لحاظ اقتضائات عرصه بين الملل در مديريت تحول حوزه
لحاظ اقتضائات عرصه بين الملل در مديريت تحول حوزه
بررسي ضرورت ها و اولويت هاي مديريت تحول در حوزه هاي علميه
بخش نخست نوشتار به بررسي ضرورت هاي رويكرد به تحول اختصاص دارد . در اين بخش به دو گروه از ضرورت هاي ناشي از ويژگي هاي تغيير يابنده مخاطبان و ضرورت هاي ناشي از شرايط تغيير يابنده در عرصه هاي مختلف نظير علم و … پرداخته شده است .
بخش بعدي به موانع و محدوديت هاي پيش روي تحول خواهي اختصاص يافته است . در آنجا به مواردي نظير وجود برخي نگراني هاي مشروع، لزوم تدوين ضوابط و برنامه هاي مشخص جهت تحول، آسيب هاي ناشي از عدم آسيب شناسي دقيق مساله ، گروهي از نگرش هاي نادر در حوزه و وجود برخي ابهامات در بحث تحول اشاره شده است.
در بخش هاي بعدي به نگرش قدما به تحول ، شيوه هاي تحول ، ساختار و مديريت تحول پرداخته شده است .
واپسين بخش به مرور نتايج اختصاص دارد . در آن جا ضمن اشاره به پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ، آمده است كه اين دستاورد مهم در ارتباط با حوزه قرار دارد و در واقع ، حوزه صفحه هاي زريني رادر تحول خواهي در عرصه هاي اجتماعي نظير سياست ، جامعه و غيره از خود نشان داده است . همچنين بر اين نكته تاكيد شده است كه نفس پيروزي انقلاب عظيم اسلامي از جمله دستاوردهاي ممتاز نظري و تئوريك است كه به دست فقيه تحول گرا و انديشمند بي مثال عصر ما حضرت امام خميني (ره) رخ داد و عملي شد.
امروزه در حوزه علميه كمتر فردي را مي توان يافت كه نسبت به ضرورت تحول ترديدي به خود راه دهد . ذيل رويكردي عام مي توان ادعا كرد جريان اصلي انديشمندان حوزوي ، ضمن تاييد لزوم ثبات فلسفه ها ، اهداف و برنامه هاي كلان ديني ، تحقق اين گروه از مباحث مبنايي را در بستر جوامع و در ميان مخاطبان فردي يا اجتماعي نيازمند عبور از دالان ها و لايه هاي تحول پذير اجتماعي مي داند . به اين ترتيب تاييد و پذيرش ثبات حقايق و برنامه هاي كلان ديني به انكار ضرورت هاي تحول در روش ها و شيوه ها نمي انجامد. در يك تقسيم بندي كلي ضرورت هاي تحول گرايي در حوزه را مي توان ذيل دو عرصه اصلي طبقه بندي كرد:
1 ـ ضرورت هاي ناشي از ويژگي هاي تغيير يابنده مخاطبان.
2 ـ ضرورت ناشي از شرايط تغيير يابنده و نو به نو شونده در عرصه هاي مختلف همچون علوم ، تكنولوژي و…
با توجه به دو عرصه فوق الذكر ، نكاتي ارائه مي شود كه با توجه به آنها در مسير تحول گرايي لازم و ضروري است:
الف) جمود و ركود در نگاه به فعاليت هاي حوزوي به آسيب اهداف و برنامه هاي كلان و اصلي دين مي انجامد. به عنوان مثال ما براي بسياري از ابعاد و برنامه هاي تبليغي خود به شدت به جغرافياشناسي ، فرهنگ شناسي و حتي بحث هايي مثل روان شناسي نيازمنديم؛ چه آنكه فضاهاي علمي و فرهنگي در اين حوزه ها مدام در حال تحول و تغيير هستند. واقعيت آن است كه تحقق اهداف كلان تبليغ ديني ، در بسترجوامع معاصر ، فارغ از تلاشي پيگيرانه جهت رصد و شناخت تحولاتي كه در عرصه هايي از اين دست رخ مي دهد نتيجه بخش نخواهد بود.
