خانه » همه » مذهبی » فيض کاشاني و نظريه خلود

فيض کاشاني و نظريه خلود

فيض کاشاني و نظريه خلود

خلود، برگرفته از ماده خلد است و در لغت دلالت دارد بر نوعي جاودانگي يا ماندن طولاني در جايي. بحث خلود و جاودانگي در بهشت يا دوزخ، در اصل ريشه اي قرآني دارد و آيات بسياري از قرآن اشاره به خلودِ عده اي در بهشت و

0043835 - فيض کاشاني و نظريه خلود
0043835 - فيض کاشاني و نظريه خلود

 

نويسنده: مريم کياني فريد (1)

 

چکيده:

خلود، برگرفته از ماده خلد است و در لغت دلالت دارد بر نوعي جاودانگي يا ماندن طولاني در جايي. بحث خلود و جاودانگي در بهشت يا دوزخ، در اصل ريشه اي قرآني دارد و آيات بسياري از قرآن اشاره به خلودِ عده اي در بهشت و خلود عده اي ديگر در آتش دوزخ دارد. مفسران در بحث خلود و جاودانگي اهل بهشت اتفاق نظر دارند. اما درباره ي خلود اهل دوزخ با توجه به جواز عقلي تخلف از وعيد ميان آنان تا حدي اختلاف نظر هست. قول غالب شيعيان امامي در اين باره قول به خلود و جاودانگي کفار و مشرکان در آتش دوزخ و ماندن طولاني ساير گناهکاران در آن است. در مسأله ي خلود گفته شده فيض کاشاني متأثر از ابن عربي و پيروانش قائل به علدم خلود مستحق عقاب در آتش دوزخ است. با دقت در آثار وي روشن مي شود گرچه وي در بسياري آثارش به تفصيل آراي ابن عربي و شارحانش را درباره ي خلود طرح کرد ه است. اما از آنجا که در جاي جاي تأليفات وي مي توان نزديکي رأي وي را به ديدگاه غالب اماميان دريافت، صحت چنين انتسابي مورد ترديد قرار مي گيرد.

كليدواژه ها:

خلود، وعد و وعيد، احباط، ثواب و عقاب، بهشت و دوزخ.

مقدمه

از آنجا که قول به عدم خلود مستحق عقاب در آتش به فيض کاشاني منسوب است، و از باب اهميت اين موضوع که از آموزه هاي ديني و قرآني است، در اين مقاله بر آن شديم تا با بررسي آثار فيض کاشاني صحت و سقم چنين انتسابي را بسنجيم. لذا مسأله ي اصلي در اين مقاله اولاً بررسي ديدگاه شيعيان درباره ي خلود و ثانياً بررسي ديدگاه فيض کاشاني درباره ي آن است. گرچه بحث خلود و آراي مثبتان و منکران آن پيشتر در تحقيقات و آثاري مورد بررسي قرار گرفته است. اما در تبيين نظر فيض کاشاني در اين باره تنها با استناد به قول خوانساري در روضات الجنات، قول به عدم خلود به فيض کاشاني نسبت داده شده است، بي آن که آثار و تأليفات خود فيض به دقت مورد بررسي قرار گيرد. در اين مقاله با بررسي آثار فيض روشن مي شود چنين انتسابي به وي چندان دقيق نبوده و اين رويکرد مقاله آن را از تأليفات پيشين در اين باره متمايز مي سازد.

خلود در لغت و اصطلاح

خلود، مصدر از ريشه خ ل د، در لغت به معناي استمرار بقا، ماندن طولاني، هميشه ماندن و باقي ماندن در جايي است. (2) يکي از آموزه هاي قرآني مسأله ي خلود و جاودانگي روح انسان پس از مرگ است، که در بسياري از آيات قرآن به آن اشاره شده است. در آيات قرآن به خلود در بهشت و خلود در آتش دوزخ با عباراتي چون « هم فيها خالدون »؛ « خالدين فيها »؛ « خالداً فيها »؛ « خالدين فيها ابداً »؛ « خالدين فيها ما دامت السموات و الارض » و « ادخلوها خالدين » بيان شده است. (3)

