قوم يهود از برگزيدگى تا نژادپرستى(1)
قوم يهود از برگزيدگى تا نژادپرستى(1)
چكيده
در متون مقدس يهودى درباره برگزيدگى قوم يهود سخن به ميان آمده است; قرآن كريم نيز اين برگزيدگى را ـ دست كم در مقطع زمانىِ خاص ـ مورد تصديق قرار داده است. برخى از يهوديان به نژادپرستى روى آورده، اين اعتقاد خود را به متون مقدس يهودى مستند ساخته اند. آيا از برگزيدگى قوم مى توان برداشتى نژادپرستانه كرد؟ در ميان خود يهوديان ديدگاه هاى بسيار متنوعى در اين باره ارائه شده است. اين نوشتار به بررسى چگونگى طرح اين موضوع در متون مقدس و ديدگاه هاى مختلف درباره آن و معناى واقعى برگزيدگى، پرداخته است.
از ادبيات مكتوب يهوديت برمى آيد كه در طول تاريخ اين دين، هميشه گونه اى از اين انديشه وجود داشته است كه قوم اسرائيل قوم برگزيده خدا است و از جهاتى بر ديگر اقوام و ملل برترى دارد. اعتقاد بر اين بوده است كه اين انديشه در اصلى ترين بخش متون مقدس يهودى، يعنى كتاب تورات ريشه دارد و در بخش هاى بعدى متونِ مقدسِ يهودى شرح و بسط يافته است.[1] دانشمندان يهودى در طول تاريخ نگرش هاى متفاوتى در باره اين انديشه داشته اند. برداشت برخى از آنان از اين آموزه از نژادپرستىِ صرف و افراطى سردرآورده، اما برداشت برخى ديگر معتدل تر است. آنان تلاش كرده اند بيانى خردپذير از اين انديشه ارائه دهند. و باز ديگرانى اصل انديشه را رد كرده اند. در اين نوشتار برآنيم كه ريشه هاى اين انديشه را در متون مقدس و نيز شرح و تفسيرها، و نگرش هاى مختلف نسبت به آن را به اختصار بررسى كنيم.
الف) قوم برگزيده عهد قديم
در كتاب تورات، كه در سنت يهودى به شخص حضرت موسى منسوب است، فقراتى آمده است كه جايگاه ويژه قوم اسرائيل را نشان مى دهد. از اين كتاب برمى آيد كه برنامه خدا اين بوده كه از نسل ابراهيم قومى به وجود آورد و به آن قوم جايگاهى ويژه دهد. اصل اعتقاد به برگزيدگى قوم اسرائيل به عهدى برمى گردد كه بين خداوند و حضرت ابراهيم بسته شده است.[2] در واقع، اين امر وعده اى است كه خدا در ازاى اطاعت بى چون و چراى ابراهيم در ماجراى ذبح فرزندش به او داده است:
بار ديگر فرشته خداوند از آسمان ابراهيم را صدا زده، به او گفت: «خداوند مى گويد به ذات خود قسم خورده ام كه چون مرا ملاقات كردى و حتى يگانه پسرت را از من دريغ نداشتى، تو را چنان بركت دهم كه نسل تو مانند ستارگان آسمان و شن هاى دريا بى شمار گردند. آنها بر دشمنان خود پيروز شده، موجب بركت همه قوم هاى جهان خواهد گشت، زيرا تو مرا اطاعت كرده اى» (سفر پيدايش، 22:15ـ18).
