قضا و قدر، تقدیر و مقدرات (1)
منبع اختصاصی:راسخون
چکیده
در عالَم هستی انسان نوعاً نگران آینده خود است که خداوند چه تقدیری برای آینده او رقم زده است؟ چه خواهد شد؟ آیا خود، می تواند در آینده خود، تصرف نموده، آن را خوب بسازد؟ آیا می تواند جلوی حوادث آینده را بگیرد؟ آیا اگر این جور باشه، این جور می شه؟ و هزاران آیات دیگر…
ما در این مقاله بر آن شدیم تا با ارائه مباحثی هر چند اندک و ناچیز بتوانیم مقدمتاً مبحث قضا و قدر را بیان نموده و تا حد امکان جواب گوی سؤالات بالا و سؤالات این چنینی باشیم. مباحث قابل بررسی در این مقاله عبارتند از: معناشناسی قضا و قدر، فلسفه نهی از طرح بحث قضا و قدر، اقسام قضا و قدر، بررسی قضا و قدر از منظر قرآن و حدیث، کلمه قَدَری، نظامات ثابت و لایتغیر خلقت، جهالت علم خدا و…
کلید واژه: قضا، قدر، تقدیر، علم، جهل، جبر، اختیار.
مقدمه
قضا و قدر از پیچیده ترین مسائل معارف دینی به شمار می رود. محور اصلی پیچیدگی این مسئله، مشکل بودن فهم رابطه آن با اختیار انسان در فعالیت های اختیاری اش است. چگونه می توان از یک سو به قضا و قدر الهی باور داشت و از سوی دیگر، اراده و اختیار انسان و نقش آن را در تعیین سرنوشت خود پذیرفت؟ آیا جریان کارهای جهان، بر اساس یک برنامه و طرح پیشین غیر قابل تخلف صورت می گیرد و عامل نامرئی و مقتدری به نام سرنوشت و قضا و قدر بر همه وقایع عالَم حکم رانی می کند و آن چه در زمان حاضر در حال صورت گرفتن است یا در آینده صورت خواهد گرفت، در گذشته، معین و قطعی شده است و انسان، مقهور و مجبور به دنیا می آید و در دنیا زیست می کند و از دنیا می رود؟ آیا جبر سرنوشت و قضا و قدری حکومت بر انسان نمی کند و انسان حاکم بر مقدرات و سرنوشت خویش است؟ آیا سرنوشت و قضا و قدر در نهایت اقتدار و غیر قابل تخلف، بر سراسر وقایع و حوادث جهان حکم رانی می کند و نفوذش بر سراسر هستی، بدون استثناء گسترده است؛ ولی این نفوذ غیر قابل تخلّف، به داشتن اراده و اختیار بشر، کوچک ترین لطمه ای نمی زند؟ پاسخ به این سه پرسش در طول تاریخ بشر از اهمیت بسیاری برخوردار بوده است. (1)
معنای قضا و قدر
«قضا» در لغت به معانی گوناگون به کار رفته است؛ مانند: ضرورت و قطعی، اتمام، بیان و اعلام، حکم کردن و خلق.
«قدر» در لغت، تشتت معانی کمتری دارد. مهم ترین و شایع ترین معنای آن، تعیین مقدار و اندازه و نهایت شیء است؛ با وجود این در معنای علم، اعلام، قدرت و تمکن و عکس آن یعنی عسر و ضیق نیز به کار می رود.
واژه «قضا» به معنای فیصله دادن، گذراندن، حتمیت، قاطعیت، به پایان رساندن و یکسره کردن داوری می آید. به کسی که میان دو نفر که درباره مسئله ای با هم نزاع دارند، داوری می کند، قاضی می گویند؛ زیرا با حکم خود، نزاع میان آن دو را فیصله می دهد. (2) کلمه «قضا» در نظام آفرینش به معنای حتمی شدن تحقق یک موجود بر اساس تحقق علت و شرائط پدید آورنده آن است. از باب مثال، اگر کسی برای رسیدن به خانه اش چند راه را در پیش داشته باشد، و ورود به آن خانه از چند راه ممکن باشد، حال اگر از میان چند راه ممکن، علل و اسباب پیدایش یکی از آنها فراهم شد و تنها همان یکی تحقق یافت، این مرحله از تحقق را «قضا» می نامند.
