فرشتگان و تصديق عملي
فرشتگان و تصديق عملي
تصديق عملي و فرشتگان
يكي از شئون ملائكه در خصوص انسان ها اين است كه گروهي از آنان مأمور و موظف اند تا مؤمنان را به تصديق عملي بكشانند و آنان را به عمل وا دارند. يكي از مشكلات اساسي براي صاحبان ايمان، تصديق عملي و فعلي است؛ زيرا آنچه كه آدمي را به صراط مستقيم هدايت كرده و نقش ويژه و در خور توجّهي در اين ميان دارد، تصديق عملي است. ما نوعا تصديق فكري و عقيدتي داريم؛ يعني، در فكر و نظر به آموزه هاي اسلامي معتقد بوده و آنها را در ذهن خويش پذيرفته ايم؛ ولي در عرصه ي عمل دچار مشكل جدي هستيم و در عين تصديق فكري، تصديق فعلي نداريم!
چند نمونه:
1.وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجْعَل لَهُ مخْرَجا*وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يحْتَسِب …)(3)
«كسي كه تقواي خدا را پيشه خود سازد، خداوند مفرّ و مخرجي براي او قرار داده و از جايى كه حسابش را نمىكند، به او روزى داده مي شود».
ما اين آيه را قبول داريم و در فكر و عقل خود آن را مي پذيريم و معتقديم كه تقواي الهي راه خروج از مشكلات و كمبودها است؛ ولي در عمل، پرهيزگاري را پيشه ي خود نمي سازيم! ما مي دانيم كه اين كلام الهي حق بوده و از صاحب حق صادر گرديده؛ ولي در هنگام بروز مشكلات، اصل و ريشه ي اسباب حلّ مشكلات را به سويي نهاده و به دنبال اسباب و علل هاي مياني و پندارهاي خود روي مي آوريم! حال اگر آن سبب يا راه، حرام نيز باشد براي حلّ معضل، ايرادي ندارد كه از آن استفاده كنيم. در اينجا عقلاً قبول داريم كه تقواي الهي، كليد حلّ مشكل است؛ ولي در دل ترديد و شك داريم و از اين رو در حوزه ي عمل به آنچه كه عقل ما پذيرفته است، اعتنايي نداريم. در اينجا انسان ميان سخن فرشته ــ كه آدمي را به عمل كردن دعوت مي كند ــ و ميان سخن شيطان ــ كه او را وسوسه مي كند كه به علل و اسباب مياني و پنداري روي آورد و مشكلش را هر چند از راه حرام حلّ كند ــ قرار دارد. ملك مي خواهد او را به تصديق فعلي بكشاند و شيطان تلاش مي كند كه او را از اين امر باز دارد.
2.بسياري از ما آيه ي شريفه: (وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ)(4)؛ را شنيده و به آن عقيده داريم و مي دانيم كه در حد معمول بايد با اسباب امور محقق شود (در عين حال براي رسيدن به نتيجه بايد بقيه امور را به دست خداوند متعال سپرد)؛ امّا در هنگام عمل وسوسه هاي شيطاني ما را از توكّل به خدا باز مي دارد و تمام تكيه و تأكيد را بر روي اسباب مادي متمركز مي سازد.
فرشته از آن سو ما را به اين حقيقت مي كشاند كه به او توكل كنيد، او خود كفايت مي كند؛ ولي ما در عمل به دليل دغدغه هاي شيطاني، دچار ترديد و دودلي هستيم.
3.همه ي ما ــ به خصوص كساني كه تمكن مالي دارند ــ به صورت مكرر اين آيه را خوانده ايم:
(مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فى سبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أنبَتَت سَبْعَ سنَابِلَ فى كُلِّ سُنبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ يُضعِفُ لِمَن يَشاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ)(5)
«مَثَل [صدقات] كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند همانند دانهاى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشهاى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر كس كه بخواهد [آن را] چند برابر مى كند، و خداوند گشايشگر داناست».