ب) تحول خواهي يكي از ضمانت ها بقاي حيات ، جنبش و پويايي انديشه ديني است . هر انديشه اي كه اين پويش ، جوشش و حركت را در درون خود نداشته باشد ، به تعبير ارزشمند مقام معظم رهبري محكوم به مرگ و فنااست . به همين دليل داشتن يك حوزه قدرتمند ، نافذ زنده و اثر گذار در جامعه داخلي و عرصه بين الملل ، مستلزم پذيرش اين تحول خواهي به عنوان يك جريان است.
ج) انديشه هاي تحول ستيز يا انديشمندان غير تحول گرامنشا ايجاد نگرش هاي ايستا و ناكارآمد خواهند بود. يكي از آسيب هاي بزرگ جهان اسلام ، وجود نوعي جزم انديشي در آن است. اين جزم انديشي با اسلام ناب و نظريه انقلاب اسلامي پيوندي ندارد و از آن بيگانه است . بايد توجه داشت كه در ضرورت اصرار بر اصول اسلامي ورد هر گونه سازش در مورد آنها و اجراي مو به موي احكام اسلامي و دفاع از آنها ترديدي نيست ؛اما اين به معناي انكار اين واقعيت نخواهد بود كه بخش قابل توجهي از دستاوردهاي علمي، نوعي اجتهادبشري هستند كه بسته به رابطه مجتهد و جوامع خود شكل گرفته اند . ترويج فرهنگ تحول موافق با اصول ، مانع رسوخ و ظهور انديشه هاي جزم انديشانه و غير منعطف خواهد بود.
د)نكته ديگر در باب تحول ، توجه به رقباي حوزه علميه در عرصه جهاني است . اين رقبا را در دو رسته رقباي درون ديني و رقباي بيرون ديني مي توان طبقه بندي كرد. اين رقبا از جديدترين و نوآمدترين تكنيك هاي فكري ، عملياتي ، ترويجي ، تبليغي ، رسانه اي و… بهره مي برند. نكته آنجاست كه اگر حوزويان به فكر تحول گرايي و توسعه گرايي در عرصه هاي مرتبط با حوزه نباشند ، چگونه مي توانند از پس رقباي خود برآيند؟ امروزه ، بر خلاف گذشته ، جوامع ، افراد و مخصوصا جوانان تنها به يك انديشه دسترسي ندارند ؛ بلكه همواره به خاطر وجود تكنولوژي هاي برتر و انقلاب ارتباطات كه در عرصه جهاني رخ داده است در گوشه گوشه دنيا مجموعه متنوعي از انديشه ها و گزينه هاي فكري را پيش روي خود مشاهده مي كنند. حاصل آنكه قدرت انتخاب گري فكري ، انديشه اي و ديني در نسل هاي امروز بسيار فراتر و بيشتر از گذشته شده است . در چنين فضايي ، ضروري است كه حوزه به صورت پيوسته روش هاي خود را با اين فضا ، رقيبان و تكنولوژي هاي پيشرفته مقايسه و بررسي كند و به صورتي گسترده ، حضور خود را توان آزمايي كند. طبعا لازم است نتايج چنين رصدي ، ذيل فرايندي آسيب شناسانه ، در برنامه ريزي هاي حوزه و انعكاس و دخالت يابد. به زبان ديگر، ما همواره نياز داريم كه با انجام بررسي هاي راهبردي و استراتژيك جايگاه خود را در عرصه هايي از اين دست بسنجيم و نسبت به بهبود آن اقدام كنيم.
