خانه » همه » مذهبی » لطفا منابع معتبری درخصوص ماتم (عزاداری) ارائه فرمایید، زیرا همکلاسی های اهل سنت من در این باره از من سوال می کنند.

لطفا منابع معتبری درخصوص ماتم (عزاداری) ارائه فرمایید، زیرا همکلاسی های اهل سنت من در این باره از من سوال می کنند.

بِسْمِ‌ اللَّهِ‌ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‌
پرسشگر گرامی سلام علیکم ، از اعتمادتان به مجمع جهانی اهل بیت (ع) سپاسگزاریم.
در پاسخ این سؤال و احکام شرعی باید چند نکته زیر را همیشه مد نظر داشته باشیم .
اولا- ما مسلمانان بر اساس دستور خدا و رسول (ص) مأمور و مکلفیم که برای فهم دین و احکام و وظائف دینی – اعم از عبادی و غیر عبادی – بعد از رحلت رسول الله (ص) به ائمه اهل بیت (ع) رجوع کنیم ، و در زمانی که دسترسی به ائمه (ع) نداریم باید به فقهای اهل بیت (ع) که کارشناسان و متخصصان در فهم دین و قرآن و سنت هستند مراجعه کنیم ، و تفسیر دین و احکام شرعی را از آنان بخواهیم و بگیریم ، زیرا فهم روایات و آیات قرآن و استخراج وظائف دینی از آن دو نیازمند چندین تخصص است ، بنا براین در زمان ما اولا- فهم جواز و عدم جواز شرعی تنها در تخصص فقهاء است و غیر آنان صلاحیت فتوا ندارند ، پس برای فهم جواز یا عدم جواز عزاداری و سینه زنی و زنجیر زنی و مانند آن باید نظر مراجع تقلید را جستجو کرد.
ثانیا – فقهای امامیه سه نکته مهم در عزاداری ها دارند و رعایت آن را بر پیروان اهل بیت (ع) لازم می دانند :
1- عدم اضرار به نفس : اگر زنجیر زنی ، قمه زنی یا هر کار دیگری باعث ضرر رساندن به خویشتن باشد ، حرام است.
2- هر کاری که باعث وهن به اسلام و مذهب گردد جایز نیست.
3- در عزاداری نباید زمینه گناه وجود داشته باشد، مثل استفاده از آلات لهو و موسیقی یا اختلاط محرم و نامحرم و مانند آن.
ثالثا – از دیدگاه مذاهب اربعه اهل سنت ( غیر از وهابیون منحرف از اسلام ) زیارت قبور و گریستن و عزاداری کردن و اشک ریختن برای معصومین (ع) و شهداء ، حتی اموات عادی مؤمنین اشکال ندارد ، بلکه مطلوب و مستحب است؛ چنان که امام شافعی بعد از حکم به جواز زیارت قبور«و لا بأس بزيارةالقبور»، می نویسد : عزاداری کردن، و گریستن و اشک ریختن برای مردگان، و تعزیت و تسلیت گفتن به خانواده صاحب عزا نیز جایز بلکه مستحب است.(1)
دلیل آنان بر جواز سیره انبیای الهی – به ویژه سیره نبی مکرم اسلام (ص) و اهل بیت علیهم السلام و صحابه است .
گریستن رسول خدا (ص) برای فرزندانش طاهر و ابراهیم :
هنگامی که فرزندان رسول خدا (ص) یعنی طاهر و ابراهیم از دنیا رفتند ، رسول خدا (ص) آن چنان گریستند که اشک از چشم های مبارکش چون سیل روان بود ، کسی پرسید : ای رسول خدا ، گریه کردی ؟ فرمود : چشم می گرید، اشک جاری می شود ، دل محزون است و می سوزد ، ولی کاری نمی کنیم و حرفی نمی زنیم که معصیت خدا باشد .(2)
گریستن پیامبر و صحابه برای شهدای اُحُد و حمزه سید الشهداء:
هنگامی که پیامبر (ص) از جنگ اُحُد به مدینه برگشت ، دید زنان مدینه برای شهدای خود گریه می کنند با ناراحتی فرمود : همه شهدا گریه کن دارند ( لكن حمزة لا بواكي له) ولی حمزه گریه کن ندارد ، زنان انصار وقتی ناراحتی آن حضرت را فهمیدند :آن روز و شبش تا صبح برای حمزه گریستند ، این حدیث را جمعی از علمای اهل سنت از طریق عبد الله بن عمر و انس بن مالک و … روایت کرده اند (3) و نوشته اند : اولا- این حدیث بر اساس معیار شیخان ( بخاری و مسلم ) سندش صحیح است (4) ثانیا- این حدیث مجوز و رخصت برای گریه بر اموات شد و از آن زمان تاکنون هرگاه مصیبتی به مسلمانان وارد شود ، نخست برای حمزه می گریند بعد برای اموات خود. (5)
گریه های پیامبر (ص) برای مظلومیت اهل بیتش :
1. سعید بن جبیر از عبد الله بن عباس روایت کرده که رسول خدا (ص) روزی در یک مجلسی نشسته بود که ناگهان سبط اکبرش حسن (ع) وارد شد «فَلَمَّا رَآهُ بَكَى ثُمَّ قَالَ: إِلَيَّ إِلَيَّ يَا بُنَيَّ» همین که حضرت نوه اش را دید گریست و سپس فرمود: پسر عزیزم ! بیا پیش من، بیا پیش من، حضرت حسنش را روی زانوی راست خود نشاند، زمانی نگذشت که نوه دیگرش حسین (ع) وارد شد، حضرت او را که دید همانند نوه اولش نخست گریه کرد بعد همان جمله را تکرار کرد و فرمود: پسر عزیزم ! بیا پیش من، بیا پیش من، این نوه را روی زانوی چپ خود نشاند، چند لحظه بعد فاطمه و علي علیهما السلام نيز وارد شدند. هر يك از آن‌ها كه وارد مي‌شد، پيامبر (ص) با ديدنش مي‌گريست . یکی از صحابه گفت: ای رسول خدا ! هر یک از این چهار نفر وارد مجلس شدند شما شروع کردی به گریه کردن، آیا در میان این ها یک نفر هم نبود که دیدارش شما را خوشحال کند؟