ما به اين، باور فكري و عقلي داريم، ولي در هنگام عمل دغدغه هاي شيطاني به سراغ ما مي آيد كه: تو خود مشكل داري، زن و بچه داري، خرج و مخارج داري، براي آينده بايد فكر كني، وظيفه ي اصلي تو رسيدگي به خانواده ي خودت هست و…در مقابل فرشته الهي به ما متذكر مي شود كه اگر انفاق كني، هم حيات معنوي نصيبت خواهد شد و هم خداوند متعال اين كمك مالي را به چندين برابر جبران خواهد كرد.
آيه ي صدر گفتار همين حقيقت را براي ما بازگو مي كند:
(الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكم بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُم مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضلاً وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ)(6)
«شيطان شما را از تهيدستى بيم مى دهد و شما را به زشتى وامى دارد؛ [ولى] خداوند از جانب خود به شما وعده ي آمرزش و بخشش مىدهد، و خداوند گشايشگر داناست».
علامه طباطبايي (قدس سرّه) در تفسير الميزان روايت جالبي در تفسير و تبيين بهتر و بيشتر آيه نقل كرده است:
رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد:
«ان للشيطان لمة بابن آدم و للملك لمة: فامالمة الشيطان فايعاد بالشر و تكذيب بالحق و اما لمة الملك فايعاد بالخير و تصديق بالحق، فمن وجد ذلك فليعلم انه من الله فليحمد الله، و من وجد الاخري فليتعوذ بالله من الشيطان ثم قرء: الشيطان يعدكم و يأمركم بالفحشاء الآية»؛ (7)
«شيطان يك نزديك شدني به قلب ابن آدم دارد و فرشته نيز يك نزديكي [به قلب وي] دارد. امّا نزديكي شيطان [به قلب او] وعده دادن به خير و تصديق[عملي] حقي است [كه به آن ايمان آورده است]. هر كسي در دلش يافت [حق را عملاً تصدي مي كند]، بداند كه اين تصديق عملي از ناحيه ي خداوند است [كه از طريق فرشته انجام مي دهد] پس خدا را سپاس گزارد [براي اينكه او را به وسيله فرشتگان به تصديق عملي كشاند] و هر كس در دلش يافت [كه حق را عملاً تكذيب مي كند] پس پناه ببرد از [شرّ] شيطان به خداوند متعال». سپس اين آيه را قرائت كرد: (الشيطان يعدكم الفقر تا آخر آيه).
4.تعداد مسلمان در جنگ بدر كم و دشمن بي شمار بود و نيز امكاناتشان بسيار محدود و ناچيز و در مقابل تجهيزات دشمن فراوان بود؛ ولي مسلمانان به وسيله ملائكه الهي به تصديق فعلي كشانده شدند و علاوه بر عقل و فكرشان، دلشان نيز به اين حقيقت قرآني باور داشت كه:
(الَّذِينَ آمَنُوا وَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالهِِمْ وَ أَنفُسِهِمْ أَعْظمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ وَ أولئِك هُمُ الْفَائزُونَ * يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضوَانٍ وَ جَنَّاتٍ لهَُّمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ * خَالِدِينَ فِيهَا أبَداً إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ أجْرٌ عَظِيمٌ)
«كساني كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با اموال و جانشان به جهاد پرداخته اند نزد خدا مقامي هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند * پروردگارشان آنان را از جانب خود، به رحمت و خشنودي و باغ هايي [در بهشت]ــ كه در آنها نعمت هايي پايدار دارند ــ مژده مي دهد. جاودانه در آنها خواهند بود، در حقيقت، خدا است كه نزد او پاداشي بزرگ است».
بر اين اساس در آن نبرد نابرابر پيروز گشتند و در عرصه ي فعل نيز تصديق كردند كه اين كلمه ي حق است و صاحب حق گفته است.
