قبل از بيان جواب توجه به دو نكته ضروري است.
1ـ حساب وهابي ها و ناصبي ها از ديگر مسلمانان جدا است.
2ـ ما اهل تسنن را مسلمان، ذبيحه آنها را حلال، بدن آنها را پاك و ازدواج با آنها را جايز مي دانيم و در قسمتي از اصول و فروع با آنها اشتراك داريم، و مشكل اساسي ما با اهل سنت غير وهابي اولا: در اين است كه آنها امامت را به صورتي كه شيعيان قبول دارند، نمي پذيرند، مي گويند امام با آراء مردم بايد انتخاب شوند، نه از طريق وحي و پيامبر اسلام -صلي الله عليه وآله- و ثانياً: آنها از كساني كه دليل درستي بر خلافت آنها نبود، نه نص و نه اتفاق همه امت و از هجوم آورندگان به خانه زهرا سلام الله عليها، و اهانت كننده گان به علي مرتضي-عليه السلام- و قاتلان ائمه هدي، همچون معاويه و يزيد و ديگر خلفاي بني اميه و بني العباس، و قاتلان هزارن شيعه و… حمايت و اطاعت مي كنند و آنها را به عنوان خليفه رسول خدا مي دانند، اما شيعيان خلافت آنها را قبول نداشته اين اجمال قضيه بود اما بلكه به دليل آيات زيادي از قرآن، مانند آيه ي تبليغ[1]، آيه ي اكمال،[2] آيه ي تطهير،[3] آيه ي مباهله،[4] آيه ي ولايت،[5] آيه ي اولي الامر،[6] آيه ي پاداش رسالت[7] و روايات متواتره زيادي چون حديث غدير[8]، حديث ثقلين[9]، حديث منزلت[10] و… كه در منابع شيعه و اهل سنت آمده است و ده ها حديث ديگر خلافت را حق علي و اولاد آن حضرت مي دانند مشكل ما با اهل سنت اين است كه خود آنها از پيامبر(ص) نقل كرده اند كه «علي با حق و حق با علي است»[11] و «علي با قرآن و قرآن با علي است»[12]، «علي همچون سر است براي پيامبر[13]» و «علي راهي است كه خطا در او نيست هر كس داخل آن شود، مؤمن و هر كس از آن خارج شود كافر است[14]» اما به آنها عمل نكردند. مشكل اين است كه خودشان از قول پيامبر -صلي الله عليه وآله- مي گويند «هر كس علي را آزار دهد من (پيامبر) را آزار داده»[15] ولي در عين حال از آزار دهندگان علي -عليه السلام- حمايت مي كنند، و مي گويند: «كه پيامبر -صلي الله عليه وآله- شهر علم و علي درب آن شهر است[16] ولي عملا جاي ديگري رفتند، و نقل كرده اند: «كه ولايت علي ولايت پيامبر و ولايت پيامبر -صلي الله عليه وآله- ولايت خدا است»[17]، ولي در عمل زير بار ديگران رفتند و ولايت او را كنار گذاشتند و معترف اند كه «پيامبر -صلي الله عليه وآله- فرمود: بعد از من فتنه هايي است شما علي را رها نكنيد كه فارق بين حق و باطل است»[18] ولي در فتنه ها با باطل همراه شدند، و باز مي گويند كه پيامبر -صلي الله عليه وآله- فرمود: «اگر همه يك طرف رفتند و علي -عليه السلام- طرف ديگر رفت شما دنبال علي -عليه السلام- باشيد[19] ولي در عمل علي را تنها گذاشتند، اينها برخي از مشكلاتي است كه بين شيعه و سني وجود دارد.
مشكل اين است كه اهل تسنن از كساني حمايت مي كنند كه قرآن را از علي -عليه السلام- جدا كردند، به علي اهانت كردند، درب خانه زهرا (عليها السلام) را آتش زدند، و فرزندش را شهيد كردند، علي -عليه السلام- را با اهانت به مسجد بردند و حضرت زهرا (عليها السلام) را بين در و ديوار قرار دادند. اين عبارت خود آنها است «فهجموا عليه و احرقوا بابه و استخرجوه منه كرهاً و ضغطوا سيدة النساء بالباب حتي اسقطت محسناً[20]» و همچنين دستور دادند احاديث پيامبر -صلي الله عليه وآله- را آتش بزنند چنانكه عائشه نقل نموده است، پدرم را يك شب تا صبح مضطرب ديدم صبح به من گفت احاديث را (كه حدود پانصد حديث بود) بياور پس همه را آتش زد[21] و عمر به همه شهرها نوشت نزد هر كس حديث هست بايد نابودش كند[22] و نقل شده كه احاديث زيادي در زمان عمر جمع آوري شد و دستور داد همه را آتش زدند.[23] و همچنين حمايت اهل تسنن از جنايات معاويه و يزيد و خلفاي بعد، از مشكلات ديگري است كه بين شيعه و سني وجود دارد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- شيعه در اسلام، علامه سيد محمد حسين طباطبائي.
2- شبهاي پيشاور، سلطان الواعظين شيرازي.
3- پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي-عليه السلام-، استاد جعفر سبحاني.
4- آنگاه هدايت شدم، سيد محمد تيجاني سماوي.
پي نوشت ها:
[1] . مائده/67.
[2] . مائده/5.
[3] . احزاب/33.
[4] . آل عمران/61.
[5] . مائده/55.
[6] . نساء/59.
[7] . شوري/23.
[8] . متقي هندي، كنز العمال، بيروت، موسسه الرساله، چاپ سوم، 1405ه، و 1985 م، ج11، ص609، روايت 32950.
[9] . ابوالحسين مسلم بن الحجاج القشيري، صحيح مسلم، بشرح النووي، بيروت، دارالفكر، 1401، ج15، ص179.
[10]. كنزل العمال، ج11، ص606، روايت 32931-32939.
[11] . كنز العمال، ج11، ص621.
[12] . همان، ص603.
[13] . همان، ص603.
[14] . همان، ص603.
[15] . همان، ص601.
[16] . همان، ص600.
[17] . همان، ص611.
[18] . همان، ص613.
[19] . همان، ص613.
[20] . مسعودي، علي بن الحسين، اثبات الوصية، چاپ بيروت، ص153.
[21] . طباطبايي، سيد محمد حسين، شيعه در اسلام، قم، دارالتبليغ اسلامي، 1346، ص11 به نقل از كنز العمال، ج5، ص237.
[22] . همان و همان.
[23] . همان، ص11 نقل از طبقات ابن سعد، ج57 ص140.