خداوند در نظام آفرینش برای هر چیزی علت ها و سبب هایی قرار داده است که هستی و مشخصات آن چیز به آنها بستگی دارد. همه رخدادها، معلول علت هایند. کارهای بشر نیز از روی تصادف و اتفاق از او سر نمی زند؛ بلکه انسان، نخست چیزی را تصور می کند، سپس به آن می اندیشد و پس از آن که فایده واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، به انجام آن می کوشد. پس انجام هر حادثه ای در جهان، علت و سببی دارد که با تحقق آنها، تحقق معلول حتمی و قطعی خواهد بود، و این نظامی است تخلف ناپذیر که خداوند این چنین مقرر کرده است.
واژه «قدر» در لغت، به معنای مقدار و اندازه هر چیزی از نظر کوچکی و بزرگی و کمی و زیادی است؛ مثلاً وقتی گفته می شود: «قَدرَت الشِیءَ تَقدِیرَاً»، مقصود این است که من کمیت و اندازه و حدود آن چیز را تعیین کردم. قرآن کریم می فرماید: «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ؛ البته ما هر چیز را به اندازه آفریدیم!» (3) و «وَ إِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ؛ و خزائن همه چیز، تنها نزد ماست؛ ولى ما جز به اندازه معیّن آن را نازل نمىکنیم!» (4)
واژه «تقدیر» به معنای اندازه گیری و مشخص کردن حدود است. واژه «مقدرات» یعنی عواملی که حدود و اندازه های چیزی را معین می کنند یا بر اساس یک سری اندازه ها و حدود خاص، در چیزی اثر می گذارند. (5) واژه «قَدر» گاه در امور معنوی و غیر محسوس به کار برده می شود؛ مثلاً می گویند: «فلانی در بین مردم و در میان اجتماع دارای قدر و منزلت است.» و مقصودشان این است که فلانی در جامعه از نظر موقعیت اجتماعی دارای ارزش فراوان است. کلمه «قَدر» همیشه به همان معنای اندازه گیری و معین کردن حدود است. در روایات آمده است: «شب قدر را به علت آن که در آن شب مقدرات آن سال، از نعمت ها و نقمت ها، اندازه گیری و مشخص می شود، قدر می نامند. (6)
معنای «تقدیر الهی» این است که اشیاء اندازه خود را از خداوند متعال کسب کرده اند و چون خداوند فاعلی است عالِم و با مشیت و اراده، پس قضا و قدر به علم و به اراده و مشیت الهی، بازگشت می کند. (7)
فلسفه نهی از طرح بحث قضا و قدر
امامان معصوم (علیهم السلام) مردم را از ورود به مسئله قضا و قدر نهی کردند و آن را شبیه دریای عمیق، گرداب سخت و راه پر پیچ و خمی که نجات از آن مقدور نیست، دانستند و فرمودند: این مسئله، سرّ خدایی است که برای کشف آن، سزاوار نیست کسی متحمل سختی آن شود. معصومان (علیهم السلام) در بسیاری از موارد نیز نه تنها از آن منع نکرده اند؛ بلکه با استدلال درباره این مسئله، به بیان حقیقت قضا و قدر پرداختند. از مجموع روایات برمی آید که نهی وارد شده از سوی معصومان (علیهم السلام) مربوط به افرادی است که توان علمی لازم را برای ورود به این مسئله نداشتند. افرادی که بدون آشنایی با مهارت شنا در دریای پر گرداب قضا و قدر گرفتار شوند، اسیر موج های آن می گردند و غرق می شوند. آنان چون به زوایای این واقعیت آگاهی کافی ندارند هر چه بیشتر در آن کنکاش و تفکر می کنند کمتر به نتیجه می رسند و بیشتر به سرگردانی و تحیر آنها افزوده می شود و گاه گرفتار کفر می گردند. بنابراین، معصومان (علیهم السلام) برای حفظ آنان از گرفتار شدن در دام شبهات و دور ماندن از تحیر در وادی کفر و گمراهی، آنان را از طرح این گونه مسائل منع می کردند. (8)
اقسام قضا و قدر (9)
1. قضا و قدر علمی
مقصود از قدر یا تقدیر علمی آن است که خداوند پیش از آفرینش هر چیزی، به خصوصیات و حدود و اوصاف آن، علم دارد. این خصوصیت در مجردات، به ویژگی های ذاتی و ماهوی و رتبه وجودی آنها مربوط می شود و در موجودات مادی مانند انسان ها و حیوانات، افزون بر ویژگی های ذاتی، مختصات زمانی، مکانی، ابعاد، مقادیر و مانند آن را شامل می شود. بنابراین، خدا از ازل می داند که هر یک از مخلوقات او دارای چه اوصافی هستند.