در بخش هاى بعدى تورات و نيز ديگر قسمت هاى عهد قديم بحث اصلى در راستاى تحقق اينوعده است. از نسل ابراهيم قومى شكل مى گيردكه به نواده او يعقوب (اسرائيل) منسوب است. اين قوم در مصر تحت فشار و شكنجه و اسارت قرار مى گيرد و خداوند حضرت موسى را براى نجات آن مأمور مى كند. از اين پس، سخن در باره اين قوم و ماجراهاى آن است. حضرت موسى به يارى خداوند، قوم را ازاسارت مصرنجات مى دهد و دربيابان به دستور خداوند، به آنان گوشزد مى كند كه آنان قوم خاص و برگزيده خدا هستند. در واقع، موسى عهد خداوند با ابراهيم را تجديد و يادآورى مى كند:[3]
خداوند از ميان كوه خطاب به موسى فرمود: «دستورات مرا به بنى اسرائيل بده و به ايشان بگو: شما ديديد كه من با مصرى ها چه كردم و چطور مانند عقابى كه بچه هايش را روى بال ها مى برد، شما را برداشته، پيش خود آوردم. حال اگر مطيع من باشيد و عهد مرا نگه داريد، از ميان همه اقوام، شما قوم خاص من خواهيد بود. هر چند سراسر جهان مال من است، اما شما براى من ملتى مقدس خواهيد بود و چون كاهنان مرا خدمت خواهيد كرد (سفر خروج، 19:3ـ6).
و در جاى ديگر آمده است:
قربانگاه هاى كافران را بشكنيد، ستون هايى را كه مى پرستند خرد كنيد و مجسمه هاى شرم آور را تكه تكه نموده، بت هايشان را بسوزانيد; چون شما قوم مقدسى هستيد كه به خداوند، خدايتان اختصاص يافته ايد. او از بين تمام مردم روى زمين شما را انتخاب كرده تا برگزيدگان او باشيد. شما كوچك ترين قوم روى زمين بوديد، پس او شما را به سبب اين كه قومى بزرگ تر از ساير قوم ها بوديد، برنَگُزيد و محبت نكرد، بلكه به اين دليل كه شما را دوست داشت و مى خواست عهد خود را كه با پدرانتان بسته بود به جا آورد. به همين دليل است كه او شما را با چنين قدرت و معجزات عجيب و بزرگى از بردگى در مصر رهانيد (سفر تثنيه، 7:5ـ8).
و در ديگر قسمت هاى عهد قديم همين مضمون به صورت هاى مختلف تكرار شده است:
از ميان تمام اقوام روى زمين، من تنها شما را انتخاب كرده ام (عاموس، 3:2).
ب) برداشت نژادپرستانه
در طول تاريخ يهوديت برداشت هاى متفاوتى از انديشه قومِ برگزيده صورت گرفته است. افراطى ترين برداشت از اين انديشه، برداشتِ صهيونيست هاى يهودى است. مطابق اين برداشت، قوم اسرائيل برتر و بالاتر از اقوام ديگر و در واقع از جنس ديگرى است. بنابراين در قوانين و مقررات اجتماعى و نيز حتى در برخوردهاى اخلاقى بين يهوديان و غيريهوديان، تفاوت و تبعيض قائل است. مشكل اين انديشه، كه جهان امروز به هيچوجه آن را نمى پذيرد، از اين جهت حادتر گشته كه در يك كشور و يك حكومت به صورت قانون رسمى درآمده است.
دكتر اسرائيل شاهاك، استاد دانشگاه عبرانى بيت المقدس و رئيس جامعه حقوق بشر اسرائيل، مى گويد: فعاليت هاى سياسى من در سال 1965ـ1966 با يك اعتراض آغاز گرديد. من در اورشليم به چشم خود ديدم كه يك يهودىِ مذهبىِ افراطى، اجازه نداد كه در روز شنبه از تلفن او براى نجات همسايه غيريهودى او كه در حمله اى مجروح شده بود، استفاده كنند، و آمبولانس خبر كنند. من به جاى آن كه اين خبر را به روزنامه ها بدهم، از دادگاه حاخامىِ اورشليم را براى گفتوگو خواستار شدم. از اعضاى اين دادگاه، كه اعضاى آن از حاخام هاى منصوب دولت اسرائيلند، پرسيدم كه آيا اين شيوه رفتار، با تفسير آنان از مذهب يهود سازگار است؟ به من پاسخ دادند كه يهودى مزبور رفتارى صحيح و حتى مؤمنانه داشته، و مرا به يكى از قوانين تلمود، كه در قرن ما گردآورى شده است، ارجاع دادند. اين ماجرا را به روزنامه عبرى زبان هاآرتص خبر دادم. خبر طنين انداز شد و جنجال و رسوايى رسانه اى به پا كرد كه پيامدهاى آن، تا آنجا كه به من مربوط است، بيشتر منفى بود تا مثبت.