فَقَالَ (ص): وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ، وَ اصْطَفَانِي عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ، إِنِّي وَ إِيَّاهُمْ لَأَكْرَمُ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ مَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ نَسَمَةٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْهُمْ،
رسول خدا (ص) در پاسخ آن صحابی فرمود: سوگند به آن خدایی که مرا به پیامبری مبعوث کرد، و از میان همه خوبان دنیا مرا برگزید، من و این چهار نفر گرامی ترین خلق نزد خدای عَزَّ وَ جَلَّ هستیم، و برای من در روی زمین هیچ موجودی محبوب تر از این چهار نفر نیست. آنگاه برخی از اوصاف و امتیازهای هر یک از چهار نفر را بیان کرد و بعد در مورد علت گریه خود فرمود : وقتی هر یک از اهل بیتم وارد مجلس می شدند من به یاد غربت و مظلومیت آنان می افتادم و می گریستم.
اما علت گریه من هنگام ورود علی (ع) به مجلس این بود: وَ إِنِّي بَكَيْتُ حِينَ أَقْبَلَ، لِأَنِّي ذَكَرْتُ غَدْرَ الْأُمَّةِ بِهِ بَعْدِي حَتَّى إِنَّهُ لَيُزَالُ عَنْ مَقْعَدِي وَ قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ بَعْدِي، ثُمَّ لَا يَزَالُ الْأَمْرُ بِهِ حَتَّى يُضْرَبَ عَلَى قِرْنِهِ ضَرْبَةً تُخْضَبُ مِنْهَا لِحْيَتُهُ فِي أَفْضَلِ الشُّهُورِ- شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ.( 6)
همین كه او را دیدم به ياد مکر و حیله، و نقض عهد امتم نسبت به او افتادم که مانع می شوند از این که او در مسند و جایگاه من – که خدا بعد از من براى او مقرر كرده – قرار گیرد، سپس به یادم آمد آن گرفتارى هایی که علی (ع) بعد از من می كشد تا آن که در بهترين ماهى كه ماه رمضان است و خدا در آن ماه قرآن را برای هدایت مردم نازل كرده ضربتى به سرش زنند كه ريش مبارکش با خون سرش خضاب شود.
اما علت گریه ام در مورد دخترم این است : وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا ، وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا ، وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا ، وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا ، وَ مُنِعَتْ‌ إِرْثَهَا، وَ كُسِرَ جَنْبُهَا ، وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا، وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ ! فَلَا تُجَابُ ، وَ تَسْتَغِيثُ ، فَلَا تُغَاثُ، فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةً ، مَكْرُوبَةً ، بَاكِيَةً ، امّا همين كه چشمم به دخترم افتاد، آن روزي را ديدم كه به خانه‌اش هجوم مي‌آورند. همانند اسيران و افراد ذليل با او و اهل‌بيتش برخورد مي‌كنند، انگار من در آن صحنه هستم كه مي‌بينم احترام و حرمتش شكسته مي‌شود، حقّ او را غصب مي‌كنند و به زور از او مي‌گيرند و وی را از ارث محروم مي‌كنند، (در این حادثه) پهلوي او شكسته مي‌شود، جنین او سقط و فرزندش در رحم كشته مي‌شود. مي‌بينم كه در آن روز دخترم فاطمه سلام الله علیها هر چه فرياد مي‌زند و از مسلمانان كمك مي‌خواهد، كسي ياريش نمي‌كند، هرچه استغاثه مي‌كند: «يا محمداه! يا ابتاه!» كسي به دادش نمي‌رسد.
فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً ، مَكْرُوبَةً ، مَغْمُومَةً ، مَغْصُوبَةً ، مَقْتُولَةً ، فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ : اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا ، وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا، وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا، وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا ، فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ: آمِينَ
دخترم اولين نفر از اهل بیتم است كه به من ملحق مي‌شود. او در حالي كه حزن و غم و ناراحتي وجودش را فرا گرفته و كشته و شهيده است به نزد من خواهد آمد؛ و من هنگامی که فاطمه ام را در آن حال می بینم نفرین می کنم و می گویم : خداوندا ! لعنت کن و از رحمت خود دور ساز هر کسی را که به فاطمه ام ظلم کرد؛ و عذاب کن هر که ( فدک ) او را غصب کرد ؛ و ذلیل کن هر که فاطمه ام را ذلیل کرد ؛ و برای همیشه در جهنم نگه دار هر که به پهلوی دخترم آن چنان ضربه ای وارد کرد که باعث شد فرزندی را که حامله بود ( یعنی محسن ) را ساقط کند؛ هنگامی که من نفرین می کنم همه فرشتگان امین می گویند.