مقصود از قضای علمی آن است که خداوند از ضرورت وجود اشیاء در ظرف تحقق علل آنها آگاه است؛ یعنی خدا از ازل می داند که هر یک از اشیاء در شرایط خاصی و تحت تأثیر اسباب و علل خاصی موجود می شوند. علم پیشین خداوند به خصوصیات اشیاء و ضرورت وجود آنها، همان قضا و قدر علمی است.
قضا و قدر به علم الهی باز می گردد؛ بر این اساس، خداوند می داند هر چیزی با چه خصوصیات و اوصافی و در چه شرایطی پا به عرصه وجود می-گذارد و چگونه به هستی خویش ادامه می دهد. قرآن کریم می فرماید: «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ؛ آیا نمىدانستى خداوند آن چه را در آسمان و زمین است مىداند؟! همه اینها در کتابى ثبت است (همان کتاب علم بىپایان پروردگار)؛ و این بر خداوند آسان است!» (10) و «وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَ لاَ حَبَّةٍ فِی ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَ لاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ؛ کلیدهاى غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسى آنها را نمىداند. او آن چه را در خشکى و دریاست مىداند؛ هیچ برگى (از درختى) نمىافتد، مگر این که از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانهاى در تاریکیهای زمین، و نه هیچ تر و خشکى وجود دارد، جز این که در کتابى آشکار [در کتاب علم خدا] ثبت است.» (11)
2. قضا و قدر عینی
هر پدیده ای دارای دو حیثیت است:
* در پهنه هستی بر اساس نظام علیت و معلولیت، به وجود آمده است. پس اصل وجود آن حتمی و قطعی خواهد بود.
* با داشتن مشخصات و امتیازاتی از دیگر موجودات ممتاز می گردد که آن اوصاف شامل اوصاف ذاتی درونی و اوصاف عرضی بیرونی می شود؛ مانند آفرینش انسان، که علت و سببی که او را پدید آورده است، آن علت و سبب، هم به او ضرورت تحقق بخشیده است، و هم به او ویژگی های تفکر و تعقل که از اوصاف ذاتی انسان است عطا کرده و هم به اوصاف عرضی بیرونی مانند داشتن بیان و راست قامت بودن، ارزانی داشته است. انسان با داشتن این اوصاف است که از همه موجودات عالم ممتاز است. اندازه و مقدار انسان، همان داشتن اوصاف ذاتی و عرضی است.
مراد از قدر عینی، تعیین و مشخص کردن خصوصیات و اوصاف ذاتی و عرضی موجودات از سوی خداوند است. قرآن کریم می فرماید: «وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا؛ و همه چیز را آفرید، و به دقّت اندازهگیرى نمود!» (12) تقدیر عینی هر چیز بر حسب مرتبه وجود آن متفاوت است. بر این اساس، تقدیر مجردات عبارت است از تعیین حدود ذاتی و ماهوی آنها. در موجودات مادی، تعیین شرایط زمانی و مکانی و خصوصیات کیفی و کمی و اوصاف عرضی مانند زیبایی، سلامتی و… در حوزه تقدیر قرار می گیرند. قرآن کریم می فرماید: «وَ کُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ؛ و هر چیز نزد او مقدار معینى دارد.» (13) یعنی هر چیزی نزد خداوند دارای حد و مرزی است.
مراد از قضای عینی آن است که خداوند ضرورت وجود را به مخلوقات خویش اعطا می کند و از راه نظام اسباب و علل، وجود آنها را تعیُّن می-بخشد.
و اما مراد از قضا و قدر عینی آن است که این دو جنبه، از سوی خدا و به اراده و مشیت اوست. بنابراین قضای عینی خداوند عبارت است از نفس ضرورت و حتمیت اشیاء از آن جهت که منتسب به خداوند متعال است و قدر عینی خداوند عبارت است از نفس تعیین وجود و اندازه وجود اشیاء از آن جهت که منتسب به خدای سبحان است. (14)
3. قضا و قدر فردی و عمومی
آن چه تا کنون به آن اشاره شد، قضا و قدری بود که به موجودات خاص تعلق می گیرد و به آن قضا و قدر گفته می شود. می توان قضا و قدر علمی و عینی را به معنای دیگری نیز به کاربرد که به قوانین و سنن کلی الهی که درباره افراد و جوامع جریان دارد، اختصاص می یابد. بر این اساس، خداوند در علم ازلی خویش، سنت های خاصی را با احکام خاص مقرر کرده و آن را در پهنه هستی یا در بستر تاریخ و جامعه انسانی جاری ساخته است. برای مثال، قانون عمومی علیت از سنت های عام الهی است که متعلق قضا و قدر الهی قرار گرفته است. همچنین این که اگر در میان قومی طبقه ای مُترَف پیدا شوند و فسق و فجور و شهوت رانی و تن پروری آغاز کنند، این روش آنان منجر به هلاکت آن قوم می گردد، سنت تغییر ناپذیر الهی است که مورد قضا و قدر الهی قرار گرفته است؛ همان گونه که قرآن کریم می فرماید: «وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا وَ کَمْ أَهْلَکْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفَى بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًَا بَصِیرًا؛ و هنگامى که بخواهیم شهر و دیارى را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را براى «مترفین» (و ثروتمندانِ مَستِ شهوت) آن جا، بیان مىداریم، سپس هنگامى که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدّت درهم مىکوبیم. چه بسیار مردمى که در قرون بعد از نوح، زندگى مىکردند؛ (و طبق همین سنت،) آنها را هلاک کردیم! و کافى است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه، و نسبت به آن بیناست.» (15)
این قوانین کلی، نظام های ثابت و غیر متغیرند. موجودات طبیعت، متغیر و متکامل اند و در مسیرهای مختلف قرار می گیرند؛ گاهی به سر حد کمال می رسند و گاهی متوقف می شوند؛ گاه تُند می روند و گاه کُند. عوامل مختلف، سرنوشت آنها را تغییر می دهد، اما این سنن کلی نه متغیرند و نه متکامل؛ بلکه ثابت و یکنواخت اند. افراد جامعه می توانند خود را با این سنن کلی وفق دهند. (16) قرآن کریم می فرماید: «فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا؛ هرگز براى سنّت خدا تبدیل نخواهى یافت، و هرگز براى سنّت الهى تغییرى نمىیابى!» (17)
4. قضا و قدر تکوینی و تشریعی
مراد از قضا و قدر تکوینی، این است که در عالم هستی، هر پدیده ای علت و اندازه ای مشخص دارد؛ نه چیزی بدون علت به وجود می آید و نه بدون اندازه گیری معین. فرض کنید سنگی را پرتاب می کنیم و شیشه ای می شکند، شکستن شیشه یک حادثه است که حتماً علتی دارد. این گونه می گوییم: دارای علت است، یعنی تحت پوشش قضای تکوینی است. نیز مسلم است که میزان شکستگی و اندازه و حدود آن، به کوچکی و بزرگی سنگ، قوت و فشار دست، نزدیکی و دوری فاصله، وزش و عدم وزش باد و مانند آن بستگی دارد. این ارتباط حادثه بالا، با چگونگی علت آن، قدر تکوینی است. قضا و قدر به این تفسیر، یعنی به رسمیت شناختن حاکمیت قانون و نظام علت و معلول. بنابراین، قضای تکوینی الهی، همه کارهایی است که به فرمان خداوند در جهان هستی صورت می گیرد، خواه بدون واسطه باشد مانند آفرینش فرشتگان یا با استفاده از نظام علت و معلول باشد مانند خلقت انسان ها و طبیعت. قدر تکوینی الهی، اندازه گیری این حوادث در عالم تکوین است.
کلمه «قدر» در آیه های گوناگونی به معنای یاد شده آمده اند؛ مانند: «وَ اللَّهُ یُقَدِّرُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ؛ خداوند تقدیر کننده شب و روز است.» (20) و «وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ؛ و براى ماه منزلگاههایى قرار دادیم.» (21)
مسلم است که «قدر» در این آیه ها، چیزی جز اندازه گیری درباره شب و روز یا درباره سیر ماه و مانند آن نیست. بنابراین، ایمان به قضا و قدر تکوینی، ایمان به قانون علیت و سلسله نظام علت و معلول و حدود و کیفیت و کمیات آن قانون فراگیر است که در واقع مشتمل بر دو مطلب است:
* بدانیم هیچ حادثه ای در عالم، بدون علت نیست و حتی مقدار و کیفیت حادثه، بستگی به مقدار و کیفیت علت آن دارد.
* بدانیم سرچشمه همه موجودات و سرمنشأ همه پدیده ها و آفریده ها، خداوند است.
مراد از قضا و قدر تشریعی، فرمان الهی در تعیین وظایف فردی و اجتماعی انسان ها و مقدار و حدود این وظایف است. وقتی گفته می شود: «نماز واجب است.» این گفته در واقع یک فرمان الهی و قضای تشریعی است. وقتی گفته می شود: مقدار نماز در هر شبانه روز، هفده رکعت است، این یک قدر الهی و تشریعی است. آیه های بسیاری در قرآن، درباره قضا و قدر تشریعی آمده است؛ مانند:
«وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ؛ هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد.» (22) بنابراین آیه، هرگاه خدا و پیامبر، دستوری درباره چیزی صادر کنند، کسی در تغییر آن، اختیاری از خود ندارد. در این جا، قضا به معنای دستور تشریعی و دینی است. «وَ قَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا؛ و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکى کنید!»، (23) «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا؛ و خدا براى هر چیزى اندازهاى قرار داده است!» (24)
5. قضا و قدر حتمی و قضا و قدر غیرحتمی
قضا و قدر حتمی به معنای آن است که همه شرایط و مقدمات و زمینه های پیدایش چیزی فراهم باشد که با بودن آنها تحقق آن چیز حتمی و لازم خواهد بود. به بیان دیگر، هر پدیده ای که علل و اسباب ویژه ای دارد، اگر همه آنها در وقت مخصوص به خود وجود پیدا کند، قضا و قدر الهی نسبت به آن پدیده در آن وقت، حتمی و قطعی خواهد بود؛ ولی اگر در آن وقت به جهت آماده نبودن همه اسباب و علل یا پدید آمدن موانع، پدید نیاید، قضا و قدر الهی نسبت به آن در آن وقت، غیرحتمی خواهد بود و آن چیز محقق نخواهد شد. مثلاً اگر پزشکی، شخصی را که معاینه می کند، از لحاظ توانایی جسمی و روحی، عمر صد ساله را دارد، اگر تمام شرایط و اسباب و عوامل زندگی تا صد سال برایش فراهم گردد و عوامل نابودی از او دور شود، عمر صد ساله برای او سرنوشتی قطعی و حتمی خواهد بود؛ وگرنه با آن که ظواهر امر، چنین امری را اقتضا می کرده چنین سرنوشتی درباره او حتمی نخواهد بود و آن چه که واقع می شود و کمتر از صد سال است، سرنوشت قطعی او خواهد بود و عمر صد ساله، سرنوشت غیرحتمی اوست. (25)
قرآن کریم گاهی اوقات از قضای حتمی با کلمه «کُتِبَ» تعبیر می کند، مانند: «کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی؛ خداوند چنین مقرر داشته که من و رسولانم پیروز مىشویم.» (26) قرآن درباره احاطه شیطان بر گمراهان می فرماید: «کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ؛ بر او نوشته شده که هر کس ولایتش را بر گردن نهد، به طور مسلّم گمراهش مىسازد.» (27)
/ج