نه مقامات حاخامىِ اسرائيلى و نه مقامات دياسپورا يهوديانى كه در غير كشور اسرائيل زندگى مى كنند هيچ كدام در اين حكم تجديدنظر نكردند: يك يهودى نبايد شنبه را به خاطر نجات جان يك «بيگانه» غيريهودى نقض نمايد. از اين رو با بهره گيرى از معلوماتى كه در جوانى به دست آورده بودم، به بررسى قوانين تلمود درباره روابط يهوديان و غيريهوديان پرداختم، و بر من آشكار شد كه نه صهيونيسم و نه سياست دولت اسرائيل از آغاز كار آن و نه رفتارهايى كه حاميان اسرائيل در ديگر نقاط جهان در پيش گرفته اند، بدون در نظر گرفتن نفوذ عميق اين قوانين و جهان بينى اى كه ايجاد و بيان مى كنند، قابل درك نيستند. من نمى خواهم ادعا كنم كه ملاحظات سياسى يا استراتژيك بر رفتار رهبران اسرائيل تأثير نداشته، بلكه مى خواهم بگويم علاوه بر اين امور، اعتقادات هم در اين كار مؤثر بوده است. هر چه اين تأثيرات، كمتر مورد بحث قرار گيرند و هر چه كمتر در معرض روشنايى قرار گيرند، مهم تر به نظر مى آيند. هر شكلى از نژادپرستى ، تبعيض و بيگانه ستيزى به هر اندازه كه توسط جامعه اى كه آلوده به آن است بديهى تلقى گردد، به لحاظ سياسى تعيين كننده تر مى شود. اگر بحث در اين زمينه، آشكارا يا به صورت مخفى ممنوع گردد وضع بدتر خواهد شد. در اين زمان، نژادپرستى، تبعيض و بيگانه ستيزى در ميان يهوديان رواج يافته و براى آنها دلايلِ دينى اقامه مى شود. اين اعمال با حالت مقابلشان، يعنى يهودستيزى و انگيزه هاى دينىِ آن فرقى ندارند. اما در حالى كه امروزه با دومى مبارزه مى شود، وجود اوّلى را، در بيرون از اسرائيل ـ حتى بيش از درون آن ـ عمداً ناديده مى گيرند.[4]
به هرحال، اين دانشمند يهودى اهل اسرائيل به مبارزات خود برضدنژادپرستى ادامه مى دهد. او معتقد است كه نژادپرستى، كه امروزه در كشور اسرائيل و صهيونيست هاى ديگر نقاط جهان، اصلى مسلم است، با ديانت يهود ارتباطى ندارد و برداشتى انحرافى از اين دين است. او در راه آرمان هاى بشردوستانه خود بسيار كوشيده و كتاب هايى منتشر كرده است. او در برخى از كتاب هايش از جمله، كتابى به نام نژادپرستى دولت اسرائيل به تفصيل به ابعاد نژادپرستى اين رژيم پرداخته است.