وَ أَمَّا الْحَسَنُ … وَ إِنِّي لَمَّا نَظَرْتُ إِلَيْهِ تَذَكَّرْتُ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الذُّلِّ بَعْدِي، فَلَا يَزَالُ الْأَمْرُ بِهِ حَتَّى يُقْتَلَ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً، فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْكِي الْمَلَائِكَةُ وَ السَّبْعُ‌ الشِّدَادُ لِمَوْتِهِ ، وَ يَبْكِيهِ كُلُّ شَيْ‌ءٍ حَتَّى الطَّيْرُ فِي جَوِّ السَّمَاءِ وَ الْحِيتَانُ فِي جَوْفِ الْمَاءِ ،
و اما هنگامی که فرزندم حسن را دیدم به یاد مظلومیتش افتادم که چگونه بعد از من تا زنده است ذلیل و بی یار و یاور می شود تا آن که او را از روی ظلم و دشمنی ( با اهل بیتم) به وسیله زهر به شهادت می رسانند.( شهادت فرزندم حسن آن قدر جانکاه و سوزناک است که ) وقتی فرزندم به شهادت رسید نه تنها فرشتگان هفت آسمان و زمین برای او می گریند بلکه همه اشیاء و موجودات – حتی پرندگان در هوا و ماهیان و موجوداتی که در دل آب زندگی می کنند برای مظلومیت حسنم گریه می کنند.
آنگاه فرمود :
فَمَنْ بَكَاهُ لَمْ تَعْمَ عَيْنُهُ يَوْمَ تَعْمَى الْعُيُونُ، وَ مَنْ حَزِنَ عَلَيْهِ لَمْ يَحْزَنْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَحْزَنُ الْقُلُوبُ ، وَ مَنْ زَارَهُ فِي بَقِيعِهِ ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ .
هر که و هر چشمی برای مظلومیت حسنم گریه کند در آن روزی که چشمها نابینا می گردد چشمش بینا است ؛ و هر قلبی برای مظلومیتش محزون گردد ؛ در آن روزی که همه قلبها محزون است ؛ قلب او محزون نیست ؛ و هر که بعد از شهادتش برای او گریه و زاری کند ؛ در پُل صراط که پاها می لغزد و افراد به جهنم سرنگون می شوند ؛ پای او نمی لغزد بلکه با سلامت کامل از صراط عبور خواهد کرد.
وَ أَمَّا الْحُسَيْنُ : فَإِنَّهُ مِنِّي ، وَ هُوَ ابْنِي وَ وَلَدِي، وَ خَيْرُ الْخَلْقِ بَعْدَ أَخِيهِ ، وَ هُوَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ ، وَ مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ ، وَ خَلِيفَةُ رَبِّ الْعَالَمِينَ، وَ غِيَاثُ الْمُسْتَغِيثِينَ، وَ كَهْفُ الْمُسْتَجِيرِينَ و،َ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَجْمَعِينَ ، وَ هُوَ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وَ بَابُ نَجَاةِ الْأُمَّةِ، أَمْرُهُ أَمْرِي، وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِي، مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّي، وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَيْسَ مِنِّي ،
اما حسين )عليه السّلام( : او از من و فرزند من است؛ و بهترين خلق خدا پس از برادرش مى‌باشد، او امام مسلمانان ؛ و سرور مؤمنان ؛ و خليفه پروردگار جهانیان است ؛ او فریاد رس درماندگان ؛ و پناه بی پناهان ؛ و حجت خدا بر همه خلایق است ؛ و او سيد و سرور جوانان اهل بهشت است ؛ او باب نجات امت است ؛ فرمان او فرمان من است ؛ و اطاعت از او اطاعت از من است، هر كه از او پيروي كند از من ( و از امت من) است ؛ و هر كه نافرمانيش كند از من( و از امت من) نيست؛
اما چرا حسینم را دیدم گریستم ؛ چون: « وَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهُ تَذَكَّرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهِ بَعْدِي كَأَنِّي بِهِ، وَ قَدِ اسْتَجَارَ بِحَرَمِي وَ قبری فَلَا يُجَارُ ، فَأَضُمُّهُ فِي مَنَامِهِ إِلَى صَدْرِي ، وَ آمُرُهُ بامرهة –یعنی بِالرِّحْلَةِ – عَنْ دَارِ هِجْرَتِي ، وَ أُبَشِّرُهُ بِالشَّهَادَةِ، فَيَرْتَحِلُ عَنْهَا إِلَى أَرْضِ مَقْتَلِهِ، وَ مَوْضِعِ مَصْرَعِهِ، أَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ، وَ قَتْلٍ ، وَ فَنَاءٍ ، تَنْصُرُهُ عِصَابَةٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ، أُولَئِكَ سَادَةِ شُهَدَاءِ أُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ ، كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ قَدْ رُمِيَ بِسَهْمٍ فَخَرَّ عَنْ فَرَسِهِ صَرِيعاً ، ثُمَّ يُذْبَحُ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ مَظْلُوماً،
و چون وقتی ديدمش به يادم آمد كه بعد از من، چه بر او خواهد گذشت ؛ گويا مى نگرم كه به حرم من و قرب من پناهنده شده ولی او را پناه ندهند؛ در خواب به آغوشش گيرم و بر سينه ام می چسبانمش و به او دستور دهم از خانه هجرتم ( مدینه ) بیرون رود ؛ و او را به شهادت بشارت دهم؛ حسینم از مدینه کوچ می کند و به سرزمينى به نام کرب و بلا – كه قتلگاه او است وارد می شود. يك دسته از مسلمانان ياريش كنند؛ آنان در روز قیامت سید و سرور شهداى امتند .