عوامل خلود بر مبناي آيات قرآن

بر اساس آيات قرآن عوامل خلود در بهشت به اين قرار است: ايمان و عمل صالح؛ (4) تقوا؛ (5) توبه؛ (6) رعايت حدود الهي؛ (7) پيروي از صالحان؛ تبعيت از حق و عدم تکبر در برابر آن؛ (8) صدق و راستي؛ (9) هجرت و جهاد در راه خدا (10) احسان و نيکوکاري؛ (11) تزکيه ي نفس، (12) اقامه ي نماز؛ (13) اسلام؛ (14) قرض الحسنه (15) و استغفار. (16) همچنين طبق آيات اين کتاب عظيم، عواملي که سبب خلود در آتش دوزخ مي شود عبارت است از: کفر و شرک؛ (17) نفاق؛ (18) ارتداد؛ (19) تکذيب آيات الهي؛ (20) قتل عمدي مؤمن؛ (21) ظلم؛ (22) پيروي از کافران؛ (23) گمراه کردن يکديگر (24) و دعوت به کفر؛ (25) تکبر ورزيدن؛ (26) دشمني با خدا و رسول او؛ (27) ارتکاب گناه و اعمال ناشايست (28) و سبک بودن کفه اعمال. (29)

رابطه ي خلود و بحث کلامي وعد و وعيد

مهم ترين مسأله در بحث خلود، به ويژه خلود اهل دوزخ، اختلاف در تفسير معناي آن است. يک تفسير آن را به معناي ابديت و تأييد، و تفسير ديگر آن را مطابق معناي لغوي، به معناي ماندن طولاني در جايي تبين مي کند. البته درباره ي خلود بهشتيان ترديد و اختلاف نظري نيست و ميان مفسران اجتماع است که مستحق ثواب، وارد بهشت مي شود و ديگر از آن خارج نمي شود. اين امر بر يک قاعده ي عقلي استوار است که وفاي به عهد و وعده بر خداوند واجب است، اما وفاي به وعيد واجب نيست. در واقع بحث از خلود با بحث کلامي وعد و وعيد که سومين اصل از اصول معتزليان است، پيوندي تنگاتنگ دارد. از نظر متکلمان معتزلي هم وفاي به وعد- که در اصطلاح کلامي عبارت است از خبر رساندن ثواب به کسي که سزاوار آن است- و هم وفاي به وعيد- که در اصطلاح کلامي به معناي خبر رساندن کيفر به فرد مستحق آن مي باشد- بر خداوند واجب است. از اين رو معتزليان عفو و بخشايش الهي را نسبت به مؤمنِ مرتکب کبيره جايزه ندانسته و قائل به خلود مرتکب کبيره در آتش شده اند. آنان مجازات گناهکار را از حيثي که ديگران را از گناه باز مي دارد، لطف و بر خداوند واجب دانسته اند. البته برخي معتزليان که به معتزله ي بصره مشهورند عفو الهي را عقلاً جايز دانسته و معتقدند مجازات حقِ الهي است و خداوند
مي تواند گذشت کرده و ببخشد. با اين همه معتقدند از آنجا که خداوند در قرآن بدکاران را وعيد عقاب داده و تخلف از وعيد بر خداوند جايز نيست، عقاب بدکاران قطعي است. معتزليان، منکران وعيد و وعيد الهي و معتقدان به جواز خلف وعيد را کافر دانسته و بر اين عقيده اند که استناد خلف به خداوند، استناد کذب به اوست و کذب قبيح است. از آنجا که باري تعالي هم به بديِ کذب و دروغ علم دارد و هم از انجام امور ناپسند بي نياز است، هرگز مرتکب خلف نخواهد شد. به علاوه جواز خلف وعيد مستلزم جواز خلف در وعد هم هست. همچنين از نظر معتزليان ساقط شدن عقاب از جانب خدا پسنديده نيست و بر خدا واجب است که مستحق عقاب را عقوبت نمايد. (30)