در مقابل شيطان وسوسه مي كرد كه: فرزند داريد، خانواده و عشيره داريد، مال داريد، و اگر بخواهيد جهاد كنيد، اينها چه مي شوند! بايد بمانيد و ازاين ها مراقبت كنيد؛ ولي خداوند از طريق ملائكه به آنان متذكر مي شد:
(قُلْ إِن كانَ آبَاؤُكُمْ وَ أبْنَاؤُكمْ وَ إِخْوَنُكُمْ وَ أزْوَجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أمْوَلٌ اقْترَفْتُمُوهَا وَ تجَارَةٌ تخْشوْنَ كَسادَهَا وَ مَساكِنُ تَرْضوْنَهَا أحَبَّ إلَيْكم مِنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ جِهَادٍ فى سبِيلِهِ فَترَبَّصوا حَتى يَأْتىَ اللَّهُ بِأمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ)(9)
«بگو: «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آوردهايد و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد و سراهايى را كه خوش مى داريد، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى دوست داشتنى تر است، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را [به اجرا در] آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمايى نمى كند».
و نيز ملك اين آيه ي شريفه را به ياد آنان مي آورد كه:
(يَاأيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَ لْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ)(10)
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد! با كافرانى كه مجاور شما هستند كارزار كنيد، و آنان بايد در شما خشونت بيابند، و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است».
به هر روي آدمي ميان سخن فرشته ــ كه او را به تصديق عملي مي كشاند ــ و ميان سخن شيطان ــ كه وي را از تصديق فعلي باز مي دارد ــ قرار گرفته و به هر كه جواب مثبت دهد، به همان سو خواهد رفت. اما خداوند از طريق فرشتگان، او را به تصديق عملي مي خواند و اصلاً گروهي از فرشتگان را به اين كار موظف ساخته است؛ چنانكه خود بدين امر اشاره نموده است:
(إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ يُنزِّلُ عَلَيْكُم مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطهِّرَكُم بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنكمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيرْبِط عَلى قُلُوبِكمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ الأقدَامَ * إِذْ يُوحِى رَبُّكَ إِلى الْمَلائكَةِ أنِّى مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا سأُلْقِى فى قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضرِبُوا فَوْقَ الأعْنَاقِ وَ اضرِبُوا مِنهُمْ كلَّ بَنَانٍ)(11)
«[به ياد آوريد] هنگامى را كه [خداوند] خواب سبك آرامش بخشى كه از جانب او بود، بر شما مسلط ساخت و از آسمان بارانى بر شما فرو ريزانيد تا شما را با آن پاك گرداند، و وسوسه ي شيطان را از شما بزدايد و دل هايتان را محكم سازد و گام هايتان را به آن استوار دارد * هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان وحى مى كرد كه من با شما هستم. پس كسانى را كه ايمان آوردهاند ثابت قدم بداريد. به زودى در دل كافران وحشت خواهم افكند. پس، فراز گردن ها را بزنيد، و همه ي سرانگشتانشان را قلم كنيد».
در اين آيه به صراحت خداوند متعال به وجود فرشتگاني اشاره دارد كه مأمور تثبيت عملي و فعلي مؤمنان هستند و به مشيّت خداوند، اين امر را در دل و جان مؤمنان محقق مي سازند.
***
شياطين و تکذيب عملي
چنان كه گذشت در مقابل اين فرشتگان، شياطين مي كوشند، آدمي را از تصديق عملي باز داشته و او را گمراه سازند. آيات ذيل اين حقيقت را با تعبيرهاي گوناگون بازگو مي كند:
1.(كُتِبَ عَلَيْهِ أنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يهْدِيهِ إِلى عَذَابِ السَّعِيرِ)(12)
«بر [شيطان] مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گيرد، قطعاً او وى را گمراه مىسازد و به عذاب آتشش مى كشاند».
اين آيه با لحن خاصي بيانگر اين نكته ي ظريف است كه قلم تكوين، چنين نگاشته كه دوستي با شيطان و پذيرش حرف او، گمراهي و عذاب ابدي در پي دارد. اين يك سنت است و خارج شدن از اين سنت، كار هر كسي نيست.