گويا می بینم كه حسینم تير خورده و از اسبش به روی خاك افتاده؛ آه سرش را چون گوسفند مظلومانه بريدند….
ثُمَّ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بَكَى مَنْ حَوْلَهُ وَ ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمْ بِالضَّجِيجِ، ثُمَّ قَالَ رسول الله صلی الله علیه و آله : اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يَلْقَى أَهْلُ بَيْتِي بَعْدِي ثُمَّ دَخَلَ مَنْزِلَهُ‌» (7)
سپس رسول خدا (ص) به مدت طولانی گريست؛ و صحابه ای که حضور داشتند همراهش گريستند و صداى ضجه و شيون آنها بلند شد ؛ آنگاه حضرت برخاست و در حالی که مي فرمود : خدايا از ظلم هایی که بعد از من به اهل بیتم روا می دارند به تو شكايت كنم؛ وارد منزلش شد.
2. امام على بن ابى طالب عليه السلام می فرماید: روزی من و فاطمه و حسن و حسين، در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم كه حضرت رو به ما كرد و گريست. گفتم: اى پيامبر خدا! چرا گريه مى‌كنى؟
« أبكي مِن ضَربَتِكَ عَلَى القَرنِ، ولَطمِ فاطِمَةَ خَدَّها، وطَعنَةِ الحَسَنِ في الفَخِذِ، وَالسَّمِّ الّذي يُسقى، وقَتلِ الحُسَينِ.
قالَ: فَبَكى أهلُ البَيتِ جَميعا (8)
فرمود: «مى‌گريم براى ضربت خوردن سر تو؛ و سيلى خوردن فاطمه ؛ و فرو رفتن نيزه در ران حسن و
زهرى كه به او خورانده مى‌شود؛ و [نيز براى‌] كشته شدن حسين» ؛ در اين هنگام، اهل خانه همگى گريستند.
گریه رسول خدا (ص) و صحابه در عزای حسین (ع) :
1. موفق خوارزمی حنفی با اسناد خود از مسوّر بن مخرمة روایت کرده : امام حسین (ع) دو ساله بود که رسول خدا (ص) به قصد مسافرتی از مدینه بیرون رفت ؛ در اثای راه می دیدیم که رسول خدا کلمه طیبه استرجاع ( انا لله و انا الیه راجعون ) بر زبان جاری می کند ؛ بعد چشمان مبارکش پُر اشک می شود ؛ از حضرت در مورد علت گریه و گفتن کلمه استرجاع سؤال شد ؛ حضرت فرمود : «هذا جبرئيل، يخبرني عن أرض-بشاطئ الفرات-يقال لها «كربلاء» يقتل فيها ولدي الحسين بن فاطمة» اينك جبرئيل است كه مرا خبر ميدهد از زمينى كه در كنار شطّ فرات واقع شده و كربلايش گويند كه فرزندم – حسين پسر فاطمه – در آن سرزمين كشته مى‌شود، عرض شد: يا رسول اللَّه ! كه او را مي كشد؟ فرمود: مردى بنام يزيد که خدايش لعنت كند ؛ و گوئى جايى را كه حسينم در آنجا کشته می شود ؛ و محلّى كه در آن دفن مى‌شود مى‌بينم، سپس رسول خدا (ص) با حالتى اندوهناك از اين سفر بازگشت ؛ به مسجد رفت ؛ و بر منبر بالا رفت و مردم را پند داد در حالی که حسن و حسين نيز در مقابل آن حضرت بودند. چون از خطبه خواندن فارغ شد دست راست‌اش بر سر حسن (ع) و دست چپش بر سر حسين (ع) نهاد و سر بسوى آسمان برداشت و عرض كرد: « اللّهمّ إني محمّد عبدك و نبيك، و هذان أطائب عترتي، و خيار ذريتي و ارومتي، و من أخلفهما في امتي، اللّهم! و قد أخبرني جبرئيل: بأنّ ولدي هذا مقتول مخذول، اللّهم! فبارك لي في قتله، و اجعله من سادات الشهداء، إنّك على كل شيء قدير، اللّهم! و لا تبارك في قاتله و خاذله»
پروردگارا همانا محمّد بنده تو و پيغمبر تو است، و اين دو ( حسن و حسین ) پاك‌ترين فرد خاندان من و برگزيده فرزندان من و خانواده‌ من هستند كه پس از خود اين دو را در ميان امّتم بجاى مي گذارم و جبرئيل مرا خبر داد كه اين پسرم كشته و خوار خواهد شد.
بار الها اين جان بازى را بر او مبارك فرما و او را از سروران شهيدان قرار بده ؛ بار الها بر كشنده‌اش و آنكه او را خوار كند بركت عطا مفرما،
راوى گويد: فضجّ النّاس في المسجد بالبكاء، فقال النبيّ: «أ تبكون و لا تنصرونه؟ اللّهمّ! فكن له أنت وليا و ناصر (9)
مردمى كه در مسجد بودند يكباره ناله و فرياد از دل بركشيدند و هاى هاى گريستند رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: آيا بر حسينم ( فقط ) گريه مي كنيد و او را يارى نمي كنيد؟ خداوندا ! تو خود ولیّ و یار و یاور حسینم باش.
2. عایشه میگوید: یكی از روزها، درآن ساعتی كه جبرئیل در خدمت رسولالله (ص) بود، حسین بن علی (ع) وارد منزل شد و نزد جدش رفت، و با آن حضرت مشغول بازی شد، گاهی بر پشت و گاهی بر روی شانه حضرت سوار میشد.
فرشته وحی به رسول خدا (ص) فرمود: یا محمد! آیا حسین را دوست داری؟ حضرت فرمود: بله كه دوست دارم، چطور میشود فرزندم را دوست نداشته باشم؟ جبرئیل گفت: ولی امت تو، او را بعد از توخواهند كشت. بعد جبرئیل دست دراز كرد، مشتی از خاك كربلا را برداشت و به رسول خدا (ص) نشان داد و گفت: فرزندت را در این سرزمین، كه نامش «طف»، (و نام دیگرش كربلا است) میكشند. حضرت با شنیدن این خبر حزن و اندوه جانکاهی سراسر وجودش را فرا گرفت، به گونهای که) وقتی جبرئیل از نزد آن حضرت رفت، گریه کنان نزد من آمد در حالی که خاك كربلا در دستش بود و فرمود: ای عایشه! همین الان جبرئیل به من خبر داد كه فرزندم حسین در سرزمین طف كشته میشود. و امتم بعد از من فتنه به پا خواهند كرد. حزن و اندوه آن حضرت به قدری شکننده بود که طاقت نداشت یکجا قرار بگیرد؛ از اینرو با همان حال گریه، از نزد من پیش اصحاب رفت. وقتی اصحاب آن حضرت – که از جمله آنها علی بن ابیطالب (ع) ، ابوبكر، عمر، حذیفه، عمار و ابوذر بودند -گریه و چشمهای اشك آلودش را دیدند، پرسیدند: یا رسولالله! چرا گریه میكنید، چه چیزی شما را به گریه انداخته است؟
حضرت فرمود: همین الآن جبرئیل به من خبر داد که بعد از من، فرزندم حسین را در سرزمین طف، میكشند، بعد تربتی را كه جبرئیل به حضرت داده بود، به آنان نيز نشان داد و فرمود: این تربت را جبرئیل به من داده، و گفته است: مضجع و قتلگاه فرزندم در اینجا است. (10)
گریه طولانی امیر المؤمنین (ع) بر مظلومیت حسین (ع) :
ابن عبّاس می گوید : هنگام عزيمت امير مؤمنان عليه السلام به صفّين ، من با ايشان بودم. وقتى به نينوا كه در كنار فرات است رسيد، با صداى بلند فرمود: «اى ابن عبّاس! اين جا را مى‌شناسى؟».
گفتم: اى امير مؤمنان! اين جا را نمى‌شناسم.
فرمود: «اگر همانند من آن را مى‌شناختى، از آن عبور نمى‌كردى، مگر اين كه همانند گريستن من مى‌گريستى».
امام عليه السلام مدّتى طولانى گريست، آن قدر گریست كه محاسنش تر شد و اشك‌هايش بر سينه‌اش ريخت. ما هم با ايشان گريستيم و ايشان مى‌فرمود: «آه، آه! مرا با خاندان ابو سفيان، چه كار؟! مرا با خاندان حرب، با حزب شيطان و دوستان كفر، چه كار؟!
بعد رو کرد به فرزندش حسین و گفت : اى ابا عبد اللّه! صبر کن فرزندم ؛ شكيبا باش. به پدرت نيز از آنها همان ظلم هایی شده كه پس از او به تو خواهد شد؛ و همانند آن چیزهایی رسیده که بعد از او به تو خواهد رسید …… آن گاه گريه‌اى طولانى كرد و ما هم با او گريستيم، آن قدر حضرت برای مصایب اباعبدالله (ع) گریست که بیهوش شد و با صورت به زمین افتاد و مدّتى بيهوش شد و بعد به هوش آمد. (11)
گریه حضرت فاطمه (س) و فرشتگان:
1. ابو بصير می گوید: در محضر امام صادق عليه السلام بودم و با ايشان مشغول صحبت کردن بودم دیدم امام گریه می کند وبه من فرمود: «اى ابو بصير! وقتى فرزندان امام حسين عليه السلام را مى‌نگرم، به سبب بلاهايى كه بر سر آنان و پدرشان آمد، از شدت حزن و ناراحتی یک حالتى به من دست مى‌دهد كه از اراده من خارج است؛ بعد فرمود :
اى ابو بصير! « إِنَّ فَاطِمَةَ ع لَتَبْكِيهِ وَ تَشْهَقُ فَتَزْفِرُ جَهَنَّمُ زَفْرَة….»
فاطمه عليها السلام براى حسين (ع) مى‌گريد و ضجّه مى‌زند و دوزخ، از گریه فاطمه (س) آهى مى‌كشد، و اگر نبود كه نگهبانان دوزخ، صداى گريه فاطمه (س) را مى‌شنوند و براى آن آماده مى‌شوند، از بيم آن كه مبادا از دوزخ، شراره‌اى بر آيد و يا دودش را بيرون بدهد و اهل زمين را بسوزاند [، چنين مى‌شد و زمينيان مى‌سوختند]. پس تا زمانى كه فاطمه (س) گريان است، جلو دوزخ را مى‌گيرند و آن را باز مى‌دارند و از نگرانى براى اهل زمين، درهايش را محكم مى‌كنند. پس دوزخ، آرام نمى‌گيرد تا صداى فاطمه (س) خاموش شود.