در مقابل، متلکمان امامي معتقدند ادله ي سمعي دلالت دارد بر دوام ثواب و عقاب کفار و اگر دليل سمعي موجود نبود، عقل به چنين علمي راه نداشت. همچنين از نظر متکلمان امامي با توجه به بطلان احباط ( از نظر اماميان ) (31)و محال بودن جمع بين ثواب و عقاب دائمي، قطع پيدا مي کنيم که عقاب فاسقان از اهل نماز، که مستحق ثوابند، منقطع است و دائمي نيست. اماميان معتقدند گرچه بر دوام ثواب و دوام عقاب کفار دليل سمعي هست، ولي بر دوام عقاب فاسقان دليلي وجود ندارد. آنان استدلال مخالفان را مبني بر عام بودن آيات دال بر دوام، نپذيرفته و معتقدند آياتي متعارض با آيات مورد استدلال هست که حاکي از انقطاع عقاب آنهاست. (32) اماميان درباره ي جواز انقطاع عقاب فاسقان و به تعبير ديگر جواز تخلّف از وعيد الهي استدلال کرده اند به اينکه کيفر، حق خداي تعالي است و اخذ و استيفاي اين حق نيز از آن خداوند است و با استقاط اين حق از جانب خداوند، حق ديگري زايل نمي شود. لذا کسي که مستحق وعيد الهي است، خداوند نسبت به تحقق وعيد درباره ي او مختار است مي تواند حقش را از او بازستاند و مي تواند او را عفو کند. (33) بنابراين، از نظر اماميان خلف وعيد، عقلاً بر خداوند قبيح نيست و هر عاقلي عفو بعد از وعيد را نيکو مي شمارد. از نظر اماميه، وعيد به خلود در آتش مخصوص کفار است نه مرتکبين کبيره از اهل معرفت به خدا. (34) به گزارش شيخ مفيد اماميه اتفاق نظر دارند کسي از اهل اقرار و معرفت نماز، که به سبب گناهي عذاب شود، در عذاب مخلد نمي ماند و از دوزخ به بهشت منتقل شده و به طور دائم متنعّم مي شود. معتزله بر خلاف آن اجماع دارند و مي پندارند که اگر کسي براي عذاب داخل آتش شود، هرگز از آن خارج نمي شود. (35) ابن نوبخت در تبيين عدم خلودِ فاسقِ مؤمن در آتش بيان کرده که با بطلان احباط، ثواب طاعت وي باقي خواهد بود. از طرفي انتقال از بهشت به دوزخ اجماعاً باطل است. از سوي ديگر خداي تعالي خود را بسيار بخشنده و غفور توصيف نموده است. بنابراين، مرتکب کبيره اي که بدون توبه از دنيا رود اگر با عفو يا شفاعت بخشيده نشود، ابتدا به جهنم رفته و به مقدار استحقاقش عذاب مي شود و پس از آن به بهشت منتقل مي شود و در بهشت مخلّد خواهد ماند و مراد از آياتي که اشاره به خلود گناهکاران در آتش دوزخ دارد، ماندن آنان به مدت طولاني در آتش است. (36)

