واژة مفسد بنابر به معناي خارج شدن چيزي از حد اعتدال چه كم و اندك و چه زياد بوده و نقطة مقابل صلاح است.[1] اگر واژة مفسد صرفاً به اين معنا، در مورد زنان و مردان پرسش شده باشد، در قرآن كريم به اين صورت اشاره نشده است و اگر در اين واژه بكار رفته باشد خطاب به زنان و مردان نخواهد بود بلكه جنبة عمومي داشته و در معناي مختلف بكار رفته است مانند: «ِ وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِح[2]» در اين آيه واژة مفسد به معناي تباه كنندة مال يتيم آمده و مي فرمايد: دربارة دنيا و آخرت و از تو دربارة يتيمان مي پرسند، بگو پرداختن به اصلاح كار آنان بهتر است، و اگر با آنان همزيستي كنيد، برادران ديني شما هستند و خداوند تبهكار را از درستكار باز مي شناسد… .» و موارد ديگري از اين قبيل. اگر كلمة مفسد را در معناي فساد و آنچه كه در لغت آمده (فسد فاسدا و فسودا) بگيريم در اين صورت واژة مفسد در مورد زنان و مردان فاسد معنا خواهد داشت.
پس در اين واژه «فساد» و زيرساختارهاي آن در قرآن كريم مي توان به زنان و مردان فاسد اشاره اي نمود از جمله؛
1. در يك جاي قرآن كريم به حكم كلي در مورد مردان و زنان فاسد اشاره شده، آنجا كه مي فرمايد: «إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِيم »؛[3] مي فرمايد: كيفر آنها كه با خدا و پيامبر به جنگ بر مي خيزند و در روي زمين دست به فساد مي زنند (و با تهديد به اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله مي برند) اين است كه اعدام شوند يا به دار آويخته گردد يا (چهار انگشت از) دست راست و پاي چپ آنها بريده شود و يا از سرزمين خود تبعيد گردند، اين رسوايي آنها در دنياست و در آخرت مجازات بزرگي است.»
منظور از «محاربه با خدا و پيامبر» اين است كه كسي با تهديد به اسلحه به جان يا مال مردم تجاوز كند، اعم از اينكه به صورت دزدان گردنه ها در بيرون شهرها چنين كاري كنند و يا در داخل شهر. بنابراين، افراد چاقوكشي كه حمله به جان و نواميس مردم مي كنند نيز مشمول آن هستند.[4] اين آيه كه حكم كلي را بيان كرده مي تواند بر هر دو گروه مردان و زنان فاسد اطلاق گردد. چرا كه هر گونه ارعاب و تهديد و عمل ناروا از هر دو گروه صادر مي شود.
2. كساني كه فتنه و آشوب به پا مي كنند و سر راه مؤمناني هستند كه مي خواهند به طرف خدا بروند مانع مي شوند[5]، براي اين گروه مي فرمايد: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ؛»[6] و چون به آنان گفته شود در زمين فساد نكنيد، گويند ما كه اهل اصلاحيم». و يا در جاي ديگر چنين آمده است: «وَ الذّين يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ و يَقْطعونَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ ان يُوصَلَ و يُفْسِدونَ في الارضِ اولئكَ لَهُمُ اللَّعنةُ و لَهُمْ سُوءُ الدّار؛[7] و آنان كه پيمان خدا را پس از استوار كردنش مي شكنند و آنچه را كه خدا به پيوستن آن فرمان داده مي شكند و در زمين فساد مي كنند لعنت بر آنهاست و بديهاي آن جهان نصيبشان.» و آيات ديگر در اين گروه نظير. (سورة نحل، آية 88 ـ سورة بقرة، آية 27 ـ سورة اعراف، آية 86 و… )
3. گروهي كه دزدي مي كنند در اين باره قرآن کريم مي فرمايد: «و السّارِقُ و السّارِقَه فَاقْطَعُوا اّيْديهُما جزاءَ بِما كَسَبا نكالاً مِنَ اللهِ و اللهُ عزيزٌ حكيم؛[8] «دست مرد دزد و زن دزد را به كيفر كاري كه كرده اند (فساد نموده اند) ببريد. اين عقوبتي است از جانب خدا، كه او پيروزمند و حكيم است».
لذا نتيجة اين بحث اين مي شود كه در قرآن كريم اگر لفظ مفسد را در الفاظ فساد و جامع تر در نظر بگيريم و آنچه كه در مباحث ياد شده به آن اشاره شد، آياتي از قبيل كساني كه دزدي مي كنند، فتنه و آشوب به پا مي دارند، سر راه مومنان را مي گيرند، اظهار مخالفت با حكومت و تباه كردن ملك مي نمايند و مواردي از اين قبيل مي تواند نمونه اي از اعمال مردان و زنان فاسد در قرآن باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. قرآن مجيد.
2. استاد مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ناشر، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، تهران، 1379 ش، جلد 4.
3. بهاء الدين خرمشاهي، دانشنامة قرآن و قرآن پژوهي، ناشر: انتشارات ناهيد و دوستان، تهران، 1377 ش، جلد دوم.
4. صالح بن عبدالله و عبدالرحمن بن محمد، نظرة النعيم في مكارم اخلاق رسول كريم، ناشر: دارالوسيلة جدة، لمملكة لعربية السعودية، طبع اول، 1418 هـ ، جلد 11، ص 5236.
پي نوشت ها:
[1] . راغب اصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، ترجمة دكتر سيد غلامرضا خسروي حسيني، تهران، انتشارات مرتضوي، 1369 ش، چاپ اول، جلد سوم، ص 55.
[2] . بقره/ 220.
[3] . مائده/ 33.
[4] . مكارم شيرازي، ناصر و جمعي از فظلاي حوزة علميه، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، 1379 ش، جلد 4، ص 360.
[5] . خرمشاهي، بهاء الدين، دانشنامة قرآن و قرآن پژوهي، تهران، انتشارات ناهيد و دوستان، 1377 ش، جلد دوم، ص 1583.
[6] . بقره/ 11.
[7] . رعد/ 25.
[8] . مائده/ 38.