و از گریه فاطمه (س) درياها نزديك است كه بشكافند و در هم فرو ريزند و هيچ قطره‌اى از دريا نيست، مگر اين كه فرشته موظّفى دارد كه وقتى آن فرشته صداى درياها را مى‌شنود، تلاطم آن را با بال‌هاى خود خاموش مى‌كند، و از نگرانى براى دنيا و هر چه در آن است و هر كه در زمين است، آب‌ها را، مهار مى‌سازد.
« فَلَا تَزَالُ الْمَلَائِكَةُ مُشْفِقِينَ يَبْكُونَهُ لِبُكَائِهَا وَ يَدْعُونَ اللَّهَ وَ يَتَضَرَّعُونَ إِلَيْهِ وَ يَتَضَرَّعُ أَهْلُ الْعَرْشِ وَ مَنْ حَوْلَهُ وَ تَرْتَفِعُ أَصْوَاتٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ بِالتَّقْدِيسِ لِلَّهِ مَخَافَةً عَلَى أَهْلِ الْأَرْض‌…»
و فرشتگانْ همواره نگران مى‌مانند و براى گريه فاطمه (س) مى‌گريند ؛ و خداوند را مى‌خوانند و به درگاه او مى‌نالند ؛ و عرشيان و همه فرشتگان پيرامون آن مى‌نالند و صداى عدّه‌اى از فرشتگان، به تقديس خدا بلند مى‌شود، از نگرانى براى اهل زمين، و اگر صدايى از آنان بر زمين برسد، اهل زمين از هوش مى‌روند و كوه‌ها متلاشى مى‌شوند و زمين براى ساكنانش به حركت در مى‌آيد.
ابوبصیر می گوید عرض کردم : فدايت گردم! اين، امرى بس بزرگ است.
فرمود: «چيز ديگرى غير از آن هست كه نشنيده‌اى و آن، بزرگ‌تر است».
آن گاه به من فرمود: « يَا أَبَا بَصِيرٍ أَ مَا تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ فِيمَنْ يُسْعِدُ فَاطِمَةَ ع فَبَكَيْتُ حِينَ قَالَهَا فَمَا قَدَرْتُ عَلَى الْمَنْطِقِ وَ مَا قَدَرَ عَلَى كَلَامِي مِنَ الْبُكَاءِ …»
«اى ابو بصير! آيا دوست ندارى (كه با گریه های خود برای مظلومیت امام حسین ع ) به فاطمه (س) كمك كنى؟».
وقتى امام (ع) این جمله را فرمود و از فاطمه (س) سخن گفت، من چنان گريستم كه دیگر توان حرف زدن و سخن گفتن نداشتم .
آن گاه امام (ع) برخاست و به نمازخانه رفت و دعا مى‌كرد. از محضرش با همان حال، بيرون آمدم. نه غذايى خوردم و نه خوابم برد. صبح كردم، در حالى كه روزه‌دار و بيمناك بودم تا خدمت امام عليه السلام رسيدم. وقتى ديدم كه ايشان آرام شده، آرام گرفتم و خدا را ستودم كه عذابى بر من فرود نيامد. (12)
گریه فرشتگان در عزای امام حسین (ع) و همراهی آنان با حضرت فاطمه (س)
2. عبد الملك بن مُقَرِّن، از امام صادق عليه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: هر گاه حسين عليه السلام را زيارت كرديد، خاموش باشيد، مگر به سخن خير. فرشتگان نگهبان شب و روز، نزد فرشتگان حَرَم حسينى حاضر مى‌شوند و با آنها مصافحه مى‌كنند و آنان از شدّت گريه به اينها پاسخ نمى‌دهند ….
و بعد فرمود :
وإنَّ فاطِمَةَ عليها السلام إذا نَظَرَت إلَيهِم، ومَعَها ألفُ نَبِيٍّ و ألفُ صِدّيقٍ و ألفُ شَهيدٍ، ومِنَ الكَرّوبِيّينَ‌ ألفُ ألفٍ يُسعِدونَها عَلَى البُكاءِ، وإنَّها لَتَشهَقُ شَهقَةً، فَلا تَبقى فِي السَّماواتِ مَلَكٌ إلّا بَكى رَحمَةً لِصَوتِها،
هرگاه فاطمه عليها السلام به آنان ( فرشتگان و زوار فرزندش ) نگاه می کند در حالی که با او هزار پيامبر، هزار صدّيق، هزار شهيد، و از فرشتگان، یک میلیون نفر در گريه به او كمك مى‌كنند، چنان ناله جان‌خراش مى‌زند که در آسمان‌ها فرشته‌اى نمى‌ماند، جز اين كه براى ترحّم به صداى فاطمه (س) مى‌گريد، و دختر پیامبر (ص) آرام نمى‌گيرد، تا اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله پيش او مى‌آيد و مى‌فرمايد: «دخترم! آسمانيان را گرياندى و آنها را از تسبيح و تقديس، باز داشتى. بس كن تا آنان به تقديسشان بپردازند، كه خداوند، كارش را به نهايت مى‌رساند».