ديدگاه فيض کاشاني

در اين ميان فيض کاشاني در مقام مفسر، فيلسوف و عارف به مسأله ي خلود، آيات روايات مرتبط با آن و مباحث عقلي و نظري در آن باب توجه نموده است. وي در بسياري از آثار خود بحث از خلود را طرح و بر اساس آيات و روايات به تبيين آن پرداخته است خوانساري در روضات الجنات گزارش کرده که فيض کاشاني معتقد به عدم خلود کفار در عذاب آتش بوده است. (37) پس از خوانساري سايرين با استناد به او چنين عقيده اي را به فيض نسبت داده اند. با دقت در آثار فيض درمي يابيم که انتساب چنين عقيده اي به وي چندان دقيق نيست. ظاهراً علت انتساب اين قول به وي، آن است که فيض کاشاني در بسياري از آثارش نقل قول هايي از ابن عربي و پيروانش، با تعابيري چون « بعض اهل المعرفه » و « بعض اهل التحقيق » آورده و ديدگاه ابن عربي را مبني بر عدم خلود در عذاب به تفصيل بيان نموده و گفته است برخي اهل معرفت معتقدند پس از سپري شدن دوران عقاب، آتش براي اهل آن سرد و سلامت شده و اين نخستين نعمت براي آنهاست. زيرا آنچه محمود و پسنديده است، صدق در وعده است نه در وعيد، و روايت پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مبني بر مختار بودن حق تعالي در عمل به وعيد، مؤيد اين قول است. (38) وي همچنين به نقل ديدگاه عبدالرزاق کاشي در شرح فصوص الحکم پرداخته و بيان کرده از نظر عبدالرزاق اهل دوزخ پس از چندي خواستار تخفيف عذاب خود يا بازگشت به دنيا مي شوند، اما در پاسخ آيه ي 162 سوره ي بقره مبني بر تخفيف ناپذيري عذاب، بر آنها عرضه مي شود. پس از گذشت مدتي طولاني و پس از آنکه دريافتند در عذابشان تخفيفي نخواهد بود، به آن عادت نموده و با آن مأنوس مي شوند و ديگر نسبت به آن احساس عذاب نخواهند داشت، تا جاييکه از استشمام رايحه ي بهشتي منزجر مي شوند. به بيان فيض، داود قيصري در شرح کلام ابن عربي، عالم را جملگي بندگان حق تعالي و نيازمند رحمت او، و حق تعالي را متصف به وصف رحمانيت و رحيميت دانسته است. از نظر قيصري، حق تعالي که موصوف به چنين اوصافي است، ممکن نيست کسي را عذاب دائمي نمايد. بلکه هر کس را به ميزان پاک شدنش از آثار گناه عذاب مي کند. اين امر چونان پاک شدن و خالص شدن طلا و نقره از کدورت ها و آلودگي ها به وسيله ي ذوب شدن با آتش است. فيض به نقل سخن ابن عربي در فتوحات مکيه نيز پرداخته که معتقد است اگر خداوند بخواهد صفت عذاب را از عالم بردارد، بي ترديد چنين خواهد کرد. زيرا باري تعالي خود اين صفت را در عالم قرار داده و خود مي تواند آن را زايل کند. مقدمات استدلال وي چنين است: شکي نيست که خداوند نسبت به مخلوقاتش از هر کس ديگري مهربان تر، بلکه ارحم الراحمين است؛ نيز به ادله ي عقلي روشن است که طاعات و معاصيِ بندگان نفع و ضرري براي باري تعالي درپي ندارد؛ همچنين همه چيز بر اساس قضا و قدر الهي جاري و ساري است و انسان ها در مختار بودن خود مجبورند. وي از اين مقدمات نتيجه مي گيرد که سرمدي بودنِ عقاب صحيح نيست. (39)
فيض کاشاني گرچه به تفصيل آراي پيش گفته را طرح نموده است، با اين همه در بسياي از آثار خود با تکيه بر آيات و روايات قول به خلود را تقويت کرده است. از جمله آن که وي به نقل از تفسير قمي به ذکر روايتي از امام صادق (عليه السلام) پرداخته که پس از استقرار اهل بهشت و اهل دوزخ، مرگ را ميان بهشت و دوزخ قرار داده و آن را چون گوسفندي ذبح کرده و از ميان مي برند. پس از آن منادي خطاب به اهل بهشت و دوزخ ندا مي دهد که ديگر مرگي نيست و شما جاودانه ايد. (40) فيض در کتاب نوادرالاخبار (41) به نقل ازعيون اخبار الرضا (42) اشاره نموده به مکتوبي از امام رضا (عليه السلام) خطاب به مأمون و در پاسخ درخواست وي مبني بر توصيف اسلام محض و کامل، و در آن بيان داشته که حق تعالي هرگز مؤمني را که به وي وعده ي بهشت داده، داخل آتش نکند و نيز کافري را که به وي وعيد جاودانگي و خلود در آتش داده، هرگز از آتش خارج نخواهد کرد. وي همچنين روايتي از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده که از آن بزرگوار درباره ي صحت قول به بسته شدن درهاي دوزخ سؤال شد و آن حضرت صحت چنين قولي را نفي به خلود اهل دوزخ در آن تصريح نمود. آن حضرت در حديثي ديگر در تبيين علت خلود بهشتيان و دوزخيان فرمود، علت خلودشان نيت هاي آنهاست. زيرا دوزخيان قصد داشتند که اگر جاودانه دردنيا بمانند، همواره معصيت و نافرماني باري تعالي را بنمايند. برعکس بهشتيان قصد داشتند که اگر جاودانه در دنيا بمانند همواره حق تعالي را اطاعت کنند. از اين رو، نيّات هر گروه آنان را جاودانه مي کند. (43) يا آن که به تعبيري ديگر هر عملي که انسان انجام مي دهد در نفسش ملکه ي راسخه شده و همين موجب خلود وي در بهشت يا جهنم مي شود. زيرا از آنجا که قول و عمل اموري زائل شدني است، ممکن نيست منشأ امور دائمي باشد، و آنچه سبب خلود در بهشت يا دوزخ است، ثبات در نيات و رسوخ در ملکات است. (44) وي با استناد به روايتي از امام باقر (عليه السلام) علت يوم الحسرة بودن قيامت را ظاهر شدن صفت خلود و دوام براي بهشتيان و دوزخيان دانسته است. (45) فيض کاشاني با استناد به آيه ي 48 سوره ي نسا، خلود در آتش را مخصوص اهل شرک و کفر و انکار دانسته و معتقد است مؤمنان مرتکب کبيره بدون توبه از دنيا روند، پس از سپري شدن مدت عذابشان از آتش خارج شده و به بهشت خواهند رفت. (46)

