از نظر اسلام احترام پدر و مادر واجب است و در قرآن كريم و روايات اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السلام ـ سفارش بسياري نسبت به رعايت حقوق پدر و مادر و احترام به آنها شده است. در قرآن كريم آمده است كه «و قضي ربك ان لا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احساناً»؛ خداوند حكم كرده است كه جز او را عبادت نكنيد و به پدر و مادر خود نيكي كنيد. در سه آية ديگر «و بالوالدين احساناً»[1] تكرار شده است و آيات ديگر داريم كه توصيه به احسان كردن به پدر و مادر نموده است.[2] در روايات هم سفارش پدر و مادر بسيار شده است براي مثال امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمود: «به درستي كه خداوند عزوجل امر كرده است به شكر خودش و شكر والدين. كسي كه از پدر و مادر شكرگذاري نكند در واقع شكر خدا را بجا نياورده است».[3] فردي خدمت حضرت پيامبر رسيد و عرض كرد يا رسول الله به چه كسي نيكي كنم؟ حضرت سه مرتبه فرمود «به مادرت نيكي كن و در مرتبة چهارم فرمود به پدرت نيكي كن».[4] كه حكايت از ارزش فوق العاده مادر ميكند و ديگر فرمود: «بهشت زير پاي مادران است».[5] و در جاي ديگر امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمود: «نيكي به پدر و مادر واجب است هر چند كه آنها مشرك باشند».
حدود اطاعت والدين
از قرآن كريم و فرموده هاي ائمة اطهار ـ عليهم السلام ـ روشن است كه اطاعت از پدر و مادر تا جايي است كه خواست پدر و مادر مخالف خواست خدا نباشد. در دو جاي قرآن، عباراتي نزديك به هم ميفرمايد: «اگر پدر و مادر تلاش كردند كه چيزي را شريك من قرار دهي كه به آن علم نداري، از آنها اطاعت نكن»؛[6] پس اگر امر داير شد بين اطاعت خدا و اطاعت پدر و مادر، قطعاً بايد اطاعت خدا را ترجيح داد وگرنه انسان مرتكب شرك در طاعت شده است. امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «بر الوالدين واجب فان كانا مشركين فلا تطعهما و لا غيرهما في المعصيه فانه لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق»[7] نيكي به پدر و مادر واجب است؛ پس اگر پدر و مادر مشرك بودند يا غير مشرك بودند، از شما انجام امري را خواستند كه نافرماني خداوند متعال بود از آنها اطاعت نكنيد. به درستي كه اطاعت از مخلوق در صورتي كه مستلزم معصيت خالق باشد جايز نيست؛ بنابراين نبايد به بهانة اين كه احترام مادر واجب است به غيبتهاي او گوش داد.
راه فرار از شنيدن غيبت
بدانيد كه خداوند متعال صريحاً فرموده است كه «ولا يغتب بعضكم بعضا»[8] بعضي از شما بعض ديگر را غيبت نكند و غيبت را به منزلة خوردن گوشت برادر مرده ميداند. در روايات وارد شده است كه كسي كه به غيبت گوش ميدهد مثل غيبت كننده است.[9]براي فرار از اين گناه كبيره سعي كنيد:
1ـ موضوع را تغيير دهيد:
بدون اين كه جلب توجّه كنيد موضوع ديگري را مطرح نموده و سعي كنيد مادر خود را وادار كنيد كه دربارة آن موضوع صحبت كند تا غيبت را فراموش كرده و مجلس از حالت گناه خارج شود.
2ـ حرمت و مضرّات غيبت را متذكر شويد:
حضرت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمودند: «غيبت در دين مؤمن سريعتر از خورهاي كه در بدن او افتاده باشد، اثر ميكند.»[10] يادآور شويد كه غيبت خورش سگهاي جهنم است و باعث ميشود كه حسنات نامة عمل غيبت كننده به نامة عمل غيبت شونده منتقل شود و بالعكس،گناهان غيبت شونده در نامة عمل غيبت كننده وارد گردد و از طرفي ريختن آبروي مؤمنين و پرده برداشتن از اعمال بد مؤمنين در واقع يك نوع دشمني كردن با خداست؛ چون خداوند ميخواهد كه بديهاي دوستان خود را بپوشاند ولي غيبت كننده خلاف آن را اراده نموده است. آن گاه مقايسه كنيد ببينيد كه آيا چند دقيقه به كام دل عمل نمودن و تشفي خاطر پيدا كردن مي ارزد به عذابهاي سخت الهي و رسوا شدن روز قيامت و از دست دادن اعمال خوبي كه با مشقت آنها را گردآوري نموده بوديد آيا رسوايي در دنيا و از نظر ديگران افتادن به اين کار ها ميارزد؟
3ـ مجلس را ترک کنيد.
اگر نتوانستيد موضوع بحث را عوض كنيد و تذكرات شما در مورد مضرات غيبت هم كارساز نبود جلسه را ترك كنيد و بدانيد اگر با رفتار خود به مادر نشان داديد كه غيبت كردن را دوست نداريد و به شدت از اين عمل زجر ميكشيد و از عذاب خداوند به هراس ميافتيد، كمكم مادر شما براي شما حريم نگه ميدارد و در حضور شما غيبت نميكند. براي اطلاع بيشتر از تعريف غيبت و مضرات آن و راه علاج آن به كتاب «چهل حديث» حضرت امام خميني (ره) حديث هيجدهم مراجعه كنيد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. امر به معروف و نهي از منکر؛ محسن قرائتي؛ تهران: ستاد اقامه نماز.
2. گناهان کبيره؛ شهيد دستغيب شيرازي؛ قم: تربيت.
پي نوشت ها:
[1] – بقره/ 83 و نساء/ 36 و انعام/ 151.
[2] – عنكبوت: 8، لقمان: 14، احقاف: 15.
[3] – خصال، ج 1، ص 156، روايت 196.
[4] – كافي، ج 2، ص 159، روايت 9.
[5] – كنزالعمال، 45439.
[6] – عنكبوت/ 8 و لقمان/ 15.
[7] – الخصال، ج 2، ص 608، روايت 9.
[8] – حجرات/ 12.
[9] – علي ـ عليه السلام ـ در غررالحكم، السامع للغيبه كالمغتاب.
[10] – بحارالانوار، ج 75، ص 230.