سپس فرمود : ( ای عبد الملک ! ) فاطمه (س) به سوى كسانى از شما كه در بارگاه حسينى حاضر مى‌شوند، نظر مى‌اندازد و از خداوند برايشان هر خيرى را درخواست مى‌كند. پس در رفتن به بارگاه حسين عليه السلام بى‌رغبتى نكنيد، كه خيرِ رفتن به نزد او، غير قابل شمارش است. (13)
گریه های حضرت فاطمه (س) و صحابه در رحلت رسول الله (ص) :
بسیاری از مورخان و محدثان اهل سنت نوشته اند :
بعد از رحلت رسول خدا (ص) صحابه به شدت در ماتم آن حضرت گریستند ؛ و مدینه یکپارچه شیون و ناله بود ؛ ابن سید الناس از علمای اهل سنت می نویسد : اگر بخواهیم همه اشعار و مراثی و نوحه هایی که صحابه در غم فراق و رحلت رسول خدا (ص) سروده اند را نقل کنیم ؛ یک کتاب قطوری خواهد شد؛ (14) ؛ اما بیش از همه دخترش حضرت فاطمه سلام الله علیها می گریست . زرندی حنفی و بسیاری از علمای سنی و شیعی نوشته اند: بعد از دفن بدن مطهر رسول خدا (ص) حضرت فاطمه (س) آمد سر قبر پدرش ؛ از شدت حزن خودش را روی قبر انداخت و مشتی از خاک قبر را روی چشمانش گذاشت و شروع کرد به ناله کردن و نوحه خواندن و گریستن ؛ از جمله نوحه هایی که می خواند این بود :
ماذا على من شم تربة أحمد
أن لا يشم مدى الزمان غواليا
صبت علي مصائب لو أنها
صبت على الأيام صرن لياليا (15)
چه باك است بر آنكه خاك مزار احمد را ببويد، اگر نبويد در تمام روزگار بوى خوش. مصيبتهاي آنچنان سنگینی بر من فرو ريخته است، كه اگر بر روزهاى روشن فرو ريزند، چون روزها چون شب خواهند شد.
زرندی در ادامه می نویسد: « أن فاطمة لم تضحك بعد النبي ( ص ) حتى قبضت لما لحقها من شدة الحزن على أبيها(ص) (16) همانا فاطمه (س) بعد از رحلت نبی مکرم (ص) تا زنده بود همیشه محزون بود و از شدت ناراحتی هیچگاه نخندید.امام صادق (ع) می فرماید :بعد از رحلت رسول خدا (ص) فاطمه سلام اللَّه عليها و مسلمين فرياد و شيون مى‌كردند و خاك‌ها را بر سر و روى خود مي ريختند.
صحیح بخاری و به تبع آن اکثر علمای اهل سنت از انس بن مالک روایت کرده اند: فاطمه عليها السّلام اين جملات را در سوگ آن حضرت نوحه‌سرائى مى‌كرد: «اى پدر! دعوت حق را اجابت كردى و در بهشت برين جاى گرفتى و ما ارتحال تو را به «جبرئيل» تسليت مى‌گوئيم» پس از آنكه بدن پاك و پاكيزه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به خاك سپردند، فاطمه عليها السّلام در حالی که می گریست به «انس»، گفت: چگونه دلتان راضى شد كه خاك بر روى بدن پاكيزه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بريزيد؟ (17) باز در منابع اهل سنت آمده است که جناب فاطمه (س) آن جمله را به علی (ع) نیز گفت ، و حضرت فرمود : فاطمه جان ! امر خدا بود ، ما چاره ای نداشتیم ” فجعلت تبکی و تندب و تقول : یا ابتاه … ” در این هنگام فاطمه (س) می گریست و ندبه می خواند و پدرش را صدا می کرد. (18) حاکم نیشابوری ضمن نقل این حدیث می نویسد : این حدیث بر اساس ملاک شیخان ( بخاری و مسلم ) حدیث صحیح است.(19 )
گریه و بی تابی جابر بن عبد الله انصاری سر قبر امام حسین (ع) :
موفق خوارزمی حنفی و بسیاری از مورخان شیعی و سنی از قول مفسر معروف عطیه کوفی نوشته اند: جابر بن عبدالله انصاری آن قدر گریست و بی تابی کرد تا از هوش رفت ؛ به سر و صورتش آب پاشیدم به هوش آمد؛ ولی همچنان ناله می کرد و می گفت : یا حسین ؛ یا حسین ؛ …(20 )
گریه های امام سجاد برای امام حسین (ع) :
امام جعفر صادق ( ع ) می فرماید : امام زين العابدين (ع ) مدت چهل سال در حالى كه پیوسته روزها روزه و شبها « قائم الليل» بود ، در عزاى امام حسين (ع) می گریست .
هنگام افطار وقتی غلام آن بزرگوار خوراكى و آشاميدنى برایش حاضر مي كرد و مي گفت: اى مولاى من افطار كن، حضرت با اشک و ناله مي فرمود: قتل ابن رسول اللَّه جائعا، قتل ابن رسول اللَّه عطشانا.
يعنى پسر پيامبر خدا گرسنه كشته شد! پسر پيغمبر خدا با لب تشنه شهيد شد!
آن بزرگوار هم چنان اين سخنان را مي گفت و گريه مي كرد تا اينكه غذاى آن حضرت بوسيله اشك چشمش تر مي شد و آب آشاميدنى آن بزرگوار با اشك چشمش ممزوج مي گرديد. حضرت سجاد ( ع) هميشه اين حال را داشت تا به رحمت خدا پيوست و از دنيا رحلت كرد. (21)
هم چنین امام صادق (ع) فرمود: الْبَكَّاءُونَ خَمْسَةٌ آدَمُ وَ يَعْقُوبُ وَ يُوسُفُ وَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ ص وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع‌… بسیار گریه کن های دنیا پنج نفرند، آدم، يعقوب، يوسف، فاطمه دختر محمد و على بن الحسين علیهم السلام ، آدم از فراق بهشت گريست …و يعقوب در فراق يوسف و یوسف در فراق پدرش یعقوب می گريستند …و اما فاطمه دختر محمد (ص) در فراق پدرش رسول خدا (ص) – و ستم هایی که در فقدان آن حضرت نسبت به اهل بیتش شده – آن قدرگريست تا آن که مردم مدينه به وى گفتند: ای دختر رسول خدا (ص) از کثرت گريه‌ات ما را آزار دادى ! از این رو فاطمه (س) روزها می رفت سر قبور شهداء و در آنجا آزادانه هر چه می خواست مي گريست ، و اما على بن الحسين (ع) بيست تا چهل سال بر حسين (ع) گريست و هر خوراكى پيشش مي گذاشتند، مي گريست ، روزی یکی از خدمتگزارانش گفت: يا ابن رسول اللَّه مي ترسم با این گریه ها خود را هلاك كنى، فرمود : من از درد دل و اندوه خود بخدا شكايت می كنم ، و از جانب خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید ، من هر وقت به ياد قتلگاه فرزندان فاطمه (س) می افتم گريه امانم نمی دهد. (22)
عزاداری و گریه جنیان برای امام حسین (ع):
بسیاری از علمای اهل سنت با اسناد صحیح از قول جناب ام سلمه همسر گرامی رسول خدا (ص) روایت کرده اند : از زمانى كه خداوند منّان روح نبى اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را قبض فرمود نوحه‌سرائى طائفه جنّ را نشنيده بودم و جنیان را نديده بودم مگر وقتى كه به مصيبت فرزندم حسين عليه السّلام مبتلا شدم.
ام سلمه رضی الله عنها مى‌فرمايد: بعد از شهادت حسین (ع) جنیان برای آن حضرت نوحه سرایی و عزاداری کردند؛ گریستند و شیون کردند ؛ و گفت :
وقتی فرزندم حسین علیه السلام شهید شد خانمی از طائفه جن نزد من آمد در حالى كه می گریست و نوحه می خواند و از جمله این بیت را می خواند:
الا يا عين فاحتفلى بجهد
و من يبكى على الشّهداء بعدى‌
اى دو چشم من با شدّت و زارى گريه كنيد، زيرا بعد از من چه كسى بر شهداء بگريد. (23)
سبط بن الجوزی حنفی می نویسد : بعد از شهادت امام حسین (ع) زنان جنی لباس سیاه بر تن کردند ؛ گریستند ؛ نوحه خواندند ؛ از جمله می گفتند:
خير نساء الجنّ‌ يبكين‌ شجيات‌
و يلطمن خدودا كالدنانير نقيّات‌
و يلبسن ثياب السّود بعدالقصيبات
بهترين زنان جنّ همه سياهپوش شدند و از سر غم مى‌گريند؛ و بر صورت هاى زيبايشان سيلى ميزنند؛
أيّها القاتلون جهلا حسينا
ابشروا بالعذاب و التّنكيل‌
اى كسانى كه حسين را از سر نادانى كشتيد، شما را به عذاب كيفر بشارت باد
كلّ اهل السّماء يدعو عليكم‌
و نبىّ مرسل و قبيل‌
همه آسمانيان و پيامبران و طوايف شما را نفرين كنند.
و طائفه ای دیگر از جنیان می گفتند :
مسح النّبىّ جبينه‌
فله بريق في الخدود
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله بر چهره تابناك حسین (ع) دست كشيده بود ؛ از این رو آن حضرت چه گونه‌اى تابناك داشت‌
ابواه من عليا قريش‌
جدّه خير الجدود
پدر و مادرش از طبقه والاى قريش و نيايش بهترين نياكان است‌
قتلوك يا ابن الرّسول‌
فاسكنوا نار الخلود
اى فرزند رسول خدا (ص) دشمنانت اگر چه تو را كشتند ولی جایگاه آنان برای همیشه در آتش جهنم خواهد بود.
و مردی از طائفه جن اشک می ریخت و گریه می کرد و می گفت من از کربلا آمده ام :
و اللَّه ما جئتكم حتّى بصرت به
بالطّف منعفر الخدّين منحورا
و حوله فتية تدمى نحورهم‌
مثل المصابيح يغشون الدّجى نورا
سوگند به خدا نزد شما نيامدم تا آن كه حسين را در كربلا ديدم كه جبين بر خاك مى‌ساييد.
در پيرامون حسین جوانانى را دیدم كه هنوز خون از گلوهايشان مى‌جهيد ؛ بدن های مطهر آنان چونان چراغهايى بودند كه تاريكيها را روشن مى‌نمودند.(24)
گریستن همه موجودات برای شهادت امام حسین (ع) :
جناب سلمان فارسی رضوان الله علیه می گوید: وقتی حسین بن علی علیهما السلام به شهادت رسید هر چیزی که در زمین ( و آسمان) است برای آن حضرت می گرید حتی ستارگان و گیاهان « أنّ كل شيء في الأرض يبكي على الحسين إذا قتل، حتى النجم و نبات الأرض» (25).

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد