قرآن ماجرائی را که در یک دادرسی برای داوود پیش آمد شرح میþدهد. نخست خطاب به پیامبر اسلام(ص) کرده میþگوید: «آیا داستان شاکیانی که از دیوار محراب داوود بالا رفتند به تو رسیده است»؟!ص/21.با اینکه «داوود» محافظین و مراقبین فراوانی در اطراف خود داشت، طرفین نزاع از غیر راه معمولی از دیوار محراب و قصر او بالا رفتند، و ناگهان در برابر او ظاهر گشتند، چنانکه قرآن در ادامه این بحث میþگوید: «ناگهان آنها بر داوود وارد شدند (بیþآنکه اجازهþای گرفته باشند و یا اطلاع قبلی بدهند) لذا داوود از مشاهده آنها وحشت کرد»ص/22. زیرا فکر میþکرد قصد سوئی درباره او دارند.
اما آنها به زودی وحشت او را از بین بردند و «گفتند نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده»ص/22. و برای دادرسی نزد تو آمدیم.
مسلماً نگرانی و وحشت داود در اینجا کم شد، ولی شاید این سؤال هنوز برای او باقی بود که بسیار خوب شما قصد سوئی ندارید، و هدفتان شکایت نزد قاضی است، ولی آمدن از این راه غیرمعمول برای چه منظوری بود؟
اما آنها مجال زیادی به داوود ندادند و یکی برای طرح شکایت پیشقدم شد و گفت «این برادر من است، نود و نه میش دارد، و من یکی بیش ندارم، ولی او اصرار کرد که این یکی را هم به من واگذار!، او از نظر سخن بر من غلبه کرده و از من گویاتر است».ص/23. در اینجا داوود پیش از آنکه گفتار طرف مقابل را بشنود رو به شاکی کرد و «گفت مسلماً او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشþهایش بر تو ستم روا داشته»!ص/24.
به هر حال چنین به نظر می رسد که طرفین نزاع با شنیدن این سخن قانع شدند، و مجلس داوود را ترک گفتند.
ولی داوود در اینجا در فکر فرو رفت و با این که میþدانست قضاوت عادلانهþای کرده چه اینکه اگر طرف دعوا ادعای شاکی را قبول نداشت حتماً اعتراض میþکرد، سکوت او بهترین دلیل بر این بوده که مسأله همان است که شاکی مطرح کرده، ولی با این حال آداب مجلس قضا ایجاب میþکند که داوود در گفتار خود عجله نمیþکرد، بلکه از طرف مقابل شخصاً سؤال میþنمود سپس داوری میþکرد، لذا از این کار خود سخت پشیمان شد «و دانست که ما او را با این جریان آزمودهþایم».
در مقام استغفار برآمد «و از درگاه پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد». ص/24.
به هر حال خداوند او را مشمول لطف خود قرار داد و لغزش او را در این ترک اولی بخشید، چنانکه قرآن میþگوید: «ما این عمل را بر او بخشیدیم و او نزد ما دارای مقام والا و آینده نیک است».ص/25.
قصه های قرآن، حضرت آیت الله مکارم شیرازی
به نقل از سایت تبیان
اما آنها به زودی وحشت او را از بین بردند و «گفتند نترس، دو نفر شاکی هستیم که یکی از ما بر دیگری ستم کرده»ص/22. و برای دادرسی نزد تو آمدیم.
مسلماً نگرانی و وحشت داود در اینجا کم شد، ولی شاید این سؤال هنوز برای او باقی بود که بسیار خوب شما قصد سوئی ندارید، و هدفتان شکایت نزد قاضی است، ولی آمدن از این راه غیرمعمول برای چه منظوری بود؟
اما آنها مجال زیادی به داوود ندادند و یکی برای طرح شکایت پیشقدم شد و گفت «این برادر من است، نود و نه میش دارد، و من یکی بیش ندارم، ولی او اصرار کرد که این یکی را هم به من واگذار!، او از نظر سخن بر من غلبه کرده و از من گویاتر است».ص/23. در اینجا داوود پیش از آنکه گفتار طرف مقابل را بشنود رو به شاکی کرد و «گفت مسلماً او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میشþهایش بر تو ستم روا داشته»!ص/24.
به هر حال چنین به نظر می رسد که طرفین نزاع با شنیدن این سخن قانع شدند، و مجلس داوود را ترک گفتند.
ولی داوود در اینجا در فکر فرو رفت و با این که میþدانست قضاوت عادلانهþای کرده چه اینکه اگر طرف دعوا ادعای شاکی را قبول نداشت حتماً اعتراض میþکرد، سکوت او بهترین دلیل بر این بوده که مسأله همان است که شاکی مطرح کرده، ولی با این حال آداب مجلس قضا ایجاب میþکند که داوود در گفتار خود عجله نمیþکرد، بلکه از طرف مقابل شخصاً سؤال میþنمود سپس داوری میþکرد، لذا از این کار خود سخت پشیمان شد «و دانست که ما او را با این جریان آزمودهþایم».
در مقام استغفار برآمد «و از درگاه پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد». ص/24.
به هر حال خداوند او را مشمول لطف خود قرار داد و لغزش او را در این ترک اولی بخشید، چنانکه قرآن میþگوید: «ما این عمل را بر او بخشیدیم و او نزد ما دارای مقام والا و آینده نیک است».ص/25.
قصه های قرآن، حضرت آیت الله مکارم شیرازی
به نقل از سایت تبیان