2.(…وَ إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلى أَوْلِيَائهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لمَُشرِكُونَ)(13)
«شيطان ها به دوستان خود وسوسه مى كنند تا با شما ستيزه نمايند. و اگر اطاعتشان كنيد قطعاً شما هم مشركيد».
طبق تعبير خاص اين آيه شيطان كوشش مي كند علاوه بر آنكه مؤمنان را از تصديق فعلي باورهاي ديني باز دارد؛ سعي مي كند آنان را به برخورد عملي با حق بكشاند؛ از اين رو آنها را وسوسه مي كند تا در برابر حق ستيزه جويي و مجادله كنند.
3.(وَ كَذَلِك جَعَلْنَا لِكلِّ نَبىٍّ عَدُوّاً شيَاطِينَ الإنسِ وَ الْجِنِّ يُوحِى بَعْضهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّك مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْترُونَ)(14)
«و بدين گونه براى هر پيامبرى، دشمنى از شيطان هاى انس و جن برگماشتيم. برخى از آنها به بعضى، براى فريب [يكديگر]، سخنان آراسته را القا مى كنند؛ و اگر پروردگار تو مىخواست چنين نمى كردند. پس آنان را با آنچه به دروغ مى سازند واگذار».
اين آيه نيز با لحن خاصي، خاطر نشان مي سازد كه در برابر هدايت هاي پيامبران، شياطين قرار دارند تا با حقايق آنان مقابله كنند. خداوند متعال توصيه مي كند كه دروغ آنان را به خودشان واگذاريد و به وسوسه هاي آنان گوش ندهيد.
چند برداشت
از مطالب بيان شده، چند برداشت مهم به دست مي آيد:
يكم.انسان قدر نداهاي ملائكه اي را كه مي كوشند او را به تصديق فعلي بكشانند، بداند و به توصيه ها و نجواهاي آنان و سخن آنها با نفس و جان عمل نمايد.
دوّم.شيطان و مكرها و وسوسه ها و القائات و تلبيسات او را ساده و كم نينگارد.
سوّم.از توجيهاتي كه شيطان براي آدمي ترسيم مي كند، بپرهيزد؛ چرا كه باب توجيه بسيار خطرناك است و او را به ورطه ي هلاكت مي كشاند! اين موضوع در خصوص تصديق عملي، داراي اهميت است؛ زيرا شيطان مي كوشد با توجيهات گوناگون، او را از عمل به عقايد خويش باز دارد.
چهارم.لحظه به لحظه در وجود خويش تأمل كند كه آيا تصديق عملي دارد يا تكذيب عملي؟ اگر تصديق عملي داشت، خداوند را شكر كند و اگر تكذيب عملي، بكوشد خويش را اصلاح كند و مراقبت هاي بيشتري از خود نمايد.
پنجم.براي محك زدن خود كه آيا از ابرار است يا از فاجران و گناهكاران، به فرموده ي ابوذر خويش را به قرآن عرضه كند؛ اگر خود را موافق با آنچه كه آيات قرآن در خصوص توصيف مومناني كه تصديق عملي دارند، يافت، بداند كه در محضر پروردگار منزلت و مقامي دارد و اگر خود را موافق با آنها نبيند، و در حقيقت خود را همسان با آيات قرآن در خصوص تكذيب كنندگان عملي ديد، بداند كه در رديف فاجران قرار دارد و بايد به سرعت نفس خويش را اصلاح كند. در اين مورد نبايد تنها به رحمت خدا دل بست؛ زيرا به گفته ي ابوذر، خداوند در قرآن مي فرمايد: (…إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ)(15) رحمت خدا شامل نيكوكاران خواهد گشت نه هر مدعي.(16)
ياد كردي بايسته
شيطان و سربازان او از راه هاي گوناگون و با روش هاي مختلف، انسان ها را به سمت خويش كشانده و آنان را منحرف مي سازند. از افرادي كه دچار مكر شيطان شده اند، جمعي اند كه مدعي عرفانند؛ شب مي خوابند و صبح كه بيدار مي شوند، خويش را عارف مي پندارند؛ چند كتاب مطالعه مي كنند و عارف مي شوند؛ چند صباحي درسي مي خوانند و خويش را عارف تلقي مي كنند؛ جلسات و كلاس هايي مي گذارند و از مباحث عرفاني سخن مي گويند و در ميان مطالب خود، حرف ها و راه و روش هايي نشان مي دهند!! اين گروه گر چه در ظاهر، خدا، پيامبر، امامان معصوم (عليهم السلام)، مبدأ و معاد و…را قبول دارند، ولي در مجموع سخناني بر زبان جاري مي كنند كه در عمل، مغاير گفته هاي قرآن و عترت است! گاهي نيز حرف هاي نادرستي در راستاي هواها، اميال و هوس هاي خويش مطرح مي كنند كه با روح اسلام، قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) ناسازگار است!