موانع و محدوديت ها
الف ) نگراني هاي مشروع : برخي امور نگراني هايي را در ارتباط با مبحث تحول دامن زده است. دقت در اين گروه از نگراني ها نشان مي دهد كه شكل گيري دغدغه مندي هايي
از اين دست ، عمدتا ناشي از ترديد و تشكيك در اصل و ضرورت تحول نيست ، بلكه حاصل نوعي نگراني نسبت به امكان ايجاد انحراف در اهداف تحولي صحيح و با ضابطه است ؛ به عبارت ديگر هنگامي كه برخي از صاحب نظران حوزه ملاحظاتي را در باب تحول پيش مي كشند، اصل آن را انكار نمي كنند بلكه نسبت به شيوه هاي انجام و تحقق آن اظهار نگراني مي كنند . شايد اصلي ترين دغدغه در اين مسير امكان و احتمال آسيب ديدن پايه ها و جانمايه هاي اصيل حوزوي است . اين نگراني ، بيانگر دغدغه اي ناصحيح نيست و بايد در مسير تحول گرايي مورد توجه همگان قرار گيرد. در واقع در اينكه بناي حوزه ، مانند هر بناي ديگر ، به بهسازي و نوسازي نياز دارد ترديدي نيست اما اين رويكرد صحيح نبايد بهانه اي به دست كساني دهد كه به اسم تحول خواهي به تخريب آن يا بخش هايي از آن ، همت گمارند . در واقع تحول خواهي بايد به استواري هر چه بيشتر بناي موجود منجر شود و آن را نسبت به آسيب ها و گزندهاي در كمين ، مصون كند. به اين ترتيب بايد گفت كه اين نگراني مشروع است و تحول خواهان بايد نگراني هايي از اين دست را مد نظر قرار دهند و از آن به مثابه موضوعي براي توجه و موضعي جهت تامل ياد كنند. پر واضح است كه برنامه ريزي صحيح و دقيق كه مستند به مطالعات عميق و معطوف به لحاظ نگراني هايي از اين دست است، در انجام اين مهم ضرورتي حياتي مي يابد.
ب) عدم وجود ضوابط و برنامه هاي مشخص ، تحول هاي بي ضابطه و غير مبتني بر اصول راهبردي برنامه پايه ، خود برنامه هاي تحول را به چالش كشيده و آن را بي اعتبار مي كند. لذا ، اگر خواستار تحولي عميق و موثر هستيم ، بايد از بي ضابطگي ، تشتت افكار و تعدد متوليان به جد پرهيز كنيم . نهادي قدرتمند در حوزه با اشراف بزرگاني از درون حوزه و با لحاظ همه محورهاي مستعد جهت تحول بايد ضرورت ها، برنامه ها و اهداف را تعيين و بر اساس اقتضائات زماني و مكاني و برنامه ريزي كاربردي كه معطوف به امهات تحول است آن را پياده و عملياتي كند.
ج) عدم آسيب شناسي دقيق: علت آنكه آسيب شناسي هاي تحول مورد اتفاق نيست، شكل گيري هر تلاش آسيب شناسانه در سايه دركي از سندهاي ماموريتي و اهداف بنيادين است . آسيب يك مفهوم نسبي است و به قول منطقي ها، مفهومي اضافي است . منظور از آسيب دار بودن و آفت زده شدن يك برنامه ، ناكارآمدي آن برنامه در تحقق اهداف پيش بيني شده است . لذا قبل از تحول آسيب شناسي روي اهداف كلان و بنيادين حوزوي به شيوه اي عالمانه و مطابق با بنيان هاي تئوريك حوزوي، در قالبي كه بيشترين اجماع را ميان بزرگان حوزه ايجاد نمايد ، ضروري است . جاي ترديد نيست كه انديشه هاي شبه سكولار و قائل به جدايي نظامات ديني از حوزه هاي سياسي و اجتماعي ، هيچ وقت آسيب هاي مورد نظر يك فرد قائل به نگرش تمدني به اسلام و كارآمدي دين در عرصه جامعه سياست و مديريت را به دست نخواهد داد. طبعا چنين آسيب شناسي هايي مورد تاييد و پذيرش حوزه و حوزويان نيست و تحول مبتني بر چنين آسيب شناسي هايي ، از همان ابتدا با اصول پايه اي حوزه تعارض پيدا مي كند.
از سوي ديگر آسيب شناسي عالمانه برنامه هاي حوزه ، خود منجر به تحول مي شود؛ چنين تحولي با فلسفه ، اهداف و بنرامه هاي كلان ديني و مقاصد شريعت انطباق دارد و نسبت به مباني موثر در شكل گيري حوزه هاي علميه بيگانه نيست.
