر او تاخت عقوبت او در قيامت اين گونه و آن گونه خواهد بود، در اين بيان اميرالمؤمنين هيچ کاري به ثواب و عقاب اخروي ندارد و مي خواهد مردم را توجه دهد به يکي از قوانين و سنن الهي که هر قومي شانه از زير بار وظيفه جهاد و دفاع خالي کنند، و در فکر حفظ مرزهاي خود از تعرض دشمن نباشند، اگر چه پيغمبرشان خاتم انبياء باشد و امامشان اميرالمؤمنين، خوار و زبون خواهند شد، و سرتا پاي آنها را گرفتاري و بيچارگي فرا خواهد گرفت، در ميان ملت ها کوچک و سرشکسته خواهند بود، نور عقل و درايت را از دست خواهند داد. در اثر ترک وظيفه جهاد و دفاع حق را از دست مي دهند و دولت به دست ديگران خواهد افتاد، داغ مذلت بر پيشاني چنين ملتي خواهد خورد و کسي با او به انصاف و عدل رفتار نخواهد کرد.
آثار ناگوار ترک جهاد
مي توان گفت اميرالمؤمنين (عليه السلام) با نااميدي از آنکه مردم را از طريق عاطفه ديني براي جهاد آماده سازد، دست به دامن عاطفه ملي آنها شد و به آنها فرمود که اگر براي ثواب اخروي به جهاد نمي رويد. و از عقوبت و کيفري که بر ترک جهاد مترتّب است بيم نداريد، از آثار بدي که ترک جهاد در زندگي شما دارد بترسيد و از سنت هاي خدايي که تغيير ناپذير است برحذر باشيد، شما اگر هم ثواب اخروي را نخواهيد بايد براي حفظ عزت و استقلال و سربلندي خود به پاخيزيد و مرزهاي کشور خود را از تعرض دشمنان حفظ کنيد و حيثيّت و آبروي خود را در ميان ملل از دست ندهيد و خود را در اثر خانه نشيني و فرصت به دست دشمن دادن گرفتار و بيچاره نسازيد.
سپس اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي گويد:
« الا واني قد دعوتکم الي قتال هؤلاء القوم ليلا ونهار، و سرا واعلاناً، وقلت لکم: اغزوهم قبل أن يغزوکم، فوالله ماغزي قوم قط في عقردارهم الاذلوا، فتواکلتم و تخاذلتم حتي شنّت عليکم الغارات و ملکت عليکم الاوطان »(12).
يعني من شب و روز، پنهان و آشکار به شما مي گفتم که با مردم شام و دشمنان خود بجنگيد، و پيش از آنکه آنها برشما بتازند و شما را غافل گير کنند شما بر آن ياغيان حمله بريد و پيشگيري نماييد. چه هرگز ملتي نبوده که در خانه خود بماند و همانجا بنشيند تا دشمن بر وي بتازد، و مرزهاي او را يکي پس از ديگري غارت کند، و آنگاه در مرکز کشورش با وي در جنگ شود و آن ملت ذليل و خوار نشود و شکست نخورد. اما هرچه گفتم شما کار را به اين و آن حواله ساختيد و يکديگر را از کار جهاد سست کرديد تا در نتيجه به حکم قانون و سنت الهي، دشمن از مرزهاي شما به کشور شما راه يافت و هر روز ناحيه اي را غارت کرد و از دست شما گرفت.
قانون الهي
قرآن مجيد در توجه دادن مردم به اين حساب که ما براي اين و آن حساب خود را به هم نمي زنيم اصرار ورزيده و آياتي بسيار براي روشن ساختن اين حقيقت در قرآن مجيد مي توان يافت.
« و قالوا لن تمسنا الا أياماً معدودة قل اتخذتم عندالله عهداً فلن يخلف الله عهده أم تقولون علي الله مالا تعلمون بلي من کسب سيئة و احاطت به خطيئته فاولئک اصحاب النار هم فيها خالدون »(13).
اين يهوديان معاصر و معاند رسول خدا گفتند ما اگر به دوزخ هم رفتيم چند روزي بيشتر در آن نخواهيم ماند. اي رسول ما به اينان بگو مگر شما از خدا سندي گرفته ايد، و خدا با شما عهد و پيماني بسته، و اطمينان داريد که خدا عهد خود را به هم نمي زند، يعني مگر خدا به شما تنها سندي داده که ما در موقع رسيدگي به حساب ها با گنهکاران ديگر به گونه اي رفتار مي کنيم و با شما به گونه ديگر همان گناهي که ديگران را براي هميشه معذب خواهد داشت، براي شما چند روزي بيشتر توليد زحمت نخواهد کرد. راستي خدا چنين قرار محرمانه اي با شما دارد؟ يا آنچه را که نمي دانيد به خدا نسبت مي دهيد.
سپس اشاره به همان قانون خدايي مي کند که اگر گناه بر آنان مستولي شد و اثر گناه همه وجود او را فرا گرفت ديگر براي هميشه در عذاب خواهد بود « بلي من کسب… » بلي شما را هم با همان قانون عمومي عذاب مي کنم و آن قانون اين است که هر کس به گناه و شرک گرفتار شود و گناهش او را فرا گيرد چنانکه تا مرگ از آن رهايي پيدا نکند چنين کساني هميشه در عذاب دوزخ خواهند بود.
در سوره نساء همين نکته صريح تر و جامع تر بيان شده است
« ليس بأمانيکم و لا أماني اهل الکتاب، من يعمل سوءاً يجزبه و لا يجد له من دون الله ولياً ولا نصيراً و من يعمل من الصالحات من ذکر او انثي و هو مؤمن فاولئک يدخلون الجنة و لايظلمون نقيراً »(14).
يعني ثواب و عقاب و آثار نيک و بد کارها بستگي به آرزوهاي شما و اهل کتاب ندارد، نه قانون الهي براي خاطر شما مسلمانان به هم خواهد خورد و نه براي خاطر اهل کتاب. و آن قانون اين است که هر کس کار بدي انجام دهد به کيفر آن خواهد رسيد و جز خدا پناه و ياوري به دست نخواهد آورد، و هر کسي از مرد و زن درستکار و با ايمان باشد اينان وارد بهشت خواهند شد و کمتر ظلمي بر ايشان نخواهد شد.
پي نوشت ها :
1- سوره بقره (2): 133.
2- سوره احزاب: 63.
3- سوره اسراء (17): 77.
4- سوره انفال (8): 38.
5- سوره حجر (15): 13.
6- سوره فتح (48): 23.
7- سوره ملائکه: 45.
8- سوره غافر: 85.
9- نهج البلاغه: خطبه 20.
10- چنانکه در غزوه احد در اثر نافرماني عده اي ( با اينکه مسلمان و معتقد به خدا و پيغمبر و اسلام و قرآن بودند و طرف آنها دشمنان خدا و پيغمبر بودند ) شکست خوردند.
11- نهج البلاغه: خطبه 27.
12- نهج البلاغه: خطبه 27.
13- بقره (2): 80.
14- نساء (4) 124.
منبع مقاله :
آيتي، محمد ابراهيم؛ (1388) بررسي تاريخ عاشورا، [بي جا]: مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج)، چاپ پنجم