اما نژادپرستان با اين استاد مبارزه كرده، او را طرد نمودند و حتى خارج از دين دانستند. در بخشى از يك اعلاميه كه عليه او صادر شده، آمده است:
ما از دانشگاه مى خواهيم اين بى دين و پليد را اخراج كند. ما از همكاران شاهاك مى خواهيم از او فاصله بگيرند. و تو اى شاهاك! تو در كشور ما چه مى كنى؟ از اينجا بيرون برو و اسمت را كه «اسرائيل» است عوض كن و به جاى آن «ننگ اسرائيل» را انتخاب نما.[5]
همان طور كه مشهور است و نيز از سخنان اسرائيل شاهاك برمى آيد، صهيونيست هاى يهودى و طرفداران حكومت اسرائيل، قوم خود را نژادى برتر مى دانند و براى آن امتياز قائلند. آنان اين برترىِ نژادى را به دين خود مستند مى سازند. حال سؤال اساسى اين است كه آيا از متون مقدس يهودى چنين برداشتى مى شود؟ متن مقدس اصلى يهوديان همه عهد قديم را شامل مى شود كه مهم ترين بخش آن، اسفار پنج گانه تورات است. متن ديگرى كه در واقع از اعتبار درجه دوم برخوردار است، كتاب تلمود است. سنت يهودى قائل است كه مجموعه عهد قديم را انبياء و بزرگان قوم اسرائيل در طى زمانى نزديك به هزار سال، يعنى از حدود 1300 قبل از ميلاد تا حدود چهار قرن قبل از ميلاد، به وجود آورده اند. اما مجموعه عظيم تلمود توسط دانشمندان پرشمارى از اواسط قرن دوم ميلادى تا قرن ششم ميلادى به رشته تحرير درآمده است. قبلا گذشت كه بنا به كتاب مقدس يهودى، يعنى عهد قديم، قوم اسرائيل قوم برگزيده و خاص خدا است. آيا اين برگزيدگى همان نژادپرستى است كه به قول دكتر اسرائيل شاهاك امروزه مبناى قانون اسرائيل است؟ اگر اين گونه نيست، پس نژادپرستى از كجا به وجود آمده است و اصولا معناى برگزيدگى چيست؟
ج) منشأ نژادپرستى
در باره اصل و منشأ نژادپرستى نظريه هاى مختلفى ارائه شده كه برخى از آنها از اين قرار است:
1. نظريه مدافعان نژادپرستى; بى ترديد كسانى كه بنى اسرائيل را قوم برتر مى دانند نظريه خود را به عهد قديم و نيز كتاب تلمود مستند مى سازند. گفته مى شود در گذشته و از قرون وسطا اين نظريه پيروانى داشته است و كسانى مانند ابن ميمون اين اعتقاد را داشته اند.[6]
2. نظريه نقادان جديد; در عصر جديد و در ديدگاه مدرنيست ها، چه يهودى و چه غيريهودى، پذيرش اين كه قومى در درگاه خداوند از جايگاه ويژه اى برخوردار باشد و با ديگر اقوام و ملل تفاوت داشته باشد، بسيار مشكل است. آنان عموماً اين انديشه را به طور كامل رد كرده اند. اعتقاد عمومى اين بوده كه يهوديان انسان هايى در ميان انسان هاى ديگر، و بنى اسرائيل قومى در ميان ديگر اقوام است و دليلى ندارد كه با آنها متفاوت و متمايز باشد.[7] شاعرى در سروده معروف خود گفته است:
چه عجيب وشگفت انگيزاست براى خدا
كه يهوديان را برگزيده باشد![8]
نقادان جديدِ كتاب مقدس، عبارات دالّ بر برگزيدگى قوم را سخن واقعى خدا نمى دانند، بلكه آنها را به نسل هاى بعدى بنى اسرائيل منتسب مى كنند كه در مقابل واقعيات موجود، به امورى از قبيل برگزيدگى تمسك جسته اند.[9]
