جهت تبيين تفاوت هاي گروه هاي فوق ابتدا بايد نگاهي به تاريخ تشکيل و تأسيس اين فرقه ها داشته باشيم و لذا نخست به معرفي شيخ احمد احسائي، بنيانگذار شيخيه؛ پرداخته و سپس مطالبي درباره فرقه هاي جدا شده از شيخيه، از جمله احقاقي، کريمخانيه، و بابي گري ارائه مي شود.
شيخ احمد احسائي در سال 1166 هـ . ق چشم به جهان گشود، او را در اصطلاح شيخيه «شيخ جليل» مي گويند وي در سال 1221 هـ . ق به ايران آمد و به حضور فتح علي شاه قاجار رفت و مورد احترام قرار گرفت و نيز سه سال در کرمانشاه، در نزد محمد علي ميرزا دولتشاه بود و از ايران به شام و عراق و حجاز رفت و هنگام سفر حج در بين راه در گذشت.[1]جانشين وي سيد کاظم رشتي است او در جواني به يزد رفت و به شيخ احمد احسائي پيوست و سپس به کربلا رفت و تا پايان عمر در آن شهر به ترويج مکتب شيخيه مشغول بود.[2] و در سال 1259 ق درگذشت.
از جمله شاگردان سيد کاظم رشتي، حاج محمد کريمخان کرماني و سيد علي محمد شيرازي معروف به باب است.
کريم خان قاجار (1225 ـ 1288 هـ . ق) فرزند حاج ابراهيم خان ظهير الدوله پسر مهديقلي خان پسر محمد حسن خان پسر فتح علي شاه قاجار است. جانشين سيد کاظم رشتي شد. که پدرش ابراهيم خان پسر عمو و داماد فتحعلي شاه بود.[3]پس از حاج محمد کريم خان پسرش حاج زين العابدين (1260 ـ 1276 هـ . ق) و سپس ابوالقاسم خان ابراهيمي (1314 ـ 1390 هـ . ق) و پس از او حاج عبدالرضاخان جانشين پدرش شد که در سال اول انقلاب اسلامي ايران ترور شد.[4]شيخيه کرمان را به خاطر انتساب به موسس آن حاج محمد کريم خان، کريمخانيه گفته اند. و رئيس اين فرقه را سرکار آقا خطاب مي کنند.
شيخيه کرمان اصول دين را منحصر در چهار اصل توحيد، نبوت، امامت و رکن رابع مي دانند. به اعتقاد اين ها شيعه واقعي کسي است که معتقد به رکن چهارم دين باشد. که رکن چهارم رابطه و واسطه بين شيعيان و معصوم ـ عليه السلام ـ است. و احکام را بلاواسطه از امام ـ عليه السلام ـ مي گيرد و به مردم مي رساند.[5]سران شيخيه با تبيين رکن رابع رابطه بين مردم با خدا و مردم با پيامبر را به کلي قطع نموده اند. و التماس به خدا را بيهوده جلوه داده اند، و براي دعا و درخواست از خدا و واسطه قرار دادن معصومين ـ عليهم السلام ـ هيچ موضوعيتي قائل نيستند و فقط بايد به درِ رکن چهارم رفت و او را واسطه قرار داد. و در واقع رحمت و مغفرت الهي را منحصر در رکن چهارم نموده اند. که خداوند آن را براي مردم نمايان نموده است.[6]شيخيه عدل و معاد را از اصول دين نمي دانند زيرا اعتقاد به خدا و پيامبر ضرورتاً مستلزم اعتقاد به قرآن و ما في الکتاب است. که عدل و معاد نيز از جمله آن هاست. مي گويند عدل از صفات ثبوتي خداست اگر ما آن را بپذيريم چرا ساير صفات ثبوتيه از قبيل: علم، قدرت، حکمت و غيره از اصول دين نباشد.[7] حتي کريم خان کرماني در کتاب ارشاد العوام توضيح مي دهد که «همانطور که اقرار به عدل لازم است اقرار به صفات ديگر نيز لازم است. لازمه گفته آقايان (علماي شيعه) اين است که کسي که خدا را عادل دانست ولي گفت خدا کور است، کر است، مرده است، بايد مسلمان باشد براي اين که اقرار به توحيد و عدل نموده است.[8]لازم بذکر است اصل رکن چهارم را حاج محمد کريم خان کرماني بنا نهاده است. و شيخيه آذربايجان به اين اصل اعتقادي ندارند. بدين جهت شيخيه کرمان را که پيرو حاج محمد کريم خان هستند «رکنيه» نيز مي گويند.[9]شيخيه معتقدند بعد از انحلال جسم، عنصري که باقي مي ماند جسم لطيفي است که به اصطلاح ايشان جسم هور قليايي است. هور قليا که ظاهراً کلمه سرياني است، همان قالب مثالي مي باشد که در اصطلاحات فلسفي شيخ احمد احسايي يافت مي شود. وي مي گويد آدمي را دو جسم است، يکي مرکب از عناصر زماني که بمنزله اعراض جسم حقيقي است و آن مانند جامه اي است که انسان آن را مي پوشد و از تن بيرون مي آورد و آن چه پس از مرگ مي پوسد و از بين مي رود همين جسم است.
ديگر سرشتي است که آدمي از آن آفريده شده و زمان در آن دخيل نيست و از عالم هور قليا است و در گور او باقي خواهد ماند و آن چه آدمي در روز رستاخير به هيأت آن زنده خواهد شد همين جسم مثالي است و ثواب و عقاب اخروي مربوط به همين جسم است.[10]احقاقي ها نيز فرقه اي از شيخيه مي باشند که پيرو آخوند ملا محمد باقر اسکوئي مي باشند. وي از فضلاي شيخيه در کربلا بود و پسران سيد کاظم رشتي نزد او درس مي خواندند و چون کتابي به نام «احقاق الحق و ابطال الباطل» در رد حاج محمد کريم خان نوشت از اين جهت فرزندان او نام خانوادگي خود را احقاقي گرفتند. اين طائفه غالباً در آذربايجان و کربلا و کويت زندگي مي کنند و شيخ رسول احقاقي از پيشوايان آنان[11] بود که چند سال پيش وفات کرد.
فرقه بابي ها جدا از فرقه شيخيه مي باشند و داراي اصول و فروعي مي باشند. بابي ها پيروان سيد علي محمد شيرازي (1236 ـ 1266 هـ . ق) که در شهر شيراز خروج کرده و خود را باب خواند. سيد علي محمد باب پسر محمد رضا بزاز شيرازي است که از شاگردان سيد کاظم رشتي (بنيان گذار فرقه شيخيه) مي باشد. که تحت تأثير و نفوذ اخلاقي سيد کاظم رشتي واقع شده و در بيست و چهار سالگي ادعا کرد که باب و واسطه وصول به امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ است و پس از مدتي ادعا کرد که خداوند کتاب بيان را بر من نازل نموده است، باب در نوشته هاي خود آورده است که او خاتم ظهورات مشيت اوليه و آخرين حلقه سلسله نبوت نيست. و کتاب بيان او آخرين کتب آسماني نمي باشد بلکه ظهور بعد از او که به «من يظهره الله» يعني کسي که خداوند او را آشکار خواهد ساخت تعبير مي نمود. و به مراتب بالاتر ازظهور خود اوست.[12]سيد علي محمد باب بدستور ميرزا تقي خان امير کبير صدر اعظم ناصر الدين شاه به دار آويخته شد و راجع به جسد او اختلاف است که بعضي گويند جسدش را در خندق انداختند تا طعمه حيوانات شود و بعضي برآنند که در امامزاده معصوم نزديک رباط کريم به خاک سپرده شده، پس از او ميرزا يحيي نوري ملقب به صبح ازل جانشين او شد و در عراق بين صبح ازل و ميرزا حسينعلي معروف به بهاءالله اختلاف افتاد و ميرزا حسينعلي از اطاعت برادرش صبح ازل خارج شد و بين طرفدارانشان ستيز درگرفت و دولت عثماني صبح ازل را به قبرس و برادرش ميرزا حسينعلي را به عکاء تبعيد کرد. عده اي که به طرفداري از صبح ازل برخواستند معروف به ازلي شدند و طرفداران حسينعلي بهاء الله بهائي شده و از اسلام خارج شدند.[13]از فرق منحرف هم اکنون عده اندکي از احقاقي ها در آذربايجان شرقي حضور دارند و از اهل حق نيز در برخي شهر هاي آذربايجان هستند مثل تبريز و بخصوص شهر ايلخچي ساکن هستند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فرق و مذاهب کلامي، علي رباني گلپايگاني.
2. شيخي گري ، بابي گري ، بهايي گري و…، يوسف فضايي.
پي نوشت ها:
[1]. زندگاني شيخ احمد احسائي به قلم فرزند او. خدايي، احمد، تحليلي بر تاريخ و عقايد فرقه شيخيه، ص 29، امير العلم، دوم، 1382.
[2]. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، ص 266، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي، چهارم، 1384.
[3]. فرهنگ فرق اسلامي، ص 267.
[4]. همان، ص 268.
[5]. همان، تحليلي بر تاريخ و عقايد فرقه شيخيه، ص 280.
[6]. تحليلي بر تاريخ و عقايد فرقه شيخيه، ص 281.
[7]. فرهنگ فرق اسلامي، ص 270.
[8]. ارشاد العوام، ص 74.
[9]. فرهنگ فرق اسلامي، ص 270.
[10]. فرهنگ فرق اسلامي، ص 270.
[11]. فرهنگ فرق اسلامي، ص 268.
[12]. فرهنگ فرق اسلامي، ذيل واژه بابيه.
[13]. فرهنگ فرق اسلامي، ذيل واژه بابيه.