د) نگرش هاي نادر در حوزه : جريان اصلي و جدي حوزه قائل به آن است كه دين مبين اسلام با وجود كليت و تماميت خود ، تمام بسترها ، حوزه ها و محورهاي فردي و اجتماعي را پوشش خواهد داد. البته در نوع و سنخ اين پوشش دهي بحث هاي ظريف و تاملاتي دقيق ارائه شده است كه ردپاي آنها را در مطالعات اصول فقه ، مقاصد شريعت ، مباحث فلسفه علم ديني و مانند آنها مي توان يافت . در پس پذيرش تمامي دين در پاسخگويي به نيازهاي بشري ، قاعده اي كلامي قراردارد كه مطابق آن خداوند تبارك و تعالي ، همان گونه كه آفرينش گر تمام اين عالم است و انسان ، حيات و طبيعت را آفريده است ، براي انتظام ، تعامل و يكپارچگي «سير الي الله» اين آفريده ها و هستي ، برنامه اي به نام دين را هم توسط انبيا ارسال كرده است . اين دين عقلا نمي تواند فقط پوشش دهنده بخشي از جهان باشد.
لذا دين به سمت حفظ هماهنگي متن و طبيعت ، متن و آفرينش و تحقق بخش بودن خود در همه بسترهاي جامعه در حركت است . نگرش نادر همان نگرشي است كه اساسا كاركرد دين را در همه عرصه ها نمي داند و به تبع آن كاركرد حوزه راهم متفاوت مي داند، حاصل نگاه آنان به دين نمي تواند تحول خواهي نسبتا گسترده در حوزه باشد . البته نبايد فراموش كرد كه اين نگرش بيانگر رويكرد اصلي و موثر حوزه نيست؛ هر چند به هر حال در مسير تحول خواهي بايد نسبت به حضور آن ولو به صورت كمرنگ ، در برخي سطوح هوشيار و متوجه بود.
هـ) ابهام در بحث تحول:
شايد آن قدر كه فضاي حوزه پر از توجه به تحول شده است ، از مرزهاي آن به روشني سخن گفته نشده است . اين امر موجب ايجاد سطوحي از ابهام شده است . براي دشمنان مبهم بودن طرح ها و برنامه ها موجب خوشحالي است ؛ چرا كه آنها فضا را مكدر و غبار آلود مي بينند و مي توانند در اين فضاي غبار آلود اهداف خود را دنبال كنند. افرادي هستند كه نسبت به كارآمدي اجتهاد قدرتمند و هزار ساله شيعي ترديد و شك روا مي دارند. هميشه اين بيم مي رود كه در فضاي توجه و تاكيد بر مقوله تحول گرايي اينان نيز از عرصه سوء استفاده كنند و مباحثي ديگر را به نام تحول گرايي پيش بكشند . واقعيت آن است كه بايد از تحول گرايي ، فارغ از مرزبندي هاي دقيق مفهومي و نكته سنجي هاي موثر فني پرهيز داريم و اجازه ندهيم كه برخي ، از اين عرصه جهت طرح نگاه هاي منجر به بنياد سوزي در عرصه اجتهاد استفاده كنند. توجه و تاكيد مقام معظم رهبري در سفر اخير خود روي لزوم رويكرد به اجتهاد اصيل شيعي ، از جمله بيانگر همين مساله است . ايشان ، به شيوه اي واضح ، هر گونه تحول خواهي را در بسترهاي بنيادين روش اجتهاد شيعي رد كردند و مانند حضرت امام (ره) شيوه سنتي و رايج را بهترين شيوه قابل طرح در فهم دين و گزاره سازي در حوزه هاي فقه ، عقايد ، كلام و… معرفي كردند . بنابراين ابهام زدايي هم يك ضرورت است كه نبايد از آن غافل شد. با لحاظ آنچه آمد مي توان گفت كه دست كم دو دسته آسيب شناسي در مسير تحول مورد نياز است:
1. آسيب شناسي كلان حوزوي كه ما را با ضرورت هاي تحول آشنا مي كند و نسبت به انجام آن ما را متقاعد و قانع مي كند.
