فرقه ی ناجیه کدام است؟ (1)
همانگونه که مثلا از شیعه زیدیه ،فطحیه ،اسماعیلیه و … از اهل عامه اشعریه ، زیدیه ، وهابیه و … را بیان می نماییم؛ و در پایان انشاء الله مشخص می گردد که
فرقه ی ناجیه کدام است؟ (1)
چکیده :
در این مجمل همان گونه که در مقدمه بیان شد سعی شده است که فرقه ی حق و نجات یابنده مشخص شود ، پس برآن شدیم که اول با حدیث افتراق امت مشخصات و وجوه تمایز فرقه ی نجات یافته را بدست بیاوریم. پس مختصر بحثی پیرامون هر فرقه، عقایدشان ذیل دو مذهب اصلی شیعه و سنی می نماییم .
همانگونه که مثلا از شیعه زیدیه ،فطحیه ،اسماعیلیه و … از اهل عامه اشعریه ، زیدیه ، وهابیه و … را بیان می نماییم؛ و در پایان انشاء الله مشخص می گردد که ممیزات فرقه ی ناجیه با شیعه ی امامیه منطبق می باشد و آنها را به عنوان نجات یافته گان بر می شماریم و به دلیل تکمیل و مثمر ثمر بودن این بیان برآن شدیم که بعضی از عقاید شیعه امامیه را مطرح نماییم ؛ پس به بیان جبر و تفویض وقضا و قدر و … پرداختیم و بدین ترتیب این مجمل را به پایان رساندیم.
مقدمه :
از آنجا که حديث های متواتر ی در رابطه با معاد و قيامت آمده،از آنجا که عقل بشری حکم مي کند که کاری به ضرر وزيان خود انجام ندهد، از آنجا که هر کسی به دنبال بهترين ها است و همچنين ازاين منظر که زندگی صحيح و سعادت مند آرزوی هر بشری است و همچنين … هر انسانی به دنبال راه و روشی مي رود که مي پندارد آن صحيح است و برای آن دلايلی دارد. اين ديدگاه ها و انتظارات سبب بوجود آمدن طرق مختلف زندگی مي شود که هرکدام برنامه ای دارند،به اين برنامه و نگاه به جهان دين گفته مي شود.
همانگونه که برای هر کاری برنامه ای دقيق و حساب شده لازم است تا بهترين نتيجه گرفته شود و ناقص بودن برنامه سبب هلاکت آن امر مي شود وجود برنامه ی ناقص در زندگی نيز سبب ناکامی در آن مي شود. برنامه ی جامع برنامه ای است که از طرف کسی طراحی شود که نسبت به تمام امور آن موضوع آگاه است به طور واضح تر برنامه ای جامع است که برای تک تک لحظات،امور و اعمال برنامه داشته باشد برنامه ای که هم فرجام شناسی شده باشد وهم اساس شناسی، برنامه ای که برای تمام نياز های فردی و اجتماعی پاسخ جدی واساسی داشته باشد.
عمر کم انسان ها و حتی طولانی وليکن پايان پذير سبب تفکری چند درباره ی ابتدا يعنی قبل از تولد و انتهای اين برهه ی زماني يعنی مرگ مي شود . ولی از آنجايی که هيچ فردی و عقلی نسبت به ساحت قبل از تولد و بعد از مرگ راه ندارد،اطلاعاتی از اين دو موقعيت در دست نيست پس بشر نسبت به اين دو دچار حاله ای از ابهام مي شود و همچنين اگر نسبت به اين دو اطلاعاتی نداشته باشد به طبع هر برنامه ای که برای اين برهه ی زمانی طراحی شود اشتباه و ناقص خواهد بود چرا که با هر فرضيه يک برنامه ی متفاوت طراحی مي شود و در صورت عمل به هريک از فرضيه ها و وقوع فرضيه ديگر انسان هلاک می شود. پس اساس شناسی و فرجام شناسی دو امر بسيار مهم مي باشند و از آنجا که هيچ کس به کم و کيف آن اطلاعی ندارد بايد کسانی مورد اطمينان که ارتباطی با اين دو عالم دارند برای ما خبر دهند.
همين تفاوت ها در نگاه به اساس شناسی و فرجام شناسی و بسياری ديگر سبب به وجود آمدن فرقه ها ومذاهب مختلف چه در آيين اسلام چه در ساير آيين های آسمانی و غير آسمانی شده است. بعضی در برخی موارد به خيال پردازی پرداخته و بعضی با مسائل نه چندان عقلی با آنها روبه رو شده و بعضی متمسک به دامن افرادی عالم که مورد وثوق واطمينان هستند با اين مسائل برخورد کرده و پاسخ دادند و به سبب هر پاسخی مذهب و فرقه ای به وجود آمد .
در تاريخ اسلام فرق و مذاهب گوناگونی پديد آمده است. برخی هم اکنون ديگر پيروانی را تحت پوششش ندارند و به اصطلاح منقرض شده اند، از قبيل قدريه و امثال آن و برخی هم اکنون پيروانی برای خود جمع کرده به تبليغ آيين خود مي پردازند و برخی هم با اين که پيروانی دارند اصلاً به فرقه های اسلامی ملحق نمي شوند چرا که دچار انحراف اساسی در عقايد خود شده اند به گونه ای که ديگر کسی آنها را به عنوان فرقه ی اسلامی نمي شمارد.
البته بايد توجه داشت که نبايد با فرقه هايی که ديگر پيروانی ندارند به صورت يک فرقه ی متروکه برخورد کرد زيرا ممکن است اين عقيده در برهه ی ديگری اززمان بروز کرده وبا لباسی جديد سبب فريب و جمع کردن عده ای به دور خود شود. پس اهميت اين عقيده نسبت به ساير عقايد کمتر نخواهد بود و به همان مقدار صاحب منزلت است.
پس بر هر فردی عقل حکم مي کند که به دنبال پيدا کردن راه و برنامه ی صحيح باشد لذا در بين اديان بايد دين ناجي و در بين مذاهب بايد مذهب ناجی را جست وجو کرد و بر کشتی آن سوار شد وبه ساحل سعادت رسيد ودر غير اين صورت هلاک مي شود.
چرا که هيچ گاه نمی شود براي چنين امر مهمی که يک مصداق بيشتر ندارد تعاريف متعدد و متضاد بوجود آيد ودر عين حال همگی بر حق باشند پس از اين جهت اهميت پيدا کردن فرقه ناجيه مشخص مي شود.
حديث افتراق امت :
مؤلفان ملل ونحل از پيامبر ـ صلی الله عليه وآله و سلم ـ روايت کردند که ايشان فرمودند:«همانا امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم مي شوند و اين حديث بين کلاميون و غير کلاميون و حتی بين شعرا و ادبا مشهور است.
برای بررسی اين حديث بايد ابتدا به چهار سؤال مطرح پاسخ داده شود.
1. آيا سند حديث قابل حجيت است يا نه؟
2. اگر چه در اين حديث نصوص مختلف آمده نص صحيح کدام است ؟
3. از بين فرق مختلفه فرقه ی ناجيه کدام است و آيا نبی اکرم صلی الله عليه و اله و سلم به فرقه ناجيه اشاره کردند يا نه؟
4. ساير هفتاد و دو فرقه ی ديگر که پيامبر از آنها خبر داده اند کدامند و آيا فرقه های اسلامی به اين حد رسيدند؟ (1)
آن حديث به شرح زير است :
پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم فرمودند:«امت موسی پس از او به هفتاد و يک فرقه و امت عيسی پس از وی به هفتاد و دو فرقه تقسيم شدندو امت من پس از من به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهند شد که تنها يک فرقه اهل نجات خواهد بود چنان که از فرقه های هر يک از دو امت موسی و عيسی نيز تنها يک فرقه اهل نجات هستند.» (2)
1. اما سند حديث :
حافظ (عبد الله بن يوسف بن محمد الزيلقی المصری ) (فوت در 762 ) در کتاب تخريج احاديث کشاف سند های اين حديث را جمع آوری کرده و کسی در اين امر نتوانسته بر او پيشی بگيرد، ولی اگر بخواهيم همه ی آن ها را ذکر کنيم در اين تحقيق نمي گنجد. پس مجبور به ذکر اجمالی آن هستيم.
از بين کسانی که درباره ی اين حديث صحبت کردند بعضی اين حديث را قابل اعتماد ندانسته وبه آن اعتقادی ندارند از جمله ابن حزم که در کتاب« الفصل فی الاهواء والملل» به اين مطلب اشاره کرده است و اينگونه آورده:
« از رسول اکرم صلی الله عليه وآله وسلم ذکر کردند که فرقه ی قدريه و مرجئه مجوسان اين امت هستند و در حديثی ديگر آودند که اين امت به هفتاد و سه تا هفتاد ونه فرقه متفرق مي شوند که همگی در جهنم هستند مگر يکی از آنها که در بهشت خواهد بود.(3) سپس ابن حزم مي گويد اين دو حديث اصلاَ صحيح نيستند زيرا که برای هر فردی که به سند واحد استناد مي کند اين حديث ونظاير آن حجيت ندارد.»
بعضی هم قائل و معتقد به اين حديث هستند و آن را از لحاظ استدلال صحيح مي دانند. محمد محيي الدين نويسنده ی کتاب الفرق بين الفرق مي گويد :«قطعاَ علما در صحت اين حديث اختلاف دارند و بعضی آن را از لحاظ اسناد قبول ندارند و مي گويند اسناد و سند آن ضعيف است و هر حديثی که اين گونه است شأن سند آن قابل اسناد و استناد نيست و بعضی هم به تعدد در روايات اکتفی کرده وآن را از جهت اسناد قبول مي کنند.»
اين اشاره ای به مطالبی که حول اين سؤال گفته شده بود مي باشد و در کتابهای شيعه وسنی به سند های مختلف آورده شده است که بسيار جالب اعتماد است و واجب است اعتماد انسان به اين حديث. و از شيعه،شيخ صدوق در کتاب خصال و علامه مجلسی در بحار آورده اند و همين قدر برای حجيت سند کافی است. (4)
2. اختلاف درنص های مختلف :
اختلاف در نصوص در کتاب ملل و نحل آيت الله سبحانی به سه بخش اختلاف در عدد فرق، اختلاف در عددفرقه های ناجي و هالک، اختلاف در تعيين فرقه ی ناجيه تقسيم می شود، ما نيز بر همين روند پيش رفته و مطالبی چند گردآ وری کرده ايم.
الف. اختلاف در عدد فرق :
اولين مسأله، در تعيين مصداق های اين حديث تعداد فرق است، که اگر فرقه های اصلي و محوري منظور است چرا تعداد آن ها کمتر از اين است؟ و اگر فرقه های انشعابي وشاخه های فرعی مد نظر است چرا تعداد آنها بيشتر از اين مقدار است؟
در پاسخ به اين دو سؤال دو جواب داده شده است که به بررسی آنها می پردازيم.
ـ پاسخ اول اين است که اين عدد کنايه است همچون آيه ی هشتاد سوره توبه که عدد هفتاد در سوره متضمن عدم بخشش منافقان است و حقيقی نيست و البته سياق روايت که به ترتيب هفتاد و يک ، هفتاد و دو و سپس هفتاد و سه آمده با اين مطلب نمي تواند در کنار هم جمع شود.
ـ پاسخ دوم اين است که اشتباه از آنجا نشئت گرفته که علما خواسته اند فرقه هارا از زمان سه قرن اول اسلام تقسيم کنند. ولی بايد دانست که در حديث صحبت بر سر افتراق در امت است و ممکن است که در هر عصر و قرنی يک فرقه به وجود آيد و هفتاد و سه فرقه شود زيرا حديثی که از پيامبر نقل شود حتمی الوقوع خواهد بود.(5) حاکم نيشابوری حکايت کرده است از عدد فرق يهود و نصاری(همراه با شک) بين عدد هفتاد و يک و هفتاد و دو. و عبد القاهر البغدادی نيز به اسناد از ابی هريره به طور قاطع روايت کرده که قطعاَ يهودبه هفتاد ويک فرقه متفرق شده است و نصاری به هفتاد و دو فرقه . و همچنين به اسناد ديگری روايت کرده که بنی اسرائيل به هفتاد و دو ملت افتراق پيدا کرده اند واين گونه مي گويد :«و قال: ليأتين علی امتی ما أتی علی بنی اسرائيل تفترق بنو اسرائيل علی اثنين و سبعون مله و ستفرق امتی علی ثلاث و سبعون مله »
و نقل کرده به سندی ديگر که بنی اسرائيل به هفتاد ويک فرقه تقسيم مي شوند.(6) و جمع بين دو حديث آخر امکان پذير است زيرا مراد از بنی اسرائيل اعم از يهود و نصاری است و درست همان هفتادو دو فرقه است.
ب. اختلاف در هالکين و ناجين :
استاد سبحانی می فرمايند که بيشتر راويان گفته اند که يکی اهل نجات و باقی اهل آتش هستند. مثلاَ بغدادی با سندش از رسول اکرم نقل مي کند که ايشان فرموده اند :« کلهم فی النار الا مله واحده » و ترمذی و ابن ماجه هم نظير همين را گفته اند ولي فردی به نام شمس الدين محمد بن احمد بن ابی بکر البشاری السياح المعروف در کتاب احسن التقاسيم فی معروفه الأقاليم مي گويد که همگی نجات يافته جز يکی که اهل آتش است. و صحيح هم همان روايت اول مبتنی بر نجات يکی و هلاکت باقی است.
ج. اختلاف در تعيين فرقه ی ناجيه :
در بعضي احاديث برای فرقه ی ناجيه دو ملاک آمده است(7) : اول جماعت و دوم آن چه من و اصحابم بر آن هستيم.
1. جماعت : اين کلمه يا به معنی جميع مسلمانان در مقابل يهود و نصاری است که با متن حديث معارضه مي کند يا اکثريت مسلمانان است در مقابل اقليت که اين هم درست نيست چرا که هميشه اين گونه نبوده بلکه بالعکس مي باشد. و درقرآن کريم هم آمده است که اکثريت انحراف داشته اند مثل:(وما اکثر الناس ولو حرصت بمؤمنين )(8)(و ما يؤمن أکثرهم بالله وهم مشرکون)(9)
2. ملاك دوم اين جمله بيان شده است كه فرموده اند:«ما أنا عليه واصحابي» يعني آنچه كه من واصحابم بر آن هستم، كه اين ملاك درستي نيست چرا كه فرق و مذاهب همگي خود را بر آيين پيامبرـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ مي دانند.
در كتاب المنار آمده است:«تا كنون فرقه ي ناجيه يعني فرقه اي كه بر روش پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اصحاب او عمل كند روشن نشده است زيرا هر يك ازفرقه هاي اسلامي روش خود را مطابق روش پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اصحاب مي داند.»(10)
اختلاف در تعيين فرقه ي ناجيه به سبب اختلاف در هالك وناجي بودن فرقه ها است كه جميع گفته اند يكي ناجي و ديگران هالك هستند. روايت كردند حاكم نيشابوري (11) و عبد القاهر بغدادي (12)و ابو داوود (13) و ابن ماجه (14) ملاك اول را براي فرقه ي ناجيه و ترمذي (15) و شهرستاني (16) ملاك دوم را.
حاكم نيشابوري مي گويد كه:« پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: امت من بربضع و سنين فرقه تقسيم مي شوند.
وفرقه ي اعظم آنها فرقه اي است كه امور را به رأي خود تعبير مي كند و حرام مي كند حلال را و حلال مي كند حرام را.» و او مي گويد كه اين حديث صحيح است.
و صاحب روضات الجنات از كتاب الجمع التفسير مي گويد كه پيامبر مكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با كلام «هم أنا وشيعتي »فرقه ي ناجيه را شناساندند.
3. فرقه ي ناجيه كدام است؟
در كتب مختلف ملل و نحل و مذاهب براي فرقه ي ناجيه دو ملاكي كه قبلاً ذكر شد آمده است و رد آنها نيزگفته شد و هم اكنون به شناسايي فرقه ي ناجيه در احاديث مي پردازيم.
حاكم نيشابوري از ابوذرـ رضي الله عنه ـ نقل مي كند:(در حالي كه ابوذر دست به درب خانه كعبه آويخته بود گفت :« من عرفني فأنا من عرفني و من أنكرني فأنا ابوذر سمعت النبي يقول : الا إن مثل أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح في قومه، من ركبها نجا و من تخلف عنها غرق » (17)
ابن حجر در معناي حديث مي گويد:«وجه تشبيه اهل بيت پيامبرـ عليهم السلام ـ به كشتي نوح اين است كه هر كس آنان را دوست بدارد و آنان را بزرگ بشمارد و از هدايت ودانشمندان اهل بيت (علیهم السّلام) بهره مند گردد از تاريكي مخالفت با حق نجات خواهد يافت و هر كس از آنان روي برتابد در درياي كفران نعمت الهي غرق و در ورطه ي طوفان هلاك مي شود.» (18)
اما فرقه ي ناجيه در احاديث چگونه است؟
1.در حديثي كه به حديث سفينه مشهور است ( به همان تفصيل اخير ازحضرت ابوذر) به فرقه ي ناجيه اشاره شده است.
و مراد از تشبيه ايشان به كشتي نوح اين است كه كسي كه در دين به سوي ايشان پناه ببرد و فروع و اصول دين خود را ازأئمه عليهم السلام بگيرد از آتش نجات پيدا مي كند و كسي كه از آنها مخالفت كند مثل كسي است كه بسوي كوهي درروز طوفان پناه مي برد تا از امر خدا در امان باشد در حاليكه قطعاً او غرق در آب خواهد شد و او در آب داغ است.(19)
2. حديثي ديگر به نام حديث ثقلين مي باشد كه به شرح زير است:
قال رسول الله ( صلي الله عليه و آله وسلم ) : « يا أيها الناس إني تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله و عترتي أهل بيتي»(20)
حاكم هم در كتاب مستدرك خود از نبي (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل كرده كه حضرت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با اين لفظ شروع فرمودند:« إني اوشك أن أدعي فأجيب سپس فرمودند :إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله عزوجل و عترتي كتاب الله حبل ممدود من السماء إلي الارض وعترتي أهل بيتي فإن اللطيف الخبير أخبرني أنها لن يفترقا حتي يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما»(21)
اختلاف در نص هاي مختلف اين حديث ضرري به آن نمي رساند چرا كه اين حديث در مكان هاي مختلفي از قبيل عرفه در حجة الوداع، در مرضه در مدينه و در غديرخم و…ذكر شده است. و حديث غدير تواتر بيشتري داشته است و از حديث بر مي آيد كه همانا فرقه ي ناجيه فرقه ي متمسك به دامن اهل بيت مي باشد وبقيه فرق هالك هستند.
3. حاكم نيشابوري از ابن عباس نقل مي كند كه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:« ستارگان امان اهل زمين ازغرق شدن هستند و اهل البيت من امان براي امتم از اختلاف،پس اگر قبيله اي از عرب مخالفت كند آن را، اختلاف كردند و حزب ابليس گرديدند. (22)
اين احاديث فرقه ی ناجيه را مشخص و محدود می کند. در جايی ديگر يکی از علمای أهل سنت به نام الامام الحافظ حسن بن محمد الصغانی در کتاب الشمس المنير نقل می کند از پيامبر فرمود:( مضمون حديث) «همانا امت برادر من عيسی به هفتاد و دو فرقه تقسيم شد و امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد که همگی هالک هستند جز يکی از آنها پس چون مسلمانان شنيدند گريه کردندو گفتند که يا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چگونه ما بعد از شما نجات پيدا کنيم و چگونه فرقه ی ناجيه را بشناسيم که آنگاه حضرت (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حديث ثقلين را مطرح کردند. (23)
اگر اين احاديث را در کنار آيه ی تطهير بگذاريم و عصمت ائمه را پی ببريم قطعاَ به ناجيه بودن طريق ائمه پی خواهيم ببرد چرا که آيه، عصمت را بيان مي کند و تمسک جستن به معصوم سبب نجات و مصون ماندن از اشتباه در برنامه زندگی می شود.
4. فرقه هايی که پيامبر شمرده اند کدام اند؟
فرقه هايی که هم اکنون وجود دارند برطبق نظر استاد سبحانی به ترتيب زير می باشند:
1. قدريه ( معتزله و شعب آن )
2. صفاتيه
3. خوارج
4. شيعه
ايشان ميگويند که اين فرق با منشئبات خود و بعد از ترک بعضی از فرق به همان تعداد 73 ميرسند.
آقای شهرستانی فرق را اينگونه تقسيم مي کند:
1. قدريه
2. صفاتيه : 1. اشعری 2. مشبه 3. کراميه
3. خوارج
4. شيعه، غلات
5. جبريه : 1. جهميه 2. نجاريه 3. ضراريه
استاد سبحانی در کتاب بحوث خود فرق دهگانه زير را روند کار خود قرار داده اند:
1. اهل حديث (حنابله )
2. اشاعره
3. فرق مرجئه ، جهميه ، کرايه ، ظاهريه
4.قدريه
5. ماتريديه
6. معتزله
7. خوارج
8. وهابيه
9. زيديه و اسماعيليه
10. شيعه اماميه (اثنا عشريه )
عوامل متفرق شدن اسلام به فرقه های مختلف :
به وجود آمدن هفتاد و سه فرقه ومذهب و اختلافاتی که در بعضی موارد به کفر پيروان آن فرقه و جداشدن آن فرقه ها از مسير راست و دور شدن آنها از فرقه ی ناجيه منجر شده اسباب مختلفی دارد که استاد آيت الله سبحانی اين عوامل را در شش دليل ذکر مي کنند که عبارتند از :
1. تعصبات قبيله ای و جهت گيری های حزبی.
2. سوء فهم و کج فهمی از حد حقايق دينی .
3. منع از کتابت احاديث پيامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و منع از نقل احاديث ايشان و جعل در حديث .
4. وسعت مجال و فرصت برای احبار (علمای مسيحيت) و رهبان (علمای يهود) برای جعل حديث از داستان های اولين وآخرين.
5. رد و بدل شدن و تقابل انديشه ها در بين مسلمانان و غير مسلمانان از ايران ، روم و هند .
6. اجتهاد در مقابل نص . (24)
اولين اختلاف :
اختلافاتي چند در ميان مسلمانان در زمان پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود ولی وجود مبارک ايشان مانع از ايجاد فرقهای نو شد ولی بعد از رحلت ايشان دو اختلاف يکی در اصل مرگ ايشان و ديگری در محل دفن ايشان بود که اولی با آيه ی 143 سوره ی آل عمران : « وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل أ فإن مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم »
که توسط ابوبکر بر عمر بن خطاب خوانده شد مشکل حل شد و دومی با حديثی مبني بر اينکه :«الانبياء يدفنون حيث يموتون » حل شد (25) ولی اختلاف اصلی بر سر امامت بود که شهرستانی در ملل ونحل خود مي گويد:« بزرگ ترين خلاف در ميان امت در باره ی امامت پديد آمد زيرا هيچ گاه در اسلام در باره هيچ قائده و اصلی همانند نزاع در باره ی امامت واقع نشده است.» (26)
اين اختلاف برای بار نخست بين مهاجران و انصار رخ داد که ابتدا انصار می گفتند که هر يک از دو گروه رهبر و امامی برای خود انتخاب کند و خود پيشنهاد سعد بن عباده را دادند ولی در اين هنگام عمر و ابوبکر وارد سقيفه ی بني ساعده شدند و عمر مي خواست مطالبی را بگويد که ابوبکر بر او پيشی گرفت و مطالبی را که مورد قبول عمر هم بود بيان کرد و بعد از اتمام حرف ها ی او عمر بلافاصله با وی بيعت کرد و به طبع او انصار نيز با ابوبکر بيعت کردند ولي بعد، عمر اين بيعت را نسنجيده دانست و گفت ديگر کسی حق بيعت با فردی به عنوان خليفه ی مسلمانان را بدون مشورت با مسلمانان را ندارد و اگر اين کار را کرد، کار هردو نادرست و قتل هر دو واجب است .
علت دست برداشتن انصار از نظر ابتدايی خود حديثی بود که از پيامبر نقل شده بود و آن اين حديث است :«الأئمه من قريش». و بعد ابوبکر به مسجد رفت و الباقی مسلمانان با وی بيعت کردند به جز حضرت علی عليه السلام و بعضی از قريش و ابو سفيان که به دستور خود پيامبر به مراسم تدفين پيامبر مشغول بودند.(27) سيد رضی در نهج البلاغه آورده اندکه وقتی خبر سقيفه به حضرت امام علی (ع) رسيد ايشان از نظر انصار پرسيدند و گفته شد : انصار گويند:« منا امير و منکم امير» حضرت فرمودند چرا برای آن ها با وصيت پيامبر دليل نياورديد که دستور دادند «که در حق نيکوکارانشان احسان شود و از خطای خطا کارانشان عفو گردد.» پرسيدند که در اين سفارش چه دليلی است؟ حضرت فرمودند:« که اگر امارت و رهبری حق آن ها بود به چنين سفارشی در مورد آنها نياز نبود »زيرا معمولاًسفارش رعيت را به رهبر مي کنند نه بر عکس.و بعد حضرت از قول مهاجرين پرسيدند گفتند که آنها به اين که همانند پيامبر از شاخه های يک درختند احتجاج کرده اند. حضرت فرمودند :«به درخت دليل آوردند و ثمره ی آن را ضايع کردند.»(28)
در هر حال امت مسلمان به دو دسته تقسيم شدند، يک دسته با استناد به حديث و قرآن حضرت علي عليه السلام را شايسته به امامت و خلافت دانسته و دسته دوم احاديث و آيات مربوط به امامت را ناديده گرفته اند و تعيين خلافت را اتخاب و بيعت مردم دانسته اند .
فرقه های اسلامی :
شيعه :
شيعه در لغت به دو معنی اطلاق شده است ولی آنچه که ما در اين مجمل به دنبال آن هستيم تعريف شيعه در اصطلاح است . آقای گلپايگانی در کتاب خود شيعه را اين گونه تعريف مي کنند:
«لفظ شيعه در اصطلاح به کسانی گفته مي شود که به امامت و خلافت علی عليه السلام معتقدند و بر اين عقيده اند که امامت ايشان از طريق نص جلی يا خفی ثابت شده است و امامت حق ايشان وفرزندان ايشان است.» (29)
در اين جا چند چيز مهم است يکی بلافصل بودن خلافت و امامت و ديگری و جود نص خفی و جلی مي باشد که بدليل اختلافی چند در اين حوزه لازم به توضيح بيشتر مي باشد.
آقای گلپايگانی می فرمايند که نص جلی در دو مورد است:
1.نص شرعی به امامت افراد يا فردی با ذکر نامهای امامت ، خلافت ، وصی و جانشين است.
2. نص شرعی به امامت افراد يا فردی بدون ذکر نامهای خلافت ، امام ، وصي و جانشين است و بلکه با نام های مولای و ولی می باشد. در اين نص ، صريح به خلافت و امامت نيست و لی با دلايل عقلي و نقلي اثبات مي شود که منظور امامت است.در مقابل نص جلی نص خفي و جود دارد که زيديه به آن قائل است و آن ها فردی خاص را مشخص نمي کنند بلکه صفات امام و ويژگی ها و شايستگی های او را بيان می کنند. و افرادی خاص را برای امامت تعيين نمي کنند از نظر زيديه هر فاطمی نژاد آشنا به احکام دين شجاع زاهد که قيام کند او امام است.
پی نوشت ها :
1. البحوث فی الملل والنحل آيت الله سبحانی ج 1 ص22
2.فرق و مذاهب کلامی آقای گلپايگانی ص 14
3. البحوث فی الملل والنحل آيت الله سبحانی ج 1ص24
4. البحوث فی الملل والنحل آيت الله سبحانی ج1 ص 23تا 26
5. فرق و مذاهب کلامی آقای علي ربانی گلپايگانی ص 15
6.البحوث فی الملل و النحل آيت الله سبحاني ج1 ص26
7.همان
8. سوره مبارکه يوسف آيه 103
9. سوره مبارکه يوسف آيه 106
10. فرق ومذاهب كلامي آقاي علي رباني گلپايگاني ص 15و16
11. المستدرك علي الصحيحين ج1 ص128
12. الفرق بين الفرقص7
13. سنن ابي داوود ج4 ص 198
14. سنن ابن ماجه ج2 باب افتراق الامم ص479
15. سنن الترمذي ج5 كتاب الايمان ص26 حديث 2641
16. الملل والنحل ص13
17. البحوث في الملل و النحل آيت الله سبحاني ج 1 ص 33 ؛ المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 151
18. فرق و مذاهب كلامي آقاي علي رباني گلپايگاني ص17 ؛ الصواعق المحروقه ص151
19. البحوث في الملل والنحل آيت الله سبحاني ص32
20. ترمذي و نسائي در صحيح هاي خود اين روايت را نقل كرده اند. رجوع شود به كنزالعمال ج 1 ص 44
21. البحوث في الملل والنحل آيت الله سبحاني ص 32 ـ المستدرك الحاكم ج3 ص 148
22. البحوث فی الملل والنحل آيت الله سبحانی ج1 ص34 ـ المستدرک علی الصحيحين ج3 ص194
23. البحوث فی الملل و النحل آيت الله سبحانی ج1 ص36
24.البحوث فی الملل والنحل استاد سبحانی ج 1 ص 50
25. فرق و مذاهب کلامی آقای رباني گلپايگانی ص26
26. همان
27.فرق و مذاهب کلامی آقای رباني گلپايگانی ص27
28. نهج البلاغه خطبه 64
29. فرق و مذاهب کلامی آقای رباني گلپايگانی ص 38 ؛ اوائل المقالات ص 42
ادامه دارد ……