نتيجه گيري

نگارنده با توجه به مجموع مباحثي که فيض کاشاني درباره ي خلود و به ويژه خلود اهل دوزخ بيان کرده، معتقد است گرچه فيض کاشاني آراي مخالفان خلود در عذاب را نقل و به تفصيل بيان نموده است، قرينه اي بر ترجيح اين اقوال در کلام فيض يافت نمي شود. به علاوه وي در آثار تفسيري خود کاملاً موافق با قول مشهور مفسران و نيز متکلمان شيعي اظهارنظر نموده و به تفسير آيات و تبيين روايات در اين باره پرداخته و از اين رو نمي توان به طور قطع وي را از منکران خلود در عذاب برشمرد خوانساري گرچه قول به عدم خلود و برخي عقائد متعارض ديگر را با قول مشهور عالمان شيعي، به فيض کاشاني نسبت داده است، اما در شرح زندگي وي بيان کرده که برخي مخالفان فيض، پس از وفاتش وي را در عالَمِ خواب با هيأتي نيکو مشاهده کردند که به منظور تبرئه خود از انتساب عقائد نادرست، ايشان را به آثار متأخر خود ارجاع مي داد و آنان پس از بيداري مطلب ارجاعي را عيناً و به اين ترتيب فيض کاشاني خود را از همه ي اقوال باطلي که به او نسبت داده شده بود تبرئه کرده است. (47)
منابع و مآخذ:
1. الأصفي في تفسير القرآن، فيض کاشاني، مصحح محمدرضا نعمتي، قم، مکتبه الاعلام الاسلامي، 1418ق.
2. الاقتصاد الهادي الي طريق الرشاد، شيخ طوسي، قم، 1400ق.
3. انوارالحکمة، فيض کاشاني، قم، بيدار، 1425ق.
4. اوائل المقالات، شيخ مفيد بيروت 1993/1414م.
5. تفسير الصافي، فيض کاشاني، تهران، مکتبه الصدر، 1415ق.
6. روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، محمدباقر، خوانساري، تحقيق اسدالله اسماعيليان، قم، بي تا.
7. شرح الاصول الخمسة، قاضي عبدالجبار مصحح عبدالکريم عثمان، مکتبه وهبه، 1408ق/1988م.
8. شرح جمل العلم و العمل، سيدمرتضي، مصحح يعقوب جعفري مراغي، قم، 1419ق.
9. علل الشرائع، صدوق، مصحح سيدمحمد صادق بحرالعلوم، نجف 1966/1385م.
10. الصحاح ( تاج اللغه و صحاح العربيه )، جوهري، مصحح احمد عبدالغفور العطار، بيروت، دارالعلم للملايين، 1987/1407م.
11. علم اليقين في اصول الدين، فيض کاشاني، مصحح محسن بيدارفر، قم، انتشارات بيدار، 1418ق.
12. الفصول المختارة، سيدمرتضي، مصحح سيدعلي ميرشريفي، بيروت، دارالمفيد، 1993/1414م.
13. کتاب تمهيد الاصول في علم الکلام، شيخ طوسي، مصحح عبدالحسين مشکوه الديني، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1362.
14. کتاب العين، خليل بن احمد، مصحح مهدي مخزومي و ابراهيم سامرائي، دارالهجرة، 1409ق.
15. لسان العرب، ابن منظور، قم، نشر ادب الحوزة، 1405ق.
16. المحجة البيضا، فيض کاشاني، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1417ق.
17. نوادرالاخبار، فيض کاشاني، مصحح مهدي انصاري قمي، تهران، 1371.
18. المعارف، فيض کاشاني، تهران، مدرسه عالي شهيد مطهري، 1387.
19. الوافي، فيض کاشاني، اصفهان، مکتبة الامام اميرالمؤمنين علي (عليه السلام)، 1406ق.
20. معجم مقاييس اللغة، ابن فارس، مصحح عبدالسلام محمد هارون، مکتبة الاعلام الاسلامي، 1404ق.
21. الياقوت في علم الکلام، ابن نوبخت، مصحح علي اکبر ضائي، قم، 1413ق.