2.شناخت تحول گرايي هاي انحرافي يا برنامه هاي ناكارآمد در تحول كه ممكن است رويكرد به اين مقوله مهم را به بيراهه سوق دهد و از اهداف اصيل و اصلي خود دور كند. تحول خواهي يا تحول گرايي بي ضابطه موجب تضييع و تخريب اصول و فروع ديني و برنامه هاي عملياتي حوزه خواهد شد و ولنگاري فرهنگي ، بي ضابطگي در انديشه و بي منطقي در حركت ديني يا برعكس ، تحجرگرايي ، سلفي گرايي و جزم انديشي هاي خطرناك را به دنبال خواهد داشت.
نگرش قدما به تحول
تحول خواهي و تحول گرايي جزو ذاتيات فرانيد اجتهاد است . عمر تحول گرايي حوزوي با عمر اجتهاد يكسان است . اساسا نوانديشي و نوگرايي فكري و علمي در حوزه علميه ، قبل از آنكه چنين جرياني ظرف چند قرن اخير در اروپا به راه بيفتد ، در انديشه شيعي اسلامي وجود داشته است. مفهوم اجتهاد، به خوبي بيانگر اين قابليت انديشه شيعي است . اجتهاد به معناي انجام تلاش علمي از جانب مجتهد بر پايه اصول ، مباني و قواعد ثابت ديني در بسترهاي متحول زمان و مكان است . مجتهد اين ماموريت و رسالت را بر دوش دارد كه با خبرگي و بر اساس تكنيك ها و فنون دقيق متناسب با نياز جوامع و عصرهاي مختلف ،حكم شرعي هر واقعه را بيان دارد . لذا تقليد از مجتهد ميت جايز نيست؛ زيرا هر قدر يك مجتهد متوفي در اجتهاد خود قدرتمند بوده باشد اما مجتهد زنده شاهد زمان ، مكان ، انسان و جهان است كه مي تواند آن اصول ثابت را از دالان هاي بسيار پيچيده زماني و مكاني عبور دهد و به سر منزل مقصود نايل آورد. تحول در حوزه يك مقوله جديد به حساب نمي آيد و اصل تحول هميشه در حوزه ها مورد اهتمام و توجه بوده است . مرزها ، كيفيت و كميت تحول نيز بسته به بزرگان ، رهبران و پيشگامان هر عصر تفاوت مي يافته است . حضرت امام خميني (ره) كه معمار بزرگ اين انقلاب هستند ، نظام دين را معطوف به فهم و نگرش اجتهادي خاصي بنا كردند؛ يعني انقلاب اسلامي ايران را مبتني بر بنيادهاي جديد اجتهاد اسلامي بنيان كردند . طبعا حوزه علميه به اقتضاي اين مسؤوليت و امانت بزرگ وـ به تعبير شهيد صدرـ اين آرمان بزرگ انبياء تحول متناسب با اين اتفاق بزرگ را بايد در دستور كار خود قرار دهد.
شيوه هاي تحول
شيوه هاي تحول در عرصه هاي مختلف حوزه متفاوت است. براي مثال تحول خواهي در عرصه تبليغ ، دقيقا معطوف به حوزه كاري تبليغي است . يكي از حوزه هاي اصلي و ماموريت هاي جدي تبليغي ايجاد تحول هاي روحي ، دروني و باطني در معنويات و اخلاقيات مخاطبان است . چنين رويكردي شيوه هاي جديدي را مي طلبد كه بهره گيري از دستاوردهاي علوم ديگر ، از جمله اخلاق ، سياست و علوم اجتماعي ، از پيش نيازهاي آن است . متاسفانه امروزه تبليغ هاي تخصصي در حوزه وجود ندارد و يا اگر جريان هايي نيز به اين مساله اهتمام كرده اند ، حجم فعاليت هاي ايشان بسيار كم و ناچيز است .