يكي از مباحث انحرافي آنان اين است كه اگر آدمي با رياضت و يك سلسله اعمال و افعال به مقام، رتبه و مرحله اي خاص و حالتي ويژه رسيد، ترك برخي از احكام و رعايت نكردن بعضي از بايدها و نبايدها و حلال ها و حرام ها اشكالي ندارد!! با توجّه به شرايط گاهي به طور صريح و شفاف چنين مي گويند و گاهي به طور غيرمستقيم و ضمني مطلبي را تأييد مي كنند. اين مدعيان، كساني اند كه شيطان را به دوستي گرفته و نداهاي او را به جان مي خرند و سخنان او را ميان مردم اشاعه مي دهند! و آنان با اين عمل ناپسند خويش، هم خود را گمراه مي سازند و هم ديگران را. به راستي آنها مصداق اين آيه ي شريفه هستند كه: (كُتِب عَلَيْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يهْدِيهِ إِلى عَذَابِ السَّعِيرِ).(17)
ترك احكام و بي توجهي به حلال ها و حرام ها و برداشته شدن تكاليف، با قرآن و سيره ي اهل بيت (عليهم السلام) و رسيدن به بعضي از مقامات عرفاني منافات دارد. علاوه بر آنكه بسياري از عارفان بزرگ راستين، به شدت با اين مسأله مخالفت كرده اند؛ از جمله محي الدين ابن عربي ــ كه مردي عارف و در واقع پدر عرفان به شمار مي رود ــ به صراحت در كتاب ارزشمند فتوحات مكيه، اين مسأله را ردّ كرده است. وي مي نويسد:
«…ثم لتعلم اذا رقيت الاولياء في معارج الهمم فغاية وصولها الي الاسماء الالهية تطلبها فاذا وصلت اليها في معارجها افاضت عليها من العلوم و انوارها علي قدرت الاستعداد الذي جائت به فلا تقبل منها الاعلي قدر استعدادها و لا تفتقر في ذلك الي ملك و لا رسول فانها ليست علوم تشريع و انما هي انوار فهوم فيما اتي به هذا الرسول في وحيه او في الكتاب الذي نزل عليه …ولكن لا يخرج علم هذا الولي عن الذي جاء ذلك الرسول به من الوحي عن الله و كتابه و صحيفته …فلا يتعدي كشف الولي في العلوم الالهية فوق ما يعطيه كتاب نبيّه و وحيه قال الجنيد في هذا المقام علمنا هذا مقيد بالكتاب و السنة و قال الآخر كل فتح لا يشهد له الكتاب و السنة فليس بشيء فلا يفتح لولي قط الا في الفهم في الكتاب العزيز فلهذا قال: (مَّا فَرَّطنَا فى الْكِتَبِ مِن شىْءٍ)(18)
…فلا يخرج علم الولي جملة واحدة عن الكتاب و السنة فان خرج احد عن ذلك فليس بعلم و لا علم ولاية معابل اذا حققته وجدته جهلا…فالولي لا يأمر ابدا بعلم فيه تشريع ناسخ لشرعه…»(19)
ترجمه ي اين بيان با توضيحي مختصر چنين است:
«اولياي الهي هنگامي كه در مدارج و معارج توحيد و ايمان پيش مي رفتند، به آخرين منزل ــ كه عالم اسماي الهي است ــ مي رسند؛ براي آنكه اسماي الهي در طلب آنانند و آنان نيز به سوي آنها در حركت اند. وقتي اوليا به اسماي الهي در معراج عبودي خويش رسيدند، اسما از علوم و انوارشان به اندازه اي كه ولي استعداد دارد، به او افاضه مي كنند. پس اولياي الهي از انوار و علوم، تنها به قدر استعداد خويش بهره مند مي شوند و در بهره گيري از علوم و انوار اسماي الهي، نايز به وساطت فرشته و رسول نيست. اينها علوم تشريعي نيستند كه تشريع تازه و جديدي اضافه شود؛ بلكه يك سلسله فهم هايي برتر، و والاتر و عميق تر آن چيزي است كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در وحي خويش يا در كتابي كه بر او نازل شده، آورده است…هر چه وليّ برايش مكاشفات بالا پيش بيايد، خارج از آنچه كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آورده نيست؛ بلكه همان حقايق برايش بازتر مي شود…پس هيچ گاه كشف و مكاشفه صحيح و درست وليّ در علوم الهي، از آنچه كه كتاب و وحي پيامبرش آورد، تجاوز نمي كند. جنيد (يكي از بزرگان متصوفه) در اين خصوص گفته است: مكاشفات ما مقيّد و در چارچوب كتاب و سنت است و عارف بزرگ ديگري نيز گويد: هر بابي كه به روي ما در مكاشفات گشوده مي شود كه كتاب و سنت آن را تأييد نكرده و بر صحت آن شهادت ندهد، هيچ نيست و اعتباري ندارد. پس براي وليّ هيچ فتح بابي نمي شود مگر دست يابي به فهم عميق تر؛ از اين رو خداوند مي فرمايد: «ما هيچ چيزي را در كتاب فروگذار نكرده ايم». پس علم وليّ در كلّ از كتاب و سنت خارج نمي شود [اگر چنين بود بايد دانست كه او وليّ خدا نيست، بلكه وليّ شيطان است]. بنابراين اگر كسي از اين چارچوب به درآمد و خارج از كتاب و سنت چيزي گفت؛ آن گفته او علم نيست و هم علم ولايت نمي باشد؛ بلكه اگر تحقيق و موشكافي كند، مي يابد آنچه كه به آن رسيده و مدعي آن شده، «جهل» است …نتيجه آنكه وليّ حقيقي، هيچ گاه به علمي و مكاشفه اي امر نمي كند كه در آن تشريع جديد باشد كه شرعش را نسخ كند».
بنابراين، آدمي به هر مرتبه از مراتب سلوكي برسد، مجوّزي براي ترك شريعت و بايدها و نبايدها و حلال و حرامها ندارد و نخواهد داشت.
پينوشتها:
1. 72/8/7 (مصادف با شهادت حضرت زهرا (سلام الله عليها)
2.بقره (2)، آيه ي 268.
3.طلاق (65)؛ آيه ي 2 و3.
4.همان، آيه ي 3.
5.بقره (2)، آيه ي 261.
6.همان، آيه ي 268.
7.الميزان، ج2 ، ص 404.
8.توبه (9)، آيات 20ــ22.
9.همان ، آيه ي 24.
10.همان، آيه ي 123.
11.انفال (8)، آيه ي 11 و 12.
12.حج (22)، آيه ي 4.
13.انعام (6)، آيه ي 121.
14.همان ، آيه ي 112.
15.اعراف (7)، آيه ي 56.
16.نگا: بحارالانوار، ج6، ص 137، ح42.[ك]
17.حج(22)، آيه ي 4.
18.انعام (6)، آيه ي 38.
19.فتوحات مكية، ج3 ، ص 55 و 56، باب 314.
منبع : کتاب ملائکه(سلسله دروس معارف اسلامی 1)گفتارهای آیت الله محمد شجاعی،تنظیم و نگارش کاشفی،انتشارات وثوق- 1385
/ج