يك انديشه مهم در اين باره اين است كه زمان نگارش و يا تدوين نهايى همه كتاب هاى مجموعه عهد قديم، دوره پس از اسارت بابلى است. در اين زمان، اين قوم به اسارت رفته و انواع خفت و خوارى را تحمل كرده و در واقع، آرمان هاى خود را در قالب تورات و ديگر بخش هاى تاريخى عهد قديم بيان كرده است. به گفته برخى از نويسندگان جديد يهودى، قومِ به اسارت رفته پس از بازگشت، كتاب تورات و ديگر كتاب هاى تاريخى را نگاشت و در اين ميان، دو امر را محور تاريخ خود قرار داد: يكى قومى كه مقدس است و قوم خاص و برگزيده خداست و ديگرى سرزمينى كه مقدس است و خدا آن را به اين قومِ برگزيده بخشيده است. به همين سبب، كل تاريخ قوم، كه در بخش تاريخى عهد قديم منعكس شده، بر گرد همين دو محور مى چرخد. قوم اسرائيل برگزيده خدا است و خدا به او وعده عزت و عظمت داده است، اما اين وعده در قالب يك عهد و پيمان است; اگر از خدا اطاعت كند او را عزيز مى كند و سرزمين موعود را به او مى دهد و اگر اطاعت نكند قوم به اسارت مى رود و سرزمين را از دست مى دهد. از آنجا كه اين داستان در زمانى نگاشته شده كه قوم به سرزمين موعود بازگشته و آن را در اختيار گرفته، پس دو امر اهميت اساسى دارد; يكى سرزمين كه نماد مهم آن معبد اورشليم است، و ديگرى قوم مقدس خدا. اما در زمان نگارش تلمود وضعيت متفاوت بوده است. از اواسط قرن دوم ميلادى، تدوين تلمود آغاز گشت، در حالى كه حدود هفتاد سال قبل از آن، يعنى در سال 70 ميلادى، يهوديان كشور خود را از دست داده و پراكنده شده بودند. آخرين تلاش آنان براى بازپس گيرى كشور و بازسازى معبد اورشليم در سال هاى 32 تا 35 ميلادى با شكست سختى مواجه شده بود. در واقع عالمان يهود كه تلمود را مى نگاشتند، نسبت به يكى از دو امرى كه در زمان نگارش تورات، يعنى حدود پنج قرن قبل از ميلاد، تقدس يافته بود، مأيوس شده بودند و آن، كشور اسرائيل با نماد معبد سليمان بود. بنابراين، بر تقدس امر مقدس ديگر، يعنى قوم، افزوده شد تا بدينوسيله بدبختى هاى قوم و آزار و فشارهايى كه بر آن تحميل مى شد، قابل تحمل گردد. به همين سبب در تلمود، انديشه قوم برتر بسيار جدى شده است.[10]
بنابر اين نظريه، منشأ اصلىِ انديشه قوم برتر در واقع همان عهد قديم است. اما اين انديشه در تلمود بسيار پررنگ تر و جدى تر شده است.
3. نظريه منشأ تلمودى; بنابراين نظريه، منشأ نژادپرستى به تلمود و به ويژه تفسيرى از آن، كه در قرون وسطا توسط افرادى چون ابن ميمون شده است برمى گردد. دكتر اسرائيل شاهاك را مى توان طرفدار اين نظريه شمرد. او در كتاب تاريخ يهود، مذهب يهود و كتاب نژادپرستى دولت اسرائيل تلاش مى كند تا ضمن نشان دادن موارد متعددى از نژادپرستى، ثابت كند كه اين انديشه در تلمود ريشه دارد. او قوانين متعددى را كه به صورتى جدى و شديد تبعيض آميزند و لازمه آنها تجويز ظلم و ستمى بى رحمانه به غيريهوديان است برمى شمارد و منشأ آنها را در احكام هلاخايىِ[11] تلمود نشان مى دهد. برخى از نمونه هايى كه ايشان ذكر كرده، به قرار زير است:
قتل و كشتار; در قوانين دولت اسرائيل، كه بر قوانين تلمودى و بيان ابن ميمون از آن استوار است، حكم قتل يك يهودى با حكم قتل يك غيريهودى متفاوت است. اگر كسى يك يهودى را به قتل برساند، گناه بزرگى را انجام داده، بايد مجازات شود. اگر يك يهودى به طور غيرمستقيم باعث قتل يهودى ديگرى شود مجازات دنيوى ندارد و فقط نزد خدا گناهكار است. اما اگر مقتولْ غيريهودى باشد، اگر يك يهودى به طور مستقيم او را كشته باشد تنها نزد خدا گناهكار است و مجازات دنيوى ندارد و اگر به طور غيرمستقيم او را بكشد، حتى گناهى هم مرتكب نشده است. براى مثال، اگر يك غيريهودى در گودالى افتاده باشد، فرد يهودى مى تواند نردبان او را بردارد. اگر يك قاتلْ غيريهودى باشد بايد اعدام شود; چه مقتول يهودى باشد و چه غيريهودى، اما اگر مقتولْ غيريهودى باشد و قاتل به يهوديت بگرود اعدام نمى شود.
نجات جان; نجات جان يك يهودى از مهم ترين وظايف شرعى است، اما نجات جان يك غيريهودى ممنوع است. قاعده كلى تلمود اين است كه «غيريهوديان نه از چاه بيرون آورده مى شوند و نه به داخل آن هل داده مى شوند». ابن ميمون مى گويد: ما نبايد موجب مرگ كسانى شويم كه با آنان در جنگ نيستيم، اما اگر آنان در معرض جنگ قرار داشته باشند نجاتشان ممنوع است. يك پزشك يهودى حق ندارد يك غيريهودى را مداوا كند و اگر مجبور به چنين كارى باشد، حتماً در ازاى كار خود مزد دريافت كند.
جرايم جنسى; ارتكاب زنا در يهوديت حرام است، اما بنابه تعاليم تلمودى، فرق است بين زناى يك مرد يهودى با يك زن يهودى، و زناى وى با يك زن غيريهودى. بنابه اين كتاب، غيريهوديان همه بدكاره اند و حتى تجاوز به عنفِ يك مرد يهودى به يك زن غيريهودىِ شوهردار نيز حكم زنا را ندارد و مجازاتى در پى ندارد و حتى در بسيارى از موارد، زنِ غيريهودى مجازات مى شود.
تبعيض در مسائل مالى; هديه دادن به غيريهودى جايز نيست. گرفتن بهره پول از يهودى حرام است، اما از غيريهودى واجب است. اگر يك يهودى مالى پيدا كند و احتمال دهد كه صاحب آن يك يهودى است، بايد براى يافتن صاحب آن تلاش كند، اما اگر صاحب آن، غيريهودى باشد مى تواند آن را تصاحب كند. فريب دادن يك يهودى در معامله، گناه كبيره است، اما در مورد غيريهوديان شركت غيرمستقيم در چنين معامله اى روا است. كلاهبردارى از يهوديان ممنوع است، اما اين اصطلاح در مورد غيريهوديان كاربرد ندارد. حتى سرقت كه مطلقاً حرام است، در شرايطى نسبت به اموال غيريهوديان جايز است.[12]
اما نويسنده اى ديگر به صورت ديگرى به تلمود نگاه مى كند. او اين را مى پذيرد كه توجه به قوميت و نيز ترويج و تبليغ اين كه خدا توجهى ويژه به قوم دارد و آنان نزد خدا موقعيتى خاص و ممتاز دارند، دارويى براى تسكين آلام و دردهاى قوم بوده است; اما تلاش مى كند در تلمود و سخنان دانشمندان يهود، بيانى معقول را از برگزيدگىِ قوم ارائه كند. او علت برگزيدگى قوم را، بنا به تلمود، اين مى داند كه اقوام ديگر زير بار پذيرش تورات نرفتند و قوم اسرائيل آن را پذيرفت. اين نويسنده موارد متعددى را نقل مى كند كه در تلمود، يهوديان را مانند غيريهوديان دانسته اند و حتى گفته شده كه اگر يك غيريهودى دستورات خدا را انجام دهد، از كاهن اعظم يهود بالاتر است:
از كجا بدانيم كه حتى اگر يك غيريهودى فرمان هاى تورات را به جا آورد، او با كاهن اعظم برابر خواهد بود؟ از كلماتِ اين آيه: «هر آدمى كه آنها را به جا آورد، به واسطه آنها زيست خواهد كرد». گفته نشده است كه هر كاهن يا هر لاوى يا هر اسرائيلى، بلكه «هر آدمى». همين طور گفته شده است: «و اين است قانون آدميان، اى خداوند خدا» (كتاب دوم سموئيل، 7:19). گفته نشده است: و اين است قانون كاهنان يا لاويان يا اسرائيليان، بلكه و اين است قانون آدميان. همين طور گفته نشده است: اين دروازه خداوند است كه كاهنان يا لاويان يا اسرائيليان به درون آيند، بلكه گفته شده است: «دروازه ها را بگشاييد تا ملتِ عادل كه امانت را نگاه مى دارند به درون آيند» (اشعياء، 26:2). همين طور گفته نشده است: اين دروازه خداوند است كه كاهنان يا لاويان يا اسرائيليان از آن داخل خواهند شد. بلكه گفته شده است: «اين دروازه خداوند است كه عادلان و نيكوكاران از آن داخل خواهند شد». (مزامير داوود، 118، 20). به همين گونه گفته نشده است: اى كاهنان يا لاويان يا اسرائيليان، با خداوند شادى نماييد، بلكه گفته شده است: «اى عادلان و نيكوكاران، با خداوند شادى نماييد» (مزامير داوود، 33:1). گفته نشده است: اى خداوند به كاهنان يا لاويان يا اسرائيليان خوبى بكن، بلكه گفته شده است: «اى خداوند، به خوبان و پاكدلان خوبى بكن» (مزامير داوود، 125:4). از مطالب فوق چنين استنباط مى كنيم كه حتى اگر يك غيريهودى فرمان هاى تورات را به جا آورد، او با كاهن اعظم برابر خواهد بود» (سيفرا مربوط به آيه 5 از باب 18 از سفر لاويان; يلقوط شيمعونى مربوط به آيه فوق، بند 591).[13]
بحث تبعيض بين يهوديان و غيريهوديان در رعايت اصول اخلاقى نيز مطرح شده است. در تلمود آمده است كه دانشمندِ برجسته يهود، ربّى عقيوا مى گفت كه اصل اساسىِ تورات جمله اى است كه در شماره هجدهم از باب نوزدهم از سفر لاويان آمده است: «همنوعت را مانند خودت دوست بدار».[15]
نويسنده فوق مى پذيرد كه در موارد متعددى در تلمود از عبارت هايى تند و خشن بر ضد غيريهوديان استفاده شده است، اما چنين توجيه مى كند كه فشارها و شكنجه هاى شديدى كه بر قوم اعمال مى شده باعث شده كه آنان چنين تعبيرهايى را به زبان آورند.[17]ادامه دارد…
پي نوشت ها :
[1] . CJRT, P.55.
[2] . BDJ, P.88.
[3] . Ibid.
[4] . رك: شاهاك، اسرائيل، تاريخ يهود ـ مذهب يهود، ترجمه دكتر مجيد شريف، ص30ـ32.
[5] . شاهاك، اسرائيل، نژادپرستى دولت اسرائيل، ترجمه امان الله ترجمان، ص5.
[6] . شاهاك، اسرائيل، تاريخ يهود، مذهب يهود، ص189ـ190.
[7] . EJ, V.5, P. 501-502.
[8] . TJR, P.77.
[9] . Ibid.
[10] . Judaism, P.309-312 & 320-323.
[11] . هلاخا بخشى ازتلموداست كه به احكام شرعى يهود مى پردازد. بخش ديگر، اگادا است كه دربردارنده حكايت ها وداستان ها است.
[12] . رك: تاريخ يهود ـ مذهب يهود، ص190ـ224.
[13] . گنجينه اى از تلمود، ص82ـ83.
[14] . همان، ص232.
[15] . رك: همان، ص232ـ233.
[16] . رك: همان، ص233.
[17] . رك: همان، ص86.