تحول خواهي در اين عرصه ، شيوه هاي خاص خود را مي طلبد . گاه يك مبلغ، مشكل پيام رساني و گاه مشكل پيام سازي دارد. شيوه هاي تحول در پيام سازي با شيوه هاي تحول در پيام رساني تفاوت دارد و از يك جنس و سنخ نيست . همچنين شيوه هاي ايجاد تحول در مخاطب هنگام ارائه پيامي ديني و اسلامي با شيوه هاي پيام رساني و پيام سازي در حوزه هاي ديگر تفاوت دارد. مبلغ بايد قدرت رسيدن به پاسخ هاي متقاعد كننده براي اين شبهه ها را كسب كند.
بدين ترتيب تحول خواهي در مواجهه با شبهه ها بايد هر سه لايه مورد اشاره («فهم دين» ، «پيام سازي»و «پردازش ، پرداخت، بازآفريني و بازسازي پيام هاي ديني و پيام رسان») را مد نظر قرار دهد؛ چه آنكه پيام هايي كه براي جوامع هدف در غرب عالم توليد مي شود، با پيام هايي كه براي جوامع اسلامي توليد مي شود مشابه نيست و اين دو ، بسيار با يكديگر تفاوت دارند . حاصل آنكه مي توانيم نتيجه بگيريم كه تحول خواهي در عرصه تبليغ به تحول خواهي در شيوه هاي مواجهه با شبهه ها و شيوه هاي جواب و پاسخ دادن به شبهه ها نيز مربوط مي شود.
همچنين نبايد از نظر دور داشته باشيم كه انجام اين مهم ، مبتني بر تفاوت جوامع ، خود هر بار مسيري متفاوت و متناسب با مقتضيات هر جامعه را مي پيمايد . لذا وسايل ارسال ، تبليغ ، ارائه ، عرضه و توليد اين پيام ها و نيز نيروهاي انساني كه بايد در عرصه تبليغ اين فضا را مديريت كنند ، بايد به شيوه اي متلائم و متناسب با نيازها مورد توجه قرار گيرند. به عنوان نمونه اي ديگر جهت توضيح ارتباط تحول خواهي با ويژگي هاي حوزه هاي مختلف و متعدد مي توان به مقولات دانشي نظير تحول در علوم و فلسفه علم اشاره كرد. رويكرد به مقوله مديريت تحول در اين عرصه شيوه خاص خود را مي طلبد و تحول خواهي در اين حوزه با تحول خواهي در تبليغ و رسانه كاملا متفاوت است و اقتضائاتي دگرگونه را پيش مي كشد . اينجا استادان ، عالمان و مجتهدان فرهيخته خود را مي خواهد و تقاضا مي نمايد ، همچنان كه به عنوان نمونه ، در بحث هاي اقتصاد اسلامي ، نظير اسلامي سازي بنيادهاي اقتصادي و نظام سازي قرآني اقتصادي كه يك مقوله سخت و صعب علمي است نيز به شيوه و روشي متناسب با اين حوزه و عرصه در رويكرد به مقوله تحول نياز و احتياج است.
ساختار و مديريت تحول
از جمله كاستي ها و آسيب هاي ساختاري حوزه ، عدم وجود اتاق فكري مناسب و برخوردار از مديريت و نيروي انساني خبره ، جهان شناس ، جهان پروژه و آينده نگر جهت مطالعه روندهاي كلان جهاني و مقايسه و شاخصه گذاري آنها با رويكرد به ميراث گرانسنگ حوزوي به منظور ارائه خط مشي هاي كلان نگرانه (مثلا براي دوره هاي زماني بلند مدت 50 و 100 ساله) است. چنين اتاق فكري مي تواند به وظيفه خطير توليد فكر و ايده بپردازد و در نگاهي رو به آينده به پژوهش و برنامه ريزي در باب فرصت هاي پيش روي حوزه بپردازد. تاسيس چنين اتاق فكري را مي توان به عنوان اولين گام جهت تحول گرايي بر شمرد . چه آن كه پيش از هر چيز ، ما به افرادي نياز داريم كه ضمن بررسي ضابطه مندي هاي رويكرد به تحول صحيح در حوزه مسير ، تحولات را به شيوه هاي عالمانه هدايت كنند. نكته آنجاست كه حوزه علميه بايد در جهان حضور پيدا كند و در فضاي جهان اسلام نمايندگان فعال داشته باشد. به عنوان نمونه بايد پرسيد چرا امروزه حوزه علميه در قاهره كه مركز اسلام سني است حضور ملموسي ندارد؟
نتايج :
با توجه به مباحث مورد اشاره در اين نوشتار مي توان نتايج زير را ارائه كرد:
ـ بايد دقت كنيم شيوه ها مبتني بر اهداف تنوع پيدا مي كنند و البته هر تحولي در هر شيوه اي ساز و كار ، نيوري انساني و روش خود را مي طلبد.
ـ مهندسي و معماري نظام تحول خواهي در حوزه لازم است . چنين رويكردي سبب مي شود مجموعه بار و وظيفه تحول گرايي ميان بازوهاي متعدد، متناسب با كار ويژه هاي تخصصي و قابليت هاي هر يك ، توزيع شود. مثلا تحول خواهي معطوف به جريان بين المللي حوزوي را بازوي جامعه المصطفي العالميه مي تواند مديريت كنند و تحول خواهي هاي معرفتي و علمي را نهادهاي پژوهشي تحقيقاتي مي توانند متصدي شوند و برنامه ريزي كند.
ـ اگر صرفا شعار تحول داده شود و به عنوان نمونه ، زنجيره اي از تلاش هاي رسانه اي در اين مسير اتفاق افتد اما اقدامي علي و جدي در حوزه صورت نگيرد؛ نه تنها ايده تحول خواهي ، بلكه خود حوزه علميه آسيب مي بيند . به اين ترتيب همزمان با دعوت و فراخواني به تحول ، حوزه بايد حركت تحول خواهانه موثر و عالمانه اي را نيز در دستور كار خود قرار دهد.
ـ تحول خواهي در حوزه ، همچنان كه در متن اين نوشتار آمد، ريشه اي هزار ساله دارد و از عمق قابليت هاي حوزوي حكايت مي كند . اين توهم نبايد به وجود آيد كه حوزه ما جامد و فارغ از توجه به مقوله تحول است . حوزه هزار سال است كه نسبت به مسائل جامعه، با حساسيت عمل كرده است و در اين مسير، تجربه اي ارزنده و گرانسنگ در ذهنيت حوزوي شكل گرفته است . حتي مواقعي را در حافظه تاريخي حوزه مي توان نشان داد كه حكومت ها ، شاهان و دستگاه ستم درصدد براندازي و نابودي اساس آن بوده اند ولي حسن تدبير و انديشه هاي اهالي اين وادي علمي و ايماني ، مانع از موفقيت آنها شده است .
ـ هم اكنون ، به بركت انقلاب بزرگ اسلامي ايران، جهان اسلام نگاهي جدي و تقاضامندانه نسبت به حوزه هاي علميه شيعي دارد. در تحول خواهي حوزوي اين نگاه و رويكرد بايد جدي گرفته شود و مباحث عرصه بين الملل مورد اهتمام واقع گردد.
ـ با نگاهي به تاسيس حكومت اسلامي در ايران ، بايد گفت كه مقوله تحول گرايي در حوزه نمي تواند نسبت به اين واقعيت بي تفاوت باقي بماند . حوزه ، صفحه هاي زريني را در تحول خواهي در عرصه هاي اجتماعي نظير سياست ، جامعه و… از خود نشان داده است .
بي گمان نفس پيروزي انقلاب عظيم اسلامي از جمله دستاوردهاي ممتاز نظري و تئوريك است كه به دست فقيه تحول گرا و انديشمند بي مثال عصر ما حضرت امام خميني (ره) رخ داد. تحولي اين گونه ، ريشه در بنيان هاي اصيل حوزوي داشت و حصول آن نشانه اي موثر بود از پويايي هاي ارزشمند اين نظام كهنسال و فاخر علمي.
پينوشتها:
* مشاور عالي جامعه المصطفي العاميه و پژوهشگر حوزوي
منبع:خردنامه همشهري ش 65
/ج