پي‌نوشت‌ها:

1. دکتراي فلسفه و کلام اسلامي و عضو هيأت علمي بنياد دايرة المعارف اسلامي.
2. رک: کتاب العين، الصحاح ( تاج اللغه و صحاح العربيه )؛ معجم مقايس اللغة، لسان العرب، ذيل « خ ل د ».
3. براي نمونه رک: بقره/25، 39، 81؛ آل عمران/ 116، 198؛ نساء/13، 57، 169؛ مائده/119؛ اعراف/42؛ توبه/100؛ هود/107؛ زمر/73.
4. براي نمونه رک: بقره/25، 82؛ نساء/57، 122؛ اعراف/42؛ توبه/72؛ کهف/108؛ عنکبوت/58؛طلاق/11؛ بينه/8.
5. براي نمونه رک: آل عمران/15، 198؛ فرقان/16؛ زمر/73.
6. رک: آل عمران/ 136.
7. رک: نساء/ 13.
8. رک: مائده/85.
9. رک: مائده/ 119.
10. رک: توبه/22، 89.
11. رک: يونس/ 26.
12. رک: طه/76.
13. رک: مؤمنون/11.
14. رک: زخرف/71
15. رک: حديد/ 12.
16. رک: محادله/22.
17. رک: بقره/39، 162، 257؛ آل عمران/116؛ نساء/169؛ توبه/17، 68؛ رعد/5؛ انبياء/99؛ احزاب/65؛زمر/72؛ غافر/76؛ حشر/ 17؛ بينه/6.
18. رک: توبه /68.
19. رک: بقره/ 217؛ آل عمران/ 88.
20. رک: بقره/ 39؛ اعراف/36؛ تغابن/ 10.
21. رک: نساء/93.
22. رک: نساء/169.
23. رک: مائده/80.
24. رک: انعام/ 128.
25. رک: حشر/17.
26. رک: اعراف/36؛ نحل/29.
27. رک: توبه/63
28. رک: بقره/81؛ نسا/14؛ يونس/27؛ مجادله/7؛ جن/23.
29. رک: مؤمنون/ 103.
30. شرح الاصول الخمسة، صص 136، 125.
31. متکلمان امامي احباط را نپذيرفته و بر بطلان آن دلايل سمعي و عقلي اقامه کردند. آنان معتقدند ميان طاعات و معاصي و نيز ميان ثواب و عقاب، احباط صورت نمي گيرد. از جمله آيات مورد استناد اماميان در رد احباط عبارت است از: ما اجر محسنين و نيکوکاران را باطل نمي کنيم ( يوسف/12؛ کهف/18 )؛ هرکس به قدر ذره اي کار نيک انجام دهد، آن را خواهد ديد ( زلزال/7 )؛ هر کس کار نيکي انجام دهد ده برابر آن پاداش خواهد ديد، و هر کس کار ناپسندي انجام دهد به همان اندازه مجازات خواهد شد ( انعام/160 )؛ اعمال نيک و پسنديده، اعمال زشت را باطل مي کند و از ميان مي برد ( هود/114 ). بنابراين اماميان احباط و از ميان رفتن اعمال را به دليل ارتکاب گناه، به صورت عام نپذيرفته اند، بلکه تنها حبط عمل را با گناهاني که در آيات قرآني و روايات صحيح السند موجب حبط عمل معرفي شده، پذيرفته اند.
32. براي نمونه رک: شرح جمل العلم و العمل، صص 144-141؛ تمهيد، صص 254-252؛ ياقوت، ص 63.
33. براي نمونه رک: شرح جمل العلم و العمل، صص 146-144؛ الاقتصاد، صص 124-123.
34. براي نمونه رک: الفصول المختاره، ص 68.
35. اوائل، ص 47.
36. ياقوت، ص 64.
37. روضات الجنات، ج6، ص 75.
38. نوادرالاخبار، ص 385؛ علم اليقين، ج2، ص 1322-1321؛ نوادارالحکمه، صص 410-409.
39. علم اليقين، ج2، ص 1325.
40. براي نمونه رک: تفسير صافي، ج3، ص 282؛ الاصفي ج2، ص 1049، الوافي، ج26، ص 475؛ نوادرالاخبار، ص 384، علم اليقين، ج2، ص 1319.
41. نوادرالاخبار، ص 327.
42. اخبار الرضا، ج2، ص 125.
43. رک: علل الشرايع، ج2، ص 523؛ نوادرالاخبار، ص 384؛ علم اليقين، ج2، ص 1143.
44. المعارف، صص 311-310.
45. علم اليقين، ج2، ص 1320.
46. تفسير صافي، ج1، ص 457؛ المحجة البيضاء، ج1، ص255.
47. روضات الجنات، ج6، ص 76.

منبع مقاله :
به کوشش شهناز شايان فر؛ (1392)، فيض پژوهي (مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كاشاني)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد