خانه » همه » مذهبی » فضیلت روزه

فضیلت روزه

فضیلت روزه

بدان که روزه عبادتی شریف است و خدای عزّوجل بستوده است روزه داران را اندر قرآن و گفت: «السّائحون»، روزه دار را «سائح» خواند، از بهر آنک علما گفتند سیاح همه روز می رود بی توشه، و روزه دار همه روز روزه همی

0031965 - فضیلت روزه
0031965 - فضیلت روزه

 

شرافت روزه داری

بدان که روزه عبادتی شریف است و خدای عزّوجل بستوده است روزه داران را اندر قرآن و گفت: «السّائحون»، روزه دار را «سائح» خواند، از بهر آنک علما گفتند سیاح همه روز می رود بی توشه، و روزه دار همه روز روزه همی دارد بی خوردن، از بهر آنک سیاح اندر زمین می رود. هر شهری که او را خوش آید آنجا درنگ کند و هر جا که خوش نیاید برود. همچنین روزه دار در بهشت هر گوشکی که او را خوش آید آنجا فرود آید. و دیگر گفت: «الصّائمین و الصّائمات.» عبدالله عباس گفت: هرکه روزه دارد ماه رمضان و سه روز از ایام البیض از هر ماهی، او از اهل این آیت باشد و بیارند روز قیامت مائده ای از بهشت تا ایشان ازو همی خورند و خدای عزّوجل ایشان را سایه دهد در زیر عرش و بر ایشان آسان گرداند شمار آن جهان، و به جای هر روزی که روزه داشته باشند، هزار ساله طاعت بیاید و همی دمد از دهانشان بوی مشک.
و روایت کردند از پیغمبر صلی الله علیه و آله که گفت بهشت را هشت در است: یک در، آن است که او را «ریّان» خوانند. روز قیامت روزه داران را بدان در خوانند. چون در آیند، هرگز تشنه نگردند. پس آن در را دربندند تا بدین در جز روزه دار درنیاید.1 و روایت است از پیغامبر صلی الله علیه و آله که گفت خواب روزه دار، عبادت است؛ و دم زدنش، تسبیح است؛ و دعاش، مستجاب است؛ و کردارش، افزون کردن است؛ و گناهانش، آمرزیده است.
و روایت کردند از پیامبر صلی الله علیه و آله که گفت بوی دهان روزه دار به نزد خدای عزّوجل خوش تر از بوی مشک است، و آمرزش می خواهند او را تا روزه بگشایند. و روایت کردند از پیغمبر صلی الله علیه و آله که گفت بهشت آرزو برد به چهار تن: به روزه دار ماه رمضان، و خواننده قرآن و نگاه دارنده زبان، و طعام خوراننده گرسنگان. و خدای عزّوجل بیامرزد بنده مسلمان نزد روزه گشادن، آنچه پایش بدو برفته، و آنچه دستش بدو گرفته است، و چشمش بدو نگرسته است، و دلش بدو بیندیشیده است.
و روایت کردند از پیامبر صلی الله علیه و آله که گفت خدای عزّوجل در هر روز آدینه ششصد هزار عاصی را آزاد کرده است از آتش، و اندر هر ساعتی از شبانه روز ماه رمضان ششصد هزار آزاد کند از آتش که سزاوار آتش گشته باشند، و روز عید همچنان که در ماه رمضان و در روز آدینه آزاد کرده است، آزاد کند.2

خدا، پاداش روزه داران

هر عمل که بنی آدم کند به ردّ مظالم برود الّا روزه، که خدای تعالی می فرماید که: «اَلصَّومُ لِی وَاَنَا اَجْزی بِهِ؛ روزه آنِ من است و من پاداش روزه ام.»3 و بعضی گفته اند: از بهر آن حق تعالی اضافت روزه با خود کرده است که، روزه دار به زینت اخلاق صمدی، خود را آراسته گردانیده بود. و بعضی گفته اند: این اضافت از بهر آن است که روزه از اعمال پنهان است که هیچ کس را بدان اطلاع نباشد. و هرکس که به روزه باشد جملگی ایمان حاصل کرده از بهر آنکه ایمان دو نصف است. نصفی صبر و نصفی شکر، و روزه دار هر دو جمع کرد. و در تفسیر «یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ»4 گفته اند که: این ثواب بی شمار، مزدِ صایمان است. قال الله تعالی «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ»5 یعنی حق تعالی فرموده است که: از برای روزه داران و صالحان درجاتی چند ترتیب داده ام و غرایب رغایب روشنایی چشم ایشان دربار دارد.6

روزه و قرب الهی

عجب راهی است راه سلوک که طعامش بی نانی است و شرابش بی آبی. چون سالک، بدین زاد گرسنگی و راحله تشنگی قطع منازل و مراحل کند، و از لباس بشریت برهنه شود و قدم در حرم خاص خانه قربت خاص احدیّت نهد، از ظلمت وجود برسته و به بقای هست مطلق هست شده، در مشاهده گل وصل، بلبل وار این ترانه آغاز کرده:
تو دلبری که ز خوبان بسی تو خوب تری چه باشد ار نظری خوش به سوی ما نگری
چو در رهت سپری گشته ایم سر تا پای به زیر بار غم و رنجمان چه می سپری
ز بهر بردن دل نازها کنند ولیک چو هرچه بود همه برده ای دگر چه بری
بسی بکوشم تا عشق تو نهان دارم ولیک عادت سودای توست پرده دری
جوی ز درد غمت، ما به جان دل بخریم تو صد هزار چو ما را به نیم جو نخری
همین معامله می کن که سخت می زیبد چنان سپید پری را چنین سیاه گری
و بباید دانست که: هیچ معجون ِنجات و قانون شفا، سالک را که مارگزیده علت غفلت است، چون گرسنگی و تشنگی نیست. یحیی معاذ رازی گفته است که: هر آنگاه که مرید به بسیار خوردن مشغول شود، ملائکه از شفقت بر او بگریند. و هر آن کس که حریص بود بر اکل، به آتش شهوت بسوزد. و گفته اند که: شیطان از خفته گرسنه بگریزد، به نمازکننده سیر بازی کند و او را در چاه وسوسه اندازد.
بشر حافی گفته است که: گرسنگی، دل را صافی کند و شهوت بمیراند و علم های باریک دورفهم را ظاهر کند. و هر لطف و کرامت و عزّ استقامت که سابقان و صادقان یافته اند، به واسطه گرسنگی و تشنگی بوده است. و ذوالنّون گفت: در وقت اکل چندان نان و آب هرگز نخورده ام که سیر شده ام. لقمان به پسر گفت: ای پسر! هر آنگاه که معده پر باشد از طعام، فکر از کار بازایستد، و چشمه حکمت در بند آید و اعضا از طاعات بازماند.
رسول صلی الله علیه و آله گفته است: پسر آدم را از طعام آن قدر کفایت است که قوت او دهد تا او به طاعت مشغول تواند بود و پشت او راست می دارد. اگر از طعام خوردن بسیار ناچار است سیکی7 طعام را، و سیکی آب را، و سیکی نَفَس را. فتح موصلی گفت که: به صحبت سی نفر مشایخ رسیدم و جمله مرا وصیت کردند به کم خوردن. و سیرت جمله مشایخ کبار اندک خوردن بوده است، و در سوانح احوال و مناهج آمال، رجوع با کم خوردن کرده اند، و در آن کنهِ مجهود خود بذل کرده و تحرّی رضای ایزدی در آن دانسته. و فراغ بال ایشان به واسطه گرسنگی و تشنگی از اختلال مصون و محروس بماند.8

روزه برای خدا

و از عظیمیِ فضلِ وی آن است که این عبادت را با خود نسبت کرد، و گفت: الصَّوْمُ لی و أنَا اَجزی به9 ـ اگرچه همه عبادات وی راست ـ چنان که کعبه را خانه خود خواند، اگرچه همه عالم مُلکِ وی است. و دو خاصیت است روزه را که بدان مستحق این نسبت است:
یکی آنکه حقیقت وی ناکردن و باز داشتن است، و این باطن است و از چشم ها پوشیده و ریا را به وی راه نَبُوَد، چه، به شب نیت کند. و دیگر آنکه قهرِ دشمن خدای تعالی ـ ابلیس ـ است؛ چه، لشکر وی شهوات است، و روزه لشکرِ وی را بشکند، که حقیقتِ وی ترکِ شهوات است. و برای این رسول صلی الله علیه و آله گفت که «شیطان در درون آدمی روان است، چون خون در تن وی: باید که راه گذر بر وی تنگ بکنی به گرسنگی».10
همچنین قوله، تعالی: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ».11 بدان که گرسنگی را شرفی بزرگ است و به نزدیک امم و ملل ستوده است؛ از آنچه از روی ظاهر گرسنه را خاطر تیزتر بود و قریحه مهذّب تر و تن درست تر.
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: شکم را گرسنه دارید و جگر را تشنه و تن را برهنه دارید تا مگر خداوند ـ تعالی ـ را ببینید به دل. اگر تن را از گرسنگی بلا بود، دل را بدان ضیا بود، و جان را صفا بود، و سرّ را لقا بود. و چون سرّ، لقا یابد، و جان، صفا یابد، و دل، ضیا یابد، چه زیان اگر تن بلا یابد؛ که سیر خوردگی را بس خطری نبود؛ که اگر خطری بودی ستوران را سیر نگردانیدندی؛ که سیر خوردگی کار ستوران است، و گرسنگی علاج مردان، و گرسنگی عمارت باطن کند و سیرخوردگی عمارت بطون. یکی عمر اندر عمارت باطن کند که تا مرحق را مفرد شود و از علایق مجرد شود، چگونه برابر بود با آن که عمر اندر عمارت بدن کند و خدمت هوای تن کند؟ یکی را عالَم از برای خوردن باید و یکی را خوردن از برای عبادت کردن. متقدمان از برای آن خوردندی تا بزیستندی، شما از برای آن می زیید تا بخورید. پس فرق بسیار باشد میان این و آن. بیرون افتادن آدم علیه السلام از بهشت و دور گشتن وی از جوار حق از برای لقمه ای بود.12
و گفتند روزه به تازی «صوم» است و آن سه حرف است. هر حرفی دلیل کند بر معنی. «صاد» صیانت تن است از حرام ها، و «واو» ولایت بر تن است اندر طاعت ها، و «میم» مداومت برو است هر چند رسدش کراهیت ها. و روایت کردند از پیغامبر صلی الله علیه و آله که گفت شیطان در تن آدمی همی رود چون رفتن خون. رفتن جای او تنگ گردانید به گرسنگی و تشنگی، و فاضل ترین شما نزد خدای عزّوجل آن کس است که گرسنگی و تفکرش درازتر است، و دشمن ترین شما به نزد خدای عزّوجل بر خورنده و خسبنده و آشامنده است.
و روایت کردند از پیغامبر صلی الله علیه و آله که گفت هرکه سیر بخورد و بخسبد، دلش سخت گردد. پس فرمود هر چیزی را زکاتی است، و زکات تن گرسنگی است. و حکایت کردند از یحیی بن زکریا علیه السلام که او پرسید ابلیس را که تو بر آدمی کِیْ قادرتر باشی! گفتا چون سیر طعام و سیر آب بخورد. یحیی گفت به حق خدای عزّوجل که من هرگز سیر نخورم. ابلیس گفت هرگز کس را این نصیحت نکنم. و لقمان حکیم پسر را گفت: ای پسر چو معده پر گشت فکرت بخفت و حکمت گم گشت و اندام ها از عبادت بنشست. و یحیی معاذ گفت گرسنگی طعام خدای عزّوجل است اندر زمین، سیر گرداند بدو تن های صدّیقان را. و حکمت سپاه خداست اندر زمین، قوی گرداند بدو تن های مریدان را. و ابوالقاسم حکیم گفت خوار دار این تنت را تا تو را فرمان کند. اگر نداری کام خواهد، دینت را ویران کند. مدهش سیر نان که هزار فغان کند. تا به جای طاعت او مر تو را فرمان کند. و حکیمی گفت: هر که طعام بسیار خورد آبش بسیار باید، هر که آب بسیار خورد تنش گران گردد، و چون تنش گران گردد خوابش آرزو کند، و هر که از طاعت ایزد دور ماند زیان کار باشد، و بالله العصمة و التوفیق.13

ثواب بی حساب روزه داری

جمله حسنات را ثواب معین است و غایت آن تا هفتصد بیش نه، الّا صوم که ثواب آن معین نیست و حق ـ سبحانه ـ آن را به خود اضافت کرده است و ضامن جزای آن شده و صبری که اجر آن به غیر حساب است، گوییا حصّه ای است از نوع مخصوص، بل صورتی در آن قالب ریخته. و از این جهت در تفسیر «إِنَّمَا یُوَفَّی الصَّابِرُونَ اَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ»14گفته اند مراد از این صابران، صایمانند.
و لفظ صوم در اصل لغت، موضوع است از برای امساک مطلقاً، در عرف شریعت، عبارت است از امساک مقیّد به طعام و شراب و وِقاع از طلوع فجر تا غروب آفتاب، مقرون به نیتی معین. و مطلق امساک از طعام، فضیلتی بزرگ است، خصوصاً مقیّد به حکم شرع؛ چه بیخ جمله شهوات و منشأ جمیع مخالفات، امتلا15 از طعام است. به تقلیل طعام، دل صافی گردد و هوا بمیرد و نور علم فزایش گیرد، و یحیی بن زکریا علیه السلام وقتی ابلیس را دید، می آمد با دامی چند. بپرسید که: «چیست این دام ها؟» گفت: «شهواتند که بدان بنی آدم را صید کنم.» پرسید که: هیچ شهوت از آنها به نام من می یابی؟ گفت: «نه، الاّ آنکه شبی سیر بخوردی و بدان سبب تو را از صلات و ذکر، متثاقل و متقاعد گردانیدم».16

روزه داری و همانندی با خداوند

روزه از آن عهد اعلام کند که به صفت ملائک بود و به حجب حیوانی محجوب نگشته بود که خوردن خاصیت حیوانات است و ناخوردن صفت ملائک و صفت خداوند تعالی تا بدین اشارت، ترک سجایای حیوانی کند و متخلق به اخلاق سبحانی شود که: «الصوُم لِی و اَنَا اُجزی بِه» یعنی روزه، خاص از آنِ من است که در حقیقت حضرت خداوندی است که منزه است از غذا، باقی هر چه هست، محتاج غذایند، ملائکه اگرچه غذای نخورند، اما تسبیح و تقدیس، غذای ایشان است. هر چیز را مناسب او غذایی هست، و «اَنا اُجزی به» یعنی جزای هر طاعت بهشت است و جزای روزه، تخلق به اخلاق من است. به عیسی وحی آمد که: «تَجُوع تَرانی وَ تَصِلُ اِلَیَّ» یعنی:
گرسنه شو آنگاه سیرم ببین مجرد شو و باش با من قرین

شرافت گرسنگی

مولانا جلال الدین رومی گوید:
زهی حلاوت پنهان در این خلای شکم مثال چنگ بود آدمی نه بیش و نه کم
چنان که گر شکم چنگ پر شود مثلاً نه ناله آید از آن چنگ پُر نه زیر و نه بم
اگر ز روزه بسوزد دماغ و اشکم تو ز سوز ناله برآید ز سینه ات هر دم
هزار پرده بسوزی به هر دمی زان سوز هزار پایه برآری به همت و به قدم
شکم تهی شو و مینال همچو نی به نیاز شکم تهی شو و اسرار گو بسان قلم
چو پر شود شکمت در زمان حشر گردد به جای عقل تو شیطان، به جای کعبه صنم
چو روزه داری اخلاق خوب جمع شود به پیش تو چو غلامان و چاکران حشم
به روزه باش که آن خاتم سلیمان است مده به دیو تو خاتم، مزن تو ملک به هم
به روزه خوان کرم را تو منتظر می باش از آنک خوان کرم به ز شوربای کلم17

روزه تجسم تقوا

و تقوا حذر کردن است از نابایست، و آن سکون است و هرچه باز اِسْتادن است عبادتِ باطن آن است. و روزه تقواست؛ چه روزه باز استادن است خاص از بهرِ خدای عزّوجل. و فضیلتِ روزه اینجا ظاهر شود که هر ذره ای که هست از ذرایرِ عالم، و هر قطره ای که هست از قطره های دریاها روزه دار را نهی است از خوردن ِآن ذره. چون آن ذره، اگر بخورد، روزه را بگشاید. و روزه دار متقی است از خوردن ِآن ذرایر، به ترکِ هر ذره ای امید بُوَد عبادتِ ثقلین. سید امام ابوالقاسم حکیم گوید: «روزه عبادتی باطن است و پوشیده، و عباداتِ دیگر ظاهر است، و آنچه ظاهر است نصیبِ مردمان است و آنچه پوشیده است آنِ خدای عزّوجل.18
خداوند، نگهدار روزه داران
و گفته اند: الصّومُ لی اضافت روزه با خود کرد تا دست خصمان از آن کوتاه کند، فردا در قیامت چون خصمان گرد تو برآیند، و عبادت های تو به آن مظالم که در گردن داری بردارند، رب العالمین آن روزه تو در خزینه فضل خود می دارد و خصمان تو را می گوید: این، آنِ من است شما را ور آن دستی نه؛ پس به عاقبت به تو باز دهد، گوید: این اضافت از بهر آن با خود کردم تا از بهر تو نگه دارم. حکمتی دیگر گفته اند روزه روزه دار را؛ یعنی تا خداوندانِ نعمت، حال درویشان و گرسنگی ایشان بدانند و با ایشان مواسات کنند، از اینجا بود، که مصطفی را از اول یتیم کرد تا یتیمان را نیکو دارد، پس غریب کرد تا غریبی خود یاد آورد، و بر غریبان رحمت کند، و بی مال کرد وی را تا درویشان را فراموش نکند.19

روزه، خوان رحمت

ای عزیز برادر! از گرسنگی این ماه غمگین مباش؛ چه آنکه در روزه، گرسنگی است و در گرسنگی، رجوع به خداوند غنی است؛ چنان که موسی علیه السلام چون گرسنه شد، روی به حضرتِ او آورد و رَبِّ اِنّی لِما اَنْزَلْتَ اِلَی مِنْ خَیْرٍ فَقِیراً20 گفت: موسی نان خواست و عیسی خوان: رَبَّنا اَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ؛21 ولی محمد صلی الله علیه و آله غفران خواست که: غفرانک ربّنا و الیک المصیر.22

پی نوشت ها :

1. ابونصر طاهر بن محمد خانقاهی، گزیده در اخلاق، به کوشش: ایرج افشار، صص 173 و 174.
2. همان، ص 175.
3. جامع الصغیر، ج 2، صص 49 ـ 51.
4. زمر: ‌10.
5. سجده: 17.
6. عمر بن محمد سهروردی، عوارف المعارف، به اهتمام: قاسم انصاری، ج 3، صص 138 و 139.
7. سیکی: یک سوم.
8. عوارف المعارف، ص 139.
9. روزه‌ برای من است و من آن را پاداش می‌دهم.
10. کیمیای سعادت، ج 1، صص 207 و 208.
11. بقره: 155؛ و البته شما را به پاره‌ای از سختی‌ها چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم و صابران را بشارت ده.
12. کشف المحجوب، صص 476 و 477.
13. گزیده در اخلاق، صص 176 و 177.
14. زمر: 10.
15. امتلا: پر بودن.
16. مصباح الهدایة، ص 232.
17. کلیات غزلیات شمس، صص 525 و 526.
18. این برگ‌های پیر، ص 116.
19. کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 1، صص 493 و 494.
20. قصص: 24.
21. مائده: 114.
22. بقره: 285؛ خزینة الجواهر، ص 430.

منابع تحقیق :
1. اسیری لاهیجی، شیخ محمد، مثنوی اسرار الشهود، تصحیح: برات زنجانی، تهران، امیرکبیر، 1365.
2. شانصاری، خواجه عبدالله، مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاری، به کوشش: محمد سرور مولایی، تهران، انتشارات توس، 1377.
3. باخرزی، یحیی، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، به کوشش: ایرج افشار، تهران، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1379.
4. بدایع نگار، محمد ابراهیم بن محمدمهدی، فیض الدموع، تصحیح: اکبر ایرانی قمی، تهران ـ قم، هجرت، میراث مکتوب، 1374.
5. تاج الدین وزیر، احمد بن محمد، بیاض تا ج الدین احمد وزیر، تصحیح: علی زمانی علویجه، قم، مجمع ذخائر اسلامی، 1381.
6. جوینی، ابوالحقائق، مناهج السیفیه، به اهتمام: نجیب مایل هروی، تهران، مولی، 1363.
7. خانقاهی، ابونصر طاهر بن محمد، گزیده در اخلاق، به کوشش: ایرج افشار، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1374.
8. خوارزمی، کمال الدین حسین، ینبوع الاسرار فی نصایح الابرار، به اهتمام: مهدی درخشان، تهران، انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی، 1360.
9. دیوان رباعیات اوحدالدین کرمانی، به کوشش: احمد ابو محبوب، تهران، سروش، 1366.
10. رازی، محمد بن حسین، نزهة الکرام و بستان العوام، به اهتمام: محمد شیروانی، تهران، ناشر مؤلف، 1362.
11. رستاخیز، علی (گردآورنده)، منتخب الاشعار فی مناقب الابرار، تهران، عرفان، 1381.
12. زمانی، کریم (گردآورنده)، میناگر عشق (مثنوی معنوی موضوعی)، تهران، نشر نی، 1383.
13. سبزواری، علی بن محمد، ذخیرة الآخرة، تصحیح: محمدهادی حائری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383.
14. سبزواری، هادی بن مهدی، اسرار الحکم، مقدمه: صدوقی سها، قم، مطبوعات دینی، 1383.
15. سمنانی، علاءالدوله، مصنفات فارسی علاءالدوله سمنانی، به اهتمام: نجیب مایل هروی، تهران، علمی و فرهنگی، 1369.
16. سنایی، مجدود بن آدم، حدیقه الحقیقه و شریعة الطریقه، تصحیح: مدرس رضوی، تهران، دانشگاه تهران، چاپ هفتم، 1387.
17. سهروردی، عمر بن محمد، عوارف المعارف، به اهتمام: قاسم انصاری، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ سوم، 1384.
18. شوشتری، شیخ جعفر، فوائد المشاهد، بی جا، انتشارات علمیه اسلامیه، بی تا.
19. شیعی سبزواری، حسن بن حسین، راحه الارواح و مونس الاشباح، تصحیح: محمد سپهری، تهران، میراث مکتوب، 1375.
20. طبری، محمد بن جریر، ترجمه تفسیر طبری، ترجمه جمعی از علمای ماورالنهر، ویرایش جعفر مدرسی صادقی، تهران، نشر مرکز، چاپ چهارم، 1387.
21. زالدین کاشانی، محمود، مصباح الهدایه، تصحیح: عفت کرباسی و محمدرضا برزگر خالقی، تهران، زوار، 1381.
22. العمرکی، ابوالرّجاء، روضة الفریقین، تصحیح: عبدالحیّ حبیبی، تهران، دانشگاه تهران، 1359.
23. عنصرالمعالی، کیکاووس، پند پدر، (بازنویسی قابوس نامه)، به کوشش: غلام رضا مستعلی، تهران، اهل قلم، 1382.
24. عوفی، سدیدالدین محمد، گنجینه لطائف (بازنویسی لطایف الطوایف)، به کوشش: علی اکبر احمدی، تهران، اهل قلم، 1382.
25. غزالی، ابوحامد محمد، کیمیای سعادت، به کوشش: حسین خدیوجم، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ ششم، 1374.
26. فاضل جم، میرزا محمدحسین، منشات فاضل جم، تصحیح و تعلیق: هیبت الله مالکی، تهران، انتشارات کویر، 1371.
27. قزوینی، محمدصالح، نوادر (ترجمه محاضرات راغب اصفهانی)، به کوشش: احمد مجاهد، انتشارات سروش، بی تا.
28. قطان غزنوی، ابونصر محمد، سراج القلوب، تهران، کتابچی، چاپ یازدهم، 1384.
29. قمی، عباس، فیض العلام، به کوشش: محمدرضا جعفری نیا، قم، نسیم کوثر، 1383.
30. کاشفی سبزواری، کمال الدین حسین، الرسالة العلیة فی احادیث النبویه، به کوشش: محدث ارموی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1362.
31. کرمانی، محمد بن محمد کریم، مصباح السالکین، کرمان، چاپخانه سعادت، چاپ دوم، 1376.
32. گیلانی، عبدالرزاق، شرح فارسی مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، به کوشش: محدث ارموی، تهران، دانشگاه تهران، 1343.
33. مؤمن مشهدی، محمد، تفسیر محمد مؤمن مشهدی، به کوشش: علی محدث، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1361.
34. مایل هروی، نجیب (گردآورنده)، این برگ های پیر، تهران، نشر نی، 1381.
35. مجلسی، محمدباقر بن محمدتقی، گزیده جلاء العیون در تاریخ معصومین، به کوشش: محمد اسفندیاری، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ، 1378.
36. ـــــــــــــــــ، گزیده حیاة القلوب، به کوشش: محمد اسفندیاری، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ، 1378.
37. ـــــــــــــــــ، بیست و پنج رساله فارسی، تحقیق: سید مهدی رجایی، قم، کتابخانه مرعشی، 1412.
38. مستملی، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، تصحیح: محمد روشن، تهران، اساطیر، 1363 ـ 1373.
39. میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الابرار، به کوشش: علی اصغر حکمت، انتشارات امیرکبیر، چاپ چهارم، 1376.
40. میرداماد، میر محمد عبدالحسیب، مناهج الشارعین، به اهتمام: سید جمال الدین میردامادی، بی تا، بی جا.
41. ناصرخسرو، وجه دین، تهران، اساطیر، 1382.
42. نراقی، احمد بن محمد، معراج السعادة، قم، هجرت، چاپ یازدهم، 1384.
43. نهاوندی، شیخ علی اکبر، خزینة الجواهر، انتشارات اسلامیه، چاپ هشتم، 1381.
44. نیّر ممقانی، محمدتقی بن محمد، مثنوی آتشکده (دیوان نیّر تبریزی)، مقدمه و تصحیح: بهروز ثروتیان، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ و نشر بین الملل، 1386.
45. نیشابوری، فریدالدین عطار، تذکرة الاولیاء، به سعی و اهتمام: رینولد الن نیکلسن، تهران، دنیای کتاب، چاپ سوم، 1370.
46. هجویری، ابوالحسن علی، کشف المحجوب، تصحیح: محمود عابدی، تهران، سروش، چاپ دوم، 1384.
47. همدانی، عین القضات، تمهیدات، تصحیح: عفیف عسیران، تهران، کتابخانه منوچهری، 1370.
48. ـــــــــــــــــ ، ذخیرة الملوک، تصحیح: سید احمد انواری، انتشارات تاریخ و فرهنگ ایران، 1358.
49. ـــــــــــــــــ ، نامه های عین القضات همدانی، تصحیح: عفیف عسیران و علی نقی منزوی، تهران، اساطیر، 1373.
منبع: ،مرکز پژوهش های صدا وسیما ،گنجینه ، شماره (85)، قم: 1389

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد